نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار تاریخ دانشگاه اصفهان
2 استادیار تاریخ دانشگاه شهید بهشتی تهران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The invasion of the Achaemenids Empire by Alexander the Great and his companions brought about many changes to Persia. Alexander’s Hellenic policy of continued invasions around the country for a long time created a different socio-cultural reality for the defeated country. Seleucians, as the successors of Alexander, caused various changes particularly in the field of social and economic structure of Persian, through the lands between Euphrates and Balkh.
The presence of the Greek and Macedonian traders and hired-armies as the main elements for the change, led to an establishment of a new form of city. The form, differing from that of the Asian cities in the area, soon became the economical-cultural centre for the Seleucians' conqueror. These cities grew in numbers in Persia and became strong legitimizing elements of power for the Seleucians.
This research focuses on the process of formation and inhabitation of these newly established cities as the key factor for the stability of the Hellenic culture in Persia. Also the degree of effect and changes that these cities made in the field of new social structure will be examined.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
از این نکته آگاهیم که اسکندر مقدونی، فاتح امپراتوری هخامنشی، سیاست متمرکز نمودن آن امپراتوری را تعقیب می نمود و در عین حال، به سیاست یونانی نمودن مردم آن سرزمینها نیز میاندیشید.
آنگاه که در جدالی سخت و طولانی بین سرداران اسکندر،سلوکیان به سر کار آمدند(312-64 ق- م) وضعیت ایران و ایرانیان با اقتدار تدریجی آن دولت به طور طبیعی تغییر یافت. حضور مقدونیان و یونانیان در کوچ نشینهای وسیعی که در ایران پدید میآمد، بزودی مراکز هلنیسم را اعتبار بخشید و وضع زندگی را بویژه در شهرها –که اینک خود رو به سمت دگرگونی مینهاد- تغییر داد. نکته اینجاست که شهرهای تازه سازی که مقدونیان و یونانیان- در سرتاسر ایران زمین پدید میآوردند- تا چه اندازه برنیازها و شرایط شهرهای گذشته شرقی منطبق بود و یا به طور کامل از آن جدا شده و نمادهای تازهای را در آن سرزمین فتح شده به نمایش مینهاد؟
حقیقت انکار ناپذیر آن بود که شهرهای هلنی- شهر فرنگ های ایرانی(1)- نقاط اتّکای امپراتوری عصر جانشینی اسکندر در ایران به شمار میآمد و مهمتر آن که حاکمان سلوکی به اهمیت اقتصادی آن پولیس های پر جمعیت و پر سود پی برده بودند و از آن پس، سیاستی که از سوی مقدونیان در زمینه تغییر فرهنگ ایرانیان از طریق زندگی شهری دنبال میشد، در واقع بخشی از اهداف کلی مبتنی بر تسلط و حضور دایم بر ایران زمین به شمار میآمد و نتیجة آن، ارتباط شهرهای تجاری صنعتی و تولیدی، بنادر و شهرهای حاشیة دریاهای غرب آسیا تا شرق دور را به نمایش می نهاد.
پیش از آن، پارسیان به هنگام پیروزی بر لیدی، واقع در آسیای صغیر به رهبری کورش هخامنشی (546 ق.م ) با ویژگیهای آن دولت شهرهای تجاری آشنا شده بودند و پس از آن هم در عصر داریوش اول؛ یعنی در دوره ارتباط امپراتوری هخامنشی با یونانیان، شکل و شیوه و طرق مردم این دولت شهر ها برای دولتمردان پارسی روشن شده بوده است. این که آن شهرها در ایران چگونه پدیدار شد و دوام یافت و به تحکیم نیروی سیاسی و اقتصادی حاکمان بیگانه در ایران زمین کمک نمود و به چه شکل حتّی پس از سقوط دولت سلوکی ماندگار گردید، همچنین تفاوتهای ساختاری بین آن شهرها و پولیسهای یونانی موضوع مقالة پیش روست.
آثار اجتماعی حمله اسکندر به ایران
اسکندر با یک جهش عالی همة مسافت بین رود استریمون2 تا هیداسب3 را پیمود تا خود را به عنوان جانشین هخامنشیان بر ایرانیان تحمیل نماید و پس از آن پیروزی سریع به خوبی میدانست که حکومت بر سرزمین شرقی، تنها با اعمال قدرت نظامی میسر نخواهد بود (موله،1371: 13).
در اندیشة فاتح مقدونی، سلطه بر میراث امپراتوری هخامنشی، تنها هدف لشکر کشی طولانی و خونین او به شمار نمیرفت. در واقع، اندیشة تغییر فرهنگ اقوام تابعه از طریق آشنایی تدریجی آنان با فرهنگ یونانی، با ایجاد جوامع کوچک، اما متشکّل از عناصر یونانی، سریانی و اقوام آسیایی صغیر که عمدتا از بازرگانان و تجّار شهرهای جنوب شرقی اروپا و بخشی از جوامع آسیایی غربی پدیدار شده بودند، می توانست در تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی مردم مشرق زمین موّثر باشد. به نظر می رسد جایگزینی و اسکان آن جمعیت سوداگر و صنعتگر که در پایان پیروزیهای او از غرب به شرق سرازیر شده بودند، در مکانهای خاصی انجام میگرفت که قبلاً به وسیله نیروهای نظامی، امنیت آن تضمین شده بود. به این ترتیب، کانونهای کوچکی از آن جمعیتهای پراکنده و در حال مهاجرت پدیدار شد که بعدها باعث ایجاد شهرهای اولیّه و آنگاه توسعه شهرهای تجاری و ایجاد فرنگهای متعدد در سرتاسر بلاد شرقی باقیمانده از عصر امپراتوری هخامنشینان گردید؛ شرایطی که زمانی دیرتر به صورت الگوی اداری و سیاسی جانشینان سلوکی فاتح مقدونی در ایران بر جای نهاده شد. بیهوده نبود که اسکندر مقدونی پیش از آن که به گشایش تمامی ایران هخامنشی بپردازد – حتی پیش از کشته شدن داریوش سوم هخامنشی به سال 330 ق- م - دستور داد تا به اصلاح وضع اقتصادی مغلوبان پرداخته شود (دیاکونف،1351: 6).
پیش از آن داریوش بزرگ هخامنشی (522- 486ق. م) دولت هخامنشی را به سمت تحولی بزرگ هدایت نموده بود، اما با مرگ آن شاهنشاه بزرگ، اصلاحات اقتصادی و مالی او نیمه تمام و یا ناتمام ماند و سایر شاهان پس از وی، به آرمان او توجهی نکرده و منابع معتنابهی از ثروتهای اقوام را در خزانههای شاهی انبار کردند، بدون آن که بهره مناسبی از آنها ببرند (بنگستون، 1376: 27).
اسکندر گنجینة بزرگ هخامنشیان را که در خزاین سلطنتی به صورت سرمایههای مرده و راکد، خفته بود، به کار انداخت، حق ضرب را از ساتراپها گرفت و به شخص شاه و حکومت مرکزی اختصاص داد. او با اصلاح پولی عصر هخامنشی و تبدیل دریک و شِکِل به یک سکه واحد بر اساس پول یونانی – آتنی (آتیک) باعث ایجاد وحدت پولی جدیدی شد که تا آن زمان سابقه نداشت و معاملات بازرگانی را بسیار آسانتر از گذشته میساخت (دیاکونف،1351: 7) و به دنبال آن اصلاحات بود که هزاران بازرگان و پیشه ور به امید به دست آوردن شغل و تجارت، به دنبال لشکر اسکندر راه افتادند تا سرتاسر مسیر شرق را بپیمایند.
حضور روز افزون بازرگانان، کسبه و افرادی که تمایل داشتند به ارتش اسکندر بپیوندند، در سرزمینهای متصرّقی، باعث ایجاد شهرهای جدیدی گردید که لزوماً آن گروهها در آن مکان ها ساکن می گردیدند. بدین ترتیب در همان عهد کوتاه اسکندری دو چهره از شهرها پدیدار شدند که یا تغییر یافته و یا با بافت جدید جمعیتی خود مسکون گردیدند. چندان روشن نیست که زندگی سکنة مختلط شهرها در زندگی مشترک جدید چگونه تحقق می یافت، اما به نظر می رسد آن شهرها با تشکیلات جدیدی اداره می شدند که در آن هم سبک قدیم اداری و هم شوراهای شهری و عمال دولتی که سالیانه تعیین می گردیدند، در ادارة آن ها، اعمال نظر می نمودند. نکتة مهم این جاست که آن شهرها (پولیس ها) به امر اسکندر از پرداخت مالیات به بربرها- مراد ایرانیان است- معاف بودند (پیگولسکایا، 1372: 21).
آنچه روشن است، این است که در آن شهرها عقاید و سنن محلی محفوظ میماند، ولی بعدها با مظاهر آیین های یونانی مخلوط می گردید و همچنین برای حفظ امنیت شهر، قلعه و ارگی استوار که بر آن شهر مسلط بود، ساخته می شد و یک پادگان یونانی برای حفظ جان مهاجران نیز در آن شهرگمارده میشد (گیرشمن،1366: 263).
بی گمان، نباید اندیشیده شود که روش اسکندر در برابر شهرهایی که مهاجرت می نمودند و شهرهایی که تسلیم میشدند، یکسان و همسو بوده است. پیش از حمله به ایران، اسکندر شهر زیبای یونانی تب 4 را که در برابرش مقاومت نمود، با خاک یکسان ساخت و مردم آن را به بردگی کشانید و پرسپولیس را که یکی از مراکز شکوهمند تصمیم گیری دولت هخامنشی بود، به آتش کشید و همچنین مردم شهر صور را در کناره مدیترانه قتل عام کرد.
با مرگ فاتح مقدونی در 13 ژوئن 323 ق. م. جنگ های طولانی و خونین جانشینی او بین سرداران اسکندر شروع گردید. سرانجام این سلوکوس نیکاتور (312- 280ق.م) بود که توانست سلسله پادشاهی سلوکیه را در ایران پس از اسکندر ایجاد نماید. سلوکوس پس از فتح تمام ایران از فرات تا حدود سند، سرانجام برای تسخیر آسیای صغیر و رساندن سرزمین آسیایی خود به کناره های دریای مدیترانه و دریای سیاه، ناچار شد با آخرین سردار اسکندر، لیسی ماخ 5 به جنگ بپردازد. محل جنگ در جلگه کورپدیون6 واقع در لیدی و در کنارة غربی آسیا بود (281ق م). لی سی ماخ در آن پیکار کشته شد و آسیای صغیرمسخّر فاتح سلوکی گردید (دیاکونف،1351: 18)، اما واقعیت این بود که سلسله سلوکی سالها پیش از آن نبرد سرنوشت ساز تشکیل شده بود(312ق. م).
سلوکیان و سیاستهای جدید شهرسازی
بین سالهای 312 تا 301 ق. م سلوکوس از مرکز خود در بابل مصمم به فتح تمامی ایران- از فرات تا سند- گردید، اما شکست او در برابر چاندراگوپتا 7شاه هندی از سلسله بودایی ماوریا باعث توقف او در کرانة هند و از دست دادن بخش عظیمی از امکانات و سرزمینها در سواحل غربی رودخانه سند گردید8.شاه سلوکی ناچار شد فقط نواحی بلخ و سند را که همچون سپری دفاعی در برابر چادر نشینان شرقی قرار میگرفت، حفظ و از تصرف سایر نقاط شرقی چشم پوشی کند (ویسهوفر، 1377: 142).
بیتردید، این نکته از واقع بینی سلوکوس اول حکایت میکند. او نه تنها سیاست صلح آمیزی با قدرت بودایی آن سوی سند را در پیش گرفت، بلکه ناگزیرشد سیاست جدیدی (ترویج فرهنگ هلنی) را در پیش گیرد که تا حدودی با روشهای اسکندر مقدونی متفاوت به نظر میرسید.پیش از آن، اسکندر نیز همچون دولت هخامنشی ناچار گردید، با اعطای مشاغل و وظایف مهم نظامی و اداری و یا حتی در باری به مقامات ایرانی، آنان را آرام سازد. در حقیقت، به کار گیری سیاستی که در عصر هخامنشی به علت دگرگونی فرهنگی در روابط نه چندان حسنه پیرامون مرکز و مردم متفاوت شهرهای ایران بزرگ باعث ضعف و انحطاط دولت شاهنشانی هخامنشی شد، به صورت محدودتری به وسیله اسکندر نیز اجرا گردید، اما سلوکیان از همان آغاز از اجرای چنان سیاستی گریزان شدند و پس از دوران کوتاه اسکندری، تلاشی نیز برای بازگشت به چنان سیاستی ننمودند. چنین بود که سیاست هلنیسم نمودن سرتاسر ایران، بویژه شرق آن اجرا شد؛ هر چند که دقیقاً در شرق بود که بعدها ضعف سلوکیان و شکست روابط میان ایرانیان با مردم مهاجر یونانی- مقدونی آشکار گردید(همان: 143) و سرانجام نیز دولت پارت از شرق سر برآورده، نتیجه آن شد که سلوکیان دقیقا در جهت مخالف آنچه هخامنشینان برای تحقق بخشیدن آن آغاز کرده بودند، رهسپار شدند؛ بدین معنی که آنان یونانیان و مقدونیان را در بخش وسیعی از متصرفات خود متمرکز ساختند. سکنه جدید در حکم سیمان ساختمان شاهنشاهی جدید مقدونی بودکه در عین حال رابط بین حکومت و سکنه بومی نیز به شمارمیآمدند (تعاله،1353: 7).
احمد اشرف دورة سلوکی را دورة تجربه بزرگ تاریخی و بنیانگذاری شهرهای خود فرمان (پولیس) به سبک شهرهای یونانی و رشد شتابان شهرنشینی در فلات ایران دانسته است (گیرشمن،1366: 261). به عبارت بهتر، سلوکیان نیاز داشتند در سیاستهای فاتحانه خود و برای ماندگاری آن دولت، از طریق یافتن نقاط اتکا با سکونت یونانیان مهاجر در شهرهای ایران، همچنین تغییر زندگی مردم لزوماً به ایجاد شهرهای جدید و توسعه شهرنشینی بپردازند. با دقت در دیدگاه جدیدی که جانشینان اسکندر در چگونگی اداره ایران و ایرانیان در نظر داشتند، روشن است که دوران جدیدی از اقتدار سیاسی در ایران آغاز شده بود که وضع جدید جامعه را از جهات مختلفی متأثر مینمودند.
تفاوت روشنی که حکومت جدید با حاکمیت عصر هخامنشیان داشت، علاوه بر مسائلی که گذشت دیدگاه شرق نگری آن بود که نشان دهندة دقّت یونانی در روحیة شرقی است. در واقع، پس از پیروزی اسکندر و آنگاه اقتدار سلوکیان، سلاطین مقدونی (شاه بزرگ) (شاه شاهان) لقب یافتند، ولی با این فرق اساسی که از زمان اسکندر به بعد شاه سلوکی – مثل شاهان ایرانی فقط برگزیدة خدا نبود، بلکه خویشتن را خدا (تئوس) می نامید(Rostovtzeff,1941:5). این عقیده را اسکندر از مصر به ایران آورد و در بین جانشینان او همچون یک مرض مسری، ولی پایدار باقی ماند (بارتولد، 1358: 25).
بیگمان سیاست شهر سازی جدید و دعوت از مهاجران بی شماری که از نواحی شرق و جنوب شرقی اروپا به امید زندگی بهتر به شرق روی می آورند، با یکدیگر هماهنگ و همسان بود. مهاجران در شهرهای جدید و یا کناره شهرهای قدیم آسیایی ساکن شدند و به کارهای تجاری، خدماتی و یا نظامی می پرداختند. بدیهی است که در تامین خواسته سلوکیان شهرهای نو بنیاد که به سبک هیپودام9 ساخته می شدند موثرتر از سایر شهرها بودند، اما سرعت رشد شهرنشینی نسبت به توسعه شهر سازی بیش از آن بود که تنها شهرهای جدید قادر به جوابگویی آن باشند. با وجود این، شهرها به سرعت رو به توسعه نهادند و به گفتة ساموئل ادی :«شهر هم دژ ی دفاعی به شمار می آمد و در عین حال انبار اسلحه، کانون تجارت، مرکز فعالیت های ادبی نیزبود و جمعیت شهرها در عصر هلنی گاهی تا دو برابر افزایش یافت.»(ادی. ک، 1347: 19).
در چنین فضایی، علاوه بر شهرهای نو بنیاد(پولیس ها)، شهرهای پیشین ایرانی و برخی از روستاها نیز اعتباری درخور یافتند و جمعیتی فراوان از مهاجران بیگانه را در خود پذیرا گردیدند که لزوماً آن حضور تغییرات حتمی را در همة شؤون طلب می نمود. به نظر می رسد در طراحی شهرهای جدید، چهار گروه ذیل را می توان با چهرة نمایان تری مشخصّ نمود:
1- شهرهای نو بنیاد یونانی؛ 2- شهرهای ایرانی تغییر یافته؛3- شهر روستاهای حاصل از تغییر و ادغام چند روستا؛ 4- پولیس هایی که ازاجتماعات جدید مهاجران (کلنی نشین ها) و بنا به شرایط پیشرفت اقتدار سیاسی دولت سلوکی پدید می آید (تقوی نژاد، 1366: 79).
اما این که چگونه چنین نظمی در ساختار شهر سازی سلوکیان به وجود آمد، ایجاد چنان شرایطی مستلزم گذشت زمان و سازمان بندی مدونی بود که نیازهای جامعه و دولت را بر آورده میساخت. در واقع، سلوکیان از همان آغاز استقرار در سرزمینهای آسیایی تلاش مینمودند که نظمی نوین را جایگزین شرایط گذشته نمایند و از این کار لااقل دو منظور داشتند: برقراری اقتدار نظامی و سیاسی در سرزمینهای فتح شده و برخورداری از پشتوانة غیر ایرانی که به صورت ایجاد مهاجرنشینهای وسیع در سرتاسر ایران زمین، همراه با زمینههای توسعه تجاری و بازرگانی که برای آنان فراهم ساخته بودند و لزوماً به پرداخت مالیات از سوی مهاجران صاحب حرفه و برآورد نیازهای مالی سلوکیان منجر میشد. به عبارت بهتر، اداره سرزمین بهجای مانده از عصر هخامنشیان، با تنوع وسیع و پیچیدهای که داشت، کار سادهای نبود. سلوکیان یا می بایست هر ناحیه ای را که فتح میکردند، به امور محلی آن اختیار وسیعی میدادند و به عبارت دیگر، به فرمانروایی متفرق قناعت مینمودند و یا به سیاستی متمرکز و واحد میپرداختند، اما در واقع، سیاست سلوکیان عبارت از انتخاب راهی میان بر در سیاست بود(رابینسون،1370: 459). به این شکل بود که طرح شهر سازی و هدایت مهاجران انبوه به آن مکانها پدیدار و اجرا گردید.. با این همه، چنان سیاستی به طور کامل در هیچ زمانی و در گستره سرزمینهای به جای مانده از عصر هخامنشیان نتوانست به شکل پوششی سرتاسری چهره عملی به خود بگیرد. به گفته خانم بویس:
«در سرتاسر دوره سلوکیان، بدین سبب که فرهنگ شهرهای جدید عمدتا یونانی بود و شهرها و روستاهای پیشین هم تقریبا دست نخورده و ایرانی [بومی] باقی ماندند، آن دو قوم غالب و مغلوب تا حدود زیادی از یکدیگر جدا ماندند (بویس، 1381: 109).
سلوکیان و سازمان بندی جدید در سرزمینهای فتح شده
شهرهای پدید آمده در عصر کوتاه اسکندر مقدونی و آنگاه دوران طولانی سلوکیان حایز اهمیتی بسزا بودند. لشکرکشی مقدونیان به شرق ایجاب می نمود که پایگاههایی برای فاتحان پدید آید و بدین سبب بود که برای اسکان مهاجران جدید تصمیم گرفته شد مکانهای مناسبی به صورت پولیس احداث گردد (پیگولوسکایا، 1372: 34).
اما چگونه آن شهرها- که بعدها به صورت وسیعی در سرتا سر ممالک مفتوحه احداث شدند- پدید میآمدند؟ روشن است که آن کارها به وسیله کار گروهی بردگان، اسرای جنگی و با هدایت مهندسان شهر سازی که به همراه سپاه یونانی- مقدونی به ایران آمده بودند، انجام می گرفت. به دنبال احداث شهرها، هزاران بازرگان و پیشه ور یونانی به امید نفع و انجام معاملات سودمند در ممالک شرقی به این شهرها سرازیر گردیدند و رشته های نوینی از فعالیت صنعتی و بازرگانی را درآن بلاد پدید آوردند و تجارب فراوان خود را به دیگران انتقال دادند. بیتردید ایجاد چنان مناسباتی به توسعه روابط تجاری، اقتصادی و کشفیات بازرگانی در جهان قدیم کمک نمود و سرانجام در متن آن پولیس ها(شهرفرنگ های آسیایی) زبان، معلومات و هنر یونانی رواج پیدا نمود (دیاکونف،1351: 8).
اما اصولاً سازمان بندی اداری و سیاسی سلوکیان برای ادارة مردم بومی و مهاجران بازرگان و یا کوچ نشین های نظامی که برای خدمت در ارتش سلوکی به شرق می آمدند، چگونه انجام می گرفت؟ مورخان شوروی[سابق] به نتایج هماهنگی دراین مورد رسیده اند. از جمله دیاکونف معتقد است که سرزمینهای فتح شده به دو گروه اصلی اراضی شاهی و اراضی شهری تقسیم می شده است. اراضی شاهی وسیع بوده و حق تملّک در آن به طور قطع از اختیارات شاه سلوکی به شمار می رفته و او میتوانسته آن زمینها را در ازای خدمات به افراد نظامی و یا غیر نظامی انتقال دهد (همان:21)
به نظر میرسد مالیات آن زمین ها ازطرف کسی که زمین به او واگذار شده بوده، به خزانه شاهی پرداخت می شده است (پیگولوسکایا، 1372: 38).
نکته دیگری که لازم است بررسی شود، این است که چنانکه آن زمین به صورت پولیس در نمی آمد، شاه حق داشت زمین مذکور را در هر زمان ازدست صاحب آن خارج نماید (همان:39). این مورد به احتمال، علایق شاهان و دولت سلوکی را دراحداث و گسترش شهرهای یونانی(پولیس) نشان داده و اهتما م آنان را برای ایجاد چنان شهرهایی که از حقوق پولیس برخوردار میشدند و بی تردید منافع بیشتری را متوجه دولت مینمودند، بیان می نماید. د ر اراضی شاهی، همچنین روستاییانی که به کشت و زرع میپرداختند، ملزم بودند مالیات نقدی و یا جنسی خود را به پادشاه پرداخته و در موارد لزوم به کار بیگار (رایگان) نیز بپردازند (دیاکونف،1351: 21).
در اراضی شاهی کلنیهای نظامی (کاتوئیکیا - مهاجرنشین ها10) استقرار می یافتند و به آن افراد سهمیه هایی اززمین با نام کلر11 واگذار می شد و آنان موظف بودند در برابر دریافت آن قطعات زمین در ارتش سلوکی به خدمت نظامی پرداخته و بدین ترتیب ا ز این قبیل افراد، فالا نژها - که اساس ارتش سلوکیان را تشکیل دادند- به وجود میآمدند(همان:22).
با تکامل دولت سلوکیان درایران و گسترش مهاجرنشینها، اراضی شاهی نیز در محدودة شهر های سلوکی(پولیس ها/ شهرهای فرنگ) قرار می گرفت و به موجب قوانین، آن زمینها و مردم ساکن در آنها، تابع شهرها قرار می گرفتند و این وضع موجب دگرگونیهای جدیدی در شرایط کشاورزان میگردید. بدین ترتیب، آنان که رعایای شاه بودند، به تابعان شهرها بدل می شدند. خانم پیگولوسکایا اعتقاد دارد. با وجود این، نظرات نویسندگان غربی در مورد این که شهرهای یونانی موجب نجات روستاییان آسیا از قید بردگی شده بودند (Rostovtzeff,1941:137) درست نیست. به نظر ایشان چون پرداخت مالیاتها به خزانه شاهی در شهرها از جانب روستاییان همچنان ادامه مییافت، این نظریه مورخان غربی در مورد اصلاح امور اجتماعی و اقتصادی روستاییان در شهرهای بزرگ چندان صحیح به نظر نمیرسد(پیگولوسکایا،1372: 40). در مورد اراضی شهری که به طور طبیعی شهرها و پولیس ها را دربر میگرفت، نیز بحث خواهد شد.
اهداف استراتژیک در ایجاد پولیس های یونانی- مقدونی درایران
در واقع سلوکوس نیکاتور(312-280ق.م) تنها سردار از مجموعه یاران اسکندر بود که سعی نمود کار کوچ دادن اهالی سواحل دریاها(دریای سیاه، اژه و مدیترانه) را که از زمان اسکندر و به فرمان او اتخاذ شده بود، ادامه دهد. به همین علت با نام او، هفتاد و پنج شهر احداث گردید که نشان از همت او دراین راستاست. بسیاری از این شهرها درماد که اهالی شرق آن را قلب ایران می نامیدند، واقع شده بود. درآن دیار، به خصوص فاتحان تمایل داشتند جنبه های خاص زندگی مقدونی را تقویت نمایند(گوتشمید، بیتا:37).
از آن پس، سلسله سلوکی به ویژه می کوشید تا چارچوب استواری از یونانیت را در قلمرو گستردة خویش بنا سازد و مهاجران اروپایی را در ادارة شهرهای جدید التاسیس جای دهد. در این جا تفاوتی درنگاه و عملکرد مقدونیان و درارتباط با علایق گسترش شهر ها و حضور مهاجران در شرق و غرب فلات ایران احساس میشود. به نظر میرسد به لحاظ استراتژیک علاقة فاتحان مقدونی و حاکمان جدید ایران به شرق ایران، بیشتر با توجه به مسائل امنیتی و همچنین در غرب ایران به لحاظ اقتصادی مورد عنایت قرار می گرفته است. اهدافی که با جدیت دنبال می شد و تقریباً در تمامی زمان اقتدار دولت سلوکی درایران به جای مانده از عصر هخامنشی به صورت یک طرح اجرایی مورد توجه قرار داشت.
به گفتة استار چستر«در آسیای صغیر حدود هشتاد مهاجرنشین توسط فرماندهان مختلف سلوکی ایجاد شد و شبکه هایی نیز از شهرهای یونانی در سوریه ساخته شد و از آن پس شهرهای سوریه و آسیای صغیر تا زمان فتح اسلام ظاهری یونانی داشتند» (Franz,1926:407). بی گمان بسیاری از آن شهرها واقعاً شهرهای تازه سازی بودند که با اهداف و مقاصد سیاسی- اقتصادی و یا حتّی امنیتی پدید آمده بودند، اما نمیتوان این حقیقت را کتمان نمود که از عصر هخامنشیان شهرهای بزرگ و آبادی نیز باقی مانده بود که با تغییرات جدیدی که سلوکیان درآن میدادند، توافق پیدا می نمود و به عبارت بهتر، آن شهرها نیز به پولیس تبدیل میشدند و بزودی به سکونتگاه مهاجران جدید اروپایی مبدل میگردیدند.
به گفتة خانم بویس:«مقدونیان گذشته از ادامه روشهای عهد اسکندر [مهاجر پذیری به منظور توسعه امور اقتصادی و نظامی ] تأسیسات سالم اداری و سیاسی عهد هخامنشیان را که همچنان دست نخورده باقی مانده بود حفظ مینمودند وهمین گونه ساتراپ هایی(شهرب ها) را که اینک دیگر بر آن ها فرماندهان نظامی مقدونی حکومت می نمودند، به صورت پولیس ها ی جدید مورد بهره برداری قرار می دادند.» (بویس، 1381: 108)
بیگمان در ادارة سیاسی و اجتماعی آن شهرها، اندیشه اسکندر درارتباط با سیاست اقتصادی جدید امپراتوری فاتحان مقدونی، همچنان به عنوان یک اندیشه پیشرو و باثبات باقی ماند. در واقع اسکندر نیز «رسیدگی به امور مالی، ازجمله وظایف ساتراپ های ایرانی راحذف نموده و به اعضای مورد اعتماد خویش سپرده بود.» (گوتشمید، بیتا:12).
این حقیقت را هم نمی توان از نظر دور داشت که با آن که سلوکیان در مبارزات خونین داخلی با سایر سرداران اسکندر، ایران را مجدداً فتح نموده بودند، اما سایة اندیشه فاتحانه اسکندر همچنان در افق سیاستهای آنان خود نمایی مینمود، زیرا از نگاه اسکندر«هیچ دولت و یا ملتی نمی توانست بدون داشتن یک اقتصاد سالم به حیات خود ادامه دهد و از این جنبه مقایسه اسکندر با فردریک کبیر، مقایسهای موجه خواهد بود» (بنگستون، 1376: 331).
پیش از آن هم، اخبار مختلفی که پیرامون پیروزی های اسکندر و پس از آن، اقتدار سلوکیان درایران به یونان می رسید، یونانیان را مشتاق می نمود که خاک میهن خویش را ترک گفته، به دنبال منافع بیشتر به مهاجرت بپردازند(همان:334)
بدین ترتیب، حکومتی که به هر شکل توسط سلوکوس در مجموعه میراث اسکندری پدیدار گردید سرزمینی را تعریف می کند که از دجله تا جیحون پهنا داشت و شامل انبوهی از مناطق جغرافیایی و اقوام گوناگون بود. شرایط نگاهداری چنان سرزمین وسیعی توسط سلوکوس و جانشینان او بهوسیله ایجاد یک سلسله شهرهایی بود که با حضور عدهای زیاد از مردم مهاجر نام پولیس به خود گرفت. آن پولیسهاکه در واقع درسرزمینهای شاهی قرار گرفته و عملاً متعلق به شاه سلوکی بودند، لزوماً درکنار شاهراه ها و یا نقاط مرزی و یا نواحی مهم به لحاظ اقتصادی ایجاد می شدند. پولیس ها مراکز جمعیتی وآشیانه جمعی از مردم مهاجر و وفادار نسبت به بنیانگذار شهر بودند و در عین حال نیز مراکز حضور مردم و فرهنگ یونانی به شمار می آمدند.
«در واقع، پولیس عبارت بود از جمعی شهروندان آزاد صاحب ضیاع و عقار و یکسان دربرابر قانون که به زبان یونانی سخن می گفتند، به خط یونانی می نوشتند و رسوم و عرف یونانی را رعایت می کردند و به سبک و روال یونانیان خود را سرگرم و مشغول نگاه میداشتند»(بویس، 1375: 31).
در درون حضور بی امان مهاجران و گسترش شهرهای یونانی در سرتاسر ایران زمین، حکومت مقدونی نیز با روشهای سرسختانهتری از هخامنشیان و با شتاب تأثیر گذاری بر اقوام شمال و مشرق ایران به سمت تأسیس یک دولت پایدار از عناصر بومی و مهاجر به پیش می تاخت (ولسکی، 1381: 29).
پیشروی به سمت شمال ایران باعث شد پاتروکلس12 (جغرافی دان یونانی قرن سوم ق.م) اثر ارزشمندی درباره راههای بازرگانی هند به دریای مازندران و دریای سیاه تألیف نماید و با این کار سلوکیان یکی از آخرین طرحهای اسکندر را عملی نمودند (ویلکن اولریش، 1376: 346).
بیگمان سلوکیان در اهداف استراتژیک خود بسیار مؤثّرتر و درعین حال ماندگارتر از اهداف اسکندر در همان مورد عمل می کردند و نتیجه کار نیز- دست کم درجهت شهر سازیهای جدید و تکوین حیات اجتماعی غرب دردل ایران زمین- بسیار پیشرفته تر از عهد آغازین حضور یونانیان و مقدونیان دراین سرزمین نشان داده شد. این که آن دولت تا چه حدّ مورد حمایت ایرانیان بود، به گفتة گیرشمن:
«سلوکیان دولتی ملی و ناشی از اراده و خواست ایرانیان نبودند. ایرانیان نیز به عنوان اکثریت جامعة زیر نظر آنان هرگز مورد اعتماد آنان قرار نداشتند و درنتیجه آنان سیاست اختلاط نژادها را که مورد عنایت اسکندر بود، به کنار نهادند و مسأله را چنین حل نمودند که از مجموع بخشهای شاهنشاهی، عنصری ایجاد کنند که بدانان نزدیک باشدونسبت به ایشان وفادار باقی بماند»(گیرشمن، 1366: 260).
مقدونیان و رویای هلنیسم در شرق
به گفته فرای: « امروزه پدیده هلنیستی را بارها با مفهوم "غربی شدن" کشورهای شرقی درزمان حاضر مقایسه کرده اند» (فرای، 1386: 236)، اما درواقع هلنیسم به عنوان یک هدف برتر برای تکیه نمودن بر مراکز مهاجرنشین یونانی توسط سلوکیان نسبت به تکیه گاههای نظامی که از عهد پس از اسکندر به منظور حفظ امنیت درمسیر نظامیان ساخته شده بود، مطرح گردیده بود (همان:247).
به عبارت روشنتر، حضور مردم بلاد یونانی و گسترش تجارت و ارتباط بین شرق و غرب، همچنین تجمع عناصر انسانی مرکب از تجار، کسبه و مولّدان وصنعتگران در شهرهای فرنگی که درنواحی مختلف ایران ایجاد شده بود، برای سلوکیان پایگاه هایی متضمن وفاداری، امنیت اقتصادی و ایجاد ثروت به شمار میآمد تا تکیه گاههای نظامی که از عناصر غربی مزدور ویا ایرانیان وابسته به نظام سلوکی که به وفاداری و ماندگاری آنان اعتمادی نبود. برای درک چنان اهدافی، اگر به شهر دور افتاده یونانی نشین آی- خانوم16در منطقه علیای آمو دریا سری بزنیم و آثار آن را به دقت بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد آن شهر که به وسیله سلوکوس اول ساخته شده است و توسط مهاجران یونانی بسیاری مسکون گردید، با آن که یک شهر مرزی واستراتژیک محسوب میشد، همة عناصر آن نظامی نبودهاند (همان:249 ).
شاهان سلوکی همة مساعی خویش را به کار میبردند تا نظر یونانیان را برای مهاجرت به سرزمینهای فتح شده جلب نمایند، زیرا به گمان آنان، وجود آن قوم برای پیشرفت و دفاع از کشور سلوکی لازم بود.در نتیجه، به یونانیان مهاجر که شیفته خود مختاری بودند، امتیازاتی داده می شد و آن نوع جدیدی از دموکراسی بود که درعمل معنای واقعی نداشت، زیرا شهرهای جدید عملاً زیر نظر پادشاه قرار می گرفت و او بر مردم مالیات می بست و آنان را به خدمت نظام مجبور می کرد. در واقع، ایجاد کشورهای وسیع برای یونانیان مهاجر به بهای گرانی تمام می شد، زیرا مفهوم آن پیروزی نیروی سلطنت بود و این خود از نظر اکثر یونانیان امری ناپسند به شمار می آمد. از آن گذشته، آن پدیده تعمیق نیافت، زیرا در کشورهای جدید هلنی، کشاورزان، اکثریت بومیان آن را تشکیل میدادند و آنان نیز بندرت از زندگی و عادات نیاکان خود دست میکشیدند و وقایع بعدی نشان داد که هلنیسم درآنان تأثیر گذار نبوده است (رابینسون، 1370:ج2،441).
با وجود این، بومیان جاه طلبی نیز بودند که می کوشیدند زندگی کوچکی دردستگاه دولتی به دست آورند واین کار را با فراگیری زبان و دلبستگی به آداب یونانی نشان میدادند. در واقع، در عصر هلنی، فرهنگ، جایگزین نژاد شد، اما باید تاکید نمود که اختلاط نژادی در آسیا درعصر هلنی افزایش نیافت و با آن که شعار هلنیستی این بود که «جهان را شهر خود کنید» با این حال، جهان هلنی در آسیا تنها حوزة فرهنگی واحدی را تشکیل میداد (بویل،1366: 243). بنابراین، به گفته ویسهوفر: «عاقلانه آن است که مطالعة تاریخ فرهنگ ایران درزمان حکومت مقدونیان و در عصر اشاعه فرهنگ هلنیستی، به صورتی جداگانه انجام پذیرد» (ویسهوفر، 1377: 143).
در عصر هلنیستی مبادلات کالاها، افزایش حجم پول، روابط بازرگانی و علاقه روز افزون به مهاجرت، که مورد علاقه و توجه فراوان شاهان سلوکی بود، ظاهراً موانع پرخطر و کم جاذبة عدم علاقه اروپاییان را برای حضوز دربازارهای پر سود آسیا کم رنگ ترجلوه می داد (پیگولوسکایا، 1372: 33).
در اینجا ممکن است تصور شود که آن تأسیسات وسازمانهایی که لقب پولیس یافتند، پدیدههای جدید وارداتی توسط دولت سلوکی در شرق به شمار میآمدند، اما به گزارش دقیق پژوهندگان عصر هخامنشی پیش از رخداد فتح ایران به دست مقدونیان، و حضور سیاسی و نظامی آنان در سرزمینهای عهد هخامنشیان، تحول شهرسازی و شهرنشینی به همراه احداث جادههای تجاری- بویژه در شرق ایران- توسط آن دولت ایجاد گردیده بود. بنا به تحقیقات کوک«پیش از حضور مقدونیان، هخامنشیان فرآیند شهرنشینی را درشرق ایران شتاب بخشیده بودند»(کوک، 1383: 338) و«جادة نظامی که آنان در شرق ایجاد نموده بودند، امنیت شرق را حفظ مینمود»(همان:320) این مطلب نشان دهنده نکته درخشانی است که هخامنشیان را در راستای ارتباط تجاری گسترده با شرق تعریف مینماید. لذا سلوکیان درهمان شهرها و جادهها- لااقل در آغاز راهشان- به توسعه نظامی، مبادلات اقتصادی و توسعه ارضی میپرداختند.
در واقع، پولیسهای سلوکی، به یکباره پدید نیامدند؛ تکامل و توسعه نیاز به زمان داشت و اهدافی با ارزش و استراتژیک به شمار میآمد. حضور مهاجران، توزیع آنان، علاقههای حرفهای ایشان، موقعیت زمین هاونزدیکی با جاده های اصلی از موارد اصلی و اولیه در ساختارشهرسازی یونانی در ایران زمین به شمارمی آمد.سلوکوس اول و فرزند نیمه ایرانی- مقدونی او آنتیوکوس اول(280-261ق.م) به روایت ویلکن اولریش، بزرگترین مستعمره سازان تاریخ به شمارمی روند. به عقیده این مورخ آلمانی، شهرهای شرقی یونانی مآب( شهر فرنگ ها) بیشتر شبیه مستعمره بودهاند. اولریش مینویسد:
« سلوکیان از همان آغاز سعی کردند مهاجران یونانی و مقدونی و به ویژه صاحبان حرف و صنعت را به شرق بکشانندو تنها از این راه بود که می توانستند وزنة تعادلی در برابر توده های شرقی ایجاد نمایند. آنان تعداد بسیاری از آن مستعمرات رادرایران زمین-که راه آن را اسکندر به ایشان نشان داده بود- باملاحظات نظامی پدید آوردند و آن مستعمرات درآغاز شبیه جوامع روستایی بوده، سازمان شهری نداشتند (ویلکن اولویش،1376: 33).
به نظر میرسد همین اراضی کوچک مهاجرنشین بودند که بعدها به پولیس های صنعتی و بازرگان پیشه مبدل گردیده اند. جالب توجه است که در مورد تبدیل شهرهای شرقی به پولیس های یونانی به سندی که به دست آمده است، توجه کنیم:
در یک مُهر گلی سلوکی از یک سازمان یونانی در مورد تبدیل و تغییر شهر باستانی بابل به بابل جدید یونانی توضیحاتی داده شده است؛ از جمله: بابل به عنوان یک شهر یونانی از نو پایه گذاری گردید.تئاتر، سیرک،ورزشگاه درآن محل بهوجود آمد. به نقل قول از یک شهروند بابلی،بنیانگذار شهر جدید بابل آنتیوکوس چهارم و با عنوان نجات دهندة آسیا معرفی شده و سکههایی با نقش خدای شهر جدید بابل ضرب شده بود (ادی.ک.1347: 235). با این توصیف، به نظر ساموئل ادی:« گرایش به هلنی گرایی در شرق از دو منبع سرچشمه میگرفت: اول جذابیت ذاتی آن به عنوان نمونهای از یک فرهنگ پیشرفته و دیگر طریقه زندگی طبقه حاکم و پیروزمندی که تمام منابع کشور را با فتح آن دراختیار گرفته بودند»(همان:62).
همچنین گیرشمن اعتقاد دارد: «سلسله سلوکی جز درآسیای صغیر، در جای دیگری موفق به تحمیل فرهنگ یونانی(هلنیسم) بر مردم آسیا نشد (گیرشمن،1366: 259)، اما مدارک غیر قابل انکار نشان می دهد که آن فرهنگ در شهرهای فرنگی آسیائی از کرانههای رود ارونت درسوریه تا سواحل دجله و فرات و آنگاه از غرب ایران کنونی تا سواحل رودخانه آمودریا(جیحون)به طور جدی و واقعی حضور داشته و هزاران مهاجر اروپایی با خانوادههای خویش برای سالهای متمادی درآن شهرها به کسب و کار و تولید و صنعت اشتغال داشتهاند(رابینسون، 1370: 443). با وجود این، برتری فرهنگی و سیاسی یونانیان در آن شهرها نسبت به سایرین از جمله ایرانیان مرفهی که با دولت شهر همکاری می کردند، کاملا ًآشکار بود. آنان وضع فاتحانه و مشرف خویش را میشناختند و آن را حفظ میکردند. به گفته خانم پیگولوسکایا:«سازمان پولیس. شهر فرنگ- مستلزم وجود و حضور ساکنان یونانی یا کلنی یونانی- مقدونی بود، نه بیگانگان، نه بردگان و نه مهاجران غیر اروپایی، جزو پولیس به حساب نمی آمدند. در واقع، ایرانیان و دیگران وضع خاص و مستقلّی داشتند که به پولیس ارتباط نداشت. آنان دستههای صنفی خویش را جداگانه تشکیل میدادند (کلیما،1356: 43).
شاید اتخاذ چنان شیوه ای که باعث تمایز بین اروپاییان و غیر اروپاییان درآن شهرها می گردید، سبب می شد،آنان در حالی که در کنار هم زندگی می کردند، در عین حال راه وروش و عقاید خاص خود را اجرا نمایند. در واقع، «سلوکیان تمایز بین پولیس و ناپولیس را در ایران نگاه داشتند. البته، نه ازروی اصول قانونی، بلکه آنان عقیده داشتند که هیچ جامعه ای چندان سازمان نیکویی پیدا ننموده که سزاوار گرفتن نام پولیس باشد. لذا آنان جوامعی را که تا حدی شبیه پولیس بوده، از روستاها متمایز میکردند و آن را پولیتوما17 مینامیدند.» (بویل، 1366: 242) و این درحالی بود که بسیاری ازشهرهاو روستاهای به جای مانده ازعهد هخامنشیان، همچنان به صورت ایرانی پاک و خالص با شیوه های کهن زندگی خود«که گویاهیچ دستی درآن برده نشده بود، زیست مینمود» (همان:243).
شاهان سلوکی همچنین با بعضی از شهرها، همچون متحدان خود برخورد مینمودند. آن شهرها در مناسبات داخلی ازآزادی فراوان برخوردار بودند، حق داشتند به دیگران پناه دهند و برای خودسکه ضرب کنند. شاهان سلوکی ازآن شهرها خراج میگرفتند و زمینهای بزرگی رابه آنها واگذار مینمودند و اشرافیت محلی نیز درامور داخلی شهرها نظارت مینمود (همان:109)، اماآن شهرها هرگز عنوان پولیس و مزایای آن را دریافت نمیداشتند. بنابراین، سؤال پیش می آید که روابط مالی و مالیاتی سایر نقاط ایران، که عنوان پولیس رادریافت نمی کردند با دولت سلوکی چگونه و به چه شکل بوده است؟
در ترجمه سنسکریت از متن یسن های اوستا که به وسیله نریو سنگ انجام شده است، به واژه دهیو-به معنی روستا- که بعدها درفارسی میانه به آن دیه (Deih) گفته میشد، برخورد شده است. به گمان کلیما:« دیه به عنوان بزرگترین واحد درتقسیمات کشوری به شمار می رفته که عملاً بزرگترین منابع مالیاتی درعصر سلوکیان محسوب میشده است، در صورتی که واژه کاتوئیکیا (مهاجر نشین های یونانی) در شهر فرنگ های ایرانی (پولیس) به صورت زندگی فعال اقتصادی خود توسعه مییافت. لذا آن دیهها به زودی به زمینهای شاهی مبدل شد که نه تنها میراث دولت هخامنشی برای سلوکیان به شمار می آمد، بلکه به عنوان بزرگترین واحد فعالیتهای کشاورزی و سرمایه اصلی دربار«سلوکی به نظامیانی که درخدمت دولت بودند، به صورت اجاره واگذار می گردید و پس از فوت آنان نیز به فرزندان ایشان واگذار میشد» (کلیما،1356: 89).
وجود چنان تفاوتی در اداره امور اقتصادی ایران عهد سلوکی بین-پولیس ها و دیه ها- سبب می شد که درآمد دولت به شکلی روزافزون افزایش یافته، حاکمان سلوکی نیز اهمیت اقتصادی آن مناطق پر جمعیت و سود ده رامورد توجه بیشتری قرار دهد (همان:92). بنابراین روشن می گردد که روش ادارۀ شهرهای یونانی و مناطق روستایی ایران درآن عهد- دست کم تا ظهور اقتدار پارت ها- بر اساس شرایطی بوده که شرح آن به اختصار گذشت.
در این جا ممکن است سؤالی دیگر پیش آید و این که ایرانیانی که به هر صورت با فراگیری زبان یونانی- برای مثال- در ارتشهای یونانی- سلوکی و یا در سازمانهای اداری مقدونیان مشغول به کارشده بودند، چگونه خودراباشرایط جدید وفق میدادند؟ ساموئل ادی اعتقاد دارد
:«آنان که به ناچار با آداب و رسوم و دین یونانیان درتماس بودند و در نتیجه قبول برخی از اداب آنان برایشان ناگزیر بود و بیتردید، اروپاییان نیز تحت تأثیر ایزدان ومناسک دینی ایرانیان قرار می گرفتند و بدین ترتیب، یک طبقه یونانی- ایرانی با آداب و عادات مختلط پدید آمدکه اجتناب ناپذیر به نظر میرسید»(ادی.ک. 1347: 303)، اما به گفته بیوان، بعدها-درعهد میانه پارت ها و عصر آغازین ساسانیان- نهضت مقاوم مذهبی ایرانیان اعتراضات شدیدی علیه این از دین راست برگشتگان یا طفیلی های دنیای یونانی انجام داد که خود به شرح مفصل و جداگانه ای نیازمنداست (Bevan,1966:91).
علی رغم همة این مسائل، ایرانیان شاهان سلوکی را فرمانروایان قانونی خود به شمار نمیآوردند آنان «آگاهانه دین ایرانیان را نادیده میگرفتند و به عبارت درست تر آپولون و اهورامزدا به هیچ گاه همسان و هماهنگ نشدند و آیین های هلنیستی در ایران بسیار کمتر از برون ایران زمین مورد عنایت قرار گرفت»(بویل، 1366: 246) و با وجود آن، قشری ازطبقات ممتاز ایرانی خودرابه لحاظ درک منافع به یونانیانی که مدیر و نمایندگان قدرت بودند، نزدیک می نمودند، اماآنان فقط توانستند فاصلة خود را از تودة مردم عمیق ترسازند و به گفته گیرشمن:«بورژوازی یونانی شده حول و حوش قدرت سلوکیان که بعضاً نیز در دل قدرت جایگاهی به دست آورده بودند- هر چند صوری- از نظر مردم ایران بیگانهتر از مهاجران یونانی شمرده می شدند»(گیرشمن، 1366: 363).
ویژگیها و مشخصات برخی از مهم ترین شهر فرنگهای آسیایی در عهد سلوکیان
پولیسهای ایرانی مستلزم حکومتی خود گردان درمحدودة خویش بودند. آن خود گردانی از طریق شورای شهر و انجمنی از مردمو کارکنانی اداره میشد که مسؤولیت پاسخگویی را برعهده داشتند. هر پولیس قانون عالی و سپاه خاص و شکل پرستش وِیژه خود را در چهارچوب ساخت بنیادی دین یونانی دردست داشت که به همراه پرستشگاهها، ورزشگاهها و تماشاخانه ها، آداب و سنن یونانیان را به مردم آموزش میداد(بویل، 1366: 398).
شاهان سلوکی بااستفاده ازهمین مقررات ده ها پولیس هلنیستی را در شرق بنا نهادند؛ از جمله انطاکیه نهاوند و چند شهر با نام سلوکیه و لائودیسه (موله،1371: 102). در این میان مهمترین شهر مقدونی با نام دوراائوراپوس 18به سال 280ق.م توسط مهاجرنشین های مقدونی و به امر سلوکوس اول درساحل راست فرات احداث گردید و توسعه آن شهر که از بهترین یادمانهای سلوکیان به شمار میرود، توسط فرزند او آنتیوکوس اول ادامه یافت. بیتردید، میتوان گفت انطاکیه اولین پولیس شهری بود که سلوکیان در آغاز راهشان در کنارة رود ارونت درمنطقه سوریه ایجاد نمودند، که از نظر بنا و سازمانهای شهری می توان آن را بزرگترین شهرعالم در قرن سوم ق.م به شمار آورد؛ با خیابانهای باشکوه و عریضی که درآن شهراحداث شده بود و طرفین آن رامحوطه های ستون داری فرا می گرفت. این شهر بین المللی را سلوکوس اول با یاد نام پدرش انتیوکا احداث نمود و بزودی مبدل به یک شهر با مردمی متفاوت از نژادها و سرزمینهای مختلف گردید. انطاکیه درطول اقتدار سلوکیان رو به ترقی و توسعه نهاد؛ به طوری که در زمان آنتیوکوس چهارم غنی ترین شهرآسیایی سلوکیان شد. معابد بزرگ، بناهای عظیم، تماشاخانه ها، دانشگاهها، ورزش گاهها و باغهای گل و پارکهای زیبا(daphne) در سرتاسر آن ایجاد شد و از آن پس انطاکیه را به مدت یک قرن به مرکزهنر دنیای یونانی مبدل نمود. در این میان، بی گمان شهر سلوکیه به عنوان مهمترین پایگاه سیاسی سلوکیان در شرق جلوه گر می شود. در واقع، شهرسلوکیه در کناره رودخانه دجله باحقوق سایر پولیسها احداث شد. نام این شهر درآغاز اُپیس(opis)بود و با تجدید بنا سلوکیه نام گرفت. شهر از جانب مجلس سنا اداره می شد و در آن سیصد نفر بر پایه ثروت و خرد و دارایی و دانایی خویش انتخاب میشدند. بنا به نوشته تاسیتوس، مورخ رومی آنان مظهر نیروی مردم و ضامن اجرای قانون بودند و به سهولت میتوان دریافت که آن عدة اشراف و بزرگان عهده دار ادارة امور شهر به شمار میآمدند (پیگولوسکایا، 1372: 93).
در حقیقت، در سوریه پس از شهرسلوکیه، شهرهای زیادتری به وسیله فاتحان ساخته شد و به طور کلی آن سرزمین را مقدونیه جدید نامیدند (1/ص190). با اندکی تفاوت چنین اتفاقی برای شهر کرکوک نیز به وجود آمد. بزرگان زمینهایی را متصرف شدند و اهالی شهر آزاد شمرده شدند. از هفتاد و دو خیابان شهر، دوازده خیابان به نام دوازده خاندان مشهوری که درآن خیابان ها سکونت داشتند نامیده شد و دیگر خیابانها که مربوط به حرفه ها و پیشهها بود، به نام آن حرفه و صنایع نامگذاری شد (همان:93).
با احداث آن شهرها، یونانیان و مقدونیان بسیاری به امید یافتن ثروت و ایجاد سکونتگاه به سوی شرق سرازیر شدند. شاهان سلوکی نیز همواره می کوشیدند با مردم سوریه و بین النهرین، با احترام و شایستگی رفتار نمایند و مراقب بودند احساسات دینی آنها آزرده نگردد. آنتیوکوس اول-دومین شاه سلوکی- به هنگام شروع مرمت معبد نبو در بورسیپا به سال 268ق.م متنی به شرح ذیل نگاشت:«ای نبو، پسر بلندپایة مردوک، داناترین خدایان، بالاتر و برتر از همه ستایشها بر من به نظر دوستی بنگر...آرزوهایم رابر ضد دشمنانم بر آورده ساز،سالهایی پر از شادمانی و سرشار از لطف همیشگی خود بر سلطنت مشترک آنتیوکوس و پسرش سلوکوس19 قرار ده.»(ادی.ک. 1347: 191)
سلوکیان در شرق ایران نیز به احداث پولیس های جدید پرداختند و گروهای بزرگی از مهاجران را به آن مکانها-بلخ وآی خانوم- هدایت نمودند. بلخ و سغد که در استپ های آسیای میانه قرار میگرفت و اسکندریه- خجند فعلی- بی شک محل سکونت و کار و حرفة یونانیان و مقدونیان درآن مرزهای پر خطر بوده است (ویسهوفر، 1377: 146).
شهر یونانی دیگری که در ساحل رودخانه اوکسوس(آمودریا-جیحون) و درپایان قرن 4 ق.م تأسیس شد، در زمان سلطنت شاهان یونانی-بلخی به اوج شکوفایی رسید و پس از یورش بیابان گردان رو به ویرانی نهاد. بناهایی که بعدها یونانیان در آنجا ساختند و اخیراً کشف شده است، عبارتند از: یک تماشاخانه، یک صحن مقدس(معبد بزرگ)، یک ورزشگاه، یک کاخ و چند خانه مسکونی خصوصی زیبا، یک ارگ، چند معبد و مناطقی برای امور اداری منطقه. به احتمال تعداد زیادی از عناصر یونانی برای زمان های طولانی در این نقطه سکونت داشتهاند که این مطلب با نامهای یونانی-مقدونی اشخاص و ایزدان اثبات میشود (همان:146).
این شهرها-شهرهای فرنگی ایرانی-که در شرق و غرب فلات و بی تردید درمرکز ایران ساخته میشد، پایگاههای فرهنگی و اقتصادی سلوکیان به شما ر میآمد، اما در مورد گسترش و فراگیری هلنیسم- هدف بزرگ مقدونیان برای تغییر سرشت و هویت مردم بلاد شرق - باید گفت: هر قسمت از ایران با ذوق و علاقة خود آن فرهنگ را پذیرفت و یا نپذیرفت و اگر در آغاز قرن اجباری در کار بود در میانه و پایان راه، چنان اجباری دیگر یا به صلاح نبود و یا اصولاً از میان رفته بود. و در اینجا سؤالی دیگر ناگزیر مطرح میشود و آن، این که شهر فرنگ های ایران چه سرنوشتی یافتند؟ در واقع، به جز شهرهایی که تا حدودی در این مقاله مطرح شد، سرنوشت آنچه از سلوکیان به پارت ها رسید، با آنچه از پارت ها به ساسانیان متعّصب و قشری نگر رسید، بسیار متفاوت به نظر میرسد. بزودی ما در عصر ساسانیان شاهد گسترش دستکرت ها و مرگ آزاد شهرها (بویل، 1366: 123) (شهر فرنگ های عهد سلوکی-پارتی) خواهیم بود و بهدنبال آن ظهوردسپوتیسم سلطنتی را به صورت تمرکز دینی-سیاسی بر سرتاسر ایران زمین ملاحظه خواهیم نمود.
شهر فرنگ های ایرانی به عنوان مؤثرترین عوامل ماندگاری مقدونیان در ایران
اصولاً تاریخ ایجاد پولیس به قرون هشتم و هفتم پیش از میلاد در سرزمین یونان قدیم باز می گردد. پولیس نمونه مشخص تکامل اجتماعی یونان به شمار می رفت و تکامل آن مسیری را طی می کند که به سوی تجمع سینوسیسم13یا(سکونت درجمع) حرکت مینمود. تشکیل پولیسهای متعدد همزمان باگسترش بازرگانی و حرف که به تدریج از کشاورزی جدا میشد، پدید می آمد و گسترش می یافت. بیشتر پولیس ها درهمان قرون در کرانههای دریای مدیترانه، اژه و دریای سیاه واقع شده بودند. در رأس شهر، شورای شهر، مرکب از بازرگانان و سوداگران،دریانوردان و صاحبان صنایع قرار می گرفت و شیوة حکومت بر شهر به سبک الیگارشی14 یا حکومت خاندانهای بزرگ، ثروتمند و ریشه دار انجام میشد (دیاکونف، 1352، ج1: 47).
بیتردید، بین روشمندی اداری پولیس های یونانی که دریونان و با سابقهای دیرینه به وجود آمده بود، با آنچه درایران عهد سلوکی پدید آمد، تفاوتهای آشکاری وجود داشت که دست کم به سه نکتة آن اشاره میشود: نخست آنکه آن پولیس ها در سرزمینی بیگانه و اشغال شده به وجود میآمد که به طور طبیعی نمی توانست جز بر عناصر واحد اجتماعی خود حاکمیت داشته باشد؛ نکته دوم آن که پولیس های شرقی به وسیله مقدونیانی اداره میشد که خواه ناخواه نسبت به عناصر یونانی مهاجر که در فتح ایران حضوری مؤثر نداشتند، احساس چیرگی و اقتدار مینمودند و درمرحلة سوم، شرایط ویژه طبیعی سرزمین یونانی که بازرگانان، دریانوردان و صنعتگران در آن حرف اول را میزدند، با شیوههای اشغال نظامی و بیگانگی زبانی، فرهنگی وسیاسی غالب و مغلوب تفاوتهایی را به وجود میآورد که میتوان آن را تفاوتهای فاحش بین دو تمدن شرقی و غربی نام نهاد. علاوه بر آن، درسرزمین مادری یونان اعمال شیوة پادشاهی که بتواند با اقتدار بر پولیس ها حاکمیت داشته باشد، مطبوع و دلپسند نبود و تاریخ یونان مبارزات خونین و طولانی جنگهای پلوپونزی را درخاطره خویش حفظ کرده بود در حالی که درایران زمین حکومت آنان کاملاً پادشاهی و موروثی و از طریق جنگ و پیروزی پدید آمده بود که در نهایت نوع، شیوه و روشمندی پولیس های یونانی را باپولیس های ایرانی- شهر فرنگ ها-بسیار متفاوت نشان می داد.
ذکر این نکته نیز ضروری است که آنچه در ایران عهد سلوکی به نام پولیس از آن یاد شده است، بیشتر چیزی شبیه و یا تا حدّ ناچیزی شبیه مدل یونانی آن بوده است و نگارنده ترجیح میدهد که آنها را شهرفرنگ های ایرانی بنامد تا پولیس های یونانی. همچنانکه دیاکونف نیز با واقعیت از چنان تفاوت و تحریفی سخن به میان آورده است. او اعتقاد دارد:
«محققان غربی چنان از پولیس های عهد سلوکی یاد می کنند که گویا سلوکیان می کوشیده اند آسیا را یونانی سازند و مراکز تمدن یونانی را در بطن آسیا به وجود آورند و اقوام آن نواحی را با فرهنگ یونانی و سازمانهای سیاسی هلنی-که به عقیدة محققان مزبور به مراتب کاملتر بوده و قبل از فتوحات مقدونیان مردم مشرق زمین ا زآن بی خبر بودند- برخوردار سازند».
اما واقعیت جز این است. آنچه درایران زمین به نام پولیس پدیدار شد، با ویژگیهای اصیل و ساختاری یونانی آن فقط اندکی شبیه بود، زیرا به دلایلی که ذکر گردید آنچه درایران اتفاق افتاد، با واقعیت رخدادهای یونانی آن بسیار متفاوت بود و باز به عقیدة دیاکونف« مسأله بسیار بغرنج تر و پیچیده تر ازاین بوده است » (دیاکونف، 1351: 24)؛ همچنان که ویسهوفر یا دقت در آن روابط اعتقاد دارد« مفاهیمی نظیر یونانی مآبی و یونانی شدن، داستان جداگانه ای است که باید از نو تعریف شود» (ویسهوفر، 1377: 143).
در واقع شهرهای یونانی ایرانی- شهر فرنگ ها- باوجود خود مختاری اعطایی از سوی شاهان سلوکی، بر خلاف پولیسهای اصلی در سرزمین یونان دارای خود مختاری محدودی بوده و مسائل مرتبط با روابط خارجی، مستقیماً با شاه سلوکی- که متناوباً در سه منطقه سلوکیه، لیدیه و یا انطاکیه زندگی می کرد- مربوط می شد و از سوی دیگر، حزب طرفداران شاه (اپیستات ها15) کاملاً به مسائل حقوقی و مالی پادشاهان درپولیس ها آشنایی داشته و در صورت لزوم ازآن حقوق و ارتباط و تسلط شاه بر آن دفاع می نموده است. گذشته از آن، یک یا چند پادگان از طرف شخص شاه در شهر حضور داشته و پولیس بدون هیچ واسطه ای تابع نظرات و فرامین پادشاه بوده است و ساتراپ یا والی (استراتگ) شهر در این مورد شخص قاطع و یا صاحب نظری به شمار نمیآمده است (دیاکونف، 1351: 24).
بی تردید، یکی دیگر ا ز اشکالات عمده ای که دراین جهت – یکسان نمودن شرایط شهرهای یونانی و یونانی ایرانی- وجود داشت، اشکال رسیدن به چنان یکپارچگی فرهنگی بین ملتها بود که به تنهایی توانست شرط لازم باشد، اما وسعت سرزمین پارس و تاریخ گذشتة آن سرزمین و بروز تضادهای جدید حاصل از سیاستهای سلوکیان، همچنین تنوع اشکال اقتصادی دولت سلوکی و تضادهای میان فرمانروایان یونانی دربرخورد یا مسائل مذهبی مانع از تحقّق خواستهای آنان و شرط کافی برای سلطه کامل به ایران زمین و یکسان نمودن فرهنگی شهرهای فرنگ به شمار میآمد (دیاکونف،1352، ج1: 193) و به گفته خانم بویس:«بسیاری از روستائیان ایرانی که در مناطق دور بر روی کشتزارهایشان کار می کردند، چه بسا هرگز با آن بیگانگان روبه رو نشدند» (بولیس،1381: 112 ).
ازاین جهت بود که استراتژی آینده نگرمقدونیان درایران چندان مؤثر واقع نشد ودر آخر قرن سوم ق.م یونانیان فاتح به ناچیز بودن خود در بین بومیان اشعار یافتند، زیرا ناچار شدند مسائل قومی و ملی اقوام تحت تسلط خود را به حساب بیاورند و« به تدریج از میزان علاقه حرفهای آنان کاسته شد و به ناچار تسلیم جاذبه های مشرق گردیدند»(گیرشمن، 1366: 359).
نتیجه
سلوکیان پس از استقرار در سرزمین های مغلوب، ایجاد تغییر در اوضاع سیاسی – اجتماعی این سرزمین ها را الزامی دیدند. به نظر می رسد که بیشتر این تغییرات در سرزمین های آسیایی، بخصوص ایران و در راستای دگرگونی در وضعیت روستاها و شهرها انجام گرفته باشد.
دولت سلوکی به منظور تغییر و تحول در ساختارهای سنتی سرزمین های مذکور، در دو جهت حرکت می نمود؛ ایجاد شهرهایی به سبک یونانی در این سرزمین ها و نیز کوچاندن گروههای کثیری از اقوام سرزمین های مدیترانه و ازه به سوی این مناطق که نتیجه آن عبارت بود از مهاجرت هزاران نفر از صاحبان ثروت و صنایع از بلاد یونانی به سوی سرزمینهای مفتوحه؛ البته به منظور کسب ثروت بیشتر و نیز رواج هلنیسم. در راستای شهر سازی به نظر میرسد که سلوکیان الگوی مورد نظر خود را به طور عمده در همان شهر های دوره هخامنشی پیاده نموده و تغییراتی در آنها نیز ایجاد کردهاند؛ به گونهای که در ایران و نیز سایر نقاط مفتوحه به منظور حفظ اقتدار دولت سلوکی شهرهایی با عناوین: پولیس، پولیتوما، کاتوئیکیا در اراضی شهری و شاهی پدید آمد؛ به طوری که امروزه ما می توانیم آنها را شهر فرنگ های ایرانی بنامیم.
پیروزیها و به دنبال آن گسترش اراضی و نیز افزایش بیشتر ثروت دولت سلوکی، آهنگ رشد این شهر ها را به همراه مناظری از جلوه های هلنیسم در سازههای هیپودامیک باعث می گردید، که این خود موجبات اقتدار هر چه بیشتر دولت سلوکی را فراهم میساخت. با وجود علاقه وافر شاهان سلوکی به توسعه شهر فرنگ ها و نیز تبلیغ در راستای مهاجرت یونانیان به ایران، بتدریج از رشد هلنیسم در ایران کاسته شد، چرا که توسعه دولت سلوکی عملا کمکی به اوضاع اجتماعی ایران ننمود، زیرا دولت سلوکی بیشتر درآمدها را صرف توسعه اراضی و جنگ های مرزی در سوریه، آسیای صغیر و فلسطین مینمود که نتیجه آن فاصله تدریجی هر چه بیشتر مردم با هلنیسم و دولت سلوکی بود.
شاید بتوان گفت یکی از مهمترین عواملی که دولت سلوکی را در رواج هلنیسم و ایجاد شهر فرنگها با مشکلاتی مواجه می کرد، این بود که سلوکیان در آغاز شهر فرنگ ها را با شعار دموکراسی و دولت شهری ایجاد کرده بودند، ولی بتدریج این شهر فرنگ ها به مراکز بهره کشی از عناصر خود تبدیل شدند؛ به طوری که حتی دستگاههای وابسته به شاهان سلوکی ( اپیستات ) نیز به این مشکل افزودند.
همچنین در این راستا میتوان به تفاوت عمده بین پولیسهای یونانی و شهر فرنگ های ایرانی نیز اشاره نمود، چراکه در دولت شهرهای یونانی جهت حرکت سیاسی به سوی دموکراسی بود، ولی در نمونههای مشابه ایرانی آن هرگز چنین شرایطی فراهم نیامد. در نهایت اینکه عملکرد دولت سلوکی باعث ایجاد شرایطی در ایران به جای مانده از عهد هخامنشی شد، که وجود تعداد فراوانی از دولت شهر های مستقل یونانی را در ایران الزامی نمود. در واقع، سعی میشد که از آنها به عنوان یک پایگاه اروپایی استفاده شود، ولی این شهرها به دلیل آنکه در قلب آسیا ساخته شده بودند، هرگز نتوانستند حال و هوای شرقی خود را از یاد ببرند و بدین ترتیب، این شهرها واقعا به جای آنکه به یک پولیس شبیه باشند، بیشتر به صورت شهرهای فرنگی در ایران باقی ماندند.
پینوشتها
1- اصطلاح شهر فرنگ که یک واژه عامیانه است، در ادبیات زبان ایرانیان، ریشه ای دیرینه داشته و پیش از آنکه به شهرهای اروپایی امروز وابسته باشد، نشان از حضور شهرهای اروپایی درایران عهد سلوکیان دارد.
2-Strymon
3-Hydaspe
4-Thebes
5-Lisimax
6-Korupedion
7-Chandragupta
8- سلوکوس نیکاتور نه تنها نتوانست سرزمین های از دست رفته شرقی را در نبرد با چاندرا گوپرا به دست آورد، بلکه به سال 304ق.م، ناچار شد برای معاهده صلحی که به زیان او تمام شد، با سلطان هندی به گفتگو بپردازد (ن. ک: یارشاطر، تاریخ ایران، پژوهش کمبریج، ج 3، بخش 2، ص 193).
9- هیپودام. شهرهایی که به صورت چند خیابان عمود برهم و منظم(شطرنجی) ساخته میشد و سازمانهای اداری، تجاری و مساکن مردم درکنار آن خطوط به طور منظم احداث میگردید( ن. ک. دیاکونف: اشکانیان: 123).
10- Katoikya
11- Kler
12- Patrocles
مسافرت پاتروکلس لااقل این فایده بزرگ را در برداشت که او برآن اندیشة باطل که دریای مازندران و دریای آزوف با یکدیگر مرتبط هستند، خط بطلان بکشد( ن- ک. گوتشمید ص39).
13- Synoecisme
14- Oligarchie:
حاکمیت گروهی اندک و پر قدرت که دولت و امتیازهای اجتماعی و اقتصادی را تواماًً در اختیار داشتند.
15- Epistat
16- Ai Khanoum
17- PoliTeuma
18- Dura-Europos
19- با وجود دعاهای ستایش انگیز آنتیوکوس اول دربارگاه نبو، کمی بعد، فرزند او سلوکوس به امر پدر به دلیل شرکت دریک شورش اعدام گردید( ن.ک دیاگونف؛ اشکانیان: 19).