نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار تاریخ، گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد لرستان، ایران
2 کارشناسارشد تاریخ ایران اسلامی، گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد لرستان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
During the Qajar period, Iran was at the forefront of the strategic situation of Russia and the Western powers, especially Britain. Britain, in the Qajar era, through its colonial purposes, monitored Iran under any circumstances. In the era of Nasir al-Din Shah, many foreign ambassadors missioned for political and economic purposes in Iran, Britain also sent several ambassadors to Iran. In pursuing the responsibilities assigned to them, the British agents have carefully considered all other dimensions of Iran's economic, social and cultural aspects, in line with the interests of their own government. Although English agents were not free of interest in Iranian culture, they needed to know enough about Iran's ethics and traditions in order to carry out political services for their own government. This research aimed at answering the question that: How are the ethics and habits of Iranians from the point of view of British political agents during Nasir al-Din Shah era? The study used a descriptive-analytical method based on library resources.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
از دورﮤ صفـویه پای مسافران و مأمـوران سیاسی انگلستان به کشورهای مشـرقزمین و بهویژه ایران باز شد؛ اما این روند در دورﮤ قاجار و بهخصوص عهد ناصری به اوج رسید. در این دوره بسیاری از مسافران، سیاحان و مأموران سیاسی کشورهای اروپایی و بهویژه بسیاری از مأموران سیاسی انگلستان رواﻧﮥ ایران شدند و به فراخور مأموریتی که داشتند، آثار مهمی از خود به جای گذاشتند. باتوجه به اهمیت ایران برای منافع اقتصادی و سیاسی انگلستان در هندوستان و رقابت انگلیس با کشورهای دیگر نظیر فرانسه و روسیه، کشور انگلستان منافع چشمگیری در ایران داشت. بنابراین شناخت آدابورسوم مردم ایران امری ضروری تلقی میشد و این موضوع آنقدر حائز اهمیت بود که مأموران انگلیسی عادات، سنن، رسوم و خلقیات ایرانیان را بررسی میکردند و با هدف ﺗﻬﻴﮥ گزارش تدوین میکردند؛ بهطوریکه برای مأموران انگلیسی این امر به رویهای متعارف تبدیل شده بود. پرسش پژوهش حاضر این است که مأموران سیاسی انگلستانِ عصر ناصری اخلاق و عادات ایرانیان را چگونه ترسیم کردهاند. بیآنکه ارزش معرفتی و نگاه کنجکاواﻧﮥ مأموران انگلیسی در راستای شناخت آداب، رسوم و اخلاقیات ایرانیان نادیده انگاشته شود، فرﺿﻴﮥ ارائهشده بیانکنندﮤ این مطلب است که بیشتر آنها با رویکرد سیاسی و پیشداورانه به تحولات اجتماعی و ازجمله آداب و اخلاق و رسوم ایران نظر افکندند. در برخی گزارشها، این مأموران فقط توصیفکننده بودهاند؛ اما در بسیاری از روایتها، اختلافات فرهنگی و خصایل مثبت یا منفی ایرانیان را با معیارهای ذهنی خود و گاه در راستای منافع استعماری و بیشتر بدون بررسی زمینههای بروز این آداب و اخلاق سنجیده و ارزیابی کردهاند؛ بنابراین در مجموع، قضاوتهای نامتعارفی از اخلاق و عادات ایرانیان ارائه کردهاند.
در ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ این پژوهش، بررسیهای پراکندهای صورت گرفته است؛ اما دربارﮤ اخلاق و عادات ایرانیان از منظر مأموران انگلیسی عصر ناصری، تاکنون بهطور مستقل و روشمند مطالب کافی ارائه نشده و تحلیل درستی صورت نگرفته است. محسن خلیلی (1385) در مقالهای باعنوان ««نقدی از دیگرـ ایرانشناسی انگلیسیها» نظریههای چند تن از ایرانشناسان انگلیسی را دربارﮤ ایران و ایرانیان بررسی کرده است. حمید صادقی (1390) در مقالهای موسوم به «نگرشی بر اجرای آیین تعزیه در آثار سفرنامهنویسان دربار ناصرالدینشاه» بهصورت کلی و مختصر، آیین تعزیه را در حکم یکی از جنبههای اجتماعی و جلوهای از آدابورسوم ایرانیان بهرﺷﺘﮥ تحریر درآورده است. عبدالرضا سپنجی (1388) نیز در مقالهای باعنوان «فرهنگ عمومی و ارتباطات اجتماعی ایرانیان از نگاه سفرنامهنویسان اروپایی در دوران قاجاریه و پهلوی»، بهصورت گذرا و توصیفی، آداب ایرانیان را از منظر سفرنامهنویسان واکاوی کرده است. باتوجه به اینکه در این مقالهها نگاهی کلی به موضوع افکنده شده، در این مقاله تلاش شده است ضمن تمرکز بیشتر بر ابعادِ اخلاق و عادات ایرانیان در نگاه مأموران انگلیسی، از منابع انگلیسی استفاده بهتری شود؛ چنانکه برخی از منابع موجود در این پژوهش، برای نخستینبار از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه شده است.
نقش و جایگاه مأموران انگلیسی در دورﮤ ناصری
عهـد ناصرالدینشاه سرآغاز تحولات مهمی در تاریخ ایران عصـر قاجـار به شمار میرود. جلـوههای متنوعی از تحولات فرهنگی و اجتماعی همچون ورود مظاهر نوین علمی و تکنولوژی و نیز معاهدهها و قراردادهای استعماری در این ایام بهوقوع پیوست. گسترش ارتباط با کشورهای اروپایی و حتی بهرهبرداری از الگوهای فنی و تکنولوژیک غرب بهزودی در کانون توجه شخص شاه و کارگزاران سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران قرار گرفت. در مقابل، برای دولتهای اروپایی نیز اهمیت ایران بیشتر از پیش عیان شد. جدای از ابعاد روابط سیاسی و اقتصادی که از گذشته وجود داشت، این امر بهواﺳﻂﮥ تحولات مهم سیاسی اروپا در سدﮤ نوزدهم، رشد فزایندﮤ رقابتهای استعماری و گسترش فرهنگ اروپایی و بازتاب آن در کشورهایی همچون ایران بود. در بُعد خارجی، رقابت روس و انگلیس و کشمکش بر سر منافع خود در ایران زمینهساز حضور بیشتر غرب در ایران شد. وجود شخصیتهای مهمی همچون امیرکبیر، میرزاحسینخان سپهسالار، اعتمادالسلطنه و دیگر روشنفکران و کارگزاران و حتی شخص ناصرالدینشاه که علاﻗﮥ ویژهای به گشتوگذار در چهار گوﺷﮥ کشور و خارج از ایران داشت، دربار دورﮤ ناصری را درباری پُرتکاپو کرد که محل رفتوآمد سفرا، سیاحان، مورخان، جغرافینگاران و گزارشگران شد. عوامل گفتهشده بر کیفیت تحولات اجتماعی جامعه ایرانی تأثیر بسزایی نهاد؛ چنانکه دورﮤ فرمانروایی ناصرالدینشاه قاجار (1264تا1313ق/1847تا1895م) از حیث شکلگیری منابع تاریخی و جغرافیایی ایران، از دورههای مهم و تأثیرگذار تاریخ ایران محسوب میشود.
در این دوره تعداد چشمگیری از مأموران انگلیسی باعنوان باستانشناس، سیّاح، پزشک، وزیرمختار و... راهی ایران شدند. بیشترِ این مأموران در طول اقامت خود در ایران، تاحد امکان اطلاعاتی را جمعآوری کردند و با نام گزارش، سفرنامه و... به دولت متبوع خود ارائه کردند. هدف از این اطلاعات این بود که هم سیاستمداران انگلیسی از این اطلاعات در راستای سیاستهای خود استفاده کنند و هم راهنمایی باشد برای سایر مأموران انگلیسی که از این پس راهـی ایران میشدند. درحقیقت، یکی از مشغلههای جدی مأموران نظامی و کارمندان کمپانی هند شرقی انگلیس گردآوری اطلاعات مختلف از مناطق زیر سلطه یا در جوار کمپانی بود (.(Bowen, 2006: 151-153 این مأموران سیاسی پس از پایان مأموریتهای دیپلماتیک خود، با دانش کافی و همهجانبهای که به دست میآوردند، پا به عرﺻﮥ پژوهشهای علمی میگذاشتند. بنابهﮔﻔﺘﮥ دنیس رایت (Denis Wright)، ادبیات سفرنامهای سدﮤ نوزدهم انگلستان بهطور واقعی غنی بود و مهمترین این آثار به مأموران سیاسی و نظامی انگلیسی متعلق بود که برای استفاده در اهداف دولت انگلستان آنها را تدوین میکردند (رایت، 1383: 214).
در دورﮤ ناصرالدینشاه اهمیت ایران برای انگلستان بیشازپیش آشکار شد؛ بهگونهایکه انگلستان برای تقویت نفوذ خود در ایران و دستیابی به سایر جنبهها، به احداث خط تلگراف سراسری در ایران اقدام کرد. برای حفظ ارتباط لندن با هندوستان، نگهداری این خطوط تلگراف پس از شورش 1274ق/1857م انجام گرفت. در گام بعد، ایران به یکی از بازارهای مهم مصرف کالاهای بریتانیایی تبدیل شد؛ بنابراین تعدادی از کمپانیهای بازرگانی و تجاری انگلستان در شهرهای ایران مستقر شدند و کسانی که جویای امتیازات و انحصارات بودند، راهی ایران شدند (رایت، 1383: 31). خوشبینی ناصرالدینشاه به اروپاییان و دلجویی از آنها و برخوردِ با گشادهرویی با آنها نیز مزید بر علت شد. بنابهﮔﻔﺘﮥ کرزن (Curzon)، شاه ایران با اروپاییان بسیار مهربان بود و کمتر خارجی از پایتخت شاه عبور میکرد که افتخار شرفیابی به دربار حاصل نکرده باشد (کرزن، 1380: 1/519).
سفرهای شاه به اروپا و در ادامه، اعزام دانشجویان ایرانی به غرب باعث شد تا در این دوران، حضور مداوم انگلستان در ﺻﺤﻨﮥ سیاسی ایران بیشتر شود؛ بنابراین مأمورانی نظیر جرج ناتائیل کرزن، کلنل جاستین شیل، دکتر ویلز، مکنزی و بسیاری دیگر راهی ایران شدند و در راستای اهداف استعماری کشورشان گامهای مهمی برداشتند. هریک از این مأموران اهداف مشخصی را دنبال میکردند و کتابهای خود را نیز براینمبنا بهرﺷﺘﮥ تحریر درآوردهاند. بدیهی است برای دولت انگلستان که بهدنبال دستیابی به اهداف و منافع حیاتی خود در ایران بود، شناخت جاﻣﻌﮥ ایران بهویژه آشنایی با اخلاق و عادات و آدابورسوم مردم این کشور امری لازم و ضروری بود و در این راستا، مأموران سیاسی این کشور تاحد بسیاری موفق عمل کردند. ناگفته نماند که خود این مأموران از آثار سایر سیاحان کشورهای اروپایی که پیشازاین به ایران آمده بودند، نهایت استفاده را بردند و بهطور متقابل، پس از بازگشت مأموران انگلیسی به انگلستان، افرادی که قصد برنامهریزی برای مسافرت و مأموریت سیاسی به ایران را داشتند از گزارشهای تازهتر آنها استفاده میکردند..
در آن ایام، دولت انگلستان از هر شخص و مؤسسهای بهسود مطامع استعماری خود استفاده میبرد؛ بهگونهایکه هر فردی را که قصد سفر به ممالک اسلامی داشت، هرچندکه هیچگونه ارتباطی هم با دولت انگلستان نداشت و به خرج خویش سیر و سیاحت میکرد، به وزارت مستعمرات دعوت میکردند و در آنجا در حد توانایی شخص، خواستههایی برعهدهاش مینهادند. پس از توجیه فرد و در اختیار گذاشتن لوازم کافی، از او میخواستند که هنگام بازگشت نتایج سفرش را در اختیار دولت قرار دهد و دستمزد دریافت کند (نصر، 1379: 77). برایناساس دایرﮤ فعالیت مأموران انگلیسی فراتر از حد انتظار بود و بهصورت مأموران رسمی و غیررسمی یا اجیرشده شکل میگرفت. ناگفته نماند که در اواخر قرن نوزدهم میلادی/سیزدهم قمری، بهواﺳﻂﮥ گسترش استعمار انگلستان و رقابت با دیگر کشورها و نیز بهعلت حضور برخی از مأموران انگلیسی در هند، ورود این مأموران به ایران چندان خوشایند نبود. در بین ملتهای آسیایی، بهویژه ایران، همواره این سوءظن وجود داشت که رفتار انگلیسیها با کشورهای آسیایی غیر از رفتار آنها با اروپاییان است. ایرانیها معتقد بودند که این نخوت و تکبر از تماس انگلیسیها با هندیها ناشی بود و هرکدام از مأموران انگلیسی که در هندوستان به سر برده بودند، دیگر ممکن نبود از ابراز حس برتری در برابر شرقیها خودداری کنند (شیخالاسلامی، 1370: 4).
بیشتر مأموران انگلیسی که در دورﮤ ناصری به ایران آمدند، دارای چنین خصوصیاتی بودند. ادوارد سعید در کتاب معروف خود، شرقشناسی، ابعاد مختلف این فزونخواهی را بهخوبی تحلیل و بررسی کرده است (ر.ک: سعید، 1377). پژوهشهای انتقادی جدید بهدرستی نشان دادهاند که بیشتر ایرانشناسان انگلیسی به دولت انگلستان وابستگی نظامی و سیاسی داشتهاند و مطالعات ایرانشناسی جزئی از وظایف رسمی آنها بوده است؛ حتی شرقشناسی انگلیسی از ارکان مهم شرقشناسی سدﮤ نوزدهم بهشمار میآید (بیگدلو، 1394: 195). در جدول شماره1 نام هریک از مأموران سیاسی انگلستان و تاریخ اقامت و سفرشان در ایران دورﮤ ناصری ذکر شده است.
اخلاق و عادات ایرانیان از نگاه مأموران انگلیسی عصر ناصری
1. اعتقادات عامیانه در میان ایرانیان
اخلاق و عادات ایرانیان برای سیاحان و سفرای اروپایی همواره جالب توجه بوده است. بزرگترین سیّاح عصر صفوی، یعنی شاردن، از اخلاق و عادات ایرانیان وصف مفصلی نوشت (شاردن، 1350: ج4). دیگر سفرنامههای اروپاییان از عصر صفوی تا قاجار نیز گواهی بر این ادعاست (ر.ک: جوادی، 1378). در عصر قاجار برای اروپاییان و ازجمله انگلیسیها، شناخت آدابورسوم مردم ایران امری واجب تلقی میشد. در ناﻣﮥ جرج سوم (George III) به مأموران انگلیسی، او بهشخصه تأکید کرده بود که مأموران بایستی هرگونه گزارش دربارﮤ عادات، سنن، رسوم و خلقیات ایرانیان را بررسی کنند (زندفرد، 1385: 266و267).
شناخت اعتقادات عامیاﻧﮥ ایرانیان در عصر قاجار، بهویژه برای آن دسته از مأمورانی که در دورﮤ حکومت ناصرالدینشاه به ایران میآمدند، بسیار اهمیت داشت و در مواقعی نیز موفق شدند از آن بهرهبرداری کنند (سایکس، 1373: 2). علاوهبر ﺟﻨﺒﮥ سیاسی این مسئله، برخی از مأموران انگلیسی از روی کنجکاوی به این اعتقادات نظر کرده و گاه دچار حیرت شده و گاهی نیز برخی از این اعتقادات را مضحک عنوان کردهاند؛ ازجمله اعتقاد به طالعبینی، فال و استخاره نزد ایرانیان.
الف. اعتقاد به طالعبینی، فال و استخاره: بنابر نوشتههای مأموران انگلیسی، اعتقاداتی که در میان ایرانیان آن دوره رواج داشته از این قبیل بودهاند: سعدونحسبودن ایام، فال و طالعبینی و نمونههایی از این دست. دراینمیان، اعتقاد به فال و طالعبینی بیش از هر اعتقاد عامیاﻧﮥ دیگری نظر این مأموران را به خود جلب کرده است و بیشتر آنها از این اعتقاد سخن گفتهاند. برخی از این مأموران نظیر شیل (Sheil)، همسر جوستین شیل وزیرمختار و سفیر انگلستان که از سال 1849تا1853م/1265تا1269ق همراه شوهر خود به ایران آمد (شیل، 1362: 1)، اعتقاد به طالعبینی را مضحک توصیف کردهاند. او تأکید کرده است کمتر کسی پیدا میشود که بدون توجه به ساعت سعد، برای انجام امور مهم اقدام کند یا از فالگیری برای تعیین روشهای آتی خود استفاده نکند (شیل، 1362: 59). تفألزدن به کتاب حافظ از گذشته بین ایرانیان رایج بود و گزارشهای مأموران انگلیسی از آرامگاه این شخصیت بزرگ و فالگیری از کتاب او نشاندهنده توجه آنها به این مسئله است. حتی خود این مأموران هنگام بازدید از آرامگاه حافظ از اشعار حافظ فال میگرفتند.
از منظر گرگور (Gergor) این مسئله سرگرمی ملالآوری بود که براساس علم آمار و احتمالات، گاهی بهطور باورنکردنی جواب با سؤال جور درمیآمد و نیز اینکه بسیاری جوابهای نامفهوم نیز دربرداشت که هرگز آنها را به حساب نمیآوردند (گرگور، 1366: 44). بنابهنوشتههای مأموران انگلیسی، بهنظر میرسد در آن دوران مردم به گرفتن فال و استخاره اعتقاد و علاﻗﮥ بسیاری داشتند و حتی برای مصرف داروهای تجویزشده ازسوی دکتر، به گرفتن فال و استخاره اقدام میکردند. دراینباره دکتر ویلز که از نزدیک با این مسئله برخورد داشت، مینویسد: «روزی بیمار بدحالی به من مراجعه کرد و بعد معلوم شد پیش از من به دکتر دیگری هم مراجعه کرده است؛ ولی از مصرف داروهای تجویزشدﮤ آن دکتر بهکلی خودداری کرده بود. وقتی علت را پرسیدم پاسخ داد: چون فال گرفتم و در این باره استخاره راه نداد و فال من بد از کار درآمد» (ویلز، 1368: 323)..
استخاره و فال در باورها و اعتقادهای قدیم مذهبی و عرفی مردم ایران ریشه داشت؛ اما بهاحتمال به این علت که این مسائل در فرهنگ اروپای علمگرای سدﮤ نوزدهم و بهویژه در میان مأموران انگلیسی کمتر رواج داشت، از نگاه آنها خرافی بود و بهطور ویژه در کانون توجه آنها قرار گرفته است.
ب. اعتقاد به سعدونحسبودن ایام:در دورﮤ ناصری مردم برای انجامدادن امور زندگی، بهطورمعمول به سعدونحسبودن ایام باور داشتند که نهتنها در میان مردم عادی، بلکه در میان افراد مرفه جامعه و ازجمله در دربار که منجمباشی نیز حضور داشت، این اعتقاد وجود داشت. بهویژه اغنیا و شخصیتهای برجستهای که قصد مسافرت داشتند، پیش از انجام سفر با منجم محل مشورت میکردند تا روز و ساعت خوبی را برای آنها مشخص کند؛ زیرا بهشدت به خوششانسی و بدشانسی حاصل از روز و ساعت خوب یا نحس و شوم معتقد بودند (ویلز، 1368: 159؛ شیل، 1362: 59).
از دیدگاه ایرانیها، روز سیزدهم ماه فروردین روز نحسی بود و در این روز تمام مردم در بیرون از منزل به سر میبردند و به طبیعت و مناطق سرسبز میرفتند. گاهی مأموران انگلیسی، ازجمله لیدی شیل، این مسئله را اشتباه عنوان کردهاند؛ زیرا او روز سیزدهم نوروز را با روز سیزده صفر اشتباه گرفته است. او مینویسد: «سیزدهم ماه صفر هر سال، به نظر مردم ایران روز نحسی است و معتقدند خصوصاً این نحسی، دامنگیر کسانی میشود که این روز را در منزل به سر برند؛ بنابراین در چنین روزی تمام مردم پیاده و سواره برای تفرج یا ولگردی به باغهای اطراف شهر هجوم میآورند» (شیل، 1362: 79و80).
ج. اعتقاد به وجود اجنه و طلسم و دعا:استوارت (stewart) اشاره کرده است اعتقاد به اجنه در بین ایرانیان وجود دارد (استوارت، 1385: 16). بیشاپ (Bishap)، جهانگردی که در فوریه1890م/1308ق از بغداد وارد کرمانشاه شد و به بیشتر نقاط ایران سفر کرد (بیشاپ، 1375: 16)، به اعتقاد مردم بختیاری به وجود ارواح خبیثه اشاره کرده است. او تأکید کرده است این افراد بیشترِ عارضههای روانی، ترس، افسردگی، دلهره و اضطراب را به ارواح خبیثه نسبت میدادند و برای دورکردن این ارواح، ملّاها دعاهایی روی تکه کاغذی مینوشتند و آن دعا را روی بازوی بیمار میبستند (بیشاپ، 1375: 197).
همچنین دربارﮤ اعتقاد آنها به طلسم و دعا اشاره کرده است: «بختیاریها عقیده راسخی به طلسم و دعا دارند و گاهی هم آیاتی از قرآن را در آب شستشو میدهند، برای تبرّک قطراتی در حلق بیمار میچکانند. چنانچه این دعا مطلوب را به دست نداد، بیمار را در شب چهاردهم که قرص ماه بهطور کامل رؤیت میشود، هفت بار زیر شکم مجسمه سنگی شیری که بر روی قبری نصب شده است، عبور میدهند و چند کلمه دعا به زبان عربی میخوانند و از خداوند آرزوی بهبودی و تندرستی بیمار را میکنند» (بیشاپ، 1375: 196و197).
در آن دوره برخی از زنان و بنابهﮔﻔﺘﮥ ویلز زنان خرافاتی، به طلسم و لوحههایی از این قبیل اعتقاد بسیاری داشتند. آنها با مراجعه به نقرهکاران یا حکّاکان و پرداخت مبلغ هنگفتی، طلسم مدنظر خود را تهیه میکردند و به گردن میآویختند. یا مطابق دستور دعانویس، آن را در گوﺷﮥ قبرستان و جاهای دیگر دفن میکردند. البته برخی از مردان نیز به بستن بازوبند دعا و طلسم به بازوی خود یا فرزندانشان اعتقاد فراوانی داشتند (ویلز، 1368: 228).
بنابهنوﺷﺘﮥ برخی از مأموران انگلیسی که در ﻣﻨﻂﻘﮥ سیستان مأموریت داشتند، در بین مردم آن نواحی اعتقادات خاصی مشاهده شده است؛ ازجمله سرپرسی سایکس از خرابههای بنای کوچکی به نام گندمپیران نام برده است که در ایام نوروز، هر سال مقداری گندم سوخته بر روی آن مقبره پاشیده میشد تا محصول آن سال فراوان شود25) :1902.(Sykes, با نگاهی به نوشتههای مأموران انگلیسی اینطور برداشت میشود که در جاﻣﻌﮥ آشفته و سنتی عصر قاجار و در روند سکون و تغییرناپذیری در باورهای عمومی، اعتقاد به طالعبینی و فال و استخاره و نیز اعتقاد به سعدونحسبودن ایام و اعتقاد به وجود اجنه و طلسم و دعا میراثی از گذشتههای ایـران بود؛ اما ﻧﻜﺘﮥ مهم آنکه در نـوشتههای مأموران انگلیسی، چرایی و علتهای توجه به اینگونه مسائل در جامعه ایران بررسی و تحلیل نشده است. بهطور عمده، این مأموران در برخورد با چنین اعتقاداتی راوی جنبههای منفی این اخلاقیات بوده و حتی آنها را با معیارهای ذهنی خود سنجیدهاند.
2. صفات اخلاقی ایرانیان از نگاه مأموران انگلیسی عصر ناصری
ویژگیهای منفی ایرانیان
الف. ایستاانگاری و تغییرناپذیری ایرانیان: حالت ایستاانگاری و سکون و تغییرناپذیری ایرانیاناز جنبههای منفی اخلاق و رفتار و آداب ایرانیان بوده است که در آثار مأموران انگلیسی مشاهده میشود. اشاره شده است ایرانیان در گذﺷﺘﮥ خود باقی مانده و برای بهبود و تغییر زندگی از خود تلاشی نشان ندادهاند. بیشتر مأموران انگلیسی، خواه به سبب وظیفه محولشده به آنها و خواه از روی کنجکاوی، در آثار خود به آدابورسوم و اخلاقیات و فرهنگ ایرانیان توجه کردهاند. در نوشتههای برخی از آنها، روح و فکر مردم ایران در حال رکود و انجماد معرفی شده است. کرزن با برشمردن حالت رکود و انجماد در میان ایرانیان، به وجود آفتِ بیحسی و نبود جوانمردی در میان آنان تأکید کرده است (کرزن، 1380: 2/750)؛ همچنین اشاره کرده است ایرانیان در پذیرفتن آدابورسوم ملتهای دیگر تاحد افراط پیش میروند که هیچ قوم و ملتی در جهان با آنان برابر نیست. در نزد ایرانیان استمرار در پذیرفتن آدابورسوم گذشتگان، بهنوعی حالت تغییرناپذیری این وضع را نشان میدهد؛ بهگونهایکه آنان به تغییر این آدابورسوم تمایلی نداشتند. ایرانیان از ضعف و ناتوانی خود آگاه بودند؛ اما ترجیح میدادند در همان حال باقی بمانند (کرزن، 1380: 2/748).
این تمایلنداشتن برای تغییر وضع موجود، بهطور معمول سهلانگاری در امور و بیتوجهی به وقت و زمان را باعث میشد؛ بهگونهایکه بیشترِ ایرانیان گرفتار آن بودند و بهمحض مراجعه به آنها برای هر کار، با بیاعتنایی رفتار میکردند و هربار قول فردا و فردا هم قول فردا و فرداهای دیگر را میدادند (ویلز، 1368: 356). این توجهنکردن به زمان و وقتنشناسی فقط مختص مردم عادی نبوده است و بنابهﮔﻔﺘﮥ شیل، شاه ایران نیز چنین خصلت ناپسندی داشته است. او دراینباره میگوید: «موکب شاه ایران تازه دو هفته پس از ورود ما به اصفهان وارد این شهر شد و علت تأخیر او نیز توقف گاهوبیگاه در مسیر سفر و همان نوع وقتگذرانی و بطالتی بود که ایرانیها خیلی به آنها علاقه دارند. چون اصولاً در ایران برای وقت ارزشی قائل نیستند» (شیل، 1362: 208). .
بحث تمایلنداشتن ایرانیان برای بهترکردن وضع موجود، کرزن را به اظهارنظر در این راستا سوق داده است که بگوید سستی و رکود از نوک پا تا فرق سر ایرانیها را فراگرفته است (کرزن، 1380: 2/747). بر مطالب فوق افزوده شده است که ایرانیها در کار تقلیدند؛ حتی زنان ایرانی نیز بهمحض آشنایی و همصحبتی و برقراری معاشرت و مجالست با زنان اروپایی برای آموختن طرز لباس، رفتار، آداب و اصول آنان تلاش میکردند و از همه لحاظ در پی تقلید از آنان برمیآمدند و این کار را نوعی رشد شخصیت و روشنفکری برای خود به شمار میآوردند (ویلز، 1368: 357). ویلس (Willes) علت این ویژگی ایرانیان را بیکاری میداند و میگوید: «آداب در ایران اسباب بیکاری را فراهم آورده است و شخص ساکن در ایران یا باید از شدّت بیکاری خواب ببیند یا صرف دخانیات کند و بهترین اسبابی که در این مملکت از نظر صرف دخان موجود است، قلیان است چه انسان در صرف آن تمام مزایای دخانیات را درک میکند» (ویلس، 1363: 30). نباید گفت خصایلی همچون بطالت، در میان ایرانیان عملی فراگیر بوده است؛ بلکه بهنظر میرسد چنین ویژگیهایی در برخورد مأموران انگلیسی با طبقات عالیه و بهطور عمده کارشکن جامعه وجود داشته است. بااینحال باید پذیرفت در مقایسه با تحولات سهمگین و دوران پیشرفت و عصر ترقی اروپای قرن نوزدهم، جاﻣﻌﮥ ایرانی در رکود و انجماد به سر میبرد و همین خصیصه بخشی از خصلت وقتناشناسی در جاﻣﻌﮥ ایرانی را نیز رقم میزد.
ب. نسبت دروغگویی: در آثار بیشتر مأموران انگلیسی، دروغگوخواندن ایرانیان به چشم میخورد. چنین ادعایی بیشتر از این نظر بود که باتوجه به مأموریتی که دولت متبوعشان به آنها محول میکرد، برای انجام مأموریت خود چه در بین درباریان و چه میان مردم رفتوآمد داشتند و اطلاعاتی را که نیاز داشتند از این مردم میپرسیدند؛ اما گویا انتظارات این افراد برآورده نمیشد و آنها چنین صفتی را بهطور قاطع و صریح به ایرانیان نسبت دادهاند. این امر گویا پیش از دورﮤ ناصری رواج داشته است؛ برای مثال در روزناﻣﮥ سفر هیئت سرجان ملکم به دربار ایران، در توصیف اخلاق ایرانیان، آنها را دروغگوترین مردم جهان نامیدهاند (هالینگبری، 1363: 50و51).
وارینگ (Waring) درواقع در دستگاه اداری بنگال در کمپانی هند شرقی پژوهشگر بود (فصیحی، 1392: 90 و91). او پیش از دورﮤ ناصری و در اوان حکومت فتحعلیشاه در مدت کوتاهی که در شیراز بود، صفات فریبکاری و حیلهگری و بدجنسی را به مردم اصفهان و شیراز منتسب کرده بود (warning, 1804: 22). در این راستا همچنین رابرت گرانت واتسون (Watson) اظهار کرده است در دورﮤ قاجار و بهویژه عهد ناصری، صفت دروغگویی جزیی از رفتار همگانی شده بود؛ تاجاییکه شنیدن حرف درست از ایرانیها امری مشکل بود و بهراحتی نمیشد ﮔﻔﺘﮥ کسی را باور کرد. چنانکه بهنوﺷﺘﮥ واتسون، هیچ کاری سختتر از آن نبود ایرانی را برای دروغی که گفته بود، به اعتراف وادار کرد و هیچ کاری نیز نادرتر از آن نبود انسان حقیقت امری را از زبان یکی از افراد این کشور بشنود (واتسون، 1340: 16).
اما مطابق نوﺷﺘﮥ این مأموران، در ایران نسبت دروغگویی به کسیدادن چندان توهینآمیز نبود و تنها عکسالعملی که گوینده دراینباره نشان میداد این بود که بهمنظور اثبات ادعا و قانعکردن طرف، شروع به قسمخوردن کند. بدون اینکه از نسبت دروغگوییدادن به خودش ناراحت شده باشد (ویلز، 1368: 356). مکنزی (Mackenzie) نیز ایرانیها را دروغگو خوانده است؛ زیرا اخبار راجع به ایران را که از اشخاص دارای مشاغل کماهمیتتر گرفته، اشتباه خوانده و اظهار کرده است چون اینها به دروغگویی عادت داشتهاند، اطلاعات درخور اعتمادی نمیدادهاند و سرانجام در تعمیمی نابجا، ﻫﻤﮥ ایرانیان را دروغگو خوانده و عنوان کرده است این ملت با دروغگویی مأنوس است (مکنزی، 1359: 30).
البته نباید بهطور قطع عنوان کرد در آن دوره ایرانیان همگی راستگو بودهاند و نیز برخی از طبقات اجتماعی، همچون درباریان و اجزاء سیاسی، بهطور عمده به صفت دروغ مشهور بودند؛ اما تعمیم چنین صفت ناپسندی ازسوی انگلیسیها به ایرانیان، کشوری که خود متجاوز و استعمارگر بود و برای رسیدن به منافع ملی خود علاوهبر دروغگویی از هیچ دسیسهای خودداری نمیکرد، در نوع خود جالب توجه است. بهنظر میرسد این قضاوت مأموران انگلیسی بیشتر از روﻳﮥ نابجا در شرقشناسی قرن نوزدهم برگرفته بوده است.
ج. رفتارهای دوگانه و متناقض ایرانیان: در دورﮤ قاجار اوضاع اجتماعی و اقتصادی در وضعیت مطلوبی نبود؛ بنابراین برخی از ویژگیهای اخلاقی در این دوره به وجود آمده بود که از نگاه مأموران انگلیسی درخور توجه و بررسی بود و گاه در فهم و تحلیل این خصایل منفی دچار اشتباه میشدند. از نظر کرزن، شکاکبودن ایرانیان مسئلهای بود که از آن به منزﻟﮥ نبود حس وطنپرستی در میان آنها تعبیر کرده است. او اشاره کرده است ایرانیان مردمانی شکاکاند و چون بهنحو حیرتانگیزی حس وطنپرستی ندارند، متمایلاند همیشه علاﻗﮥ سایران را از اغراض خصوصی بدانند و خیال میکنند نیرنگی در کار است (کرزن، 1380: 2/750).
از عادات و خصوصیات ناپسند دیگری که این مأموران به ایرانیان نسبت دادهاند باید به عجیبوغریبخواندن ایرانیان (شیل، 1362: 83)، مقروضخواندن ﻫﻤﮥ مردم ایران (شیل، 1362: 84) و مسئولیتناپذیری آنان اشاره کرد. در نوﺷﺘﮥ گرترود لاوثین بل (Gretrud Lowthina Bell)، خواهرزادﮤ سر فرانک لاسلز (sir.Frank Laselz) که در سال 1892م/1310ق همراه لیدی لاسلز (Lady Laselz) رهسپار ایران شد (بل، 1363: 5)، اعتقاد به برتری اروپاییها و انگلیسیها و مسئولیتناپذیری ایرانیها در مواقع سختی به چشم میخورد. این مسئله در ماجرای وبایی مشاهده میشود که در آن دوره در تهران رخ داده بود. در این ماجرا، بل اروپاییان و مبلغان آمریکایی را تحسین کرده و از آنها تمجید کرده است؛ چون به یاری مصیبتزدهها شتافته بودند. در این مسئله او بهنوعی احساس مسئولیتنکردن و کمکنکردن به همنوع خود را در میان ایرانیان نشانه رفته و بر پزشکان و اربابان و سایر مردم خرده گرفته است که مردم را در آن وضعیت سخت تنها گذاشتند (بل، 1363: 50و51).
اعتمادنکردن به یکدیگر نیز ازجمله خصایل منفی است که به ایرانیان آن دوره نسبت داده شده است. لافتوس (Loftus) دراینباره اظهار کرده است که ایرانیها هرگز به یکدیگر اعتماد ندارند. او این صفت را در موقعیتی به ایرانیها نسبت داده بود که هریک از کارگرانی که برای او کار کرده بودند، سعی کرده بودند دستمزد خود را بگیرند و آن را در لیفه کمربند خود مخفی کنند (لافتوس، 1385: 133). بیشترِ مأمورانی که در این دوره به ایران آمدند، از نوشتههای مأموران پیشین انگلیسی در ایران بهره گرفتند و برخی از این مأموران، پیش از ورود به ایران، کتاب حاجیبابای جیمز موریه (James Morier) و سایر سفرنامههای اروپاییان و مأموران انگلیسی دورههای گذشته را در حکم مهمترین منبع مدنظر خود، دربارﮤ آشنایی با ایرانیان، از نظر گذراندند. باتوجه به خودبرتربینی که در اذهان این مأموران وجود داشت، آنها هم با تبعیت از جیمز موریه، برخی از عادات ناپسند را به ایرانیان نسبت دادند.
در تحلیل صفات منفی ایرانیان، مأموران انگلیسی به جای آنکه علتها و عوامل مربوط و ازجمله معایب ساختار سیاسی و اقتصادی را بررسی کنند که بخشی از آن مدیون حضور دولت متبوع آنان بود، بهطور عمده راوی و توصیفکنندﮤ وضع موجود بودند. ﻧﻜﺘﮥ ذکرکردنی دیگر آنکه در چنین مـواقعی، این مأموران به مقاﻳﺴﮥ تطبیقی تاریخ ایـران و اروپا کمتر توجه میکردند. درواقع، تاریخ اروپا نیز از چنین ویژگیهای منفی و خصایل برشمرده دربارﮤ ایرانیان فارغ نبود؛ اما آنها عامدانه یا از روی سهو چنین مسائلی را ذکر نکردهاند.
خصایل نیک ایرانیان
باید گفت که تمام مطالب اروپاییان وصف ویژگیهای منفی ایرانیان نیست؛ بلکه خصال نیک ایرانیان در سفرنامههای اروپاییان عصر صفوی منعکس شده است (برای نمونه ر.ک: شاردن، 1350: 4/14و147تا149). بنابراین همواره آشنایی نسبی با خلقیات ایرانیان وجود داشته است. برای مأموران انگلیسی عصر ناصری نیز تمدن کهن ایرانی شناخته شده بود و آنها بهدرستی میدانستند که با ملتی دارای ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ کهن و فرهنگ غنی مواجه هستند. هالینگبری در توصیف صفات اخلاقی ایرانیان از نوشتههای ویلیام فرانکلین (William Franklin) مدد جسته است. او مینویسد: «ایرانیان مردمی مهربان، مؤدب و متمدن هستند» (هالینگبری، 1363: 50و51). ویلسون نیز دراینباره مینویسد: «مردم ایران از مردم اروپا متمدنتر هستند و آداب انسانیت را بهتر رعایت میکنند. نباید فراموش کرد که ایران در گذشته مشعلدار تمدن و فرهنگ جهان به شمار میرفته است و در زمان داریوش و خشایارشا شهرت آن را بر سر بازارهای جهان بانگ میزدند. در آن روزگارانی که ایرانیان به اصول تمدن و فرهنگ آشنا بودند، مردم اروپا فرسنگها با تمدن فاصله داشتهاند و شاید در توحش و بربریت به سر بردهاند» (ویلسون، 1366: 91).
کرزن اشاره میکند که در سیرت و وجود ایرانیان، شادابی دلپذیری وجود دارد که باعث شده است مردم این سرزمین را فرانسویان شرق بنامند. همان زندهدلی که باوجود تهاجمها و سوانح متعدد، بالغ بر دوهزار سال آنان را ملتی پایدار ساخت و این امکان را داد بر فاتحان خود پیروز شوند و به جای نابودشدن در چنگ مهاجمان، آنها را در خود فانی سازند. حتی در این روزگار انحطاط، به آنها نوعی تجانس و هماهنگی عجیب بخشیده است که باوجود ضعف ظاهری، هیچ قوم و ملتی در جهان با آنان برابر نیست (کرزن، 1380: 2/750).
بیشتر مأموران انگلیسی همواره به اصالت، نژاد، منش، ذکاوت، وقار، حسن سلوک، گذشت، سخاوت و ادب ایرانیان توجه کردهاند. ویلز بهویژه از آداب اخلاقی خانوادههای ایرانی یاد کرده است و به رعایت ادب و احترام شدید به پدر نزد خانواده اشاره کرده است (ویلز، 1368: 354). دراینباره، کرزن اشاره کرده است ایرانیان دارای نسل و نژادی خوشآیندند و واجد آدابی آراستهاند و منشی نجیبانه و اشرافی دارند. از لحاظ طبع و نهاد، مستعد تهییج و در محاوره و صحبت هوشمند و با ذکاوت و در رفتار و سلوک نیک زیرکاند (کرزن، 1380: 2/752). ویلز نیز مینویسد: «سیرت و منش ایرانیان بهصورتی است که من آنها را مردمی سادهاندیش و ایدهآلیستی دیدم که در عین تحمل سختیها، به آینده خویش خوشبین هستند و شکایت چندانی از وضع خود ندارند» (ویلز، 1368: 354)..
خوشمصاحبتی ایرانیهای آن دوره باعث شده بود تا شیل ایرانیها را مردمی زندهدل، فهمیده و خوشمصاحبت معرفی کند و اظهار خشنودی کند از اینکه در صحبتهای خود از لطیفههای مختلف، شعر، ادب و تاریخ مثالهایی میآوردند (شیل، 1362: 29). وقـار و سلـوک ایرانیان آن دوره نیز مثـالزدنی بود. ویلس وقار و حسن سلوک و اخلاق ایرانیها را از اخلاق و سایر صفات ﺣﺴﻨﮥ انگلیسیها بسیار بهتر دانسته است (ویلس، 1363: 233). در کتاب ویلز موسوم به «ایران در یک قرن پیش»، خوی مردانگی و گذشت و سخاوت نیز در زمرﮤ جنبههای نیک رفتار و اخلاق ایرانیان آمده است. او اشاره میکند این ویژگیها حتی در میان قشر کمبضاعت و فقیر ایرانی بهحد وفور یافت میشود (ویلز، 1368: 355). سایکس نیز اشاره میکند ایرانیها بهطور کلی مؤدب و متعارف و درعینحال ظریف و بذلهگو و حاضرجواب هستند (سایکس، 1336: 238).
درمجموع هوش و ذکاوت ایرانیان، مهماننوازی، حُسن ادب، گذشت و سخاوت آنها حضورِ اروپاییان را در ایران تسهیل کرده بود. باید گفت این توجه به این علت بود که مأموران انگلیسی خصایل فوق را در میان ملتهای خود یا در گذر از شهرها و ممالک غیر ایرانی کمتر دیده بودند و ازسویدیگر، مأموران انگلیسی چنانکه در نوشتههای خود منعکس کردهاند، ایران را دارای فرهنگ و تمـدن دیرینهای میدانستند.
3. آداب و رسوم رایج در میان ایرانیان
الف.آداب معاشرت: مهمانیها و آداب مربوط به آناز مهمترین جنبههای مثبت آدابورسوم و اخلاق و رفتار ایرانیان بود که توجه مأموران انگلیسی را برانگیخت. مأموران انگلیسی برای انجامدادن مأموریت خود بهنحو مطلوب، ناگزیر بودند با آداب معاشرت ایرانیان آشنا شوند و تاجاییکه امکان داشت آنها را به کار گیرند؛ اما همین آداب از نظر هر شخص انگلیسی بهطور معمول جالب توجه بود. در بحث آدابورسوم، بهکاربردن آداب تشریفاتی و توجه به این اصول برای مأموران انگلیسی بسیار حائز اهمیت بود؛ زیرا در آن ایام، روسها در حکم رقیب سرسخت انگلستان به اینگونه تشریفات توجه میکردند و آنها را با کمال دقت، وسواس و احتیاط برگزار میکردند (شیل، 1362: 29). از جنبههای آداب معاشرت در بین ایرانیان، مراسم استقبال و خوشآمدگویی و بدرقه بود که در مهمانیهای ایرانیان، بسته به مقام مهمان، متفاوت بود. به این مراسم که معرّف مهماندوستی ایرانیان بود، مأموران انگلیسی کموبیش توجه میکردند و باعث شد بعضی از این مأموران، ایرانیان را مهماننوازترین مردم جهان معرفی کنند.
لیدی شیل ضمن مقاﻳﺴﮥ رفتار مردم عثمانی با ملت ایران معتقد بود ایرانیها بسیار خونگرمتر و مهماننوازتر از عثمانیها هستند. او میآورد: «برای مثال ایرانی در هر مقامی باشد، در هنگام ورود مهمان خارجی بههیچوجه در ادای احترام و برخاستن از جای خود درنگ نمیکند. این در حالی است که ترکهای عثمانی برای نشاندادن برتری مقام خویش خود را به انجام کاری مشغول میکنند تا از برخاستن جلوی پای مهمان خارجی طفره روند» (شیل،1362: 82)..
ویلز ایرانیها را مردمی مهماندوست، دستودلباز، متعهد و نوعدوست میخواند که همیشه برای پیشگرفتن روشی انسانی، آنچنانکه در شأن هر انسان کامل است، تلاش کردهاند (ویلز، 1368: 354). البته او اشاره میکند در ایران، نوع تعارفها در برابر اشخاص متفاوت است و هر شخصی موظف است بنابر پایه و عنوان اشخاص، طرز برخورد و رفتار خویش را با آنان تطبیق دهد. ازطرفی، اظهار احترام و ادب به میزبان نیز نباید فراتر از آن انجام شود که شاﻳﺴﺘﮥ اوست؛ دراینصورت، ممکن است باعث خودبزرگبینی میزبان و حقیرشمردن مهمان تازهوارد او شود و از شئون مهمان در مقابل میزبان کاسته شود (ویلز، 1368: 64). انگلیسیها به رسم استقبال و بدرقه نیز تاحدودی توجه کردهاند؛ تاجاییکه سایکس عنوان میکند که ازجمله کارهای پسندیدهای که اروپاییها از ایرانیها فرا گرفتهاند، یکی همین رسم پیشواز بوده است (سایکس، 1336: 362).
بنابهﮔﻔﺘﮥ ادوارد براون (Edward Browne)، رسم استقبال بیشتر ﺟﻨﺒﮥ تشریفاتی داشت و بدرقه نیز از محبت و صمیمیت ناشی میشد (براون، بیتا: 154). ویلز نیز رسم بدرقه از شخصیتهای مهم را عنوان میکند و میگوید مراسم بدرقه، مثل مراسم استقبال، چندان رسمی و حتمی نیست و انجام آن به میزان احترام و علاﻗﮥ قلبی بدرقهکنندگان و بدرقهشوندگان بستگی دارد (ویلز، 1368: 99). بااینکه در آثار این مأموران دربارﮤ مهماننوازی ایرانیان نکتههایی یافت میشود، در لابهلای این نوشتهها تعمیم صفاتی نظیر چاپلوسی، گزافگویی، تظاهر به دوستی و اغراقگویی در برخوردهای معمولی بین ایرانیان نیز به چشم میخورد (ویلز، 1368: 355).
ملاحظه میشود باوجود مشکلات آن دوران، مردم ایران آنقدر مهماننواز بودند که مأموران انگلیسی در کنار برشمردن خصایل منفی، بهکرّات از خصلت مهماننوازی ایرانیان تمجید کردهاند. آشنایی ایرانیان با آداب معاشرت و نیز مهماننوازی و گشادهروبودن آنان ازجمله مسائلی بود که مأموران انگلیسی همواره به آن توجه میکردند و آن را فرا میگرفتند و به کار میبستند تا در کانون توجه ایرانیان قرار بگیرند و با این روش اهداف استعماری خود را بهنحو مطلوبتری انجام دهند.
ب. ازدواج و طلاق:از آدابورسوم رایج در ایران، ازدواج و طلاق و آدابورسوم مربوط به آن بود. در این راستا، جاﻣﻌﮥ ایرانی موظف بودند طبق قواعد و سنن مربوط به ازدواج عمل کنند. بهنظر میرسد مأموران انگلیسی به بحث ازدواج و طلاق در بین ایرانیان بیشتر از منظر مقایسهای بین جاﻣﻌﮥ ایران با هندوستان، در جایگاه مستعمرﮤ انگلستان، مینگریستند. مسئلهای که حس کنجکاوی این مأموران را برانگیخته بود. بنینگ (Binning) اشاره میکند در ایران ازدواج به دو شکل انجام میشد: اول آنکه هر مسلمانی براساس مذهب خود، مجاز بود چهار زن داشته باشد که اینها در ایران «زن عقدی» نامیده میشدند؛ نوع دیگری از ازدواج پستتر در ایران مرسوم بود که «صیغه» یا «متعه» نام داشت و براساسآن، یک مرد اجازه داشت به تعدادی که اراده میکرد، زن اختیار کند. قرارداد این نوع ازدواج پَست تنها موقتی بود و امکان داشت برای سالها، ماهها یا حتی یک روز دوام داشته باشد(Binning, 1857: 2/400).
اما درمجموع، باتوجه بهنوشتههای مأموران انگلیسی، در میان ایرانیها ازدواج بسیار ساده صورت میگرفت. دختران ایرانی بهطور معمـول در چهارده یا پانزدهسالـگی ازدواج میکـردند (Binning, 1857: 2/402). این امر را باید در راستای رفتار اجتماعی ایرانیان برای محفوظماندن فرزندان خود از فساد اخلاقی و عمل به سنت اسلامی تعبیر کرد که در سنین کم فرصت ازدواج آنها را فراهم میکردند. در آن دوره بیشتر، مادران برای پسران خود دختر انتخاب میکردند. این امر نیز دارای مراحلی بود. زمانیکه پسری به سن مناسب میرسید، والدین او مشغول ترتیبدادن عروسی برای او میشدند. بهطور معمول پسران ایرانی هرگز روی هیچ خانمی، به جز خویشاوندان خود را نمیدید و باید انتخاب دختر را به مادر خود واگذار میکردند؛ مگر اینکه آن پسر با دخترعمو، دختردایی، دخترعمه یا دخترخاﻟﮥ خود ازدواج میکرد (Ella Sykes, 1910: 74).
در ایران عصر قاجار، بسیاری از ازدواجها بین دخترعمو و پسرعمو، دخترخاله و پسرخاله، دختردایی و پسرعمه انجام میشد. در این ازدواجها گفته میشد تقدیر آسمانی اسباب ازدواج بین آن دو نفر را فراهم کرده و آنها را زوج یا زوﺟﮥ یکدیگر قرار داده است (ویلس، 1363: 104). در قسمتهایی از نوشتههای مأموران بهطور معمول عنوان شده است که در آن دوران، کمتر اتفاق میافتاد که مردان بیش از یک زن داشته باشند؛ ولی بهنظر میرسد که میان طوایف و قبایل ایران اینگونه نبوده است؛ چنانکه در میان طوایف بختیاری، مردان این طوایف زنان متعددی داشتند. بعضی از مردان درصورت داشتن توان مالی دو، سه یا حتی چهار همسر اختیار میکردند و تعـداد زوجهای خانها هرچه بیشتر بود، به اعتبار آنها میافزود؛ چراکه داشتن چندین همسر، پسران و دختران بسیاری را بههمراه داشت (بیشاپ، 1375: 217).
در ایران هیچگاه مردی بهعلت داشتن سه یا چهار زن دائمی و دو یا سه همسر موقتی (صیغه)، مرد بدی شناخته نشده است؛ اما بههرحال زنگرفتن در ایران، مانند هر جای دیگری، از نعمتهای پرخرج به حساب میآمد. بنابراین اگر آمارگیری از ازدواجها ممکن بود، این مسئله روشن میشد که شمار مردانی که در یک زمان بیش از یک زن داشتهاند، بینهایت کم بوده است و شاید این مردان از دو درصد بیشتر نبودهاند (گرگور، 1366: 261).
البته اشاره شده است در ایـران باتوجه به فقر کشور و شاید در ﻧﺘﻴﺠﮥ رفتار همسران مرد که رقیب هم بـودند و به عبارت بهتر هووها، تاحدودی تعدد زوجها کم شد و حتی ایرانیان گفته بودند این رسـم از مُـد افتـاده است (Ella Sykes, 1910: 75). اما در آن دوره، مردم ایران تاحدامکان از اختلاط طبقاتی که فردی غیر از ﻁﺒﻘﮥ منسوب به آنها بود، دوری میکردند و بسیار کم دیده میشد که میان اهل نظام و کسبه عقد ازدواج بسته شود (ویلس، 1363: 123).
آداب طلاق از دیگر آدابورسوم موجود در ایران بود. بهﮔﻔﺘﮥ ویلس، در ایران همچون کشورهای اروپایی، طلاقگرفتن مشکل بود؛ زیرا برخی مقررات و توافق ضمن عقد و نیز موضوع مهریه و حتی فقر دو طرف کار را دشوار میکرد (ویلس، 1363: 122)؛ اما اگر زن و مرد بنابه موقعیتی که داشتند و بهعلت ناسازگاری با یکدیگر ترجیح میدادند از هم جدا شوند، کار طلاق با تکرار جملاتی بهآسانی و ازسوی شوهر بهراحتی انجام میشد (لایارد، 1371: 108). در ایـران، چنانچـه مـرد همسرش را طلاق میداد، باید مهـریهاش را مـیداد؛ امـا زمانیکه زن دادخواست طـلاق مـیکرد، مهـریه به او داده نمـیشد (Binning, 1857: 2/ 403-404).
ارامنه ازجمله اقلیتهای مذهبی ایران بودند که طلاق و گسستن پیوند زناشویی را جز بهعلت مـرگ میسر نمیدانستند (شیل، 1362: 200). همچنین ویلز معتقد بود ازآنجاکه زردشتیان بیش از یک زن نمیگرفتند، سعادت زناشویی آنها از مسلمانان بیشتر بود (ویلز، 1368: 79). گزارش مأموران انگلیسی از آدابورسوم ایرانیان در امر ازدواج، بیشتر توصیفی است و دربارﮤ این امر کمتر به قضاوت و داروی نشستهاند. بااینحال، رسم چندهمسری برای آنها نپذیرفتنی و تاحدی عجیب بوده است.
ج. تدفین مردگان:شیوﮤ کفن و دفن و تشییعجنازﮤ افراد متوفی، ازجمله آدابورسومی بود که توجه مأموران انگلیسی را جلب میکرد. باتوجه به وجود اقلیتهای مذهبی مختلف در ایران، شیوﮤ تدفین فرق میکرد. براساس نوشتههای مأموران انگلیسی، در ایران زمانیکه شخصی فوت میکرد، صورت او بهطرف قبله برگردانده میشد و جسدش برای تدفین با کافور آماده میشد. در آن دوره، رسم براین بود که در زمان فوت شخص نوعی آشفتگی پیش میآمد و طی آن هرچه آب در خانه بود، بلافاصله دور میریختند. به گمان اینکه هرکس از آن آب بنوشد، به قولنج و دلدرد مبتلا میشود. در آن هنگام، ملّاها بخشهایی از قرآن را تلاوت میکردند و عزاداران اجیرشده، شیون سر میدادند و سینهزنی میکردند. پس از قراردادن مرده در کفن و تابوت، دو عدد چوب زیر بغل او قرار میدادند تا زمانیکه دو فرﺷﺘﮥ سیاه با چشمان آبی برای پرسش از عقیدﮤ دینی او میآمدند، با تکیه بر آن چوبها بلند شود (Ella Sykes, 1910: 76-77).
کارهای دیگری همچون بریدن سر مرغ و قراردادن بدن مرغ بر روی پاهای شخص مرده، پوشیدن لباس سیاه، پارهکردن پیراهن و مالیدن گِل بر سر و روی نیز مرسوم بوده است (ویلس، 1363: 336و337). دفنشدن در اماکن مقدس از رسوم مهمی بود که در آن دوره رواج داشت. شیل تأکید میکند بااینکه این کار عمل عاقلانهای بهنظر نمیرسد، معلوم نیست چه سرّی در کار نهفته است که این ملت تصور میکند با انتقال جسدشان به اماکن مقدس، آرامشی جاودانی برای آنها فراهم خواهد شد (شیل، 1362: 153). اسمیت (Smith) که در آن دوره در سیستان به سر میبرد، از زبان مردم آنجا شنیده بود مردم سیستان در گذشته رسم داشتند مردهها را با تمام وسایل قیمتی خود دفن کنند؛ اما بهعلت اینکه این قبرها را همواره دزدان غارت میکردند، این رسم بهتدریج برافتاد (Smith, 1876: 257).
در تدفین مردگان، اقلیتهای دینی همچون زرتشتیان برای خود آداب مخصوصی داشتند. زرتشتیان بهطور معمول جسد مرده را درحالیکه برهنه بود به دخمهای یا بهقـول سایکس به بـرجخامـوشی منتـقل میکـردند تا خـوراک لاشخـورها و کلـاغها شود؛ زیـرا آنها اعتـقاد داشتـند کـه اگـر جسـد او روی زمیـن قرار گیـرد، زمیـن آلـوده میشـود (Ella Sykes, 1910: 126). باتوجه به حضور اقلیتهای مذهبی در ایران، در این زمینه هرکدام از آنها اعتقادات خاصی داشتند و در آن دوره، تودﮤ مسلمانان نیز باتوجه به اعتقاداتی که داشتند، مردگان خود را تدفین میکردند.
د. بستنشینی: علاوهبر تهران، در سایر نقاط ایران نیز رسم بستنشینی وجود داشت. در هر شهر ایران چند مکان مقدس وجود داشت. این مکانها نزد مردم جایگاه ویژهای داشتند و از قداست چشمگیری برخوردار بودند. بنابهنوﺷﺘﮥ ادوارد بک هاوس ایستویک و سایر مأموران انگلیسی، مکان مقدس شاهعبدالعظیم برای بدهکاران و مجرمان فراری بست یا پناهگاهی بود (Eastwick, 1976: 1/273). ییت (Yeith) نیز ضمن برشمردن حرم مطهر امامرضا(ع) در شمار تحصنگاه، تأکید میکند کسى که به بست مىنشست، از هر گزندى مصون بود و ممکن بود آنقدر آنجا بماند که دربارﮤ جوابگویى طرفهاى خود به ﻧﺘﻴﺠﮥ مطلوبى برسد. حتى شاه هم اجازه نداشت کسى را که به حرم پناهنده شده بود، از آنجا بیرون بیاورد. شخص بستنشین در پناه نفوذ و قدرت روحانیان قرار داشت و از آزار و اذیت مصون مىماند. او در ادامه اظهار میکند دربارﮤ قاتلان و کسانی که دستشان به خون آلـوده میشد، بستنشستن در اماکن مقدس و بهخصوص حرم امامرضا(ع) صـدق نمیکرد (ییت، 1365: 307و308).
شیل نیز ضمن مشابهدانستن پناهندگی در حریم بقاع مذهبی در اروپای قدیم و ایران دورﮤ ناصری، این رسم را که برای فرار از ظلم و جور و سیاهکاریهای حکام مستبد رواج داشت، دارای منافع بسیاری میداند. او از مکانهایی همچون سفارتخانههای خارجی و اصطبل سلطنتی در شمار مکانهایی نام میبرد که امکان بستنشینی در آنها وجود داشت (شیل، 1362: 111تا113). در توصیفهای شیل ذکر واژههایی نظیر استبداد، ظلم، جور، سیاهکاری، حکومت فاسد و بیقانون به چشم میخورد. این مأمور انگلیسی بدون درنظرگرفتن تفاوت بین شرق و غرب و میزان ظلم و ستمکاری و استبداد در هر دو مکان، اظهارنظر میکند.
البته ناگفته نماند سفارتخاﻧﮥ انگلستان نیز از اماکنی بود که مردم در آنجا بست مینشستند. دولت انگلستان میپنداشت ردّ پناهندگان و رویگرداندن از رسمی قدیمی و سنّتی، برای حسن معروفیت و آبروی انگلستان جلوه بدی خواهد داشت؛ اما با این اندیشه جانب احتیاط را رها نمیکرد تا افزایش برخوردها با مقامهای ایرانی را موجب نشود؛ زیرا در بیشتر مواقع، بستنشینان از اشخاصی بودند که از دست مقامهای ایرانی فرار میکردند. در رقابت روسیه و انگلستان، روسها از اعطای حق پناهندگی خودداری نمیکردند و اوضاع حکومتی نیز مساعد نبود؛ بنابراین انگلیس نیز به اعطای حق پناهندگی ادامه داد و اینگونه توجیه میکرد که درصورت پیشگرفتن روﻳﮥ دیگر، به اعتبارش در میان ایرانیان لطمه وارد میشود و این اعتبار کاهش مییابد (رایت، 1383: 112و113).
ناصرالدینشاه پس از سفر دوم خود به اروپا، بهمنظور لغو بستنشینی، فرمان تأسیس دادگاههایی برای رسیدگی به دعاوی افراد را صادر کرد که اجرا نشد؛ چون اجرای آن به مأموران کهنهکاری واگذار شد که از وضعیت پیشین بهرهمند میشدند و به اجرای این اصلاحات تمایلی نشان نمیدادند (کرزن، 1380: 1/597). درمجموع، مسئله بستنشینی و توجه مأموران انگلیسی به آن نشان میدهد دولت انگلستان برای پیشبرد اهداف استعماری خود و جلب نظر مردم ایران، از موضوع بستنشینی نهایت استفاده را برد.
ذ. مراسم عید نوروز: عید نورورز ازجمله رسومی بود که از قدیم در ایران رایج بود. لیدی شیل اعتراف میکند ایرانیها در زﻣﻴﻨﮥ برگزیدن زمان جشن سال نو از انگلیسیها منطقیتر بودهاند؛ زیرا ایرانیها به جای آنکه مثل انگلیسیها، تحویل سال خود را در وسط زمستان قرار دهند، آن را بهگونهای انتخاب کردهاند که آغاز سال جدیدشان درست در ﻟﺤﻆﮥ ورود خورشید به نیمکرﮤ شمالی و درحقیقت، آغاز سال خورشیدی باشد (شیل، 1362: 96). شیل در خاطرات خود همچنین از نوروز عصر ناصری مینویسد که در آن هنگام، از شُکوه و عظمت جشنهای نوروزی کاسته شده بود و ارزش هدایایی که مردم ردوبدل میکردند نیز کاهش یافته بود؛ اما او در ادامه به این نکته نیز اشاره میکند که بعید بهنظر میرسد این جشن ملی باستانی روزی در ایران ملغی شود (شیل، 1362: 95).
از میان مأموران انگلیسی، سرپرسی سایکس کسی بود که بیش از دیگر مأموران دربارﮤ عید نوروز و تهیه و تدارک مراسم این عید در آن دوره سخن گفت. او به خانهتکانیهای ایرانیها پیش از عید نوروز و همچنین آمادهکردن لباس نو برای اهل خانه، حمامرفتن، رنگ و حناگذاشتن به مـوها و دسـتها، پوشیدن لباسهای نو، گرفتن ناخن و به آب روان انداختن آنها برای دورشدن همه نحوستها، خیساندن گندم در ظرفی بهمنظور جوانهزدن (سبزه)، پختن شیرینیهای مختلف با آرد و کره و شکر و تهیهکردن آجیل شیرین از میوههای خشک شیرین اشاره کرده است؛ همچنین از چهارشنبه سوری سخن گفته است که امروزه نیز بین ایرانیان مرسوم است (سایکس، 1373: 150و151).
ﻟﺤﻆﮥ تحویل سال و چیدن سفرﮤ هفتسین که بزرگترین نماد نوروز بود، در آن دوران رواج داشت و با اندک تفاوتی، به همان روش بود که امروزه نیز بین ایرانیان مرسوم است. در آن دوره، میبایست تمام اعضای خانواده دو ساعت پیش از تحویل سال در خانه میبودند. آن وقت سفرﮤ سفیدی میانداختند و هفت نوع از چیزهای گوناگون را روی سفره میچیدند که اسم آنها با سین شروع میشد. آن هفت نوع عبارت بودند از: سیر، سرکه، سیب، سماق، سکه، سمنو و سبزی (سبزه)؛ به اضاﻓﮥ انواع میوه بهخصوص هندوانه و خربزه و همچنین میوههای خشک و شیرینیهای گوناگون. تخممرغ رنگشدﮤ پخته و قرمز روی سفره گذاشته میشد و مادر خانواده به تعداد بچههای خود از تخممرغها میخورد و به تعداد بچههایی که در خانه بودند، شمع روشن میکرد. مراسم دیدوبازدید نیز در آن دوره مرسوم بود (سایکس، 1373: 150تا153).
ییت نیز با اشاره به اینکه عید نوروز تنها عید ملی بود که بههیچوجه با مذهب پیوند نداشت، درخصوص روز سیزدهم نوروز عنوان میکند: «بهدلیلی که چندان روشن نیست، روحانیان به زنها اجازه نمیدهند که از خانهها خارج شوند. اما زنها به این امر توجه نمیکنند و از خانهها خارج میشوند. این رسمی قدیمی است که هرکس باید خانهاش را ترک کند و در این روز بیرون و حتیالامکان به سبزهزارها برود؛ در غیر این صورت نحسی این روز گریبانگیر او خواهد بود» (ییت، 1365: 279). بهنظر میرسد نگاه مأموران انگلیسی به مراسم عید نوروز مشتاقانهتر بود..
ر. مراسم عید قربان و عید فطر: اعیاد مذهبی ایرانیان همواره در کانون توجه سفرنامهنویسان بوده و عید قربان نیز از نگاه آنها پنهان نمانده است (کمپفر، 1350: 182). در ایران دورﮤ ناصری، اعیاد گوناگونی وجود داشته که بهویژه اعیاد مذهبی برای مأموران انگلیسی جالب توجه بوده و کموبیش به آنها اشاره شده است. در این راستا، هیچکدام از مأموران انگلیسی از تعصبهای مذهبی به دور نماندهاند و در اشاره به مراسمهای مذهبی برگزارشده در ایران آن دوره، اغراض شخصی و مخالفت آنها بهوضوح به چشم میخورد. عید قربان از اعیاد مذهبی ایرانیان بود. در این عید، رئیس هر خانواده یک گاو یا یک گوسفند یا شتری میآورد و پس از قراردادن سر جانور بهسوی قبله و خواندن وِرد مذهبی، آن را میکشت و گوشت آن را میان خانواده، خویشاوندان و فقرا تقسیم میکرد.
ییت نیز با اشاره به این عید مینویسد: «این مراسم در منازل و بهطور خصوصی برگزار میشد؛ اما در شهر نیز یک شتر در ملاءعام برای ادای احترام قربانی میشد. این شتر را از چند روز قبل، با زر و زیور آویزانشده از او، شاهزادهای ساختگی و تهیدست در شهر میگرداند و مردم نیز از بابت شتر قربانی، مقداری پول در قالب نذرهای خود به او میدادند و بهاینترتیب پول خوبی جمع میشد. ...صبح روز عید در محل قربانگاه و در برابر انبوه جمعت، شتر را شاهزاده قربانی میکرد. مردم بلافاصله هجوم میآوردند و هریک خواستار تکهای از گوشت میشدند. چند هزار نفر از مردم در حالیکه هرکدام تکهای از گوشت قربانی را در دست داشتند، از برابر کنسولگری بهسوی ارگ شهر عبور میکردند و گفته میشد هرکس سر شتر قربانی را صاحب شود و به والی نشان دهد، اولین پاداش تعیینشده را دریافت خواهد کرد» (ییت، 1365: 131و132)..
عید فطر از دیگر اعیاد مذهبی بود. این جشن پس از ماه رمضان و پس از یک ماه روزهداری برگزار میشد. برخی از مأموران انگلیسی روزهگرفتن را محرومیتی بیرحمانه توصیف کردهاند. سایکس تأکید میکند روزهگرفتن به افراد ثروتمند کمی فشار میآورد؛ زیرا آنها در تمام طول روز میخوابند، خوش میگذرانند و هر شب از یکدیگر دیدن میکنند؛ اما روزهگرفتن برای افراد فقیر که تا ظهر مشغول کار هستند، مشکل است و اگر این ماه نیز در تابستان واقع شود، فشار بسیاری بر آنها وارد میشود (Ella Sykes, 1910: 133). لیدی شیل در اظهارات خود تأکید میکند در این ماه، مردم ایران به هیچ نوع خوراکی و آشامیدنی دست نمیزدند و حتی شرابخوارها نیز احترام این ماه را نگه میدارند و روزه میگیرند. در طول این ماه، هیچیک از نوکران ایرانی او از دستورات دین خود سرپیچی نمیکردند (شیل، 1362: 123).
جالب آنکه در آن دوران، مردم ایران باوجود مشکلات فراوان، به مسئله روزه توجه ویژهای نشان میدادند و این موضوع بهنوعی باعث تعجب و حتی عصبانیت شیل میشد؛ چنانکه بدون آنکه به فواید اخلاقی و خودسازی ماه رمضان توجه کند، بهطور صریح روزه را برای سلامتی انسان زیانآور میداند (شیل، 1362: 123و124). او دربارﮤ عید فطر نیز عنوان میکند به مناسبت عید رمضان، در تمام کشورهای مسلمان همه از اینکه ماه رمضان و دوران روزه به پایان رسیده است، خوشحالی میکنند (شیل، 1362: 122)؛ اما از این نکته هم غافل بود که مسلمانان نه بهعلت پایانیافتن ماه رمضان و روزهداری، بلکه به علت اینکه در این ماه مهمان خدا بودند و عید بزرگی که متعاقب آن آمده بود، احساس خوشحالی میکردند. حتی باید گفت در آن دوره علاقه و تعصب مذهبی مردم ایران بسیار فراتر از سختیهایی بود که این مأموران دربارﮤ ماه رمضان برشمردهاند. این را هم باید اضافه کرد از نظر برخی از مأموران انگلیسی، ماه رمضان بهعلت تمرین تقوا، پیبردن به رنج گرسنگی درماندگان و بیچارها، تزکیه نفس و اخلاق، پرداختن به عبادتالله و انسانسازی محترم شمرده میشد (ویلز، 1368: 328). بهطور کلی، مأموران انگلیسی به آدابورسوم مذهبی علاﻗﮥ چندانی نشان ندادهاند و باتوجه به مغایرت با نوع اعتقادات و مذهب خود و ناتوانی از پژوهش در فلسفه آدابورسوم اسلامی، به این قبیل آداب دیدگاههای منفی داشتهاند.
ز. آیینهای ماه محرم:در میان آدابورسوم ایرانیان، برگزاری عزاداریهای ماه محرم و آیین تعزیه از دورﮤ صفوی توجه اروپاییان را جلب کرده بود و در عصر ناصری نیز، بیش از سایر مراسم مذهبی، نظر مأموران انگلیسی را به خود جلب کرد؛ ازاینرو گزارشهای مأموران انگلیسی اطلاعات فراوانی از دورﮤ ناصری دربارﮤ انجام مراسم ماه محرم، تعزیه و اوضاع مردم در این ماه به خوانندگان ارائه میکنند. ویلس مینویسد در این ایام حتی اطفال هم دستههای عزاداری خاص خود را دارند که برای پسران حضرت علی(ع) نوحهسرایی میکنند و در مراسم تعزیه حتی زنان هم روبندهای خود را برمیدارند (ویلس، 1363: 265و266). واتسون در ابتدا اظهار میکند ایرانیان در عزاداری مفصلی که هر ساله برای حسین، پسر علی(ع)، به پا میکنند شدت علاﻗﮥ خود را به مذهب تشیع آشکار میکنند؛ اما همین نویسنده در قضاوتی نامتعارف، عنوان میکند بهنظر نمیرسد این امام برای ایرانیها کاری کرده باشد که سزاوار این باشد هر ساله این همه احترام برای او قائل شوند (واتسون، 1340: 22).
لیدی شیل ایام محرم را ماه استراحت و سرگرمی ایرانیان معرفی میکند و تعزیه و شعائر مذهبی ایرانیان را به انجام مراسم مذهبی در انگلستان شبیه میداند (شیل، 1362: 66). گرترودلاوثین بل نیز با درنظرگرفتن معیار اروپایی خود، از درک این رویداد ناتوان مانده و از این موضوع برداشت نادرستی کرده است. او در توصیف این ماه و مراسم آن، ابتدا از احساسات شدید مردم به این واﻗﻌﮥ حزنانگیز بحث میکند؛ سپس با تغییر نظر میگوید: «در ابتدا بهنظر میرسید به مردمی مینگریم که در تاریکترین اعماق اندوه فرو رفتهاند؛ اما بهزودی روشن شد در ارزش اشکها و زاریهای آنان مبالغه بسیار کردهایم و در ادامـه گفتـه است، میدیدیم مردانی که گونههایشان از اشک خیس... بود کنار میآمدند و وارد صحبـت پرنشاطـی با همسایگانشان میشدند، در استکان چای دوستانهای شریک میشدند... گویی تعزیه برای آنان ناشناس بود. با دیدن این مناظر به قضاوت افراطی دیگری متمایل میشدیم که این نمایش ماتم تشریفات محض است، نظری که شاید به همان نادرستی نظر اول بود» (بل، 1363: 46).
تعزیه از هنرهای نمایشی شیعی ایرانیان بود و در بیشتر شهرهای ایران برگزار میشد و بهحدی حزنانگیز بود که حتی بیشتر مأموران انگلیسی را متأثر میکرد. شیل از پردﮤ حضور ایلچی فرنگی در تعزیه یاد میکند که در این نقش، تلاش آن بود مدل لباس اروپایی باشد (شیل، 1362: 67). بهلحاظ کیفیت، از دورﮤ ناصرالدینشاه تعزیهها به بهترین شیوه اجرا شد. در دورههای گذشته در این اجرا، جریان وقایع بیشتر بر گفتار و کلام متکی بود و حرکت و عمل محدود بود و در گذشته بهطور معمول، مخالفخوانانها نقش کمرنگتری در تعزیه داشتند؛ اما از دورﮤ ناصرالدینشاه به بعد، در تعزیه گفتارها کوتاهتر شد و حرکت و عمل بیشتر شد و همچنین در تعزیههای شهادت و حماسی، مخالفان مقام نمایشی بهتری یافتند (شهیدی، 1380: 107).
بنابهنوﺷﺘﮥ مأموران انگلیسی، در ماه محرم در هر شهری تعزیهخوانی انجام میشد و عزادارانی صفاندرصف نشسته بودند و سوگواری میکردند؛ اما تکیه دولت باشکوهترین تکیهای بود که در آن دوره در آنجا تعزیه برگزار میشد. واتسون که در آن دوره در تهران بود، در کتاب خود این بحث را اینگونه عنوان میکند: «تکیه که سرپرستی آن بهعهدﮤ شخص شاه است... باشکوه و از همه مجللتر است. اعلیحضرت بهصورت افتخاری تزیین قسمتهای مختلف تکیه را به تجار تهران واگذار میکند. تجار مشتاقانه از این افتخار استقبال میکنند و به خرج خود تزیینات را انجام میدهند. اعلیحضرت و تمام درباریان در تعزیههای مختلف حضور مییابند. هیچ نوع خرجی برای تدارک لباس تعزیهخوان و چراغانی تزیین صحنه تعزیه نمیشود و بهقدری این قضیه در کانون توجه و علاقه ایرانیهاست که از هر طبقه داوطلبانه از دارایی یا دستمزد خود نثار میکنند تا این عمل به بهترین شکل انجام گیرد» (واتسون، 1340: 23).
ویلس نیز در توصیف این ماه تأکید میکند ایرانیها وقایع حزنانگیز امام خود و اهلبیت و سایر تعزیهها را بهخوبی مجسم میکنند؛ بهطوریکه شنوندگان بیاختیار میشوند و انسان خارجی نیز مبهوت میشود.؛ برای مثال تعزیهگردان حالت اُسرا و قتل مقتولان را بهقدری حزنانگیز بهنظر شنوندگان میرساند، گویی آن واقعه آنجا وقوع یافته است (ویلس، 1363: 270).
اما از میان مأموران انگلیسی، ویلز که خود این صحنه را مشاهده کرده است، اشاره میکند در سرتاسر ماه محرم بیشترِ شیعیان به احترام امام محبوب خود با خلوصنیت، در تمام برنامههای عزاداری و سینهزنی شرکت میکردند و لباس رسمی بیشتر آنان، لباس سیاه مخصوص عزاداری بود؛ تاجاییکه بیشتر مردم حتی چند روز پیش از آغاز محرم، ملبّس به لباس عزا میشدند و تا هفتهها پس از خاﺗﻤﮥ این ماه، همچنان لباس سیاه به تن داشتند (ویلز، 1368: 326). در عصر ناصری، آیینهای ماه محرم باشکوه و باشور و حرارت برگزار میشد و توجه مأموران انگلیسی را جلب میکرد. باتوجه به درک نادرست آنها از محتوای درونی ایام محرم و واقعه عاشورا و آیینهای مرتبط با آن، برخی از تحلیلهای آنها قضاوتهای نامتعارفی بود. علت اصلی این پیشدارویها توصیف احوال عمومی و رفتارهای اجتماعی ایرانیان در این ایام بود که بهطور مقطعی با آنها روبهرو میشدند و سپس آن را به همه وجوه معرفتی و عبادی شیعیان تعمیم میدادند.
س. لباس و پوشش ایرانیان:مأموران انگلیسی به نوع لباسهای ایرانیان نیز توجه کردهاند. شناختن نوع لباس ایرانیان به مأموران انگلیسی در پیشبرد اهداف دولت متبوعشان کمک شایانی کرد. استوارت، از مأموران انگلیسی، همانگونهکه از نام کتابش موسوم به «مأموریت سرّی با لباس مبدل» نیز پیداست خاطرنشان میکند برای کسب اطلاعات دربارﮤ اقوام ترکمن یا ترک با لباس انگلیسی مسافرت نمیکرد؛ زیرا میدانست هرگاه با لباس انگلیسی مسافرت کند، هرگز موفق نمیشود اطلاعات لازم را کسب کند؛ بنابراین در جلفا لباسی به سبک لباس اراﻣﻨﮥ ایران پوشید و کلاه پوست بره سیاه تهیه کرد و کلاه انگلیسی خود را در قناتی انداخت (استوارت، 1385: 4و6). او با این کار در لباس تاجری ارمنی انجام مأموریت کرده و اطلاعات مهمی برای کشورش کسب کرد.
اما از نگاه مأموران انگلیسی، لباس ایرانیان اینگونه توصیف شده است: گرگور با اشاره به اینکه در بدو ورودش به ایران نیمﺗﻨﮥ مردان ایرانی برای او شگفتآور بود، اظهار میکند این نیمتنه ارخالق نام داشت و مابین فراک و لباس راحتی خاﻧﮥ اروپاییان بود که طرح آن برای قالب بدن تهیه شده بود و علاوهبر اینکه با تن هر کس جور درمیآمد و راحت بود، ظاهر خوبی نیز داشت (گرگور، 1366: 162). لباس مردم ایران باتوجه به مقام و موقعیت آنان متفاوت بود. لباس عمومی مردان شامل پیراهن کرباس سفیدی بود که در اقشار مرفه به ابریشم تبدیل میشد و در نواحی جنوب، زنان بیشتر اوقات گل و بوتههایی بر روی پیشسینه آن برودریدوزی میکردند. اقشار کاسبکار و زارع و روستاییان بهطور معمول پیراهن کرباس خود را با مراجعه به رنگ آبی یا سرمهای درمیآوردند؛ ولی ﻁﺒﻘﮥ اعیان و مستخدمان آنان رنگ سفید را ترجیح میدادند (ویلز، 1368: 358و359).
پوشش زنان و جنس لباس آنها نیز همچون مردان، باتوجه به موقعیت آنها فرق میکرد. ویلز لباس زنان ایرانی را اینگونه توصیف میکند: «پیراهنی کوتاه است که در زنان طبقه پایینتر از پارچههای چیت، به رنگ سفید یا آبی تهیه میشود و درازای آن تا به قسمت بالای ران میرسد که در زنان طبقه مرفه جنس آن بیشتر از پارچههای ابریشمی است. همچنین سرانداز زنان، پارچهای چهارگوش بیشتر برودریدوزیشده از جنس ابریشم یا نخی به نام چارقد است که از زیر چانه و گلو با سنجاقی محکم میشود. در آن دوره زنان ایرانی از هر قشری که بودند، علاقه بسیاری به استفاده از طلا و جواهر بهعنوان زینتآلات از خود نشان میدادند» (ویلز، 1368: 365).
باتوجه به اینکه ایران اقوام گوناگونی داشت، لباسهای آنان با هم متفاوت بود. کرزن دربارﮤ لباس مازندرانیها و گیلانیها میگوید شلوار آنها بیشتر از پارچهای پشمی به نام چوخا بود که در مقابل تیغ و خار بهتر از پارچههای کتانی دوام داشت (کرزن، 1380: 1/479و480). بیشاپ نیز در توصیف لباس بختیاریها مینویسد: «بختیاریها از نوعی پارچه زبر کتانی پیراهن میپوشند و از پارﭼﮥ کتانی آبیرنگ شلوار به پا میکنند. دﻫﻨﮥ هر پاﭼﮥ شلوار تقریباً دو یارد و بلندی آن نیز تا روی گیوه و پایافزارشان میرسد. شالی با طرح کشمیر به دور کمر میپیچند و عبای نمدی قهوهایرنگی روی لباس میپوشند» (بیشاپ، 1375: 214).
اما باتوجه به پوشیدگی زنان در چادر، مأموران انگلیسی دربارﮤ لباس زنان آن دوران توصیفهای چندانی ارائه نمیکنند. نوع پوشش زنان دورﮤ قاجار به خانهنشینی بیشترِ آنها و نداشتن فعالیت اجتماعی در خارج از منزل اشاره دارد. بیشترِ مأموران انگلیسی از چادر زنان ایرانی صحبت کردهاند. شیل حجاب زن ایرانی را مانند زندانی میبیند که در داخل آن محبوس شده و از نوک پا تا سر زنان را دربرگرفته است: «پوشش زنان چادری بلندی است که تمام بدن آنها را فرا گرفته است. روبندی که بهشکل پوشش کتانی سفیدرنگ که آن را روی چادر میپوشند تا تمام صورت را بپوشاند و در جلو دارای دریچه مشبکی است که برای دیدن و نفسکشیدن ایجاد شده است. پسازآن چاقچور است که آن را به جای چکمه و شلوار به پا میکنند و پیراهن خود را در آن جای میدهند و سرانجام کفشهای تنگ و ناراحتی است که بهزحمت کف پا را میگیرد و دارای پاشنهای است که در حدود وسط پا سه اینچ بلندی دارد» (شیل، 1362: 63و64).
از نظر شیل، حجاب و پردهپوشی عاملی است که باعث عقبماندن زنان ایرانی از سیر تمـدن میشود. او ادعـا میکند اگر این مسئله در ایران نبود، بهطور حتم ایرانیها دست فرنگیها را از پشت میبستند؛ زیرا جماعت زن ایرانی باوجود استعداد سرشار در تحمل زندگی مشقتبار، تمایل چشمگیر خود را به استفاده از وسایل سرگرمی و مظاهر تمدن و زندگی لوکس اروپایی پنهان نمیکند و خواستههای زن ایرانی روزبهروز در حال افزایش است و البته لوازم آن باید از اروپا تأمین شود (شیل، 1362: 174و175). درحالیکه شیل با نگرش استعمارانه و غربگرایاﻧﮥ خود به این موضوع توجه میکند و حجاب و پوشش اسلامی را مانعی بر سر راه تمدن و پیشرفت میداند، گرگور نظری درست برعکس لیدی شیل ارائه میکند: «زنان با پیچیدن لفافهای ضخیم به دور خود، آزادی بیشتری احساس میکنند، تااینکه بخواهند از لباس و سنت غرب پیروی کنند» (گرگور، 1366: 23).
ش. خوراک ایرانیان:از گذشته غذا و خوراک ایرانیان و آداب آن برای سفرنامهنویسان اروپایی جالب بود (شاردن، 1350: 4/236؛ سانسون، 1346: 89؛ شرلی، 1363: 92). در دورﮤ قاجار نیز این امر توجه مأموران انگلیسی را جلب کرد. برخی از مأموران انگلیسی از غذاهای ایرانیان بهمثاﺑﮥ نوعی آداب اجتماعی و نمادی از خلقیات طبقات مرفه اجتماعی نام بردهاند. بهنظر میرسد از میان غذاهای ایرانیان، پلو و چلو بیشتر در کانون توجه مأموران انگلیسی بوده است و بیشتر آنها از آن سخن گفتهاند؛ بهگونهایکه سایکس طرز پخت پلو را نوشته و اظهار کرده است که مؤسسهها و باشگاههای هندوستان اگر یک آشپز ایرانی را برای پختن غذا استخدام کنند، برای آنها سودمند است (سایکس، 1336: 10و11).
گرگور نیز نام بعضی از غذاها را باحدس و گمان خود سنجیده و ترجمه کرده است؛ بهطور مثال از غذای فسنجان نام برده و آن را فیزینگجان، Fizzing یعنی صدای فسفس و John جان، نام شخص ترجمه کرده و این غذا را تلفیق مناسبی از مواد شیرین و تلخ دانسته است (گرگور، 1366: 38). ویلز از غذاهای مختلفی نام برده است که در آن دوره وجود داشت؛ غذاهایی نظیر پلو و مرغ و کبک سرخشده، کباب و گوشت گوسفند، دلمههای متنوع از مخلوط گوشت چرخکرده، مغز بادام، کشمش چاشنی و برنج و همچنین آبگوشت، تاسکباب، راگو، انواع شامی، کوبیده، کتلتهای ساده و چاشنیدار یا سبزیپلو، کشمشپلو، کلمپلو، شویدپلو، زردکپلو و باقلاپلو. او عنوان کرده است که باوجود ﻫﻤﮥ این غذاهای لذیذ، بهعقیدﮤ بیشتر خارجیان لذیذترین غذای ایرانی چلوکباب و کباب کوبیده بود (ویلز، 1368: 337). البته این غذاهایی که مأموران انگلیسی از آنها سخن گفتهاند، بیشتر به طبقات مرفه جامعه اختصاص داشت.
در جدولهایی که در پیوست این مقاله گنجانده شده، بهطور خلاصه اخلاق و صفات ایرانیها از منظر پارهای از مأموران انگلیسی عصر ناصری آورده شده است.
نتیجه
ایران عصر ناصری یکی از دورههای مهم تاریخ ایران است. در این دوره بسیاری از سیاستمداران و نظامیان و کارگزاران انگلیسی، بهعلت منافع استعماری کشورشان، به ایران آمدند و بیشترِ آنها دیدههای خود را از آداب و اخلاق ایرانیان بهرﺷﺘﮥ تحریر درآوردند. توجه مأموران انگلیسی به آدابورسوم و اخلاق ایرانیان از جنبههای معرفتی و کنجکاوی شخصی خالی نبود؛ اما با درنظرگرفتن ابعاد وسیع و تنوع فعالیتهای استعماری انگلیسیها، در بسیاری زمینهها روشنشدن زوایای زندگی ایرانیان برای مأموران انگلیسی به منافع آنها در ایران کمک میکرد. در تمام مطالبِ آنها بهصراحت به این مسئله اشاره نشده است؛ اما بدیهی است که مشاهدههای اجتماعی آنها در راستای اطلاعرسانی و شناخت عینی آنها در مسیر مأموریتهای سیاسی بود.
برخی از گزارشهای مأموران انگلیسی فقط جنبه توصیفی دارد؛ مانند پوشش و لباس و خوراک ایرانیان؛ اما در نمونههای دیگر، مطالب و تحلیل آنها از مسائلی همچون حادثه عاشورا و روزهداری ماه رمضان بدون توجه کافی و دقت در مبانی معرفتی و دینی بود. مأموران انگلیسی در تحلیل برخی از آداب و اخلاق ایرانیان، تفاوتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ایران را با غرب سدﮤ نوزدهم در نظر نگرفته یا با لحنی متکبرانه و نژادپرستانه اخلاق ایرانیان را توصیف کردهاند. بدیهی است منشأ برخی از چنین قضاوتهایی از دانش شرقشناسی قرن نوردهم میلادی ناشی میشود که بهطور عمده بر غربمحوری، دگرسازی و ایجاد دو جهان مجزای شرق و غرب و توهین و تحقیر مبتنی بود؛ بنابراین در آثار آنها پیشداوری دربارﮤ جامعه ایران، نسبتدادن بسیاری از ویژگیهای ناپسند به ایرانیان نظیر عقبماندگی، ایستاانگاری، تغییرناپذیری و خرافاتیبودن ایرانیان، قضاوتهای عجولانه و آمیخته با توهین و تحقیر و نیز متمدنخواندن اروپاییان به چشم میآید. با درنظرداشتن اهداف سیاسی و مأموریتهای دیپلماتیک، در مقایسه با سفرنامههای غیرسیاسی، این ویژگی پررنگتر است. با چنین رویکردی، مأموران انگلیسی در بیشتر مواقع با تعمیم برخی صفات طبقات حاکم یا افراد مختلف به کل جاﻣﻌﮥ ایرانی، قضاوتی ناشیانه و دور از انصاف ارائه کردهاند. آنان صفاتی همچون رخوت و سستی و نیز فریبکاری و دروغ را که بهطور عمده در بین طبقات مرفه جامعه رواج داشت، به کل جاﻣﻌﮥ ایرانی نسبت دادهاند. مهمتر آنکه در نوشتههای خود به علتهای رسوخ و رواج عادات و اخلاق ایرانیان کمتر توجه کردهاند و در این راه، از دقت در مقاطعی از تاریخ خودشان که از ناهنجاریها و نکات انتقادی سرشار بود، خودداری کردهاند. درعینحال مأموران انگلیسی، اجتماع ایرانی را از هوش و استعداد، آدابورسوم خاص، مهماننوازی و بسیاری از خصایل نیک لبریز دانستهاند. باوجود تمام این ایراداها و غـرضورزیها و تعمیمهای نادرسـت، در خلاء تاریـخنگاری ایرانی عصر قاجار، در این سفرنامهها از بررسی آدابورسوم جاﻣﻌﮥ ایرانی برخی نکات تحسینبرانگیز نیز مشاهده میشود. این آثار دربارﮤ صفات اخلاقی و آدابورسوم ایرانیان، علت و چرایی آنها را بررسی نکردهاند؛ اما باتوجه بهصراحت بیان، نظرها بسیار ارزشمند است و به پژوهشگران در راستای شناخت تاریخ اجتماعی ایران یاری میرساند.
پیوست
جدول 1- مأموران سیاسی انگلیس در عصر ناصری
مأموران سیاسی انگلستان در دورﮤ ناصرالدینشاه قاجار |
سال مأموریت |
چارلز ادوارد، استوارت Charles Edward, Stewart |
1298تا1309ق/1881تا1 891م |
ادوارد بک هاوس، ایستویک Edward Backhouse, Eastwick |
1276تا1280ق/1860تا1863م |
ادوارد گرانویل، براون Edward Granville, Browne |
1305و1306ق/1887و1888م |
گرترود لاوثین، بل Gertrude Lowthian, Bell |
1310ق/1892م |
ایزابلا بیرد، بیشاپ Isabella Bird, Bishop |
1308ق/1890م |
رابرت بی، بینینگ RobertB, Binning |
1267ق/1851م |
الا کنستانس سایکس Ella Constance, Sykes |
1312ق/1894م |
پرسی مولسورث، سایکسPercy Molesworth, Sykes |
1310تا1341ق/1892تا1923م |
جاستین، شیل Justin,Sheil |
1262تا1269ق/1836تا1853م |
لیدی شیل Lady, Sheil |
1265ق/1849م |
جرج ناتانیل، کرزن George Nathaniel ,Curzon |
1307ق/1889م |
سی مک، گرگور C.Mak, Gregor |
1292ق/1875م |
فردریک جان گلداسمید، الیور سنت جان، برسفورد لووت، یوان اسمیت Frederic John Goldsmid, Oliver B. St. John, Beresford Lovett, Euan Smith |
1287و1288ق/1870و1871م |
ویلیام کنت، لافتوس William Kennett, Loftus |
1265تا1268ق/1849تا1852م |
چارلز فرانسیس، مکنزی Charles Francis, Mackenzie |
1275تا1278ق/1858تا1862م |
رابرت گرانت، واتسون Robert Grant, Watson |
1276تا1282ق/1859تا1865م |
چارلز جیمز، ویلسCharles James, Wills |
1284تا1298ق/1867تا1881م |
چارلز ادوارد، ییت Charles Edward, Yate |
1311تا1316ق/1893تا1898م |
برگرفته از دادههای مقاﻟه حاضر
جدول 2- اخلاق و صفات ایرانیها از منظر مکگرگور
در شرق به زنان اجازه داده میشود که تاحدودی به هر جا که میخواهند، سر بزنند. |
مکگرگور، 23 |
یک ایرانی در بیشتر مواقع گزارشهای بکر و سرگرمکنندهای از رویدادها و موضوعهای مربوط به مکالمه ارائه میکند. |
مکگرگور، 79 |
ایرانیان در مقایسه با افغانها بسیار تمیز و شیکپوشترند. |
مکگرگور، 192 |
ایرانیان در نشستوبرخاست، بسیار آدابدانند و همصحبتهای خوبی هستند. |
مکگرگور، 256 |
زنان ایرانی از زنان اروپایی آزادی عمل بیشتری دارند. |
مکگرگور، 259 |
حجاب رسم وحشتانگیزی است و هر ملتی با حفظ چنین رسمی به موفقیت دست نمییابد. |
مکگرگور، 148 |
ایرانیان بهشکل شکنجهآور که بسیار هم به آن میبالند، دو زانو مینشینند. |
مکگرگور، 270 |
زنان شهری باوجودیکه چادر میپوشند، همواره توجه میکنند که بهخوبی انسان را برانداز کنند؛ درحالیکه زنان روستایی از نگاهکردن به مرد غریبه وحشت دارند و روی خود را از آنها برمیگردانند. |
مکگرگور، 99 |
زنان ایرانی هرگز حرکت و اشاره ناپسندی از خود نشان نمیدهند. |
مکگرگور، 257 |
برگرفته از دادههای مقاﻟﮥ حاضر
جدول 3- اخلاق و صفات ایرانیها از منظر شیل
ایرانیها بسیار مهماننواز هستند. |
شیل، 24 |
گفتوگو با ایرانیها بسیار خستهکننده است. |
شیل، 29 |
قسمخوردن جزء کارهای روزاﻧﮥ مردم ایران است. |
شیل، 45 |
ایران کشوری نیست که کسی بخواهد آن را در حکم محل زیست خود انتخاب کند؛ زیرا محیط زندگی بسیار ناسالمی دارد. |
شیل، 109 |
روحیه و وضع کودکان ایرانی در اثر غفلت، جهل و تنبلی والدین آنها بههیچوجه تعریفی ندارد. |
شیل، 92 |
زنان ایرانی حتی اگر از خانوادههای متوسط هم باشند، هیچگاه از کودکان خود پرستاری نمیکنند و بهطور معمول این کار را به دایه میسپارند. |
شیل، 92 |
بزرگترین آرزوی هر زن جوان پس از ازدواج این است که چند پسر بزاید و از این راه وضع آینده خود را در منزل شوهر تثبیت کند. |
شیل، 92 |
زنان طبقات مرفه بهطور معمول باسوادند و با شعر و ادب مملکت خود آشنایی دارند. |
شیل، 89 |
ایرانیها علاوهبر رعایت اصول قراردادی، در مراسم استقبال روشهای عجیب و غریبی از خود ابداع کردهاند. |
شیل، 61 |
ایرانیها مثل فرانسویها، افکارشان بر روی خودشان متمرکز است. |
شیل، 29 |
مردهای ایرانی برای نامگذاری همسرانشان عادت عجیبی دارند که تاحدودی در تمام مملکت شایع است. |
شیل، 93 |
از سرگرمیهای رایج برای وقتگذرانی زنهای وابسته به خاندان قاجار، کارهای آشپزی و نظارت بر آن است. |
شیل، 89 |
برگرفته از دادههای مقاﻟﮥ حاضر
جدول 4- اخلاق و صفات ایرانیها از منظر کرزن
ایرانی محتاط است. |
کرزن، 1/369 |
در ایران افکار جدید و طرز کار درست جدید با تأخیر بسیار نفوذ مییابد. |
کرزن، 1/486 |
سماجت فطرتی خاص مردم ایران در راستای اصلاحناپذیری است. |
کرزن، 1/596 |
سیرت و خوی ایرانی راسخ یا منحط مانند هرگونه سیرت و اخلاقی نتیجه سیستم خاصی است. |
کرزن، 1/636 |
پادشاه ایران از لحاظ هوشمندی، واجد صفات ممتاز بسیاری است. |
کرزن، 1/525 |
در مشرق و کشورهای اسلامی، هیچیک از بانوان را باعنوان ملکه نباید خطاب کرد. |
کرزن، 1/536 |
معیار حسن اداره در ایران، بهبود وضع کارها یا جلب رضایت مردم یا پیشرفت آبادانی شهر و ولایت نیست، بلکه در آن است که در جادهها، راهزنی نباشد و مالیات بهطور مرتب به خزانه شاهی برسد. |
کرزن، 1/579 |
در ایران راههای تبدیل تعارفی خشک به تعارف مایهدار، بسیار متعدد است. |
کرزن، 1/582 |
ایرانیان در بیاعتنایی به توصیه و دلالت سماجت دارند. |
کرزن، 1/709 |
فقدان حس وطندوستی یا شهامت کار در دستگاه حکومتی ایران. |
کرزن، 1/809 |
اکثر ایرانیها دارای نقایص اخلاقیاند. |
کرزن، 2/365 |
برگرفته از دادههای مقاﻟﮥ حاضر
جدول 5- اخلاق و صفات ایرانیها از منظر ویلز
ایرانیان به آینده خود بهطور کامل خوشبین هستند و شکایت چندانی از وضع خود ندارند. |
ویلز، 354 |
بیشترِِ مردم ایران به داشتن باغ کوچک یا باغچههای باریکی در میان حیاط یا انتهای ساختمان علاقهمند هستند. |
ویلز، 350 |
تعداد درخور توجهی از مردم ایران به تریاک معتاد هستند. |
ویلز، 219 |
ایرانیان مردمانی سادهاندیش و ایدهآلیست هستند. |
ویلز، 354 |
یک ایرانی به فرزندان خود احساس وظیفه و عاطفه شدیدی دارد. |
ویلز، 354 |
ایرانیان با پیروی از آیین مسلمانی خود تمیز هستند. |
ویلز، 357 |
بیشترِِ ایرانیان دروغگو هستند و به آنچه درواقع نیستند، تظاهر میکنند. |
ویلز، 355 |
ایرانیان در مقام اظهار دوستی و برخوردهای معمولی، بیشازحد معمول به دوستی، تعارف، تعظیم و تکریم تظاهر میکنند و چاپلوسی میکنند و درضمن اهل غلو و گزافگویی هستند. |
ویلز، 355 |
در ایران فرزندان یک خانواده هم به جای خود، احترام متقابلی برای پدر و مادر خود قائل هستند. |
ویلز، 354 |
ایرانیها مردمی نوعدوست هستند. |
ویلز، 354 |
برگرفته از دادههای مقاﻟﮥ حاضر