نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار دانشگاه بوعلی سینا همدان
2 کارشناسارشد فرهنگ و زبانهای باستانی, دانشگاه بوعلی سینا همدان.
چکیده
تاکنون در مورد جاینامهای کتیبة بیستون به عنوان مهمترین سند هخامنشیان و تطبیق آنها با جاینامهای امروزی کار اندکی صورت گرفته است. در این مقاله، برخی از مکانهای نبرد بین داریوش و وهیزدات را از روی کتیبة بیستون بررسی نموده و آنها را از نظر زبانشناسی با مکانهای کنونی سنجیدهایم. طبق نقشه در مسیری مشخص حرکت میکنیم که با سرزمین یئوتیا آغاز میشود و سپس به شهر رَخا میرسیم و جنگ در مرحلة اول بنا به نوشتة کتیبة بیستون به طور موقت ناتمام باقی بماند. وهیزدات پس از فرار به گردآوری نیرو میپردازد و این بار جنگ در پیشی اووادا از سر گرفته میشود. سپس وهیزدات به کوه بَرگه فرار میکند؛ ولی در آنجا دستگیر میشود. بنابر این رویداد تاریخی، این مقاله در مورد برخی از جاینامها براساس کتیبة بیستون، نظریههای صاحبنظران، تحولات آوایی و آگاهی از جغرافیای استان نتایجی ارائه میدهد.
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
A comparative study on several toponyms and tribes in Lurestan during the battle of Darius and Vehyazdat
نویسندگان [English]
- Behzad Meinisaam 1
- Alireza Bajdan 2
1 Lecturer at Booali Sina University, Hamadan, Iran.
2 MA in culture and ancient language, Booali Sina University, Hamadan, Iran.
چکیده [English]
The most important topological document of the Achaemenid period is the Bistun inscription, which has not been put to careful study, can help in the comparison of Bistun toponyms with that of present Iran.
This article has pursued some argumental points between Darius and vehyazdat on the Bistun inscription, comparing them linguistically and historically in the Lurestan province, moving onto a map route beginning with the land Yautia. Later we arrive at Raxa city in which the fight has temporarily come to an end; according to the Bistun inscription. Vehyazdat begun to assemble the forces, after escaping, the fight befell in Paishiuvada. Based on this historical occurrence, we have concluded that some toponyms in the Bistun inscription bear references to that of scientific views, phonetic evolutions and provincial geography.
کلیدواژهها [English]
- Bistun
- Darius
- Lurestan
- Vehyazdat
- Achaemenid
مقدمه
استان لرستان را میتوان با ایجاد کمربندهای زبانی و گویشی آن به سه بخش تقسیم کرد: جنوب و مرکز استان لرستان شامل شهرهای پلدختر، معمولان، ملاوی، خرمآباد، دورود و چند بخش تابع دیگر از گویش لری استفاده میکنند؛ اما وقتی به قسمت شمال غربی استان میرویم، شهرهایی مانند الشتر، نورآباد و کوهدشت از گویش لکی استفاده میکنند. حال اگر به سمت شمال شرقی استان برویم نخست لهجۀ بروجردی و در نهایت، در شهر ازنا لهجهای نزدیکتر به زبان فارسی امروزی را مییابیم. زمانی که ما به دوران تاریخ باستان این ناحیه توجه کنیم، پی میبریم که این استان را نمیتوان بهطور قطع مادی یا عیلامی دانست؛ چراکه بین این دو قلمرو قرار داشت. اما با بررسی لهجههای لری از مرکز استان لرستان و با گذر از استانهای چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد و برخی از شهرهای استان ایلام (دره شهر و آبدانان) و استان فارس (نورآباد ممسنی)، نوعی وابستگی زبانی را میبینیم که میتواند ارتباط ریشهای آنها را نشان دهد. توینبی مینویسد: «چیش پیش نخستین بار در سرزمین کاسیتها در شمال شرق پارسواش باجگزار خشتریته میشود و پا به عرصة تاریخ میگذارد» (توینبی، 1379:128). او در مورد موقعیت پارس مینویسد: «پارس از یک سو شامل لارستان و کرمان و از سوی دیگر دربرگیرندة لرستان بود.» جورج کامرون و توینبی هر دو معتقدند که سرزمین اصلی و موروثی دودمان هخامنشیان منطقة پارسواش در بخش علیای رود کرخه در جنوب ماد و شمال دشت عیلام بود (همان: 75). سیدنی اسمیت نیز مینویسد: «چیش پیش قلمرو موروثی خود، پارسواش، واقع در لرستان را همراه با انشان، که در اوایل حکومت خود به دست آورده بود، سهم پسر بزرگترش، کوروش اول، کرد و پارسای جدید را به پسر کوچکترش داد» (همان: 76).
در مورد جاینامها، وقتی کتیبة بیستون را بررسی میکنیم، سه طایفة سرکش پارسی یَاوتییا (اوتیه یونانی)، مَکَه (ماچیه، میکوی هرودوت) و اسگرتیه به همراه پارسا، در جنوب شرق ایران سکونت داشتند و ماچیه در لارستان و اسگرتیه در کرمان هر دو جزو هَرَاووَتیش شده بودند. توینبی جنوب شرقی امپراتوری را تبعیدگاهی میداند و مینویسد: «مادها و پارسهای متمرد به سواحل خلیج فارس تبعید میشدند و این منطقه در دورههای بعد نیز به عنوان یک تبعیدگاه در نظر گرفته میشده است» (همان: 45و109). شورش در یئوتیا بایستی دنبالة شورش حمایت از برادر کمبوجیه بوده باشد که بخش بزرگی از جمعیت پارس به سوی او رفتند و از شاه خود روی برگرداندند و از دومین مدعی تاج و تخت پیروی کردند. حتی بخشی از سپاه سلطنتی نافرمانی کردند و داریوش را تنها گذاشتند. البته دشمن جدید را اَرتَوردیا به کمک نیروهای مادی در رَخا و سپس در کوه پَرگه شکست داد و وهیزدات همراه نیروهای کمکیاش در هنگام عبور از اُوادایسیه در پارس کشته شد (William,1922:45). در نتیجه، در استان لرستان جاینامهایی را مییابیم که تفاوت اندکی با نامهای موجود در کتیبههای هخامنشیان دارند. در ادامه، نخست بخشی از ترجمة کتیبة بیستون (DBIII) از بند 21 به بعد را به نقل از کنت میآوریم، سپس به چگونگی هر یک از این جاینامها میپردازیم:
«گوید داریوش شاه، یک مرد به نام وهیزدات - شهری به نام تاراوا، ناحیهای به نام یئوتیا در پارس- او آنجا ساکن بود. او برای بار دوم در پارس شورش کرد. او به مردم چنین گفت که من بردیا، پسر کوروش، هستم؛ در نتیجه، سپاه پارسی که در قصر بود و پیش از این از انشان (آمده)، برضد من شورشی شدند و به سوی وهیزدات رفتند. او در پارس شاه شد. گوید داریوش شاه، پس از آن، من سپاه پارسی و مادی را که با من بود فرستادم. یک پارسی به نام ارته وردیا از پیروان من- او را فرماندة آنها کردم. مابقی سپاه پارس با من به ماد رفت. زمانی که او(وهیزدات) به پارس رسید، شهری به نام راخا در پارس-آنجا این وهیزدات، که خودش را بردیا مینامید، با سپاهش برای جنگ کردن به مقابلة ارته وردیا آمد. در نتیجه، آنها جنگ کردند ... به خواست اهورامزدا سپاه من سپاه وهیزدات را به شدت زد ... سپس این وهیزدات با اندکی سوارکار فرار کرد. او به پَیشیه اوادا رفت. او از آنجا سپاهی فراهم کرد؛ سپس برای جنگ کردن به مقابلة ارتَوردیَ آمد. کوهی به نام پَرگَ - آنها آنجا جنگ کردند ... سپس بین آنها جنگ شد و آن وهیزدات را آنها اسیر کردند و کسانیکه نزدیکترین پیروان او بودند ... آنگاه من آن وهیزدات و آن کسانی که نزدیکترین پیروانش بودند ـ شهری به نام اوَدَیچیَ در پارس ـ آنها را من آنجا به دار آویختم» (Kent, 1961:127).
یئوتیا Yautiyā (جودکی)
داریوش در کتیبة بیستون ستون سوم، سطر 23، دربارة نبرد خود با وهیزدات به شش مکان اشاره میکند. دومین مکان که داریوش در این کتیبه یاد کرده است یهاوتییا yautyā نام دارد.
Θātiy dārayavauš xšāyaθiya: I martiya Vahyazdāta nāma Tāravā vardanam Yautiyā nāmā dahyāuŝ Pārsahy avadā adāraya …
«...گوید داریوش شاه، مردی وهیزدات نام شهری تارَوا نام در سرزمینی یَئوتیا نام در پارس آنجا ساکن بود...» (Tolman,1983:128؛ شارپ،56:1384).
کنت و رابینسون جاینام یَئوتیا را ناحیهای در پارس میدانند که در عیلامی به صورت ya-ú-ti-ya-iš و در اکدی به شکل i-ú-ti-ya آمده است
(Robinson,1908:131; Kent, 1961:204). هینتس و اشپیگل این واژه را مکانی در شرق پارس دانستهاند که هرودوت آن را به صورت utiioi آورده است (Hinz,1973:158;Spiegel,1971:237) و اُپر فرانسوی نیز آن را با outioi یونانی مقایسه میکند (Spiegel,1971:237). توینبی معتقد است که موقعیت دو ولایت یئوتیا و مکه یا میکوی را میتوان به گونهای تقریبی مشخص نمود. او یئوتیا را قوم و طایفة خود وهیزدات میشمارد و یئوتیها را یکی از طوایف پارسی میداند (توینبی،1379: 21 و 108).
اگر بخواهیم تحول آوایی واژة یَهاوتیا ā yautiyرا بررسی کنیم، بدین شکل است، که y آغازین فارسی باستان که خود از ị هندواروپایی و y آریایی آمده (Beekes, 1995: 135, Meillet,1966:107)، در فارسی میانه به j تبدیل شده است
(Geiger,1974 :268) و در فارسی نو j در آغاز واژه و پیش از واکهها بدون تغییر باقی میماند
(Ibid:71؛ هوبشمان، 1386: 233). واکة مرکب فارسی باستانau و اوستاییōa، که از هندواروپایی eu,ou,au و آریایی au آمده است (Meillet,1966:112)، در فارسی میانه به ō (هوبشمان،122:1386) و در فارسی نو به ū تبدیل میشود (Geiger,1974:32). واج دیگر t فارسی باستان، که از t هندواروپایی
(Brugmann, 1390: 521) آمده، در دورة میانه پس از واکهها به d تبدیل شده است (هوبشمان،1386: 189) و در فارسی نو d دورة میانه بدون تغییر باقی میماند (Geiger,1974:83). در ایرانی باستان، پسوندiya , ya هم برای ساختن صفت و هم پسوند نسبی بود که در اوستا به صورت ya میآید. این پسوند در فارسی باستان به صورت iya و برای منسوب ساختن به مکان (armaniya,asagartiya) به کار میرفت (Spiegel,1970:211). تحول این پسوند نیز میتواند i بوده باشد (هوبشمان،1386: 151)؛ در نتیجه، مطابق تحول آوایی بالا، واژةyautiya فارسی باستان در فارسی نو باید به صورت jūdi یا jūd بیاید. چنانچه جاینام جودکی را با آن مقایسه کنیم، به نظر میرسد به جزء پایانی واژه به دلیل قیاس با طوایف دیگر در این ناحیه، که در تاریخ گزیده نیز نام آنها ذکر گردیده، مثل ساکی، کوشکی، لنبکی، ارکی، امارکی، و رخوارکی، ak اضافه شده است (مستوفی،550:1381).
= میانه > yautiya= باستان> eutih2eị = هندواروپایی
jūdaki =نو > jōdi
دهخدا واژة جودکی را یکی از طوایف ایل پشتکوه از ایالات کرد ایران آورده است که در حدود ششصد خانوار هستند و در جنوب خرمآباد در محلی موسوم به آب سرد زندگی میکنند (دهخدا، 1371: 1244؛ حموی، 1378: 122). مستوفی نیز جودکی را نام یکی از طوایف استان لرستان آورده است و منطقهای را که این طایفه در آن زندگی میکنند به این نام میشناسند. در آثاری همچون تاریخ گزیده، که نام طوایف لر کوچک را برشمرده، از این طایفه نیز نام برده شده است. جالب اینکه در برخی از نسخههای این کتاب نام جودی آمده است که آن را اشتباه نگارشی میدانند و میگویند کاتب به جای جودکی، جودی نوشته است (مستوفی 550:1381).
اما در مورد جاینام پیش از آن؛ یعنی، تارَوا باید گفت که اشپیگل آن را نام یک شهر در ناحیة یَوتیا آورده است و راولینسون به tarouana بطلمیوس در ناحیة غرب کرمان اشاره میکند که اُپر آن را شهر tāroun در کرمان (Oppert,1879:258) و یوستی و هینتس آن را tārom امروزی در پارس میدانند که یک روز راه در جنوب با parga یا فورج دارد (Hinz, 1973:153; Spiegel,1971:220). توینبی بر این باور است که شهر زادگاه وهیزداته، تاروا، اسم خود را بعدها به تارم شهری در مرز شرقی لارستان داده است (توینبی، 1379: 108)؛ اما بارتلمه از آن با عنوان نام استان یا ایالت یاد میکند (Bartholomae,1883:213). البته در اینجا شهر تاروا را به این دلیل آوردیم که بعد مقایسهای با پیشبادامک داشته باشیم.
رخاRaxā (ریخان یا ریخو)
داریوش در ادامة نبرد خود با وهیزدات و تعقیب او پس از ناحیة یَوتیا، در کتیبۀ بیستون، ستون سوم، بند ششم، سطرهای 34 – 36 دربارة رخا چنین آورده است:
…yaθā Pārsam parārasa Raxā nāma vardanam Pārsaiy avadā hauv Vahyazdāta hya Bardiya agaubatā âiŝ hadā kārā patiŝ Artavardiyam hamaranam cartanaiy (Kent,1953,125)
«زمانی که او(وهیزدات) به پارس رسید، شهری به نام راخا در پارس- آنجا این وهیزدات، که خودش را بردیا مینامید، با سپاهش برای جنگ کردن به مقابلة ارتهوردیا آمد» (شارپ،57:1384).
کنت، تولمان، جانسون و شروو این جاینام را شهری در پارس آوردهاند که در عیلامی به صورت rak-qa-an آمده است (Tolman, 1983: 182; Kent, 1961: 205; Johnson, 1917: 199). هینتس این واژه را نام شهری در پارس آورده و معتقد است این جاینام شاید آراگانaragān دورههای بعد باشد (Hinz, 1973: 150; Spiegel, 1971: 238)؛ اما بارتلمه این واژه را نام دژ و قلعه میداند (Bartholomae,1883:212).
اگر بخواهیم تحول آوایی این واژه را بررسی کنیم، بدین شکل است که واج r آغازین واژه باید به r,l آریایی و هندواروپایی r یا l برگردد؛ چراکه در آریایی و هندی باستان l هندواروپایی کمرنگ و در شاخة ایرانی r جایگزین آن میگردد که هنوز علت این فرایند بر ما آشکار نیست (Brugmann,1930:427)a . فارسی باستان به a آریایی و هندواروپاییa,e,o (h2e) برمیگردد (Boop,1885:34؛ هوبشمان،1386: 45). x فارسی باستان به k آریایی و هندواروپایی برمیگردد (Geiger,1974:45). واکة a نیز، که صورت
مؤنث آن ā است و در باستان برای ساختن
اسم و صفت به کار میرفت (Spiegel:1971,164)،
به هندواروپایی ā,ē,ōn,m, (eh2) برمیگردد
(Bruger,2003:84;Crahe,1942 :45). باید دانست در ادامة تحول آوایی از باستان به میانه واکههای پایانی حذف میشوند و a میانه میتواند در لهجهها به i تبدیل شده باشد (Gray,1965:3). پسوند مکانسازnā نیز در بسیاری از جاینامهای بومی همچون فارسان وگوجان دیده میشود.
باستان> *le(h2e)q(m)eh2 = هندواروپایی
rixān= نو> raxān= میانه > raxānām=
در فاصلة چند کیلومتری منطقة تل در کنار روستای دادآباد، منطقهای وجود دارد که آن را ریخو مینامند و روستاهای آن را برگرفته از نام منطقه ریخان یک، ریخان دو و ریخان سه میدانند. ریخان دهی از بخش ملاوی شهرستان خرمآباد است و 1000 تن سکنه دارد. آب آن از چشمة ریخان تأمین میشود. ساکنان این منطقه از طوایف جودکی هستند و زمستان به قشلاق میروند (دهخدا،1371: 848).
البته کلمة ریخو تلفظ بومیان محل و کلمة ریخان اسمی است که بر روی نقشهها میبینیم. در هیچ کتاب تاریخی از این مکان نامی نیامده است؛ تنها در کتابهای جغرافیای استان از آن به عنوان روستا نام بردهاند.
یشییااووادام Paišiyāuvādām (باغ) پیش بادامک
در ادامۀ نبرد داریوش با وهیزدات، که در کتیبۀ بیستون توصیف شده است، به چهارمین مکان این درگیری اشاره میشود. همة این مکانها در یک خط سیر قرار دارند و این مکان چهارم در نزدیکی ریخو، که سومین مکان درگیری آنها بود،پیشییااووادام است. در کتیبة بیستون در مورد این جاینام، ستون سوم، بند هفتم، سطرهای 41-42 چنین آمده است:
… pasāva hauv Vahyazdāta hadā kamnaibiŝ asabāraibiŝ amuθa aŝiyava Paiŝiyāuvādām
پس از آن، این وهیزدات با سواران کم گریخت، رهسپار پ ای شیا او وادا شد ...» (شارپ،58:1384).
این واژه در اکدی به صورت pi-ši-hu-ma-du آمده است (Kent,1961:194). یوستی این جاینام را همان پاسارگارد دانسته است که ترکیبی از paišiyā= نوشتن + huvādā = ساکن است و در کل، خانة بایگانی و نوشتههای مقدس(در پارسارگارد) معنی میدهد. البته عیلامی پاسارگارد در کتیبههای عیلامی هخامنشی به صورت ba-iš-ra-qa-da آمده است (Hinz,1987:126). هینتس معتقد است این جاینام، ناحیهای در پارس بود و آن را از paišiyaبه معنی پیش و هندی باستانsvadhā به معنی مکان میگیرد و در کل جایگاه اجدادی معنی میدهد. آیلرز اشتقاق آن را از هندی باستانpitrya برابر با فارسی باستان *piçya به معنی مال پدری میگیرد (Robinson,1908:107;Hinz,1973:146). اشپیگل این واژه را نام ناحیه یا مکان میگیرد و همگام با نظریة اُپر معتقد است این واژه را باید به صورت paishiyākhuādā بخوانیم و این واژهای را که ما داریم یونانیان پارسارگارد دانستهاند (Spiegel,1971:228; Bartholomae,1883:212 ). در ایران شهر مارکوارت نامی از جاینامهای یاد شده نیامده است.
اگر بخواهیم تحول این واژه را بررسی کنیم، میتوانیم بنابر قواعد تحول آوایی زبان فارسی به احتمال قوی بگوییم که جزء اول در هندواروپاییpeisiō * و در فارسی باستان به Paišiyā بود و در فارسی میانه به pēš و در فارسی نو به piš تبدیل شد (هوبشمان، 1386: 122؛ Brugmann,1930:88). واژة uvādām نیز به صورت بازسازی به هندواروپایی swēdhē * یا wēdhē *برمیگردد؛ یعنی، یکی متشکل از xva یا uva و dā و دیگری از u پیش هشت با vādā. حال چنانچه بخواهیم دنبالة آن را در فارسی میانه و نو ردیابی کنیم، اولی در دورة میانه به صورت xvadā و در فارسی نو xōdā و دومی به صورت vādو bād درمیآید. در نتیجه، تحول بعدی صورت دوم در فارسی نو به شکل پیشباد است.
Peisi(m)eh2- wēdhē > paišiyāuvādām >
pēšvādām
باغ پیش بادامک روستایی کوچک است که به دلیل دور بودن از راههای اصلی کشور، روستایی دور افتاده به شمار میآید. این روستا در نزدیکی منطقة کوهستانی دلیچ واقع است. محیط زندگی این روستانشینان بکر و زیبا است؛ ولی صعبالعبور بودن این منطقة کوهستانی مانعی بزرگ برای پیشرفت این روستاها بوده است. این منطقه آنقدر بکر و دست نخورده است که نامهای باستانی را به زیبایی در خود حفظ کرده است و هنوز آثار قلعهها و بناهای ویران شده را در اینجا میتوان دید؛ اما همچون نقاط دیگر استان کار باستانشناسی دقیقی در این منطقه صورت نگرفته است.
پرگه Parga (برگه)
در نبرد داریوش با وهیزدات، پنجمین نام مکانی که بهکار رفته است کوه پرگ است. در امتداد حرکت بر روی نقشه نیز پیش بادامک و دلیچ با کوهی به نام برگه رو به رو میشویم.
Āiŝ patiŝ Artavardiyam hamaranam cartanaiy Parga nāma kaufa avadā hamaranam akunava …(Kent,1953,125)
«... از آن پس به جنگ کردن علیه ارت وردیی آمد. کوهی پرگ نام در آنجا جنگ کردند ...» (شارپ،1384 :58).
کنت این واژه را نام کوهی در پارس آورده است که عیلامی آن par-rak-qa ، فارسی نو purg و عربی furj میشود (Kent,1961:196). هینتس در کتیبههای عیلامی هخامنشی معتقد است این واژه، که امروزه با نام کوه تطبیق میکند، آوانویسی آن به صورتprga یا prg یا parga مشخص نیست (Hinz,1987:155). اشپیگل نیز به نقل از یوستی این نام را شهر parg، عربی شدة forj آورده است (Spiegel,1971: 229;Tolman, 1983:178). اُپر آن را نام کوه و نام شهر پَرگَه آورده است که در مادی نام شهر و در پارسی نام کوه است. او آن را شهر کنونی فورگ در کرمان میداند (Oppert,1879:264). البته باربیر دو ماینارد برکه را نام شهری کوچک در مرز کرمان آورده است (Demeynard,1970:95). توینبی معتقد است که این واژه، نام کوه و میبایست یکی از دو شهر دوقلوی موسوم به برک burk و فرک بوده باشد که در نزدیکی آن دژی قرار داشت (توینبی، 108:1379و نیز رکSkjarvo,2002:22:).
به لحاظ تحول آوایی Parga فارسی باستان را میتوان به صورت *bhergho در هندواروپایی بازسازی کرد(Brugmann,1930:45) که در دورة میانه به parg (هوبشمان،1386: 168) و در فارسی نو به b/f/parg تبدیل شده باشد (Geiger,1974:61,77). البته تحول p آغازین به b نادر و تحول آن نامشخص است و در برخی واژهها p به صورت معرب با b آمده است (هوبشمان،1386: 169). در گویش لری کوه و کوهپایه را بِرگ میخوانند؛ همچنانکه برگه نام کوهی در شهرستان پلدختر است.
*bhergho>parga >parg
نتیجه
زمانی که به جاینامهای آمده در متون ایران باستان برمیخوریم، میتوانیم برخی از آنها را با مکانهای امروزی تطبیق دهیم؛ همچون هریوه با هرات، هرخوتی با آراخوسیا، هیتومنت با هیلمند و ... تا جایی که شماری بر این باورند که ممکن است قبایل ایرانی نام مکانهای آغازین خود را، که تعیین محل آنها دشوار است، بر مکانهایی گذاشته باشند که بعدها در آنها سکنی گزیدند.
به همین گونه، وقتی تاریخ و زبان ایران دورة هخامنشی را مطالعه میکنیم، باید گذشته از مورد یاد شده، به تأثیرات فرهنگی و زبانی آن نیز توجه کنیم. به لحاظ جغرافیایی، سرزمین قبایل هخامنشیان پس از استقرار، که هرودوت آنان را در نام ده قبیله ذکر میکند، ناحیة عیلام بود که از ناحیة لرستان تا حوالی خلیج فارس را دربرمیگرفت. البته ما میتوانیم احتمال بدهیم که این طوایف تا زمان ساسانیان با جمعیت بومی آمیخته و در این نواحی ساکن شدند؛ هرچند که منابع از این طوایف فقط در دورة هخامنشی نام میبرند. وقتی ما شواهد زبانی را مقایسه میکنیم، پی میبریم زبان ساسانی دنبالة زبان فارسی باستان هخامنشی و گویش لری هم یکی از شاخههای اصلی فارسی میانة غربی بود که زبانشناسان بر این موضوع اتفاق نظر دارند؛ در نتیجه، بسیاری از تأثیرات فرهنگی و زبانی دو سلسلة هخامنشی و ساسانی را نیز میتوان در این اقوام جستجو کرد. امروزه هم در این منطقه، لهجههای لری و لهجههای همخانوادة آن رایج است؛ برای نمونه، وقتی لهجة لری بویراحمدی را بررسی میکنیم، از آنجا که این لهجه به دلیل کوهستانی بودن، کمتر دستخوش تغییر و تحول گشته است، حتی واژههایی از زبان فارسی باستان (هخامنشی) را در آن مییابیم.
چنانکه گذشت، در بررسی جاینامهای ذکر شده وقتی مسیر حرکت داریوش به دنبال وهیزدات را پیگیری میکنیم، میتوانیم جاینامهای آمده در کتیبة بیستون را با برخی از جاینامها در استان لرستان همخوان بدانیم. با اطمینان نمیتوان گفت که نبردهای داریوش در این ناحیه صورت گرفت یا این طوایف در آن زمان در این منطقه ساکن بودند؛ اما با کاربرد شواهد زبانشناسی، این جاینامها را میتوان در این نواحی ردیابی کرد.
طبق اسناد دورة هخامنشی، یئوتیا یکی از طوایف آن دوره بود و امروزه نیز نام این طایفه را میتوان در نام طایفة جودکی جستجو کرد؛ چراکه علاوه بر شواهد تاریخی، شواهد زبانشناسی نیز به کمک ما میآید. این قاعده را نیز میتوان در نام کوه برگه مشاهده کرد؛ چنانکه این نام در دورة باستان نام کوه بود و اکنون نیز این نام در گویش لری برای نام کوه و شهر به کار میرود. البته بیشتر میتوان احتمال داد همچون بسیاری واژهها، صورت معرب واژة پرگة باستان رایج است.
در ادامة همین تعقیب و گریزها، باز نام شهر رخا آمده است که باید این نام را با توجه به مسیر داریوش در این ناحیه جستجو کنیم یا اینکه بگوییم این جاینامهای باستانی در این ناحیه به جا ماندهاند؛ چنانکه بنابر شواهد زبانشناسی، تنها نام ریخان با رخای باستانی همخوانی دارد. شایان ذکر است که ما در این منطقه، هیچ گونه توجیهی در مورد وجه تسمیة این جاینامها نیافتیم، مگر اینکه بر این باور باشیم که آنان از نامی باستانی مشتق شده و در لهجههای بومی ماندهاند؛ اما در مورد پیشیاووادا، توصیف آن کمی تفاوت دارد. به لحاظ جغرافیایی ما میتوانیم این جاینام را همچون جاینامهای دیگر در نواحی ذکر شده و نه مسیرهای دورتر دنبال کنیم. به لحاظ زبانی هم ما نتوانستیم مکانی نزدیک به آن، جز پیشبادامک پیدا کنیم. براساس دو نوع تحول آوایی که آورده شد ما تحول دوم آن را در نظر میگیریم؛ یعنی، پیشیاووادای باستان به صورت پیشوادpēšvād به دورة میانه و به صورت پیشباد pišbād به فارسی نو رسیده است. سپس میتوانیم دو احتمال برای آن در نظر گیریم که یا این نام، طبق تحول لهجة بومی و در قیاس با نام رستنی یا جاینامی دیگر که بر ما نامعلوم است به بادامک تبدیل شده است یا اینکه به این معتقد شویم که واج (م) (همچون نام شهرهایی چون تارم مشتق از تاروا) در بادام، بازماندة حالت صرفی مفعولی باستان است که اسم و صفت (م) میگرفت (paišiyauvādām).