نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار تاریخ، دانشگاه اصفهان ، ایران
2 استادیار تاریخ، دانشگاه بیرجند، ایران
3 دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه بیرجند، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Formation of various governments and their duration in the history of Islamic Iran were dependent on different factors mainly administration and bureaucracy. The formation of Safavid government made Iranian have a role in administration and bureaucracy one more time. Following that, new families entered the court and showed eye-catching merits and talents; among them was Jaberi family. Some Jaberis could take important responsibilities in Safavid courts. One of their most significant figures was Mirza Salman Khan Jaberi Ansari. Focusing on his role, the present article is to reveal what role and position jaberi family had in Safavid administration and bureaucracy. To answer the previously mentioned question, the hypothesis that Jaberi family gained significant positions and responsibilities in Safavid court and could manage the administration and the realm of Safavid has been tested by a descriptive-analytical method. The results of the study have not only proved the hypothesis but also revealed exact information on how Mirza Salman Khan entered the Safavid court and acted there and why he failed. It is also mentioned that Jaberis had various responsibilities till the end of Safavid dynasty even after Mirza Salman Khan was killed.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
شاهاسماعیلاول توانست با کمک طوایف قزلباش، دولت صفویه را تشکیل دهد. او بهخوبی میدانست برای ادارۀ قلمرویی که با جنگاوری و سلحشوری خود و یارانش به دست آورده بود و هر روز بر وسعت آن افزوده میشد، نیازمند توانمندی و کاردانی افرادی است که از مهارتهای اجرایی و اداری برخوردار باشند. بنابراین با بهرهگیری از کارگزاران حکومتهای پیشین و رقیب و نیز تشکیلات دیوانسالاری آنان، در رفع این ضرورت گام برداشت. بنیانگذار دولت صفوی برای این منظور، در ساختاری که برای اداره قلمرو خود در نظر گرفت، در کنار مقاماتی همچون امیرالامرا و قورچیباشی که در امور نظامی مسئولیت داشتند، مناصبی همچون وزیر و صدر را ایجاد کرد. وزیر بهطور مشخص رئیس دیوانسالاری دولت تازه تأسیس صفوی بود. جانشینان شاه اسماعیل نیز با رعایت این اصول، برای رفع مشکلات و نیازهای دیوانی خود سعی کردند. آنان با بهرهگیری از چهرههای شاخص در امور سیاسی و اجرایی کشور، ادارۀ امور را به این افراد سپردند. این امر زمانی ملموستر میشد که شاه توانایی لازم را برای ادارۀ امور نداشت. پیشینۀ عمده این کارگزاران مبهم است و اطلاعاتی از آنها در دست نیست؛ اما توانمندی آنها نشانگر ضرورت تداوم حضور خاندانهای ایرانی در تشکیلات دیوانی است. در این دوره، جابریها نمونهای از این عده بودند. میرزاسلمان، کارگزاران برخاسته از خاندان جابری، از چهرههای شاخص این خاندان بود که از پیشینه وی اطلاعات بسیار کمی در دست است. دورۀ تصدی مناصب دیوانی میرزاسلمان، مقارن با هرجومرج و نابسامانی امور قلمرو صفوی بود. پس او از این فرصت، برای بروز لیاقت و کیاست خویش بهره برد و نقشی مهم، در حوادث زمانۀ خود ایفا کرد. موقعیت و اقدامات میرزاسلمان، در کنار فعالیت رقبا، زمینه برافتادن او را فراهم کرد؛ اما گزارشهای بازمانده از دوره وزارت او، نام وزرای مشهوری همچون خواجهنظامالملک و رشیدالدین فضلالله را در خاطرهها زنده میکند. برهمین اساس، گفتهشده در میان وزرای صفوی، کمتر وزیری مانند او از کفایت و قدرت برخوردار بوده است. این مسئله، بهویژه از آن جهت درخور توجه است که پس از مدتی دوباره به افرادی از این خاندان توجه شد. لذا، علاوهبر میرزاسلمانخان از این خاندان کارگزاران دیگری، ازجمله میرزامسعود جابری، صدرالدینمحمد جابری، میرزاهدایتالله جابری و میرزامحمدرفیع جابری در فاصله زمانی حکومت شاهعباسدوم تا دوره شاهسلطانحسین وظایفی را عهدهدار شدند. آنان توانستند نام این خاندان را در ردیف دیوانسالاران مشهور ایرانی قرار دهند. نظر به اهمیت موضوع، در این پژوهش، نقش و جایگاه این خاندان را در عصر صفوی بررسی و مطالعه میکنیم و نشان میدهیم که این خاندان با استفاده از موقعیت فراهمشده، حضوری موثر در نظام دیوانسالاری دوره صفویه داشتهاند.
پیشینهخانوادگیجابریهادراصفهان
خاندان جابری از بزرگان علم وادب و اشراف اصفهان عصر صفوی بودند که نسب خود را به جابربنعبدالله انصاری، صحابی سرشناس و بزرگوار پیامبر اسلام (ص)، میرساندند (ترکمان، 1387 : 1/ 288؛ مستوفی بافقی، 1340: 3/172). این خاندان علاوهبر اعتبار نسبی و وجاهت اجتماعی و اقتصادی، در دوره صفویه با بهدستآوردن مناصب و مسئولیتهای مهم در امور اداری، بهعنوان یکی از خاندانهای مؤثر در دیوانسالاری صفویه شناخته میشدند. جابریها در دو شهر شیراز و اصفهان، از این اعتبار و جایگاه برخوردار بودهاند. میرزاحسنخان جابری انصاری که از «اعیان فضلای اصفهان در عهد اخیر است» (جابری انصاری، 1378: یک مقدمه) و از همین خاندان جابری بود در کتابهای خود، نام تعدادی از مشاهیر این خاندان را آورده است که در دوره صفویه و پیش از آن در اصفهان زیسته و مسئولیت و منصبی داشتهاند. ازآنمیان میتوان به جلالالدین، معاصر با الوندمیرزا آققویونلو، خواجه کمالالدینابوالفتح، معاصر با شاهاسماعیل که مسئولیت «مشرف خزانه سلطنتی» را داشته، و میرزامحمدباقر و میرزاداوود و میرزامسعود اشاره کرد (مهدوی، 1384: 1/ 513). این خاندان حتی در روزگار اشتغال در مناصب دیوانی و فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی از تحصیل علم و دانش نیز غافل نبودهاند؛ بهگونهایکه در همان دوره صفویه افرادی همچون شیخعبدالله انصاری در این خانواده زیستهاند. وی از فقهای معروف زمان شاهتهماسباول بود و در سال 980ق، وفات یافت و در مسجد محلهنو چهارسو شیرازیهای اصفهان، مسجد نو فشارکی، مدفون شد (مهدوی، 1382: 320(. میرزاحسنخان جابری انصاری حتی بابارکنالدین، عالم و عارف معروف قرن هشتم را که در تخت فولاد اصفهان دفن است، انصاری و از تبار جابریان میدانست (عقیلی، 1383: 44). اما بهرغم وجود این افراد مؤثر در تشکیلات دیوانی دوره صفوی، بیگمان مشهورترین فرد این خاندان که در دوره صفویه توانست به مناصب عالی حکومتی برسد، میرزاسلمانخان جابری بود. وی در روزگار بحران در حاکمیت صفویه، تا مقام وزارت ارتقا یافت و ملقّب به اعتمادالدوله شد. عملکرد او در دوران وزارت دیوان اعلی، موجب شد خاندان جابریها و شخص میرزاسلمان از چهرههای شاخص کارگزاری صفوی محسوب شوند. تعاریف مداهنهآمیزی که در سند مربوط به فروش بخشی از قریه «جوبن» توسط سلطان محمدخدابنده به همسر میرزاسلمان خان، شهربانوخانم، دیده میشود نشانگر مقام و اقتدار غیرمتعارف او در دستگاه کارگزاری صفویان است. در این سند میرزاسلمانخان، یعنی همسر شهربانوخانم، با این صفات معرفی میشود: «...نواب اقبال پناه، آصف جاه، حشمت و اجلال دستگاه، نصفت و عظمت و شوکت و عدالت انتباه، عالم مدار، گردون وقار، کیوان اقتدار، وزیر سلطان نشان، آصف سلیمان مکان، ارسطوی سکندر حشمت، افلاطون لقمان حکمت، معدن جواهر علم، منبع نوادر حلم، کعبه مقاصد و مآرب، قبله آمال و مطالب، مستحکم ارکان مملکت...
آنکه از رای کرد خورشیدی
و آنکه از قدر کرد کیوانی
نوبهار نظام عالم را
دست او ابرهای نیسانی
نامههای نفاذ حکمش را
حکم تقدیر کرده عنوانی
قلمش معجزی است حادثهخوار
خاصّه در کارهای دیوانی» (اشراقی، 1376: 6).
میرزاسلمانخانجابریانصاریاصفهانی
میرزاسلمان جابری، فرزند میرزاعلی جابری اصفهانی بود.
میرزاعلیدرزمانشاهاسماعیلاول،چندسالیبهعنوانوزیرابراهیمخانذوالقدر،حاکمفارس،خدمتکرد. منابعبهزمانتولداواشارهایندارند؛امامحلتولدورشداوشهرشیرازبودهاست؛ بهگونهایکه گفتهشده سالها در شیراز به کسب علم وادب اشتغال داشته است (اشراقی، 1376: 4). میرزاسلمانپسازکسبعلوموطیکردنمدارجعلمی،باکمکمیرزاعطاءللهاصفهانی،وزیرآذربایجان،واردتشکیلاتدیوانیودرآنولایتبهاموردیوانیمشغولشد. احتمالاً از همین زمان لقب افتخاری میرزا، در جلوی اسم او قرار گرفت؛ زیرا بهطور سنتّی، کارگزاران دیوانی و اداری این لقب افتخاری را کسب میکردند (فلور، 1387: 20). پسازمدتی،باکمکمیرزاعطاءوارددربارشدوتوجه شاهتهماسبرا جلب کرد؛ بهویژه که تواناییهای او از دید شاه نادیده نماند (سیوری، 1381: 221).باحبسودستگیریآقاجمالکرمانی،تصدّیمنصبناظربیوتات سلطنتیرابهدستگرفتوازمقرّبانمجلسشاهشد. پیوند او با خانواده سلطنتی، در این اعتباریابی بیتاثیر نبوده است؛ زیرا همسر او، دختر خواجهشاهی ساوجی بود که با خانواده سلطنتی نسبت داشت (اشراقی، 1376: 4). او تازمانمرگشاهتهماسبدراینمنصبمشغولبهخدمتبود (ترکمان، 1387: 1/ 63؛ افوشتهای نطنزی، 1373: 53). اهمیت ورود و اعتباریابی تدریجی میرزاسلمانخان جابری، در نظام دیوانسالاری صفویه به این علت است که در روزگاری که اکثریّت مقامات عالیرتبه و امراء از رهبران قبیلهای بودند و دیوانسالاران ایرانی، کماهمیت و تابع سران قبیلهای مرکزی بودند (نویدی، 1386: ۶۳ و 64) فعالیت و موفقیت افرادی همچون او میتوانست نوید تغییر در ساختار دیوانسالاری صفویه را داشته باشد. شاهتهماسبدردو دهه پایانیحکومت خود،بهویژهسالهایآخر،بهشدتازامورکشوریومدیریت قلمروکنارهگیریکردهبود.بیماریشاهدراینامر،مزیدبرعلتبود. اینوضعیتازیکسوموقعیت رابراینقشآفرینیپررنگترِکارگزاران،درزمانحیاتشاهمساعدکرد؛ازسویدیگر، زمینه رابرایفرصتطلبیاینعدهدرروزگارپسازمرگشاهفراهمآورد. عواملدیگرینیزدراینمیان،برغلیظترکردنمشکلمؤثربودند؛ ازجملهمشخصنشدنجانشین شاهبهطوردقیق؛اختلافوچنددستگیدربارهجانشینیشاهبیندرباریان،ازبستگانشاهگرفته تاسرانقزلباشوکارگزارانحکومتی؛وجودکارگزارانصاحبتجربهومدعیدرصحنهسیاسیایران.اینمسائلموجبشدتاهرکدامازعناصردخیل، فاقدثباترأیواندیشهثابتوعملکردسیاسییکسانباشند.درواقع،اینآشفتگیفضایسیاسیکشورمنجربهسیاستزدگیعملکردعدهایشدکهاتفاقاًجامعهازعملکردآنهاانتفاعیمیبرد.اینعده،یعنیکارگزاراندیوانی،برایورودخودبهچنینفضایسیاسی،استدلالهایخاصخودرامیآوردند؛اماورود به این فضا،نتیجهایجزتشدیدآشفتگیسیاسیوآلودهترشدنعملکارگزاران، بهگرفتاریهایسیاسیدرپینداشت.میرزاسلمانخانجابریانصارینیزبهچنینفضاییواردشدوبالتبع،همانتحلیلدربارهاونیزمصداقدارد.منابعگزارشیازورودمیرزاسلمانخان،بهجبههمخالفانحیدرمیرزا ارائهنکردهاند؛اماحضوراودرمیانهواداراناسماعیلمیتوانددلیلیبرمخالفتاو،برایولیعهدیحیدرمیرزاباشد. ترکمانتأکیدمیکندپسازرسیدنخبرسلامتیاسماعیلبهقزوین،بهدستورپریخانخانم،امراتکلّو برایاستقبالازشهربیرونرفتند.درمیان اینهیئت، نوابسلطانابراهیمایشیکآقاسیباشی،بههمراهمیرزاسلمانناظربیوتاتسلطنتی (حسینی قمی، 1382: 2/ 618؛ ترکمان، 1387: 1/ 198)کهچترپادشاهیونقارهوبیوتاتراحملمیکرد،حضورداشتند.بااستقراراسماعیلمیرزادرقزوینو در موقعیتجدیدوپس ازعزلمیرزاشکراللهاصفهانیازمنصبدیواناعلی،میرزاسلمان جابریبهمنصبدیواناعلیارتقا یافتوملقّببهاعتمادالدولهشد (مستوفی بافقی، 1340: 3/ 172؛ افوشتهای نطنزی، 1373: 53؛ ترکمان، 1387: 1/212). وحیدقزوینیزمانتفویضاینمنصببهمیرزاسلمان را اوایلسال 985ق، ذکر و تاکید کردهاستبهدستورشاه،اعتمادالدولههرروزبایدبههمراهامراءبه «غوررسیعجزهومساکین» میپرداخت (وحیدقزوینی، 1329: 34). اما حسینیقمی با تاکید بر اینکه میرزاسلمان در روز چهارشنبه بیستوششم ربیعالاول 985ق، به این منصب رسیده است، مینویسد: «و زمام حل و عقد امور و اهتمام مصالح جمهور به کف اقتدار او باز داد و ضبط ممالک و حفظ مسالک و مفاتیح و ابواب ملک و ملت و مناظم اسباب دین و دولت به قبضه سداد و ارشاد و انامل اهتمام و اجتهاد او متعلق گشت» (حسینی قمی، 1382: 2/ 648).بحرانهای از پیش موجود و آشفتگیسیاسیپیشگفته، ظاهرًاباپادشاهی اسماعیلروبهآرامشگذاشت؛امابرخی اقدامات مقطعی برای رفع بحرانها، مشکلات جدیدی را ایجاد کرد. اقدام زودهنگام میرزاسلمان در پرداخت مواجب سهساله قشون، خزانه دولت را خالی کرد و به سلامت مالی کشور لطمه زد (فلور ، 1387: 267). همچنین عملزدگیسیاسیکارگزارانفروکشنکرد.بیشکمرگزودهنگاماسماعیلدرخانهحسنبیکحلواچیاُغلی، ناشی ازهمینامربود. مرگشاهاسماعیلدوم، فرصتمداخلهبیشتردراموررابهامراوکارگزاراندرباریداد. دررأساینجماعت،پریخانخانموشمخالخانچرکسقرارداشتند. پریخانخانم پس از متقاعدکردن درباریان و با اعزام هیئتی به شیراز، به استقبال پادشاهی محمدخدابنده رفت.میرزاسلمانابتدادراینهیئتقرارنگرفت؛امااوبهخوبیمیدانستباحضورپریخانخانمدررأسامورووجود حامیاناین بانوکهبرخینیزازسرانقزلباشیبودند وذهنیتخوبیازایرانیاننداشتند،نمیتواندبهاهدافخودبرسد.بههمینعلتتلاشکرددرجناحشاهجدیدقرارگیرد.بهاینمنظور،وزیراصفهانیدربارصفویسعیدرراضیکردنپریخانخانمبرایرفتنبهمقّرّمحمدخدابنده،درشیرازکرد.اوبرایرسیدنبهمقصود،ازتقابلواختلافاتدرباریبهرهبردوشاهدختبانویصفویرااززدوبندمیانامراوکارگزارانحکومتیآگاهکرد. ویتأکیدکردآنها،برایدستیابیبهمنافعخودوبهدستآوردنجایگاهیدرادارۀامورکشور،ازسعایتودشمنیعلیهرقبایخوددستبرنمیدارندوچشمبررویهر کس،حتیشاهدختمیبندند.اینتدابیرمؤثرواقعشد.میرزاسلمانپسازکسباجازه،راهیشیرازشد.امراکهاقداموزیرموافقطبعشاننبود،هنگامیکهازحرکتاوآگاهشدند،بهبازگرداندنوزیرتصمیم گرفتند؛ اماامیرخان،مسئولحرمسرا،مانعاینمهمشد(ترکمان، 1387: 1/234). میرزاسلماندرشیراز،بهملاقاتعلیقلیخانومیرزااحمداصفهانیناظررفتوبا کمکآنان،بهحضورمحمدخدابندهومهدعلیارسید (ترکمان، 1387: 1/223)؛ سپس آنها را ازوقایعپایتختودربارآگاهساخت. اوازموقعیتپریخانخانموحامیانشسخنگفتوتأکیدکردکهآنهاامورراقبضهکردهاند.نزدیکیوهمراهیمیرزاسلمانباشاهجدید،موجبشدتاوی درهمانشیرازبهمنصبوزارتدیواناعلیانتخابشود (منجم یزدی، 1366:42). شاملو بر این باور است که میرزاسلمان پس از جلوس شاه، در قزوین به وزارت دیوان اعلی منصوب شده است (شاملو، 1371: 1/106). خاتونآبادی هم در این باره معتقد است، در قزوین شاه پس از جلوس بر تخت شاهی و با برکناری میرزاشکرالله از وزارت، میرزاسلمانخان را به وزارت منصوب کرد (خاتونآبادی، 1352: 491). این گزارشها از کماطلاعی این دو نویسنده از وقایع پیشین حکایت دارد. مهمترینعلتیکهموجبچرخشمیرزاسلمان، بهطرفشاهجدیدوهمسرششداینبودکهاو،نهتنهاحاضربهاطاعتازپریخانخانمنبود،حتیوجوداورامانعیبرسرراهاستقلالخوددرامورمیدانست.میرزاسلماندرمیاندوکانونقدرتقرارداشت:یکیدرقزوینکهدراختیارپریخانخانموهوادارانشبودودیگریدرشیرازکه دراختیارمحمدخدابندهوهمسرشمهدعلیا بود.میرزاسلمان بهترینراهرابرایرهاییازنفوذودخالتحرمسرایقزوین، درهمراهیباشاهجدیدومهدعلیادانست.بنابراینسعیکردتازمانیکهدرشیرازبهسرمیبرداوضاعرابهنفعخودکند.اوهمچنینشاهوهمسرشمهدعلیاراازخطریآگاهساخت و آن اینکه وجودپریخانخانموحامیاناودردربار،استقلالآنهاراتهدیدمیکرد؛ پس کینۀپریخانخانمرادردلآنانپروراند.اینتلاشوزیرموجبشدتاسرانجامشاهوهمسرشتصمیمبگیرندشاهدختقدرتمندقزوینراازگودقدرتخارجسازند (ترکمان، 1387: 1/224). ازهمانآغازورودمحمدخدابندهبهقزوین،آتشکینهورقابتبینایندوکانونقدرتشعلهکشیدوخودرانشانداد. پریخانخانمتصورمیکردمیتواندهمچونگذشتهزماماموررادردستخودگیردوبهکارهایمملکتیبپردازد.امانفوذودخالتیکهاودرتمامیعرصههابهدستآوردهبودازنفوذواعتباردیگرانمیکاست؛پسافرادیهمچونمیرزاسلمانکه ازکاهشقدرتخود،ناخرسندبودندوازدشمنیونقارمیاندوزندرباریآگاه،برایازبینبردنپریخانخانمدستاتحاد و اتفاقبهمهدعلیادادند.به دستور شاهمحمدخدابنده،شمخالخان و پریخانخانمو شاهشجاع، پسرشاهاسماعیلدوم، به قتل رسیدند (روملو، 1357: ۶۶۵ تا 668). پس خیرالنسا،مشهوربه مهدعلیا،توانستازضعفجسمانیشاهاستفادهکندودرکمالاقتدارواستقلال،عهدهدارامورسلطنتوحکومتشود. میرزاسلماننیز «منحیثالاستقلالرکنالسلطنهواعتمادالدولهگشته،شروعدرفیصلمهماتممالکنمود» (ترکمان، 1387: 1/226)،باکمکمهدعلیابهتمشیتامورپرداختودرآنآشفتهبازار،لیاقتوکاردانیخودرانشانداد(افوشتهاینطنزی، ۱۳۷۳: ۷۴). این کاردانی او از عوامل مهم و موثر حفظ دولت صفوی، در دوران آشفته قبل از پادشاهی شاهعباساول محسوب میشود. روملودربارهعملکردمیرزاسلماندراینمقطعمینویسد: «میرزاسلمانفردیدانابودسعیکردازاختلافاتبکاهدوترسازخداراپیشهکرد.اودررسیدگیبهامورمظلومان،گردآوریمالیات،خوشرفتاریبادهقانانوزارعان،رساندنعلوفهوپرداختحقوقمستحقانکوتاهینکرد» (روملو، 1357: 655). این توصیف روملو از میرزاسلمان، از این جهت درخور توجه است که این مورخ از قزلباشان بود؛ یعنی گروهی که بعد از این، دشمنی شدیدی با وزیر پیدا کردند (سیوری، 1383: 223). عملکردمیرزاسلمانخاناعتمادالدوله را مورخاندرایندوره،بااینتوصیفاتتأییدکردهاند؛اماعملکردشاهومهدعلیا،موجببرهمخوردنتعادلاجتماعیوآرامشروانیجامعهودربارشد.شاهدرآغازدستوردادتاحقوقومواجبامراوقورچیانرابااستفادهازتنخواهی پرداختکنندکهازخزانه،دراختیارمیرزاسلمانوقورچیباشیقراردادهشده بود(منجم یزدی،1366: 43).ازسویدیگر،شاهتلاشکردبابذلوبخششهایبیحساب،محبتقزلباشانرابهدستآورد. بیدقتیوکنترلضعیفدر اجرای ایندستور،موجبشدتانتیجهمعکوسیحاصلشود.بسیاریازسرانقزلباشبهمناصبیرسیدندوحقوقومزایاییدریافتکردندوصاحبمنصبانومستوفیانوکلانتراننیزخلعتهایبیشماریدریافتکردند؛امادرهمینراستا «شیوهارتشاءرواجگرفت» (ترکمان، 1387: 1/228). پسحیفومیلعجیبی،دراموالخزانهصورتپذیرفتومأمورانپرداختنیزنهایتسوءاستفادهرا کرده،نیمیازمواجبافرادراپرداختمیکردند ونیمیدیگررابرایخودبرمیداشتند (منجم یزدی، 1366: 43). اینمسئلهموجبتشدیدنارضایتیهایداخلی، بهویژه در دربار و پایتختشد که نتیجه آن، تحریک ازبکانوعثمانیها، برایحملهجدیدبهایرانبود (ترکمان، 1387: 1/228).مقابلهسپاهیانصفویباازبکان،بهنفعسپاهقزلباشتمامشد؛امانتیجهنبرددرمقابلعثمانیهانامطلوببود.بهرغمبرخیموفقیتهایجزییوازجملهاسارتعادلگراییخان،بهدستسپاهصفویدرمنطقهشمّاخیکهمیرزاسلماننیزدرآنحضورداشت (حسینی قمی، 1382: 2/۶۸۵ و 686)اختلافاتداخلیسپاه،بهویژهدشمنیگروهیازقزلباشانباوزیرودخالتهایمهدعلیاموجبناکارآمدیاینلشگرکشیشد. دخالتهای مهدعلیادرایندوره، حتیبهعزلونصب و نیزمؤاخذهوتشویقکارگزارانحکومتیرسیدهبود (حسینی قمی، 1383: 2/۶۹۴ و 695). امراوبزرگاننیزکهموقعیتخویشرادرخطرمیدیدنددستبهتبانیواتحادبایکدیگرزدند. میرزاسلماننیزدرمیاناینافرادبود؛زیرابهاواطلاعدادهشدهبودمهدعلیادرنظردارد مقاماورابهقوامالدینحسینواگذارکند (حسینی قمی، 1383: 2/ 695). میرزاسلمانباآگاهیازنارضایتیقزلباشانازحضورمهدعلیادررأساموروتهدیدوکاهشموقعیتونفوذقزلباشان،سعیکردباتحریکقزلباشانوامرا،بهاهدافمتعددیدستیابد.اوباایناقدامنهتنهامهدعلیاراازسرراهبرمیداشت، بلکه باتحریک قزلباشانو همراهی با آنان،مدتیازدخالتونگاههایغضبآلودآنانکهاورانیزدراوضاعپیشآمدهبیگناهنمیدانستند راحتمیشد.میرزاباگوشزدکردنخطراتحضوربیشترمهدعلیا، درجریانامورکشوربرایسرانقزلباش،آنانرابرایمقابلهوحذفاینزنقدرتمنددربارتحریکوتشجیعکرد.آناننیزکهازاوضاعبهتنگآمدهبودند،فرصتراغنیمتشمردند ومهدعلیارادرسال 987ق و در حضور شاه و ولیعهد بهقتلرساندند. بهاین ترتیب، میرزاسلمان جابری درقتلمهدعلیانقشغیرمستقیموتحریککنندهایداشت.پسازقتلمهدعلیامیرزاسلمان، به تنهاییسکّاندیوانسالاری را دردستگرفتوبهرتقوفتقامورپرداخت. درسال989ق، ارتباطونزدیکیمیرزاسلمانباخاندانسلطنتیبیشترشد. دراینسال،دخترمیرزاسلمانبهعقدحمزهمیرزایولیعهددرآمد (منجم یزدی،1366: 44؛ ترکمان، 1387: 1/279؛مستوفی بافقی، 1340: 3/172). میرزاسلمانبهعلتاینپیوند «سرافتخاربهایوانکیوانافراشتهبیشترازپیشتردرامروزارت(امورات)ورتقوفتقمهماتاقتدارواستقلالیافت؛هرچندامراوارکاندولتبدینمصاهرتومواصلتراضینبودند» (ترکمان، 1387: 1/۲۷۹ و 280). این ازدواج، در ارتقا جایگاه و موقعیت وزیر تأثیر بسیار گذاشت و دست او را در مسائل کشور بازتر کرد.مسلماً نفوذ او در امور، همراه با جاهطلبی که بر وجودش مستولی بود (اشراقی، 1376: 4)، سبب ایجاد اختلاف و رقابت با کسانی شد که قدرت خود را از دست رفته میدانستند.ازاین زمان به بعد منافع دولت صفوی، بهویژه ولیعهد، با منافع وزیر گره خورد و هر دو با دشمنان مشترکی روبهرو شدند که عباسمیرزا را کاندیدای پادشاهی صفوی میدانستند. پیش از وصلت خاندان جابری با ولیعهد و تلاش، برای مقابله با اقدامات علیقلیخان شاملو در هرات، میرزاسلمانخان توانست یکی از موانع مهم بر سر راه قدرت خویش را از میان بردارد. حسینبیک شاملو که منصب وزارت و سرپرستی حمزهمیرزا را داشت و جمع کثیری از شاملویان را به خدمت ولیعهد درآورده بود، هدف میرزاسلمان در این مرحله قرار گرفت. میرزاسلمان که از این امر ناراحت بود تلاش بسیاری، برای کاستن از قدرت و موقعیت حسینبیک شاملو کرد. جنگ میان علیقلیخان و مرشدقلیخان استاجلو، در خراسان که در منطقه سوسفید رخ داد (افوشتهای نطنزی، 1373: ۲۵۱ تا 266)، نیز بهانه و دستآویزی خوبی برای میرزاسلمان بود.میرزا این اختلاف و درگیری را نشانۀ عصیان و طغیان قزلباشان دانسته و حضور آنان در ارکان دولت را سبب بدنامی میدانست.این وقایع زمانی شدت یافت که خبر مسمومیت و کشتهشدن ولیخلیفه، یکی از حکام جدیدی که به خراسان اعزام شده بود، به قزوین رسید.این اقدام را که علیقلیخان و مرشدقلیخان انجام دادند موجب شد تا میرزاسلمان و هوادارانش، با اغوای شاه و ولیعهد، به آنها چنین القا کنند که ریشه فتنه و فساد در میان استاجلویان و شاملویان است.نکته مهم در این مقطع این بود که همکاری موقت و البته بسیار شکنندهای بین میرزاسلمانخان و سران ترکمان در پایتخت به وجود آمد. حاصل این همکاری میتوانست موجب قدرتافزایی این سرداران شود. آنان تا جایی پیش رفتند که ﻟﻟﮥ حمزهمیرزا، یعنی حسینخان شاملو و همسرش را به قتل رساندند. این اقدامات موجب نابسامانی هرچه بیشتر اوضاع میشد و برای شاه و ولیعهد، موقعیت نامساعدی را ایجاد میکرد؛ اما برای میرزاسلمانخان منافعی داشت.او ازسویی، برخی رقبای خود را از گردونۀ قدرت خارج ساخت و ازسویدیگر، منصب وزارتِ حمزهمیرزا را برای فرزند خود، عبداللهمیرزا، به دست آورد (ترکمان، 1387: 1/۲۵۸ تا 295). اگرچه امور در اختیار خودش بود و مهر وکالت را که بر پشت پروانجات شاهی میزدند، همچنان در اختیار داشت (حسینی قمی، 1383: 2/ 724). با از میان برداشتهشدن بخشی ازمدعیان قدرت، میرزاسلمانخان جابری از یک مدعی جدّی دیگر، احساس خطر میکرد. خطری که بسیار مهم و اساسی بود و برای ازمیانبرداشتن او میبایست تمامی تلاش و کیاست خویش را به کار میبست؛ زیرا این مدّعی متعلق به خاندان سلطنتی بود و کسی نبود جز عباسمیرزا، فرزند شاهمحمدخدابنده که در هرات میزیست. در سال 988ق،میان علیقلیخان شاملو، للۀ عباسمیرزا، با مرتضیقلیخان پرناک ترکمان، حاکم مشهد، جنگ درگرفت.در هنگامۀ نبرد، علیقلیخان با ارسال پیامهایی به حاکم مشهد از صلح و متارکه سخن به میان آورد و از او برای ازمیانبرداشتن دشمن مشترک تقاضای اتحاد کرد.دشمن مشترک مدنظر او، تنی چند از وزرا و درباریان بودند که در رأس آنان، میرزاسلمان وزیر قرار داشت (ترکمان، 1387: 1/ 255). سرانجام در سال 989ق، علیقلیخان آخرین تلاش خود را برای حذف میرزاسلمان به کار بست. در این سال، به شاهمحمدخدابنده اطلاع داده شد که علیقلیخان شاملو، در خراسان به استقلال عمل میکند و در نظر دارد با ضرب سکه و خواندن خطبه به نام عباسمیرزا او را به پادشاهی برگزیند. میرزاسلمان «مدارالیه مهام کارخانه سلطنت» برای جلوگیری از اقدام علیقلیخان، سفر خراسان را به شاه و حمزهمیرزا پیشنهاد کرد (شاملو، 1371: 1/106). واقعیت این بود که میرزاسلمانخان وزیر نمیخواست دامادش، حمزهمیرزا، رقیبی داشته باشد؛ لذا این لشکرکشی را پیشنهاد و شاه و ولیعهد را به آن ترغیب کرد (نوایی، 1386: 164). حمزهمیرزا با صلاحدید میرزاسلمان، حقوق سهساله سپاه را داد و در سال 991ق، همراه با شاه و امرا و اعتمادالدوله عازم خراسان شد. این سپاه ابتدا قلعه تربت را که مرشدقلیخان استاجلو به آن پناه برده بود، به محاصره خود در آورد.در این پیکار، حمزهمیرزای ولیعهد و اعتمادالدوله به علت همراهینکردن و همدلینکردن قزلباشان کاری از پیش نبردند و از سر اجبار، تن به مصالحه دادند (ترکمان، 1387: 1/282؛ شاملو، 1371: 1/ 107). شاه، ولیعهد، میرزاسلمان وزیر و دیگر سپاهیان قزوین با خبری که درباره حرکت علیقلیخان و عباسمیرزا، به غوریان به اطلاعشان رسیده بود، به سرعت عازم هرات شدند (ترکمان، 1387: 1/284).این سپاه در نزدیکی هرات، به علیقلیخان رسیدند و جنگ را شروع کردند. در این نبرد نابرابر، بسیاری از قزلباشان بهویژه هواداران علیقلیخان طعمه شمشیر و بسیاری از امرا اسیر شدند. میرزاسلمان برخلاف رأی و نظر قزلباشان و امرا که راضی به قتل سرداران همردیف خود نبودند، آنان را از دم تیغ گذراند و به کینهتوزی هرچه بیشترِ قزلباشان و درباریان با خود افزود (ترکمان، 1387: 1/ ۲۸۴ و 285). در این وضعیت، عباسمیرزا نیز توانست با ترفند خاصی از میدان نبرد جان سالم به در برد و به هرات بگریزد که مدنظر سلمانخان نبود و بر او گران آمد. میرزاسلمان که موقعیت خود را بسیار ضعیفشده میدید، به سرزنش امرا پرداخت و آنان را مسبّب این وقایع دانست و متهم به نفاق و دشمنی علیه شاه و شاهزاده کرد (ترکمان، 1387: 1/۲۸۵ و 286). درباریان و کارگزاران، بهویژه قزلباشان و ترکمانان که دیگر تاب و تحمل اقدامات وزیر را نداشتند توطئهای برای قتل میرزاسلمان، طراحی کردند. سیوری مهمترین علت این تصمیم را در قالب چالش تاریخی اهل قلم و اهل شمشیر تحلیل میکند. وی معتقد است ادعاهای میرزاسلمان در مسائل نظامی، منشا اصلی دشمنی امیران قزلباش با او بود (سیوری، 1381: 223). این فرصت در سال 991ق و زمانی پیش آمد که وزیر قصد رفتن به گازرگاه را داشت. امرا قصد داشتند در این منطقه، اعتمادالدوله را از سر راه بردارند؛ اما میرزا از نقشه آنها آگاه شد و از راهی دیگر خود را به دولتخانه رساند (منجم یزدی، 1366: ۵۹ تا 64). امرا در حضور شاه، خواستار عزل وزیر شدند. وزیر بهخوبی بر این نکته واقف بود آنان هنگامی راضی خواهند شد که او از زندگی نیز دست شسته باشد؛ لذا به کنارهگیری از منصب وزارت رراضی شد. روز بعد از این حادثه، میرزاسلمان به همراه دو فرزندش در منزل قورچیباشی زندانی شد و چند روز را به این ترتیب گذراند. اما آنان به این امر قانع نبودند و سرانجام، تهماسبقلیبیگ موصلو میرزا را کشت. فلور هم با آوردن نظر سیوری عملاً آن را پذبرفته است که میرزاسلمان، چون فرماندهی قشون را بر عهده گرفته بود، به کام مرگ رفت (فلور، 1387: 265). اما این موضوع را بهگونهای دیگر نیز میتوان تحلیل کرد و آن اینکه قتل میرزاسلمان به این علت بود که در قرن دهم، در نظام سیاسی صفویه تغییر محسوسی اتفاق نیفتاده بود؛ پس دیوانسالاری مرکزی اگرچه در حال نیرومندشدن بود همچنان تحتسلطه اشرافیت قبیلهای قرار داشت (نویدی، 1386: 54)؛ لذا میرزاسلمان قربانی جوّ حاکم بر نظام سیاسی صفویه شد. پس از آنکه سرش را که برای دشمنش، علیقلیخان، فرستاده بودند بر بدن دوختند، صدور و علما به دستور شاه و ولیعهد و بنا بر وصیت وی، جسدش را در گنبد میرولیبیگ، در مشهدمقدس، به خاک سپردند (افوشتهای نطنزی، 1373: 147 و 148؛ مستوفی بافقی، 1340: 3/173). شاه دواتداربیک قراجهداغلو را مأمور کرد تا اموال میرزا را در قزوین مصادره کند. ادهمسلطان نیز اموالی را که در اردو داشت مصادره کرد. سند املاک وقفی او را نیز به سرکارخاصهشریفه تحویل دادند. غلامان و ملازمانش هم آزاد شده و به نزد خانوادههای خود بازگشتند (حسینی قمی، 1383: 2/747). در سندی متعلق به سال 989ق، مُهر میرزاسلمان دیده میشود که نشاندهنده ارتباط عمیق او با خاندان سلطنتی است. در این سند، او پس از نوشتن جمله «شهد بما فیه.بنده درگاه سلمان جابری»، مُهر خود را بر آن زده است که متن مُهرش، جمله «بنده شاه عالم سلمان جابری» را دارد (اشراقی، 1376: 8).
ناکامی جابریها در اواخر سلطنت محمدخدابنده
پس از مرگ میرزاسلمانخان جابری، قدرت خاندان جابری نیز به افول گرایید. میرزاعبدالله، فرزند میرزاسلمان وزیر، در زمان حیات پدر به مدت دو سال، وزارت یزد را بر عهده داشت و پس از قتل حسینبیگ شاملو، وزیر حمزهمیرزا شد. باوجوداین، در ادارۀ امور نقش پررنگی نداشت؛ زیرا امور با صلاحدید پدرش رتقوفتق میشد. با کشتهشدن میرزاسلمانخان او نیز به خطر افتاد؛ اما میرزاعبدالله به همراه برادرش نظامالملک، با پرداخت جریمه و پذیرش تبعید به شیراز جان خود را نجات داد (حسینی قمی، 1383: 2/۷۲۴ و ۷۴۷). میرزاعبدالله بهرغم این کنارهگیری، برای دستیابی به مقامات عالی در حکومت از هیچ کوششی خودداری نکرد. او در شیراز و در اواخر حکومت شاهمحمدخدابنده، به اغوای مهدیقلیخان ذوالقدر علیه حاکم فارس دست به اقدام زد و از ورود حاکم به شهر جلوگیری کرد. آنها پس از دستیابی به قدرت، ازسوی خود حاکمی را انتخاب کردند. آنان بهخوبی میدانستند این اقدام طغیان و شورش علیه حکومت وقت است و تمامی پلهای پشت سر را خرابشده میدیدند؛ پس تنها راه نجات خود را در تابعیت از کانون هرات وعباسمیرزا میدانستند و قاصدی روانه هرات کردند تا تابعیت خود را نشان دهند. این فرستاده به هنگام بازگشت، حکم وزارت عبداللهخان در حکومت عباسمیرزا را نیز به همراه خویش آورد (ترکمان، 1387: 1/ ۳۵۵ تا 356). براین اساس عبداللهخان، این کارگزار وابسته به خاندان جابری، از شیراز راهی قزوین شد. اما مرشدقلیخان استاجلو که بعد از نبرد سوسفید و پس از چندی، همراه با عباسمیرزا راهی قزوین شده و او را به پادشاهی رسانده بود در نظر داشت منصب وزارت را به میرزاشاهولی بدهد؛ لذا حاضر به وفاداری، به قول و قرارهای خود نشد (ترکمان، 1387: 1/381). در همین ایّام، امرای عظام نیز با مرشدقلیخان اختلاف پیدا کردند و میرزاعبدالله نیز این اختلاف را تشدید کرد. امرا و مقرّبان درگاه، بهمنظور ازبینبردن مرشدقلیخان با یکدیگر و با میرزاعبدالله همراه شدند؛ اما در این زمان کاری از پیش نبردند (مستوفی بافقی، 1340: 3/17۲ تا ۱۷۵). در همین ایام، شاه جدید نیز در انتظار فرصت مناسبی بود تا آشوبگران و یاغیان اواخر حکومت پدرش را به سزای اعمال خود برساند. میرزاعبدالله که در ایجاد بلوا و فتنۀ شیراز نقش مؤثری داشت جزو افرادی بود که شاه دستور سیاست او را صادر کرد. او به همراه برادرش، میرزانظامالملک، گرفتار شد و «چون از ایرانیان بودند مهم ایشان به ترجمان قرار یافت و به هریک مبلغی تحصیل نموده به محصلان سپردند که به شیراز برده از ایشان بازیافت نمایند» (افوشتهای نطنزی، 1373: 285). او مابقی عمر را در ناکامی به سر برد (مستوفی بافقی، 1340: 2/257). براین اساس، علاوهبر تغییر محسوس ساختار سیاسی دولت صفوی، مهمترین علت افول جایگاه خاندان جابری، در آغاز پادشاهی عباساول، نقشآفرینی موثر آنها در مسائل و بحرانهای یک دهه گذشته بود.
مسئولیتهای خاندان جابری در قرن یازدهم هجری
سرنوشت میرزاسلمانخان جابری و فرزندان او تاثیر بسیار سختی، بر موقعیت این خاندان گذاشت؛ بهگونهایکه تا مدتی، خبری از هیچ یک از آنها در دیوانسالاری صفویه نیست. در دوران سلطنت شاهعباساول از حضور خاندان جابری، در تشکیلات دیوانسالاری گزارشی موجود نیست. این امر میتواند ناشی از حضورنداشتن یا نقش کمرنگ آنها بوده باشد. این وضعیت در زمان شاهصفی نیز ادامه یافت تا آنکه در زمان شاهعباسدوم، از دو تن از اعضای این خاندان در منابع نام برده شده است. این دو، مناصبی در تشکیلات دیوانسالاری زمان شاهعباسدوم داشتند که مبیّن و شاهدی بر ادامه حضور این خاندان، در تشکیلات دیوانسالاری صفویه است. یکی از این دو، مسعود جابری بود که در سال 1067ق، به فرمان شاهعباسدوم وزارت موقوفات حرمهای مطهّر چهارده معصوم (ع) را بر عهده گرفت. این موقوفات از خیرات و مبرّات شاهعباساول بود و حاصل آنها سیزده تا چهاردههزار تومان میشد (واله اصفهانی، 1382: ۵۸۸ و 589). دیگر کارگزار خاندان جابری در این دوره، صدرالدینمحمد جابری نام داشت. برخلاف میرزامسعود که اطلاعات کمی از مسئولیت او باقی مانده، اخبار کاملتری مربوط به دو نمونه از مناصب صدرالدینمحمد، در زمان شاهعباسدوم به دست ما رسیده است. او در ابتدا، منصب وزارت ولایت بیهپس در گیلان را برعهده داشت. سپس در سال 1071ق، مقام مستوفیالممالکی به او تعلق گرفت (قزوینی، 1379: 300؛ واله اصفهانی، 1382: 655). صدرالدینمحمد پس از ولیقلی شاملو به مستوفیالممالکی منصوب شد و مُهر او که نشانگر این مقامش است در اسناد آن دوره باقی مانده است (بوسه، 1367: 142). این دو مسئولیت کارگزاران جدید خاندان جابری، با امور مالی ارتباط داشت. مسئولیت وزیر ایالات تا پیش از این، نمایندگی شاه در ایالات بود. درواقع، شاه برای اطلاع از امور حکّام و مقابله با افزایش قدرت حکام، شخصی را بهعنوان وزیر به ایالات میفرستاد. او بهعنوان چشم و گوش شاه در منطقۀ مدنظر، به وظایف محوّله میپرداخت. همچنین وزیر از تعدّی و اجحاف حاکمان به رعایا و مردم جلوگیری کرده و رعایا را در مقابل سودجوئیهای امرا حمایت میکرد (رهربرن، 1357: 161). اما با تغییراتی که در وضعیت ممالک و تبدیل آنها به خاصّه ایجاد شد وزیر درواقع، وزیر ایالت خاصّه و جایگزین حاکم شد. این مسئله، نشاندهنده اعتماد بسیار شاهعباسدوم به این خاندان نیز میتواند باشد. صدرالدینمحمد پس از برعهدهگرفتن امور دیوان استیفا نیز، با امور مالی سروکار داشت؛ اما در حد وسیعتر و فرامنطقهای. اهمیت این مسئولیت جدید، زمانی مشخص میشود که از یاد نبریم دورۀ پادشاهی عباسدوم از نظر اقتصادی، دوران مساعد و مطلوبی نبود. در این دوره، کشور با وضعیت بحران پولی روبهرو بود و برای کنترل این بحران، حتی به ضرب سکههای مسّی مبادرت کردند (صفتگل، 1381: 84). احتمالاً صدرالدین در دورۀ وزارت خود در گیلان، کارنامه موفقی داشت که شاه این منصب را به او داد و او را مسئول ادارۀ امور مالی کرد. این منصب را صدرالدینمحمد جابری حداقل تا 1079ق، یعنی زمان شاهسلیمان نیز داشت؛ زیرا در سندی که با فرمان شاهسلیمان، مبنی بر انتصاب میرزاهدایتالله بهعنوان شیخالاسلام مشهد در دست است، مُهر محمد جابری نیز دیده میشود (بوسه، 1367: هفت و 142). پس از آن و تا سال 109۷ق، گزارشی از انتصاب کارگزاری که ارتباطی با خاندان جابریها داشته باشد، دردست نیست. البته این نمیتواند بهمعنای حضورنداشتن و فعالیتنکردن آنها باشد. در اسناد اواخر دوره شاهسلیمان، سندی مربوط به یکی از اعضای خاندان جابری وجود دارد. این سند مربوط به فرمانی است که شاهسلیمان در سال 1097ق، صادر کرده است. براساس این سند، میرزاهدایتالله جابری به وزارت شیروان منصوب شده است. در این سند، بر آبادانی محل حکومت و رعایت حال رعایا تاکید شده است که درواقع، یادآوری وظایف وزیر ایالات است (دفتر پژوهش و تحقیقات، بیتا: 15). اسناد باقیمانده از زمان شاهسلطانحسین نشان میدهد در این زمان، بار دیگر تعدای از کارگزاران منتسب به خاندان جابری به کار گرفته شدهاند. در فرمانی به سال 1118ق، شاهسلطانحسین، فرمان کلانتری دارالسلطنه اصفهان و نواحی توابع را به میرزامحمدرفیع جابری، ولد مرحوم میرزاصدرالدینمحمد مستوفیالممالک واگذار کرده است. سپس در فرمان دیگری که در سال 1121ق، صادر کرد میزان حقوق سالیانه او را بهعنوان کلانتر دارالسلطنه اصفهان تعیین کرده است (دفتر پژوهش و تحقیقات، بیتا: ۱۴ و 15). نکته مهم در بررسی این دو سند این است که در سند اول، نام کلانتر جدید میرزامحمدرفیع حائری، ولد میرزاصدرالدینمحمد آمده است؛ اما در سند دوم، محمد جابری ثبت شده است که این احتمال را تقویت میکند این هر دو نام، یکی باشد. میزان حقوق سالیانه این کارگزار جابری، مبلغ نهتومان تبریزی در نظر گرفته شده بود. همچنین از محتوای سند چنین برمیآید که میرزامحمد، حتی تا زمان نزدیک به این انتصاب فرزندش، مسئولیت مستوفیالممالکی را داشته است. در سند دیگری که در سال 1123ق، صادر شده و مربوط به ملک فیضآباد اصفهان است، مخارج لایروبی قنوات و دخلوتصرف در امور ملکی آن محل به میرزارفیعالدینمحمد جابری، کلانتر اصفهان، واگذار شده است (دفتر پژوهش و تحقیقات، بیتا: 8). از سال 1129ق، نیز فرمانهایی از شاهسلطانحسین در دست است که براساس آنها، شاه فرمان واگذاری و ضبط و تصدی محال نجفآباد و مبارکآباد را به میرزامحمدعلی جابری، کلانتر اصفهان، واگذار کرده است. این نام در بین کارگزاران جابری آن دوره، نامی جدید است که میتواند فرزند یا برادر کلانتر سابق، یعنی میرزارفیعالدینمحمد، یا ضبط نادرست نام همان کلانتر سابق باشد. درهر صورت، سندی است که تداوم حضور جابریها را در منصب کلانتری اصفهان نشان میدهد. منصب کلانتری، در مقابل مناصبی که خاندان جابری پیشازآن به دست آورده بودند، منصبی مهم نبود؛ بااینحال، نشان از استمرار حضور این خاندان در دیوانسالاری صفویه دارد. شاهد این ادعا، القابی است که در فرمان مربوط به مبارکآباد، برای میرزامحمدعلی جابری به کار برده شده است. در ابتدای این فرمان آمده است: «حکم جهان مطاع آنکه بنا بر شفقت بیغایت شاهانه و مرحمت بینهایت پادشاهانه درباره نجابت و رفعت و صدارت پناه شهریاری، زین للنجابه و الرفعه و المعالی میرزامحمدعلی جابری کلانتر دارالسلطنه اصفهان...» ( میرمحمدصادق، 1373: 52). کلانتر بهعنوان کارگزاری برجسته و مهم، در امور شهر نفوذ بسیار داشت؛ بهویژه آنکه بهطور قطع، یکی از علل انتخاب اعضای این خاندان، برخورداری آنها از نفوذ و اعتبار بسیار در میان مردم بود (فلور، 1388: 75). کلانتر باید از حمایت مؤدّیان مالیاتی برخوردار میبود؛ زیرا یکی از وظایف او، تعیین مالیات و سرشکنکردن آن بین اصناف و جمعآوری آن بود (مینورسکی، 1378: ۱۵۱ و 152). کلانتر بهعنوان کارگزاری که در ارتباط مستقیم با مردم بود بهخوبی از مشکلات آنان آگاه بود. در دورۀ شاهسلطانحسین، بهویژه در سالهای پایانی حکومت صفویه، از کلانتری نام برده شده است که با مردم علیه بیداد و ظلم زمانه همراه شد (فلور، 1365: 55 تا 74). این اقدام کلانتران، نقش حمایتی آنان را از رعایا نشان میدهد. در آخرین سندی که مربوط به میرزارفیعالدین است از نقش او بهعنوان کلانتر، در آبادانی و عمران حکومت سخن به میان آمده است. براساس این دامنه اختیاراتی که کلانتران داشتند، انتصاب فردی از خاندان جابریها به این منصب را باید مهم تلقّی کرد. علاوهبراین، در اواخر حکومت شاهسلطانحسین برخی از چهرههای خاندان جابری منصب منشیالممالک را بر عهده داشتند. منشیالممالک در دولت صفوی، از مقامات دست راست محسوب میشد و مسئولیت نوشتن نامهها و احکام صادره از دفترخانه همایون اعلی را بر عهده داشت. صاحب این مقام باید «منشی بیعدیل و او را مهارت تمام از علم انشا و بلد زبان پادشاهان و دستورات و آداب سلاطین جهان و به هر زبانی از عربی و فارسی و ترکی، آشنا و مربوط باشد» (نصیری، 1371: ۵۱ و 52). چهرههایی همچون میرزایحیی جابری در سالهای ۱۱۲۶ و 1127ق، میرزارفیع در سالهای ۱۱۲۷ تا 1135ق و میرزارفیع جابری در سال 1135ق، بهصورت موروثی این مقام را به دست آوردند (فلور، 1388: ۷۸ و 79). با توجه به آنکه نصیری نیز تأکید میکند این منصب، شغل خانوادگی آنان بود و بهصورت موروثی آن را به دست میآوردند: «و القاب بالارث و الاستحقاق بدان سبب به منشیان ممالک عنایت شده از آن تاریخ تا حال این منصب به دیگری مرجوع نگردیده» (نصیری، 1371: 52) میتوان گفت این منصب از مناصبی بود که بهصورت موروثی، به برخی از خاندانهای متنفذ میرسید و اگر برخی از خاندان جابری به این مقام رسیدهاند، نشانگر آن است که اعتبار خانوادگی آنها همچنان باقی بوده است.
نتیجه
خاندان جابری انصاری از مهمترین کارگزاران دوره صفوی بودند که در زمان تصدی مناصب حکومتی، نقشی تأثیرگذار و حائز اهمیت داشتند. در این خاندان، میرزاسلمان جابری وزیر مشهورترین چهره کارگزار صفوی است که توانست مدت شش سال، در سیاست کشور نقشی فعال و تأثیرگذار داشته باشد؛ اما قتل او موجب کاهش موقعیت این خاندان شد و سایر اعضای خاندان جابری پس از آن با یک سرخوردگی سیاسی روبهرو شدند. این مسئله ازیکسو ادامه قدرتافزایی این خاندان را مانع شد و ازسویدیگر، جایگاه آنان را در دیوانسالاری صفویه ضعیف کرد. باوجوداین، در دوران طلایی حکومت صفویان، میرزاعبدالله، پسر سلمانخان جابری، کاندیدای وزارت نیز شد؛ اگرچه به آن نرسید و این خود، موجب کنارزدهشدن آنها از نظام دیوانی شد. شایستگی و توانمندی خاندان جابری، همراه با فروکشکردن موج مخالفت با این خاندان موجب شد تا از زمان شاهعباسدوم، بار دیگر پای خاندان جابری به نظام دیوانی صفوی باز شود؛ اگرچه هرگز به جایگاه پیشین خود بازنگشتند. حضور آنان تا اواخر دوره شاهسلطانحسین، نشان از رویکرد و توجه به حضور خاندانهای متنفذ و معتبر بود که شاه برای ادارۀ امور حکومتی و برطرفساختن مشکلات در نظر داشت از آنان بهره ببرد. این حضور از لیاقت و کیاست و توانایی مدیریت این خاندان در امور سیاسی کشور نشان داشت که توانستند به مدت طولانی، در مناصب حکومتی باقی بمانند. لذا، این خاندان بدون آنکه در دستهبندیهای سیاسینظامی اولیه دولت صفویه حضور داشته باشند و بالتبع جزو سهمخواهان مدعی دولت صفویه محسوب شوند، براساس شایستگی و توانمندی، در امور دیوانی توانستند به مناصب حکومتی دست یابند. حتی پس از سقوط صفویه نیز از این خاندان، افرادی در مناصب اداری قرار گرفتند؛ هرچند برهمخوردگی نظام سیاسی ایران بعد از سال 1135ق، مجال نقشآفرینی نظام دیوانسالاری ایرانی را در حکومتهای گریزپای از بین برد.