نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار تاریخ دانشگاه تبریز
2 دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تبریز
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
After the inversion of Mongols was stopped by landowners, Mongol Ilkhans needed to union with eastern Christian governments such as Armenia and Byzantium, in order to have a better relationship with Europe because they wanted to be able to deal with landlords and maintain their political and economic interests. Byzantium government during paleologue dynasty, resisting against political risks which were surrounding Byzantium and threatening it, found the same political and economic goals and interests with Ilkhanids. In spite of this, even though Byzantium government did some practical actions in order to integrate with Ilkhanids, it not only couldn`t have a stable coalition and continuous integration with Ilkhanids but also because of its strategic situation, often performed the policy of equilibrium dealing with all governments especially competitors of Ilkhanids. The present study while revealing the position of Byzantium in the foreign policy of Ilkhanids, using a descriptive-analytical method based on library studies, tries to investigate the quality and influential factors in the procedures adopted by the government of Byzantium.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
زمانی که مشرق زمین درگیر هجوم فراگیر مغول گردید، ممالیک که در خط مقدم جنگهای صلیبی قرار داشتند، هجوم مغول را در نبرد عین الجالوت متوقف ساختند و زمینههای همگرایی میان دولتهای اروپایی و مغولان در برابر ممالیک فراهم گردید. دولتهای مسیحی شرقی مانند بیزانس و ارمنستان، جهت مقابله با خطر ممالیک به ایلخانان گرویدند. ایلخانان نیز، علاوه بر آنکه در راستای حفظ منافع منطقهای خود با مسیحیان شرقی دوستی داشتند در راستای اجرایی کردن طرح اتحاد با اروپا در مقابله با ممالیک، به آنها نیازمند بودند. همزمان با استقرار ایلخانان در ایران، در بیزانس، سلسله پالئولوگها شکل گرفت. بیزانس به دلیل مشرف بودن بر منطقه آسیای صغیر و راههای تجاری واقع شده در آنجا و همچنین، راه تجاری و ارتباطی ممالیک و قبچاقها برای ایلخانان دارای اهمیت ویژهای بود. از سوی دیگر، بیزانس نیز، به دلیل قرار گرفتن در مجاورت سلاجقه روم و خطرات احتمالی از جانب آنها، نیازمند جلب رضایت ایلخانان بود. سلسلة جدید استقرار یافته در بیزانس، از آنجا که با کنار گذاشتن سلسله قبلی (سلسله لاتینی) که تأمینکننده منافع ممالیک و ونیز بود روی کار آمده بود، در معرض مخالفتهای آن دولتها قرار گرفت که در زمرۀ دشمنان ایلخانان به شمار میرفتند. به همین دلیل، بیزانس دارای موقعیتی متفاوت بادیگر مسیحیان همچون دولت ارمنستان بود. با توجه به آنکه بیزانس در چنین موقعیت حساس سیاسی قرار داشت و به دلیل داشتن برخی نقاط اشتراک با ایلخانان، با آن ها هم پیمان شده بود و با وجود ضعف اقتصادی و نظامی، توانست موجودیت سیاسی خود را در بین مخالفان متعدد همچون: قبچاقها، ممالیک، ونیز و .... حفظ کند. تنها ظهور پدیدۀ جدید عثمانی در آسیای صغیر توانست حیات سیاسی این امپراطوری را به مخاطره بیاندازد. با توجه با اینکه تاکنون به این مسئله در چارچوب پژوهشی مستقل کمتر پرداخته شده است نگارندگان نگارش مقاله حاضر را ضروری دانستند. موضوع اصلی که در این جستار بررسی شود تببین محورها و عوامل مؤثر در ائتلاف و همگرایی موجود میان بیزانس و ایلخانان، به دنبال چگونگی و چرایی شکل نگرفتن ائتلاف همه جانبه میان بیزانس و ایلخانان بر پایۀ محورها و عوامل یاد شده در معادلات منطقهای است.
تأسیس سلسله پالئولوگوس در بیزانس
در اوایل سده سیزدهم میلادی، قلمرو امپراطوری روم شرقی به تدریج محدودتر گشت و در آسیا، اراضی نیسه (Nicaea) و در اروپا تراکیه و قسمتی از مقدونیه را در بر میگرفت. دولتهایی همچون طرابوزان در مجاورت بیزانس تا زمان سقوط روم شرقی استقلال شان تداوم یافت و تابعیت بیزانس را نپذیرفتند. دولتهای غربی همچون صربستان، بلغارستان و... منتظر جان کندن این امپراطوری از هم گسیختة ملقب به «مرد بیمار قرون وسطی» بودند تا به اهداف سیاسی و اقتصادی خویش دست یابند (لومرل، 1329: 141؛ لرد راس، 1373: 35). در درون امپراطوری، امیرنشینهای متعدد با ادعاهای جانشینی وجود داشت که از تجربة لازم برای منظم و متشکل ساختن یک اقتصاد بازرگانی و صنعتی بیبهره بودند. در مجموع بیزانس از خارج مورد هجوم نظامی کشورهای مجاور و از داخل در معرض دسیسهچینی مخالفان قرار داشت (دورانت، 1343: 131). «بدنی نحیف، ضعیف شده و فلاکت زده، با یک سر عظیم که عبارت بود از قسطنطنیه» (لومرل، 1329: 141). درسال1259م./658 هـ .ق. در حالیکه سلسلة لاتینی بیزانس1 (1261-1204) دوران اضمحلال خود را سپری میکرد، حکومت به یحیی، آخرین پادشاه این سلسله، رسید.2 نایبالسلطنهاش، میشل پالئولوگ (Michel Vill Paleologue) ، عملاً قدرت را در دست گرفت و زمینه تأسیس سلسله پالئولوگوس را در نیقیه3 فراهم گردانید
. (Vasiliev, 1952: 507) از زمان غلبه لاتینیها بر بیزانس (1204م. /600ﻫ.ق) مخالفانشان در نیقیه استقرار یافتند و با قدرتگیری میشل (1259l./ 658ﻫ.ق) از وی حمایت نمودند (کوریک، 1384: 121). میشل برای پیروزی بر لاتینیها با استفاده از رقابت دریایی - تجاری میان دو دولت جنوا (Genoa) و ونیز، حمایت جنواییها را جلب کرد. در مقابل لاتینیها به ونیز حامی سابقشان اتکا نمودند. (Vasiliev, 1352: 538) سرانجام در 25 ژوئیه 1261م / 659 ﻫ.ق. میشل با حمایت جنوایها قسطنطنیه را تصرف کرد (گیبون، 1371: 3/ 1258). وی ضمن انتقال مقرش از نیقیه به قسطنطنیه، با خلع یحیی و پایان دادن به سلسله لاتینیها، رسماً در کلیسای ایاصوفیه تاجگذاری کرد و سلسله پالئولوگ (1453-1261م.) را بنیان نهاد. تاریخ این سلسله4 را به عنوان آخرین مرحله تاریخ بیزانس به دو دوره تقسیم کرد هاند: دوره اول آغاز سلطنت میشل هشتم تا 1282م./ 681ﻫ.ق مرگ وی و دوره دیگر جلوس آندرونیک دوم و زمامداری جانشینان وی است (شیبانی، بی تا: 397-396). امپراطوری بیزانس از داخل و خارج در معرض تهدید بود و از هرجهت انحطاط خود را سپری مینمود. علاوه بر منازعات مذهبی مشکلات داخلی همچون ناتوانی در نگهداری یک ارتش دائم، خطر شورش، خیانت و چپاول امپراطوری به شکل مجموعه اماراتی(با داعیه حاکمیت)5 در میان امارت دیگر درآمده بود.(لومرل، 1329: 142) در بیرون از مرزها، دشمنان فراوانی حیات امپراطوری را تهدید میکردند؛ در بالکان، بلغارها و صربها (Vasiliev,1952: 509) و در آناطولی، سلاجقه روم با وجود شکست در نبرد کوسه داغ در برابر مغولان همچنان در عرصه قدرت باقی ماندند (تاریخ آل سلجوق در آناتولی، 1377: 92).گرچه میشل با حمایت جنواییها برتخت سلطنت نشست؛ ولی در مقابل امتیازات تجاری، دریای سیاه را (که قبلاً در دست ونیزیها قرار داشت) به آنها سپرد (کوریک، 1384: 123). این اقدام علاوه بر فراهم آوردن موجبات خروج مبادلات تجاری از دست بیزانس، ونیز را در صف دشمنان بیزانس قرار داد. «همه در این فکر بودند که از بیچارگیهای امپراطوری یونانی استفاده کنند تا از لحاظ مذهب برآن مسلط شوند و از لحاظ اقتصادی آنرا مورد استثمار قرار دهند» (لومرل، 1329: 144-143). و میشل هشتم علاوه بر حل مشکلات داخلی میبایست از تعرض برخی همسایگان و دول اروپایی جلوگیری میکرد. شکلگیری سلسلة پالئولوگوس و انقراض امپراطوری لاتین در قسطنطنیه، ضربه سختی به دستگاه کلیسا و لاتینیها به شمار میآمد. قرارگیری سلسله جدید بر مسند امپراطوری بیزانس، با سلوکی متفاوت با سلسله پیشین(که موافق نظر کلیسا و تأمینکننده اهداف اقتصادی، سیاسی ونیز و سایر دول غربی بود) هجوم سه دولت را از جانب غرب به همراه داشت. ونیز با انگیزة اقتصادی و به دنبال احیای منافع از دست رفته خود در دریای سیاه، پاپ با انگیزه دینی و شارل آنژو (Anjou) ، پادشاه جدید ناپل و سیسیل، برادر پادشاه فرانسه (سن لوئی)، با ادعای سیاسی، اندیشه احیای سلسله لاتینی را در سر داشتند. میشل هر چند با راهکارهای نظامی در برابر آنژو و ونیزیها و فرانکها به موفقیتهایی نائل آمد؛ اما فرسودگی امپراطوری بیزانس اجازة داشتن سیاست نظامی دامنهدار را نمیداد، به همین دلیل، به حربة دیپلماسی متوسل گردید (لومرل، 1329: 147). میشل در راستای سیاست مسالمت آمیزش در مواجه با پاپ، حربة اتحاد کلیسای ارتدوکس و کاتولیک را دنبال کرد. وی در سال 1274م./673ﻫ، در شهر لیون با پاپ (گرگوار دهم) با انعقاد پیمانی کلیسای مشرق را تحت تابعیت پاپ قرار داد. در حقیقت، این یگانه مشی سیاسیای بود که میتوانست پاپ را از حمایت نیروی عظیم شارل آنژو باز بدارد و آنرا بر علیه بیزانس هدایت نکنید (Cameron ,2006: 53)؛ هرچند قرارداد لیون به دلیل مخالفت حامیان کلیسای ارتدوکس در بیزانس، در نهایت، عقیم ماند؛ ولی در سیاست خارجی، میشل6 به ویژه در روابطش با ایلخانان نقشی محوری ایفا کرد (لومرل، 1329: 149). میشل که خود را از هر سو تحت فشار میدید (از جانب بلغارها، مغولها، بازماندگان لاتینها، ونیزیها، تهدیدات شارل آنژو شاه سیسیل، اهداف توسعه طلبانة مجارستان، سلاجقه آسیای صغیر) برای مستحکم کردن موقعیتش، به متحدانی نیاز داشت پس برای مرتفع ساختن این نیاز و حفظ منافعش در آسیای صغیر، به ایلخانان روی آورد (Cameron, 2006: 53).
حمله مغول و آسیای صغیر
در قرن 13م./7ﻫ.ق مغولان، آسیای صغیر را مانند اغلب نقاط جهان اسلام در نوردیدند. تردیدی نیست که در آن شرایط سیاسی، دولت بیزانس به دلیل قرارگیری در انتهای آسیای صغیر، در برابر تهاجم مغول به آسانی سقوط میکرد. از علل عدم حمله مغول و تداوم حیات سیاسی روم شرقی، نبود فرصت و زمان لازم برای باتو، خان دشت قبچاق، بود. وی در هجوم اول، پس اتمام تصرف روسیه و مجارستان، نتوانست به بیزانس بپردازد. درگذشت اوکتای قاآن (639 ﻫ.ق/ 1241م) مغولان را چند سالی درگیر مسائل شرق، از جمله مسأله جانشنی و اختلافات مربوط به آن، ساخت (جوینی، 1385: 1/198؛ اقبال، 1385: 154-153). بعد از آنکه توراکیناخاتون به نیابت گیوکخان در قراقورم به حکومت رسید، بایجو سردار مغول (1256-1242 م / 654 -640 هـ. ق) از سوی وی جایگزین جرماغون در ایران گشت. وی در قونیه – در مرز بیزانس- بر سلجوقیان تاخت و سلطه مغول را بر ارمنستان صغیر و شمال بین النهرین گسترش داد (ویلتس، 1353: 107). هیتوم (Haytom)، پادشاه ارمنستان، طرح اتحادی را میان مغولان و مسیحیان شرقی (همچون بیزانس) علیه مسمانان ریخت. بایجو که قصد داشت با تابع کردن سلاجقه روم7 نفوذ خان مغول را در سراسر آسیای صغیر توسعه دهد از طرح مزبور استقبال کرد. مغولها که قبلاً بخشی از آسیای صغیر را گرفته بودند با پیروزی در نبرد کوسه داغ در 1242م./641ﻫ.ق سلطان غیاثالدین کیخسرو دوم را فرمانبردار و دست نشانده خان بزرگ ساختند و مابقی مناطق آسیای صغیر از دسترس ایلخانان دور ماند. در واقع سلجوقیان روم با موفقیت از اراضی بیزانس حمایت کردند (تاریخ آل سلجوق در آناطولی، 1377: 93؛ ساندرز، 1361: 81-80) پیش از ورود بایجو به آسیای صغیر، در طرابلس میان بیزانس و غیاثالدین قراردادى منعقد گردیده بود که آنان را ملزم به حمایت از سلطان سلجوقی در نبرد احتمالی میکرد. ولى بیزانسیها از غیاثالدین به بهانه بىدین بودن حمایت نکردند و از شرکت در جنگ امتناع ورزیدند.(اشپولر، 1386: 47) میتوان علت حقیقی این اقدام بیزانسیها را حضورشان در اتحاد پیریزی شده توسط هیتوم در میان مسیحیان با مغولان دانست. مسیحی بودن بیزانس هم میتواند عاملی تعیینکننده در توقف پیشروی مغولان در آسیای صغیر باشد. به عبارتی میتوان مدعی شد که قبل از استقرار ایلخانان در ایران، به دلیل اشتراک مساعی، زمینههای همگرایی و ائتلاف میان بیزانس (به عنوان کشور مسیحی) و مغولان از همان دوران هجوم و فتوحات وجود داشته که با استقرار ایلخانان در ایران بتواند جامة عمل به خود بپوشد. همزمان با ورود هولاکو به ایران، اتحادیه شکل گرفته میان حکومتهای مسیحی شرقی (به ریاست هیتوم)، ضمن ایجاد ارتباط با قراقروم و دادن وعدة مساعدت به مغولان، برای فتح سرزمینهای شرقی دریای مدیترانه، در مقابل از خاقان قول رهایی مسیحیان شرقی از زیر یوغ مسلمانان و باز پس دادن مکانهای مقدس به آنها را گرفتند (Hivannisian, 2004: 261). میشل هشتم فرمانروای روم شرقی، یکی از شرکتکنندگان در اتحادیه، هیئتی را که به تعبیر امروزی میتوان «هیئت حسن نیت» نام نهاد در 1261م./659ﻫ.ق از قسطنطنیه به دربار هولاکو فرستاد و قراردادی میان میشل و هولاکو بسته شد تا از بیزانس در برابر سلاجقه روم حمایت شود. به دلیل موقعیت حساس دولت جدید، بیزانس در منطقة مدیترانه و در میان دشمنانی همچون ممالیک و قبچاقها (که بیشتر به آن خواهیم پرداخت) این پیمان به صورت پنهانی منعقد شد (بیانی، 1371: 2/379). در مصون ماندن بیزانس از حملة مغول، اهداف و منافع مشترک مسیحیان و مغولان، پیوند بیزانس با ارمنستان و پیمانهای بعدیشان با ایلخانان مؤثر بود. با این حال، مهمترین عامل در مصون ماندن بیزانس برخورد مغولان با مانع ممالیک است. شکست مغولان در نبرد عینالجالوت و تیرگی روابطشان با ممالیک، زمینههای ایجاد همگرایی میان مسیحیان و مغولان را تقویت کرد و تداوم مذاکرات میان آنها را به همراه داشت. از سوی دیگر، تصرف آسیای صغیر و بیزانس نه تنها در اولویتهای مغولان قرار نگرفت، بلکه بیزانسیها به دلیل منافع خویش، از جمله خطر احتمالی سلاجقة روم، تمایل بیشتری به سمت مغولان یافتند (ابنعماد، 1416: 7، 513؛ شیبانی، بی تا: 518).
نقش بیزانس در شبکه ارتباطی
منطقة آسیای صغیر شاهراههای ارتباطی و تجاری مهمی را در بر میگرفت. این راهها به سواحل دریای سیاه و طرابوزان منتهی میشدند یا به غرب آسیای صغیر و قسطنطنیه میرسیدند و اهمیت تجاری، خاصی به دریای سیاه میبخشیدند. قسطنطنیه به جهت اشراف بر این حوزة تجاری و قرارگیری در مسیر شاهراههای تجاری، اهمیت ویژهای داشت. شاهراههایی که در تداوم راه تبریز به ارزروم قرار داشتند و پس از پشت سرگذاشتن ارزنجان، با عبور از شهرهای آق شهر و زاره، به سیواس از مهمترین شهرهای آسیای صغیر میرسیدند سپس راههای مختلفی این شهر تجاری را به طرابوزان و علائیه و آنتالیه و بنادر سامسون و سینوپ در کنار دریای سیاه و قسطنطنیه مرتبط میکردند8 (ابن بطوطه، 1376: 1/361؛ مستوفی، 1362: 184-182؛ لسترنج، 1364: 144-143). ائتلاف یا اشتراک مساعی با بیزانس، برای هر دولتی علاوه بر سیطره بر دریای سیاه، احاطه بر راههای تجاری واقع در منطقه آسیای صغیر و قلمرو ایلخانان را به همراه داشت (گابریل، 1381: 33). همین مسأله میان دو دولت ونیز و جنوا برای تسلط بر این حوزة تجاری- ارتباطی رقابتهایی را به همراه داشت. در 1204م./600ﻫ.ق، در جنگ صلیبی چهارم، ونیز برای نیل به این اهداف، زمینه تصرفی قسطنطنیه را توسط لاتینی ها فراهم آورد و در سال 1261م../559ﻫ..ق جنوا به واسطه حمایت از میشل هشتم این حیطه را در انحصار خود گرفت. از دیگر سو، اردوی زرین (خانات قبچاق) در شمال شرقی آسیای صغیر و در سواحل غربی دریای سیاه و دولت ممالیک در جنوب دریای مدیترانه قرار داشت. تنها راه ارتباطی این دو دولت که بین شان همگرایی وجود داشت از تنگههای بسفر و داردانل در دریای مرمره میگذشت؛ جایی که دریای سیاه و مدیترانه به یک دیگر راه پیدا میکنند. دولت بیزانس با اشراف داشتن بر این راه دریایی و راه تجاری که از تبریز شروع به قسطنطنیه ختم میشد نقش تعیین کننده در معادلات منطقهای داشت.
دوره ابتدائی ایلخانان
الف)همپیمانی و موازنه سیاسی
1. هولاکو و زمینههای همگرایی با بیزانس
هولاکو در سال 2-1261م./660ﻫ.ق، پس از تکمیل فتوحاتش در ایران و عراق، به عنوان یک مدعی در منطقه شام و آسیای صغیر پدیدار گشت. از سوی دیگر، میشل هشتم بعد از تأسیس سلسله پالئولوگها در بیزانس، تثبیت سلسلهاش را پیگیری میکرد. با سیاستهای ماهرانهاش از تشکیل ائتلافی میان دولتهای غربی علیه خویش ممانعت کرد (شیبانی، بی تا: 399؛ لومرل، 1329: 151). از سوی شرق (همانگونه که ذکر شد)، در دورة اولیه تهاجمات مغول، فرصت حمله(به ویژه توسط اردوی زرین) به بیزانس پیش نیامد و میشل جهت تداوم حیات حکومت خود در مقابل برکه (جانشین باتو خان دشت قبچاق)، ناچار به ورود به ائتلافهای درگیر گشت. با بالا گرفتن دشمنی میان هولاکو و برکه(از اردوی زرین)، در سال 1262-1261م./660ﻫ.ق یک سلسله از جنگها و کشمکشها طولانی میان این دو سلسله آغاز گردید. بیبرس -پادشاه ممالیک مصر- به دنبال گوشمالی دادن مسیحیانی که مغولان را مدد رسانیده بودند (از جمله هیتوم شاه ارمنستان و بوهموند انطاکی) با هم پیمان شان، هولاکو، روبروگشت (ابنعماد، 1416ﻫ.ق:7/ 529). این مسأله سبب شد تا بیبرس به دلیل دشمنی مشترک با ایلخانان و گرایش خان قبچاق به اسلام و منافع مشترک تجاری، به ایجاد طرح دوستی میان ممالیک و قبچاقها کمک کند. برکه و بیبرس پس از تبادل سفرا، علیه ایلخانان با یکدیگر متحد شدند (ابنتغری، 1413 :7/ 222). تأمین غلامان مورد نیاز در زمینههای نظامی از سرزمینهای واقع در قلمرو قبچاق، در کنار عوامل دیگر در همگرایی اردوی زرین و ممالیک مؤثر بود. بررسی روابط اولیه میان اردوی زرین و ممالیک، بدون در نظرگرفتن نقش حساس بیزانس، غیرممکن است. در شکلگیری و تداوم روابط آنها، دولت بیزانس جایگاه خاصی داشت. هر دو دولت به دلیل جایگاه بیزانس در شبکه ارتباطی، خود را ملزم به برقراری مناسبات با میشل میدانستند. بیبرس جهت تامین غلامان مورد نیاز خود و دیگر مایحتاج نظامی همچون غلات، چوب، اشیاء بلورین و سفالین و... از سرزمین اردوی زرین با مشکل نبودن راه ارتباطی روبرو شد. ایلخانان با تسلط بر ایران، عراق و بیشتر سرزمین آناتولی(به واسطه نظارت سلاجقه روم)، در واقع راههای ارتباطی و تجاری را تحت سیطره داشتند، بنابراین قسطنطنیه تنها راه ممکن جهت اتصال قاهره به سرای (پایتخت اردوی زرین) بود. با افتادن قسطنطنیه به دست میشل در سال 1261م./ 659ﻫ.ق؛ رایزنیها آغاز گشت (مورگان، 1371: 189؛ ابنتغری، 1413: 7/182). برکه سعی داشت ضمن ایجاد روابط دوستی با بیزانس، ارتباط میان بندر کریمه و بندر اسکندریه مصر را هموار سازد (قلقشندی، 1332: 4/ 73 ). میشل در میان همسایگان متخاصمش، اعم از قبچاقها، ایلخانان و ممالیک، در موقعیت حساسی قرار گرفته بود. در صورت برقراری ارتباط با هرکدام از آنها، خشم طرف مقابل برانگیخته میگشت. بنابراین رویهای محتاط گونه در پیش گرفت. ضمن حفظ ائتلافش با ایلخانان بایست خطر احتمالی متمایل شدن بیبرس به لاتینیها و حمایت از آنها جهت باز پسگیری بیزانس را در نظر میگرفت. به همین دلیل در جولای1262م/ شعبان660هـ.ق، قراردادی میان بیزانس و بیبرس منعقد گردید که بر اساس آن، ممالیک مجاز به عبور از تنگه بسفر برای دست یافتن به بردگان در قبچاق گشتند .(Amitai, 1995:p91) در واقع، میشل علی رغم میل خویش که سعی در جلب رضایت هولاکو داشت، این راه تدارکاتی (تنگه بسفر) را در برابر ممالیک گشود و اتحاد میان ممالیک و اردوی زرین علیه ایلخانان شکل عملی به خود گرفت (مورگان، 1371: 189). تفاهم میشل و بیبرس کوتاه مدت بود. هنگامی که بیبرس برای دومین بار هیأتی را در 1263م./661هـ..ق سوی برکه فرستاد در همان زمان، از جانب هولاکو، سفیری نزد میشل پالئولوگ برای انعقاد قراردادی علیه ممالیک به قسطنطنیه رسید. میشل برای حفظ اتحادش با هولاکو، هیأت اعزامی بیبرس را بعد از معطل نمودن به مدت یک سال و سه ماه در قسطنطنیه، به مصر بازگرداند و موجبات سردی روابطش با بیبرس را برای چند سال فراهم کرد
(.(Amitai, 1995: pp. 92-93 میشل برای حفظ موجودیت حکومتش، مایل به حفظ بی طرفی بود. روم شرقی همواره سیاست موازنه بین طرفین مخاصمه را حفظ می کرد (بیانی، 1375: 3/823)؛ ولی این رخداد، میشل را به ناچار بر خلاف میل باطنیاش، به سمت هولاکو متمایل گردانید. مسائل موجود در آسیای صغیر نیز، به نزدیکی بیزانس و ایلخانان کمک کرد. مهار و نظارت بر دولت سلجوقیان روم، پس از نبرد کوسه داغ، از چالشها و مشکلات هولاکو در آسیای صغیر بود. علاوه بر تحرکات خانات اردوی زرین که سبب نزدیکی بیزانس و ایلخانان به یکدیگر میگشت، استفاده از بیزانس برای مهار سلاجقه روم و عاملی بازدارنده در مقابل اختلافات داخلی میان آنها و تحرکات استقلال طلبانه این نزدیکی را بیشتر مینمود (رانسیمان، 1371: 283-382). هولاکو سابقاً برای اداره بهتر آسیای صغیر در سال 644ﻫ..ق، قلمرو سلاجقه را میان عزّالدین کیکاوس دوم (پسر سلطان غیاث الدین) و برادرانش9 تقسیم کرد (اشپولر، 1386: 58-57؛ ابنتغری، 1413: 7/ 47). عزالدین، آخرین سلطان سلجوقی روم، هر چند وقت یک بار، برای رهایی از سلطة مغولان و کسب استقلال از دسترفته تکاپویی میکرد. هولاکوخان به دلایلی از جمله: عدم تابعیت مستمر وی از مغولان، عدم تبعیت از بایجونویان (سردار هولاکو) و مقابله با مغولان، به وی روی خوش نشان نداد و ترجیح داد تا قلمرو سلجوقیان همچنان میان دو برادر تقسیم گردد (آقسرایی، 1362: 60). سلطان عزالدین که همواره رهایی از سلطه مغول را دنبال میکرد. در سال 659ﻫ..ق/1260م. با سلاطین مصر مکاتبه کرد و به توافقاتی با آنها دست یافت (چارشی لی، 1368: 18). با هجوم هولاکو در سال 659ﻫ.ق/1260م. به سمت آسیای صغیر، عزالدین به ناچار به دربار بیزانس نزد میشل هشتم گریخت (حلوایی، 1381: 122). میشل نیز عزالدین را به در خواست هولاکو در قلعهای محبوس ساخت. میشل از یک سو نمىخواست سلجوقیان را حتى هنگامیکه به حدود شرقى قلمرو وى آسیب فراوان وارد مىآوردند به سختی سرکوب کند، چرا که اینان میان بیزانس و مغولان حصار دفاعى مفیدى بودند (اخبار سلاجقه روم، 1374: 414؛ اشپولر، 1386: 58)؛ از سوی دیگر، میشل برای جلب رضایت خاطر هولاکو، اقدام به زندانی ساختن سلطان سلجوقی کرد؛ تا اطمینان هولاکو را از تسلطش بر مسائل آسیای صغیر فراهم نماید. با این حال باوجود سیطره هولاکو بر آسیاى صغیر و قفقاز (سرزمین های مجاور بیزانس) بسته شدن قراردادی جدید میان میشل و ایلخان مقتضی گردید. در این قرارداد، در مورد چگونگی رفتار با سلجوقیان آسیای صغیر؛ مطابق خواست هولاکو توافق به عمل آمد. هیأتی در سال 659ﻫ.ق /1260م. به ریاست تئودوسیوس ویل هاردوین (Theodosius Willehardouin)، یکى از روحانیون عالی قدر قسطنطنیه که بعدها به مقام مطرانى انطاکیه رسید، به دربار ایلخان رهسپار گردید و آن قرارداد را منعقد کرد. بر اساس این معاهده، عزالدین کیکاووس سلجوقی باید در قسطنطنیه نگه داشته میشد. هولاکو با این تدبیر توانست مرزهای آناطولی را حفظ و مراقبت کند. این پیمان به دلیل مشی سیاسی میشل که با دشت قبچاق و اردوی زرین روابطش را حفظ میکرد مخفی نگه داشته شد. بىشک در صورت اطلاع یافتن این دولتها از ماهیت این قرارداد، مشکلات زیادی برای او ایجاد میشد (اشپولر، 1386: 70؛ (Amitai, 1995, p92. قبچاقها سعی داشتند تا با ممانعت از شکلگیری همکاری میان بیزانس و ایلخانان، درباره مسائل آسیای صغیرِ در سیطرة ایلخانان بر آسیای صغیر خدشه وارد کنند. اقدام میشل در ممانعت از مسافرت سفرای بیبرس به سوی اردوی زرین، رنجش قبچاقها را بیشتر ساخت. با تحریکات عزالدین، زمینه حمله نوقای، (Nogai)، برادر زاده برکه، به قسطنطنیه در سال 1265م/663ﻫ.ق فراهم گردید و بدین وسیله، عزالدین کیکاوس دوم نجات یافت (ساندرز، 1361: 155؛ مشکور، 1374: 414). این اقدام سبب قطع روابط میان بیزانس و قبچاق به مدت چند سال گردید. در مجموع، روابط بیزانس با ممالیک و قبچاقها برای مدتی خصمانه گردید (اشپولر، 1386: 58). به نظر میرسد قبچاقها با این عمل، قصد داشتند سلاجقه روم از کنترل ایلخانان خارج کنند تا به این نحو، بر دریای سیاه و راه ارتباطیشان با ممالیک دست یابند. از سوی دیگر، هولاکو با دربار بیزانس در گفتگو بود تا بانویی از خاندان شاهی قسطنطنیه را به جمع همسران خویش بیفزاید. امپراطور میشل، ماریا دختر نامشروع خود را نامزد این پیوند سیاسی کرد (رانسیمان، 1371: 283-382). هولاکو با این ازدواج تصمیم به تحکیم روابط سیاسی خویش با بیزانس و شدت دادن به همگرایی فی مابین داشت. با این حال، قبل از آنکه که مریم، دختر میشل، به همسرى هلاکو درآید، مرگ ایلخان مانع این توافق گردید (اشپولر، 1386: 71).
2. مناسبات سیاسی اباقا و بیزانس
اباقا (1282-1265م. 680 - 336 هـ . ق.) که پس از هولاکو به تخت نشست، شیوه پدر را دنبال کرد. وی خود را میان اردوی زرین و ممالیک گرفتار میدید. بیبرس با شکست هیتوم (متحد اباقا) ارمنستان را در 1266م./665 ﻫ.ق غارت نمود.10 (ابنخلدون، 1383: 4/722؛ ویلتس، 1353: 146) به همین دلیل، اباقا خود را در وضع نامطلوبی میدید. در ضمن مذاکراتش با فرستادگان بیبرس به اتحاد منگو تیمور -پسر برکه خان پادشاه قبچاق که مانند پدرش به اسلام گرویده بود- با بیبرس پی برد و از عزم این دو پادشاه همکیش برای مقابله با ایلخانان اطلاع یافت. اتحاد منگو تیمور با بیبرس در برابر دوستى دیرینهى موجود میان ایلخانان ایران، صلیبیون، ارامنه و بیزانس شکل گرفت. منگو تیمور از یک طرف با ایلخانان ایران و از طرفى با امپراطور بیزانس رقابت داشت. اتحاد با بیبرس را که مثل او مسلمان و دشمن عیسویان و اباقا بود به مصلحت خود میدید (ابنتغری، 1413: 7/222) ایلخان جدید، در نظر داشت که خیالات پدر را دنبال کند و به وسیله بستن پیمانی با غرب و کمک گرفتن از آنها شکست پدرش را در برابر ممالیک جبران کند (نوائی، 1364: 1/31). فتح ناپل و سیسیل به دست شارل آنژو در 1266م./665ﻫـ.ق و تشکیل ائتلافی علیه بیزانس، در دل میشل هراس افکند وی به برقراری مناسبات مجدد با بیبرس روی آورد. در 667 هـ .ق/ 9-1268 م. سفرایی را سوی بیبرس فرستاد تا روابط به مانند اوایل آن دهه بازگرداند. میشل در مضمون نامهاش سعی کرد تا میان بیبرس و اباقا میانجیگری کند و تنش میان آن دو دولت را بر طرف سازد؛ ولی با عدم موافقت بیبرس روبرو گشت. زیرا بیبرس نیز، متقابلاً انتظار داشت تا میشل، روابطش را با منگو (تیمور خان جدید دشت قبچاق) متعادل سازد (Amitai, 1995, p92).
امپراطور بیزانس هم – که به دلیل هجوم قبچاقها به قلمروش برای نجات عزالدین شاه سلجوقی روابطش را با آنها قطع کرد بود، این پیشنهاد را نپذیرفت (اشپولر، 1386: 73-72). با پاسخگو نبودن دیپلماسی میشل و شکل نگرفتن موازنهای فراگیر و تداوم تنشها، داشتن دشمنان مشترک، پدر زن و داماد را به یکدگر نزدیکتر و همگرایی را میان آنها تقویت کرد.
نقش ازدواج سیاسی در مناسبات اباقا و بیزانس
اباقا بعد از مرگ پدرش، هولاکو، در تداوم مناسبات با میشل هشتم، اهتمام داشت. مریم (ماریا)، دختر امپراطور بیزانس، که قرار بود به همسرى هلاکو درآید، به عقد اباقا درآمد. همانگونه که پیشتر آمد، هولاکو در اواخر عمرش ازدواج با یکی از دختران امپراطور را درخواست کرد. میشل نیز، دختر خود را با هدایای فراوان به ایران فرستاد. مریم به قیساریه رسیده بود که هولاکو درگذشت. نمایندگان روم شرقی او را به ایران آوردند و اباقا به خواهش آن دختر، دیانت مسیح پذیرفت و غسل تعمید یافت (اقبال، 1384: 202). ابن عبری این خبر را این گونه بیان میکند: «هولاکوخان رسولی به قسطنطنیه فرستاده بود تا دختر پادشاه آن دیار را برای خود خواستگاری کند. چون رسولان آن دختر را از شهر بیرون آوردند و به قیساریه رسیدند خبر رسید که هولاکو در گذشته است. دیگر امکان بازگشت آن دختر به کشورش نبود. او را نزد اباقا آوردند و اباقا او را به زنی گرفت» (ابن عبری، 1377: 390) در مورد علت ازدواج اباقا با این شاهزاده خانم که در تاریخ ایران به دسپینا (Despina)11معروف است، (ساندرز، 1361: 128) نمیتوان تنها به برهان ابنالعبری که عدم توان بازگشت این شاهزاده خانم را دلیل این ازدواج ذکر میکند اتکا کرد بلکه این پیوند سیاسی در تعقیب اهداف سیاسی زمان حیات هولاکو صورت گرفت. ازدواج با دختر امپراطور مسیحی میتوانست ایلخان را در جلب حمایت دولتهای مسیحی و اتحاد با آنها یاری کند. علاوه بر مریم، ازدواج اباقا با دختر پادشاه طرابوزان را میتوان گامی جهت فائق آمدن و قطعیت کنترل ایلخانان بر شبکه تجاری آناطولی و دریای سیاه برشمرد (گروسه، 1379: 600؛ بیانی، 1375: 3/908). سفیرانى که عروس بیزانسی را به تبریز آوردند، با اباقا معاهداتى بستند که به نفع بیزانس تمام گشت. سال 666ﻫ.ق/1267م. اباقا هیئتی را روانه قسطنطنیه کرد تا فرمانروای بیزانس میشل پالئولوگ را که چندی قبل دخترش را به همسری خود در آورده بود، در جریان اتحاد با ممالک اروپایی قرار دهد و همچنین دوستی خویش را به وی یادآور شود (اشپولر، 1386: 73؛ بیانی، 1371: 3/904)؛ اما از دیگر سو، به علت سیاست موازنهای که میشل بعدها در سیاست خارجیاش در پیش گرفت برای جلب نظر بسیاری از دولتهای مجاور، تعدادی از دختران و زنان دربار خویش را به عقد هر یک از آنها در آورد تا با گسترش مناسبات سیاسی خویش، موجب تداوم حیات سیاسی بیزانس گردد. از جمله وقتی قصد تجدید رابطه با دولت قبچاق داشت دختر دیگرش را به عقد نوقای، برادر زاده برکه، که به زعم وی، همه کارة اردوی زرین بود درآورد (ساندرز، 1361: 155). در منابع، از مریم به عنوان دختر نامشروع میشل یاد میگردد و این مسئله می تواند تأیید کننده مصلحت مآبانه بودن اقدام میشل در ایجاد همگرایی موقتی در روابط خارجی با ایلخانان باشد تا از طریق این ازدواج و پیوندهای آتی با دیگر پادشاهان در جهت حفظ موازنه سیاسی بکوشد.
جایگاه تجاری بیزانس در سیاست خارجی ایلخانان
بازرگانی و تجارت نیز، عاملی مؤثر در همگرایی بیزانس و ایلخانان بود. اشتراکات مساعی بیزانس با دولت جنوا، منجر به تشکیل نوعی از ائتلاف سیاسی در برابر ممالیک و خانات اردوی زرین گردید. در زمینههای شکلگیری این ائتلافات، جایگاه تجاری بیزانس سهمی عمده داشت. سابقاً این جایگاه در جنگ صلیبی چهارم منجر به تصرف قسطنطنیه (به تحریک ونیز) و تأسیس دولت لاتینی در آنجا گردیده بود. حمایت دولت جنوا ، رقیب تجاری ونیز، از میشل در تأسیس سلسله پالئولوگ و همکاری نظامی با وی، سبب گردید تا از بیزانس امتیازات اقتصادی- تجاری بگیرد. شمال دریای سیاه دارای اهمیت تجاری بسیاری بود. از آنجا بهطور مداوم، اشیاء بلورین و سفالین و غلامان به سمت مصر حمل میشد. جنواییها در مسیر این راه بازرگانی، تسهیلاتی را فراهم آوردند و کارخانههایشان را در کافا (Kaffa) و بندرهای دریای کریمه برپا ساختند و نمایندگانشان از سال 1267م./665ﻫ.ق. در شهر سرای به فعالیت پرداختند. پارچههای فنلاندی را در بازارهای این شهر به فروش میرساندند، بردگان را از آنجا با کشتی و از راه قسطنطنیه به مصر میبردند. انواع پوستهای قیمتی و غلات قبچاق را به شهرهای اروپای باختری میفرستادند. جنوا با اخذ این امتیازات تجاری در دریای سیاه آماده قرار گرفتن در کنار بیزانس و در مقابل تحرکات ونیز بود (ساندرز، 1361: 154). جنوا با اتحاد با میشل پالئولوگ،نه تنها جای ونیز را در بیزانس و بندرهای دریای سیاه گرفت؛ بلکه بازرگانی با آسیای میانه را تقریباً به خود منحصر ساخت و بدین گونه شریک ایلخانان گشت. مارکوپولو در سفرنامة خود از گسترش فعالیت بازرگانی جنواییها در ایران صحبت میکند و از حضور تعداد زیادی از بازرگانان جنوایی در تبریز و برتری فعالیت آنان نسبت به ونیزیها خبر میدهد (گابریل، 1381: 139و113). به همین دلیل ونیز هم به اردوی زرین متمایل گردید و از دولتهای صلیبی واقع در فلسطین که خواهان اتحاد با ممالیک و جنگ با ایلخانان بودند، پشتیبانی میکرد (ویلتس، 1353: 152-151). بنابراین ائتلافی بر محوریت جنبههای اقتصادی بین بیزانس و ایلخانان و جنوا در برابر ائتلاف ممالیک، شارل آنژو و ونیز تشکیل گردید.
با این حال، این ائتلاف هرگز سبب نگردید که دولتهای مشارکتکننده در ائتلاف با ایلخانان، برای پیشبرد اهداف سیاسی مشترک خویش، راهکارهای نظامی را دنبال کنند. میشل با استفاده از جایگاه اقتصادی خویش، تنها توانست معادلات سیاسی را به سمت بقای سلسلة خویش هدایت کند و مانند سایر دولتهای اروپایی اباقا را در نبرد با ممالیک همراهی نکرد. جمهوریهای بازرگانی ونیز، جنوا و پادشاهی اسپانیایی آراگن به دلیل نیاز به تأمین منافع اقتصادی خویش از طریق بازرگانی مدیترانه، نمیتوانستند با حمله به ممالیک مصر آنها را از خود برنجانند؛ چرا که از طریق مصر، کالاهای تجملی شرقی، ابریشم چین و ادویه هندوستان به اروپا حمل میشد (ساندرز، 1361: 129). امپراطور بیزانس قصد داشت با موازنه سیاسی فراگیر در میان تمامی رقبا و مخالفان، موجودیت سیاسی خویش را حفظ کند. میشل پالئولوگ پس از مدتی وقفه، روابطش را از یک سو با مملوکان و از سوی دیگر با اردوی زرین برقرار ساخت. اردوی زرین از طریق قلمرو وی میتوانست با نقاط دیگر ارتباط برقرار کند. میشل پالئولوگ با درخواست ازدواج نوقای، برادر زاده برکه، با دختر دیگرش (در مقابل ازدواج مریم با اباقا) به خوبی این موازنة سیاسی را حفظ کرد. (ساندرز، 1361: 155) جنواییها که پایگاههای بازرگانی در کافا و جاهای دیگر کریمه را به دست آورده بودند و تجارت پرسود غلام و کنیز را بین قبچاق و مصر رهبری میکردند همچنان به حفظ روابطشان با قاهره تمایل داشتند (ساندرز، 1361: 130). آنها همان طور که روابط خوبی با دربار بیزانس داشتند مناسبات خویش را با مراکز تجاری و فرهنگی آذربایجان و دیگر مناطق قلمرو ایلخانی افزایش میدادند و در همان حال، روابط تجارت را با اردوی زرین از طریق بندرهای دریای سیاه حفظ کردند (لین، 1389: 87). منگو تیمور -حاکم قبچاق- نیز با آنکه مسلمان نگشت نه تنها با ممالیک مصر مناسبات صمیمانهای برقرارساخت با امپراطوری بیزانس نیز سیاست دوستانهای را دنبال کرد و راهب شهر سرای، موسوم به تئوگنوست، را به قسطنطنیه فرستاد Petry,2008: 278) ؛گروسه، 1379: 657). در مجموع عامل اقتصاد و تجارت در ناکارآمدی ائتلافهای سیاسی مؤثر واقع شد و کشورهای درگیر در آنها منافع اقتصادی خویش را در الویت قرار دادند.
3. نقش کلیسا در همگرایی بیزانس و ایلخانان
همگرایی با غرب مسیحی در اوایل دوران ایلخانان به ویژه در دوران هولاکو و اباقا به دلیل مواجه گشتن با سّد ممالیک، محور اساسی سیاست خارجیشان قرار گرفت. با وجود آنکه گزارش رفتار دوستانة هولاکو با مسیحیان ایران و شام، از طریق بیزانس و کشیشان به دربار پاپ میرسید؛ ولی کوششهای پاپ برای جلب دوستی کشورهای غربی چندان موفق نگردید. هولاکو و همسرش در محافل نسطوری و دیگر مسیحیان شرقی، همچون قسطنطین و هلن جلوه داده میشدند. هولاکو با استفاده از حسن نظر مقامات مسیحی درصدد اتحاد با سلاطین مسیحی مذهب اروپا برآمد؛ ولی کلیسا(ی بیاعتماد به مغولان) میترسید که در صورت تقویت مغولان بر ضد ممالیک مصر، به اروپا هم هجوم آورند (ویلتس، 1353: 145). رخداد عین جالوت و شکست کیتبوقا، سردار مغول، و پایان افسانة شکستناپذیری مغولان، دنیای مسیحیت را از جانب ممالیک به هراس انداخت. ایلخانان نیز، خواهان اتحاد با سلاطین مسیحی بودند و سفرای متعددی را به اروپا میفرستادند. به تدریج اندیشه اتحاد سلاطین اروپا و ایلخانان در مقابل ممالیک شکل گرفت (جوادی، 1351: 17؛ نوائی، 1364: 1/30). برای ایجاد این اتحاد، هولاکو پیشقدم گردید و در 1264- 1263/662ﻫـ.ق هیأتی چند نفره را به دربار پادشاهان اروپا گسیل کرد و پیامی برای پاپ اوربان چهارم (1261-1264م.) فرستاد (ویلتس، 1353: 145). از سوی دیگر، برای مسیحیان، خصومت بین ممالیک و ایلخانان مسرتبخش و امیدوارکننده بود. آنها میتوانستند از موقعیت پیش آمده استفاده کرده، دست به تحریکات دامنهداری برای ایجاد جنگهای مجدد میان ایلخانان و ممالیک بزنند. ایلخانان نیز متقابلاً در این راه، وجود ایشان را لازم میدانستند؛ همان طور که از خدمات بازرگانان ارمنی در راستای اهداف اقتصادی خود استفاده میکردند در برقراری روابط با اروپا و کلیسا به آنها نیاز داشتند ( Hivannisian, 2004: 26). مرگ دوقوز خاتون همسر هولاکو، پدر اباقا، باعث محرومیت همکیشانش از حمایت وی گردید. اباقا با وجود تمایلات بودایی، سخت از مسیحیان و مناطق مسیحینشین هواخواهی مینمود. با ورود ماریا (مریم)، شاهدخت بیزانسی، پشتیبان دیگری پدیدار گردید. وی بعد از آنکه به عقد اباقا درآمد، قلب وی را تسخیر کرد. مردم مسیحی این بانو را به پاس نیکنفسی و خردمندی، به دیده عزت مینگریستند (رانسیمان،1371: 396). تمایل و علاقه اباقا(ی بودایی مذهب) به مسیحیان، با ازدواج وی با دختر امپراطور روم، که مدتی تحت تأثیرات تربیتى دوقوز خاتون قرار گرفته بود، روز به روز بیشتر گردید و روحانیون مسیحى در دربارش مورد عنایت و احترام قرار گرفتند (مرتضوی، 1358: 119؛آذری، 1349: 62). اباقا که میدانست برای انتقام شکست پدرش از ممالیک علاوه بر مسیحیان داخلی نیازمند جلب حمایت کلیسای رم و دولتهای مسیحی است، این ازدواج(علاوه بر ازدواج با دختر پادشاه مسیحی طرابوزان) تلاش نمود تا یک جلوه مسیحی از دولت خویش در بین اروپاییان ارائه نماید (نوائی، 1356: 1/30). وی این ازدواج توانست علاوه بر جلب حمایت مسیحیان داخلی و استفاده از آنها در روند برقراری ارتباط و اتحاد با دول مسیحی، از خود چهرهای طرفدار مسیحیت نشان دهد (لین، 1379: 79). وقتی بیزانس یک هدف مشترک، یعنی جلب نظر کلیسا با ایلخانان پیدا کرد و ازدواج عامل کمککنندهای بود که آنها را در این رسیدن به این هدف یاری کند و مسیحیان داخلی وسیله پیش برد سیاست اباقا در قبال مسلمین شام و مصر قرارگرفتند. وی توسط آنها، چندین بار با پاپ و سلاطین عیسوی اروپا درصدد ریختن طرح اتحاد علیه ممالیک برآمد (آذری، 1349: 63). میشل هشتم در دورة اباقا نیز همچون دورة هولاکو، در یک موقعیت بحرانی قرار داشت. وی همانگونه که پیشتر آمد، سعی در تابع نمودن کلیسای بیزانس از واتیکان داشت و اباقا را در جلب همراهی پاپ و کشورهای مسیحی یاری میکرد. مسلماً ازدواج اباقا با دختر یک پادشاه مسیحی، امپراطور بیزانس، خود عامل دیگری برای نزدیک شدن هر دو دولت به دربارهای مسیحی اروپا بود. اباقا در سال 1267م./666ﻫ.ق هیأتی به نزد پاپ کلمان چهارم (Clement IV) فرستاد. پاپ گرویدن ایلخان را به مسیحیت شرط این اتحاد سیاسی می دانست؛ سفیران بی درنگ شایع ساختند که خان به زودی به کلیسای رم میگرود و شایعه کردند که هولاکو پیش از مرگش قصد پذیرش مسیحیت داشته است (ویلتس، 1353: 147). فرستادة اباقا ضمن برقراری ارتباط با دربار پاپ، وی را از طرح اباقا در مورد الحاق سپاهیان پاپ به نیروهای پدر زنش، میشل پالئولوگ، و غافلگیری ممالیک توسط نیروهای ایلخانان از سمت شرق مطلع ساخت (لین، 1389: 88). پاپ نیز از اینکه اباقا غسل تعمید یافته و قصد همراهی پدرزنش را در یاری رساندن به صلیبیون (در تقابل با ممالیک) دارد اظهار مسرت نمود و گفت در اولین فرصت پس از مشاوره با سلاطین اروپا، او را از زمان لشکرکشی خود به سرزمین مقدس مطلع خواهد ساخت. اباقا همراه این فرستاده، نامهای نیز فرستاده بود؛ نامهای که به اعتقاد برخی از منابع، توسط یکی از درباریان بیزانس که از وضع اروپا اطلاع داشته نوشته شده بود (جوادی، 1351: 19). دو سال بعد نمایندگانی از جانب میشل پالئولوگ و اباقا، جیمز آلاریک پادشاه آراگن (Aragon) را در شهر والانس (Valencia/Valence) اسپانیا ملاقات کردند و از وی تقاضای همدستی با سایر پادشاهان مسیحی و مبادرت به جنگ با ممالیک را کردند (اقبال، 1384: 204). پادشاه سالخورده آراگن با وجود آنکه موافق با شرکت در جنگ بود به صوابدید برخی از امرای اسپانیا، از تصمیمش منصرف گردید (آذری، 1349: 64؛ ویلتس، 1353: 149-147)؛ هرچند بعدها حسن نیت اباقا نسبت به مسیحیان، شاه آراگن را برانگیخت تا با همکاری پاپ کلمان چهارم، هیأتی را جهت پیشنهاد اتحاد نظامی، روانة دربار اباقا کند ولی در آن زمان به دلیل درگیری اباقا با عموزادگان قبچاقیاش این اتحاد شکل نگرفت (رانسیمان، 1371: 396).
اباقا در سال 1274م./673ﻫ.ق هیأتی را جهت شرکت در شورای کلیسائی چهاردهم در لیون به منظور اصلاح کلیسا و اتحاد با کلیسای یونان و آزاد کردن سرزمینهای مقدس، به نزد پاپ گرگواردهم (1276-1272م) گسیل کرد. نامهای از اباقا، با مضمون پیشنهاد همکاری با مسیحیت در جنگ با ممالیک در این شورا خوانده شد. برای جلب نظر اعضای لیون، سه تن از اعضای هیأت اعزامی اباقا درخواست مسیحی شدن کردند که به دستور پاپ، اسقف اوستیا(پاپ بعدی اینوسان پنجم) آنان را غسل تعمید داد (ویلتس، 1353: 147). در این شورا، نمایندگان میشل نیز برای پیوند دادن و تابع ساختن کلیسای شرق حضور داشتند. میشل با این اقدام، قصد داشت تا علاوه برکاستن از چالشهای سیاسی و همراه نمودن دستگاه کلیسا و برقراری اتحاد دو کلیسا، از تحرکات شارل آنژو علیه بیزانس بکاهد (رانسیمان، 1371: 408). از نکات قابل تأمل، حضور همزمان نمایندگان اباقا و میشل است، که از توافق درونی هر دو دولت برای اغوای دستگاه مسیحیت در برانگیختن حمایت از آنها حکایت می کند. میشل با اعلام تابعیت کلیسای بیزانس از کلیسای واتیکان توانست از حملات شارل آنژو ممانعت به عمل آورد (دورانت، 1343: 361). شارل آنژو (همانگونه که پیشتر آمد) از ابتدا از مخالفان میشل هشتم در تشکیل دولت بیزانس و حامیان جنوایاش به شمار میآمد. پاپ که از طرف امپراطور میشل، وعدة تسلیم کلیسای بیزانس را گرفته بود، شارل را در اجرای نقشههای خویش در شام و باز پس گیری سرزمینهای مقدس تشویق می کرد تا بدین وسیله، او را از خیال حمله به قسطنطنیه باز دارد (رانسیمان، 1371: 463). در مجموع، دو هدف متمایز برای بیزانس (تحرکات آنژو) و ایلخانان (اتحاد با اروپا) باعث شد تا سلوکی همسو در برابر کلیسا اتخاذ کنند. اباقا با اتخاذ سیاست مذهبی همچون سیاست هولاکو و میدان دادن به مسیحیان سعی در جلب دربارهای اروپاییان و پاپ داشت، با وجود این، کوشش گرگوار دهم برای ایجاد اتحاد جدید به سبب وسعت و پرهزینه بودن جنگ و اقدامات نظامی بیثمر ماند. پس از درگذشت گرگوار دهم، قدرت کلیسا تضعیف گشت. پاپ جدید تحت نفوذ شدید شارل آنژو (Anjou) فرمانروای سیسیل قرارداشت. آنژو که ایلخانان را به سبب دوستی با بیزانس و جنوایها دشمن میدانست، استراتژیاش را بر پایه دوستی با بیبرس استوار ساخت. دولتهای صلیبی مستقر در فلسطین و سوریه نیز که تحت نفوذ شارل آنژو قرار داشتند مذاکره با بیبرس را بر اتحاد با ایلخانان ترجیح دادند(ویلتس، 1353: 150؛ جوادی، 1351: 22) مرگ پاپ(گرگوار دهم) و افزایش قدرت آنژو و ائتلافش با مملوکان موجب ناکامی همگرایی شکل گرفته میان بیزانس و ایلخانان گردید. همراه کردن و جلب نظر کلیسا که مؤلفه و هدف مشترک دو دولت بود عملی نگردید. پس از این، بیشتر توجه کلیسا معطوف به امور داخلی ایتالیا و حمایت از خاندان آنژو، که بر سیسیل فرمانروای داشتند، و جلوگیری از قدرت گیری هوئنشوتوفن(Hohenstaufen) رقیب آنها در سیسیل گردید.(ویلتس، 1353: 151). پاپها از این پس، تنها به گسترش تبلیغات دینی اکتفا کردند. آنها با یادآوری سابقه طولانی تجاوز و خیانت مغول، نسبت به تعهد قطعی آنان به دین مسیح بدگمان بودند و به برقراری روابط با ایلخانان اصراری نداشتند. برای دولتهای مسیحی اروپا نیز، توان پرداختن به مسائل فلسطین و نجات دولتهای صلیبی وجود نداشت (ساندرز، 1361: 129؛ مرتضوی، 1358: 121). علاوه بر معادلات سیاسی موجود در حوزه دریای مدیترانه، عللی دیگری هم در ناکامی اباقا در جلب مسیحیان اروپا نقش داشتند. رابطه و نفوذ وی در مسیحیان داخلی مانند هولاکو چندان صمیمانه و عمیق نبود. همسرش مریم، دختر میشل، به هیچ وجه نفوذی مانند دوقوز خاتون ، همسر هلاکو، در میان مسیحیان نداشت. دوقوزخاتون پیش از مرگش (1265 م. / 663 هـ..ق توانست، فرمان تأیید دنهاى دوم (DENHA)، جاثلیق کلیساى نسطورى، را بگیرد؛ موفقیتی که مریم به آن دست نیافت (اشپولر، 1386: 219). اباقا و ارغون حتى از هلاکو نیز پا را فراتر نهادند و سکههایى را با عبارت: «به نام پدر و پسر و روح القدس» و علامت صلیب ضرب زدند. مریم، همسر اباقا، همچنان پیرو کلیساى ارتدوکس یونان ماند. وی عبادتگاهی را از قسطنطنیه با خود آورد و براى تزئین کلیساى یونانى تبریز، دستور داد تا نقاشانى از قسطنطنیه بدان شهر بیایند و از همین نقاشان در جهت خدمت در کلیساى یعقوبیان استفاده کرد (گابریل، 1381: 141). انتصاب اسقفهاى نسطورى براى مناطق مختلف (تبریز، طوس و چین) صورت میگرفت. بدینگونه، سالهاى بعد براى مسیحیان به آرامى گذشت، از یکسو بدون تشنجهاى شدید و از سوى دیگر بدون رابطة معنوى با دربار ایلخان سپری گشت (اشپولر، 1386: 220). وجود تمایلات ارتدوکسی در مریم و رونق کلیسای یونانی برای مبلغان کلیسای رومی (کاتولیک که به تبریز میآمدند و مسیحیان رومی) خوش آیند نبود (گابریل، 1381: 141). این مسئله در کنار علل دیگر، ایلخانان را در جلب نظر کلیسای کاتولیک و پاپ ناکام گذاشت و ماهیت سیاست مذهبی اباقا را برای کلیسا آشکار میساخت. در دوره احمد تکودار (683-681هـ.ق)منازعات بین ممالیک و ایلخانان به دلیل اسلامآوردن وی به مسالحه مبدل گردید و قلاوون (پادشاه ممالیک) با استفاده از صلح مزبور، تمام تلاش خود را بر بیرون کردن صلیبیون از فلسطین متمرکز ساخت. به تدریج پایگاههای مستحکم مسیحیان را در شام و بلاد لاذقیّه و طرابلس تصرف کرد و تا 6 ذى القعده 689ﻫ.ق/1290م. (زمان وفاتش) رویه بیبرس را دنبال کرد. (ابنایاس، 1960: 98-90) بدونتردیدبه دلیل تغییر مشی در سیاست ایلخان جدید، روابط با بیزانس نیز کمرنگ تر گشت.
4. سیاست خارجی ارغون؛ مأموریت ربان صوما به اروپا
آندرونیک دوم (Andronice II) (1328-1282م.) همزمان با سلطنت ارغون (1291-1284م/ 690-683هـ.ق) در ایران، پس از فوت پدرش، میشل هشتم، امپراطوری بیزانس، را به مدت پنجاه سال در دست گرفت. مقدمة انقراض قطعی دولت روم شرقی در سلطنت وی آغازگشت. از جمله وقایع عهد وی، نزاع و کشمکش در کلیسای بیزانس و ورود سربازان مزدور لاتینی موسوم به کاتالانها (Catalans) (که از جنگهای سیسیل میان شاه آراگن و شارل آنژو فارغ شده بودند)به سرزمینهای بیزانس و پیشرفت سریع ترکان عثمانی به طرف اروپا است.(گیبون، 1371: 3/ 1276). منابع تاریخ بیزانس آندرونیک را فردی فاضل و دارای اخلاق نیک معرفی کرده اند. در زمان وی، نفوذ روحانیون ارتدوکس بیش از پیش فزونی یافت. از جمله آنها، آتاناسیوس (Athanasisus)، به طریق قسطنطنیه، بود که برای مدتی مورد بیمهری جامعه عیسوی واقع شد و به فرمان قیصر از به طریقی منفصل گردید (شیبانی، بی تا: 400-399). ارغون پس از رسیدن به مقام سلطنت (683ﻫـ.ق/1284م) همچون پدر و جدش، به مساعدت و معاضدت با مسیحیان پرداخت. سیاست متوقف شده در زمان احمد تکودار را دوباره تجدید کرد.(ابنعماد، 1416ﻫـ.ق.: 7/ 719) برای یافتن متحدان مسیحی، هیأتهایی به دربارهای اروپا فرستاد. هیأتی در 1285م./684ﻫـ.ق. همراه با نامة ارغون به نزد پاپ هونوریوس چهارم
(Honorius IV) رفت (نوائی، 1364: 1/43). ارغون در نامهاش به پاپ، حمله مشترک به مملوکان مصر را پیشنهاد کرد. در سال 1287م./686ﻫ.ق ربان صوما پیام وی را از قسطنطنیه به رم و پاریس برد و برای ارغون فقط نامهها و نصایحی باز آورد (ساندرز، 1361: 132). ربان صومای شصت ساله در قسطنطنیه مورد استقبال گرم آندرونیک دوم (1328-1282م.) امپراطور بیزانس قرار گرفت. تبعیت سلاجقه روم از ایلخانان و مسائل آسیای صغیر در اهمیت دادن بیزانس به سفیر ارغون مؤثر بود. ربان صوما پس از دیدارش با آندرونیک دوم و پس از آنکه در کلیسای ایاصوفیا وظایف مذهبی را انجام داد توانست تا حدودی در همراه ساختن دستگاه کلیسای بیزانس با آندرونیک دوم بکوشد. آندرونیک دوم نیز آمادگی خود را به تناسب توان خویش برای یاری دادن به ایلخانان اعلام نمود (رانسیمان، 1371: 475). ربان صوما از قسطنطنیه به رم رفت؛ وی در این سفر کاردینالهای رم (پاپ هونوریوس چهارم قبل از ورود او مرده بود)، فیلیپ پادشاه فرانسه، ادوارد اول پادشاه انگلستان و در بازگشت به رم، با پاپ تازه انتخاب شده، نیکلای چهارم، گفتگو کرد (مورگان، 1371: 224). در پایان سفارتش به نزد پاپ هونوریوس (Honorius) و فیلیپ لو بل (Philippe le Bel)، پادشاه فرانسه، و ادوارد اول، پادشاه انگلستان، بیثمر ماند (ویلتس، 1353: 153). با این حال، جنوایها با تشریفات بسیار، مقدمش را گرامی داشتند. به دلیل حائز اهمیت بودن اتحاد آنها با ایلخانان و بیزانس، پیشنهادهای وی را با دقت تمام مورد توجه قراردادند (رانسیمان، 1371: 476). با توجه به اشتراک مساعی جنواییها و بیزانسیها و از سوی دیگر وجود رویهای هم سو میان ایلخانان و بیزانس، ائتلاف سیاسی میان جنوا، بیزانس و ایلخانان محکمتر و پر دوام شد. ارغون در نامهاش از هونورویوس چهارم در خواست کرده بود تا فرستادهاش را به شارل آنژو معرفی کند (آذری، 1349: 72). بدون تردید، ایلخان با این درخواست، سعی در برقراری ارتباط صمیمانه با پادشاه سیسیل و خاندان آنژو و رفع خصومتهای دیرینه آنها با بیزانس داشته است که مرگ زود هنگام هونوریوس، وی را ناکام گذارد. ارغونخان در سال 1289م./688ﻫ.ق هیأتی به سفارت بوسکارل دوژ یزولف از بازرگانان جنوا و از دوستان ربان صوما به دربارهای فرانسه، انگلستان و واتیکان فرستاد. پاپ و سلاطین اروپا به او پاسخ مساعد ندادند لذا، از سوی آنها اقدامی در جهت ایجاد اتحاد نظامی با ایلخانان صورت نگرفت (نوائی، 1356: 29). اعزام هیأتی به ریاست یک بازرگان جنوایی نشاندهندة اهمیت اشتراکات منافع و همگرایی موجود میان بیزانس، جنوا و ایلخانان است که هر سه دولت سعی به پیشبرد آمال سیاسی یکدیگر دارند. سوم مارس 1291م. /690ﻫ.ق مملوکان عکا آخرین پایگاه باقیمانده صلیبیون را تصرف کردند و شش روز بعد ارغون درگذشت (ساندرز، 1361: 132). در عهد ارغون روابط خارجى بین ایلخانان و سایر ممالک اروپا برقرار بود؛ ولى هرگز جنگ بزرگى میان ایلخان و ممالک دیگر رخ نداد (اقبال، 1384: 243)و تنها با اردوی زرین درگیری مختصری پیدا کرد (بویل، 1366: 349). در مجموع، شرایط سیاسی موجود در دورة ارغون، مجالی برای عملی شدن همگرایی موجود بین بیزانس، ایلخانان و جنوا باقی نمیگذاشت. شهرهای سوداگر ایتالیا (جنوا و ونیز) آنچنان سرگرم تطبیق وضع خویش با شرایط جدید بودند که از آنها انتظار وعدهای برخلاف منافع تجاریشان نمیرفت. تلاش امپراطور بیزانس برای دفع تجاوزات ترکان عثمانی و نبرد با بلغارها و صربها، مجالی برای پرداختن به مسائل مربوط به فلسطین و اتحاد با ایلخانان باقی نمیگذاشت. پادشاهان قبرس و ارمنستان، چون یک جنگ صلیبی دیگر قلمروشان را به خطر میانداخت، از هر اقدامی که قلاون را تحریک میکرد ممانعت می ورزیدند. ارغون هم وقتی در برانگیختن دوستان مسیحی خویش قبل از سقوط عکا ناکام ماند دیگر حاضر به هیچ اقدامی نبود (رانسیمان، 1371: 510). بعد از دورة ارغون، دوره کوتاه مدت ایلخانی گیخاتو و بایدو و درگیریها و نزاع های داخلی، برای پرداختن به مسائل خارجی و تدوام مناسبات با بیزانس امکان باقی نمی گذاشت.
دوره دوم ایلخانان
1.غازان
نیمة دوم دورة ایلخانان به دلیل مؤلفههای متفاوت، متمایز از دوران اولیه ایلخانان است. دورانی که با حکومت غازان شروع گردید و عدم تبعیت ایلخانان ایران را از قراقوروم و گرایش آنان به اسلام را به همراه داشت. با وجود، رقابت با ممالیک به ویژه در دوره غازان تداوم داشت. اگر چه غازان (703-694ﻫ. ق/1304- 1295م) بعد از رسمیت بخشیدن اسلام مذهب رسمی در قلمرو خویش، کلیه کلیساها، کنیسهها و معابد بودایی را در تبریز، بغداد و سراسر قلمرو ایلخانان ویران ساخت (مستوفی، 1364: 603؛ رشیدالدین، 1358ق: 76). اما چون پرورش غازان تحت تأثیر دسپینا خاتون(مریم)، همسر اباقا، بود، این امر، در برقراری مناسبات حسنهاش با مسیحیان مؤثر واقع شد. ممالیک نیز با وجود قبول دین جدید توسط غازان، همچنان منافع اقتصادی و استراتژیکشان را مرجّح میداشتند و خصومتشان با ایلخانان را ادامه دادند (رانسیمان، 1371: 509). پیروزیهای اولیه غازان در شام و نبرد مجمعالمروج (699ﻫ.ق)، موجب مسرت مسیحیان و ارامنة رانده شده از سرزمینهای شام و ناکام در حفظ بیتالمقدس(بنادر و سواحل آن) گردید که پیروزیهای غازان و نیروهای ایلخانى را در مقابل ممالیک به منزلة انتقامى از شکستهاى خود تلقى کرده، در برانگیختن غازان جهت تداوم نبردها برای رهایی شام و فلسطین از سلطه ممالیک اهتمام داشتند (ابنایاس، 1960: 118؛ نوائی، 1364: 1/55). در دورة غازان وجود دشمن مشترک در مصر، همگرایی مجدد ایلخانان و دولتهای مسیحی ارمنستان و بیزانس را به همراه داشت. هیتوم دوم، شاه ارمنستان، که به دلیل ازدواج آندرونیک دوم با خواهرش، با امپراتور دارای پیوند خانوادگی بود، در سال 694ﻫ.ق /1295م. برای دیدار خواهرش به قسطنطنیه رفت و برادرش سنباد (سنباط) را به نیابت خویش در سیس گذارد. سنباد در غیاب برادر، با همدستی اعیان و با تأیید غازان 696ﻫ.ق/1297م. خود را پادشاه ارمنستان صغیر خواند. هیتوم ثانى و برادرش توروس از آندرونیک دوم درخواست کمک نمودند. امپراطور نیز، جز دادن مبلغى پول، حمایتی از وی نکرد و چندی بعد، به خواست غازان، توروس را مقتول و هیتوم را نابینا ساخت (ابنخلدون، 1383: 4/724؛ اقبال، 1384: 269). عدم مداخله آندرونیک در امور ارمنستان، به اتحاد میان بیزانس و ایلخانان و تبعیت بیزانس از سیاستهای ایلخانان در مورد ارمنستان باز میگشت و تأییدکنندة وجود زمینههای همگرایی میان آندرونیک و غازان بود. مسائل آسیای صغیر و کنترل سلاجقه روم به دست بیزانس، همواره جزء مؤلفههای اصلی در همگرایی میان ایلخانان و بیزانس بود. غازان با اشتباه تاکتیکی خود، موجب ضعف این جنبه از همگرایی گردید. غازان گرچه با ساخت استحکامات در اران، مانع پیشروی قبچاقها در قفقاز گردید (اشپولر، 1386: 107)؛ اما در نحوة اداره آسیای صغیر مرتکب اشتباهات مداومی گردید. وی از الگوی پیشینیانش که از بیزانس برای کنترل سلجوقیان استفاده میکردند و قدرت سلاجقه روم را در سطحی قابل کنترل نگه میداشتند نه تنها پیروی نکرد؛ بلکه به تدریج قدرت آنها را متلاشی ساخت (بویل، 1366: 363). سرانجام در 1302 م./702 ﻫ.ق، سلسلة سلجوقی در آسیای صغیر از بین رفت و از آن پس، توسط نایبالسلطنههایی که ایلخانان به قونیه میفرستادند اداره گردید. حذف حائل سلجوقی، زمینة استقلالطلبی امراء ترک و به ویژه ترکان عثمانی و توسعة قلمرو آنها را فراهم ساخت و نهایتاً حیات سیاسی بیزانس را به مخاطره انداخت (لردراس، 1373: 34).
غازان آمادگی خود را برای بازپسگیری اماکن مقدسه فلسطین از دست ممالیک در صورت همراهی فرمانروایان مسیحی اعلام نمود. آتش جنگهای صلیبی در اروپا فرو نشسته بود. پس از سقوط عکا در سال 1291م./690ﻫ.ق دیگر هیچ سرباز فرنگی در فلسطین نمیجنگید. پیامهایی که غازان به غرب میفرستاد به علت نبود وجه اشتراک و تشابهی میان مسیحیان و ایلخانان، بینتیجه ماندند. بدین سبب زد و خورد میان مغول و مملوک ادامه یافت بیآنکه طرف سومی وارد معرکه شود (مرتضوی، 1358: 123؛ ساندرز، 1361: 135). غازان درسال 702ﻫ.ق/1302م. از اوجان قصد سفر شام ساخت و با لشکر ممالیک در موضع مرج الصفر روبرو گشت (بناکتی، 1348: 467). در هنگام مسافرت غازان (به سمت مرج الصفر) در بینالنهرین، هیأتی از جانب آندرونیک دوم، به نزد غازان آمد و پیشنهاد ازدواج غازان با ماریا، یکی از شاهزاده خانمهای بیزانسی، را مطرح کرد. در تاریخ رشیدی(جامع التواریخ) آمده است: «ایلچیان پادشاه استنبول با تحف و هدایا برسیدند و پیغام دادند که فاسلیوس12 میخواهد در سایه پادشاه اسلام باشد و دختر خویش به رسم قومائی13 به بندگی فرستد.» در برابر این پیشنهاد، انتظار میرفت تا ایلخان از تهاجمات و تجاوزات ترکان (عثمانی) به سرزمینهای دولت بیزانس ممانعت به عمل آورد (رشیدالدین، 1358ق: 143؛ نوائی، 1364: 1/57). به عقیدة اشپولر، این هیأت، بیطرفی بیزانس در منازعات میان غازان و ممالیک را دنبال میکرد، بیزانس همچون سابق با ممالیک و خان دشت قبچاق روابط حسنه داشت و غازان در بینالنهرین مقدمات لشکرکشى به مصر را برای مقابله با تاخت و تازهای ممالیک به سیس، پایتخت ارمنستان صغیر، فراهم میآورد (اشپولر، 1386: 107). پیشتر آندرونیک، دختر دیگرش را به عقد تغتوخان قبچاق درآورده بود و اگر ادعای اشپولر صحیح باشد نشاندهنده غلبه جنبة سیاست موازنه بیزانس بر جنبه سیاست همگرایی و ایجاد ائتلافی با ایلخانان است. هر چند اتحاد ایلخانان با دولت ارمنستان (یکی از دو متحد مسیحی ایلخانان) اتحادی همه جانبه بود و بازرگانان ارمنی در راه تجاری تبریز تا قسطنطنیه در جهت منافع ایلخانان عمل میکردند (Hivannisian, 2004: 262)؛ اما اساس پیمان میان بیزانس و غازان بر محوریت مؤلفة مسائل آسیای صغیر و چالش آفرینی ترکان عثمانی در آنجا شکل گرفت. وارد شدن ایلخانان به جنگ مرجالصفر و درگذشت ایلخان در سال بعد از آن(703ﻫ.ق)، مانع همراهی وی از دولت بیزانس گردید و آخرین مجال اتحاد با ایلخانان برای بیزانس در برابر عثمانی از دست رفت.
2.الجایتو
سلطان محمد اولجایتو (716-703 هـ.ق/1316-1304م) پس از جلوس بر تخت سلطنت (به جای غازان)، نامهای برای سلاطین مسیحی اروپا فرستاد. در آن نامه، ضمن یادآوری پیشینه مناسبات نیکوی پادشاهان اروپا و ایلخانان مغول، لزوم حفظ اتحاد برای سرکوبی ممالیک را ذکر کرد.(نوائی، 1364: 1/57؛ اشپولر، 1386: 113). همانگونه که پیشتر آمد، در آسیای صغیر با حذف سلاطین سلجوقی، زمینة توسعه عثمانیها، که در شمال غربی فریژیه (فریگیه) و بیتینی (بیتینیا) میزیستند، به زیان و ضرر امپراطوری بیزانس فراهم گردید. آندرونیک دوم ضمن پیشنهاد ازدواج دخترش، مریم، با اولجایتو، سعی کرد تا با وی طرح اتحادی را بریزد (گروسه، 1379: 631). سرانجام در سال 1306م./ 706ﻫ.ق، این پیوند سیاسی که در دورة غازان ناتمام مانده بود در زمان الجایتو صورت گرفت. این همبستگى حتى موجب شد تا آندرونیک، واحدهایی از سپاهیانش را براى سرکوبى دشمن مشترکشان - ترکان آناطولى - در اختیار الجایتو بگذارد (اشپولر، 1386: 113). الجایتو قصد تصرف اسکی شهر در آسیای صغیر کرد؛ ولی چندان دیرپا نبود. سپاه اورخان، پسر عثمان غازی، آنان را بیرون راند و به نفوذ ایلخانان در آن ناحیه خاتمه داد (گروسه،1379: 631). دلایل سیاسی عامل بسیاری از پیوندها در دوره ایلخانان گشت. به کرّات دو طرف قرار پیوندها را مىگذاشتند، بىآنکه واقعاً زناشوئى صورت گیرد. آندرونیک دوم، امپراطور بیزانس، به غازان پیشنهاد کرد تا با ازدواج با یکى از شاهزادگان یونانى، موجبات تحکیم پیمان طرح شده را فراهم آورد (اشپولر، 1386: 256). اما مریمی که به عقد اباقا درآمد دختر یکی از زنان غیردائم مشیل پالئولوگ بود که نشان دهنده جنبه ظاهری و موازنهای بودن این پیوند است. اما پیوند سیاسی صورت گرفته در زمان آندرونیک دوم با یکی از دختران اصلی امپراطور صورت گرفت. تفاوت در نوع پیوند، نشاندهندة نیاز بیزانس به پیمانی قویتر با ایلخانان در دوره غازان و الجایتو، به دلیل پیدایش پدیده و تهدید جدید عثمانیها در آسیای صغیر است. در دوره اباقا، مریم توانست نقش مؤثری در سیاست خارجی ایلخانان داشته باشد. وی با آنکه دختر یکی از زنان غیردائم امپراطور بیزانس بود پس از وفات دوقوزخاتون، نقش زن اول دربار را ایفا کرد. در مقابل زن بیزانسی که در دوره الجایتو به دربار ایلخانان وارد گشت؛ باآنکه یکی از دختران اصلی دربار بیزانس بود، به دلیل تغییر محورها و تضعیف مؤلفههای قبلی همگرایی میان ایلخانان و بیزانس، از جمله توجه کمتر آنها به غرب، در دربار ایلخانان نقش مؤثری نداشت. القاشانی از وی در میان دوازده خاتون دربار، به عنوان خاتون دوازدهم دربار که اولجایتو از وی صاحب فرزندی نشده و بناکتی از او با نام خاتون نهم یاد میکند (القاشانی، 1348: 8؛ بناکتی، 1348: 473). روایت این دو مورخ میتواند میزان اهمیت این پیوند سیاسی را برای الجایتو نشان دهد. توجه به مشکلات داخلی و مسائل شرقی ایران، ایلخانان را از توجه به غرب و رشد عثمانی و توجه به مرزهای دور افتاده آناطولی غافل میکرد. آنها دائماً با تعدیات و حملات خانات جغتائی و تکاپوهای استقلالطلبانه دستنشاندگان خویش (آل کرت مقیم هرات) مقابله میکردند (مستوفی، 1364: 609؛ بویل، 1366: 379). آندرونیک پس از ناامید شدن از کمک نظامی ایلخانان، ناگزیر به خدمت گرفتن نیروهای مزدور همچون کاتالانها14 گردید که در غرب اروپا میجنگیدند. (چارشی لی، 1368: 154) از سوی دیگر تغتوخان قبچاق پس از غلبه بر رقیبش، نوقای، نظم و اتحاد را در پادشاهی قبچاق مجدداً برقرار کرد. وی اگرچه روابط دوستانه خویش را با امپراطوری بیزانس حفظ کرد و دختر دیگری از آندرونیک دوم را به عقد خویش در آورد، ولی زد و خورد با جنواییها را تجدید کرد و با غارت شهر کافا که در سال 1308ﻣ./708ﻫ. به دست لشکریانش صورت گرفت (Ciocîltan, 2012: 171)، علاوه بر آسیب رساندن به آینده بازرگانی کشور خود، لطمهای به بازرگانی ناحیه دریای سیاه وارد آورد. همچنانکه ساندرز میگوید: «تنها یک درونبینی عمیق نسبت به آینده می توانست تشخیص دهد که انقراض نهایی سلطنت سلجوقی روم، باعث ظهور قدرت جدید عثمانی گردد و این قدرت ارتباط خان نشین قبچاق را از مصر و مدیترانه میگسست و این به زیان دائمی قبچاق تمام می شد...» (ساندرز، 1361: 158). در واقع، علاوه بر قبچاقها، تمام کشورهای درگیر در ائتلاف بندیهای سیاسی، از سقوط سلجوقیان صدمه دیدند. با رشد عثمانی، منافع استراتژیکشان در منطقه آسیای صغیر و به ویژه در حوزه اقتصادی دریای سیاه به خطر افتاد و بیزانس به مدت دو قرن به حالت ضعف بیرمقی به حیات خود ادامه داد. گرفتاریهای ابوسعید (736-716هـ.ق/ 1335-1316 م.)، آخرین ایلخان، فرصتی را برای ایجاد ارتباط و اتحاد با اروپا نمیگذارد. از یک سو، دچار شورش سردار خود، امیر چوپان، که ایلخان را به علت قلت سن دستنشاندة خود میپنداشت بود و از دیگر سو، اختلافات دو وزیرش، علیشاه و رشیدالدین، وی را گرفتار کرده بود (مستوفی، 1364: 612؛ آیتی، 1383: 348). گرفتاریهای داخلی، مجالی برای پرداختن به مسائل خارجی باقی نمیگذارد. ابوسعید نه تنها قصد جنگ با ممالیک نداشت؛ بلکه با ارسال سفیران و راهکار سیاسی، با آنها از در دوستی درآمد و در سال 721ﻫ.ق/ 1321م. بین ایلخانان و ممالیک صلح برقرار گردید و در ظاهر، کینه دیرینه ایلخانان و مسلمانان پایان پذیرفت (نوائی، 1364: 1/59). در واقع با شکل گرفتن صلح و خاتمه مخاصمات، زمینهای برای تداوم همگرایی گذشته میان ابوسعید و بیزانس باقی نماند. وی با سرکوب تیمورتاش، موجب کاهش تسلط ایلخانان بر آسیای صغیر و رشد بیشتر عثمانی گردید (بویل، 1336: 386). دولت ایلخانان نیز بعد از مرگ ابوسعید در سال 1335م./735 ﻫ.ق رو به تجزیه نهاد و برای دولت بیزانس، دیگر قدرتی برای ائتلاف باقی نماند. در دوره ابوسعید نیز، تلاش بیزانسیها برای حفظ موازنه تداوم داشت. ائتلافها و پیمانهای سابق کم رنگتر شدند. آندرونیک سوم (1341-1328م.) (نواده آندرونیک دوم) دختر خود را به عقد اوزبک(1341-1313م)، برادرزاده تغتو، خان قبچاق درآورد (ساندرز، 1361: 159). وی به مقابله با ترکهای عثمانی پرداخت، اما فقدان و ضعف ائتلافهای سابق باعث شد تا نیقیه، خاستگاه پالئولوگها، به چنگ عثمانیها بیفتد (شیبانی، بی تا: 402). گیوم آده از فرقه دومی نیکن، که در سال 1322م./722ﻫ.ق مطران سلطانیه گردید و تا 1324م / 724 هـ..ق اقامتش در ایران به طول انجامید، از ارتباطات تجار جنوا سخن میگوید که به ممالیک با فروش اسلحه یاری میرسانند و امپراطور بیزانس نیز روابط دوستانهای با ممالیک دارد (نوائی، 1364: 1/61). علاوه بر عوامل خارجی که موجبات ناکارآمدی مؤلفههای مؤثر در ایجاد همگرایی و در نهایت شکلگیری ائتلافهای سیاسی میان سلسلة پالئولوگهای بیزانس و ایلخانان را فراهم آورد باید از ضعف درونی و چالشهای جانشینی در بین پالئولوگها نیز سخن گفت که بعد از میشل هشتم نمود پیدا کرد. هر یک از پالئولوگها، ولیعهدش را در سلطنت با خود شریک میکرد. آندرونیک دوم پسرش میشل را در 1295م/695 ﻫ.ق با خود در پادشاهی شریک کرد. میشل نیز، پسرش آندرونیک سوم را چپ خود بر تخت نشاند و تثلیث سیاسی شامل پدر و پسر و نواده شکل گرفت.15 مسئله تثلیث، نزاعهای جانشینی را به همراه داشت و در کنار عوامل خارجی به روند تدریجی اضمحلال بیزانس کمک کرد Cameron, 2006: 59)؛ ابن بطوطه، 1376: 2/422).
نتیجه
وقتی ایلخانان با مانع ممالیک و مسلمانان برخورد کردند ائتلافهایی میان دولتهای مسیحی (از جمله ارمنستان و بیزانس) و ایلخانان در تقابل با ممالیک شکل گرفت. کنترل ایلخانان بر راه تجاری آسیای صغیری در شکلگیری این ائتلافها نقش تعیینکنندة داشت. دولت تازه احیاء گشته بیزانس، به دلیل جایگاه ارتباطی و مسیحی بودن، در کانون توجه ایلخانان بود. در ائتلاف مقابل دولتهای دیگر از جمله آنژو و ممالیک و سایر دولتها با محورهای اقتصادی و سایر دلایل سیاسی حیات بیزانس را تهدید کردند. در مجموع، در ارزیابی جایگاه بیزانس و نقشهای اعمال شدهاش در سیاست خارجی ایلخانان میتوان به دو دوره قائل شد. با وجود یک مشی کلی در سیاست بیزانس که عبارت از اهتمام در حفظ موازنه سیاسی با دولتهای درگیر در دو جریان ائتلافی است با این حال هر دوره به دلیل شرایط خاص خود، دارای رویکردهای متفاوت هستند. در دوره اول از جمله مؤلفههای مؤثر در همگرایی میان دو دولت بیزانس و ایلخانان، اهداف و منافع استراتژیک آنها در آسیای صغیر است. اهدافی همچون: کنترل سلاجقه روم و ممانعت از انجام تحرکات آنها علیه قسطنطنیه، همکاری بیزانس و ایلخانان را ایجاب میکرد. جلب نظر کلیسا هدف مشترک دیگریست که این دو دولت را به یکدیگر نزدیک میکرد. با وجود این، منافع اقتصادی ایلخانان در رابطه با بیزانس، جزء اهداف مشترک ائتلاف مقابل ایلخانان نیز بود. ایلخانان که نظارت شبکة ارتباطی – تجاری آسیای صغیر و دریای سیاه را در دست داشتند با پیمان با بیزانس قصد تحکیم آن را داشتند. بیزانس در این زمینه بجای اعمال سیاست همگرایی، برای بقای خود، اغلب سیاست موازنه را برگزید و با تدابیر مختلف از جمله پیوند سیاسی به آن جامه عمل پوشید. عوامل مؤثر و زمینهساز همگرایی در دورة دوم مناسبات با ایلخانان که از دورة غازان، آغاز گشت به تدریج کم رنگ گشت. با ضعف کلیسا، اتمام جنگهای صلیبی و گرایش ایلخانان به اسلام، همگرایی این دو دولت در جلب تأیید کلیسا و ایجاد اتحاد علیه ممالیک اهمیت خود را از دست داد. از دیگر سو، با برافتادن سلاجقة روم و اعمال مستقیم قدرت ایلخانان در آسیای صغیر، عامل دیگر همگرایی هم کارکرد خود را از دست داد. بیزانس در جهت حفظ بقاء خود، سیاست موازنه را ادامه داد. البته ناگفته نماند که مشکلات داخلی ایلخانان و شورشهای داخلی و مسائل شرقی باعث شد تا در دورة دوم ایلخانان به تدریج بیزانس و مسائل آسیای صغیر از کانون توجه خارج شود و زمینه رشد دولت عثمانی فراهم گشته، نهایتاً به سقوط بیزانس منجر گردد.
پینوشتها
1- سلسله لاتینی بیزانس بر اثر جنگ چهارم صلیبی و در راستای منافع تجاری ونیز شکل گرفت.
2- بعد از درگذشت امپراطورشان واتاس، سلطنت به پسرش تئودور(theodore ) و سپس نوادهاش یحیی رسید.
3- در مکانی موسوم به نیفیوم( nymphaeum ) واقع در غرب آسیای صغیر در نزدیکی ازمیر
4- آندرونیک دوم (1282-1328م.) و آندرنیک سوم (1341-1328م.) فرمانروائی ترکها را بر آسیا مشاهده کردند. ژان پنجم (1391- 1425م.) با ژان ششم غاصب «کانتاکوزن» (1355-1341م.) صربهای تحت (دوشان) را دم دروازه قسطنطنیه و اولین فتوحات ترکها را در اروپا دیدند. در زمان مانوئل دوم (1425-1391م.) و ژان هشتم (1448-1425م.) پیشرفتهای ترکها(ی عثمانی) امپراطوری را به پایتخت و حومه آن محدود ساخت و مسافرتهای که دو امپراطور اخیر به اروپا برای درخواست کمک داشتند بیثمر ماند (لومرل، 1329: 142).
5- مانند امارات باز مانده لاتینی.
6- که به خاطر این اقدامش به لقب لاتینوفرون (ننگین) ملقب شد.
7- علاءالدین کیقباد اول، سلطان سلجوقیان، در سال630 هـ.ق. از سفر به دربار اوکتاى خوددارى کرده و تنها به فرستادن پسرش اکتفا کرده بود (اشپولر، 1386: 46).
8- همچنین بنگرید: (کلاویخو، 1384: 139-125).
9- رکن الدین قلیج ارسلان چهارم و علاءالدین کیقباد دوم.
10- به دلیل حمایت و هم پیمانی با ایلخانان مورد حمله قرار گرفت.
11- دسپینا لغتی یونانی و به معنای شاهزاده خانم (شاهدخت، پرنسس) است.
12- رشیدالدین نام امپراطور بیزانس را فاسلیوس نوشته. است. نام امپراطور اندرنیکوس دوم است و فاسیلیوس تحریف بازیلیوس است به معنای شاه.
13- کاتالان ها از افراد مزدور نامنظم و چپاول تشکیل میشدند که پس از پایان جنگ ناپل و اسپانیا در سال 1302ﻣ./702ﻫ. به آن سو آمدند ولی باعثمانیها همدست شدند و به سوی بیزانس هجوم آوردند.
14- قوما به معنی زن غیر عقدی است. مغولان معمولا زنان عقدی خود را از بین مغولان و قبایل و خاندانهای وفادار به دودمان چنگیزی انتخاب می کردند. زنان غیر عقدی را که اغلب محبوبتر هم بودند، قمه یا قوما مینامیدند. پس قوما اسم خاص نیست.
15- کلاویخو که در سده نهم هجری از قسطنطنیه عبور کرده است از ژان امپراطور بیزانس سخن به میان می آورد که علیه پدرش، آندرونیک سوم، شورش کرد. و پدرش او را برای مدتی تبعید کرده است. امپراطور مانوئل که همزمان با کلاویخو و تیمور گورکانی در تخت سلطنت قرار داشت با دیمتریوس (معروف به ژان) پسر برادرش به سلطنت اشتراکی راضی شدند که پس از درگذشت هر دو تاج و تخت به پسر مانوئل برسد. اما کلاویخو به وفاداری پالئولوگ ها به عهد پیمانهایشان خوش بین نیست (کلاویخو، 1384: 102-99).