نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Reza Shah's government, with the aim of controlling the tribes, exiled a number of savage elites from their regions to other places in order to change their livelihoods in their exile, from livelihoods to agriculture and urbanism, and to attract new life. This policy failed for many reasons. This study seeks to analyze these causes. The main question is whether the conflict between the hometown and exile of the exiles of the tribes and nomads, the cultural difference between the tribes and nomads and the exiled people, and the contradiction in the lifestyle of the migrant with the small-scale agriculture of the desert areas, are among the factors behind the failure of the policy of the exile of the tribes in the Reza Shah Was? This research has been prepared by descriptive-analytical method and with the help of numerous archival documents and main sources. The findings of this research show that the difference between the climate of the mountainous and cold regions of the West and Northwest with warm and desert regions of the East, South and South-east of the country as well as cultural differences caused by the difference in religion, adiburssum and also the problem of language and communication between the exiles of tribes And the exile people, as well as the difference in livelihoods in the lifestyle of migrant farmers with small-scale farming in the desert areas, were due to the failure of the policy of the exile of the tribes in the Reza Shah era. Exiles did not have the capacity to recruit new emigrants in exile. Exchanging real estate also failed to prevent them from plundering their territories. The events after September 1941 indicate the failure of this policy.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
رضاشاه پس از تاجگذای درصدد ایجاد دولت متمرکز و مقتدر برآمد؛ اما باوجود چند میلیون جمعیت ایلی سیار مسلح این امر ممکن نبود. بنابراین برای ایجاد امنیت بایستی این جمعیت را یکجانشین میکرد تا ﺗﺄمین آرامش و امنیت و همچنین تغییر شیوﮤ زندگی کوچروی آنها به یکجانشینی و اراﺋﮥ خدمات فرهنگی و آموزشی، مانند ایجاد مدرسه برای آنها ممکن شود. با این ملاحظات، سیاست اسکان عشایر پیگرفته شد که البته با خشونت همراه بود.
یکجانشینکردن عشایر با تغییر در الگوی زندگیِ آنها تبعید تلقی نمیشود. تبعید ابزاری بود که اگر رئیس ایل یا طایفهای یا تمام ایل در این سیاست یا سایر سیاستها به خواﺳﺘﮥ حکومت تن نمیدادند از آن بهره گرفته میشد.
این سیاست را کوچ، تبعید و انتقال اجباری نامیدهاند (پاپلی یزدی، 1389: 209)؛ اما دولتیها از آن با نام اسکان یاد کردهاند. در مجلس هشتم، در 12مهر1311ش/4اکتبر1932م، برای نخستین بار بهجای واژۀ «اسکان» از عبارت «تختهقاپوکردن» استفاده شد. سران ایلات و عشایر در محدودۀ ایل برای خود، حکومتی مستقل قائل بودند و نه به حکومت مرکزی پاسخگو بودند و نه به دولت مالیات مرتبی پرداخت میکردند. برخی از سران ایلات و عشایر نیز با دولتهای خارجی روابط نامتعارفی برقرار کرده بودند؛ مانند رابطۀ بختیاریها با بریتانیا یا قرارداد بین شرکت نفت انگلیس و ایران با محمدناصرخان، ایلخان قشقایی، که در
30 اردیبهشت1301ش/21مه1922م بسته شد.
در این قرارداد خانهای کشکولی تضمین دادند برای دو طرف این قرارداد، یعنی کمپانی نفت جنوب و ایلخانی قشقایی، ایجاد مزاحمت نکنند (FO248/1365).
دولت تلاش کرد با یکجانشینکردن ایلات و عشایر زمینه را برای کنترلکردن آنها فراهم کند. تبعیدکردن و زندانیکردن بعضی از سران ایلات همچون سران ایل بیرانوند، بختیاری، بویراحمدی، قشقایی، بهارند، ممسنی و کلهر و همچنین تبعید بعضی از ایلات به استانهای دیگر (میر، 1377: 248 - 245) و گرفتن سلاحهای آنها در همین راستا صورت گرفت.
در گام نخست، مهمترین راه برخورد با آنها زیر نظر قراردادن رﺅسای آنها در تهران بود که باعث کنترل ایل میشد. اگر این شیوه جواب نمیداد کل ایل به منطقۀ دیگری تبعید میشدند. ایلات و عشایر به ییلاق و قشلاق عادت داشتند؛ اما تبعید دستهجمعی بههمراه رمهشان به مناطقی که با آبوهوای زادگاه آنها سنخیتی نداشت به دو نتیجه منتج میشد: نخست اینکه در حین تبعید، تعدادی از افراد ایل و نیز گوسفندان آنها تلف میشدند و به ایل ضربۀ اقتصادی وارد میشد؛ دوم اینکه با کندهشدن از زادگاه و زندگی و استقرار در جایی که از نظر اقلیمی و فرهنگی متفاوت بود قدرت آنها کاهش مییافت و البته کنترل دولت بر آنها بیشتر میشد.
این پژوهش بهدنبال پاسخگویی به این پرسش است که تضاد اقلیم زادگاه و تبعیدگاه تبعیدیان ایلات و عشایر، تفاوت فرهنگی بین ایلات و عشایر و مردم تبعیدگاه و نیز تضاد نوع زندگی کوچروی و کشاورزی خردهمالکی مناطق کویری چگونه از عوامل شکست سیاست تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه شد.
فرﺿﻴﮥ پژوهش بیان میکند اقلیم زادگاه و تبعیدگاه تبعیدیان ایلات و عشایر با هم تفاوت داشت و بین فرهنگ و آدابورسوم ایلات و عشایر و فرهنگ و آدابورسوم مردم تبعیدگاه اختلاف وجود داشت؛ همچنین اقتصاد کشاورزی خردهمالکی مناطق کویری با اقتصاد کوچروی ایلات متفاوت بود و این تفاوتها در شکست سیاست تبعید ایلات و عشایر در دورﮤ رضاشاه ﻣﺆثر افتاد.
گفتنی است تفکیک بین اینکه ایلات بهصورت مسالمتآمیز اسکان داده شده یا با خشونت تبعید شدهاند کمی مشکل است؛ زیرا ایلات نیز اسکان را با رغبت نپذیرفتهاند. شاید مسئلۀ مکان و قصد دولت را بتوان وجهتمایز این دو در نظر گرفت. به این صورت که اسکان عشایر، یکجانشینکردن آنها در محل زندگیشان است و انتخاب اینکه کجا یکجانشین شوند با خودشان است؛ اما تبعید، اجباری است. درواقع، اخراج از محل زندگی و دورکردن آنها از زادگاهشان بهقصد تنبیه تبعید است. در اسکان، قصد تنبیه نیست و یکجانشینی با هدف جلوگیری از کوچروی است. برای اسکان به هر خانواده تسهیلاتی مانند یک گاو نر، سه خروار گندم و پانصد ریال وجه نقد داده میشد و عشایر به این کار تشویق میشدند؛ اما تبعید جنبۀ تنبیه داشت و هدف از آن سرکوب عشایر سرکش بود. نظامیها در مکاتبات خود دربارﮤ لرها از واژۀ تبعید استفاده میکردند (واعظ، 1388: 341).
اگر ایلات و عشایر در محل زندگی خود و بدون قصد تنبیه و با دریافت تسهیلاتی یکجانشین شدهاند، این امر تبعید نیست؛ ولی اگر در خارج از محل زندگی خود و با هدف تنبیه بهاجبار مستقر شدهاند، این تبعید است. شباهت این دو نوع جابهجایی در تسهیلاتی بود که دولت به آنها میداد. این درهمتنیدگی ناشی از آن بود که در آن زمان هم بین این دو تفاوت بسیار کمی وجود داشت. اسکان عشایر در حدود سال 1307و1308ش/1928و1929م شروع شد؛ اما نظامنامه نداشت و نظامنامۀ آن در سال 1312ش/ 1925م نوشته و ابلاغ شد (ساکما، 916-291).
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش
مصطفی تقوی در مقاﻟﮥ «سیاست عشایری رضاشاه با ﺗﺄکید بر تحولات سیاسی منطقه کهگیلویهوبویراحمد» سیاست اسکان عشایر را در دورﮤ رضاشاه در یک منطقه بررسی کرده است. تفاوت اساسی مقاﻟﮥ تقوی با این پژوهش در این است که مقاﻟﮥ تقوی ﻣﺴﺌﻠﮥ اسکان عشایر را واکاوی کرده و در این پژوهش، نگارنده بهدنبال ﻣﺴﺌﻠﮥ تبعید عشایر است. درواقع تبعید اهرمی بود که با استفاده از آن سیاست اسکان را انجام میدادند.
کشواد سیاهپور و حمید حاجیانپور در مقاﻟﮥ «بازتاب سیاست عشایری رضاشاه در اشعار و سرودهای بومی بویراحمد» انعکاس سیاست آمراﻧﮥ رضاشاه در اسکان عشایر را در ادبیات عامه بیان کرده و تجلی این سیاست را در سرودههای عامیانه و ترانهها و لالاییهای مادران ﻣﻨﻄﻘﮥ بویراحمد واکاویدهاند. این مقاله، کار نویی است؛ اما در مقاله شعر یا دلسرودهای یافت نشد که موضوع تبعید تمام ایل یا سران را آن تجلی دهد.
به جز این دو مقاله، بیشتر آثاری که در این دوره نوشته شده، سیاست اسکان عشایر را بررسی کردهاند که با موضوع این مقاله که تبعید است، تفاوت دارد؛ بنابراین در این باب، این مقاله کار نویی محسوب میشود.
تبعید ایلات لر
در اواخر اسفند 1308ش/1929م، به دستور رضاشاه، بخشی از طایفههای لر و خانهای دهلران و کبیرکوه را به تهران کوچاندند. خانها را در تهران نگاه داشتند و بقیه را به نقاطی در خراسان تبعید کردند (والیزاده، 1382: 253). امیراحمدی پیش از اقدام، در مهر1308ش/اکتبر1929م، برای تبعید و سرکوب لرها از شاه اختیار تام گرفت. دستگیری و تبعید لرها، بهویژه از منطقۀ کبیرکوه، با کمک برخی طوایف منطقه صورت گرفت. این مسئله باعث شد پس از بازگشت لرها از تبعید و حتی در سالهای دهۀ 1330ش/1952تا1962م، بین لرهای ساکن منطقه درگیریهای گستردهای به وجود آید (ساکما، 2126-293).
در بهمن1308ش/فوریۀ1930م، تعداد بسیاری از افراد طایفههای سیفالدین (دریکوند)، امیر، زینیوند، رُکرُک، کولیوند، زیدوند، بارانی، بیراوند و سگوند را که در دشت دهلران و کبیرکوه و لرستان زندگی میکردند به خراسان کوچاندند و کردهای زرینآباد را که به آنها تُشمال میگفتند، در لرستان جایگزین آنها کردند (حاتمی، 1389: 41).
سگوندها را در تربتحیدریه و کاشمر ساکن کردند. این افراد با احشام خود، فاصلۀ بین لرستان و خراسان را پیاده طی کردند و در راه، بسیاری از احشام و افرادشان را از دست دادند. هارت (Hart)، از اعضای سفارت آمریکا، در گزارش فوریۀ1931م/بهمن1309ش خود مینویسد: «هزاران مرد و زن و پیر و جوان و کودک صدها مایل راه را از لرستان و خوزستان تا خراسان با پای پیاده طی میکنند که یادآور کوچهای اجباری دورۀ استالین در شوروی است» (مجد، 1389: 82 و 83).
طوایف بیرانوند، پاپی، میر و سادات از ایلات تبعیدی به خراسان بودند. مجد بهنقل از اسناد آمریکا، تعداد آنها را تا 15هزار نفر تخمین میزند. شاهد او نیز مسافرانی است که تبعیدیان را در سرتاسر جادۀ لرستان تا تهران و از تهران تا مشهد دیدهاند که پیاده راه را طی میکردند (مجد، 1389: 85).
دولت مجموع کارهای اسکان عشایر و تبعید عشایر لرستان به خراسان و دیگر نقاط را «عمران لرستان» نامید و برای آن بودجهای جداگانه تخصیص داد. دولت با این کار، گروهی تولیدکننده را از محل زندگی خود تبعید کرد و به گروهی سربار دولت تبدیل کرد که بایستی مبلغ کلانی برای گذران زندگی آنها هزینه میکرد (مشروح...، دورۀ8، جلسه7).
در موقع گرفتن شناسنامه، لرهای تبعیدی به خراسان مجبور بودند در فامیل خود پسوند لرها را داشته باشند. این نکته یکی از علتهایی بود که در تبعیدگاه، به واگرایی این افراد از مردم محلی منجر میشد و هدفی که دولت به دنبال آن بود، اینکه افراد شورشی را در جمع دیگر مردمان کشور متمدن کند، محقق نمیکرد. لرهای تبعیدی به خراسان حدود هفتماه، از بهمن1308 تا مرداد1309ش/ژانویه1930 تا جولای1930م در راه بودند؛ چون بخشی از این زمان در فصل زمستان بود تعداد فراوانی از احشام آنها تلف شد. «ما خودمان دو گله بزرگ بز و گوسفند داشتیم که تنها شش رأس بز از آنها باقی ماند» (حاتمی، 1389: 53).
حاتمی دربارﮤ وضعیت روحی و جسمی تبعیدیها مینویسد: «پاها تاولزده، ساقها خسته، تن و بدن رنجور، روح و روانمان درهمشکسته بود. تسلیم و مطیع محض بودیم فقط جایی را میخواستیم تا در آنجا برای همیشه اتراق کنیم» (حاتمی، 1389: 52). 28 نفر از رﺅسای ایلهای تبعیدی دستگیر شدند و در تهران در زندان بودند و اینگونه زیر نظر بودند (امیراحمدی، 1373: 336).
منطقۀ خوار و ورامین یکی دیگر از تبعیدگاههای عشایر لر بود. در سال 1308ش/1930م، هشتاد خانوار از لرها به ورامین تبعید شدند و دولت به آنها زمین داد تا کشاورزی کنند (روزنامۀ اطلاعات، 26آذر1308: 2). «در ورامین افراد طایفۀ پاپی، سادات و تعدادی از بالاگریوه را که جدای از ما بودند نگه داشتند و در همانجا مستقرکردند» (حاتمی، 1389: 50). تبعیدگاه ورامین برای زندگی ایلی و ییلاق و قشلاق موقعیت مناسبی نداشت. «ناچار بیکار شده و به گدایی و بدبختی افتادند» (مکی، 1362: ج6/66).
پس از اینکه مدتی از زمان تبعید این افراد به خوار و ورامین گذشت محیط لاریجانی، نمایندۀ خوار و ورامین در مجلس، انتقال لرها به این مناطق را موجب سلب آسایش ساکنان دانست. در جواب اعتراض او داور، وزیر عدلیه، پاسخ داد: «برای حفظ انتظامات مملکتی و رفاه اهالی لازم است که این قبیل کارها بشود و البته ورامینیها هم باید تحمل بکنند» (مجد، 1389، از قاجاریه...: 596).
تعدادی از لرها و لکها که از دورﮤ قاجار به مازندران تبعید شده بودند در این زمان و همزمان با تقاضای سایر تبعیدیان به دریافت تسهیلات، درخواست آذوقه و جا و مکان کردند (ساکما، 8622-240). این افراد زمانی که باید برای خود نامخانوادگی انتخاب میکردند نامخانوادگی «لرزمانی» را برگزیدند؛ یعنی یک زمانی لر بودند. در موقع گرفتن شناسنامه، ایلات مجبور بودند در نامخانوادگی خود پسوند ایلی خود را نگه دارند که به واگرایی این افراد در تبعیدگاه از مردم محلی منجر میشد.
ساوه و زرند و کاشان از دیگر نقاطی بودند که لرها به آنجا تبعید شدند. در تبعیدگاهها به این افراد زمین داده شد؛ زیرا در اسناد به تقسیم زمین در میان آنها اشاره شده است (ساکما، 8686-240). روزنامۀ اطلاعات هم از تبعید 110 خانواده از لرها به اطراف قزوین خبر میدهد (روزنامۀ اطلاعات، 17آذر1308: 3). به علت نزدیکی آبوهوای قزوین با لرستان، این افراد با محیط تبعیدگاه خو گرفتند و پس از شهریور1320ش/اوت1941م نیز به لرستان بازنگشتند.
دولت تلاش کرد با فراهمکردن تسهیلاتی در تبعیدگاه، لرها را به ماندن علاقهمند کند؛ بنابراین برای آنها پزشک فرستاده شد و شیروخورشید سرخ به آنها پوستین و لباس داد. در ابتدای تبعید، افرادی از مرکز اعزام میشدند تا از مخارج تبعیدیان گزارش تهیه کنند. جیرﮤ تبعیدیان را ابتدا مالکان محلی و سپس دولت پرداخت میکرد (مجد، 1389، از قاجاریه...: 84). حتی امکانی فراهم آمد تا فرزندان عشایر کبیرکوه در تبعیدگاه «اینچه» درس بخوانند (حاتمی، 1389: 57).
تبعیدیان کبیرکوه با وجود اینکه از نظر مادی هم وضع مناسبی پیداکردند با وقوع حوادث شهریور1320ش/ اوت1941م به زادگاه خود بازگشتند. «گاوها، گوسفندها و وسایلمان را یا به فامیلها بخشیدیم یا فروختیم تا راحتتر برگردیم» (حاتمی، 1389: 687).
بازگشت لرهای تبعیدی به لرستان مسائلی را در پی داشت. املاک آنها به نام دیگری ثبت شده بود و حتی اسامی شهرها و روستاها تغییر کرده بود. دولت برای جلوگیری از درگیری این افراد باکسانی که در املاک و زمینهای آنها ساکن شده بودند مانع سکونت بخشی از آنها شد و آنها را در سیلاخور اسکان داد. در سال 1320ش/1941م دولت مبلغ
300 هزار ریال برای خرید گاو و بذر و سایر کالاهای ضروری آنها هزینه کرد تا علاوه بر اینکه دوباره به زندگی کوچروی بازنگردند، به زادگاه خود هم نروند (ساکما، 12291-240).
پایدارنبودن این پرداختها و برداشتهشدن فشار و نیز درگیری کشور در جنگ باعث شد آنها کمکم به زادگاه خود بازگردند و منشأ درگیریهایی شوند. پس از شهریور1320ش/ اوت1941م، کنترل اعمال لرهای تبعیدی بهعهدۀ هنگهای ارتش مستقر در مناطق آنها گذاشته شد (ساکما، نخ، 43668).
بویراحمدیها گروه دیگری از تبعیدیان لر بودند. شکراللهخان بویراحمدی پس از شکستخوردن از نیروهای دولتی دستگیر شد و به تهران تبعید شد. او در تهران اعدام شد؛ اما خانوادهاش در تهران بهصورت تبعیدی باقی ماندند. بقیۀ بویراحمدیها به تهران و آذربایجان تبعید شدند. املاک شکراللهخان تعویض شد. عوض املاکِ بویراحمدیها املاکی را در آذربایجان به آنها واگذار کردند تا به طور کامل از منطقۀ زیر نفوذ خود دور شوند؛ اما همۀ املاک آنها تعویضکردنی نبود؛ زیرا برخی از املاکشان محل اختلاف بین آنها و دیگران بود. آنچه جزء املاک مسلم آنها بود در سال 1313ش/1934م تعویض شد (ساکما، 8624-293). پس از شهریور1320ش/ اوت1941م، خانوادﮤ شکراللهخان بویراحمدی درخواست کردند به زادگاه خود بازگردند (ساکما، 585-310).
به علت تعلل دولت در آزادی، تعدادی از آنها در فروردین1321ش/ مارس1942م فرار کردند و به زادگاه خود بازگشتند. عبداللهخان ضرغامپور فرزند شکراللهخان، محمدحسینخان فرزند سرتیپخان، حسینقلیخان رستم فرزند امامقلیخان، محمدعلیخان خلیلی، ابوالقاسمخان بختیاری، سرمست انصاری، آقاحمداللهخان فرزند آقاتیمور و خسروخان بویراحمدی ازجمله فراریان بودند (ساکما، 8624-293).
گروهی از بویراحمدیها هم که به تهران تبعید نشده بودند در تلخسرو ساکن شدند. تلخسرو شهر نوسازی بود که برای اسکان عشایر بود. این شهر را خود عشایر و بهاجبار حکومت ساخته بودند. با فرار سران بویراحمد به سرزمین مادری، افراد اسکاندادهشده در تلخسرو، شهر را ویران کردند و به زندگی ایلی روی آوردند.
تبعیدیان لر بختیاری به علت یکجانشینی به رعیت تبدیل میشدند و راﺑﻄﮥ عشایری و سلسلهمراتبی آنها در ایل گسسته میشد. آنها را نه لر بهمعنی «عشایر« بلکه رعیت به معنای «دهقان» مینامیدند (J.P.Digard, BAḴTĪĀRĪ TRIBE ) که بهگونهای خوارشمردن آنها نیز بود.
تبعید سران ایل قشقایی
در سال 1308ش/1929م قشقاییها به علت غارتگری فرمانداری نظامی منطقه، سربازگیری اجباری و تحمیل لباس فرنگی شورش کردند. یکی از علتهای شورش آنها تبعید سرانشان در تهران بود (Groseclose, 1947: 123).
دستگیری و کنترل سران قشقایی به دستور رضاشاه انجام شد. «پس از یک سال اقامت در تهران، شبی پلیس بدون اطلاع قبلی وارد خانه شد و پدر و پدربزرگ را بازداشت کرد. هیچ اتهامی به آنها وارد نبود» (ابرلینگ و طیبیپور، 1383: 184). علت بازداشت آنها این بود که شاهبختی ملکمنصور قشقایی را که در تهران در تبعید بود، آزاد کرد تا در فارس به او در سرکوبی علیخان قشقایی کمک کند؛ اما ملکمنصور با رسیدن به فارس به علیخان پیوست و دولت هم در جواب، صولتالدوله و ناصرخان را زندانی کرد. ملکمنصور خبر میدهد که چگونه پس از دیدار با رضاشاه موفق شده است از تبعید رها شود (قشقایی، 1391: 212).
پس از اینکه شاه در سال 1310ش/1931م اعلام عفو عمومی کرد ملکمنصور قشقایی که خود را در خطر میدید، به بهاﻧﮥ تحصیل و از ترس تبعید، بهصورت خودتبعیدی به اروپا رفت. علیخان قشقایی نیز پس از مدتی، از تعویض املاکش با املاکی در خاش بلوچستان اطلاع یافت و در راه خاش، در کرمان دستگیر شد و در این شهر در تبعید ماند. مسیحخان فارسمیدان هم که از شورشیان بود به تهران تبعید شد؛ یعنی باوجود عفو عمومی، تاحدودی بیشترِ سران در تبعید یا زیر نظر بودند. در تبعیدگاه تهران، خانوادۀ قشقاییها بهشدت کنترل میشدند (قشقایی، 1385: 32).
پس از اشغال ایران، ناصرخان و خسروخان قشقایی از تهران فرار کردند و به میان ایل بازگشتند. با وجودی که چند بار از ناصرخان خواسته شد به تهران برگردد جواب داد: «من به دلیل تأمیننداشتن جانی بازنمیگردم» (قشقایی، 1385: 67).
کلانتر طاﻳﻔﮥ کشکولی ایل قشقایی در سال ۱۳۱۶/1938م به تهران تبعید شد (ساکما، 2911-293). تبعید ایل قشقایی به تبعید سران ایل و طوایف منحصر بود. در همین سال امیرحسین قشقایی، پسر احمد قشقایی (سردار احتشام)، ﺗﺄکید کرد آنها شهرنشین شدهاند و ایلیاتی نیستند که تبعید شوند (ساکما، 16554-310).
نحوﮤ تبعید و اسکان عشایر در دورﮤ رضاشاه اینگونه بود که در صورتی رئیس ایل یا طایفه، عشایر را به اقدام علیه سیاست اسکان تحریک میکردند سران ایل تبعید میشدند؛ همان گونه که در سال ۱۳۱۸/1940م رئیس ایل قشقایی به همین علت تبعید شد (ساکمافا، 4840-293-98).
تعویض املاک ایلات تبعیدی درجاهای دور صورت میگرفت تا ایلات به طور کامل از منطقۀ خود قطع علاقه کنند؛ حتی برخی از این زمینها استفادهکردنی نیز نبود؛ مانند تعویض زمینهای مرغوب قشقاییها با زمینهایی در خاش.
تبعید ایلات بلوچستان
دوستمحمدخان بارانزایی، پسر علیمحمدخان، از سرداران بلوچ بود که پس از فوت عموزادﮤ خود، بهرامخان، در سال 1299ش/1921م بر بلوچستان تسلط یافت و دم از استقلال زد. او با دولتهای همسایه هم ارتباط داشت (مکی، 1362: 5/128). دولت مرکزی که این خودمختاری را تحمل نمیکرد به سرکوبی او تصمیم گرفت که در این تصمیم، دولت انگلستان هم دخالت داشت. انگلیسیها به علت صدماتی که بلوچها به خطوط تلگراف میزدند از آنها ناراضی بودند (شهبخش، 1373: 38).
دوستمحمدخان دستگیر شد. رضاشاه او را بخشید؛ ولی دستور داد در تهران در تبعید بماند و ماهیانه سیصد تومان هم مواجب بگیرد (مکی، 1362: 5/127). او در 19آبان1308ش/10نوامبر1929م بهقصد شکار از تهران خارج شد؛ ولی در راه، سرباز همراهش را کشت و بهطرف سمنان فرار کرد؛ اما درنهایت، دستگیر شد و در دادگاه به اعدام محکوم شد و تیرباران شد (مکی، 1362: 5/127و128).
عیدوخان ریگی و جمعهخان اسماعیلزایی نیز پس از مدتی دستگیر شدند و به شیراز تبعید شدند (شهبخش، 1373: 40). جمعهخان اسماعیلزایی دوباره به بلوچستان بازگشت و در سال 1317ش/1938م در اثر شرارت، حکومت او را تعقیب میکرد که سرانجام به بلوچستان انگلیس پناه برد. او در سال 1319ش/1940م با 109 نفر از همراهانش به ایران عودت داده شد. او و خانوادهاش به تهران و همراهانش که 73 نفر بودند به اصفهان تبعید شدند. در اصفهان دولت به آنها مقرری میداد (ساکما، نخ، 43369). برای اتباع او که در اصفهان بودند هر ماه مبلغ 132 هزار ریال و برای خودش و خانوادهاش 3 هزار ریال پرداخت میشد (ساکما، 1578-293).
بلوچهای تبعیدی در تهران و اصفهان جزء آخرین گروههایی بودند که پس از شهریور1320 آزاد شدند؛ زیرا امیرحسین خزیمه علم، فرماندار کل سیستانوبلوچستان، به علت مسلحبودن بلوچها در نقاط دوردست مرزی و جوانبودن شاه جدید صلاح ندانست این تبعیدیها آزاد شوند (ساکما، 507-310). آنها تا تاریخ 15تیر1323ش/6جولای1944م در تبعید بودند و در این تاریخ از تبعید رهایی یافتند.
تبعید گُلباغیها
گلباغیها گروه دیگری از عشایر بودند که از منطقۀ کردستان به مناطق کویری مانند یزد، نائین، کاشان، اصفهان، شیراز و سبزوار تبعید شدند. زادگاه گلباغیها در بین راه سقز به سنندج بود و از جنوب به مریوان و از شمال به بیجار و تکاب محدود میشد. این منطقه حاصلخیز و مستعد دامپروری بود. طوایف گلباغی از دورۀ قاجار در کردستان به آشوب و راهزنی مشغول بودند و همواره نیروهای حکومت برای سرکوب آنها اعزام میشدند (ساکما، 4213-290؛ 6682-240). این روند در دورۀ پهلوی نیز ادامه یافت و از شرارت آنها در مناطق مختلف کردستان گزارشهایی به مرکز میرسید (ساکما، 4206-290).
در سال 1315ش/1936م دولت تصمیم گرفت گلباغیها را تبعید کند. در درگیریهای ایجادشده هجده نفر از آنها به عراق گریختند (اسنادوخ، 26-10-37-1316ش.). دولت اموال و املاک سایر گلباغیها را توقیف کرد و در سال 1315و1316ش/1936و1937م آنها را به همدان تبعید کرد (ساکما، 702-293؛ 1107-290). گلباغیها در روستاهای همدان و بین ملاکان تقسیم شدند. آنها باید با کارکردن معیشت خود را تأمین میکردند. ملاکان در ابتدا از پذیرفتن آنها خودداری کردند (ساکما، 702-293)؛ اما بهاجبار پذیرفتند و حتی موظف شدند برای تبعیدیها وسایل زندگی فراهم کنند (سالور، 1380: 10/7881).
در ابتدای تبعید، ندانستن زبان نخستین مشکل تبعیدیان بود. «اولاً رعایای ما ترکزبان بودند و کردی نمیدانستند. برای خود مترجم نداشتند» (سالور، 1380: 10/7881). پس از یک سال گلباغیها به نواحی مرکزی ایران تبعید شدند. در این یک سال گلباغیها از وضعیت فقر و بیچارگی خود شکایت میکردند و خواستار بازگشت به محلهای خود بودند (کمام، 20/1/37/17/11). «امریه صادر شد که این بیچارهها را ببرند به کاشان، یزد و اصفهان» (سالور، 1380: 10/7882).
دولت در سالهای 1317 تا 1319ش/ 1938 تا 1940م تعداد بسیاری از گلباغیها را به نواحی کاشان، یزد، اصفهان، نائین و سبزوار تبعید کرد (ساکما، 698-293؛3662-291؛1107-290). گلباغیها به داخل ایران و به شهرهای کاشان، قزوین، نائین، اصفهان و سبزوار تبعید شدند (ئهحمد، 1383: 155).
جز یک نمونه در سال 1319ش/1940م و دربارﮤ تبعید تعدادی به کاشان (ساکما، 184-294) گزارشی یافت نشد از اینکه گلباغیها در دادگاهی محاکمه شده و به تبعید محکوم شده باشند؛ یعنی در اصل نیروهای نظامی آنها را تبعید کردند. گلباغیهای تبعیدی را در روستاهای شهرستانهای مذکور در بین اهالی تقسیم کردند تا باکار روی زمینهای کشاورزی امرارمعاش کنند.
در تبعیدگاه گلباغیها هم وضعیت بهتر از این نبود. بخش عمدهای از زمین روستاهایی که گلباغیها به آنجا تبعید شده بودند کوچک بود و کشاورزی بهصورت خردهمالکی صورت میگرفت. کشاورزان این روستاها روی این زمینها کار میکردند و درآمد محدودی، در حد ارتزاق زندگی خود، داشتند. این زمینها نه به کارگر جدید احتیاج داشت و نه گلباغیها کار کشاورزی در مناطق کویری را بلد بودند. کشاورزی که با زحمت قادر بود معاش زندگی خود را تأمین کند با سیاست تبعید دولت، باید مخارج گلباغی تبعیدی و خانوادۀ او را هم تأمین میکرد.
شدت گلایه از گلباغیها در تبعیدگاههای آنها با اندازۀ زمین و اقلیم منطقۀ آنها ارتباط مستقیمی داشت. هرچه روستای تبعیدگاه آنها کویریتر و زمینها کوچکتر بود شکایت مردم تبعیدگاه از ناتوانایی در تأمین معاش گلباغیها بیشتر بود. به این لحاظ است که بیشترین میزان شکایت به روستاهای نائین مربوط است. اهالی روستاهای تودشک، باقران، نبویدن، لایمزیک، مَشگِنان، لایسلطاننصیر، لایاَروَر و نیستانک در شهرستان نائین شکایت کردند که قادر نیستند مخارج تبعیدیان گلباغی را پرداخت کنند (ساکما اصف، 10888-293-97؛ 11333-293-97؛ 11975-293-97؛ 10310-293-97؛ 11980-293-97؛ 11964-293-97؛ 11145-293-97).
باوجود فعالیت گستردۀ فرمانداری یزد در ساماندهی به وضعیت گلباغیها، این نوع شکایت از یزد نیز گزارش شده است (ساکما، 11613-293). از طرف دیگر، بیشترین درخواست تبعیدیان گلباغی در زﻣﻴﻨﮥ لوازم ابتدایی زندگی و معاش روزانۀ آنها بود که با حیات تبعیدی و خانوادهاش ارتباط مستقیمی داشت. بنابراین در فاصلۀ سالهای 1317 تا 1320ش/ 1938 تا 1940م، شکایت از تأمیننبودن زندگی و درخواست شغل و جابهجایی از روستاهای یک شهر به روستاهای دیگر عمده مطالبات این تبعیدیها را تشکیل میداد (ساکما اصف، 10891-293-97؛ 10315-293-97؛ 11151-293-97؛ 11337-293-97؛ 11361-293-97؛ 11335-293-97؛ 10312-293-97). در اسناد گزارشی یافت نمیشود مبنی بر اینکه آنها بهدنبال تحصیل فرزندان یا مطالبات سیاسی یا اجتماعی بوده باشند.
در سال 1317ش/ 1938م، گلباغیها برای تهیه نان و مواد غذایی جنجال ایجاد کردند (ساکما اصف، 11137-293-97) و در مواقعی به دزدی در تبعیدگاه نائین دست زدند (ساکما اصف، 10313-293-97).
با تأمیننشدن معاش، تبعیدیان به فکر فرار از تبعیدگاه افتادند و چون در روستاها پراکنده بودند کنترل آنها ممکن نبود؛ پس آنها از تبعیدگاههای خود در یزد، نائین، اصفهان و کاشان فرار کردند تا خود را به زادگاهشان برسانند (ساکما، 22111-240؛ 22113-240؛ 3662-291). حتی در یک نمونه در سال 1317ش/ 1938م، اهالی روستای لایمزیک تبعیدیان را به فرار تحریک کردند (ساکما اصف، 11970-293-97)؛ زیرا بهنفع آنها نیز بود و از زیر بار مخارج این کارگران نابلد و ناخواسته خلاص میشدند.
مقایسۀ میان منطقۀ حاصلخیز زادگاه گلباغیها و تبعیدگاه آنها نشان میدهد انتخاب تبعیدگاه با اقلیم متضاد با هدف تنبیه تبعیدیان مدنظر بوده است. در شهرهای ذکرشده امکان ییلاق و قشلاق وجود نداشت و کشاورزی نیز به شیوۀ مناطق کویری صورت میگرفت؛ بنابراین برای آنها ادامۀ زندگی ممکن نبود. هوای گرم این مناطق، برخلاف هوای سرد زادگاهشان، آنها را بسیار آزار میداد. به علت نبود هماهنگی اقلیمی و فرهنگی و نیز تأمیننبودن معاش زندگی، میان آنها و ساکنان بومی تبعیدگاهها تعاملی به وجود نیامد. گلباغیها از کردهای سنیمذهب بودند و به کاشان، یزد، نائین و اصفهان، شهرهایی با شیعیان متعصب، تبعید شده بودند. دولت نیز برای جلوگیری از درگیری، ممنوع کرد مردم محلی خلفا را سب کنند (سالور، 1380: 10/7881).
مسعود کیهان در سال 1311ش/1932م و احتسابیان در سال 1315ش/1936م جمعیت ایل گلباغی را پانصد خانوار ذکر کردهاند (افشار سیستانی، 1366: 1/245تا248). از 315 خانوار گلباغی تبعیدی 170 خانوار آنها در اصفهان ساکن شدند (ساکما، 3662-291).
تعداد جمعیت ذکور گلباغیها ساکن در اصفهان و کاشان بهقرار جدول زیر است:
جدول 1. جمعیت گلباغیهای اصفهان و کاشان (1319ش)
شماره |
افراد بزرگسال |
جوانان بالغ |
اطفال |
جمع |
|
1 |
58 |
19 |
77 |
154 |
اصفهان و توابع |
2 |
75 |
23 |
81 |
189 |
کاشان و توابع |
جمع |
133 |
52 |
158 |
343 |
|
(ساکما، 1948-291).
بررسی جدول مذکور نشان میدهد از 343 نفر گلباغی تبعیدی، 158 نفر، یعنی 46 درصد، اطفال بودند. این افراد توانایی کارکردن نداشتند و فقط از مصائب تبعید بهرهمند بودند. اگر نیمی از جمعیت 185 نفری افراد بزرگسال و جوانان بالغ، یعنی
93 نفر را زنان در نظر بگیریم، حاصل جمع آنها با 158 نفر کودکان تبعیدی 251 نفر، 73 درصد، میشود؛ پس 73 درصد این جمعیت را زنان و کودکان تشکیل میدادند که جمعیت آسیبپذیر تبعیدیان گلباغی بودند.
تأمین هزﻳﻨﮥ زندگی این زنان و کودکان بهعهدﮤ سرپرستان خانواده و سپس مالکان روستاهای تبعیدگاه بود و درنهایت، بر دوش دولت میافتاد؛ زیرا این افراد قادر نبودند در معاش خانوار کمک کنند. در شیوۀ معیشت کوچروی زنان کمککار مردان بودند و کشاورزی نمیدانستند. همانطور که مردان آنها کشاورزی در مناطق کویری را نمیدانستند. وزیر کشور با بازگشت گلباغیهای پیر و ازکارافتاده هم موافقت نکرد و ﺗﺄکید کرد آنها بایستی در منطقۀ زیر نفوذ لشگر اصفهان بمانند (ساکما، 3662-291).
تعدادی از گلباغیها در کارخانههای نساجی اصفهان مشغول به کار شدند؛ اما با کارگران درگیر شدند و پیشنهاد شد کارخانه به آنها اعانه دهد به شرطی که در کارخانه کار نکنند (ساکما، 3662-291). بهجز اصفهان، تعداد 173 نفر از گلباغیها در کارخانههای سبزوار هم مشغول به کار شدند. در اصفهان، با سربارشدن آنها در مزارع، عدهای از اهالی پیشنهاد کردند گلباغیها به مناطق خود بازگردند؛ اما کفیل لشگر اصفهان این پیشنهاد را رد کرد. او هدف از تبعید گلباغیها را تغییر وضعیت زندگی و روﺣﻴﮥ آنها و انحراف از بیابانگردی، مأنوسکردن آنها به امور کشاورزی و درنهایت شهریشدن آنها ذکر کرد (ساکما، 3662-291).
در سال 1319ش/1940م، 87 خانوار از تبعیدیهای گلباغی از اصفهان و کاشان به سبزوار فرستاده شدند تا در کارخانههای آنجا کار کنند. فقط هزینۀ جابهجایی این افراد 20 هزار ریال شد (ساکما، 3662-291). این افراد نیز در آذر 1320ش/
دسامبر 1941م اجازه یافتند به زادگاه خود بازگردند (ساکما، نخ، 45561).
دولت در نظر داشت گلباغیها را بهتدریج آزاد کند؛ اما چون آنها بهصورت ایلی زندگی میکردند درخواست کردند دستهجمعی آزاد شوند (ساکما، 507-310). گلباغیها با رسیدن به زادگاه خود، با ترکهایی درگیر شدند که دولت فرستاده بود تا در زمینهای آنها کار کنند (ساکما، 1814-293). درواقع، دولت املاک آنها را در زادگاهشان به عدهای از اهالی همدان واگذار کرده بود. دولت با اختصاص
250 هزار ریال، به هر خانوار گلباغی 500 تا 800 ریال و به هر خانوار ترکزبان همدانی 200 تا 300 ریال، برای جلوگیری از درگیری آنها تلاش کرد. با این کار، زمینه برای بازگشت گلباغیها از مناطق مرکزی به زادگاه خود و بازگشت همدانیها نیز از زادگاه گلباغیها به حدود همدان فراهم شد (ساکما، نخ، 45561).
عینالسلطنه ﻧﺘﻴﺠﮥ سیاست حکومت را در یک جمله بیان میکند: «نه گلباغی ماند اینجا نه همدانی آنجا» (سالور، 1380: 10/7903).
تفاوت اقلیم زادگاه و تبعیدگاه گلباغیها باعث شد با از بین رفتن سیاست فشار دورﮤ رضاشاه که با برکناری او همراه بود آنها به زادگاه خود بازگردند.
تحلیل تبعید ایلات و عشایر
بررسی جدول زیر نشان میدهد بیشترِ تبعیدیان ایلات و عشایر بهصورت دستهجمعی تبعید شدهاند و اگر تبعید انفرادی صورت گرفته تبعید خان ایل به تهران بوده است. تبعید ایلات و عشایر در دورۀ پهلوی اول بهصورت دستهجمعی بود. دولت، ایلات را از منطقهای به منطقهای دیگر تبعید میکرد. برای جابهجایی آنها به مکاتبههای اداری فراوانی شامل جانمایی، انتقال، مسائل اقتصادی، ناامنی، شورش و بررسی مطالبههای آنها نیاز بود.
این اسناد و مدارک در دایرههای دولتی مرتبط با امر ایلات مانند وزارت کشور، وزارت دارایی، وزارت دادگستری و وزارت دربار تهیه شده است. هماکنون این اسناد و مدارک در اختیار سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران است؛ بنابراین پروندههای ایلات و عشایر که از دایرههای مذکور به سازمان اسناد رسیده است برای بررسی وضعیت تبعیدیان ایلات و عشایر جامعۀ آماری خوبی تشکیل میدهد. دولتیبودن تبعید و صدور اسناد فراوانی در این باب و رسیدن این پروندهها به سازمان اسناد، صحت و کاملبودن نسبی اطلاعات ارائهشده در جدول شمارۀ2 را ﺗﺄیید میکند.
جدول 2. تبعیدیان ایلات و عشایر در دورﮤ پهلوی اول
تاریخ (شمسی) |
تعداد تبعیدی |
وضعیت تبعیدی |
علت تبعید |
زادگاه تبعیدی |
تبعیدگاه |
1303 |
چندین |
قومی: ترکمن |
ناامنی |
مازندران |
گرگان |
1304 |
1 |
خان |
عدم صلاحیت اقامت در سرحد |
استرآباد |
تهران |
1305 |
چندین |
قومی: کرد |
ناامنی |
ترکیه |
آذربایجان غربی |
1308 |
چندین |
خان لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
تهران |
1308 |
چندین |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
خراسان |
1308 |
چندین |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
قم |
1308 |
چندین |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
ورامین |
1308 |
چندین |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
ساوه |
1308 |
چندین |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
زرند |
1308 |
چندین |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
کاشان |
1308 |
چندین |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
قزوین |
1308 |
1 |
خان بلوچ |
شورش |
بلوچستان |
تهران |
1308 |
چندین |
قومی: بلوچ |
اسکان اجباری |
بلوچستان |
مشهد |
1308 |
1 |
خان |
ناامنی |
بختیاری |
قم |
1309 |
چند |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
لرستان |
مازندران |
1309 |
1 |
خان |
اسکان اجباری |
لرستان |
خوزستان |
1309 |
1 |
خان: لر |
اسکان اجباری |
بویراحمد |
تهران |
1309 |
چند |
قومی: کرد |
ناامنی |
کردستان |
آذربایجان غربی |
1309 |
1 |
طایفه بیرانوند |
ناامنی |
خرمآباد |
یزد |
1310 |
1 |
خان قشقایی |
شورش |
فارس |
اروپا |
1310 |
2 |
خان بلوچ |
شورش |
بلوچستان |
شیراز |
1311 |
چندین |
قومی: لر |
اسکان اجباری |
بویراحمد |
تلخسرو |
1311 |
38 |
قومی: بلوچ |
اسکان اجباری |
بلوچستان |
تهران |
1311 |
1 |
خان: کرد |
ناامنی |
کردستان |
تهران |
1312 |
1 |
خان |
نپرداختن بهره مالکانه |
ایران |
کشور عراق |
1312 |
چندین |
سران ایل |
ناامنی |
فارس |
|
1313 |
چندین |
عشایر |
اسکان اجباری |
دشت مغان |
آستارا |
1313 |
چندین |
کارگر |
ناامنی |
زنجان |
میانه |
1313 |
1 |
خان |
نپرداختن بهره مالکانه |
اصفهان |
انارک |
1314 |
چندین |
طایفه بربری |
تبلیغ علیه اتحاد البسه |
مشهد |
خارج از مشهد |
1314 |
چندین |
روسای ایل |
عدم صلاحیت اقامت در سرحد |
مناطق سرحدی خراسان |
مشهد |
1314 |
2 |
قومی: بلوچ |
ناامنی |
بلوچستان |
مشهد |
1314 |
چندین |
طاهرزائی |
ناامنی |
|
|
1314 |
چندین |
رعیت |
ناامنی |
زنجان |
مینودره |
1315 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
همدان |
1315 |
1 |
|
ناامنی |
جهرم |
|
1316 |
چندین |
قومی: ترکمن |
عدم صلاحیت اقامت در سرحد |
گرگان |
ورامین |
1317 |
1 |
قومی: قشقایی |
اسکان اجباری |
|
|
1317 |
چند |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
نائین |
1317 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
کاشان |
1317 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
یزد |
1317 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
اصفهان |
1317 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
نائین |
1317 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
سبزوار |
1317 |
چندین |
عشایر |
شورش |
ممسنی |
خارج از ممسنی |
1317 |
3 |
نامشخص |
ناامنی |
یزد |
زنجان |
1318 |
1 |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
کاشان |
1318 |
1 |
رئیس ایل |
اسکان اجباری |
فارس |
تهران |
1318 |
چند |
خوانین (بهارلو) |
ناامنی |
فارس |
خراسان |
1319 |
چندین |
قومی: کرد |
اسکان اجباری |
کردستان |
فارس |
1319 |
چندین |
قومی: بلوچ |
اسکان اجباری |
بلوچستان |
اصفهان، شیراز |
1319 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کردستان |
کاشان |
1319 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
کاشان |
سبزوار |
1319 |
چندین |
قومی: کرد گلباغی |
اسکان اجباری |
اصفهان |
سبزوار |
1319 |
73 |
قومی: بلوچ |
اسکان اجباری |
بلوچستان |
اصفهان |
1319 |
چندین |
قومی: کرد |
ناامنی |
پاوه |
فارس |
1320 |
چندین |
قومی: کرد |
ناامنی |
تهران |
شیراز |
1320 |
1 |
خان |
نپرداختن بهره مالکانه |
ممسنی |
خارج از ممسنی |
منبع: آمار جدول برگرفته از فهرست اسناد در پایگاههای ساکما، ساکما نخ و ساکما آصف.
براساس جدول (3)، بیشترین تبعیدهای صورتگرفته به سال 1308ش/ 1929م با یازده نمونه و سال 1317ش/ 1938م با نه نمونه مربوط است. کمترین آن نیز در سال 1316ش/ 1937م بود با یک نمونه. جدول زیر تعداد تبعیدها را به نسبت سالهای حکومت پهلوی اول نشان میدهد. یک پرونده از سال 1303ش/ 1924م، به علت ادامهداربودن این تبعید و کشیدهشدن آن به دورۀ پهلوی، در جدول آمده است.
بررسی علتهای تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه نشان میدهد تبعید در قالب اسکان اجباری با 31 نمونه و ایجاد ناامنی با 16 نمونه بیشترین علت تبعید ایلات و عشایر بود؛ همچنین تبلیغ علیه اتحاد البسه با یک نمونه کمترین علت تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه بود. این نکته همچنین نشان میدهد برای ایلات و عشایر دورۀ رضاشاه، مخالفت با اتحاد البسه و کشف حجاب آنگونه مطرح نبود که به منظور آن تبعیدی نیز صورت گرفته باشد. تنها تبعید صورتگرفته هم به تحریک طایفۀ بربری و استفاده از آنها در واقعۀ مسجد گوهرشاد برمیگردد. جدول (4) علتهای تبعید ایلات را در دورۀ رضاشاه واکاوی میکند.
جدول 3. تعداد تبعیدهای صورتگرفته ایلات و عشایر
سال |
تعداد تبعیدها در سال |
1303 |
1 |
1304 |
1 |
1305 |
1 |
1308 |
11 |
1309 |
5 |
1310 |
2 |
1311 |
3 |
1312 |
2 |
1313 |
3 |
1314 |
5 |
1315 |
2 |
1316 |
1 |
1317 |
9 |
1318 |
3 |
1319 |
7 |
1320 |
2 |
منبع: آمار جدول برگرفته از فهرست اسناد در پایگاههای ساکما، ساکما نخ و ساکما آصف.
جدول 4. علتهای تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه
علتهای تبعید |
تعداد |
اسکان اجباری |
31 |
ناامنی |
16 |
شورش |
4 |
نداشتن صلاحیت اقامت در سرحد |
3 |
نپرداختن بهره مالکانه |
3 |
تبلیغ علیه اتحاد البسه |
1 |
منبع: آمار جدول برگرفته از فهرست اسناد در پایگاههای ساکما، ساکما نخ و ساکما آصف.
در جدول (4) مراد از ناامنی، اغتشاش کلی ایل و ناامنکردن تمام محدودۀ زندگی ایلی است؛ همچنین مراد از شورش، درگیریهای محلی ایلات و عشایر با مأموران دولتی در مقیاس کوچکتر است.
شکل 5. نقشۀ زادگاه و تبعیدگاه تبعیدیان ایلات و عشایر.
زادگاه تبعیدیان ایلات و عشایر.
تبعیدگاه تبعیدیان ایلات و عشایر.
منبع: آمار برگرفته از فهرست اسناد در پایگاههای ساکما، ساکما نخ و ساکما آصف.
منبع نقشه: http://www.iranatlas.info/main/region15.htm
ﻧﻘﺸﮥ بالا پراکنش شهرهای زادگاه و تبعیدگاه ایلات و عشایر را در دورۀ پهلوی نشان میدهد. این نقشه از صدها پروندۀ انفرادی ایلات در پایگاههای آرشیوی فراهم شده است. نقشه نشان میدهد زادگاه ایلات و عشایر تبعیدی به طور عمده در مناطق غرب، شمالغرب و تاحدودی شمالشرق کشور بوده است. این مناطق آبوهوایی کوهستانی و مناسب زندگی کوچروی دارند؛ اما تبعیدگاه ایلات و عشایر بیشتر در شرق، جنوب و جنوبشرق کشور بود که مناطقی کویری با آبوهوای گرم و خشک است و برای زندگی کوچروی مناسب نیست. در این مناطق زراعت بهصورت خردهمالکی و کشاورزی به طور عمده بهصورت کشت آبی است. آب را نیز باید از اعماق زمین و از قنات به روی زمین آورد و استفاده کرد؛ بنابراین زیست و معیشت ایلات و عشایر در مناطق کویری و در تبعیدگاه و جذب آنها در شیوۀ زندگی کشاورزی و شهری امکانپذیر نبود.
در سال ۱۳۲۰ش/ 1941م دولت برای جلوگیری از بازگشت تبعیدیان، بهویژه لرهای تبعیدشده، به محلهای اولیهشان اقداماتی انجام داد (ساکما، 2135-293). میرعباس هاشمی، از میرهای تبعیدی در سال ۱۳۲۰ش، در نامهای به دادگستری بازگرداندن روستاهای ملکی خود در لرستان را خواستار شد. در زمان تبعید او، این روستاها را دیگران تصرف کرده بودند (ساکما، 28511-293).
همچنین میرهای سیمره، جودکیها و بیرانوندیها درخواست کردند به دعاوی ملکی آنها در زمان تبعیدشان رسیدگی شود و املاک آنها بازگردانده شود (ساکما، 22956-310). محمدجواد شجاعی، سالارشجاع، خواست املاکی که در زمان تبعیدش تعویض شده بود به او برگردانده شود (ساکما، 5524-310).
با اضافهشدن این تقاضاها، برای رسیدگی به شکایتها کمیسیونی در دادگستری تشکیل شد (ساکما، 8108-230). بررسی اسناد و مدارک نشان میدهد دادگستری تا سال 1345ش/ 1966م درگیر پروندههای املاکی تبعیدیان دورﮤ رضاشاه بود و این پروندهها بر سیستم دادگستری بار اضافی تحمیل میکرد. این مسئله از پبامدهای فراوان استفاده از کیفر تبعید در دورﮤ رضاشاه نشان دارد.
جمعیت ایلی کشور از ۲ میلیون و ۴۷۰ هزار نفر، یعنی ۲۵.۱ درصد جمعیت کل کشور، در سال 1279ش/ ۱۹۰۰م به 1 میلیون نفر، یعنی ۶.۹ درصد، در سال ۱۳۱۹ش/ 1940م رسید (فوران، 1377: ۳۴۲). این اعداد از موفقیت سیاست اسکان دورﮤ رضاشاه نشان دارد. باید توجه کرد این سیاست بدون اجبار ممکن نبود و تبعید نیز یکی از ابزارهایی بود که حکومت برای اجرای سیاست اسکان از آن استفاده میکرد.
نتیجه
ایلات به علت جابهجایی از منطقۀ خود و اجبار به تغییر نامخانوادگی و نداشتن رئیس ایل، به علت اینکه زیر نظر بودند، دچار ازجاکندگی میشدند و از تولیدکننده به سربار دولت تبدیل میشدند. از جاکندگی فرهنگی، تفاوت اقلیم تبعیدگاه و زادگاه و نداشتن شغل و سختی معیشت باعث میشد آنها برای ایجاد اغتشاش پتانسیل لازم را داشته باشند.
بررسی تبعیدگاههای ایلات و عشایر نشان میدهد در جایی که تبعیدگاه از نظر اقلیمی به زادگاه ایلات نزدیک بود ایلات جذب شدند و در جمعیت شهری مستحیل شدند؛ مانند ایلات تبعیدی به قزوین؛ اما در جایی که حکومت برای تنبیه تبعیدیان تبعیدگاهی با اقلیم متضاد در نظر میگرفت و امکان ییلاق و قشلاق وجود نداشت و کشاورزی نیز به شیوۀ مناطق کویری صورت میگرفت ایلات جذب نشدند.
کشاورزی خردهمالکی مناطق کویری توان جذب نیروی کار جدید، در قالب تبعیدی را نداشت. تبعید دستهجمعی ایلات و عشایر نیز در جذبنشدن آنها در تبعیدگاه مؤثر بود؛ زیرا درصد بسیاری از افراد ایل را زنان و کودکان تشکیل میدادند که در تأمین معاش خانواده به شیوۀ کوچروی مهارت داشتند؛ اما کشاورزی در مناطق کویری را نمیدانستند و سربار دولت و مردم تبعیدگاه شدند. دادن مواجب به ایلات هم باعث میشد روﺣﻴﮥ کار در آنها از بین برود و به دریافت مواجب دولتی عادت کنند. تفاوت فرهنگی و زبانی نیز از مؤلفههای مهم در جذبنشدن ایلات بود.
گلباغیها که از کردهای سنیمذهب بودند به شهرهایی با جمعیت شیعه متعصب مانند کاشان، یزد، نائین و اصفهان تبعید شده بودند. دولت نیز برای جلوگیری از درگیری ممنوع کرد مردم محلی، خلفا را سب کنند. مشکل زبان و برقرارنکردن ارتباط با مردم محلی یکی از علتهای جذبنشدن ایلات و عشایر در تبعیدگاه بود.
بنابراین در انتهای این پژوهش به این نتیجه میرسیم که تضاد اقلیم زادگاه و تبعیدگاه تبعیدیان ایلات و عشایر، تفاوت فرهنگی بین ایلات و عشایر و مردم تبعیدگاه و نیز تضاد نوع زندگی کوچروی با کشاورزی خردهمالکی مناطق کویری از عوامل شکست سیاست تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه بود. درنهایت، هدفی که دولت از تبعیدِ ایلات و عشایر دنبال میکرد که همانا تغییر وضعیت زندگی و روحیۀ آنها و نیز تغییر شیوۀ معیشت آنها از کوچروی به کشاورزی و زندگی شهری بود، محقق نشد. حوادث شهریور 1320ش و بازگشت ایلات به موطن خود نیز پایانی بود بر این سیاست.
برداشتهشدن فشار، در اثر برکناری رضاشاه، باعث شد ایلات تصمیم بگیرند به زادگاه خود بازگردند. کاهش جمعیت ایلات و عشایر در پایان دورﮤ رضاشاه نشان میدهد سیاست اسکان دورﮤ رضاشاه با موفقیت اجرا شده است؛ بنابراین ابزار اجرای این سیاست که تبعید بود نیز تا وقتی که فشار وجود داشت موفق عمل کرد؛ اما با برداشتهشدن فشار، این ابزار نیز کارآمدی خود را از دست داد.