نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار تاریخ، دانشگاه شهید چمران اهواز.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
One of the basic rules for the construction of a city during the ancient period was selecting an appropriate place. Such a place should have sufficient amount of water, moderate climate, fertile soil, location on or near trade routes and easy to defend. Did such conditions prevail in the area where the city called Jundi Shâpur was founded? Did Shâpur make an inquiry about the site and its climate before he finally ordered the construction of the city? The city believed to have been constructed for his queen, the daughter of Emperor of Rom.
Long before Shâpur ordered the building of the city, there had been a city in the same site called Janta Shapir or Janta Shapirta, an Indian name which meant âattractive gardenâ. This indicates that long before the reign of Shâpur this part of Iran was known to Indians. They perhaps either resided there or frequently visited the site after leaving India, mostly due to internal conflicts. Naturally, the ancient sources relating the history of both of the countries throw light on old routed relations between the two countries.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
با نگاهی به تاریخ سلسلههای حکومتگر در ایران از کهنترین ادوار تا عصر پهلوی درمییابیم، که هر یک از آن سلسله ها، به دلایلی، به ساخت شهر یا شهرهایی همت گماشتهاند. در این میان، شهرت ساسانیان از دیگر سلسلههای حکومتگر ایران بیشتر است. شماری از شاهان ساسانی چون: اردشیر، شاپور یکم، پیروز و قباد در عرصة شهرسازی درخشیده اند و نام برخی از شهرهای باستانی ایران با نام آنها پیوند خورده است. در این میان، شاپور یکم به دلیل ساخت سه شهر که هریک از دیدگاه و منظری شهرت فراوانی داشته اند، چهرهای مشهور در تاریخ ایران است. شهرهای ابرشهر یا نیشاپور، بیشاپور و سرانجام جندی شاپور، سه شهر مهم از میان شماری از شهرهای عصر ساسانی هستند که با نام شاپور پیوند خوردهاند. در این میان، جندی شاپور به دلایل بیشماری که مهمترین آنها فعالیتهای علمی دانشگاه آن شهر بوده، در تاریخ تمدن جهانی، شهرت بیشتری دارد. این شهرت بیشتر ناشی از حضور پزشکان این دانشگاه در بغداد برای مداوای خلفای عباسی بوده است، اما پارهای نیز به دلیل حضور یعقوب در این شهر، پس از شکست وی از عباسیان و سپس وفات وی در این شهر بوده است.
خواهیم دید که بنیان این شهر قرنها پیش از ساسانیان و در عصر عیلامیان بنا نهاده شده و گویا از همان هنگام مردمی که بعدها و سپس تاکنون هندی میخوانیم، در این جا سکونت داشته یا در رفت و آمد دایم با این محل بودهاند.
البته، دراین که شهری که بعدها به جندی شاپور موسوم شده، شهری باستانی بوده است، جای هیچ شک و شبههای نیست. این نام ـ به گونهای که بعداً اشاره خواهیم کردـ نامی هندی نیز بوده است، که بلافاصله این پرسش را مطرح میسازد که پیشینة حضور هندیان در ایران به چه تاریخی بازمیگردد و اصولاً چرا در مقاطعی از تاریخ ایران، بخش جنوبی ایران را هند خواندهاند.
نگاهی نو به شهری کهن
یکی از ضوابط ساخت شهرها در عصر باستان، انتخاب محل مناسب احداث شهر بود. آنان عقیده داشتند که چنین محلی باید دارای آب فراوان، خاک حاصلخیز، اقلیمی مناسب و دور از عوامل بیماری زا بوده، سیل گیر و زلزله خیز نباشد. نیز چنین مکانی باید در مسیر راههای تجاری بوده، دفاع از آن هنگام حمله دشمن امکان پذیر باشد.
اکنون پرسش این است که چنین ضوابطی در انتخاب محل و ساخت شهری به نام جندی شاپور که بنای آن را به شاپور یکم ساسانی منسوب میکنند، وجود داشته است؟ (طبری،1387: 70 و پیگولوسکایا،1372: 235). به عبارت دیگر، شاپور که تصمیم گرفت این شهر را بسازد، شد از مردم منطقه و آگاهان دربار خویش درخصوص اقلیم بسیار گرم خوزستان پرسش ننمود؟ بویژه که گویا شهر را برای سکونت همسر خود دختر امپراتور روم ساخته بوده است (ابن قفطی،1371: 93).
خواهیم دید که بنیان این شهر، قرنها پیش از عصر ساسانیان و در عصر عیلامیان بنا نهاده شده بوده است و گویا از همان هنگام، مردمی که بعدها و سپس تاکنون هندی میخوانیم، در این جا سکونت داشته یا در رفت و آمد دایم به این محل بوده اند.
البته، در این که شهری که بعدها به جندی شاپور موسوم شده، شهری باستانی بوده است، جای هیچ شک و شبهه ای نیست. این نام به گونهای که اشاره خواهیم کرد، نامی هندی است که بلافاصله این پرسش را مطرح می سازد که پیشینة حضور هندیان در ایران به چه تاریخی باز میگردد و اصولاً چرا در مقاطعی از تاریخ ایران، بخش جنوبی ایران را هند خوانده اند.
زبانشناسان که درخصوص زبان عیلامی تحقیقاتی نموده اند، شباهتهای زبانی بین زبان دراویدی و گویش براهویی در میان بلوچها (فرای،1368: 127) از یک سو و از سوی دیگر، بین این دو زبان و زبان عیلامی کهن یافتهاند (کامرون،1374: 14). چنین به نظر میرسد که در گذشته، از کرانه های جنوبی ایران تا هند، مردمانی با زبانی نسبتاً یکسان زندگی می کردهاند. در دورههای بعد، پس از هجوم آریاییان که به زبانی یکسان، اما به لهجههای متفاوت سخن میگفتهاند، زبان آنان در ایران و هند رایج شد، اما به مرور زمان، این زبان آریاییان با زبان های بومی آمیخته شد و به دو شاخة فارسی و هندی منشعب گردید. سپس هجوم اقوام گوناگون به سرزمینهای ایران و هند که در پی آن رخ داد به تفاوت زبانی فزآینده میان ایرانیان و هندیان منجر گردید با ورود به عصر هخامنشی روابط ایران و هند ادامه یافت. البته، به نظر میرسد این روابط در عصر کورش دوستانه و صلح آمیز نبوده است و اگر نظر برخی از مورّخان را درست بدانیم، کورش در جنگ با هندیان که به سرزمین ایران یورشهایی داشتهاند، به قتل رسیده است (پیرنیا،1380: 245 و داندامایف،1373: 125).
اما داریوش توانست هندیان را شکست دهد و بخش هایی از غرب هند، از پنجاب تا ماهاراشترا را به صورت ساتراپی از امپراتوری هخامنشیان درآورد (پیرنیا، 1380:580؛Mahajan,1983:141) این بخش هند تا سقوط ایران هخامنشی سالانه 360 تالان پودر طلا به عنوان خراج به ایران میپرداخت. در منابع تاریخ ایران باستان بارها و بارها از هندیان سخن به میان آمده که در کنار ایرانیان علیه یونانیان جنگیدهاند (همان: 669 و ibid,1983:142).
با سقوط سلسله هخامنشی شاهد مهاجرت ایرانیان نامبرده زیر به کشور هند هستیم:
1- روحانیون زردشتی که در هند به نام مگی برهمن شهرت دارند؛
2- هنرمندان ایرانی که شهر ماتورا، پایتخت آشوکا، شاه سلسلة ماوریا را به صورت تخت جمشید ساخته و زینت دادند (فرای،1368: 205).
3- زنان ایرانی که به عنوان محافظان شاهان هند به کار گرفته شدند. این زنان آشنا به فنون جنگی به نام یاوانی نامیده میشدند (Mahajan ,1983 :143).
4- افسران ایرانی که بعضی چون توشاسپا (ibid:142) به فرمانداری کاتیا وار در گجرات رسیدند. ضمن آنکه از افسری به نام فرنازاترس (ibib) یاد شده که فرمانده سپاه ارابه سواران هند بوده است.
به نظر می رسد که در پی جنگ های سلاطین دهگانه هند "دْسها راجْنا (dasha ragna) (ibid:146) و پس از آن جنگ هایی که بین شانزده حکومت هند "ماهاجانا پاداس" (mahajana padas) رخ داد و به کامیابی ماگادا (magada) انجامید و به تعقیب و تعذیب مخالفان در حدود 600 سال پیش از میلاد منجرشد، شماری از هندیان که تقریباً همگی به طبقه حاکم متعلق بودند، به ایران آمده، در بافت جمعیتی ایران پذیرفته شدند. اگر چنین باشد که پارهای شواهد تاریخی آن را تأیید میکنند، ظهور نامهای هندی در سرزمین خوزستان و دیگر نقاط جنوبی ایران که به لحاظ آب و هوایی شباهت هایی به مناطق شمالی هند دارد، قابل توجیه است.
هندیان، این سرزمین سر سبز را که یادآور سرزمینهای پدرانشان بود و در هر گوشة آن مزارع نیشکر وجود داشت، جَنْتْاشاْپْیْر (Jantaspir) یا جَنْتْاشْاپیْرتا (Jantaspirta) (الگود،1356: 47) به معنی "باغ زیبا یا باغ فریبنده" نامیدند.
اگر در این نام، "د" را جایگزین «ت» در واژة "جنتا" و "و" را جایگزین «ی» در واژة شاپیر نماییم، که این شیوه جایگزینی اصوات در واژگان زبان های ایرانی رایج است، به نام جدید جندا شاپور برمیخوریم. کارل هومل، محقق آلمانی کوشیده است واژه جنتا را با واژه کنتا یا گنتا در سنسکریت از ریشة "کانتی" به معنای "فریبنده یا جذاب" (گویری،1380: 5) بداند و بنابراین گنداشاپور را شهر فریبنده خوانده است و براستی، اگر در مقطعی از تاریخ شهری ایرانی توانسته باشد عدهای از هندیان را به خود جلب کند، شگفتیآور است.
البته، شاید ریشة گنتا را بتوان در واژة گنتی به معنای زنگ جستجو کرد. آیا هندیان و پس از آنها مسیحیان که در معابد خود زنگ میآویختند، باعث شهرت شهر بدان نام شدند: شهر زنگها. شاید هم بتوان آن را مرتبط با گاندی دانست که به معنای تحصیل کرده است و بنابراین، شاید شهر علم، که در این صورت با آنچه که به دنبال آن هستیم؛ یعنی شهر علمی قرابت پیدا میکند. زرینکوب هنگامی که از برزویه و سفرش به هند سخن میگوید، مینویسد : برزویه پیش از سفر به هند در جندی شاپور، یا جایی دیگر به زبان هندی آشنایی یافته و از معارف هندوان آن اندازه آگاهی داشته است که بتواند نزد دانایان و برهمنان قوم بانظر قبول تلقی گردد (زرین کوب،1378: 267).
اما توضیحاتی که درخصوص شهر جندی شاپور چه توسط بیگانگان و چه توسط ایرانیان ارائه شده است، با آنچه که در جنتاشاپیرتا دیدهایم، مغایرت دارد. در این میان، مهمترین پرسش بیپاسخ این است که جندیشاپور را شاپور ساخته است؛ یعنی به احتمال زیاد، کاری را که پدرش آغاز کرده بود، به اتمام رسانیده است؛ حال آنکه جندی شاپور پیشین که ذکر آن گذشت، شهری عیلامی است. بنابراین، به نظر میرسد که ما با دو جندی شاپور روبه رو هستیم: یکی جندی شاپوری که محل آن را در نزدیکی بقعه و آبادی شاه ابوالقاسمی میدانند که در کمتر از 400 سال پیش، فتحعلیخان، حاکم شوشتر مؤسس آن بوده و دیگری به نام آن گندی شاپور یا شاپور گرد، که شوشتر کنونی است. شایبه وجود قبر یعقوب لیث در محل کنونی روستای شاه ابوالقاسم به حدود سال 1316 باز میگردد. در آن سال، سید محمد علی مرتضوی، یکی از منسوبان مرحوم امام شوشتری، سنگی را که بر آن ابیاتی مربوط به یعقوب لیث نوشته شده بود، در مزار آن عارف مشاهده کرد و چون یعقوب در جندیشاپور وفات یافته بود، روستای شاه ابوالقاسم را همان جندی شاپور کهن فرض نمودند. این ابیات به شرح زیر بود:
بگرفتم از خراسان تا مُلک فارس یکسر |
|
ملـک عـراق از من هرگــز نبود رسته |
|
بـدرود یـاد گیتی بانــوی نــوبهاران |
|
یعقوب لیث گویی در آن نبد نشسته |
|
اما چگونه قبر یعقوب در مقبرهای کشف میشود که صاحب آن مقبره شیخ ابوالقاسم از مریدان شیخ اسماعیل قصری، 300 سال پس از یعقوب وفات یافته و بنای مقبره تقریباً 800 سال پس از مرگ یعقوب توسط فتحعلیخان، حاکم شوشتر به حرمت این عارف بنا گردیده است؟ حال بماند که چگونه سنگ خوزستان که مقاومت چندانی هم نداشته است،حدوداً 1100 سال دوام آورده تا به رؤیت آقای مرتضوی و امام برسد مسألهای درخور توجه است.
البته، شوشتر نیز شهر کهنی است که از عمر آن افزون بر پنج هزار سال سپری شده است. میدانیم که در حدود 4600 سال پیش، بنیان سلسله اول اَوان توسط کٌوریْشَک (Korishak) در اینجا نهاده شده است (مجید زاده، 1370: 6) چهارصد سال پس از آن، در عصر آخرین شاه از سلسله دوم آوان کوتیر اینشوشینک ـ که سومریان پوزوراینشوشینک میخواندند ـ گوتی ها از سرزمین خود گوته بوم به شوشتر یا آوان حمله کرده، در نزدیکی آن سکنی گزیدند. گوت وند (گتوند)، نام شهری است که گویا از آن پس با پسوند "وند"، محل سکونت آنها را نشان می دهد. کشف آثار باستانی در تپههای اطراف شوشتر که به هزارههای سوم و دوم پیش از میلاد متعلق است، اهمیت این شهر را در عصر باستان نشان میدهد. این آثار شامل سنگ نوشتهها، سفالها و مجسمههای مردان و زنان در حالتهای مختلف است، اما در هزاره یکم پیش از میلاد در جوار گورهای سنگی، شاهد نهری هستیم که به دنبال عملیات آبرسانی عیلامیها، اینبار توسط هخامنشیان احداث گردیده است، نهر داریون (دارایان)، نهری که توسط پادشاهان هخامنشی آغاز شده، به اتمام رسید. در این شهر که قدر مسلم در عصر هخامنشی اهمیت فراوانی داشته، بندهایی توسط هخامنشیان به وجود آمده است. آنچه که هست، این که در عصر هخامنشیان، شهر مهمی بوده که آپولونیوس (Appolonios) یا بلیناس، مورخ عصر سلوکی از آن نام میبرد (اقتداری، 1375: 915).
با تصرف خوزستان توسط مهرداد یکم223-187ق.م، شاه اشکانی، شوشتر اهمیتی ویژه یافت. میتوان اندیشید که شماری از پارتیان و بعدها منداییها و پس از آن مسیحیان، این سرزمین را برای سکونت خود انتخاب کردهاند، اما به هر دلیل و شاید وابستگی پارتیان به کشاورزی و گلهداری،آنها محل شهر پیشین را که در جای کنونی محله شاه زید و اطراف قلعه سلاسل و تا سواحل رودخانه بوده، ترک گفته، شهر جدیدی در فاصله یک کیلومتری جنوب شوشتر بنا کنند که همان شهر دستوا یا دشتواست و اکنون ویرانههای آن در منطقه گلالک، نزدیک به بند ماهی بازان یا بند خدا آفرین موجود است. این شهر نزدیک به چهار قرن مرکز حکومت الیمائید بود که سروری اشکانیان را پذیرفته بودند و شاید آخرین جنگ اردشیر و اردوان،آوریل 224م در دشت هرمزان در نزدیکی شوشتر اتفاق افتاده باشد . اما ساسانیان که از اشکانیان متنفر بودند، آب را به شهر بستند و بار دیگر مرکز حکومتی را به جایگاه کهن شهر بازگردانیدند؛ جایی که چندین متر نسبت به دستوا بلندتر است. شهر جدید این بار تیشتر یا تشتر نام گرفت، که بعدها در منابع عربی از آن به تستر نام برده میشد. تیشتر، ایزد آب بود که لااقل دو تجلی آن در فرهنگ ایرانی ماندگار شد: تجلی نخست به صورت بز است و هنوز در گویش بختیاری تیشتر به مفهوم "بز" است، اما تجلّی دوم اسب است که طالع شوشتر نیز بوده است و شهر را گویا به آن شکل یا نام ساختهاند. تیشتر، به صورت اسب سفیدی با دیو خشکی اپوش در جنگ (دایم) است. شاید به دلیل نفوذ اشکانیان که هم مسیحیان و هم منداییان از آنها به خاطر تساهل و تسامح مذهبیشان جانبداری و حمایت میکردند و شاید به دلیل اهمیت نظامی منطقه ساسانیان یا پادگان جدیدی در آن جا احداث کردند یا پادگان قدیمی را که شاید از عصر عیلامیان وجود داشته، تقویت و راهاندازی نمودهاند (گیرشمن، 1372: 386).
اکنون شهر را که با این پادگان ارتباطی تنگاتنگ یافته، گندی شاپور یا جایگاه ارتش شاپور نام نهادهاند، اما بعید نیست که شهر گنده شاپور بوده که به معنای شهر شاپور بزرگ است؛ شاهی که توانست در سه تلاش موفق، قیصری را به قتل برساند، قیصری را برتخت سلطنت بنشاند و قیصر دیگری را اسیر کند. والریانوس، قیصر دستگیر شده را شاپور واداشت که به جبران خرابی های مکرر رومیان در ایران، تاوانی بپردازد، بازسازی مناطقی که از ناحیه حملة رومیان ویران شده بود. چنین بود که والریانوس همّت به ساخت خرابیهای شوشتر گماشت و عجیب نیست با بناهایی که قدر مسلّم، معماران رومی در شوشتر ساختهاند، به مصداق «وه از اندیو شاه پوهر»، "شهر شاپور، بهتر از انتیوک (انتاکیه)" گردیده باشد. گیرشمن آن را انبار اسلحه شاپور میخواند (تئودور،1378: 93) طبری میگوید از آن پس این شهر به نام شاپور نامگذاری شد (همان: 70) شاپور گرد. طبری سپس ادامه میدهد که اهوازیان آن را بیل خوانند و سپس در توجیه این نام گوید: بیل شخصی بوده است که شهر را ساخته و محاسبات آن را در عصر شاپور به دست داشته است (طبری،1387: 70و71).
البته چنین نبوده و نیست و هرگاه مورّخان یا سیاحان از توضیح علمی در خصوص مطلبی برنیامدهاند، آن را یا مرتبط با شیاطین و اجنه یا دیوان و یا به افرادی منتسب کردهاند که وجود خارجی نداشته اند؛ مثلاً نام شوشتر را از نام عربی مسلمان به نام تستر گرفته و یا بیل را سازنده شهر دانستهاند.
در واقع، بیل واژهای باستانی به مفهوم شهر است که آن را در نام شهر دس+بیل=دسبیل و اردا+بیل=اردبیل میبینیم. تقریبا تمام مردم شهرهای کوچک اطراف شوشتر، از شوشتر به نام بیل یا شهر نام بردهاند و هنوز پس از قرنها شوشتریهای اهواز آن را شهر میگویند که به همان معنای بیل در واژگان باستانی است؛ بدون آنکه نام آن؛ یعنی شوشتر را بر زبان برانند.
شوشتر به دلائل عدیدهای مورد توجه بود: نخست آن که دارای آب فراوان و خاک مناسب و دشت های وسیعی بوده که برای تغذیه مردمان زیادی و برای مدتی طولانی این آمادگی را داشت و دو دیگر آنکه به دلیل موقعیت خاص آن که در بین دو شاخة رودخانة کارون واقع شده بود، دفاع از آن با سهولت بیشتری امکان پذیر بود؛ همچنانکه بعدها مسلمانان جز در سایه خیانت مردی که در تاریخ از او به نام سینه یا سینا یاد شده، نتوانستند شوشتر را تصرف کنند.
البته، گویا هوای آن هم بمراتب بهتر از اکنون آن بوده، زیرا انگور خوبی در آن جا به دست میآمده و شهرت شراب آن چنان بوده است که فرزدق، شاعر عرب، عذوبت و گوارایی آن را ستوده است (اقتداری،1375: 1105).
بنابراین، منطق حکم میکند برای شهری که علاوه بر موقعیت خاص سوقالجیشی آن به دلیل توانمندی اقتصادی و موقعیت اجتماعی آن از نظر عناصر تشکیل دهنده شهر؛ یعنی نخست، بازماندگان اشکانیان. دوم، اقلیتهای مذهبی: چون منداییها که گویا پس از مهاجرت آنها در عصر بلاش یکم یا سوم در شوشتر ساکن شده و سوم یهودیان که از ازمنه کهن در این شهر ساکن بودهاند، پادگانی در شوشتر تأسیس گردد یا اگر بوده، تقویت شود، و چنین بود که در شوشتر پادگانی تأسیس گشت و برای مدتی شهر نام جدیدی به خود گرفت: «گندشاپور» یا لشگرگاه شاپور (ویسهوفر، 1377: 203).
پس، در عصر شاپور یکم ساسانی، شهری شکل میگیرد که قدر مسلم در جوار معماری کهن ایران، معماری رومی را؛ آن هم با شکوهی که یادآور ارائه هنر امپراتوری روم است، ارائه مینماید. اکنون شهری که تأسیس شده، شاهکاری هنری است و لیاقت آن را دارد که به دلیل تلفیق معماری شرق و غرب عنوان «وه از انتیو (اندیو) شاه پوهر» را گیرد، شهر شاپور بهتر از انتاکیه، شهر شاپور بزرگ، گنده شاپور، شاپور گرد.
بنابراین، به نظر میرسد که این شهر با داشتن هوایی مناسب، خاک خوب و آب فراوان و در عین حال، فضایی یونانی- رومی میتوانسته است محل مناسبی برای حکیمان و فرزانگان یونانی و رومی باشد که در ایران اوطان مألوف را از یاد نبرند. در این جاست که اساس دانشگاه جندی شاپور ریخته میشود؛ شهری که با رعایت اصل تساهل و تسامح، یا یادآور هخامنشیان بود، یا سلوکیان و یا پارتیان و بنابراین، حضور اقوام گوناگونی از امواج اولیه آریاییان، سپس یهودیان، منداییان و مسیحیان را تجربه کرده بود. آیا وجود شیوه های مختلف تدفین و وجود مقابر صخرهای، سردابی، گلابی شکل، لغم که در ته قبر حفرهای به درازای طول قبر ایجاد میشد و قبور یهودیان و مسیحیان و منداییان و از همه مهمتر، مقابر آن همه پیران طریقت؛ چه آنانی که پیرو مذهب سنت بودند و چه شیعه دلیلی بر وجودتسامح و تساهل مذهبی و پرواضح فرهنگی در شوشتر نبوده است؟
شهری که نام آن در طی تاریخ طولانیاش به نام دارالمؤمنین، یادآور مومنانی است که جدا از شیوه اعتقادی خود، خدای واحدی را پرستش کردهاند. اکنون پرسش این است که براستی یعقوب در کدام یک از این دو جندی شاپور پناه گزیده و وفات یافته است؟ پیش از پرداختن به این پرسش باید یادآور شویم که یعقوب مرد خودساختهای بود. اهدافی بزرگ در سر داشت و برای رسیدن به آن اهداف از هیچ کوششی فروگذار نکرد. در کسوت و جامة ایّاری (عیاری) آموخته بود که چگونه از موقعیت ها به نحو شایستهای بهرهبرداری کند. به کمک نبوغ نظامی خود بود که نه تنها توانست سیستان و خراسان، که بسیاری از نقاط مهم کشور را آزاد و آماده نبرد با خلیفه سازد. ما نباید یعقوب را به دلیل شکست دیرالعاقول سرزنش کنیم. به هرحال، جنگ قماری است که در آن امکان باخت هم هست. آیا دیگر بزرگان تاریخ شکست را تجربه نکردند؟ آنچه هست، این شکستها نوعی بیداری و هشیاری و شاید پایمردی برای عنصر شکستخورده به همراه میآورد.
نگاه کنید به پاسخ مردانه این عیار سیستانی که به نماینده خلیفه میگوید: اگر مُردم که خلیفه آسوده خاطر خواهدشد، اما اگر از مرگ رَستم که بین من و خلیفه این شمشیر است. چنین مردی نباید و نمیتواند شکست دیگری را بپذیرد. بنابراین، باید در جایی پناه گزیند که هم از دسترس خلیفه به دور باشد و هم بتواند در ایام بیماری سپاه خود را تقویت نموده، سازمان دهد و امکانات مختلفی چون زرادخانه، امکانات دفاعی و امکان تغذیه سربازان و تعلیف مرکبهای سوار او موجود باشد. این شهر نمیتوانست شهر بیدفاع جنتاشاپیرتا یا جندی شاپور در روستای شاه ابوالقاسم باشد که گفتیم شهری کهن بود و لااقل در فعالیتهای کشاورزی و با استفاده از خیشها و بیلهای مکانیکی آثاری که نماینده شهری شاهانه باشد، در آن یافت نشده، دفاع از آن مشکل و استحکامات چندانی نداشته است.
متأسفانه، سنگهای آسیابهایی که در آن جا پیدا شده و ساییدگی سطحی آن نمایان است، به اشتباه سنگ های پاشنة در تصور شده اند که دروازه های شهر بر آنها میچرخیدهاند! اما شوشتر شهری بود که سه دیوار دفاعی ارگ، آن را که بعدها به قلعه سلاسل شهرت یافت، از حملات دشمن محفوظ میداشت و افزون بر آن، شهر چون جزیرهای بین دو شاخه رودخانه کارون واقع شده بود و پادگانی که از گذشته در آن قرار داشت، دفاع از آن را برای نیرویی ولو اندک امکانپذیر میساخت. این پادگان، همان محلی است که بعدها مکرم، سردار عرب آن را محل استقرار نیروی خود قرار داد و نام جدیدی یافت: عسکر مکرم، هرچند ایرانیان همچنان لشکر مینامیدند.
به هر روی، گویا در عصر یعقوب، هنوز پزشکانی در شهر بودهاند که به مداوای یعقوب بپردازند، اما یعقوب حاضر نشد تن به مداوای پزشک دهد که حقنه راتجویز کرده بود و براستی اگر آن روز یعقوب تمکین میکرد و تن به حقنه میداد، مسیر تاریخ ایران تغییر نمیکرد؟ سرانجام یعقوب جان به جان آفرین تسلیم کرد و میتوان گفت بسیاری در غم از دست دادن او گریستند. چه ایّاران یا مهریان که در او کریشت یا مهر اشکانی را میدیدند، چه زردشتیان که این سیستانی زاده را موعود نجات بخش خود، به نام سوشیانس، میدانستند و بعید نیست که بقعة صاحب الزّمان در شوشتر مدفن او باشد.
اما چه توجیهی برای نام نیلاد و نیلات داریم که نام دیگر شهر بود؟ شوشتر، یکی از مراکز تهیه نیل بود و آن همه آسیاب که به نیروی آب میچرخیدند، تنها گندم آرد نمیکردند؛ که برخی به تهیه آرد جو و برخی به تهیه آرد برنج که از آن نان برنجین و غذایی به نام گپه تهیه میشد و شماری از آنها به تهیه نیل میپرداختند. نیل هم در صنعت قالی بافی و هم پارچه بافی کاربرد زیادی داشت. شوشتر، یکی از مراکز مهم بافت قالی بود و گره آن ترکی بود، که آن هم به دلیل گندزلوها، یکی از تیرههای افشار شوشتر بود. واژه نیل، در کلمه نیلاد مشخص، اما "اد" و یا "ات" که در آخر آن اضافه شده، پسوند مکان است که در واژه کناد یا کنات که اکنون قنات میگوییم، مشاهده میشود. اما بیت لاپت به چه معنایی است؟ در منابعی چند نوشته شده، که بیت لاپت به معنای "خانة شکست" است (دینوری،1366: 73 و مارکوارت،1373: 64).
اما این نام چگونه و چرا به کار گرفته شده است. آیا مسیحیان سریانی آن را بدین نام خواندند و قصدآنها اهانت به شاپور بوده موضوعی است که بیشتر به آن اندیشیده ند، اما پاسخ منفی است. درواقع، مسیحیان عصر شاپور هنوز رقم قابل توجهی نبوده و یا مورد بیمهری و یا بی اعتنایی ساسانیان واقع نشده بودند که چنین نامی را به شهری دهند که معرف شاه و سلسلهای باشد که حامی آنهاست. به عکس، شاید بتوان گفت معنای مجازی آن اشاره به اقتدار شاپوری است که توانسته بود دولت مقتدر روم را به زانو درآورد؛ دولتی که عامل اخراج مسیحیان بود و در اوقات مختلف با کشتار و بعضاً اخراج آنها از سرزمین روم، اثری نامطلوب بر مردم مسیحی گذاشته بود. بنابراین، بیت لاپت که اشاره شده، به عکس آنچه که تصور میشود، نه در راستای تحقیر شاپور، که در راستای تحقیر امپراتوری روم بود که پس از شکست، مجبور به تمکین و بیگاری در ایران است.
اما اگر بیندیشیم شوشتر جایگاه هندیان بوده که شواهدی هم آن را تأیید میکند در این صورت، مفهوم بیت لاپت «شهر بینشان» و «شهر بینام» میشود و این با واژه انوش برد؛ یعنی همیشه فراموش شده مرتبط میشود، زیرا که انوشبرد یا اندامش، نام دژ مشهوری در شوشتر بوده که بعدها به سلاسل تغییر نام میدهد و محل حبس زندانیان سیاسی بوده است و شماری از زندانیان مشهور چون قباد، شاه ساسانی و یا شاهزادگانی چون انوشکزاد یا انوشزاد، فرزند سرکش انوشیروان که به استظهار و پشتگرمی مسیحیان علیه پدر شورید، مدتی در آن جا زندانی بوده است.
اما مانی که گاه گفته می شود در اهواز کشته شده است، به نظر می رسد که در شوشتر به قتل رسیده باشد، اما چرا در شوشتر؟ قتل مردی که توانسته بود در حوادث سیاسی، مذهبی و اجتماعی نقشی فعال ایفا کند و پیروان بسیاری داشت، میبایست در جایی باشد که امکان مبارزة احتمالی با قشر خشمگین طرفدار او را داشته باشد و چه جایی بهتر از شوشتر که بنا به آنچه گفته شد، مرکزی نظامی هم بوده است. شاید هم مانی ایام حبس را در سلاسل گذرانید، اما مجدداً چرا در شوشتر؟ باید به این نکته اشاره شود که شوشتر شهری مذهبی بود؛ شهری که در عین آن که پیرو تساهل و تسامح مذهبی بود، از ایجاد تنش در سایر ادیان نیزپرهیز میکرد.
اما در یک مورد به نظر میرسد که پیروان مذاهب گوناگون اتفاق نظر داشتهاند و آن اعدام مانی بوده است، زیرا تفکر وی نه مایه خشنودی زردشتیان بود، نه مسیحیان و نه منداییها و هندیها. بنابراین، گویا جز پیروان وی کسی از مرگ او اندوهی به دل راه نمیداد. این که پوست او را از کاه پر کرده و از دروازه شهر آویزان نمودهاند، به معنای پایان یک نهضت و ختم یک مقوله سیاسی - مذهبی بود که قدر مسلم مایه نگرانی حکومت مرکزی به شمار میآمده است. اما این که جسد وی را از دروازه جندی شاپور آویزان کردهاند، نکته ظریفی است و آن، این است که دروازههای یک شهر به نام شهری نامگذاری میشده که راه آن دروازهها به آن شهر ختم میشد. بنابراین، قتل مانی باید در جایی واقع شده باشد که در نقطه مقابل آن جندی شاپور یا جنتاشاپیر واقع شده باشد و چنین محلی میتواند تنها شوشتر باشد.
نتیجه
حاصل سخن اینکه، ما با دو جندی شاپور روبه رو هستیم که بر حسب نام نسبتاً یکسان در طی تاریخ، چه بسا یکی را به جای دیگری گرفتهاند. اما آنچه ملموس است، این است که فراوانی آب، اعتدال هوا و سپس حمایت و دل نگرانی شاپور نسبت به شوشتر میتواند دلیلی موجّه برای احداث شهر دانشگاهی در اینجا باشد. اما مرکزیت شوشتر به عنوان حاکم نشین حکومت اسلامی پس از سقوط ساسانیان و تغییر بافت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و علمی باعث مهاجرت شماری از مردم از این شهر شد. عدهای به دزفول و دیگر شهرهای خوزستان و عدهای به بغداد مهاجرت کردند، و این آغاز فترت دانشگاه جندی شاپور یا شهر شوشتر بود؛ هرچند چراغی که در جندی شاپور یا شوشتر افروخته شده بود، قرنها جهان اسلام را منور ساخت.