تطور تاریخنگاری شاهزاده علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه اصفهان

چکیده

ورود اندیشه‌های غربی به ایران عصر قاجار، واکنش‌های اقشار گوناگون اجتماعی، به‌خصوص طبقه روشنفکر را برانگیخت. تعداد درخور توجهی از شاهزادگان قاجار نیز از امکانات ویژه‌ای که در اختیار داشتند، استفاده کردند و در علوم و فنون مختلف از سرآمدان روزگار خویش شدند. شاهزاده علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه یکی از شخصیت‌های فرهیخته این خاندان بود. زبردستی او در علم تاریخنگاری شایان توجه ویژه‌ای است. با مطالعه مواد تاریخنگاری اعتضادالسلطنه، تاریخ‌نویسی وی را می‌توان به دو مرحله: پیروی از تاریخنگاری سنتی و تاریخنگاری براساس شیوه‌های نوین تقسیم‌بندی کرد. این پژوهش مواد تاریخی و تاریخنگاری موجود در آثار علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه را با عناوین اکسیرالتواریخ، تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، مدعیان نبوّت، فتنه باب، رصدخانه مراغه و جغرافیای محال مازندران واکاوی می‌کند و به دنبال یافتن پاسخ برای پرسش‌های ذیل است:
علل تغییر شیوه تاریخنگاری اعتضادالسلطنه چه بود؟ مسائل پرداخته‌شده در تألیفات اعتضادالسلطنه تحت‌تاثیر چه ضرورت‌هایی انجام گرفته‌است؟ علل انتشار و توقیف روزنامه سنیه ایران چه بود؟
پژوهش حاضر از نوع پژوهش‌های تاریخی و از حیث روش، ترکیبی از روش‌های توصیفی‌روایی و تحلیلی است. 

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Evolution of Historiography in Etezadosaltaneh’s Era

نویسندگان [English]

  • masomeh godarzi
  • mortaza dehghan nezad
university of isfahan
چکیده [English]

The entry of western ideas in Qajar era raised reactions from various social strata, especially the intelligentsia. A significant number ofQajar princes, who possess special facilities, became experts in different fields. Prince Qoli Mirza Eetzadosaltaneh is one of the educated characters inthis family.Hismasteryin the science ofhistoryisworthspecial attention. Studying Etezadosaltaneh's historiography, the history of hiswritingcan be dividedinto two stages: following thetraditionalhistoriography,and historiographyonmodern methods. This study has investigated the history and historiography in the works of AliQuliMirza Aksyraltvarykh titles, dates, events in Afghanistan, those who claim to prophets, Bábí movement, Maragheh Observatory, the geography of Mazandaranand so on. The study seeks to findanswerstothe followingquestionsis:
1-What are the reasons for changing the way Etezadosaltaneh historiography?
2- What are the requisites that effected Etezadosaltaneh problem in his writings?
3- What are the reasons for the publication and closure of Snyh Iran newspaper?
Current study is a historical research and its methodology combines narrative and descriptive analytical methods.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Etezadosaltaneh
  • Historiography
  • Aksyraltvarykh
  • History
  • Events and Disastersin Afghanistan
  • Bábí movement

در عصر قاجار، جامعه ایران با جهانی مواجه شد که از نظر فضای سیاسی‌اجتماعی و فرهنگی با آن فرسنگ‌ها فاصله داشت. روشنفکران این عصر به ضرورت تحول در جامعه  پی‌برده بودند. تبادل هیئت‌های سیاسی، اعزام محصل به خارج، آمدن هیئت‌های مذهبی، انتشار روزنامه و ترجمه کتاب ضرورت اصلاحات و تغییر فضای آموزشی و فرهنگی جامعه را اجتناب‌ناپذیز کرده بود. روند نوگرایی و حمایت روشنفکران غرب‌دیده از اصلاحات فرهنگی‌اجتماعی،  زمینه‌های حرکت دولت و جامعه را به این سمت فراهم کرد. مدارس اروپایی عامل تحرک اجتماعی شدند و دو تفکر سنتی و مدرن را در مقابل یکدیگر قرار دادند که این امر تاثیر بسزایی بر تاریخنگاری معاصر گذاشت. یکی از مسائل عمده تاریخنگاری معاصر ایران نیز تقابل سنت و مدرنیته بوده که ابعاد گوناگون آن درخور بررسی و مداقّه علمی است.

ورود اندیشه‌های غربی به ایران عصر قاجار، واکنش‌های اقشار گوناگون اجتماعی را برانگیخت و رواج آرا و نظریه‌های آزادیخواهانه و بیداری افکار مردم ایران را موجب شد. انتشار آثاری از تاریخ اروپا و انقلاب‌های آن سرزمین، تاریخ‌نویسی ایران را نیز دستخوش تغییر کرد. تاریخ از انحصار پادشاهان بیرون آمد و مورخان از قیدوبندهای تاریخنگاری سنتی تا حدود بسیاری رها شدند و به ساده‌نویسی روی آوردند. تعداد درخور توجهی از شاهزادگان قاجار از امکانات خاصی که در اختیار داشتند، به بهترین نحو بهره بردند و بسیاری از ایشان در علوم و فنون و هنرهای مختلف از سرآمدان روزگار خویش شدند. شاهزاده علیقلی‌میرزا یکی از شخصیت‌های دانشمند و فرزانه همین خاندان بود که زبردستی او در علم تاریخنگاری شایان توجه ویژه‌ای است. وی از اولین مورخانی بود که در این زمینه گام‌هایی عملی برداشت. این شاهزاده با پرهیز از درازنویسی و روی‌آوردن به ساده‌نویسی و به‌کاربردن مشخصه‌های تاریخنگاری اروپایی، در تحول این علم در ایران تاثیرگذار بود. شاهزاده علیقلی‌میرزا با تألیف آثاری به سبک تاریخ‌نویسی غربی، گام‌های مهمی در جهت رواج این شیوه در ایران برداشت. تاریخ‌نویسی وی را می‌توان به دو مرحله پیروی از تاریخنگاری سنتی و تاریخنگاری براساس شیوه‌های نوین تقسیم‌بندی کرد. در این مجال، مواد تاریخی و تاریخنگاری موجود در آثار علیقلی‌میرزا با عناوین اکسیرالتواریخ، تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، مدعیان نبوّت، فتنه باب، رصدخانه مراغه و جغرافیای محال مازندران واکاوی و برخی از ویژگی‌های شاخص آن معرفی می‌شود.

 

معرفی شاهزاده علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه

شاهزاده علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه پسر پنجاه‌وچهارم از زن پنجاه‌ودوم فتحعلی‌شاه قاجار، در حدود سال 1234ق/1819م متولد شد (بامداد، 1357: 442). مادر وی گل‌پیرهن خانم از ارامنه تفلیس، معروف به گرجی، چهار فرزند به نام‌های خاورسلطان‌بیگم، عباسقلی‌میرزا، نورالدهرمیرزا و علیقلی‌میرزا برای فتحعلی‌شاه به دنیا آورد (یغمایی، 1375: 6). دوران کودکی و جوانی علیقلی‌میرزا در ایام سلطنت فتحعلی‌شاه و محمدشاه قاجار سپری شد. وی از نوباوگی به آموختن دانش شوق و رغبت تمام داشت و چنان با کتاب مأنوس شده بود که آن را لحظه‌ای از خود جدا نمی‌کرد (یغمایی، 1375: 6؛ قائم‌مقامی، 1337: 324). براساس نوشته‌های شاهزاده علیقلی‌میرزا، نخستین‌بار میرزانظرعلی حکیم‌باشی از طرف خاقان به تربیت وی همت گماشت و شاهزاده به مدت هفت سال، تحت تعلیم ادب و فرهنگ حکیم‌باشی بود (اعتضادالسلطنه، 1370: 229). نامبرده از افاضل شاهزادگان قاجار و مردی باذوق و صاحب تألیفاتی چند بود (اعتضادالسلطنه،1370: 17). هنگام فوت محمدشاه قاجار در شمیران تهران، همسر شاه ملک‌جهان خانم ملقب به مهدعلیا، با حمایت و کمک پیشکارش اعتضادالسلطنه که یکی از دوستان مخصوصش بود، تا رسیدن پسرش، یعنی ناصرالدین‌میرزا ولیعهد، از تبریز زمام امور را به دست گرفت. این اولین حضور سیاسی پررنگ شاهزاده علیقلی‌میرزا بود (یغمایی، 1375: 16). آنچه از فحوای نوشته اعتضادالسلطنه برمی‌آید، او در دوران حیات پدر و سلطنت محمدشاه در کار سیاست دخیل نبود و بیشتر عمر خود را به تحصیل و شعر و شاعری گذراند. اولین فعالیّت سیاسی وی همراهی با ملکه مهدعلیا، مادر ناصرالدین‌شاه، تا رسیدن ولیعهد به دارالخلافه بود.

در جلد سوم منتظم ناصری، در این باب آمده است: «و نواب معظم لها بنظم شهر و توابع دارالخلافه و تمهید مقدمات جلوس پادشاهی رأ‌‌ی و تدابیر صایبه فرموده شاهزاده علیقلی‌میرزا را که به زیور فضل و دانش آراسته بود به وزارت خود اختیار و طرف مشورت در امور قرار داده‌اند چون بین علیقلی‌میرزا، مهدعلیا و میرزاآقاخان نوری عوالم یگانگی موجود و به اتفاق هم بر علیه میرزاتقی‌خان امیرکبیر کار می‌کردند و نظر این بود که میرزاآقاخان صدراعظم شود؛ از این جهت، همیشه علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه مورد سوءظن امیرکبیر قرار داشت و تا امیرکبیر زنده بود به اتکاء مهدعلیا می‌زیست» (اعتمادالسلطنه، 1367: 195). وی در سال 1272ق /1893م به اعتضادالسلطنه ملقب شده و در سال 1274ق/1895م به ریاست مدرسه دارالفنون و در سال 1275ق/1896م، به وزارت علوم (وزارت فرهنگ) منصوب شد (اعتضادالسلطنه، 1370: 19).

شاهزاده علی‌قلی‌میرزا در سال 1275ق/1896م و در زمان تصدی وزارت علوم، درصدد برآمد که عده‌ای از شاگردان تحصیلکرده دارالفنون را برای تکمیل علوم و فنون به اروپا بفرستد (صدیق، 1354: 356؛ ولایتی، 1389: 505). ناصرالدین‌شاه در سال 1275ق/1896م، حسنعلی‌خان گروسی (امیر نظام) را به سفارت مخصوص دربار فرانسه و انگلیس منصوب کرد. وزیر علوم نیز 42 نفر از محصلان دارالفنون را به ریاست عبدالرسول‌خان، نواده حاج‌محمدحسین‌خان نظام‌الدوله صدر اصفهانی، با حسنعلی‌خان گروسی روانه پاریس کرد و قرار شد که سرپرستی و اداره امور و نظارت در کار تحصیل ایشان با شخص حسنعلی‌خان وزیرمختار باشد (اعتضادالسلطنه، 1365: 16).

در سال 1272ق/1893م، احداث نخستین سیم تلگراف در تهران نیز به اعتضادالسلطنه واگذار شد. وی با  مساعدت کرزبز (Kerzez)، صاحب‌منصب توپچی و معلم دارالفنون و از افسرانی که میرزاتقی‌خان امیرکبیر برای دایرکردن دارالفنون استخدام کرده بود، نخستین خط تلگراف را به‌طور نمونه از عمارت سلطنتی تا باغ لاله‌زار احداث کرد (اعتضادالسلطنه، 1365: 16 و 17).

در سال 1283ق/1904م، تلگرافخانه را به مقاطعه اعتضادالسلطنه دادند. در این سال، ناصرالدین‌شاه به فکر تشکیلاتی برای مملکت افتاد و هر کسی را سر کاری گذاشت و حدود اختیارات هریک را تعیین کرده و اموری را به وی محول کرد. البته این کار موّقتی بود و به علت منسجم‌نبودن برنامه، تشکیلات مزبور به‌کلی به هم خورد. در این تشکیلات، اعتضادالسلطنه علاوه بر ریاست دارالفنون، وزیر علوم و صنایع و معادن و تجارت و تلگراف، متصدّی روزنامه دولتی و سرپرست چاپخانه‌های کشور و ولایات و کارخانه‌ها بود و حکومت ملایر و تویسرکان نیز به وی واگذار شد (اعتمادالسلطنه،1367: 1337). ناصرالدین‌شاه پس از بازگشت از عتبات (عراق) در سال 1288ق/1909م، میرزاحسین‌خان مشیرالدوله را که مردی روشنفکر و دنیادیده بود، در التزام خود به تهران آورد. شاه در پی مشورت با حاج‌میرزاحسین‌خان مشیرالدوله، به تشکیل مجلس دارالشورای کبری دستور داد و اعتضادالسلطنه به عضویت آن مجلس انتخاب شد. در سال 1289ق/1910م، حکومت بروجرد نیز بر سایر مشاغل اعتضادالسلطنه افزوده شد و در سال 1290ق/1911م، در سفر اول ناصرالدین‌شاه به اروپا، از همراهان شاه بود. در سال 1295ق/1916م، امر بنّایی دولتی یا به اصطلاح آن زمان اداره بنّایی دیوان اعلی به عهده وی گذاشته شد. اعتضادالسلطنه نه سال پس از انتصاب به وزارت علوم، در سال 1283ق/1904م، روزنامه هفتگی ملت سنیه ایران را دایر کرد و پس از انتشار دو شماره، نام ملت سنیه به روزنامه ملتی تغییر یافت. روزنامه مزبور از سال 1283 تا 1287ق/1908م، یعنی به مدت چهار سال و اندی، در مجموع در 34 شماره در تهران منتشر شد. منشی یا سردبیر این روزنامه میرزاحسن حکیم سامانی، پسر قاآنی شیرازی، بود (اعتضادالسلطنه، 1365: 17).

اعتضادالسلطنه چون مایه کاملی از معلومات قدیمه، به‌خصوص شعر و ادب و حکمت و ریاضی داشت، اغلبِ اوقات خود را به مطالعه کتب و معاشرت با اهل فضل و ادب می‌گذراند. وی نیز مانند بیشترِ پسران فتحعلی‌شاه شعر می‌گفت و فخری تخلص می‌کرد. او کتابخانه مهم و معتبری جمع آورده بود که پس از فوتش، وقف مدرسه سپهسالار جدید شد (هدایت، 1361: 41 تا 44؛ اقبال آشتیانی، 1324، 57 و 58).

پس از آنکه اداره امور مدرسه دارالفنون به عهده اعتضادالسلطنه محوّل شد، در سال 1279ق/1900م مالیات ولایات ملایر و تویسرکان برای هزینه و مصارف مدرسه مزبور اختصاص یافت؛ چون حکومت این دو ولایت مدت‌ها با اعتضادالسلطنه بود. او همیشه نایب‌الحکومه‌ای برای اداره امور حکومتی و جمع‌آوری مالیات ولایات مرقوم، از طرف خود به آنجا مأمور و گسیل می‌کرد (اعتضادالسلطنه، 1365: 17 و 18؛ یغمایی، 1375: 15 تا 19). اعتضادالسلطنه با وجود وظایف سنگین و گوناگونی که شاه به او سپرده بود، در نظر داشت دایرة‌المعارف جامع و معتبری تألیف و طبع کند. بدین منظور، مقدمات این کار را فراهم و مقداری از مطالب آن را آماده کرد؛ اما مرگ امانش نداد و پس از درگذشتش، همه این سوابق به دست محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، رئیس دارالترجمه و دارالطباعه، افتاد. اعتمادالسلطنه مجمعی متشکل از برخی دانشمندان آن زمان همچون شمس‌العلمای عبدالرب آبادی، محمدحسین‌خان فروغی ذکاءالملک، میرزاابوالفضل ساوجی و چندتن دیگر تشکیل داد و کار ناتمام اعتضادالسلطنه را دنبال کرد (یغمایی، 1375: 20).

اعتضادالسلطنه در شب عاشورا سال 1298ق/1919م، در تهران در گذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم (شهر ری) به خاک سپرده شد. وی پسری به نام محمدحسن‌میرزا داشت که در اوائل سال 1298ق/1919م، به پیشخدمتی ناصرالدین‌شاه پذیرفته شد و بعدها به شاهزاده پیشخدمت معروف و در سال 1309ق/1930م، به معتضدالسلطنه ملقب شد. معتضدالسلطنه از حیث معلومات، کفایت، درایت، حیثیت و احترام به‌هیچ‌وجه به پدر خود شباهت نداشت. وی پس از درگذشت پدر، اموال فراوان او را به عیش و نوش تمام کرد و پیش از مشروطیت، از پیشخدمتان مخصوص ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه بود و در دوره مشروطیت، وزارت کشور اغلب او را به معاونت حکومت‌ها تعیین می‌کرد (یغمایی، 1375: 20).

اعتضادالسلطنه شعر می‌سرود و اکثر اوقات با شعرای زمان خود همچون قاآنی، میرزاطاهر شعری، میرزاعبدالوهاب محرم و غیره مجالس ادبی برپا می‌کرد. آثار به‌جامانده از وی، جملگی احاطه او بر تاریخ، هیئت، نجوم، جغرافیا، زبان عربی و فقه را نشان می‌دهند. تعدادی از آثار به‌چاپ‌رسیده وی به شرح ذیل است:

 تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، فلک‌السعاده در ابطال ستاره‌شناسی که در سال 1278ق/1899م به چاپ رسید، اکسیرالتواریخ، تاریخ متنبئین و کیفیت ظهور سیدعلی‌محمد باب که نسخ خطی از آن باقی مانده است؛ علاوه‌براین، آثاری همچون جغرافیای محال مازندران، رصدخانه مراغه و سرگذشت امامزادگان شهر ری نیز از وی به جا مانده است (بامداد، 1347: 2/442). در میان آثار ذکرشده، دو اثر جغرافیای محال مازندران و تاریخ وقایع و سوانح افغانستان در زمره منابع تاریخ محلی محسوب می‌شوند. اعتضادالسلطنه رسائل متعددی نیز دارد. تعدادی از این رسائل در دو مجموعه، یکی در کتابخانه ملی ایران و دیگری در مجلس شورای ملی نگهداری می‌شود. این رسائل به شرح ذیل است:

 سوال و جواب با حاجی‌محمدکریم‌خان شیخی، رساله‌ای که اعتضادالسلطنه از گفتگوی خود با امیرنظام گروسی در قریه حصار بوعلی درباره ایران و وضع این مملکت تألیف کرد،  رساله‌ای در اوقاف و وقف‌های لازم در قران،  فصولی در علوم متفرقه از قبیل: بحث در طریق تعیین انحراف بلاد، اختراع بالن، علت حدوث رنگین‌کمان و مسائل علمی جدید، منظومه مثنوی بر وزن لیلی و مجنون، رساله در علم موسیقی، اشعار و غزلیات، علاوه‌بر کتب و رسائلی که ذکر شد، چندین روزنامه زیر نظر او منتشر شد که بعضی را خود او منتشر کرد:

روزنامه ملت علیه ایران 2شماره، روزنامه ملت سنیه ایران 2شماره، روزنامه ملتی34شماره، روزنامه علمیه دولت علیه ایران 53شماره و به سه زبان فارسی و عربی و فرانسه (اعتضادالسلطنه، 1370: 25).

 

تاثیر تاریخنگاری سنتی در آثار اولیه اعتضادالسلطنه

اعتضادالسلطنه در زمره رجال سیاسی بود که در حیطه فرهنگ، فعالیت و تکاپوی بسیاری کرد. او که سال‌ها ریاست انطباعات را عهده‌دار بوده، به علت آشنایی با زبان فرانسه و نیز دراختیارداشتن مترجمان، با تحولات علمی زمانه خویش به‌طور کامل آشنا بود. در آن برهه، در اروپا در زمینه تاریخی تغییر و تحولات فراوانی رخ داده بود. اعتضادالسلطنه به علت دسترسی به کتب و روزنامه‌های اروپایی، با این تحولات آشنایی یافت و تحت‌تأثیر آن‌ها قرار گرفت. به همین دلیل، تفاوت چشمگیری بین تألیفات اولیه او با آثاری که بعدها نگاشت، مشاهده می‌شود (امیری، 1387: 5).

اعتضادالسلطنه در سنین نوجوانی، به تألیف اکسیرالتواریخ اقدام کرد. به عبارتی در سن پانزده سالگی، شروع به نگاشتن جلد اول، یعنی از کیومرث تا پایان دولت زندیه، کرد و جلد دوم را در نوزده سالگی نگاشت. این اثر به شیوه تاریخنگاری سنتی نگارش یافت و با وجود برخی امتیازات، اشکالات فراوانی دارد. از ایرادات وارد بر تاریخنگاری سنتی، استفاده از نثر مصنوع و مطوّل و صنایع ادبی است. این شیوه نگارش برای افراد عادی درخور هضم نبود. اکثر آثاری که در عهد قاجار به نگارش درآمده، از این شیوه پیروی کرده‌اند. غالب مورخان به علت ادعای فضل و برتری، وامدار نثر مطول و صنایع ادبی بوده و بیشتر در فکر استفاده از سجع و قافیه بودند (شکوری، 1371: 154).

اعتضادالسلطنه در نگارش کتاب اکسیرالتواریخ، دنباله‌رو روش مورخان پییشین بود؛ به‌طور مثال، وقایع سال چهاردهم سلطنت پدرش (فتحعلی‌شاه) را با چنین نثر مصنوع و مطوّلی آغاز می‌کند:

«اما چون عروس خاوری به حجله خانه حمل شد و منافقان خزان و دی را سمند حیات آمد از مشاطگی ابر چهره شاهد گل چون رخسار یار شگفت و بلبل چون عاشق زار از اندوه و هجران سخنی می‌گفت هر یک از عشاق بر سر دلبر خویش خزید یار بالید و آن دیگر نالید» (اعتضادالسلطنه، 1370: 120).

مورخان درباری اغلب از تمّلق و چاپلوسی درباره شاه و بزرگان ابایی نداشتند و بازی با الفاظ را وسیله‌ای برای دستیابی به منفعت قرار می‌دادند و در وصف کسی که کتاب می‌نگاشتند، از القاب نامعقول بسیار استفاده می‌کردند. اعتضادالسلطنه به‌عنوان مورخی درباری از این خصیصه مبرّا نبود و بعضاَ مطالبی درباره برخی از رجال و شخصیت‌ها، از جمله حاجی‌میرزا آقاسی، به دور از حقیقت و همراه با اغراق فراوان می‌نگاشت (اعتمادالسلطنه، 1375: 193)؛ نمونه ذیل گویای این مطلب است:

«جناب حاجی پس از مرگ حاجی عبدالصمد به آذربایجان که وطن مألوف بود معاودت فرمود، چون کمال آن یگانه روزگار کالشمس فی وسط النهار در اقطار عالم سمت انتشار پذیرفت نزد حکما فیلسوف آمد و پیش عرفا به شخصیت موصوف ارسطاطالیس از شاگردیش بر برجیس افتخار کرد و بوذرجمهر بر ماه و مهر فخر، کل علما اذن اجتهاد و جل عرفا حکم به ارشاد وی دادند» (اعتضادالسلطنه، 1370: 538). اعتضادالسلطنه نه تنها در طرفداری از برخی شخصیت‌ها دچار لغزش می‌شد، بلکه در مقابل برخی شخصیت‌ها به غلط جبهه‌گیری می‌کرد؛ به‌طور مثال، درباره ابوالقاسم قائم‌مقام دچار همین خطا شد و تحت‌تاثیر روحیات خود و دشمنی‌های اطرافیان قائم‌مقام، به‌شکل غیرمنصافانه‌ای از او انتقاد کرد. در تمامی کتاب، از قائم‌مقام به بدی یاد کرد؛ تاجایی‌که غرض‌ورزی وی به قائم‌مقام به‌وضوح مشهود است. اعتمادالسلطنه در کتاب صدرالتواریخ بر این امر متعرض شد و چنین نگاشت:

«شاهزاده علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه در اکسیرالتواریخ تصنیف خودشان در ذکر قائم‌مقام خیلی توهین می‌کند. عبارات زشت و دشنام سختی در حق او می‌نگارد که ما از نقل آن انفعال داریم» (اعتمادالسلطنه، 1375: 192).

در تاریخنگاری سنتی، مورخ اغلب اصل بی‌طرفی را در نوشته‌های خود مراعات نکرده و تنها براساس گرایش‌های فردی و عقیدتی خود یا برای خوشامدگویی به دیگران، درباره افراد قضاوت کرده‌است (امیری، 1378: 7). اما به یقین نمی‌توان دیدگاه این پژوهشگر را به تمامی نویسندگان تعمیم داد. عباس اقبال آشتیانی معتقد است، مورخ درباره افراد هم‌عصر خود نباید قضاوت کند:

«معاصرین خواه‌ناخواه به دلیل قرابت خانوادگی یا ملاحظات منفعتی یا دلیل دیگر نمی‌تواند نسبت به مردم زمان خود از اغراض و مناقشات و دوستی و دشمنی و تبعیت از هوای نفس عاری و خالی باشند؛ بنابراین هرچه بنویسند با وجود هزار قسمی که در باب بی‌طرفی و بی‌غرضی خود می‌خورد باز هم غالباً فرسخ‌ها از حقیقت دور است» (اقبال آشتیانی، 1372: 59).

البته اعتضادالسلطنه کتاب اکسیرالتواریخ را در عنفوان جوانی نگاشت و به همین علت، در طرفداری یا مخالفت با شخصیت‌های معاصرخود، دچار خطاهایی شد. او بعدها به این موضوع اعتراف کرد که در هنگام نگارش اکسیرالتواریخ، از پختگی فکری کامل برخوردار نبود (اعتضادالسلطنه، ساکما، ش1471: 2).

در تاریخنگاری سنتی، مورخ بیشتر به درج حوادث و وقایع می‌پرداخت و کمتر در پی تجزیه و تحلیل مسائل بود. اطلاعات او حاصل مسموعاتی بود که به‌احتمال، تحریفات بسیاری هم داشت و گاه نتیجه مشاهدات خودش بود که بدون اظهارنظر ارائه می‌شد. عبدالحسین نوایی در این باره می‌نویسد: «در تاریخنگاری ایران در هر دوره‌ای فقدان مورخ به معنای واقعی کلمه احساس می‌شود. با توجه به حضور حکومت‌های استبدادی، آنان که درباره تاریخ قلم می‌زدند آزاد نبودند که هر آنچه را می‌بینند به رشته تحریر درآورند» (نوایی، 1379: 6).

با اینکه در غالب آثار اعتضادالسلطنه اصل بیان حقایق رعایت می‌شد، نباید جایگاه خانوادگی و اجتماعی این شاهزاده را از نظر دور داشت. وی در برخی از نوشته‌های خود، اقدامات نافرجام خاندان قاجار را توجیه و آنان را از اتهام مبّرا می‌کرد. وی ناکامی محمدشاه را در تصرف هرات معلول کم‌خردی سرجان مکنیل، وزیرمختار دولت انگلستان، می‌دانست و ناتوانی محمدشاه را در این اقدام، ناشی از مصلحت‌اندیشی او برای تداوم روابط حسنه ایران و انگلستان قلمداد می‌کرد. اعتضادالسلطنه واقعه را چنین شرح می‌دهد:

«مسترجان مکنیل طریق بی‌خردی برداشت و کاردان انگلیسی را به مخالفت برگماشت. با این نص صریح عهدنامه منعقده مابین دولتین این بود که در کارهای واقعه مابین دولت‌های ایران و افغانستان، دولت انگلیس به‌هیچ‌وجه مداخله ننمایند مگر به رضای طرفین حق توسطی خواهد داشت... محض کار دولتی (محمدشاه) از این کار بزرگ دست کشیده با زیان پنج کرور خسارت، دوستی چهل ساله دولت انگلیس را بر فتح هرات رجحان داد...» (اعتضادالسلطنه، 1376: 86).

اعتضادالسلطنه شرح قتل رجال سیاسی توسط شاهان و امراء  قاجار را یا مسکوت می‌گذاشت یا به اختصار بیان می‌کرد؛ از جمله درباره قتل شاهرخ به دست آغامحمدخان به اختصار  چنین نوشت: «بعد از بیست‌وسه روز اقامت شاهرخ‌میرزا را با اولاد و احفاد به مازندران فرستاد و در بین راه شاهرخ از ضرب پیل اجل از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کرد بدرود جهان نمود» (اعتضادالسلطنه، 1370: 59). او هیچ اشاره‌ای به شکنجه‌شدن شاهرخ نمی‌کند.

در ارتباط با شرح جنگ‌ها نیز اگر به پیروزی ختم می‌شد، به‌طور مفصل آن را شرح می‌داد؛ اما اگر به شکست منجر می‌شد، به مختصر اشاره‌ای اکتفا می‌کرد. وی علت ناکامی و شکست جنگ‌های مرحله دوم ایران و روس را گناه مردم تبریز می‌دانست که با آغوش باز از روس‌ها استقبال کردند (اعتضادالسلطنه، 1370: 172). وی به ضعف دولتمردان و سپاهیان ایران هیچ اشاره‌ای نمی‌کند؛ همچنین به جدایی ولایات ایران نمی‌پردازد. اعتضادالسلطنه هنگام نگارش اکسیرالتواریخ به مثابه مورخی درباری، فقط به ذکر احوال سلاطین و رجال بزرگ می‌پردازد و کمتر به مسائل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی عصر خود توجه می‌کند. در سال 1227ق/1848م، مردم خراسان دست به شورش زدند و اعتضادالسلطنه به علل این شورش اشاره‌ای ندارد و تنها آن‌ها را افرادی فتنه‌گر و خونریز معرفی می‌کند:

«در این اوان اهالی خراسان که به فتنه‌انگیزی معروف‌اند و به خونریزی موصوف، نه مردمانی عاقل و نه طریقه عقلشان حاصل... بی‌سبب با نواب محمدولی‌میرزا کینه طلب شدند و کینه را در سینه به‌حدی رساندند که تدبیر در قتل امیر نمودند...» (اعتضادالسلطنه، 1370: 127). شاید یکی از علل سکوت و موضع‌گیری نویسنده، وحشت از جانب هیئت حاکم و حفظ موقعیت بوده‌است.

اعتقاد به قضا و قدر از دیگر اشکالات روشن تاریخنگاری سنتی است. مورخان درباری برای توجیه رخدادهای ناگوار، به آن متوسل می‌شدند و بدون هرگونه تجزیه و تحلیلی، وقوع هر حادثه‌ای را به قضا و قدر می‌سپردند. شاهزاده اعتضادالسلطنه نیز شیوع وبا میان سپاهیان عازم جنگ با عثمانی را ناشی از قضا و قدر می‌دانست و اشاره‌ای به رعایت‌نکردن بهداشت نکرد (امیری، 1387: 12).

در کل، کتاب اکسیرالتواریخ بیشتر تحت‌تاثیر تاریخنگاری سنتی نگارش یافت؛ اما همچنان اثری بسیار ارزشمند است و آینه زمان خویش؛ اگرچه این آینه شفاف و صیقلی نیست و زنگار دارد، گویای وقایع زمان خویش است. نویسنده در این کتاب پس از پرداختن به نسب و خاستگاه ایل قاجار، به ذکر احوالات و وقایع سیاسی عصر آغامحمدخان قاجار می‌پردازد؛ سپس به‌صورت سالشمار، وقایع دوران سلطنت فتحعلی‌شاه (پدر خود) را ذکر می‌کند و اسامی فرزندان و وزراء وی و همچنین عرفای زمان او را برمی‌شمارد. فصل دیگری از این کتاب، مربوط به دوران ولایتعهدی عباس‌میرزا و جنگ‌های ایران و روس است. همان‌طورکه پیش از این ذکر شد، نویسنده در مواقعی به سبک مورخان پیشین، از بیانصریح وقایع خوداری می‌کند؛ اما خواننده بصیر با مطالعه این اثر، می‌تواند به حقایق زمان وی پی ببرد. در نهایت، فصلی از این کتاب به وقایع دوران سلطنت محمدشاه و عرفا و شعرای زمان او می‌پردازد. آنچه ارزش وافری به این اثر می‌بخشید، گفتار در احوال دولت و رجال انگلیس و تدبیر و تزویر آنان در اداره امور است.

«دارالملک آنان لندن و آن طایفه در فکر و تدبیر و مهارت صنایع بی‌نظیر، در میان فرنگیان ممتازند و در سیاحت عالم و رسوخ در قلوب فرقه بنی‌آدم و ملک‌گیری و جهانداری با امتیاز و بسیار غدار و مکارند و در خدعه و حیله مشهور روزگار... صد سال قبل از این اهالی انگلیس با سلاطین هندوستان طرح الفت و اتحاد انداخته و به تدبیر و تزویر بغیر از دکن و توابع آن تمام بنگاله و گجرات و هندوستان را تصرف ساخته...» (اعتضادالسلطنه،1370: 494 و 495).

 

تاثیر تاریخنگاری نوین در آثار اعتضادالسلطنه

زمینه‌های تحول در نظام سیاسی و اجتماعی و تربیتی ایران، با قدم‌های اولیه حاکمیت و استیصالی که شکست از روس‌ها بر قاجاریه تحمیل کرد، فراهم شد. دربار قاجار بقای خود را منوط به داشتن ارتشی منظم، کارآمد و مجهز به فنون نظامی نوین غرب دید و آن را در دعوت از هیئت‌ها و مستشاران غربی و عقد قرارداد با آن‌ها و اعزام محصل به فرنگ عملی کرد. اعزام محصلان، نگرش‌های نوینی با خود به همراه آورد. باب مراوده با غرب و آمدوشد هیئت‌های سیاسی و نظامی و فرهنگی، دریچه تازه‌ای از نظام تعلیم و تربیت را به روی ایرانیان گشود (سیدین، 1391: 27؛ نوایی، 1369: 184). اعتضادالسلطنه نیز به ضرورت این تحولات پی برد و تغییر فضای آموزشی را اجتناب‌ناپذیر دانست. وی در زمره پیشگامان تاریخنگاری نوین قرار دارد. گواه این ادعا در آثار متأخر او همچون فتنه باب و تاریخ سوانح افغانستان و... مشهود است. وی استفاده از عبارات مصنوع و مکلّف را کنار گذاشت و برخلاف تاریخ‌نویسی سنتی، به معنا و اختصار مطالب توجه کرد. کتاب فتنه باب از زیباترین آثار اوست؛ درعین‌حال‌که درباره واقعه‌ای تاریخی اطلاعات مفیدی ارائه می‌دهد، الگوی مناسب ساده‌نگاری وقایع برای مورخان زمان خود است. وی در نگارش این اثر، از تصنع و تطوّل کلام پرهیز کرد؛ چنان‌که واقعه اعدام باب را چنین بیان می‌کند:

«از بیم آنکه اگر او را پنهانی مقتول سازند دور نباشد که مردم نادان چنان بپندارند که او زنده است و غیبتی اختیار کرده‌است و به این امید دیگر بار ظاهر خواهد گشت و اظهار دعوت خواهد نمود، دست از فتنه باز ندارند گفتند که بهتر آن است که او را در میان شهر و بازار بگردانند تا مردم او را ببینند بعد از آن به قتل آورند» (اعتضادالسلطنه، 1377: 30).

پس از  نگارش اکسیرالتواریخ، در شیوه تاریخ‌نگاری اعتضادالسلطنه چرخشی چشمگیر مشهود است. عبدالحسین نوایی معتقد است، روش تحقیق جدید تا حدودی از زمان اعتضادالسلطنه و نگارش نامه دانشوران آغاز است (نوایی، 1325: 71). اعتضادالسلطنه برخلاف کتاب اکسیرالتواریخ، در دیگر آثار خود از مدح و ستایش اغراق‌آمیز و همچنین غرض‌ورزی در حق دیگران خودداری و سعی کرد جانب صداقت و انصاف را نگه دارد. وی در این باره چنین می‌نگارد:

«مورخ باید در تحریر کتاب تاریخ هیچ غرضی نداشته باشد و حقایق و بدایع را برای عبرت آیندگان بی‌زیان و نقصان بنگارد که قاعده تاریخ به تجربه اندوختن و هنر آموختن است و چنان نباشد که از دوست خود که شایستگی ندارد مدح کند و از دشمن خود که سزاوار هرکار است قدح نویسد یا از خوف و طمع در تحریر تاریخ از جاده راستی درافتد چراکه زمانی نمی‌گذرد که از اعتبار خواهد افتاد یا دیگران در آن زمان یا پس از آن معایب او را خواهند» (اعتضادالسلطنه، 1377: 19).

 اعتضادالسلطنه از معدود مورخانی است که در نگارش غالب آثارش از علومی همچون جغرافیا، نجوم، باستان‌شناسی و... مدد گرفت. البته این امر درباره اثر اولیه وی، یعنی اکسیرالتواریخ، مصداق پیدا نمی‌کند؛ اما او در نگارش دیگر آثار تاریخی خود، از جمله تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، از اطلاعات جغرافیایی خود برای تعیین حدود و موقعیت افغانستان و نقشه آن منطقه استفاده کرد (اعتضادالسلطنه، 1365: 24؛ اعتضادالسلطنه، 1343: 25). وی درباره زادگاه مانی، تبار ایرانی او و نیاکانش که از شاهان اشکانی ساکن در بابل بودند، چنین می‌نویسد:

«در نوشته‌یی از مانویان که در ترکستان کشف شده، مانی خود را فرستاده و رسول موعود معرفی می‌کند...» (اعتضادالسلطنه، 1343: 26).

همان‌طورکه پیش از این اشاره شد، اعتضادالسلطنه یکی از برجسته‌ترین نمایندگان علمی و ادبی دوران قاجار بود. وی در دستگاه دولتی پست مهمی همچون وزارت علوم و معارف را بر عهده داشت. این مورخ توانمند در نگارش آثارش، از منابع متعددی استفاده کرده و مطالب را با ذکر منابع آن بیان کرد. در آثار اعتضادالسلطنه، توجه به مسائل اجتماعی موج می‌زند. وی در برخی نوشته‌های خود همچون میکروهیستورینی، در محدوده‌ای خُرد زمانی و مکانی، به گوشه‌ای از تاریخ سیاسی و اجتماعی می‌پردازد و گاه بسان ماکروهیستورینی عمل می‌کند. گواه این ادعا در کتاب فتنه باب، تاریخ سوانح و وقایع افغانستان و مدعیان نبّوت و مهدویت مشهود است.

 

المتنبئین (طبقات‌المضلین)

 کتاب «المتنبئین» یا «طبقات‌المضلین» از دیگر تألیفات اعتضادالسلطنه است. وی با صبغه علمی و دیدی وسیع، بدون آنکه هرگونه تعصّب و خودخواهی را دامن بزند، درباره مسائل درخور ملاحظه‌ای که از عنوان کتاب برمی‌آید، پژوهش و تتبع کرد. موضوع کتاب درباره سرگذشت کسانی است که از قدیم‌الایام به دعوی نبوّت برخاسته و ادعای پیغمبری کرده‌اند. نویسنده بررسی این مسئله را از بودا شروع کرد و به سیّدعلی‌محمد باب و کسانی که وابسته به او بودند، یعنی تا عصر خود، رساند. البته مؤلف درباره بودا دچار اشتباه فراوان شد و این اشتباهات به علت فقدان اطلاعات درباره بودا، در آن روزگار بود. از ذکر چند تن که بگذریم، مطالب از شرح‌حال «اسود عیسی» که در زمان پیغمبر اسلام(ص) ادعای نبّوت کرد تا پایان کتاب، بر مبنای تحقیق و تتبع گردآوری و مدون شده‌است.

مؤلف هیچ‌گاه به راه افراط و تعصّب نگرایید و  با توجه به مدارک و اسناد فراوان، بی‌طرفانه شرح‌حال این مدعیان را گردآوری کرد و با زبانی شیرین و قلمی توانا به رشته تحریر درآورد. این کتاب در واقع شرح‌حال تمام کسانی است که در تاریخ اسلام، به‌ویژه در قسمت‌های آسیای میانه، دعوی نبّوت کردند. داستان‌ها و حکایت‌ها و ضرب‌المثل‌های شیرینی که در خلال حوادث تاریخی ذکر شده، از جمله توانایی‌های مؤلف است که خواننده را دچار خستگی و ملالت نمی‌کند. سبک نگارش ساده و روان بوده و این در حقیقت صنعتی است که در کتب دوره قاجاریه که اغلب دارای تقلیدی خشک همراه با نثرهای مسجّع و مصنوع دوران گذشته بود، کمتر دیده می‌شود. در تیرماه1343، این اثر را هاشم رضی تصحیح کرد و با نام مدعیان نبّوت در انتشارات آسیا به چاپ رساند. متن اصلی کتاب در کتابخانه مجلس شورای ملی موجود است (اعتضادالسلطنه، مقدمه، 1343: 7).

 

رساله فتنه باب

 رساله فتنه باب یکی از فصول کتاب المتنبئین اعتضادالسلطنه است. در این رساله، نویسنده به زندگانی سیدعلی‌محمد باب و فتنه‌ای که او و همراهانش طی چند سال در ایران ایجاد کرده بودند، می‌پردازد. نام کتاب گویای شرح  زندگانی افرادی همچون مانی، مزدک، به‌آفرید و سیدعلی باب... است که ادعای نبّوت کرده‌اند. رساله فتنه باب با استناد بر دیده‌ها و شنیده‌های مولف نگارش یافت؛ زیرا نویسنده هم‌زمان در دستگاه دولتی صاحب منصب بود و در جریان روند وقوع این فتنه قرار داشت. ازاین‌رو، رساله یکی از منابع معتبر در حوزه شناخت بروز فتنه باب و جریان بابی‌گری است. برخی از قسمت‌های رساله شرح وقایعی است که مؤلف خود مسئولیت پیگیری آن‌ها را داشت؛ از جمله دستگیری بابی‌مسلکانی که اطراف امیرکبیر بودند و امیر به توطئه آن‌ها پی برده و این وظیفه را به شاهزاده اعتضادالسلطنه محول کرده بود.

سیدکاظم رشتی، شاگرد شیخ احمد احسایی، فرقه‌ای به نام شیخیه بنیان نهاد. یکی از مبانی آن فرقه، اعتقاد به رکن رابع بود و این اعتقاد کم‌کم بستر رشد فرقه بابیت را فراهم کرد. سیدکاظم دو شاگرد داشت، یکی حاج‌محمدکریم‌خان کرمانی که بعدها فرقه شیخیه را در کرمان رشد و توسعه داد و دیگری علی‌محمد باب. علی‌محمد باب فرقه بابیت را پایه‌گذاری کرد. او مسئله رکن رابع را به افراط رساند و مسئله باب‌بودن خود را مطرح کرد. حمایت استعمار و تضعیف روحیه ملی بعد از قرارداد ترکمنچای، در پیشرفت اولیه کار وی مؤثر بود. فتنه باب از سال 1260ق/1881م، یعنی زمان محمدشاه، آغاز شد و در زمان امیرکبیر به اوج خود رسید. امیرکبیر بعد از فتوای علما، مبنی بر واجب‌القتل‌بودن باب، او را اعدام کرد (اقبال آشتیانی، 1324: 58).

کتاب «بیان» از جمله آثار سیدعلی‌محمد باب است. در این کتاب نویسنده به نقد باب و بهاییت و حمایت انگلیسی‌ها در تسریع رشد فرقه بابیت می‌پردازد؛ همچنین سوءقصد به ناصرالدین‌شاه و قلع‌وقمع‌شدن تمام بابی‌ها، ضعف و خرافه‌پرستی‌های این فرقه و اشخاص را به‌صورت منطقی و کاملاً درست نقد و بررسی می‌کند (اعتضادالسلطنه، 1362: 193). علاوه‌بر آثاری که تا اینجا از شاهزاده اعتضادالسلطنه نام برده شد، وی تألیفات دیگری دارد که می‌توان در زمره تواریخ محلی به شمار آورد؛ از جمله این آثار، سفرنامه لاریجان، سفرنامه مازندران، جغرافیای محال مازندران و تاریخ وقایع و سوانح افغانستان است.

 

سفرنامه اعتضادالسلطنه

علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه، شاهزاده نواندیش و نخستین وزیر علوم ایران، در رجب1297/1918م به همراه مسیو ریشارد خان، یعنی معلم زبان فرانسه دارالفنون، میرزامحمدعلی‌خان منشی‌باشی و میرزاابوالقاسم‌خان حکیم‌باشی به منظور استفاده از آب‌های معدنی لاریجان، برای درمان بیماری«گرفتگی آواز»، به آنجا سفر کرد. وی موفق به درمان بیماری خود نشد و چند ماه بعد، در شب عاشورای1298 /1919م بدرود حیات گفت؛ اما رهاورد ارزشمند این سفر، سفرنامه لاریجان اوست که حاوی داده‌های تاریخی ذیقیمتی است. این سفرنامه که در واقع روزنامه سفر نویسنده از زمان حرکت از تهران تا روز بازگشت اوست، بخش‌های مختلف و مضامین گوناگونی را شامل می‌شود: از شرح آثار تاریخی همچون امامزاده‌ها، مساجد و قبور گرفته تا گزارش از غارها، رسوم محلی و آب‌های معدنی.

سفرنامه اعتضادالسلطنه به لاریجان از 20رجب 1297/1918م که از تهران حرکت می‌کند، آغاز می‌شود و پس از شرحی درباره اوضاع قراء حکیمیه، سرخه حصار، کمرد و استلک به شرح قریه بومهن و امامزاده سلطان مطهر آنجا می‌پردازد. وی شرح کاملی از مشخصات این امامزاده که بنای آن را ملک کیومرث ساخته بود، ارائه می‌دهد. اعتضادالسلطنه امامزاده تقی رودهن را نیز بررسی کرد. ملاحظات او درباره آبعلی که در آن روزگار به «چشمه علی» یا «مراددهنده» معروف بود، نیز بااهمیت است. او پس از توضیحاتی درباره امامزاده هاشم، به چگونگی ساخت آسیاب قصبه اَسک می‌پردازد. در بیست‌ونهم رجب، اعتضادالسلطنه با همراهان خود از اَسک به سمت نقش‌برجسته «تمثال همایونی» که امروزه به «شکل شاه» معروف است، حرکت کرد. وی پس از ثبت مشخصات روستاهای طول راه از جمله نیاک، نوا، مون، کندلو،گزنک، شنگلده و شاهان دشت به شرح این نقش‌برجسته مبادرت کرد. اسامی اشخاص و متن کامل اشعار و نام سراینده آن‌ها از اطلاعات با ارزش این سفرنامه است. در ادامه، اعتضادالسلطنه چگونگی پیدایش و ترکیبات چشمه‌های آب اَسک را بررسی کرد. گزارش مبسوط نویسنده از غار اَسک و ثبت مشاهدات مسیو ریشاردخان و ملاعیسی اَسکی در بررسی این غار، از بخش‌های بااهمیت و ارزنده این سفرنامه است. سفرنامه با رفتن اعتضادالسلطنه به قریه «گرمابه در»، برای استفاده از آبگرم آن و شرح قراء طول راه ادامه می‌یابد.

پایان این گزارش که به شرح منازل بازگشت به تهران اختصاص دارد، حاوی اطلاعاتی ذی‌قیمت درباره آثار تاریخی و سنگ‌نوشته‌هاست. اطلاعات ارائه‌شده در بررسی مسجد امام حسن(ع)، امامزاده‌ها و سنگ‌نوشته‌های قبور لواسان بسیار حائز اهمیت است. مسیو ریشاردخان و ملا ابراهیم کرنایی نیز اطلاعاتی درباره خرابه‌های «وهن وا» یا بهمن‌آباد در بلوک امیری لاریجان و غارهای نزدیک قریه مون ارائه می‌دهند. از نکات درخور توجه این سفرنامه، اشاره به استفاده از تقویم فرس قدیم در بین اهالی لاریجان، گزارش تاحدودی مفصل از جشن‌های باستانی در لاریجان و سایر بلاد، وضعیت مذهبی و اماکن مذهبی، تعداد خانوارهای هر روستا (نفوس) و حتی ذکر نام مسن‌ترین فرد در قریه‌ها، کیفیت زمین‌های کشاورزی و میزان آب‌های زیرزمینی و روان، قومیّت‌ها، گویش‌ها، معماری، پل‌های قدیمی و نام بانیان ساخت این پل‌هاست. با توجه به توضیحات داده‌شده، به نظر می‌رسد سفرنامه اعتضادالسلطنه به‌عنوان یک منبع تاریخ محلی، کمک شایانی به آشکارشدن اوضاع اجتماعی و فرهنگی مازندران در آن سنوات می‌کند. در میان آثار اعتضادالسلطنه، سه رساله مربوط به مازندران است. رساله نخست سفرنامه‌ایست که در سال 1272قمری/1893م در سفر به مازندران نگاشته شده که تاکنون به دست نیامده و تنها در سفرنامه لاریجان به آن اشاره شده‌است. دیگری «جغرافیای محال آذربایجان» است و در نهایت سفرنامه لاریجان که آخرین اثر او محسوب می‌شود. از این سفرنامه دو نسخه در مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی نگهداری می‌شود (نوری، 1390: 26 تا 26).

جغرافیای محال مازندران

ناصرالدین‌شاه در سفر سال 1285ق/1906م به کلاردشت، به علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه، وزیر وقت علوم ایران، دستور داد اطلاعات مربوط به نواحی شمال را از کتاب معجم‌البلدان یاقوت حموی و مراصدالاطلاع که در واقع خلاصه کتاب یاد شده‌است، به فارسی ترجمه کند. اعتضادالسلطنه نیز اطلاعات مربوط به چالوس، کچه پاکلار، رویان و همچنین جربد و قومس را ترجمه کرد. اگرچه قومس و جربد جزء مازندران محسوب نمی‌شد، این اثر به «شهرهای مازندران» معروف شد. معجم‌البلدان کتابی است که یاقوت حموی در سال 615ق/1236م، در مروشاهجان شروع  به تالیف آن کرد و در 20صفر621/1242م در حلب به پایان رسانید و به قفطی علی‌بن‌یوسف، وزیر حلب، پیشکش کرد. در این اثر، اماکن جغرافیایی به ترتیب حروف الفبا توضیح داده شد. با توجه به تطبیق متن عربی معجم‌البلدان و مراصدالاطلاع با ترجمه اعتضادالسلطنه، می‌توان اذعان کرد که او ترجمه تاحدودی دقیقی ارائه کرد و تنها در پاره‌ای مواقع، برای توضیح بیشتر، مطالبی به اصل متن افزود. در زمان ترجمه این اثر، اعتضادالسلطنه وزیر علوم و رئیس دارالفنون بود و روزنامه ملت را منتشر می‌کرد. در مجلد اول، فهرست‌واره کتاب‌های فارسی که به کوشش احمد منزوی به چاپ رسیده، با نام‌های «جغرافیای محال مازندران» و «شهرهای مازندران» ثبت شده‌است و نسخه‌ای از آن در کتابخانه سپهسالار و نسخه دیگری نیز در کتابخانه ملی ملک نگهداری می‌شود.

در برگ نخست این کتابچه، مرقوم شده‌است این «... رساله در ترجمه بعضی از محال مازندران از قبیل کلاردشت و رویان و جربد و قومس و غیره است که اعتضادالسلطنه وزیر علوم و صنایع و معادن تجار دام اجلاله فرمودند. به خط میرزامسیح داخل کتابخانه نواب معظم‌الیه گردید و از کتاب معجم‌البلدان ترجمه شد... این یک جلد رساله در یوم 15 شهر حجه‌الحرام 1297 در اعداد کتب موقوفه مسجد و مدرسه ناصری محدود و به کتابخانه مدرسه مزبوره داخل گردید و صیغه وقف آن مطابق مشروح و شروط مندرجه در وقفنامه مسجد و مدرسه جاری شد» (نوری، 1388: 1075).

 

رساله تاریخ وقایع و سوانح افغانستان

تاریخ وقایع و سوانح افغانستان را شاهزاده اعتضادالسلطنه در سال 1273ق/1894م، نگارش کرد. مؤلف در سه جای کتاب، به تاریخ نگارش این اثر اشاره می‌کند: «در سال تألیف این مختصر رساله که سنه یکهزار و دویست و هفتاد و سیم هجری است» (اعتضادالسلطنه،1273: 24،81،146). اعتضادالسلطنه همانند سایر وطن‌دوستان هم‌عصر خود، همواره دغدغه حفظ تمامیت ارضی ایران را داشت؛ زیرا در همان سال‌ها، هرات به‌طور رسمی از ایران جدا شده بود. حب وطن نویسنده را برآن داشت تا وقایع و سوانحی را که بین انقراض سلسله صفویه تا جدایی افغانستان از ایران بر افغانستان گذشته بود، بیان کند (آشتیانی، 1342: 469).

تاریخ وقایع و سوانح افغانستان را با کمی مسامحه، می‌توان در زمره منابع تاریخ محلی افغانستان به شمار آورد؛ زیرا نویسنده علاوه‌بر ذکر مناسبات سیاسی انگلیس و ایران، به عنوان مهمان ناخوانده در این سرزمین، تاریخ مختصری از افغانستان پیش از وحدت ملی و از زمان وحدت ملی تا زمان نگارش کتاب، همچنین اصل و نسب افاغنه، اسامی طبقات طایفه‌های افغان، گزارش‌های مفصلی از دوران سلطنت امیران افغان به‌خصوص احمدشاه صدوزائی و تیمورشاه و اولاد و احفاد آن‌ها ارائه می‌کند (کاتب هزاره، 1392: 35). نویسنده علاوه‌بر ذکر حدود جغرافیایی این سرزمین، «این سرزمین از کشمیر تا جلگه هرات گسترده است و اهل اروپا آن را ایران مشرقی گویند چه پیوسته جزء ایران و تابع سلاطین انجا بوده...» (اعتضادالسلطنه، 1365: 25)،  شهرهای مهم آن همچون هرات، کشمیر، پیشاور، قندهار، بلخ، کابل و غزنین را ذکر می‌کند. اعتضادالسلطنه مانند یک میکروهیستورین عمل کرده و نام  غالب دروازه‌های شهر «دروازه قندهار، دروازه خشک، دروازه ملک، دروازه عراق، دروازه قوبیچاق» را ذکر می‌کند. همچنین از خندق‌ها و خاکریزهای این سرزمین و مسافت بین شهرها، اینکه طی چند روز می‌توان مسافت بین دو شهر را طی کرد، سخن می‌گوید. درباره مسافت شهرها چنین بیان می‌کند:

«شاه زمان دفع ایشان را از گرفتن شاه محمود اهم دانسته شاهزاده قیصر به نیابت میرافضل‌خان در هرات والی کرده زمان‌خان را با خود همراه برداشته... و از راه قندهار با سواران جرار از راه کوهستان هزاره بامیان بدان سرعت که مسافت دو ماه را در عرض شانزده روز طی کرده وارد دارالملک کابل شد» (اعتضادالسلطنه، 1365: 56 و 57).

 نویسنده اسامی پل‌ها و رودخانه‌هایی که سپاهیان از آن گذر کردند و حتی ملاقات‌های امراء را در هنگام جنگ با درویشان بنام برای تسکین بیان می‌کند و تعداد سکنه شهرها، قصبات، وضعیت رونق و آبادانی شهرها و مصالح استفاده‌شده برای ساخت خانه‌ها را به‌وضوح شرح می‌دهد: ذکر نمونه‌ای از نگاشته‌های وی گواه این ادعاست:

«شهرکابل در کنار مجمع رود میدان و رود لوکر واقع شده‌است و بیوت آنجا بیشتر با چوب برآورده‌اند و به تخمین پنجاه هزار کس در آن شهر سکنی دارند» (اعتضادالسلطنه، 1365: 28).

نویسنده به قوت غالب اهالی، نوع محصولات، میوه‌ها و ترکیب جمعیتی در هر شهر اشاره می‌کند. وی در این باره چنین می‌نگارد: «در پیشاور میوه‌های گرمسیری مرغوب، غلات و حبوب بسیار نیکو خاصه برنج آنجا که به لطافت در تمام روی زمین معروف است. سکان آنجا از امم مختلفه از قبیل ترک، تاجیک و افغان و هندو می‌باشد و جمعیت افغان در آن حدوده زیاده است» (اعتضادالسلطنه، 1365: 28). از نکات برجسته کتاب که ارزش دوچندانی به این اثر بخشیده، ذکر اخبار و وقایع ایران و افغانستان است. نویسنده هنگامی‌که اخبار و وقایع روز مربوط به ولایات افغانستان را شرح می‌دهد، هم‌زمان به وقایعی که در ولایات مختلف ایران رخ داده‌است، اشاره می‌کند؛ از جمله نکات مثبت این رساله، ذکر اسامی افرادی است که در هنگام تألیف این اثر صاحب نام بودند و در امور مملکتی نقشی برعهده داشتند. در مجموع می‌توان اذعان کرد، نویسنده قصد نگاشتن اثری با رویکرد محلی نداشت؛ اما نوع نگارش و دیدگاه وی به‌گونه‌ای بود که امروز این اثر را می‌توان در زمره تواریخ محلی افغانستان محسوب کرد. نگاه به مسائل اجتماعی و همچنین فولکلورهای مردم این سرزمین، در کتاب اعتضادالسلطنه موج می‌زند. سعی مؤلف بر این بود که در رویارویی و قیام مردم افغانستان با دولت متجاوز انگلیس، خود را همدرد مردم این سرزمین بداند و حق را به آن‌ها بدهد؛ اما در برخی جاها، قیام افاغنه علیه انگلیس‌ها را فتنه تعبیر می‌کند. کتاب وقایع و سوانح افغانستان در سال 1273ق/1894م، یعنی سال تألیف، در تهران به چاپ سنگی رسید و ازآنجاکه حاوی اطلاعات مفیدی بود، در سال 1365ش میرهاشم محدث آن را بازخوانی و تصحیح کرد و به چاپ رساند.

 

رصدخانه مراغه

رصدخانه مراغه از دیگر آثار اعتضادالسلطنه است. این رساله به خواست ناصرالدین‌شاه در سال 1276ق/1859م، هنگام سفر به آذربایجان و مراغه، نگارش یافت. این شاهزاده عالم و پرکار، به علم هیئت و نجوم علاقه‌ای وافر داشت. وی به اتفاق شاهزاده فرهادمیرزا از فضلای نامور، ملاعلی اصفهانی ریاضیدان و میرزااحمد حکیم‌باشی کاشانی، از خرابه‌های رصدخانه دیدن کرد و شرحی از مشاهدات و اطلاعات خود نگاشت. خوشبختانه نسخه‌ای که برای کتابخانه ناصرالدین‌شاه نگارش یافت، به‌صورت رساله خطی در کتابخانه سلطنتی نگهداری شد و اینک در کتابخانه ملی مضبوط است. اعتضادالسلطنه در این رساله، اطلاعات و گزارش‌های مفیدی به اختصار ارائه می‌کند. شرحی از این گزارش بدین قرار است:

«اهالی محل این مکان را رصدخانه داغی می‌نامند و مؤیدالدین عرضی رساله‌ای در باب آلات و ادوات رصدگاه مراغه نوشته و تل رصد را در سمت غربی مراغه معین کرده‌است. اما نویسنده تاریخ وصاف و حبیب‌السیر به اشتباه موضع آن را سمت شمالی نوشته‌اند. مؤیدالدین عرضی، توسط خواجه نصیرالدین طوسی مأمور به ساختن رصدخانه مراغه شده بود» (اعتضادالسلطنه، 2536: 3). به گزارش اعتضادالسلطنه، سطح تپه برای رصد تسطیح شده‌است. وی گزارش‌هایی نیز از تل و دخمه موجود در آن ارائه می‌کند. ازآنجاکه اعتضادالسلطنه در مباحث نجومی کارآمد بود، نقشه‌ای نیز از وضع  تپه موجود ترسیم کرد؛ اما سرجان ملکم معتقد است که ترسیم نقشه کار ملاعلی‌محمد اصفهانی بود. آخرین صفحه این رساله بیانگر آن است که اعتضادالسلطنه درصدد استخراج زیج جدیدی بود (اعتضادالسلطنه، 2536: 3).

 

شرحی بر روزنامه ملت سنیه

به شرحی که گذشت علیقلی‌خان اعتضادالسلطنه، وزیر علوم، مردی فاضل و دانش‌پژوه و دانش‌پرور بود. وی به منظور نشر بیشتر معارف، امکان انتشار روزنامه ملت سنیه ایران را فراهم آورد. این روزنامه یکی از چهار روزنامه‌ای است که خبر دستور انشاء آن‌ها در روزنامه دولت علیه ایران درج شده بود. نخستین شماره این روزنامه با عنوان روزنامه ملت سنیه ایران، در 15محرم1283ق/1904م منتشر شد. قبل از انتشار فرمانی با این مضمون منتشر شد:

«برذمت خویش لازم می‌شمارم که در هر ماه شمه از مکارم و بعضی از ترقیات حاصله و تنعمات واصله و توفیرات درجات و مقتضیات صناعات و غیرها وغیرها بعد از اداء شکر و دعا... بدین سیاق برنگارد تا در جمیع ممالک دور و نزدیک و عموم ولایات ترک و تاجیک کرامت ذات و شرافت صفات این پادشاه عدل‌گستر دین‌پرور مشهور و منتشر شود» (اعتضادالسلطنه، 15 محرم 1283: روزنامه ملت سنیه).

این روزنامه دوماه بعد با همان عنوان، به تاریخ یوم جمعه 14ربیع‌الاول سنه هزارو دویست هشتاد و سه، دوباره تحت نمره اول در چهار صفحه و با قیمت پنج شاهی انتشار یافت. صفحه اول تمام شماره‌های این نشریه سفید و از تاریخ 14ربیع ‌الاول1283ق/1904م به بعد، بالای صفحه دوم این نشریه تصویر دورنمای ایوان مسجد بازار طهران، شاه سابق را دارد. در هیچ جای این تصویر، نام نقاش برده نشده‌است. تعداد صفحات از 3 تا 9 صفحه متغیر بود و در هر صفحه، 1 تا 4 ستون 25 سطری به خط نستعلیق نگارش می‌یافت. بهای اشتراک این روزنامه و روزنامه علیه ایران که به سه زبان فارسی و عربی و فرانسوی چاپ می‌شد، روی هم سه تومان و شش هزار دینار بود. در زیر تصویر دورنمای مسجد، به خط نستعلیق درباره انتشار روزنامه چنین آمده‌است: «از جانب سنی‌الجوانب همایون شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه امر و مقرر است که روزنامه ملّتی بر سبیل آزادی نگارش یابد تا خاص و عام از فواید آن بهره یابند».

برخلاف روش امروز مطبوعات، این نشریه فاقد شناسنامه است. سه شماره، یعنی شماره‌های 15محرم و 14ربیع‌الاول و 12ربیع‌الثانی1283ق/1904م، این نشریه با عنوان روزنامه ملت سنیه و ایران و سی‌وسه شماره آن، از جمادی‌الاخر1283 تا جمادی ‌الاخر 1287ق/1908م، با عنوان روزنامه ملتی انتشار یافت (قاسمی، 1374: 12). مرحوم محمد صدرهاشمی در مقاله‌ای با عنوان «چند روزنامه مهم در زمان ناصرالدین‌شاه» می‌نویسد: «روزنامه ملّتی در رساله‌ای که ناصرالدین‌شاه کارهای دولتی را پس وزارتخانه‌های متعدد تقسیم نموده و اداره وزارت علوم و صنایع و تجارت و مدرسه دارالفنون و دارالطباعه را به عهده علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه واگذار کرده، تاسیس شده ‌است. وجه ‌تسمیه روزنامه ملتی این است که چون روزنامه‌های دیگر... روزنامه رسمی و مخصوص درج حوادث و وقایع مملکتی و اوضاع درباری بود و هیچ کس حق اظهار مطلب و درج مقاله در آن را نداشته ‌است. لذا ناصرالدین‌شاه برای آزادی نگارش دستور تاسیس این روزنامه را داده‌ است» (صدرهاشمی، 1343: 51 تا 56). جهانگیر صلح‌جو در تاریخ مطبوعات ایران و جهان چنین آورده‌است: «علت انتشار این روزنامه این بود که  در روزنامه‌های دولتی فقط صاحب منصبان و درباریان می‌توانستند مقالاتی بنویسند؛ ولی به دستور ناصرالدین‌شاه این روزنامه منتشر گردید تا تمام افراد ملت بتوانند در نگارش آن سهیم باشند و در حقیقت روزنامه ملتی آینه افکار ملت باشد و این اولین مرتبه‌ای است که در تاریخ مطبوعات ایران از روی میل و رغبت، شاهان قاجار به روزنامه‌ای آزادی نسبی دادند» (صلح جو، 1348: 258 تا 260).

 

گردانندگان و همکاران روزنامه 

مدیر و سردبیر روزنامه ملّتی، علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه وزیر وقت علوم بود. همکاران وی در انتشار این روزنامه عبارت بودند از: حکیم سامانی، میرزاعلی‌خان (صفاءالسلطنه نایئنی)، مرتضی‌خان (پسر میرزاعلی‌محمدخان نظام‌الدوله)، معتمدالدوله، محسن‌میرزا میرآخور، محمدحسن (صنیع‌الدوله)، حکیم‌الممالک، میرزا محرم یزدی مؤیدالدوله و عمادالدوله (محیط طباطبائی، 1366: 29 تا 64). تلاش اعتضادالسلطنه برآن بود تا فرهنگ روزنامه‌خوانی را در میان مردم ترویج دهد؛ اما علل و عوامل مختلفی همچون بی‌سوادی غالب مردم و گرانی روزنامه در آن روزگار، این طرح را با شکست مواجه کرد (قاسمی، 1374: 13).

 

فهرست مطالب روزنامه

روزنامه ملّتی در 33 شماره، افزون بر برخی خبرها، در بردارنده مقالاتی در شرح احوال و آثار شعرای قدیم و معاصر بود. فهرست مطالب این روزنامه به  شرح  ذیل است: شماره اول انگیزه انتشار روزنامه، ذکر تفویض وزارت به عهده سپهسالار؛ شماره دوم شرح‌حال و نمونه آثار شمس‌الشعراء میرزاعلی‌خان اصفهانی متخلص به سروش. در مجموع 33 شماره این روزنامه در شرح احوال شعراء، حکما، اخبار علمی، برپایی مجمع‌الصحه، چگونگی توزیع سهمیه‌های روزنامه در شهرها، صنعت عکاسی و نحوه استفاده از آن و... بود.

 

انتقادها

همان‌طورکه پیش از این گفته شد، هدف از انتشار این روزنامه انعکاس اندیشه‌ها و عقاید مختلف مردم بود؛ اما روزنامه روزبه‌روز از هدف اولیه خود دور شد. شاید فقر، بی‌سوادی گسترده، نبودن فرهنگ روزنامه‌خوانی و روزنامه‌نویسی، بافت فرهنگی و... موجب انحراف این روزنامه شد. درهر‌حال، گردانندگان این روزنامه انتقادهای گوناگونی دریافت کردند که مفصل‌ترین آن مربوط به آخوندزاده است. وی معتقد بود این روزنامه تنها به ادبیات و شرح‌حال ادیبان اختصاص یافته‌است (قاسمی، 1374: 19).

سرانجام روزنامه ملتی

در اواخر سال 1287ق/1908م، با تشکیل اداره روزنامجات دولت عِلیه و دارالطباعه ممالک محروسه و دارالترجمه دولتی دولتجاه به ریاست محمدحسن‌خان صنیع الدوله، سه روزنامه دولتی و ملتی و عملی تعطیل شد. ناصرالدین‌شاه در محرم1288ق/1909م، چنین فرمان داد:«روزنامجات دولت علیه که در دارالخلافه به طبع می‌رسید مغایر سلیقه ما و خالی از فواید و نتایجی بود که در هر مملکت از روزنامه حاصل است...» (قاسمی، 1374: 20).

پس از تعطیلی این روزنامه‌ها، صاحبان فکر و اندیشه که مجوز نشر روزنامه را کماکان در انحصار دولتی‌ها دیدند، برای انتقال پیام و عرضه فکر خود، به چاپ مطبوعات فارسی در خارج از کشور و شب‌نامه‌نگاری در داخل کشور مبادرت ورزیدند. دولت با تمهیدات کیفری، سعی کرد مردم را از خواندن این‌گونه نشریات منع کند؛ اما این تمهیدات کارگر نیفتاد و پانزده سال بعد از تعطیلی روزنامه ملتی، شب‌نامه‌هایی را با عنوان «اعلان ملتی» این بار نه دولت و کنترل‌شده، بلکه ملت منتشر کرد (اعتمادالسلطنه، 1356: 130). از جمله مشکلاتی که اعتضادالسلطنه در انتشار این روزنامه داشت، ارضای سطح توقعات تحصیلکردها بود. غالب تحصیلکرده‌های آن روزگار، توقع داشتند هر نشریه‌ای که منتشر می‌شود، دربردارنده مطالب سیاسی و خبری باشد. آن‌ها به این باور نرسیده بودند که روزنامه‌نگاری سیاسی یکی از انواع روزنامه‌هاست و به تنوع موضوعی در مطبوعات اعتقاد نداشتند. این روزنامه نتوانست تصویری از اوضاع اجتماعی آن روزگار ارائه دهد؛ اما می‌توان از آن به‌عنوان نقطه آغاز مطبوعات ادبی در ایران یاد کرد. مرحوم استاد محیط طباطبایی اعتقاد داشت در سی‌واندی سال بعد از انتشار روزنامه ملّتی، میرزامحمدحسین فروغی توانست روزنامه تاریخ ادبیات فارسی را در مدرسه علوم سیاسی تدریس و از مندرجات روزنامه ملتی استفاده کامل کند. از دیدگاه استاد طباطبایی، محمدحسین فروغی به مدد روزنامه ملتی توانست نسل پیشاهنگ مشروطه را با تاریخ شعر و شعرا آشنا کند (محیط طباطبایی، 1366: 24 تا 59؛ قاسمی، 1374: 20).

 

نتیجه

شاهزاده علیقلیمیرزا یکی از شخصیت‌های علمی برجسته خاندان قاجار بود. وی از موقعیت اجتماعی ممتاز خود بهره گرفت و از نوباوگی، به آموختن دانش شوق و رغبت تمام داشت. وی در اغلبِ علوم زمان خود از جمله ریاضیات، نجوم، هیئت، ادبیات و... از سرآمدان روزگار محسوب می‌شد. شاهزاده در ماه شعبان 1372ق/میلادی، ملقب به اعتضادالسلطنه شد. وی در زمره مورخان نامدار قاجار بود. دانش تاریخنگاری اعتضادالسلطنه براساس آثارش درخور بررسی است. شیوه نگارش اولین آثار تاریخی وی به سبک مصنوع و پیچیده و مکلف بود. مطالب کتاب اکسیرالتواریخ بیانگر خامی مورخ است. در این اثر، مورخ به منابعی که استفاده کرده، هیچ اشاره‌ای نکرده و نقشی برای جایگاه عامه مردم قائل نشده‌است. اعتضادالسلطنه بیشترِ وقایع رخ‌داده در روزگار خود را ناشی از قضا و قدر می‌دانست و هیچ‌گونه تجزیه و تحلیلی در مطالب ارائه‌شده دیده نمی‌شود؛ تنها در معدود روایاتی که مربوط به گذشته بود، درصدد تجزیه و تحلیل برمی‌آمد. وی همچنین در طرفداری یا مخالفت با شخصیت‌های معاصر خود، دچار خطاهایی می‌شد؛ اما پس از آشنایی بیشترِ او با تحولات علمی جدید و احاطه بر چند زبان خارجی، مطالعات تاریخی‌اش عمق علمی بیشتری یافت و توانایی او در استفاده از منابع متعددتر شد. گواه این ادعا در آثاری همچون فتنه باب و تاریخ وقایع و سوانح افغانستان مشهود است. از این زمان به بعد، وی با نقد روایات مختلف، عقلانیت را وارد حوزه مطالعات خود کرد و در نگارش آثارش، از سایر علوم نیز بهره گرفت و از حبّ و بغض در حق دیگران خوداری کرد و بدون تفکر و تأمل هیچ روایتی را نپذیرفت. پرداختن به جغرافیای تاریخی و وجه‌تسمیه و تاریخ محلی (تاریخ محال مازندران) از دیگر برجستگی‌های آثار شاهزاده علیقلی‌میرزاست. این مورخ قاجار، همانند شاهزاده نادرمیرزا، در نگارش تاریخ از علومی همچون باستان‌شناسی بهره گرفت. این شیوه نگارش که در دوره دوم تألیفات اعتضادالسلطنه به چشم می‌خورد، در واقع نقطه مقابل تاریخ‌‌نگاری به شیوه سنتی است.

 

پی نوشت

1.سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران: ساکما

. اعتضادالسلطنه، علیقلی‌میرزا، (1343)، مدعیان نبوت، تصحیح هاشم رضی، تهران: آسیا.
. ------------------،‌ ( 1377 و 1362)، فتنه باب، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: بابک و علم.
. ------------------، ( 1376 و 1365)، تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، به کوشش میرهاشم محدث، تهران: سپهر.
. ------------------، (1273)، تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، تهران: چاپ سنگی.
. ------------------، (1278)، فلک‌السعاده، تهران: چاپ سنگی.
. ------------------، ( 1374)، روزنامه ملتی (روزنامه ملت سنیه ایران)، به کوشش سیدفرید قاسمی، تهران: مرکز گسترش آموزش رسانه.
. ------------------، (1370)، اکسیرالتواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، تهران: ویسمن.
. ------------------، (نسخه خطی)، «ترجمه یک فصل از آثارالباقیه»، ش1471.
. ------------------، (2536)، رصدخانه مراغه، تهران: دانشگاه تهران.
. ------------------، (1388)، جغرافیای محال مازندران، به کوشش مصطفی نوری، پیام بهارستان، ش4.
. اعتمادالسلطنه، محمدحسن‌خان، (1367)، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح دکتر محمداسماعیل رضوانی، تهران: دنیای کتاب.
. ------------------، (1356)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، تهران: امیرکبیر.
. ------------------، (1375)، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران: روزبهان.
. اقبال آشتیانی، عباس، (1342)، تاریخ عمومی، تهران: کتابخانه شرق.
. ------------، (1372)، «نوشتن تاریخ معاصر»، مجله آینده، س19، ش7 تا 9.
. -----------، (1324)،‌‌ «اعتضادالسلطنه و ظهور بابیه»، یادگار، س2، ش1.
. امیری، زهرا، (1387)، «بررسی شیوه‌های تاریخنگاری اعتضادالسلطنه»،مجله پژوهش‌های تاریخی، ش36 و 37.
. بامداد، مهدی، (1347و 1357)، تاریخ رجال ایران در قرون 12، 13، 14، ج2، تهران: بانک مرکزی.
. سپهر، محمدتقی لسان‌الملک، ( 1377)، ناسخ‌التواریخ، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران: اساطیر.
. سیدین، علی، (1391)، از مکتبخانه تا مدرسه، تهران: علم.
. شکوری، ابوالفضل، (1371)، جریان‌شناسی تاریخنگاری در ایران، تهران: بنیاد انقلاب اسلامی ایران.
. صدرهاشمی، محمد، (1343)، «چند روزنامه مهم در زمان ناصرالدین‌شاه»، یادگار، سال2، ش3.
. صدیق، عیسی، (1354)، تاریخ فرهنگ ایران، تهران: سهامی طبع کتاب.
. صلح‌جو، جهانگیر، (1348)، تاریخ مطبوعات ایران و جهان، تهران: امیرکبیر.
. قائم‌مقامی، جهانگیر، (1337)، «قسمت قاجاریه از کتاب ناسخ‌التواریخ»، تهران: امیرکبیر.
. قاسمی، سیدفرید، (1374)، روزنامه سنیه ایران، تهران: مرکز گسترش آموزش رسانه‌ها.
. کاتب هزاره، ملافیض محمد، (1392)، سراج‌التواریخ، به کوشش محمدابراهیم شریعتی، تهران: عرفان.
. محیط طباطبایی، محمد، (1366)، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، تهران: امیرکبیر.
. نوایی، عبدالحسین، (1369)، ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری، تهران: هما.
. -----------، (1379)، «روزنامه کار و کارگر»، ش2787.
. -----------، (1325)، «سخنی چند درباره خاقانی»، یادگار، س3، ش 6 و 7.
. نوری، مصطفی، (1390)، مجموعه سفرنامه‌های عصر ناصرالدین‌شاه؛ نامه مازندران، تهران: البرز.
. ولایتی، علی‌اکبر، (1389)، نقش شیعه در فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج9، تهران: امیرکبیر.
. هدایت، مهدیقلی، (1361)، خاطرات و خطرات، تهران: زوار.
. یغمایی، اقبال، ( 1375)، وزیران علوم و معارف و فرهنگ ایران، تهران: دانشگاهی.