رهیافت تاریخ‌نگارانۀ عباسقلی سپهر در شرح حال حضرت زینب(س) در کتاب ناسخ‌التواریخ

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی کارشناسی ارشد گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

2 استادیار گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

3 دانشیار گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

چکیده

در طول تاریخ، نوشتن کتاب در موضوع ائمۀ اطهار(ع)، خاندان پیامبر(ص) و نسب علویان همواره یکی از زمینه‌های علاقۀ شیعیان بوده است. با وجود این، نگارش اثری مستقل دربارۀ حضرت زینب(س) با عنایت علما و مؤلفان برجستۀ شیعی، حتی در عصر صفوی هم، روبه‌رو نشد. این مهم تا پایان عصر ناصری به تأخیر افتاد؛ یعنی زمانی‌که عباسقلی سپهر، از مورخان درباری و نه از طبقۀ علما، کتاب ناسخ‌التواریخ زندگانی زینب کبری(س)، معروف به طرازالمذهب را نگاشت. کشف ویژگی‌های تاریخ‌نگاری این اثر مسئلۀ این پژوهش است. بر این مبنا، پرسش پژوهش حاضر این است: چرا عباسقی باوجود کوشش در راستای رفع نقیصه‌های تاریخ‌نویسی سنتی دربارۀ حیات حضرت زینب(س) موفق نشد از گفتمان تاریخ‌نویسی کلاسیک فراتر برود؟
نتیجۀ پژوهش نشان می‌دهد سپهر در رفع نقص‌های مربوط به روش سنتی به موفقیت درخور ملاحظه‌ای دست یافت؛ اما در رفع اخبار متناقض و بیان روایتی یک‌دست از تاریخ زندگانی حضرت زینب(س) ناکام ماند. علت این امر از یک سو نهادینه‌بودن سنت تاریخ‌نویسی کلاسیک در او، مبنی‌بر نقش ناچیز مورخ در بازسازی گذشته، بود؛ از سوی دیگر، منافع پایبندی به تاریخ‌نگاری سنتی بود که مقبولیت بیشتری برای کتابش به ارمغان می‌آورد. مسئله‌ای که بسیار بیشتر از رفع نقص‌های این سبک از تاریخ‌نویسی برای سپهر اهمیت داشت.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Historiographical Method of Abbasgholi Sepehr in Narrating the Life of Hazrat Zeinab (S) in Nasekh al-Tavarikh

نویسندگان [English]

  • Niloofar Khoshnam 1
  • Maryam Azizian 2
  • Hadi Vakili 3
1 Department of History, Faculty of Literature and Human Sciences, Ferdowsi University of Mashhad (FUM), Mashhad, Iran
2 Department of History, Faculty of Literature and Human Sciences, Ferdowsi University of Mashhad (FUM), Mashhad, Iran
3 Department of History, Faculty of Literature and Human Sciences, Ferdowsi University of Mashhad (FUM), Mashhad, Iran
چکیده [English]

Over the history, Shiites have always shown an interest in writing books on Imams, the family of the Holy Prophet and the lineage of Alawis. None of the outstanding Shiite scholars, however, have tried to compile an independent work on Hazrat Zeinab even in the Safavid era. This was not done until late Naseri era when Abbasgholi Sepehr (1342 AH), who was not as a scholar, but a court historian, compiled Nasekh al-Tavarikh on the Life of Zeinab Kobra (ناسخ التواریخ زندگانی زینب کبری (س)), which was known as Taraz al-Mazhab (طراز المذهب). The book was published as a one of the volumes of Nasekh al-Tavarikh on the life of Al Mohammad in 1314 AH. Abbasgholi Sepehr claimed that this book was the first one written about Hazrat Zeinab. Although some treatises and texts had been already written on Hazrat Zeinab, the work was the first one in Persian in this regard. Abbasgholikhan says that the aim of Nasekh al-Tavarikh on the Life of Zeinab Kobra, which was known as Taraz al-Mazhab, was producing a comprehensive history on the life of Hazrat Zeinab and he was proud of the innovation of the subject. Based on the title and the authors’ claim, as well as the historiographer and historian’s definition, one can call the work a historiographical text. It is worth mentioning that at the time of compiling the book, modern historiography was emerging and some changes were happening in traditional historiography. So far, no one has paid attention to the way Sepehr’s family, including Abbasgholi, as an outstanding representative of traditional historiography in the Qajar Era, dealt with such changes. As such, knowing the historiographical features of the work, especially the traditional histography could be important. Thus, the question of this research would be as follows: what was the reason Abbasgholi could not go beyond the classical historiography when writing on the life of Hazrat Zeinab though he tried to eliminate the drawbacks of traditional historiography? The study used the common descriptive-analytical method to provide the historiographical understanding and tried to discover the relationship between the text, writer, and sociopolitical and cultural context of the text in order to investigate how and why the text had been produced.
The results show that in Taraz al-Mazhab, Abbasgholi Sepehr endeavored to eliminate the drawbacks of traditional historiography that his contemporaries had brought about, but he was successful only in improving some elements of historiography where there were no conflicts with his attitude. The success included mentioning all the references, writing simply, and avoiding redundancy and literary devices, poems, and long-running use of words.
However, he was not successful in short writing. Facing the contrast between classical and modern historiography, the writer decided to mention narratives like Tabari. Most probably, his strong motivation for the preference was that he thought using that method was innovative and a superior feature of his book. This manner could make him prominent in the competition between the writers of religious and historical works of the time, especially in the eyes of the king and court. 
Abbasgholi’s main challenge was eliminating the drawback of the historians’ silence when facing contradictory news and deemed this as one of the features of classical historiography. He doubted assuming the allowance of telling his personal ideas and the historian’s presence in the text (the feature of modern historiography) and emphasized the necessity of staying silent because of his low status in divine knowledge and God-given knowledge of the infallibles (PBUH). The traditional look at history and interpreting the world from the perspective of religion formed his attitude towards history. Keeping far from the common traditional way of the historiography of the time, Abbasgholi Sepehr did not believe in the presence of historians when facing narratives and, mentioning repeatedly the inability of human beings in reaching the exact knowledge, avoided making decisive statements. Therefore, he preferred adhering to his second concern that was determining the real identity of Zeinab (PBUH) and Umm Kulthum from amongst the different existing narrations on the life of Hazrat Zeinab. It seemed that he did not pay attention to the drawback of his work that was leaving the readers with various possibilities. The most important achievement of his book was that it met the needs of his religious and traditional audience by stating all the news about Hazrat Zeinab and her status in the world. To him, the benefits of adhering to the methods of classical historiography in this text in his competition with the works of his contemporary translators and historians of religion were more than eliminating the drawbacks of this historiography style.
The study showed that Abbasgholi Sepehr was successful in eliminating the shortcomings of the traditional method, but was not in choosing between the contradictory news and a consistent narration of the life of Hazrat Zeinab. The reasons were as follows: the classical method of historiography was institutionalized in him. He believed in the insignificant issue of the historians’ presence in restructuring the past. On the other hand, the benefits of adherence to traditional historiography brought about more acceptability of his book. This issue was more significant than solving the shortcomings of this method of historiography.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Hazrat Zeinab (S)
  • Nasekh al-Tavarikh
  • Taraz al-Mazhab
  • Abbasgholi Sepehr
  • Traditional Historiography

درآمد

در دورۀ محمدشاه قاجار (حکـ: 1250تا1264ق/1834تا1848م)، با فرمان و حمایت شاه، پروژۀ بزرگی در تاریخ‌نویسی آغاز شد که هدفش نگارش تاریخی جهان‌شمول و کامل بود. این وظیفه به یکی از مورخان درباری به نام لسان‌الملک محمدتقی سپهر (م.1297/1880م) محول شد و متأثر از هدفش، ناسخ‌التواریخ نامیده شد. شاهان آینده نیز از این پروژه حمایت کردند؛ از این رو پس از وفات سپهر، به دستور ناصرالدین شاه (حکـ: 1264تا1314ق/1848 تا1896م)، ادامه و تکمیل کتاب به فرزندان لسان‌الملک سپرده شد.

محمدتقی لسان‌الملک نگارش این تاریخ جهانی را در سه محدودۀ زمانی از هبوط آدم تا هجرت رسول‌الله(ص) و عصر نبوی و نیز زندگانی اهل بیت(ع) و ایل قاجار پیش برد که به نظر می‌رسد در نگاه او اولویت بیشتری داشت. به دستور شاهان وقت، فرزندان لسان‌الملک این پروژه را ادامه دادند. اثری دربارۀ زندگانی حضرت زینب(س) یکی از قسمت‌هایی است که در مجلدهای کتاب دوم ناسخ‌التواریخ در ذیل زندگی آل محمد(ع) جلب توجه می‌کند. این اثر در سال 1314ق/1896م چاپ شد. نویسندۀ آن عباسقلی‌خان، پسر لسان‌الملک (م.1342ق/1923م)، ادعا می‌کرد این کتاب نخستین اثر دربارۀ این بانوی شهیر است. برادرزادۀ او، عبدالحسین‌خان ملقب به ملک‌المورخین (م.1354ق/1935م) در کتاب خود این ادعا را تأیید کرد (ملک‌المورخین، 1386: 1/133). پیش از این، چندین رساله و متن دربارۀ حضرت زینب(س) نگاشته شده بود (ن.کـ: زادهوش، 1388: 92تا105)؛ ولی درواقع، این کتاب نخستین اثر در این موضوع به زبان فارسی بود.

عباسقلی‌خان هدف کتاب ناسخ‌التواریخ زندگانی زینب کبری(س)، معروف به طرازالمذهب را بیان تاریخ جامع زندگانی حضرت معرفی کرد و به نوآوری موضوع آن مباهات کرد (عباسقلی سپهر، 1390: 703و704). براساس نام کتاب و ادعای نویسنده و برپایۀ تعریف تاریخ‌نگار و مورخ1 باید این کتاب را متنی تاریخ‌نگارانه به حساب آورد. علاوه بر این، باوجود افزایش آثار مذهبی شیعه در دورۀ صفویه، تألیف متنی دربارۀ دومین بانوی مهم تاریخ تشیع تا اواخر عصر ناصری به تأخیر افتاد. این مسئله، اهمیت پژوهش در این باره را افزایش می‌دهد.

نکتۀ مهم دیگر آنکه در زمان نگارش این کتاب، تاریخ‌نگاری نوین ظهور یافت و در تاریخ‌نویسی سنتی، تغییراتی پدید آمد. تاکنون نحوۀ مواجهۀ خاندان سپهر و ازجمله عباسقلی، در مقام نمایندگان شاخص در تاریخ‌نویسی سنتی عصر قاجار، با این تغییرات در کانون توجه پژوهشگران قرار نگرفته است. از این رو ضرورت پژوهش در این زمینه دوچندان می‌شود.

با عنایت به نکات یادشده، شناخت ویژگی‌های تاریخ‌نگارانۀ این اثر، به‌ویژه از منظر ویژگی‌های تاریخ‌نویسی سنتی و مدرن، مطلوب پژوهش حاضر است. بر این مبنا، پرسش پژوهش این است: چرا عباسقی باوجود کوشش برای رفع نقص‌های تاریخ‌نویسی سنتی دربارۀ حیات حضرت زینب(س)، موفق نشد از گفتمان تاریخ‌نویسی کلاسیک فراتر رود؟

دربارۀ شخص عباسقلی سپهر سه پژوهش انجام شده است: کیان‌فر در مقام مصحح کتاب طرازالمذهب، مقدمۀ سودمندی دربارۀ زندگانی عباسقلی نگاشته است که در بخش معرفی نویسنده، مفید واقع شد (کیان‌فر در‌‌ عباسقلی‌خان سپهر، ۱۳۹۰‌‌: نوزده تا سی‌وپنج). رودگر و حسین قربان (1396) در مقالۀ «زندگی‌نامه امام‌موسی‌کاظم(ع) در ناسخ‌التواریخ: ارزیابی منابع و مستندات» فقط منابع و مستندات این مورخ را در این کتاب سنجیده‌ و تنها قسمت کوچکی از روش تاریخ‌نگاری عباسقلی را ارزیابی کرده‌اند. مقالۀ همایشی «نقد و بررسی نسخه خطی شامل التواریخ» نگاشتۀ روزبهانی (1397)، مبتنی‌بر معرفی نسخۀ خطی شامل‌التواریخ و سبک ادبی و نگارشی سپهر در این کتاب است. از این رو مقالۀ حاضر نخستین پژوهش در این زمینه است.

روش این پژوهش براساس روش مرسوم در فهم تاریخ‌نگاری هر اثر، توصیفی و تحلیلی است که در آن هم‌زمان کوشش می‌شود ارتباط بین متن و نویسنده و بافت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی زمانۀ تولید متن کشف شود تا درنهایت بتوان به چگونگی و چرایی تولید متن دست یافت. به علت ارتباط متن با ذهن نویسنده و زیست‌جهان او، حوزۀ تاریخ‌نگاری کوششی است برای فهم ِ(حوزه دلیل) بین‌الاذهانی نویسنده و فهم چراییِ نگارش یک اثر و ویژگی‌های آن. از آنجا که موضوع کتاب در زمینۀ تاریخ و مذهب است، شناخت بافت فرهنگ مذهبی و اجتماعی عصر قاجار ضرورت می‌یابد که قسمت نخست مقاله به آن اختصاص می‌یابد. در ادامۀ این بافت، زندگی عباسقلی‌خان بررسی می‌شود. این قسمت در فهم نظریه و دغدغه‌های اصلی نویسنده در کتاب (حوزه دلیل)، یاری می‌رساند. تحلیل متن و شناخت روش و بینش نویسنده موضوع پایانی این نوشتار خواهد بود.

  1. نگاهی به اوضاع فرهنگی عصر قاجار

موضوع این کتاب به تاریخ مذهب مربوط است؛ بنابراین لازم است هم وضعیت تاریخ‌نگاری و هم اوضاع مذهبی حاکم بر دورۀ قاجار، به‌ویژه عصر ناصری، در حکم مؤلفه‌هایی از فرهنگ و اجتماع این عصر توضیح داده شوند؛ درنتیجه قسمت نخست این بخش به تاریخ‌نگاری و قسمت دوم به وضعیت دینی اختصاص می‌یابد.

تحولات بین‌المللی و ورود رقابت‌های دولت‌های اروپایی به خاورمیانه در پایان 18م، دورۀ جدیدی از تاریخ ایران را در عصر قاجار رقم زد و دگرگونی‌هایی در زیست‌جهان سنتی آن به وجود آورد. پیش‌زمینۀ تغییر سبک زندگی از سنتی به مدرن و پیدایش افکار تجددگرایانه در سیاست و فرهنگ و سایر مظاهر تمدن، در این دوره آغاز شد.

شکست‌های نظامی و پس‌روی‌های دیپلماسی و اقتصادی، طبقۀ حاکمه را به انجام اصلاحات نظامی و آموزشی وادار کرد. این اصلاحات را عباس‌میرزا (م.۱۲۴۹ق/1833م) در زمان حاکمیت فتحعلی‌شاه (حکـ: 1211تا1250ق/1796تا1834م) آغاز کرد و در دورۀ ناصرالدین‌شاه پی گرفته شد. ورود صنایع نوین غربی، اعزام دانشجو به خارج، رشد صنعت چاپ و انتشار روزنامه ازجمله دستاوردهای این مدرنیزاسیون بودند (برای آگاهی بیشتر ن.کـ: مستوفی‌‌، ۱۳۷۱: ۱/۷۵و۸۶؛ آدمیت، 1384: ۳۷۸؛ ربیعی، ۱۳۹۳: ۱۴۳).

دگرگونی‌ها در زمان سلطنت کوتاه مظفرالدین‌شاه (حکـ: ۱۳۱۳تا۱۳۲۴ق/1895تا1906م) نیز تداوم یافت. تأسیس مدارس جدید (1315ق/1897م)، بنیان‌گذاری کتابخانۀ ملی و راه‌اندازی شرکت ترجمه و طبع کتاب در سال ۱۳۱۶ق/1898م ازجمله تحولات فرهنگی این سال‌ها بودند (موسوی بجنوردی، 1393: 12/330تا333 و 340؛ پوراحمد جکتاجی، 1357: 3؛ آذرنگ، 1399: 75). همچنین اجازۀ چاپ آثار انتقادی و آزادی نسبی مطبوعات و نیز آگاهی از اخبار و اطلاعات دربارۀ تحولات جهانی و افکار جدید بیش از گذشته برای عموم مردم میسر شد (موسوی بجنوردی‌‌، ۱۳۹۳: ۱۲/۳۲۹و۳۳۹).

1.1. تاریخنگاری

از همان ابتدای اصلاحات، ضرورت ترجمه و چاپ کتاب احساس شد که در زمینه‌های علوم مختلفی همچون ریاضی و جغرافی و تاریخ صورت پذیرفت. این امر هم به افزایش سطح آگاهی عمومی یاری رساند و هم افق‌های تازه‌ای از نگرش و پژوهش تاریخی به سبک مدرن را وارد عرصۀ تاریخ‌نگاری کرد. در فهرست کتاب‌های مورد علاقۀ شاهان، به‌ویژه ناصرالدین‌شاه، موضوعات تاریخی گسترۀ چشمگیری از تاریخ فرنگ و اسلام و دولت‌های اسلامی، ایل قاجار، مذهب، سفرنامه‌نویسی و اندرزنامه‌نویسی را دربرداشت. این تنوع در فهرست علاقه‌مندی‌های درباریان و متجددان مذهبی و غیرمذهبی هم دیده می‌شد (آدمیت، 1384: 380تا383). از همین رو با حمایت دربار یا انگیزۀ شخصی، آثار گوناگونی در این موضوعات تولید شد و دورۀ شکوفایی در تاریخ‌نویسی پدید آورد. در اثر این عوامل، هم‌زمان با دوگونۀ تاریخ‌نویسی کلاسیک و مدرن مواجه‌ایم.

1.1.1. تاریخ‌نگاری سنتی

غلبۀ اصلی با تاریخ‌نگاری سنتی بود که از تداوم سنت دیرپای این دانش در تاریخ اسلام و ضرورت‌های حکومت قاجار برای مشروعیت‌سازی متأثر بود و براساس پیروی از سنت حکومت‌های پیشین دنبال می‌شد. ویژگی‌های بارز این تاریخ‌نگاری بی‌توجهی به مستندسازی متن و ذکر همۀ منابع در زیر خبر‌، ضرورت‌نداشتن سنجش صحت اخبار و تحلیل وقایع و نیز تمسک به عوامل ماوراءطبیعی و فرابشری در تحلیل برخی از حوادث بود. از آنجا که بیشترِ مورخان از گروه دیوان‌سالارن و ادبا بودند، نوشته‌های تاریخی سبک متکلف و مصنوعی داشت و با آرایه‌های ادبی، جمله‌های موزون، شعر، مبالغه، تملق و فضل‌فروشی‌های ادیبانه آمیخته شده بود که فهم متن را دشوار می‌کرد (آدمیت، 1346: 19؛ پرتوی‌مقدم، 1386: 4؛ ناظری، 1395: 99و100).

به علت علاقۀ وافر و حمایت مادی و معنوی ناصرالدین‌شاه، بیشتر این آثار در عصر ناصری در موضوعات مختلف تاریخی تألیف شدند. سترگ‌ترین آنها ناسخ‌التواریخ نوشتۀ محمدتقی سپهر (م.1297ق/1880م) که در سال 1274ق/1857 چاپ شد و روضه‌الصفای ناصری اثر رضاقلی‌خان هدایت (م.1288ق/1871م) که در سال 1275ق/1858م به چاپ رسید (ربیعی، 1393: 142). محمدتقی سپهر که پروژۀ تألیف ناسخ‌التواریخ را از زمان محمدشاه آغاز کرده بود، با دریافت لقب لسان‌الملک و فرمان ناصرالدین‌شاه، به ادامۀ تدوین متنی جامع و بی‌نظیر از تاریخ جهان مأمور شد (محمدتقی لسان‌الملک سپهر، ۱۳۵۳‌‌: ۳و۴). به‌دنبال چاپ کامل کتاب سوم ناسخ‌التواریخ (تاریخ قاجاریه)، شاه در حکم پاداش، قریه‌ای از توابع کاشان را تیول ابدی سپهر و بازماندگانش قرار داد (قائم‌مقامی در: محمدتقی سپهر، ۱۳۳۷‌‌: ۱/۱۰). واضح است این پاداش تا چه میزان انگیزۀ ادامۀ کار را در سپهر و فرزندانش تقویت کرد. فرزندانی که پس از وفات پدر (1297ق/1880م)، فرمان تکمیل ناسخ‌التواریخ را از شاه دریافت کردند. پسران سپهر، یعنی میرزاهدایت‌الله (م.۱۳۳۲ق/1914م) ملقب به لسان‌الملک ثانی و عهده‌دار منصب تاریخ‌نگاری دولتی و میرزاعباسقلی‌خان (1268تا1342ق/1852تا1924م) با لقب‌های سپهر ثانی و مشیرافخم نگارش را ادامه دادند (همان، 1/۲۵و۲۶).

عباسقلی مقدمات صنعت انشاء و ادب و دبیری را نزد پدر آموخت و به زبان فرانسه نیز مسلط شد. او به مناصب حکومتی مختلفی، ازجمله مستوفی اول دیوان اعلی و وزیر تألیفات، نائل شد. ترجمۀ کتاب وفیات‌الاعیان ابن‌خلکان، تدوین تذکرۀ ناصری شامل اشعار سروده‌شدۀ شاه و تألیف چندین مجلدِ کتاب ناسخ‌التواریخ از مهم‌ترین مأموریت‌های عباسقلی بودند که موضوع اصلی آنها تراجم بود (روزنامه شرف، ۱۳۰۷‌‌: شماره۷۳؛ روزنامه ایران، سال پنجاه‌ونهم: شمارگان ۱۱و۲۶؛ 3؛ بامداد، ۱۳۵۰‌‌: ۵/۱۳۷؛ کیان‌فر در‌‌: عباسقلی‌خان سپهر، ۱۳۹۰‌‌: سی‌ودو). آثار دیگر او به موضوعات تاریخ اسلام و تراجم و تاریخ سلسله‌های ایرانی مربوط بودند (مدرس، ۱۳۳۵‌‌: ۵/۱۳۱؛ قائم‌مقامی در: محمدتقی سپهر، ۱۳۳۷‌‌: ۱/۲۲تا۲۴). در سال 1321ق/1903م، سپهرثانی پیشنهاد برپایی سه جشن ملی به مناسبت سه عید مذهبی را به مظفرالدین شاه داد که شاه پذیرفت (روزنامه ایران سلطانی، سال پنجاه‌وششم‌‌: شماره۱۸/۳). با قراردادن این خبر در کنار غلبۀ موضوعات دینی در آثار عباسقلی، به‌خوبی علقه‌های فراوان مذهبی و ویژگی‌های یک مورخ سنتی در او آشکار می‌شود.

1.1.2. تاریخنگاری مدرن

مقدمات تاریخ‌نگاری جدید با ترجمه‌های متون تاریخیِ دولت‌های مغرب از زمان عباس‌میرزا آغاز شد (پرتوی‌مقدم، ۱۳۸۶: 9). ادامۀ روند ترجمه، آگاهی‌های تازه‌ای را به عرصۀ تاریخ‌نویسی ایران وارد کرد. آشنایی بیشتر شاهزادگان و درباریان و نیز متجددان با تحولات علمی جدید و مطالعات تاریخی غربی و همچنین احاطه بر چند زبان خارجی، نگاه و بینش آنها را به پژوهش تاریخی تغییر داد. این امر به چاپ کتاب با نگرش و روش نوین منجر شد؛ همچنین با انتشار نخستین نقدها بر آثار کلاسیک معاصر، بیان نقص‌های تاریخ‌نویسی سنتی آغاز شد.

مهم‌ترین این نقدها عبارت بودند از: انتقاد آخوندزاده بر مورخان درباری و آگاهی‌نداشتن آنها از درک تاریخی و آمیختن ادب و شعر در متنی درباری همچون اثر هدایت؛ نقد میرزا آقاخان کرمانی (م.1314ق/1896م) بر نگاشته‌های سپهر پدر مبنی‌بر نداشتن مآخذ صحیح و اطناب کلام و اظهار فضل ادبی نویسنده و تأکید دوگوبینو (De Gobineau) بر مقبولیت‌نداشتن آثار هدایت و سپهر براساس معیارهای غربی، باوجود سترگ‌بودن کوشش آنها، به علت نقل صرف و آمیختن افسانه با رویدادهای تاریخی و ذکرنکردن منابع (دوگوبینو، ۱۳۶۷‌‌: ۴۲۴؛ آدمیت، 1394: 239تا241؛ قدیمی قیداری، 1393: 132).

نگاشته‌های بعضی از شاهزادگان به شیوۀ مدرن مانند اثر جلال‌الدین‌میرزا و چرخش برخی از مورخان درباری همچون اعتضادالسلطنه (م1234/1819م) از روش سنتی به کاربست شیوه‌های جدید تاریخ‌نگاری، نیاز به تغییر در سبک سنتی را در میان مورخان درباری افزایش داد. در این مرحله، ویژگی‌های این نوع تاریخ‌نگاری عبارت بود از: استفاده متنوع از منابع مکتوب و غیرمکتوب؛ ضرورت بیان گزارش دقیق و یکدست از واقعه و تحلیل چرایی آن با علت‌های طبیعی؛ ضرورت‌های نقد علمی و درک تاریخی و عقلی از حوادث گذشته و نگارش به فارسی سره (برای اطلاعات بیشتر ن.کـ: آرین‌پور،1372: 1/145و 157؛ قدیمی قیداری، ۱۳۹۳: 111، 113، 118، 250؛ ربیعی، 1393: 144؛ گودرزی و دهقان‌نژاد، 1396: 39). در این میان، مورخان دو گونۀ کلاسیک و مدرن، ساده‌نویسی را در حکم ضرورتی اجتناب‌ناپذیر بیش‌ازپیش اجرا کردند. با وجود این، تاریخ‌نگاری مدرن نخستین گام‌های خود را تجربه می‌کرد و روش علمی نگارش تاریخ هنوز در مرحلۀ ابتدایی قرار داشت.

1.2. وضعیت دینی و نشر آثار مذهبی در عصر قاجار

هویت دینی دورۀ صفوی در دورۀ قاجار نیز استمرار یافت و مذهب رسمی کشور نقش مهمی در ساختار سیاسی حکومت داشت (هاشمی و ایمانی، 1395: 9و10). پایبندی به شعائر مذهبی فقط به طبقۀ عامۀ مردم اختصاص نداشت. در اهتمام جدی شاهان قاجار در این باره به‌ویژه در تکریم و بازسازی قبور مطهر ائمه(ع)، اهدای نذورات، زیارت مشاهد و درخواست دفن در جوار حرم‌های آنها شواهد فراوانی وجود دارد (نمونه ن.کـ: مستوفی، 1371: 1/108، 109، 205، 288؛ اعتضادالسلطنه، 1395: 53، 180، 393؛ اوبن، 1362: 154و155؛ پولاک، 1386: 230).

در عصر قاجار، به‌ویژه در دورۀ فتحعلی‌شاه و ناصرالدین‌شاه، آیین‌ها و مناسک شیعی با شور بیشتری انجام گرفت (نمونه: پولاک، 1368: 223؛ حسام مظاهری و دیگران، 1395: 487). در این میان، به نظر می‌رسد عاشورا و مراسم آن به مهم‌ترین دغدغۀ شیعیان ایران، فارغ از طبقۀ اجتماعی و اقتصادی آنها، تبدیل شد. دورۀ ناصری را باید عصر طلایی تعزیه قلمداد کرد (حسام مظاهری، ۲۶۹). رونق این آیین عزاداری به رشد تکایا و ظهور گروه جدیدی به نام واعظ منجر شد. به تبعیت از ناصرالدین‌شاه که پیش‌تر بنای چند تکیه را فرمان داده بود، رجال مملکتی و شاهزادگان و طبقۀ اعیان نیز در راه‌اندازی تکایا و برگزاری باشکوه مراسم تعزیه و عزاداری با یکدیگر رقابت می‌کردند (حسام مظاهری، ۴۸۷؛ کارلاسرنا، 1369: 162و167).

در زیست‌جهان عصر قاجاری، اهمیت عاشورا به میزانی چشمگر بود که در فهرست نگاشته‌های مذهبی، نشر انبوهی از آثار را به خود اختصاص داد. مقاتل فراوان و سترگی تولید شدند؛ همچون مبکی‌العیون، مفتاح‌البکاء، مخزن‌البکاء و بحرالمصائب که نام آنها به‌روشنی از نگاه عاطفی به عاشورا حکایت می‌کند. مفصل‌ترین اثر دربارۀ شهادت امام‌حسین(ع) و یارانشان را ملافاضل دربندی (م.۱۲۸۶/1869م) با تألیف اکسیرالعبادات در سال 1272ق/1856م انجام داد (برای اطلاعات بیشتر ن.ک: محمدی و محمدی‌فر، 1397: 104؛ جعفریان، 1398).

این نوشته‌ها فقط مختص علما و نخبگان مذهبی نبود. شاهان قاجار، به‌ویژه ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه، از نشر این کتاب‌ها و دیگر آثار مذهبی حمایت جدی کردند؛ برای نمونه شخص شاه اشعار فراوانی در شعر آیینی سرود (حسام مظاهری، 1395: 487). برخی از شاهزادگان قاجار و مورخان درباری همچون اعتضادالسلطنه و اعتمادالسلطنه آثاری دربارۀ معصومان(ع) نگاشتند (امیری، ۱۳۹۷: ۲۳۴و239).

به علت اهمیت دین و علاقۀ شاه به زندگی علما و تراجم، به‌ویژه شرح حال علمای دین، نیز توجه جدی شد که باید به نمونه‌های زیر اشاره کرد: کتاب نجوم‌السماء میرزامحمدعلی (تألیف: 1286ق/1869م) و روضات‌الجنات خوانساری (تألیف: 1306ق/1889 م)؛ همچنین فرمان‌های ناصری در سال 1296ق/1879م به عباسقلی سپهر برای ترجمۀ وفیات‌الاعیان و به اعتضادالسلطنه برای نگارش شرح حال ساده و مختصری از امامزادگان ری و به چهار تن از فضلا برای انتشار مجموعۀ کاملی از زندگی علمای دین و ادب در نامۀ دانشوران (3جلد).

متأثر از این فضای فکری و فرهنگی، خاندان سپهر هم با داشتن علقه‌های مذهبی، در پروژۀ ناسخ‌التواریخ کوشش درخور توجهی در روایت تاریخ مذهب انجام دادند که البته خوانشی مبتنی‌بر فهم سنتی در تاریخ‌نویسی کلاسیک بود. سپهر پدر براساس این فهم شیعی، تاریخ خلفا را در ذیل شرح زندگانی ائمه(ع) روایت کرد. نگاهی به فهرست آثار این خاندان، گویای علاقه آنها به ثبت تاریخ اسلام و شیعه است (مدرس، ۱۳۳۵‌‌: ۵/۱۳۱؛ قائم‌مقامی در: محمدتقی سپهر، ۱۳۳۷‌‌: ۱/22تا26؛ کیان‌فر در‌‌: عباسقلی‌خان سپهر، ۱۳۹۰‌‌: بیست‌وپنج تا سی‌ودو).

به نظر می‌رسد در میان نسل سپهر، عباسقلی بیش از دیگران علقه‌های مذهبی داشت؛ چون او ادامۀ کار پدر را در تدوین زندگانی ائمه(ع)، از امام‌سجاد(ع) تا امام‌هادی(ع)، برعهده گرفت. او همچنین امر سترگ شرح تاریخ زندگانی حضرت زینب(س)، درجایگاه دومین بانوی مهم تاریخ شیعه را انجام داد؛ زیرا در بستری که تراجم مذهب رشد روزافزون داشت، خلأ چنین اثری بیش‌ازپیش احساس می‌شد. شناخت ویژگی‌های این کتاب موضوعی است که در ادامۀ مقالۀ حاضر بررسی می‌شود.

  1. تحلیل متن طرازالمذهب

تحلیل متن در دو زمینۀ روش و بینش انجام می‌شود. این دو، رشته‌های کلافی درهم تنیده‌اند؛ اما تفکیک آنها به پژوهشگر در رسیدن به نظریه و دغدغه‌هایی که نویسنده در متن دنبال می‌کند، یاری می‌رساند. 

2.1. روش نویسنده در کتاب

عباسقلی سپهر ثانی تربیت‌یافتۀ پدر، برآمده از تاریخ‌نگاری سنتی بود. چنانکه ذکر شد از اواخر دهۀ 1270ق/1854م، نخستین نقدها بر آثار مورخان کلاسیک قاجاری آغاز شد. محور این نقدها شامل ضرورت ساده‌نویسی، پرهیز از اطناب، ذکر منابع و حضور فعال مورخ در مواجهه با روایت‌های مختلف و نقد اخبار بود. مطالعۀ طرازالمذهب به‌خوبی نشان می‌دهد فرزند سپهر در حین پیروی از سنت‌های تاریخ‌نگارانه، در رفع این نقص‌ها و اتهام‌ها به اثر خود تلاش می‌کرد؛ البته او همیشه موفق نبود که در ادامه در این باره بحث می‌کنیم.

2.1.1. شیوۀ تقسیمبندی و چینش کتاب

متن ناسخالتواریخ تاریخ زندگانی حضرت زینب(س) براساس روش سنتی، شامل دیباچه و متن و مؤخره است. مشیرافخم در جایگاه مورخی کلاسیک و درباری، در دیباچه و ضمن نعت خدا و رسول(ص) و ائمه(ع) و معرفی شغل خویش، پادشاه وقت یعنی مظفرالدین‌شاه (حکـ: ۱۳۱۳تا۱۳۲۴ق/ 1895تا1906م) را مدح می‌کند؛ چون پس از قتل ناصرالدین‌شاه، مظفرالدین‌شاه در سال 1314ق/1896م زمینه را برای ادامۀ نگارش و چاپ کتاب فراهم کرد. براساس بیان عباسقلی، علت‌های تألیف اثر او عبات بود از: درخواست عده‌ای از سادات، فرمان شاه و انگیزۀ شخصی؛ یعنی ارادت به مقام حضرت زینب(س). از همان ابتدا نویسنده با بیان دو ویژگیِ نوآوری موضوع کتاب و استفاده از سیصد جلد منبع در موضوع حدیث و تاریخ، برتری و حسن کتاب خود را به خواننده گوشزد می‌کند (سپهر، 1390: 2).

او در ادامه، در متن و مؤخره، دوباره بر این محاسن و نیز ویژگی پژوهش و تلاش برای تطبیق و رفع تناقض اخبار زندگانی زینب(س)، در حکم نوآوری‌های منحصربه‌فرد اثرش، تأکید می‌کند (نمونه‌ ن.ک: همان، 402تا407 و 535 و 704). البته عباسقلی توضیح نمی‌دهد چطور به کتاب رسالهالزینبیه سیوطی ارجاع می‌دهد؛ ولی اثر خود را در سراسر تاریخ اسلام، نخستین متن دربارۀ حضرت زینب(س) می‌داند؟! (همان، 613و704).

نحوۀ بیان تاریخ حضرت زینب(س) در متن، با سالشمار زندگی هر فرد شامل تولد، رشد، ازدواج و وفات به طور کامل منطبق نیست؛ چون مورخ موضوع ازدواج زینب(س) با عبدالله‌بن‌جعفر و زندگانی همسر او را در بخش پایانی کتاب خود قرار داده است. تقسیم‌بندی کلی متن شامل نمونه‌های زیر است: توضیح دربارۀ دختران امام‌علی(ع)؛ بیان نام، کنیه، ولادت و نسب شریف زینب(س) (همان، 15تا20)؛ ذکر احوال حضرت زینب(س) در لحظات شهادت مادر و پدر و برادر، امام‌حسن(ع)، (همان، 200تا214)؛ شأن خاصۀ زینب(س) و مراتب علم و مقامات نفسانیه (همان، 200تا272)؛ شرح همراهی حضرت با برادر در عاشورا و سفرهای اسارت تا بازگشت به مدینه که دوسوم کتاب را دربردارد (همان، 272تا556)؛ مناقب و کرامات حضرت زینب(س) (همان، 556تا589)؛ ذکر وفات ایشان و تجدید اسارت بنی‌هاشم توسط بنی‌امیه و بیان ازدواج با عبدالله‌بن‌جعفر؛ زندگانی عبدالله و نسل او (همان، 589تا702).

2.1.2. کوشش در راستای سادهنویسی و پرهیز از تکلف و اطناب کلام

از هدایت و محمدتقی سپهر به علت زیاده‌نویسی، تکلف و کاربست بسیار اشعار در حین روایت تاریخ به‌صورت جدی انتقاد می‌شد؛ پس سپهر ثانی استفاده از اشعار، آرایه‌های ادبی، دایرۀ لغات بی‌شمار و متن عربی را کاست تا از این نقص فاصله بگیرد. او فقط اشعار عربی را نقل‌قول کرد که منابع روایی برای توصیف بهتر واقعه، در گزارش‌ها گنجانده بودند. عباسقلی به کار بستن آرایه‌های ادبی و تتابع اضافات را به تمجید حضرت زینب(س) و ائمۀ اطهار(ع) و بیان لقب‌های احترام‌آمیز برای مظفرالدین‌شاه محدود کرد (نمونه ن.کـ: همان، 1تا3 و 78و 483)؛ همچنان‌که ذکر هم‌زمان متن عربی و فارسی، توضیح دربارۀ اِعراب کلمات و تلفظ صحیح آنها و تحلیل معنایی و لغوی واژه‌ها به خطبه‌های حضرت زینب(س) اختصاص داده شده است (نمونه: همان، 402تا434). این شیوه هم از اطناب و اطالۀ کلام می‌کاست و هم چیرگی عباسقلی را در فنّ نویسندگی و تسلط او بر زبان‌های عربی و فارسی نشان می‌داد و درنتیجه، چهرۀ ادیب‌مورخ او را به خوانندگان معرفی می‌کرد.

باوجود کوشش موفق نویسندۀ طرازالمذهب در ساده‌نویسی و پرهیز از تکلف، به نظر می‌رسد در اختصارنویسی دستاورد چندانی کسب نکرد. شیوۀ عباسقلی در نقل روایت‌ها و خبرها به این صورت است که تمام روایت‌های موجود دربارۀ مطلب مد نظر خود را ذکر می‌کند و به گزینش اصح آنها مبادرت نمی‌کند. او این روایت‌ها را به شکل مختصر و ساده بیان می‌کند؛ ولی به این امر واقف است که از اتهام زیاده‌نویسی مبرا نخواهد شد؛ بنابراین توضیح می‌دهد:

«معلوم باد خورده‌بینان را در نگارش اخبار متشتته و اقوال مختلفه مقام حمل بر اطناب کلام تواند بود؛ لکن راقم حروف را در رقم‌کردن این اخبار که پاره‌ای در نظر مکرر می‌نماید نه اظهار تتبع و عرض فضیلت و احاطت است چه این بنده را قانون بر این است که در نقل هر خبری راقم و ناقل را به دست می‌دهد و خود را به دست نمی‌دهد و اسامی این کتب و روات که در این مورد مذکور شده، به علاوۀ اغلب روات در ذیل مصنفات این بنده مسطور است...» (همان‌‌، 502).

این توضیحات نشان از تناقضی است که نویسنده در بهره‌گیری از روش جدید و کلاسیک، در تاریخ‌نویسی با آن مواجه بود و سرانجام تصمیم گرفت به شیوۀ طبری‌مآب، روایت‌ها را نقل کند و براساس شیوۀ مدرن، در برخی نمونه‌ها نظر خود را بیان کند. به احتمال بسیار، انگیزۀ قوی او در ترجیح این روش این بود که این ویژگی را در حکم نوآوری و برتری کتاب خود می‌دانست (حوزۀ ذهن و دلیل) (همان‌‌، 535)‌. این امر عباسقلی‌خان را در عرصۀ رقابت مؤلفان آثار مذهبی و تاریخی آن زمان، به‌ویژه در نظر شاه و دربار، شاخص جلوه می‌داد. توجه به مباهات او در این زمینه خالی از فایده نیست:

«... تاکنون هیچ‌یک از مورخین و محدثین این زحمت بر خود ننهاده و این چند نقل اخبار که در این کتاب افتاد، ننموده‌اند و این بیانات وافیه و تحقیقات کافیه را به این شرح و بسط منظور نداشته‌اند، و له الحمد و المنّه و منه الاستعانه و علیه التکلان» (همانجا).

این شیوه در کنار بیان موضوعات مختلف در متن همچون اطلاعات ادبی، زبان‌شناختی، نسب‌شناسی، مباحث کلامی و عرفانی و جغرافیایی احاطۀ مؤلف را بر این علوم بازتاب می‌داد. همۀ این نمونه‌ها که ترجیح اصلی روش تاریخ‌نویسی کلاسیک است، ستایش خوانندگان واقعی اثر را برمی‌انگیخت. خوانندگانی که به فضای سنتی و مذهبی تعلق داشتند. در این صورت، مطلوب نویسنده تحقق می‌یافت. از آنجا که روش او در مواجه با روایت‌های متناقض وقایع تاریخی از بینش متأثر است، در قسمت بینش توضیح داده می‌شود.

2.1.3. ذکر منابع

عباسقلی‌خان برای رفع ایرادی که به روش پدرش گرفته بودند، در این متن در بیشترِ جاها نام منابع استفاده‌شده و راوی و مصادر روایی خود را ذکر می‌کند. در بعضی مواقع نیز هنگام ذکر منبع خبر، به سلسله منابع و رواتی اشاره می‌کند که در آن منبع ذکر شده است. همچنین اگر برای خبر و روایتی منابع متعددی را از نظر گذرانده است که با یکدیگر توافق یا اختلاف دارند، همگی را بیان می‌کند. البته سپهر در مواقع معدودی نیز از منبع روایی خود یاد نمی‌کند2 یا بدون ذکر منبع، تنها به نام راوی اشاره می‌کند (نمونه: سپهر، 1390‌‌: 227).

در این متن، شیوۀ غالب ارجاع از نام منابع متأخر به سمت منابع متقدم است؛ برای نمونه می‌گوید: «ابن‌اعثم مثل ناسخ‌التواریخ پدر حدیث کند» (همان، 1398: 197). جالب آنکه هرگاه در فهرست منابع خبر، کتاب ناسخ‌التواریخ پدر باشد، سپهر پسر به طور حتم ابتدا نام آن را ذکر می‌کند! آیا عباسقلی از اعتبار بیشتر منابع متقدم آگاهی نداشته است؟ شواهدی در متن از این آگاهی در سطح محدود حکایت می‌کنند؛3 اما به نظر می‌رسد یا برای او اهمیت نداشته یا از ضرورت این امر در روش تاریخ‌نویسی علمی بی‌اطلاع بوده است. چنانکه در مبحث بافت تاریخ‌نگاری اشاره شد، لزوم ذکر منابع در حکم یک روش در تاریخ‌نگاری مدرن در ایران هنوز در مراحل ابتدایی خود مطرح بود. این عوامل در روش نویسنده در ترجیح منابع معاصر به قرون متقدم نیز اثر گذاشت (ن.کـ: نمودار شماره1 و جدول شماره1).

عباسقلی از بیش از سیصد کتاب و رساله بهره برد. براساس نتایج حاصل‌شده 77.92درصد منابع اثر طرازالمذهب را منابع مربوط به شیعیان و مابقی، یعنی 22.08درصد را منابع اهل تسنن تشکیل داده‌اند. نمودارهای زیر، ویژگی‌های بیشتر این منابع را به‌خوبی نمایش می‌دهند.

نمودار شماره1: سنجش زمان تألیف منابع استفاده‌شده در متن طرازالمذهب.

براساس نمودار رسم‌شده ملاحظه‌ می‌شود بیشترین ارجاع به منابع قرن 13ق و معاصر نویسنده است. 29.38درصد از تألیفات در این دوره ثبت شده است. پس از آن از نظر میزان تألیفات، سده‌های 7 و 11 و 12 را باید در رده‌های بعدی قرار داد که منبع دسته‌دوم‌اند. وجود اخبار ضعیف و اضافات و نیز برداشت‌های عاطفی و حماسی و تقدیرگرایانه از واقعۀ عاشورا از ویژگی بارز این نگاشته‌ها هستند (پیشوایی و دیگران، 1389: 150؛ محمدی و محمدی‌فر ،۱۳۹۷: 113تا115).

نمودار شماره2: فراوانی موضوعیِ منابع استفاده‌شده در متن طرازالمذهب

بیشترین تعداد کتاب‌ها با موضوع مقاتل است. پس از آن کتاب‌های خاص زندگانی ائمه(ع) و کتاب‌های حدیثی و تاریخ عمومی بیشترین فراوانی‌ها را دارند. جدول شماره1 منابعی را نمایش می‌دهد که عباسقلی بیشترین ارجاع را به آنها داشته است.

جدول شماره1: فراوانی منابع استفاده‌شده در کتاب طرازالمذاهب.

همان گونه که ملاحظه می‌شود، بیشترین منابع استفاده‌شدۀ سپهر ثانی به ترتیب بحرالمصائب با 95مرتبه، بحارالانوار با 71بار، ناسخ‌التواریخ سپهر پدر با 50مرتبه، مقتل ابی‌مخنف با 35مرتبه و کامل ابن‌اثیر با 31بار بوده است. این امر نشان می‌دهد در بینش نویسنده، اعتبار کتاب‌های مقاتل هم‌ردیف و حتی بیشتر از کتاب‌های تاریخ و حدیث است؛ برای نمونه جعفربن‌سلطان‌احمد تبریزی، مشهور به ملاجعفر روضه‌خوان، کتاب بحرالمصائب و کنزالغرائب را در سال‌های 1282و1292و1295ق/1865و1875و1878م برای سهولت در امر روضه‌خوانی و استفادۀ روضه‌خوانان، خطبا، مداحان و اهل منبر در مقاتل و مصائب حضرات اهل‌البیت(ع)، به‌ویژه امام‌حسین(ع)، به فارسی نگاشت. اثر مذکور خود از منابع دیگری نظیر مبکیالعیون، مفتاحالبکاء، نجاتالخافقین، مصائبالابرار، مصائبالمعصومین، مخزن و دیگر کتاب‌های مراثی روایت کرده است که همگی کتا‌ب‌های مقتل‌اند (خورشیدی در: ملاجعفر روضه‌خوان تبریزی، 1397: 8و12؛ برای نمونه ن.ک: سپهر، 1390: 261تا270). این امر بازتابی از نگرش عباسقلی به تاریخ است که ابراز احساس و تفکیک‌نکردن امور دنیوی از اخروی در تاریخ‌نویسی مجاز است.

بینش انعکاسیافته در متن

برای رسیدن به بینش نویسنده که در کتاب بازتاب یافته است، لازم است به تعریف او از تاریخ و نظریۀ اصلی که در نگارش دنبال کرده است، دست یافت. این مهم با فهم دغدغه‌های اصلی مؤلف در متن به دست می‌آید. به نظر می‌رسد از دغدغه‌های اصلی عباسقلی یکی تعیین جایگاه و مقام دنیوی و معنوی حضرت زینب(س) در نظام هستی و دیگری، کوشش در نقد اخبار و به‌ویژه تعیین تفاوت یا یکسانی هویت حضرت زینب(س) و ام‌کلثوم(س) در روایت‌های وارده بوده است. حل این مشکله‌ها نظریۀ کانونی کتاب، یعنی بیان تاریخ جامع زندگانی حضرت زینب(س) را در همۀ ابعاد برای نخستین‌بار در میان آثار تاریخی و مذهبی تحقق می‌بخشید. این نظریه به‌خوبی بینش سپهر ثانی را به تاریخ روشن می‌کند که تاریخ یا دست‌کم تاریخ مذهب یعنی کوشش هم‌زمان در نقل حوادث زمینی و کشف رابطۀ پدیده‌های مادی با فرازمین و معنویت. در این میان، این کشف و توضیح آن از نقد اخبار وارده در متون پیشین مهم‌تر است. ادامۀ مقاله را به توضیح این مشکله‌ها اختصاص داده می‌شود.

2.1.4. تعیین جایگاه و مقام دنیوی و معنوی حضرت زینب(س) در نظام هستی

امروزه در امر تاریخ‌نگاری و پژوهش تاریخی انتظار می‌رود تنها مسائل و شواهد و داده‌های دنیوی و زمینی بررسی شود؛ اما در گذشته، در میان مورخان چنین نگاهی معمول نبود و البته میزان درهم‌آمیختن و ارتباط وقایع دنیوی و فرامادی در مورخان متفاوت بود. در این متن، با مؤلفی روبه‌رو هستیم که در مقام مورخی مذهبی و وابسته به حکومت، در بستری معتقد به ارزش‌ها و شعائر تشیع اثنی‌عشری با تمرکز عاطفی و حماسی بر واقعۀ عاشورا قلم می‌راند و نگارش این اثر را در امتداد و همسو با مجموعه تألیفات پدرش می‌نگارد.

درواقع، در اندیشۀ مؤلف بُعد انسانی و مادی و فرازمینی و آسمانی به طور هم‌زمان در جهان بشری جاری و ساری است. درهم‌آمیختگی مبانی کلامی با روایت‌های تاریخی که عباسقلی آنها را بیان می‌کند به‌گونه‌ای است که یکی از ویژگی‌های تاریخ‌نگاری او محسوب می‌شود. یکی از دغدغه‌های اصلی او از روایت تاریخ زندگانی زینب(س)، در مقام شخصیتی از سدۀ نخست هجری قمری، شناساندن «شئونات باطنیه و مقامات معنویه» حضرت(س) در نظام خلقت به مخاطبان خود است (سپهر، 1390: 71و72).

درواقع سپهر در اوایل کتاب، در فصل حجیمی، مباحث فلسفی، عرفانی، کلامی و حکمت‌آمیز معنیِ نفس و اقسام آن، مراتب انسان، انسان کامل، اقسام و انواع روح، روح انبیاء(ع) و مؤمنان و ائمه(ع) و حضرت زینب(س) را شرح می‌دهد (همان، 72تا200). او ضمن بهره‌گیری از علوم معقول و منقول و احادیث ائمه(ع) و تفاسیر برخی آیات قرآن، تلاش می‌کند امتیاز و برتری که پیامبر خاتم(ص) و معصومان(ع) بر سایر خلق دارند و ویژگی‌های الهی که در وجود زینب کبری(س) تجلی یافته است، تبیین کند (نمونه: همان، 109و123).

مشیرافخم با شرح این مباحث، زمینه و پیش آگاهی را برای پذیرش روایت‌های کلامی و گزاره‌های فراتاریخی دربارۀ حضرت زینب(س) در مخاطب خویش فراهم می‌کند؛ همچنین این باور را به خواننده القا می‌کند که شخصیت موضوع بحث در این اثر، از منظر روحانی، از نوع بشر معمولی متمایز است.

مهم‌ترین شأن‌هایی که عباسقلی‌خان برای زینب کبری(س) قائل شد عبارت‌اند از: مقام ولایت، توانایی تصرف در انفاس و اشیاء همچون قدرت تکلم با ملائکۀ پروردگار، اتحاد نفسانی با امام‌حسین(ع)، قرب مقام امامت و قدرت درک شئونات ولایت امام و محل اطمینان ایشان، قرارداشتن نام حضرت(س) در لوح محفوظ که خداوند با معجزه به پیامبر(ص) نشان داده بود، داشتن علم لدنی (با ذکر شاهد از خطبه‌های ایشان)، داشتن القاب «عالِمَة غَیرُ مُعَلِّمَة و فَهِمَة غَیرُ مُفهَمَة» و جامع خصایل نیکِ برترین زنان از ابتدای آفرینش (برای اطلاع از جزئیات ن.ک: همان، 271تا285؛ 78تا81؛ 72تا75).

در عین حال مورخ براساس محور جهان‌بینی شیعی و شأن متفاوت معصومان(ع) در سلسله‌مراتب مقامات انسانی، قادر نبود مقام معصوم را به حضرت زینب(س) اعطا کند. او انتخاب خویش را بر این مبنا قرار داد که جایگاه زینب(س) از سایر انسان‌ها و حتی انبیاء(ع) والاتر است (همان، 78؛ و نیز: جدول شماره2).

 

جدول شماره2: جایگاه حضرت زینب(س) در رتبه‌بندی شأن معنوی انسان‌ها در نظام هستی در کتاب طرازالمذهب.

ائمه معصومین(ع)

حضرت زینب(س)

انبیاء(ع)

مؤمنان

آحاد بشر

 

متن از ارائۀ شواهد و تحلیل‌ها برای اثبات این دیدگاه سرشار است. در متن کتاب، ذکر داده‌های تاریخی و زمینی به بیان شواهد ماورائی همچون معجزه و کرامات غلبه دارد؛ اما نتیجه‌گیری و تحلیل آن امری معنوی، یعنی به اثبات علو مقام زینب(س) مربوط است. خطبه‌های این بانو(س)، با هدف این استنتاج و اثبات علم لدنی ایشان، با جزئیات فراوان شرح داده شده است (همان، 295تا317 و 402تا433). البته عباسقلی برای پرسش احتمالی مخاطب دربارۀ نوع تفاوت علم لدنی زینب(س) از معصومان(ع) پاسخی نداشت و علم به آن را مخصوص خدا دانست! (همان، 199). جالب آنکه مهم‌ترین گواه تاریخی که نویسنده در سراسر متن بر آن تأکید می‌کند، قدرت زینب(س) در شکیبایی و صبر بر بلیات و شداید بود که به آن بانوی گرامی اختصاص دارد و از توان بشر متعارف و حتی انبیاء(ع) خارج است (همان‌‌، 73). در این گزاره‌های تحلیلی، قلم او به طور کامل ادبی و از احساس و عاطفه سرشار بود و حتی نویسندۀ کتاب از تحلیل شخصیت اظهار عجز می‌کند (همان، 72تا82).

مسئلۀ دیگری که در کتاب برجسته است، داده‌هایی مربوط به معجزه و پیشگویی و تقدیر است که نشان می‌دهد در بینش سپهر ثانی، عالم معنا و فراماده در حیات مادی ارتباط هم‌زمان و جاری دارند. به نظر می‌رسد در اندیشۀ او بیان‌نکردن و انعکاس‌نیافتن این اخبار معنوی به‌منزلۀ ارائۀ گزارشی ناقص و ناصحیح از سیرۀ ایشان خواهد بود. داده‌هایی همچون پیشگویی رسول‌الله(ص) از بلایای زینب(س) (سپهر، 1398: 194و219و228)، گریستن فرشتگان آسمان بر وفات رقیه (سپهر، 1390: 227) و اجازۀ جبرئیل از خداوند و انجام زیارت و سوگواری بر نعش امام(ع) به همراه جمع کثیری از فرشتگان (همان، 236) از این دست هستند (نیز ن.کـ: سپهر، 1390‌: 37و38 و 205 و 536 و 568 ).

در این میان، سخن از کرامات و معجزه و مناقب جایگاه درخور توجهی پیدا کرده است. این شواهد نیز به منظور اثبات شأنی است که نویسنده برای نوادۀ دختری پیامبر(ص) قائل است که باید به نمونه‌های زیر اشاره کنیم: تکلم شیر درنده با فضه به اذن زینب(س) (همان، 248)، گفت‌وگوی جن با حضرت(س)، سخن‌گفتن سر امام‌حسین(ع) با خواهر و به اجابت رسیدن نفرین‌ها و دعاهای حضرت زینب(س) همچون قطع زبان و کوریِ مرد شامی که اسارت زنان اهل‌بیت(ع) را درخواست می‌کرد (سپهر، 1398: 323، 362تا365، 385؛ برای نمونه‌های بیشتر ن.ک: 189، 322، 534تا564).

2.1.4.1. توجه فراوان بر مصائب و دردهای اهلبیت(ع) و به‌ویژه حضرت زینب(س)

از دیگر مباحث برجسته و پرتکرار کتاب ناسخ‌التواریخِ زینب(س)، شرح مصائب و بلایای گوناگونی است که اهل‌بیت(ع) و به‌ویژه این بانو در سراسر زندگی و به‌خصوص در جریان واقعۀ کربلا متحمل شدند (نمونه، همان، 1398: 358). این توجه فراوان عباسقلی از عوامل مختلفی همچون بافت فرهنگی غالب معاصر او، تعلقات مذهبی او و تأثیرپذیری مؤلف از منابع اصلی استفاده‌شده متأثر بود. چنانکه ذکر شد، منابع اصلی او مقاتل سده 13ق به‌ویژه دو مقتل ملاجعفر روضه‌خوان و ملاآقا دربندی بودند. عامل مهم دیگر با دغدغه‌ای مرتبط است که نویسنده در اثبات مقام زینب(س) در جهان هستی دنبال می‌کند که پیش‌تر ذکر آن رفت. متأثر از این عوامل و هدف است که تعیین دقیق تاریخ تولد و وفات و مدفن این بانو در سیر زندگی‌اش برای نویسنده حائز اهمیت نیست. او بارها در متن، شکیبایی بر این شداید و ناملایمات، بزرگ‌ترین مصیبت جهان، را که از آستانۀ تحمل دیگر افراد بشر و حتی انبیاء(ع) خارج است، برترین کرامت زینب(س) و درنتیجه، شأن متفاوت او در نظام خلقت معرفی می‌کند (همان، 1398: 306)؛ برای نمونه مقام صبر حضرت(س) را با قلمی ادبی و احساسی این‌گونه توصیف می‌کند:

«... از چنان مقام امن و امان به زمین بلا آیین کربلا برفت و در روز عاشورا آن مصیبات بدید که دید و آن بلیّات و رزیات کشید که کشید، اگر نقل پاره‌ای از آن بلیات را بر اذیال جبای راسیات و آفاق ارضین و سموات افکندند به جمله متلاشی شدند و اگر آتش آن صوادر را بر بحار بیکران عرض دادندی بتفدیدند و اگر ملائک هفت آسمان را در معرض آن مصیبات درآوردند تا قیام قیامت از قیام و استقامت بیفتادند و اگر شکوه بر کوه افکندی به ستوه درآوردی و اگر شعله بر فلاک اخضر برآوردی پر شرر ساختی» (سپهر، 1390: 73؛ و نیز، ن.کـ: همان، 1398: 203تا214، 257، 260، 485تا487، 532تا534).

2.1.5. نقد اخبار و ترجیح یک روایت در میان اخبار متناقض

چنانکه اشاره شد، سپهر پسر بارها ذکر تمام اخبار راجع به این بانوی شهیر و در عین حال پژوهش برای تطبیق اخبار و رفع تناقض‌ها را در حکم نوآوری‌های کتاب خود برجسته می‌کند. از این رو شیوۀ غالب او این است که دربارۀ هر موضوع، ابتدا تمام اخبار وارده از منابع و سپس نظر و نقد خود را با عبارت‌هایی نظیر راقم گوید یا معلوم است، مطرح می‌کند. بیان دیدگاه و نقد روایت‌ها به پنج شکل در این کتاب تجلی یافته است که در شماره‌های زیر درخور دسته‌بندی است:

  1. اظهار به ناتوانی از ارائۀ نظر؛4 بیان دیدگاه شخصی در رد یا پذیرش یا ترجیح یک روایت در اخبار متناقض؛5 3. ادغام اخبار و طرح روایتی یکدست؛6 4. توجیه چرایی وجود روایت‌های متناقض؛7 5. درنهایت، تردید در بیان نظر قطعی و تناقض در رأی.8 جالب توجه است که در تمام این اَشکال و به‌ویژه در شماره 4 و 5، در بیشتر مواقع دیدگاه شخصی نویسنده با انضمام عبارت‌هایی همچون «والله اعلم»، «والعلم عندالله و نبی(ص) و اهل‌بیت(ع) و الراسخین فی العلم»، «والله تعالی اعلم بحقایق الامور و علیه التوکل و التکلان» به پایان می‌رسد (نمونه ن.کـ: سپهر، 1390: 12، 19، 26، 28، 42، 213، 702).

در این میان، بیشترین فراوانی به شمارۀ 2 و 5 اختصاص دارد. مشیرافخم از میان گوناگونیِ اخبار متفاوت، با ذکر علت، برخی را رد یا یک روایت را ترجیح می‌دهد (شماره2). علت‌های او بر استدلال عقلی، سکوت یا تأیید منابع متقدم و تطابق خبر با عقل و باورهای دینی‌اش استوار است.9 البته مؤلف توضیح نمی‌دهد چرا برخی روایت‌های دیگر را باوجود سکوت منابع متقدم ‌می‌پذیرد و حتی صحت آنها را توجیه می‌کند؟! (نمونه: همان، 1398: 531).

ارائۀ نظریه‌های متناقض و تردید در بیان نظر قطعی (شماره5) تاحدودی به طور کامل به موضوع تعیین هویت متفاوت یا یکسان زینب(س) و ام‌کلثوم مربوط است. توضیح این شماره و چرایی مواجه‌نشدن یکسان مورخ با روایت‌ها و تردید فراوان او موضوع ادامۀ این مقاله است.

2.1.5.1. تناقض در رأی: تفاوت یا یکسانی هویت حضرت زینب(س) و امکلثوم(س)

به غیر از یک نمونه (سپهر، 1398: 502و503)، تردید اصلیِ سپهر ثانی در کل کتاب در اظهارنظر نهایی دربارۀ موضوع تعیین هویت متفاوت یا یکسان زینب(س) و ام‌کلثوم رخ داده است. متن نشان می‌دهد این مسئله به مهم‌ترین دشوارۀ مؤلف در روایتِ هویت زمینی حضرت زینب(س) تبدیل شد. او جهد فراوان و تحسین‌برانگیزی کرد تا در اخبار فراوان و متناقض منابع تعیین کند در میانۀ حوادث گوناگون، زینب(س) و ام‌کلثوم(س) یک فرد با دو اسم و لقب گوناگون یا دو شخصیت حقیقی مستقل بودند؛ در این صورت، هویت اصلی نسبی آنها چه بود؟

عباسقلی در پژوهش‌های خود به این نتیجه رسید یک شیوۀ معمولِ راویان و مورخان متقدم، کاربست کنیه و لقب به‌جای اسم فرد بود. ناآگاهی نگارندگانِ غیرآگاه و غیردقیق از این شیوه، باعث شده است ام‌کلثوم و زینب(س) را دو شخص مستقل در نظر بگیرند. بنابر دیدگاه او: «باصراحت» ام‌کلثومِ همسر عمر، ام‌کلثوم صغری و از بطنِ مادری جز فاطمه‌زهرا (س)، از همسران دیگر امام‌علی(ع)، بود و ام‌کلثوم حاضر در کربلا و شام، همان زینب کبری(س) و از بطن فاطمه(س) بود. ام‌کلثوم دیگری که منابع از او یاد کرده‌اند، از دیگر دختران امام‌علی(ع) یا امام‌حسین(ع) بود (سپهر، 1390: 70). البته جملات پایانی این دیدگاه: «و مع ذلک کله حکم صریح نتوان کرد و علم به حقیقت این امور جز در حضرت علام‌الغیوب و الحقایق و ائمه هدی(ع) موجود نیست»؛ همچنین این جمله که «ظن غالب آن است» (همانجا و 582)، از تناقض در رأی و پرهیز مؤلف از اظهارنظر قطعی نشان دارد.

سپهر ثانی در زیر هر واقعه از زندگانی بانوی کریم، این مسئله را بررسی کرده و تکرار نظریه‌های تردیدآمیز او فقط به تناقض در رأی منجر شده است (نمونه: ن.کـ: سپهر، 1398: 68تا71، 201و202). در این میان، خواننده در پیچ‌وخم‌های روایت‌های متناقض، تنها با امکان‌های مختلفی که علم نهاییِ آن فقط نزد خداوند است، سردرگم رها می‌شود و به دستیابی به دیدگاه اصلیِ نویسنده و حل این تضاد قادر نخواهد شد؛ برای نمونه:

«راقم حروف گوید: اگرچه اغلب اهل سیر این اشعار را به حضرت ام‌کلثوم منسوب می‌دانند؛ اما به دلایلی که سبقت گزارش یافت، باز نموده شد که این اشعار از آن حضرت تواند بود. و نیز می‌شاید که فاطمه دختر آن حضرت که آن خطبه فصیحه را قرائت فرموده است و به فاطمه صغری نامدار است، مکناه به امّ‌کلثوم باشد... . و نیز ممکن است که دختر امام‌حسین(ع) باشد؛ چنانکه در کتب اخبار گاهی مذکور می‌شود که فرزند این مخدره یعنی پسر فاطمه بنت‌الحسین از مادرش روایت می‌نموده است. والله اعلم... از بعضی اخبار و روایات و مجالس چنان معلوم می‌شود که جناب امّ‌کلثوم را که در این مقامات یاد کرده‌اند، همان دختر امیرالمؤمنین(ع) از حضرت فاطمه‌زهراء (س) است. ... و نیز ممکن است که گفته شود امّ‌کلثومی که در قضیه طف حضور داشت، اکبر بنات امیرالمؤمنین(ع) باشد بعد از زینب؛ اما از زوجه دیگر امیرالمؤمنین(ع) بوده است» (سپهر، 1390: 590و591).

چنانچه این نمونه‌های پرتکرار را در کنار انضمام درخور توجه عبارت‌هایی با محتوای الله اعلم و علم عندالله در انتهای برخی از اظهارنظرهای شخصیِ مورخ در سایر اَشکال (شماره 1تا4) مورد بررسی قرار دهیم، به‌روشنی به ترس و تردید جدی عباسقلی از بیان قاطع رأی خویش آگاه می‌شویم. او حتی دربارۀ مهم‌ترین مشکله‌اش در ترجیح یک خبر ناکام می‌ماند. به نظر می‌رسد منشأ این تناقض رفتاری را باید در چیستیِ نسبت او با جایگاه مورخ و تغییرات تاریخ‌نگاری معاصر سپهر (حوزه دلیل) جست‌وجو کنیم.

به یاد بیاوریم برخی ضعف سپهر پدر را افادۀ فضل در ذکر تمام اخبار و نقدنکردن آنها دانسته بودند و عباسقلی برای رفع آن در ادامۀ پروژۀ ناسخ‌التواریخ تلاش می‌کرد. کاربست شیوه‌های تاریخ‌نویسی مدرن توسط مورخی با مبانیِ متفاوت برآمده از تاریخ‌نگاری سنتی، آن هم در نگارش تاریخ شخصیتی مذهبی، دشواری کار را دوچندان می‌کرد.

از ویژگی‌های بارز تاریخ‌نگاری کلاسیک اسلامی، باور به وجود علم حقیقی و مطلق نزد باری تعالی و بیان روایت‌های متناقض دربارۀ یک موضوع و کناره‌گیری حداکثری مورخ از طرح دیدگاه‌های شخصی است (رابینسون، 1389: 64). توجه به برخی جمله‌ها و عبارت‌ها در متن، بینش (حوزۀ دلیل) سپهر ثانی را به تاریخ و نگارش آن به سبک نوین یا سنتی روشن‌تر می‌کند. مؤلف با نگارش اخبار متشتته، به ایراد خرده‌بینان مدرن در اطناب و عرض فضیلت پاسخ می‌دهد. قانون او در تاریخ‌نویسی این است: «در نقل هر خبری راقم و ناقل را به دست می‌دهد و خود را به دست نمی‌دهد...». این شیوه کمک می‌کند در صورت اظهار رأی شخصی، خوانندگان به روند چگونگی اجتهاد او در میان قول‌های مختلف دسترسی داشته باشند (سپهر، 1390: 502).

عباسقلی برای رفع ایراد ناقدان، نظریه‌های خود را در انتهای روایت‌های هر موضوع بیان می‌کند؛ ولی در کنار این، کاربست عبارت‌ها و جمله‌هایی همچون «العلم عندالله و راسخون فی العلم» یا «گرچه به عنوان جزم معلوم نتوان کرد» یا «نعوذ بالله تعالی من هفوات اللّسان و زلّات الاقدام» (همان، 213و515)، تعلق او را به تاریخ‌نگاری کلاسیک نشان می‌دهد؛ اما تکرار بسیار فراوان این عبارت‌ها از شیوۀ غیررایج و افراطیِ ویژۀ عباسقلی حکایت می‌کنند. او حتی در جمله‌های پایانی کتاب، باوجود تأکید دوباره بر نوآوری‌های کتاب به‌ویژه تفحص و رفع پاره‌ای از توهمات اخبار متشتت، آن را هم محصول مشیت خداوندی و عنایت ائمه(ع) می‌داند! (همان، 1398: 670).

گزینش این شیوۀ غیرمعمول را باید در خوانش ویژۀ سپهر از تاریخ‌نگاری جست‌وجو کرد. در بینش او علم واقعی نزد خداوند و معصومان(ع) بود. در تعریف عباسقلی از انسان خاکیِ غیرمعصوم و ناتوانی‌اش از رسیدن به علم یقینی، حقی برای مورخ در اظهار فضل در نظام تاریخ مذهب باقی نمی‌ماند. از این رو، اظهارنظرهای قطعی او به تعیین زمان و مکان برخی حوادث و موضوعات کم‌اهمیت‌تر در تاریخ مذهب محدود ‌شد. او حتی زمانی‌که علت‌های کافی نقلی و عقلی برای رفع مهم‌ترین مشکله‌اش، یعنی هویت ام‌کلثوم حاضر در روز عاشورا داشت، موفق نشد از تنگناهای بینش خود و نیز مشکلۀ تضاد جایگاه مورخ در تاریخ‌نویسی سنتی و مدرن رها شود؛ پس به ورطۀ تناقض‌گویی و ذکر امکان‌ها و شایدها افتاد.

البته این تنها علت نبود. عامل دیگر را باید در نگاه عمیق سپهر پسر به مشکلات نقد روایت‌های گذشته جست‌وجو کرد. در زمان او هنوز شیوه‌های نقد خبر تاریخی در مرحلۀ ابتدایی خود مطرح بود. او دیدگاه عمیقی را به مشکلات این نقد و مسئلۀ عینیت در پژوهش تاریخی مطرح کرد؛ هرچند تفکر در آن باب را ادامه نداد:

«هم‌اکنون بعد از این چند مدت‌های دیرباز و سالیان دراز چگونه توانیم بدون خبری صحیح یا حکمی صریح که از مقامات معتبره رسیده باشد به چنین امور و این نوع نسبت‌ها بالصراحه تصدیق و یا تکذیب نماییم. منتهای امر این است که به قراین عقلیه و نقلیه و ترتیب پاره‌ای مقدمات و ملاحظه تناسب بعضی اخبار و امارات ظنّی متأخم به علم را توانیم تولید کرد و به آن استنادی ناقص نمود، وا... تعالی اعلم بحقایق الاسرار» (همان‌‌، 608).

نتیجه

سپهر ثانی در کتاب طرازالمذهب برای رفع نقیصه‌های تاریخ‌نویسی سنتی که نقادان مدرن معاصرش به آنها انتقاد داشتند، جهد بلیغی کرد؛ ولی او تنها در ارتقای موضوعاتی در روش تاریخ‌نویسی موفق شد که با بینش او (حوزۀ دلیل) تقابلی نداشت. این موفقیت دربارۀ ذکر تمام منابع و ساده‌نویسی و پرهیز چشمگیر از اطناب کلام، با حذف آرایه‌های ادبی و اشعار و تتابع اضافات، به دست آمد.

چالش اصلی عباسقلی در رفع نقیصۀ انفعال مورخ در مواجهه با اخبار متضاد، یکی از سنت‌های تاریخ‌نگاری کلاسیک، رخ داد. او در دوراهیِ جواز بیان نظریه‌های شخصی و حضور مورخ در متن (شاخص تاریخ‌نگاری مدرن) و ضرورت سکوت به علت دون‌پایه‌بودنش نزد علم الهی و علم لدنیِ معصومان(ع) قرار گرفته بود. زیربنای بینش و ذهن سپهر را به تاریخ، تفکر سنتی به تاریخ و خوانش هستی از دریچۀ مذهب شکل داده بودند (حوزۀ دلیل)؛ اما او بسیار فراتر از سطح معمول نگرش تاریخ‌نویسیِ سنتی، برای مورخ در مواجهه با روایت‌ها سهم بسیار اندکی قائل بود. او با یادآوری مکرر مخاطب به اصل ناتوانی بشر معمولی در رسیدن به علم یقینی، به‌شدت از اظهارنظر قطعی پرهیز کرد. از این رو عباسقلی درنهایت، پایبندی عمیق به بینش را بر رفع دغدغۀ دومش، یعنی تعیین هویت واقعی زینب(س) و ام‌کلثوم در میان چرخش‌های روایی موجود از تاریخ زندگانی زینب(س)، ترجیح داد.

به نظر می‌رسد او رهاکردن مخاطب را با امکان‌ها و شایدهای فراوان در این مشکله، نقص مهمی برای اثر خود نمی‌دانست؛ چون در نگاهش، بیان تمام اخبار منابع دربارۀ عقیلۀ بنی‌هاشم و تعیین مقام و جایگاه ایشان در نظام هستی، مهم‌ترین دستاورد این کتاب برای مخاطبان سنت‌مدار و مذهبی‌اش بود و نیاز آنها را برطرف می‌کرد. به این ترتیب، در این متن برای عباسقلی، منافع پایبندی به روش‌های تاریخ‌نگاری کلاسیک، در رقابت با آثار تراجم و تاریخ مذهب معاصرش، بسیار بیشتر از رفع نقیصه‌های این سبک از تاریخ‌نویسی بود.

پی‌نوشت

  1. مورخ شخصی که در حوزۀ موضوعی تاحدودی مشخص می‌نویسد و تلاش می‌کند از میان گزارش‌های متعدد، روایتی یکدست بسازد (گفت‌وگو با اکبری در: حضرتی و برومند، 1391: 43و44).
  2. برای نمونه از عبارت‌هایی همچون «به روایتی، به قولی، بعضی کتب، کتب متعدده، جمهور راویان، پاره‌ای نقله اخبار و محدثین، با الجمله نوشته‌اند، اغلب نویسندگان» استفاده کرد.
  3. سپهر یکی از علت‌های نادرستی اخبار اسارت مجدد اهل‌بیت(س) پس از بازگشت به مدینه را ذکرنکردن آنها در کتاب‌های متقدم معرفی می‌کند (سپهر، 1398: 606). همچنان‌که به شرح‌ندادن بیشترِ مصائب و مکالمات اهل‌بیت(ع) پس از عاشورا در منابع متقدم اشاره می‌کند؛ اما آنها را از درجۀ اعتبار ساقط نمی‌داند (همان، 531).
  4. عباسقلی در مواقعی همچون تعیین دقیق روز واقعۀ عاشورا، انتخاب اشعار دقیقِ حضرت زینب(س) به هنگام فراق از اجساد مطهر در واقعۀ طف، تعیین زمان دقیق ورود اسرا به شام، تعداد و اسامی منازل مسیر سفر از کوفه به شام و مدینه، اخبار غریب کرامات زینب(س)، مکان و زمان فوت زینب(س) و کشف صحت و سقم توضیحات مقاتل از مصائب اهل‌بیت(ع) از بیان نظر قطعی اظهار عجز می‌کند. علت او نیز این عبارت است: علم عندالله، تخریب برخی منازل در طول زمان، آگاهی‌نداشتن ما دربارۀ مقامات اولیاء خدا و روایت آن از خواص، حکمِ سلیقه و علم خطابین انسان در مقابل علم خداوندی (همان، 1398: 247، 257، 354، 365، 531، 545).
  5. برای توضیحات این شماره ن.کـ به پاراگراف بعدی.
  6. این ادغام خبر در ارائۀ خطبه‌های جامع از حضرت زینب(س) دیده می‌شود (نمونه: همان، 1390: 371تا376).
  7. 7. مؤلف در دو موضوع محدود، ضمن بیان اشکالات محتوایی اسناد و روایت‌ها، اصل روایت را می‌پذیرد و آن را توجیه می‌کند. ذکر علت‌های او از واقع‌بینی و تاحدی شناخت احتمالی و اندک عباسقلی از اصول نقد علمی نشان دارد که بیان آن خالی از فایده نیست: افتادگی و اشکالات محتوایی سند حدیث ام‌ایمن به علت قصور کاتب بوده است (همان، 1398: 264تا260). بنابر نظر عباسقلی شرح حالات، مکالمات و مصیبت‌های زینب(ع) در بیشترِ کتاب‌های متقدم داده نشده است؛ اما از درجۀ اعتبار ساقط‌دانستن آن ممکن نیست؛ چون 1. انواع زاری و سوگواری مصیبت‌زده با بلایی این‌چنینی ضد عقل نیست؛ علت اشاره‌نکردن منابع متقدم ممکن است به عواملی همچون: 2. احاطه‌نداشتن راوی و مورخ یا اجتناب او از تطویل سخن مربوط باشد؛ 3. امکان اینکه نویسندگان مقاتل از زبان خود برخی سخنان و دردها را توضیح داده‌اند و نویسندگان بعدی آن شرح را به صاحب مصیبت مانند زینب(س) نسبت دادند؛ 4. با وجود این، کشف صحت و سقم این نمونه‌ها ناممکن است؛ چون سلیقه و علم انسان ممکن است حکم به وقوع یا رد خبری کند؛ در حالی که وقوع یافته باشد. علم صحیح با خدا و نبی(ص) و ائمه(ع) است (همان، 531). او تشتت آراء در تعیین هویت ام‌کلثوم را از تتبع‌نداشتن دقیق نویسندگان، دسترسی‌نداشتن آنها به منابع متعدد معتبر، ناتوانی یا بی‌دقت آنها، حتی مؤلفان مشهور، در فهم منابع یا اشتباه نسخه‌نویسان ناشی می‌داند (همان‌‌ ،1390: 213).
  8. برای توضیحات این شماره ن.کـ به پاراگراف بعدی.

9. روایت‌هایی همچون ازدواج ام‌کلثوم با عمر، منع پایمال‌شدن اجساد مطهر توسط دشمن به علت حفاظت یک شیر، اقدام حضرت در زدن سر خویش به محمل، هنگام رویت سر برادر، اسارت مجدد اهل‌بیت(ع) و سخنان زینب(س) رد می‌شود. اینها هنگامی است که خبر با باورهای مشیرافخم در تضاد است یا در منابع متقدم ذکری از آن نرفته است (همان، 1390: 383و384؛ برای نمونه‌های بیشتر ن.ک: همان، 502تا504، 435و436؛ همان، 1398: 57، 234تا237، 317، 337، 341، 364و365، 371و372، 384، 577و578).

  1. الف. کتاب

    1. اعتضادالسلطنه، علیقلی‌میرزا، (1395)، اکسیرالتواریخ، مصحح جمشید کیان‌فر، تهران: اساطیر.
    2. امیری، زهرا، (1397)ف زندگانی، آثار و شیوه تاریخنگاری علیقلیمیرزا اعتضادالسلطنه، مراغه: فرهنگ بنیان با همکاری بنیاد شکوهی.
    3. اوبن، اوژن، (1362)، ایران امروز؛ سفرنامه و بررسیهای سفیر فرانسه در ایران و بینالنهرین، ترجمه علی‌اصغر سعیدی، تهران: کتابفروشی زوّار.
    4. آدمیت، فریدون، (1349)، ‌اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده‌، تهران‌‌: خوارزمی‌‌.
    5. ------------، (1384)، امیرکبیر و ایران، چ9، تهران: خوارزمی.
    6. بامداد، مهدی، (1350). شرح حال رجال ایران (در قرن 12، 13و 14 هجری)، ج5، تهران: کتابفروشی زوّار.
    7. پوراحمد جکتاجی، اسماعیل، (1357)، تاریخچه کتابخانه ملی، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، کتابخانه ملی ایران.
    8. پولاک، یاکوب ادوارد، (1368)، سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی.
    9. جعفریان، رسول، (1398)، ملاآقا دربندی و مقتلنگاری، قم: مورخ.
    10. حسام مظاهری، محسن (ویراستار)، (1395)، فرهنگ سوگ شیعی، تهران: خیمه.
    11. حضرتی، حسن و عباس برومنداعلم، (1391)، تاریخشناسی و تاریخنگاری، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام.
    12. رابینسون، چیس اف، (1389)، تاریخنگاری اسلامی، مصطفی سبحانی، تهران: پژوهشکدۀ حوزه و دانشگاه.
    13. روضه‌خوان تبریزی، ملامحمدجعفر، (1397)، سفینه بحرالمصائب، تلخیص و تصحیح مجتبی خورشیدی، ج1، قم: طوبای محبت.
    14. سپهر، عباسقلی‌خان، (1398ق)، ناسخالتواریخ زندگانی زینب کبری(س)؛ طرازالمذهب، مصحح محمدباقر بهبودی، تهران‌‌: اسلامیه.
    15. --------------، (1390)، ناسخ‌التواریخ زندگانی زینب کبری (س)؛ طرازالمذهب، مصحح جمشید کیان‌فر، تهران‌‌: اساطیر.
    16. سپهر، محمدتقی لسان‌الملک، (1337)، ناسخ‌التواریخ؛ دوره کامل تاریخ قاجاریه، مصحح جهانگیر قائم‌مقامی، تهران: امیرکبیر.
    17. سرنا، مادام کارلا، (1362)، سفرنامه مادام کارلا سرنا؛ آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علی‌اصغر سعیدی، تهران: کتابفروشی زوّار.
    18. قدیمی قیداری، عباس، (1393)، تداوم و تحول تاریخنویسی در ایران عصر قاجار، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام.
    19. گوبینو، ژوزف آرتور، (1367)، سفرنامه کنت دوگوبینو؛ سه سال در آسیا (1858 1855)، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدی، تهران: کتاب‌سرا‌‌‌.
    20. مدرس‌‌، محمدعلی، (1335)، ریحانهالادب فی تراجمالمعروفین با الکینه و اللّقب یا کنی و القاب، ج5، تبریز‌‌: چاپخانه شفق‌‌‌.
    21. مستوفی، عبدالله، (1371)، شرح زندگانی من؛ تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه (از آقامحمدخان تا آخر ناصرالدینشاه)، ج1، چ3، تهران: زوار.
    22. موسوی بجنوردی، کاظم و صادق عبادی، (سرویراستار)، (1393)، تاریخ جامع ایران؛ ایران در عصر قاجاریان، ج12، تهران: مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی.
    23. ناجی، محمدرضا و دیگران، (1393)، تاریخ و تاریخنگاری، ترجمه شهناز رازپوش و محمد تقی‌زاده مطلق و سپیده معتمدی، چ4، تهران: کتاب مرجع.

    ب. مقاله

    1. آذرنگ، عبدالحسین، (1399)، «تاریخ نشر کتاب در ایران»، مجله فرهنگی و هنری بخارا، شماره75
    2. پرتوی‌مقدم، عباس، (1386)، «تأملی در تحولات تاریخ‌نگاری عصر قاجار و عوامل آن تا پیش از انقلاب مشروطه»، پیک نور، س7، ش2، ص3تا15.
    3. رودگر‌‌، قنبرعلی‌ و علی حسین‌قربان‌‌، ( 1396)، «زندگی‌نامه امام‌موسی‌کاظم (ع) در ناسخ‌التواریخ‌‌‌»، پژوهش‌نامه تاریخ تشیع‌‌، ش1‌‌، ص3تا28 .
    4. روزبهانی، محمدرضا، (1397)، «نقد و بررسی نسخه خطی شامل‌التواریخ نوشته عباسقلی‌خان سپهر (دوم)»، مجموعه مقالات پنجمین همایش متن‌پژوهی ادبی، ص1تا26.
    5. زادهوش‌‌، محمدرضا، (1388)‌‌‌، «کتاب‌شناسی موضوعی‌‌: کتاب‌شناسی حضرت زینب(س)»، آینه پژوهش‌‌، ش115‌‌، ص91تا106‌‌‌.
    6. کیان‌فر، جمشید، (1380)، «روزنامه ایران سلطانی و ایران»، ش56و58و59، تهران: اساطیر.
    7. گودرزی، معصومه و مرتضی دهقان‌نژاد، (1396)، «تطور تاریخ‌نگاری شاهزاده علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه»، فصلنامه علمی‌پژوهشی پژوهش‌های تاریخی، ش3، ص23تا40.
    8. محمدی، رمضان و محمد محمدی‌فر، (1397)، «نقش اسرارالشهاده در تطور رجزهای عاشورا»، فصلنامه علمی‌پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، س9، ش31، ص95تا120.
    9. هاشمی، سیدضیاء و محمدجواد ایمانی خوشخو، (1395)، «مطالعه ابعاد هویت فرهنگی ایران در دوران صفویه و قاجاریه در سفرنامه‌های سفرنامه‌نویسان خارجی»، فصلنامه مطالعات ملی، س17، ش3، ص3تا20.

    ج. روزنامه

    1. روزنامه شرف، (1307)، ش73.