بررسی و تحلیل ویژگی‌های تبعید از دورﮤ استبداد صغیر تا کودتای 1299ش/1921م

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی

چکیده

استفاده از مجازات تبعید در دورة قاجار برای دور کردن فرد متنفذ از مرکز مورد استفاده قرار می گرفت. شاهزادگان و دیوانیان از این دسته از تبعیدیان بودند. در این میان تبعید دوران مشروطه یک استثناست. زیرا در هر دو سوی مشروطه خواه و مخالف مشروطه به دنبال تغییر در ساخت سیاسی بودند لذا هدف از تبعید آنان تنبیه بود و نه صرفا دور کردن از تهران. در این میان تبعید دوران گذار از قاجار به پهلوی که شامل تبعیدیان جنگ جهانی، مخالفان قرارداد1919و مخالفان کودتا1299 است. هدف مقاله بررسی موضوع تبعید در دوره گذار از قاجار به پهلوی و نیز مقایسة وضعیت تبعید در این دوره با دورۀ اول قاجار است. روش مورد استفاده در این پژوهش روش تحلیل تاریخی است و ابزار مورد استفاده اسناد و مدارک آرشیوی و منابع اصلی است. یافته این پژوهش نشان می دهد که تبعید در دورۀ گذار از قاجار به پهلوی متفاوت با دورۀ اول قاجار است. اقلیم تبعیدگاه، دوری از مرکز، کنترل تبعیدیان، دسته‌جمعی بودن تبعید و تنوع گروه‌های اجتماعی تبعیدیان، و نیز تبعید پیشگیرانه، مولفه‌هایی خاص از تبعید در این دوره هستند که در دوره قبل دیده نمی شود. تبعید به خارج از کشور و نیز دخالت دولتهای روسیه و بریتانیا در تبعید اتباع ایران هم در این دوره آغاز می شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Investigation and analysis of the characteristics of exile from the Minor Autocracy to the 1921coup

نویسنده [English]

  • mahmood sadat
Assistant Professor, Department of History, Research Institute of Imam Khomeini and Islamic Revolution
چکیده [English]

The use of the ban on exile during the Qajar period was used to dispose of the influential person from the center. The princes and dwinnians were from this group of exiles. Meanwhile, the exile of the constitutional era is an exception. Because on both sides of the constitutional and oppositional constitutional movements they were seeking change in political construction, therefore, the purpose of their exile was to punish them, and not just to escape from Tehran. Meanwhile, the exile of the transition from the Qajar to Pahlavi, which included the exiles of the World War, the 1919 opposition and the 1299 coup opponents. The aim of the article is to examine the issue of exile during the transition from Qajar to Pahlavi and also to compare the state of exile in this period with the first period of Qajar. The method used in this research is the historical analysis method and the tools used are archival documents and main sources. The findings of this study indicate that exile is during the transition from the Qajar to the other side of the Qajar era. The exile climate, remoteness from the center, the control of the exiles, the exodus of the exile group and the diversity of the social groups of the exiles, as well as preventive exile, are specific elements of exile in this period that are not seen in the previous period. Deportation abroad as well as the interference of Russian and British governments in the exile of Iranian nationals will begin in this period.

کلیدواژه‌ها [English]

  • exile
  • 1919 contract
  • opponents of the coup 1299
  • Russia
  • the United Kingdom

مقدمه

در طول تاریخ ایران همواره حاکمان هر دوره، به شکل‌های گوناگون، از مجازات تبعید برای سرکوبی مخالفان استفاده می‌کردند. فرد از زادگاه یا محل سکونتش، برای مدتی به جایی دور از شهر و دیارش تبعید می‌شد. شدت و ضعف سخت‌گیری به تبعیدی به عملی بستگی داشت که او انجام داده بود. اگر تبعیدی به‌دنبال تغییر ساختار سیاسی بود بر او سخت می‌گرفتند؛ ولی اگر فقط می‌خواستند او را از ساختار سیاسی دور نگه دارند چندان بر او سخت نمی‌گرفتند.

در دورقاجار و از ﻧﻴﻤﮥ حکومت محمدشاه قاجار تبعید جدیدی به وجود آمد و آن تبعید دیوانیانی بود که از منصب افتاده بودند. تبعید این افراد سخت‌گیری دور پیشین را نداشت و درواقع، افراد منتظر خدمت بودند. تبعیدگاه آنها در جایی بود که امکان گذران زندگی را داشتند یا برای آنها شهرهای قم و مشهد در نظر گرفته می‌شد. دادن تولیت حرم امام‌رضا(ع) و حضرت معصومه(س) به این افراد نوعی تبعید محترماﻧﮥ آنها بود. امین‌السلطان و میرزاحسین‌خان سپهسالار از این افراد بودند.

 برخلاف دوران پیشین، در دور مشروطه چون بحث بر سر جابه‌جایی ساختار سیاسی و در ادامه، چگونگی ادار کشور بود در تبعید مخالفان خشونت بیشتری دیده می‌شود. در این دوره تعداد تبعیدی‌ها بیش از یک نفر بود، تبعیدگاه بد آب‌وهوا بود و بر تبعیدیان کنترل فراوانی اِعمال می‌شد. حال این پژوهش به‌دنبال واکاوی ویژگی‌های تبعید از دور استبداد صغیر تا کودتای 1299ش/1921م است.

تبعید در لغت به‌معنای نفی بلد یا اخراج از بلد آمده است (دهخدا، 1373: 5593)؛ همچنین به‌معنای دورکردن، راندن (از شهر و جایی) و نفی بلد است (معین، 1381: 436). واژ تبعید از رﻳﺸﮥ بعد است و به‌معنی بیرون‌کردن کسی از وطنش به‌علت جرم سیاسی نیز به کار رفته است (افریقی مصری، 1426ق: 1/316؛ ابن‌فارس، 1420ق: 1/268). در میان فقها و حقوق‌دانان، این واژه به‌معنای بیرون‌کردن مجرم از محل ارتکاب جرم یا اقامتگاه اوست (جعفری لنگرودی، 1378: 2/1138)؛ بنابراین تبعید در حوز حقوق جزا قرار می‌گیرد و در این چارچوب درخور بررسی است.

تبعیدی (Exilic): شخصی که به‌علت انجام‌دادن کاری یا انجام‌ندادن کاری، به تشخیص حکومت حضورش از نظر سیاسی یا اجتماعی برای آن محل مضر است؛ پس به محل دیگری تبعید می‌شود که حکومت تعیین می‌کند و به طور عمده تا محل نخست فاصله دارد.

تبعیدگاه (Place of Exile): محلی است که تبعیدی موظف است مدت محکومیت به تبعید را در آنجا به سر برد و به طور معمول از محل ارتکاب جرم فاصله دارد. تبعیدگاه در معنای عام، محلی است که دولت، شخص یا اشخاصی را به اقامت در آنجا محکوم و مجبور می‌کند. تبعیدگاه به مفهوم اخص، نقطه‌ای است که در بیشتر مواقع دورافتاده و بد آب‌وهواست و حکومت، گروهی را که عناصر خطرناک و اصلاح‌ناپذیر تلقی می‌کند به جرم ارتکاب جرائم سیاسی یا اجتماعی یا امنیتی به زیستن در آن نقطه مجبور می‌کند (ایمانی، 1383: 244).

 

تبعید از دورﮤ مشروطه تا ابتدای جنگ جهانی اول

در دور استبداد صغیر، کسانی که با شاه همکاری کرده بودند تبعید شدند. امیربهادر و مجلل‌السلطان به همراه شاه تبعید شدند. ﻣﺆیدالسلطنه که در دوران استبداد صغیر جزء ارکان دادگاه فرمایشی برای محاکمه مِلیون بود دستگیر و تبعید شد. عین‌السلطنه گفت او را به اصفهان، ملایر یا همدان تبعید کنند (سالور، 1377: 4/2778). هدف از انتخاب این سه محل این بود که هزﻳﻨﮥ تبعید او به دوش دولت نیفتد و خودش از عهد هزﻳﻨﮥ زندگی‌اش برآید.

سران مشروطه‌خواه، خواهان تبعید مخالفان به فرنگستان و مناطق دور از مرکز بودند (سالور، 1377: 4/2778). تعدادی از مخالفان مشروطه به کلات تبعید شدند. هدف از انتخاب این مکان برای تبعید این افراد ﺟﻨﺒﮥ تنبیهی آن به‌لحاظ آب‌وهوایی و دورافتادگی بود. عد دیگری نیز به جای کلات به جندق تبعید شدند. چون هر دو این تبعیدگاه‌ها وضع آب‌وهوایی سختی داشتند مجلس در جابه‌جایی تبعیدگاه آنها مخالفتی نشان نداد (مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دور2، جلسه62).

درگیری‌های منجر به تبعید که در دوران پیش از مشروطه خاص دیوانیان بود در این دوره در بین احزاب رقیب به وجود آمد که اوج آن در مجلس دوم، بین دو حزب اعتدالی و دموکرات‌، به وقوع پیوست؛ به‌ویژه پس از انحلال مجلس، ناصرالملک که به‌تازگی به نیابت احمدشاه انتخاب شده بود، در سال 1328ق/1910م/1289ش، رﺅسای حزب دموکرات مانند سیدجلیل اردبیلی و سلیمان‌میرزا اسکندری و حتی برخی از افراد جناح چپ اعتدالی را به یزد تبعید کرد. تبعیدی‌ها چون به قم رسیدند به‌علت ناامن‌بودن راه، با موافقت دولت در قم ماندند. مدت اقامت آنها در شهر قم هفت ماه طول کشید و قرار شد هزﻳﻨﮥ تبعید آنها را دولت بپردازد (ساکما، 1456-293).

روس‌ها که در این زمان در مناطق شمالی کشور همه‌کاره بودند نشریات مخالف خود را تعطیل می‌کردند و نویسندگان آن را به نواحی جنوبی کشور تبعید می‌کردند. کسروی در تاریخ هیجده ساله آذربایجان نامه‌ای را از سفیر روسیه آورده که در آن سفیر به طور رسمی از دولت خواسته است افرادی از گیلان تبعید شوند و نیز افرادی اجازه نداشته باشند به گیلان بیایند. باید در نظر گرفت هر دو خواسته از مصادیق تبعید است و دخالت روس‌ها را در امور داخلی ایران می‌رساند. دقت در فهرستی که کسروی ذکر کرده است از تنوع گروه‌های اجتماعی تبعیدشده حکایت می‌کند که روس‌ها خواستار تبعید آنها شدند؛ به طوری که از صنف شیشه‌بُر و کلاه‌دوز و مداح تا مدیر روزنامه و چاپخانه‌دار و از شاهزاده قجری و ارامنه تا امام‌جمعه را شامل می‌شد. این امر از مخالفت جمعی مردم محلی در هر صنفی با اقدامات روس‌ها و گرایش عمومی در مخالفت با آنها نشان دارد (کسروی، 1383: 474و475).

سیدحسن تقی‌زاده از افرادی بود که در این زمان تبعید شد. او متهم اصلی قتل بهبهانی شناخته شد و به خارج از ایران تبعید شد. در ابتدا ستارخان و باقرخان با تقی‌زاده راﺑﻄﮥ خوبی داشتند؛ اما در این زمان ستارخان خواهان تبعید تقی‌زاده شد و باقرخان هم از او پشتیبانی کرد (اتحادیه، 1361: 258). تقی‌زاده از مجلس چهارصد تومان گرفت و از راه گیلان و تبریز رواﻧﮥ استانبول شد (کسروی، 1383: 132). تقی‌زاده که پس از مشروطه برای دومین‌بار بود تبعید می‌شد، استانبول را برای تبعیدگاه برگزید و در این شهر ابتدا در منزل حاج‌حسین شالچی اقامت کرد. او با فرﻗﮥ اتحاد و ترقی ترک‌ها ارتباط برقرار کرد (تقی‌زاده، 1368: 169).

از دیگر تبعیدیان این دوره باید از محمدامین رسول‌زاده، نویسند روزناﻣﮥ ایراننو، نام برد. او را نیز ناصرالملک تبعید کرد و رسول‌زاده در استانبول دو سال را در منزل تقی‌زاده به سر برد (تقی‌زاده، 1368: 170).

روزناﻣﮥ در تبعید ملکم‌خان قانون نام داشت که نخستین مقاﻟﮥ آن در سال 1307ق/1890م/1269ش منتشر شد و ﺟﻤﻠﮥ آغازین آن دربار مهاجران سیاسی ایرانی بود. افرادی که پس از کودتای محمدعلی‌شاه، به اروپا تبعید شده یا گریخته بودند نخستین گروه ایرانیان تبعیدی در اروپا بودند که موفق شدند توجه مستمر سیاسی و رسانه‌ای را به خود جلب کنند (بنکداریان، 1380: 26). با به توپ بسته‌شدن مجلس، عده‌ای از ملیون مانند سیدحسن تقی‌زاده، علی‌اکبر دهخدا و معاضدالسلطنه پیرنیا نامه‌ای مبنی‌بر تقاضای پناهندگی به سفارت انگلیس نوشتند. ناﻣﮥ آنها را میرزاعلی‌محمدخان تربیت به سفارت برد و با جواب مثبت سفارت، آنها با کالسکه‌ای که میرزاعلی‌محمدخان گرفته بود به سفارت پناه بردند. فردای آن روز هم عد دیگری پناهنده شدند که تعداد آنها به حدود هفتاد نفر رسید (تقی‌زاده، 1368: 77تا89).

در مذاکر دولت با سفارت مقرر شد شش نفر یعنی علی‌اکبر دهخدا، معاضدالسلطنه پیرنیا، بهاءالواعظین، مرتضی‌قلی‌خان نائینی، صدیق‌حرم خواجه دربار محمدعلی شاه و سیدحسن تقی‌زاده به خارج از کشور تبعید شوند. چهار نفر دیگر یعنی سیدعبدالرحیم خلخالی، سیدجواد تقی‌زاده، امیرحشمت نیساری و برادر او نیز در تهران نمانند و به شهرهای خود تبعید شوند (تقی‌زاده، 1368: 83). محمدعلی شاه برای راحت‌شدن از دست این افراد، خرج سفرشان را داد که نهصد تومان می‌شد. از این مبلغ فقط 125 تومان به خلخالی رسید که به داخل تبعید شده بود و بقیه بین بهاءالواعظین، مرتضی‌قلی‌خان نائینی، دهخدا و صدیق‌حرم تقسیم شد (تقی‌زاده، 1368: 84).

دهخدا با یازده نفر دیگر روز شنبه 19جمادی‌الآخر1326/10جولای1908/28تیر1287، حدود یک ماه پس از به توپ بسته‌شدن مجلس، با کالسکه از تهران به انزلی و سپس به باکو رفتند. آزادی‌خواهان ایرانی ساکن در قفقاز، به تبعیدیان کمک مالی درخور توجهی کردند که این مبلغ را در قطار، سارقان از تبعیدیان سرقت کردند. این افراد به پاریس رسیدند و کم‌کم به جمع آنها افزوده شد. «روز شنبه هشتم شهر شعبان1326 است که از طهران به عزم قسطنطنیه حرکت می‌نمایم یا به امر دولت وقت از وطن خود تبعید می‌شوم» (دولت‌آبادی، 1371: 9).

 آنها گروه نامتجانسی از طیف‌های سیاسی مختلف بودند. جمعی از اعیان و برخی شاهزاده یا رئیس مجلس بودند؛ مانند علاءالدوله، سرداراسعد، ظهیرالسلطان، احتشام‌السلطنه، مخبرالسلطنه، ممتازالدوله و امیراعظم. «باری فرنگستان فعلاً مرکز محبوسین ایرانی شده؛ اما طبایع مختلف آنها ممکن نیست همه را به یک جای جمع [کند] و کاری بتوانند صورت داد» (سالور، 1377: 3/2163).

تعدادی از ایرانیان هم بودند که پیش از این در پاریس زندگی می‌کردند و به جمع تبعیدیان پیوسته بودند؛ مانند میرزامحمدخان قزوینی، اسمعیل‌خان مرزبان (امین‌الملک)، خلیل‌خان ثقفی و عبداللطیف گیلانی. بیشتر تبعیدیان در پاریس مجتمع بودند و یکی از علت‌های اجتماع آنها در فرانسه را باید ﻣﺴﺌﻠﮥ زبان دانست؛ زیرا بیشتر روشنفکران و اعیان ایرانی با این زبان آشناتر بودند.

لندن یکی دیگر از تبعیدگاه‌های ایرانیان در اروپا بود که تقی‌زاده، میرزاآقا فرشی (حسین‌زاده تبریزی)، سیدمحمدصادق طباطبایی و معاضدالسلطنه پیرنیا در آنجا فعالیت می‌کردند.

 دهخدا که در شیوﮤ مبارزه سَری بی‌سر داشت و نمی‌توانست با اعیان محافظه‌کار کنار بیاید پاریس را به مقصد ایوردون (Yverdon) سوئیس ترک کرد و قرار شد روزناﻣﮥ صوراسرافیل را در این شهر منتشر کند. باید در نظر گرفت ایوردون در مقایسه با پاریس شهر ارزان‌تری بود (اسنادی از فعالیتهای آزادیخواهان ایران در اروپا و استانبول در سالهای 1326-1328 قمری، 1359: هیجده تا نوزده). دهخدا پایگاه اشرافی نداشت و قادر نبود هزﻳﻨﮥ زندگی در پاریس را بدهد؛ پس به ایوردون رفت. میرزاجهانگیرخان روزناﻣﮥ صوراسرافیل را در ایران تأسیس کرده بود و انتشار این روزنامه در ایوردون در حقیقت اداﻣﮥ راه میرزاجهانگیرخان بود. انتشار صوراسرافیل در ایوردون با همکاری معاضدالسلطنه پیرنیا و محمد قزوینی ممکن شد. دهخدا مقاله‌ها را می‌نوشت و قزوینی ویرایش می‌کرد و پیرنیا هم کارهای چاپ و حمایت‌های مالی و پشتیبانی را انجام می‌داد؛ البته قزوینی در پاریس مستقر بود و از راه دور مقاله‌ها را ویرایش می‌کرد و با پست می‌فرستاد. گاهی هم دهخدا از دست وسواس‌های بی‌اندازﮤ علامه قزوینی کلافه می‌شد و از دوستانش خواهش می‌کرد به قزوینی سفارش کنند روزنامه را در اولویت کارهای خود قرار دهد (دهخدا، 1358: 42).

با وجودی که تعداد تبعیدیان در ایوردون، در مقایسه با پاریس، کم بود روزناﻣﮥ صوراسرافیل تأثیر خوبی داشت؛ به طوری که محمدعلی‌شاه چهار بار دربارﮤ نشر روزنامه در ایوردون به سفارتخاﻧﮥ ایران در پاریس تلگراف کرد که «چرا از فلانی‌ها جلوگیری نمی‌کنید. اینها در سوئیس چه می‌کنند چرا مانع نشده‌اید» (اسنادی از فعالیتهای...، 1359: بیست‌وسه).

نخستین شمارﮤ صوراسرافیل در تبعید، در 1محرم 1327/23ژانویه1909/3بهمن1287 انتشار یافت. معاضدالسلطنه برای رتق‌وفتق امور، پیوسته میان ایوردن و پاریس و لندن در سفر بود. روزنامه در پاریس حروف‌چینی و چاپ می‌شد. دفتر پخش روزنامه در سوئیس قرار داشت و روزنامه از این دفتر برای مشترکان ارسال می‌شد. فقط سه شماره از روزناﻣﮥ صوراسرافیل در ایوردون با کوشش علی‌اکبر دهخدا و سرماﻳﮥ مالی معاضدالسلطنه پیرنیا از 1محرم1327 تا 15صفر1327/23ژانویه1909 تا 8مارس1909/3بهمن1287 تا 17اسفند1287 منتشر شد و به‌علت مشکلات از اداﻣﮥ انتشار بازماند (ملک‌زاده، 1371: 5/1027).

پس روزناﻣﮥ صوراسرافیل سه شماره بیشتر چاپ نشد؛ چون نبود چاپخانه و حروف فارسی در ایوردون مانع بزرگی برای چاپ بود (دهخدا، 1358: 12). با مسافرت دهخدا و پیرنیا به استانبول، روزنامه تعطیل شد. سرمقاﻟﮥ «طبیعت سلطنت چیست» در نخستین شمارﮤ صوراسرافیل در ایوردون چاپ شد که در آن دهخدا به طورکلی سلطنت محمدعلی‌شاه را زیر سؤال برد. با انتشار این سرمقاله تعدادی از تبعیدیان پاریس و نیز مشروطه‌خواهان داخل لحن تند روزنامه را برنتافتند؛ زیرا پایگاه اجتماعی عده‌ای از آنها از اشراف و نمایندگان سابق مجلس و اعیان بود که به‌دنبال توافق با شاه و بازگشت به کشور بودند. در داخل کشور استقبال از روزنامه بسیار خوب بود. از علت‌های این استقبال باید به قوام نوشته‌های دهخدا، ویرایش بی‌نظیر قزوینی، چاپ در پاریس و نیز نبود روزناﻣﮥ مستقل در داخل اشاره کرد.

وضع زندگی تبعیدیان، به‌ویژه دهخدا، در ایوردون بد بود. همسر و فرزندان او در ایران در سختی و تنگدستی بودند و خود او تبعیدی و آواره در اروپا. دهخدا در نامه‌ای به معاضدالسلطنه می‌نویسد: «اما آن کسی که مورد ملامت قرار داده‌ای خودش تا گلو زیر قرض یک زن پانسیونر است که در مقام مطالبه جوابی جز خودکشی ندارد و اهل‌وعیالش در طهران پریشان و معطل» (دهخدا، 1358: 19).

دهخدا در نامه‌ای به تاریخ 20شوال1326/15نوامبر1908/24آبان1287 می‌نویسد سه روز است جز نان و شاه‌بلوط طعامی نخورده است (دهخدا، 1358: 21و22) و به‌علت نداشتن پولِ اجاره‌خانه در خاﻧﮥ محمد قزوینی زندگی می‌کند. «از ترس زیادشدن قرض، پانسین را رها کرده و اینک در منزل شیخ‌محمدخان قزوینی به‌قدر پهن‌کردن یک رختخواب روی زمین (آن هم فقط در شب) جا عاریه کرده‌ام و با سه فرانک‌ونیم پول که الآن در کیف دارم (یعنی آنچه پول در تمام دنیا دارم) می‌خواهم محمدعلی‌شاه را از سلطنت خلع کرده و مشروطه را به ایران بازگردانم» (دهخدا، 1358: 25)؛ اما با این حال دست از تلاش برنمی‌داشت و به طور دائم برای روزنامه‌های اروپایی مقاله می‌نوشت و وضع ایران را شرح می‌داد.

دهخدا در صوراسرافیل با دیگر جراید ایرانی در خارج و داخل ایران در ارتباط بود و در سه شماره‌ای که منتشر کرد نقش رهبری این جراید را به دست آورد. عبدالحمید اصفهانی، مدیر روزناﻣﮥ چهرهنما که در قاهره منتشر می‌شد، ازجمله مدیران جرایدی بود که با روزناﻣﮥ در تبعید صوراسرافیل در ارتباط بود؛ همچنین مؤیدالاسلام کاشانی مدیر حبلالمتین از کلکته، محمدرضا بوشهری مدیر روزناﻣﮥ صلاح از بمبئی، سیدحسین اردبیلی مدیر روزناﻣﮥ خراسان از مشهد و میرزاآقا بلوری مدیر روزناﻣﮥ حشراتالارض با دهخدا ارتباط داشتند (اسنادی از فعالیتهای...، 1359: سند 143).

ارتباط با روزنامه‌های دیگر باعث وحدت رویه آنها در مبارزه با شاه می‌شد و بی‌تردید در این زمینه، صوراسرافیل نقش رهبری داشت. معاضدالسلطنه در نامه‌ای به دهخدا می‌نویسد: «همه از انتشار صوراسرافیل و اینکه ماها خودمان جدا رفته‌ایم سوئیس، حسابی کوک هستند؛ ولی ابداً نمی‌توانند کاری بکنند». بررسی و تحلیل محتوای نامه‌های دهخدا در تبعید نشان می‌دهد او در عین فقر و مشکلات مالی، از تلاش در راه آزادی و مشروطه دست برنداشت. شاگردی در محضر کسانی همچون قزوینی و براون و روی‌آوردن به مسائل ایران‌شناسی و درنهایت، دوری‌کردن از سیاست و وقف‌کردن خود به نگارش لغت‌نامه را باید از آثار این دوره از زندگی دهخدا دانست.

به‌جز انتشار روزنامه، ایرانیان تبعیدی با نمایندگان مجالس دولت‌های اروپایی نیز در ارتباط بودند؛ بنابراین هرگونه حرکت خشونت‌آمیز شاه در داخل با واکنش تبعیدیان و انعکاس خبر این اعمال به دولت‌های اروپایی همراه بود و بازخورد این کار را سفرای آن کشورها در قالب اعتراض به شاه منتقل می‌کردند. شاه نیز به دست‌وپا افتاده بود که به هر روش ممکن فعالیت ایرانیان تبعیدی را متوقف کند. معاضدالسلطنه در نامه‌ای در این باره می‌نویسد: «جناب علاءالملک که به پطرزبورغ (Peterzborgh) رفته بود و پذیرفته نشده بود آمده است به برلن و همین دو روزه وارد پاریس می‌شود. می‌گویند مأموریت دارد به دربارها برود و به دول حالی کند که شاه مقصر نیست. مجبور بوده است این کار را کرده است» (اسنادی از فعالیتهای...، 1359: پنجاه‌وششم).

سیدحسن تقی‌زاده از دیگر از تبعیدیان ایرانی در اروپا بود که پس از مدتی اقامت در پاریس، به دعوت ادوارد براون، به لندن رفت. تقی‌زاده هم به‌علت دعوت براون و هم برای یافتن شغل راهی لندن شد. در کمبریج (Cambridge) تقی‌زاده و محمدعلی‌خان تربیت پانسیون ارزانی اجاره کردند و به کار فهرست‌نویسی نسخ خطی فارسی و عربی کتابخاﻧﮥ عمومی کمبریج مشغول شدند. این کار را براون برای آنها فراهم کرده بود و حقوق آنها را از جیب خود می‌پرداخت؛ اما به‌گونه‌ای وانمود می‌کرد که کتابخانه می‌پردازند (تقی‌زاده، 1368: 98).

تقی‌زاده در زمان اقامت در لندن به کمک براون تلاش می‌کرد افکار روشنفکران و مردم انگلیس را به حمایت از مردم ایران جلب کند. او مقاله‌هایی تهیه می‌کرد و به کمک براون در روزناﻣﮥ تایمز منتشر می‌کرد (تقی‌زاده، 1368: 100)؛ البته این مقاله‌ها به طور دقیق عکس گزارش‌های رسمی انگلستان دربارﮤ اوضاع داخلی ایران بود (بنکداریان، 1380: 36). یکی از مقاله‌های تقی‌زاده در شرح جنایت روس‌ها در ایران بود که واکنش روس‌ها را برانگیخت. تشکیل کمیته ایران در انگلیس را باید ﻧﺘﻴﺠﮥ این اقدامات و روشنگری‌های این تبعیدیان دانست.

گزارش‌های روزناﻣﮥ تایمز (Times)، تبعیدیان را افرادی افراطی معرفی می‌کرد. تقی‌زاده تلاش کرد برای بهبود تصویر تبعیدیان از روزنامه‌های دیگر بهره گیرد؛ بنابراین مقاله‌هایی را در روزناﻣﮥ منچستر گاردین چاپ کرد تا اثر مطالب روزناﻣﮥ تایمز خنثی شود (Manchester Guardian,29 October1908: 6) ارتباط با تبعیدیان و مشروطه‌خواهان دیگر کشورها از کارهای تبعیدیان ایرانی بود. تقی‌زاده با وساطت براون با احمدرضابیگ، از رهبران ترکان جوان، دیدار کرد (بنکداریان، 1380: 39). بنکداریان تعداد تبعیدیان ایرانی در اروپا را دویست نفر ذکر کرده است (بنکداریان، 1380: 34)؛ اما به‌نظر می‌رسد همه این افراد در ﻧﺘﻴﺠﮥ کودتای محمدعلی‌شاه از کشور تبعید نشده بودند و این تعداد، لیست ایرانیانی است که در این زمان در اروپا ساکن بودند.

افراد تبعیدشده چهار شهر استانبول، ایوردون سوئیس، پاریس و لندن را برای زندگی برگزیدند. تعداد ایرانی‌ها در استانبول و پاریس بیشتر بود؛ اما مرکز ثقل فعالیت این افراد لندن بود. تعداد افرادی که در فاصله تابستان 1908 تا تابستان 1909م/1326 تا 1327ق/1287 تا 1288ش در لندن ساکن شده بودند سیزده نفر بود که از نظر تنوع سلیقه و قدرت نفوذ متفاوت بودند. در این جمع سرداراسعد بختیاری با ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ ایلی و محصلی در فرنگ، میرزامحمدصادق طباطبایی فرزند محمد طباطبایی رهبر روحانی نهضت، ظاهرالسلطان شاهزاده مخالف محمدعلی‌شاه و از خاندان قاجار، یحیی دولت‌آبادی و محمدعلی‌خان تربیت از فعالان فرهنگی و مورخان این دوره، تقی‌زاده روشنفکر و نمایندﮤ تجار در مجلس اول، میرزاغفارخان قزوینی، حاج‌میرزا فرشچی، حسین‌آقاپرویز رحیم‌زاده، اسماعیل‌خان ممتازالدوله و معاضدالسلطنه پیرنیا حضور داشتند. در این جمع فقط پیرنیا، تقی‌زاده و دهخدا جزء تبعیدشدگان رسمی بودند و بقیه افرادی بودند که از ترس جان خود، زندگی در اروپا را برگزیده بودند.

 در لندن، معاضدالسلطنه با همکاری تقی‌زاده در روزناﻣﮥ مشهور تایمز اعلامیه‌ای مفصل به چاپ رساند و در آن مظالم محمدعلی‌شاه را ضد ملت ایران برشمرد. این مقاﻟﮥ مؤثر موجب پاسخ‌گویی برخی طرفداران محمدعلی‌شاه شد و معاضدالسلطنه دیگر بار به پاسخ برخاست و مقاله‌ای در همان روزنامه به چاپ رساند (تقی‌زاده، 1372: 100و101).

در این زمان، چهار گروه سیاسی در خارج از ایران علیه محمدعلی‌شاه فعالیت می‌کردند که عمده فعالان آنها تبعیدی‌ها و فراری‌ها از کشور بودند. این گروه‌ها عبارت بودند از: 1. انجمن اخوت ایرانیان؛ 2. ﻛﻤﻴﺘﮥ آزادی‌خواهان قفقاز؛ 3. ﻛﻤﻴﺘﮥ اتحاد و ترقی ایرانیان پاریس؛ 4. انجمن سعادت ایرانیان استانبول. به‌علت درﺟﮥ تأثیر و فعالیت تبعیدیان شاخص در این انجمن، به آن اشاره می‌شود. در باب مؤسس این انجمن اختلاف‌نظر وجود دارد؛ اما از افراد مؤثر آن باید به دهخدا و پیرنیا اشاره کرد. دهخدا و معاضدالسلطنه از پاریس به استانبول رفتند. معاضدالسلطنه در اواخر محرم1327/1909م/1288ش، به ریاست انجمن سعادت رسید (ملک‌زاده، 1371: 5/1141) و در آنجا به‌نفع مبارزان ایرانی مشغول فعالیت شد (تقی‌زاده، 1372: 124).

دولت‌آبادی دربارﮤ لزوم فعالیت مشروطه‌خواهان در استانبول و انتخاب این تبعیدگاه برای فعالیت می‌نویسد: «زیرا عمده مجاهدین درراه وطن اشخاصی هستند که آواره شده‌اند و اگر آنها در خارج کاری که باید بکنند نکنند درواقع ستم به خود نموده‌اند؛ البته در صورتی که قوای آنها متفرق باشد کاری از هیچ‌یک ساخته نیست برای این اجتماع به نظر من از همه جا بهتر استانبول است؛ زیرا هر کس از هر کجا می‌تواند خود را به آنجا برساند چه اشخاصی که در اروپا متفرق شده‌اند و چه غیر آنها اگرچه بعضی از شهرهای اروپا برای این کار بهتر به نظر می‌آید و آزادی کامل دارد. ولی چند مطلب در نظر من هست که استانبول را برای این اجتماع بهتر از جاهای دیگر می‌دانم اول رعایت مرکزیت آن نسبت به هر جا و مرکز اسلامیت آن؛ دوم اتحادی که میانه ترکان جوان با مجاهدین ایرانی حاصل شده و حصول این اجتماع در استانبول آن اتحاد را تکمیل نموده تأثیراتش را سریع می‌کند؛ سیم آنکه به واسطه مشروطه‌گشتن عثمانی روی دل مسلمانان دنیا عموماً و ایرانیان خصوصاً به جانب این مرکز شده و مستبدین ایران نهایت نگرانی را از این نقطه دارند. بلی مستبدین ایران تصور می‌کنند اگر مقاصد ملیون و اصلاح‌خواهان صورت نگیرد و نتوانند قوای خود را جمع‌آوری کرده به قوه اتفاقیه حقوق خود را از غاصبین بگیرند و مجبور باشند از خارج قوه ضمیمه قوای خود کنند از مرکز اسلامی عثمانی استمداد خواهند کرد» (دولت‌آبادی، 1371: 3/19).

 یحیی دولت‌آبادی به‌دنبال هم‌افزایی نیروی پراکنده تبعیدیان و مهاجران ایرانی در یک محل بود. از این لحاظ نامه‌ای به اسماعیل‌خان ممتازالدوله در پاریس نوشت. در این نامه بر نکات زیر تأکید شده بود: 1. جلوگیری از پراکنده‌کاری و جمع‌شدن تبعیدی‌ها در یک محل؛ 2. تشکیل انجمن مرکزی؛ 3. مشخص‌کردن مأموریت هر فرد در انجمن؛ 4. تأسیس صندوق مالیه ملی برای تأمین هزینه‌های فعالیت تبعیدی‌ها (دولت‌آبادی، 1371: 3/34و35).

دولت‌آبادی تبعیدی‌ها را افراد شایسته برای این کار در خارج از کشور می‌دانست: «البته اشخاصی که در این حادثه هجرت کرده‌اند یا قبلاً به تقصیر ملت‌خواهی تبعید شده‌اند اولویت دارند به اینکه با رأی آنها تشکیل این مرکز در خارج بشود کسی هم حق اعتراض نخواهد داشت» (دولت‌آبادی، 1371: 3/35).

قدرت و نفوذ انجمن سعادت به‌حدی بود که ارفع‌الدوله، سفیر ایران در استانبول، هم به‌ناچار مشروطه‌خواه شد و برای محاصره‌شدگان تبریز سه‌هزار منات فرستاد (کسروی، 1383: 726).

دهخدا پس از تعطیل‌شدن صوراسرافیل، با کمک انجمن روزناﻣﮥ سروش را در استانبول منتشر کرد. نخستین شمارﮤ این روزنامه در 12جمادی‌الاخر1327/10تیر1288/1ژوئیه1909 منتشر شد. دهخدا چهارده شماره از این روزنامه را منتشر کرد. آخرین شمارﮤ روزنامه، تاریخ 10ذی‌قعده1327/2آذر1288/23نوامبر1909 را دارد. روزناﻣﮥ سروش از نظر سبک روزنامه‌نگاری و محتوا، اداﻣﮥ روزناﻣﮥ صوراسرافیل بود. این روزنامه با درج اخبار و اطلاعاتِ مقاومت‌های مشروطه‌خواهان، به‌ویژه در تبریز، امید پیروزی را در دل آنها زنده نگه داشت.

از دیگر اقدامات مؤثر روزناﻣﮥ باید به انتشار نامه‌ها و تلگراف‌های علمای نجف در دفاع از مشروطیت اشاره کرد که در گرایش عاﻣﮥ مردم به حمایت از مشروطه‌خواهان و مقابله با محمدعلی‌شاه نقش چشمگیری داشت؛ همچنین روزنامه با هدف ﺗﻬﻴﮥ پول برای محاصره‌شدگان تبریز فراخوان‌هایی منتشر کرد که در شمارﮤ 25 روزنامه، از جمع‌شدن هشتاد لیره از طرف ایرانیان ساکن یا تبعیدی در سامسون گزارشی درج شد (سروش، 1(25)، 4صفر1327: 3). معاضدالسلطنه، دهخدا، بهاالواعظین، یحیی دولت‌آبادی، میرزاابراهیم قمی و میرزاعلی‌حق‌نویس در انجمن فعالیت می‌کردند و روزناﻣﮥ سروش را منتشر می‌کردند (تقی‌زاده، 1368: 124).

 از دیگر فعالیت‌های تبعیدیان در استانبول، رساندن تلگراف‌های تبریز به سایر ولایت‌ها بود؛ چون خط تلگراف مستقیم از تهران ممکن نبود این تلگراف‌ها از راه استانبول و با کمک اعضای انجمن به سایر شهرها می‌رسید؛ همچنین مطالبی که روزنامه‌های داخلی اجازه نداشتند آنها را چاپ کنند در روزناﻣﮥ سروش چاپ می‌شد که در این میان باید از چاپ تلگراف ردوبدل‌شده بین محمدعلی‌میرزا و لیاخوف نام برد. براون این تلگراف را برای چاپ به سروش داده بود و پس از آن دیگر روزنامه‌های فارسی‌زبان آن را از این روزنامه گرفتند (کسروی، 1383: 590و591).

کسروی دربارﮤ نقش انجمن سعادت می‌نویسد: «در استانبول ایرانیان انجمنی به نام انجمن سعادت ایران بنیاد نهادند که این انجمن در بیرون از ایران خود را نماینده انجمن ایالتی آذربایجان شناسانیده، میاﻧﮥ تبریز و نجف و شهرهای اروپا و دیگر جاها میانجی گردید. بدین‌سان که هر آگاهی که از انجمن تبریز می‌رسید آنها به همه جا می‌پراکند و هر درخواستی که انجمن تبریز می‌کرد آنها به پارلمان‌های اروپا می‌رساند. گذشته از اینها از ایرانیانی که در شهرهای عثمانی یا در کشورهای اروپا و یا در هندوستان می‌بودند پول «اعانه» برای تبریز گرد می‌آورد و آن را با تلگراف می‌رسانید. این کارها هرکدام پشتیبانی ارجداری می‌بود و مایه دلگرمی تبریزیان می‌شد» (کسروی، 1383: 724).

مهدی‌خان مخبرالسلطنه هدایت در جواب ناﻣﮥ انجمن سعادت که خواهان سفر او به استانبول و فعالیت در انجمن بودند، نوشت: «در مدت اقامت در پاریس هم از فعالیت‌ها نتیجه‌ای گرفته نشد» (هدایت، 1344: 187) و به این‌گونه فعالیت‌ها بدگمان بود.

کاروان‌سرای والده‌خان محل اقامت ایرانیان

تبعیدی در استانبول بود. در میان بازرگانان مقیم استانبول، تجار مشهوری بودند که علاوه‌بر فعالیت بازرگانی در عرﺻﮥ اندیشه، ادب و فرزانگی نیز نقش داشتند و در قیام مشروطه و انگیختن مردم منشأ اثر بودند. افرادی همچون حاج‌میرزاصادق بروجردی نویسنده و ادیب معروف جراید، حاجی‌زین‌العابدین مراغه‌ای نویسندﮤ کتاب سیاحتنامهابراهیمبیک و میرزاآقای تاجر اصفهانی معروف به مجاهد فعال و رهبر سیاسی. هم‌بستگی جاﻣﻌﮥ ایرانی مقیم والده‌خان از ماجراهای تاریخی همچون گرفتن مالیات تمتع، دفاع یکپارچه از پناهندگان مشروطه همچون حاج‌میرزاآقا (مجاهد)، ارسال نشان برای ستارخان، حمایت مادی و معنوی از بیمارستان و دبستان ایرانیان و...آشکار است.

«یکی از پیش‌آمدهای آبان‌ماه بود که از استانبول ایرانیان نشانی (یا مدالی) برای ستارخان فرستاده بودند و میرتقی قلج با موزیک و شادی آن را به امیرخیز برده به سینه او زد» (کسروی، 1383: 809). به روایت خان‌ملک ساسانی هم‌زمان با ورود محمدعلی شاه و نیز ورود احمدشاه قاجار به استانبول، در این شهر 20هزار ایرانی ساکن بودند. چون زائران ایرانی مکه هم از راه استانبول برای زیارت می‌رفتند و بازمی‌گشتند همواره این شهر محل رفت‌وآمد گستردﮤ ایرانی‌ها بود و برای فعالیت تبعیدیان محیط مناسبی بود؛ چون می‌توانستند اخبار داخل ایران را بگیرند و با کمک همین زوار با خانواده‌های خود نیز در ارتباط باشند

DH.MKT.1772- 14 (2 Ra 1308)؛ Başbakanlık Osmanlı Arşivi HAT_00817_37302_D_00002).

تقی‌زاده در این دوره از تبعید خود با مورگان شوستر (Morgan Shuster) آشنا شد و دیدار کرد. هم‌زمان با این ایام (1329ق/1911م/1290ش) در انتخابات دورﮤ سوم مجلس به صورت غیابی به وکالت برگزیده شد. تقی‌زاده نمایندگی را نپذیرفت و به ایران بازنگشت و در جمادی‌الاخر1331/مه1913/اردیبهشت1292، یک سال پیش از شروع جنگ جهانی اول، از انگلستان راهی آمریکا شد و حدود دو سال در آمریکا اقامت کرد (آذرنگ، 1382: 7/ذیل تقی‌زاده).

 در این مقطع بیشتر تبعیدیان، استانبول را مرکز فعالیت خود قرار می‌دادند؛ زیرا آذری‌ها در استانبول مشکل زبان نداشتند و می‌توانستند در آنجا بمانند و زندگی کنند.

یحیی دولت‌آبادی پس از به توپ بستن‌شدن مجلس به‌حکم دربار از کشور تبعید شد (دولت‌آبادی، 1371: 2/379، 385؛ دولت‍آبادی، 1390: 478و479). دولت‌آبادی در استانبول انجمن سعادت ایرانیان را تقویت کرد و رابط انجمن با تبعیدیان و سایر ایرانیان استانبول شد؛ اما در این کار توفیق نیافت (دولت‌آبادی، 1371: 3/33تا37). او همچنین در دورﮤ تبعید در ایجاد مدرﺳﮥ اتحاد در باکو (Baku) و اتفاق در تفلیس (Teflis) نقش داشت (پارسالی تویسرکانی، 1327: 349). دولت‌آبادی در تبعیدگاه از ندانستن زبان ترکی استانبولی رنج می‌برد (دولت‌آبادی، 1371: 4/25). بنابراین ﻣﺴﺌﻠﮥ هم‌زبانی تبعیدی با مردمان تبعیدگاه در تعامل بین آنها و نوع فعالیت‌های تبعیدی تاثیرگذار است.

استانبول به جز آنکه در این دوره تبعیدگاه ایرانیان بود منزلگاه بین‌راهی ایران و اروپا نیز بود. افراد تبعیدی که اروپا را برای تبعید انتخاب می‌کردند از این شهر می‌گذشتند و کسانی هم که تبعیدشان پایان یافته بود باز از استانبول به ایران بازمی‎گشتند. توضیح آنکه ممنوعیت اقامت در مکانی نیز تبعید به حساب می‌آید؛ زیرا فرد قدرت انتخاب محل زندگی خود را از دست می‌دهد. این افراد هم اروپا را برای محل زندگی خود انتخاب کرده بودند؛ اما چون ممنوع از اقامت در وطنشان بودند تبعیدی محسوب می‌شدند. گرایش دولت عثمانی به آلمان‌ها و هواخواهی عمدﮤ تبعیدی‌ها از آلمان که از این دوره آغاز شد و تا جنگ جهانی اول ادامه داشت، در انتخاب این شهر، در حکم مرکز تبعیدی‌ها، تأثیرگذار بود. تبعیدی‌های استانبول به آلمان گرایش داشتند و خواهان این بودند که پای آن دولت را به مسائل ایران باز کنند (کسروی، 1382: 132).

عین‌السلطنه با دیدی انتقادی به تبعیدی‌های اروپا می‌نویسد: «اگر دولت ایران با یکی از دول، کنتراتی در باب تبعید ایرانی‌ها کرده بود که فقط همان جا بروند ممکن بود سالی مبلغی پول بگیرد. قریب سیصدچهارصد نفر الآن از متمولین ایران انگلستان می‌باشند که آن‌قدر وجوه خود را خواهی‌نخواهی خرج می‌کنند یقیناً امسال پنج کرور خرج آنها می‌شود» (سالور، 1377: 3/2211).

همچنین در جریان جنایت‌های روس‌ها در تبریز که به کشته‌شدن ثقةالاسلام منجر شد باز تعداد بسیاری از ایرانیان در استانبول مستقر شدند (کسروی، 1382: 457). پس از دورﮤ مشروطه، ایرانیان تبعیدی در استانبول اخبار وقایع مشروطه و پس از آن به‌ویژه حوادث شمال‌غرب ایران را در روزنامه‌های خود پوشش می‌دادند.

 

ویژگی تبعید در دورﮤ جنگ جهانی اول

احمدشاه قاجار سه روز پس از آغاز جنگ جهانی اول، در 12ذی‌حجه1332‌/1نوامبر1914/9آبان1293، با صدور فرمانی بی‌طرفی ایران را در جنگ اعلام کرد (سپهر، 1336: 89)؛ سپس مستوفی‌الممالک را که طرفدار سیاست بی‌طرفانه در جنگ بود به نخست‌وزیری برگزید. در ذی‌قعده1333/اکتبر1915/شهریور1294، با پیشروی نیروهای روسی به‌سوی تهران، شماری از سران حکومت با تشویق آلمان‌ها درصدد برآمدند پایتخت را از تهران به اصفهان انتقال دهند و کمیته دفاع ملی تشکیل دهند. سلیمان‌میرزا اسکندری یکی از افرادی بود که در جریان مهاجرت نقشی اساسی داشت. او مخالف سیاست انگلیس در ایران بود و اقدامات تندی نیز انجام می‌داد. در جریان مهاجرت، در صفر1334/دسامبر1915/آذر1294 سلیمان‌میرزا در اصفهان دستور داد به بانک شاهنشاهی انگلیس در این شهر حمله کنند و موجودی این بانک را به‌نفع مهاجران ضبط کنند (شیبانی، 1378: 29).

در اثر شکست عثمانی و خروج آلمان‌ها و اختلافات داخلی اعضای حکومت و رفتارهای مستبداﻧﮥ نظام‌السلطنه و اطرافیانش، این ﻫﺴﺘﮥ مقاومت ملی در برابر تجاوزهای خارجی در هم شکست. سلیمان‌میرزا به ایل سنجابی پناه برد که نگرانی انگلیسی‌ها را برانگیخت؛ بنابراین او را دستگیر کردند و پس از محاکمه، تبعید کردند. سلیمان‌میرزا به عثمانی تبعید شد (ساکما، 619-210). او مدت‌ها در شهرهای مختلف عثمانی به سر برد. سلیمان‌میرزا خود اشاره می‌کند که در موصل ساکن بوده است (افشار، 1364: 694)؛ اما شیبانی و سنجابی حلب (Halab) و موصل را تبعیدگاه‌های او نامیده‌اند (شیبانی، 1378: 299؛ سنجابی، 1380: 444).

 سلیمان‌میرزا پس از مدتی تبعید در عثمانی و به طور مشخص در شهر بصره، به هندوستان تبعید شد. علت این امر این بود که او از اقدامات خود علیه انگلیسی‌ها دست برنداشته بود و کنترل او در خاک عثمانی که از طرفداران آلمان بود ممکن نبود؛ همچنین انگلیسی‌ها هم کمی بر اوضاع مسلط شده بودند و خواهان تنبیه دموکرات‌ها و ایل سنجابی بودند؛ پس او را به هند تبعید کردند. از فعالیت‌های سلیمان‌میرزا در هندوستان یک نسخه خطی نویافته با نام «یادداشت‌های ایام توقیف سلیمان‌میرزا اسکندری در بمبئی در سال 1920-1338» باقی‌مانده است. بررسی این نسخه نشان می‌دهد سلیمان‌میرزا در تبعید به پژوهش دربارﮤ ادیان مختلف، به‌ویژه هندویان و ایزدیان، علاقه‌مند شده بود. او از منابع اصلی مانند گلشن ابراهیمی یا تاریخ فرشته اثر ملاقاسم هندوشاه مطالبی در رساﻟﮥ خطی خود نوشته است (سلیمان‌میرزا، نسخه خطی: 8تا12).

سلیمان‌میرزا همچنین نحوﮤ ادارﮤ هند توسط انگلستان را در تبعیدگاه دنبال می‌کرد؛ اما کارهایی که عمدﮤ وقت سلیمان‌میرزا را پر می‌کرد خواندن روزنامه‌های رعد، رهنما، کاوه و چهره‌نما و رونویسی از مطالب محبوبش دربارﮤ سیاست انگلستان در ایران بود (سلیمان‌میرزا، نسخه خطی: 3تا7، 13تا15، 26تا74). این امر نشان می‌دهد تبعید نیز علاﻗﮥ او به سیاست را کم‌رنگ نکرد و هنوز هم بخش عمده‌ای از وقتش به این امور می‌گذشت. فورتسکیو (Fortescue) زمان اتمام تبعید او را گزارش می‌کند: «... او (دسامبر1920/ربیع‌الثانی1339/دی1299) در راه بازگشت از بمبئی به ایران است» (فورتسکیو، 1379: 79).

روس‌ها ﻣﻨﻄﻘﮥ اشغالی خود را در ایران توسعه دادند و انگلیسی‌ها هم جنوب و فارس و بخشی از نواحی مرکزی را از باقی‌ماندﮤ عناصر آلمانی پاک کردند. ژاندارمری هم که فرماندهان آن متمایل به آلمانی‌ها بودند در زدوخورد با انگلیسی‌ها منحل شد و فرماندهانش نیز از ایران اخراج شدند (آذرنگ، 1386: 11/ذیل جنگ جهانی اول).

به این ترتیب روس و انگلیس در ایران همه‌کاره شدند. روس‌ها در ﻣﻨﻄﻘﮥ اشغالی خود هر کس را که فکر می‌کردند علیه منافع آنها فعالیت می‌کند یا بدون اجازه از دولت مرکزی تبعید می‌کردند یا اینکه به مقام‌های ایرانی فشار می‌آوردند تا فرد را تبعید کند. متنفذان محلی، نمایندگان مجلس، روزنامه‌نگاران و مدیران جراید، سران ایلات و عشایر و نیز اتباع کشورهای خارجی درگیر در جنگ مانند عثمانی و آلمان و اتریش گروه‌های هدف روس‌ها در شمال برای تبعید بودند؛ برای نمونه باید به تبعید ملک‌الشعرای بهار از مشهد به بجنورد (ساکما، 372-290،2738-293)، تبعید آقابابای سبزواری از سبزوار (ساکما، 3855-290) و اصرار روس‌ها برای تبعید مدیر جریده طبس (ساکما، 3383-293) اشاره کرد.

روزناﻣﮥ تازهبهار هم که بهار مجوز انتشار آن را گرفته بود، به‌علت درج مطالب ضد روسی، پس از نه شماره از انتشار بازماند. بهار نیز همراه نه نفر از اعضای حزب دموکرات دستگیر شد و همگی به تهران تبعید شدند. بهار پس از گذراندن یک سال تبعید به مشهد بازگشت و از نیرالدوله اجازﮤ انتشار نوبهار را گرفت؛ اما با اعمال نفوذ روس‌ها روزنامه‌اش بسته شد.

روس‌ها در ﻣﻨﻄﻘﮥ شمال‌غرب ایران هم در زﻣﻴﻨﮥ تبعید مخالفانشان فعال بودند. آنها اسماعیل‌آقا سمیتقو را پس از دستگیری به تفلیس تبعید کردند؛ همچنین تعدادی از اهالی خوی را به جرم گرایش به عثمانی به تفلیس و ایروان تبعید کردند (نصرت ماکوئی، بی‌تا: 63و64؛ جعفریان، 1378: 10/22). اقبال‌السلطنه ماکوئی که به‌علت ضعف حکومت مرکزی حاکم بلامنازع ماکو بود یکی دیگر از افراد متنفذ محلی بود که روس‌ها او را تبعید کردند (استادوخ، 24-27-21-1329ق). در رمضان1332/اوت1914/مرداد1293 قونسول ماکو اقبال‌السلطنه را به مهمانی دعوت کرد؛ اما در حین مهمانی او را دستگیر کرد و سپس به تفلیس تبعید کرد (استادوخ: 48-24-41-1332ق). سپهر علت تبعید او را گرایش به عثمانی‌ها می‌داند (سپهر، 1336: 132و133).

 اقبال‌السلطنه در تبعیدگاه خود درصدد برآمد با روس‌ها معامله کند و حتی حاضر شد مبلغ پانصدهزار تومان بپردازد؛ اما با پاسخ منفی روس‌ها مواجه شد (استادوخ، 25-2-21-1333ق). مدت زمان تبعید او در تفلیس از رمضان1332ق/اوت1914/مرداد1293 تا صفر1335/دسامبر1916/آذر1295 بود. او در این زمان به‌شدت زیر نظر بود و گزارشی در دست نیست که به چه‌کاری مشغول بود و فقط گفته شده پس از ناامیدی از آزادی، به انجام فرایض مذهبی آورده است (موسوی ماکوئی، 1381: 113). به هر حال پس از برطرف‌شدن خطر، روس‌ها او را آزاد کردند؛ اما پسرش عباس پاشاخان را در حکم گروگان در تبعید نگاه داشتند تا اقبال‌السلطنه دست از پا خطا نکند (استادوخ، 4-19-42-1335ق).

در ذی‌قعده1334/سپتامبر1916/شهریور1295، منشی‌زاده و ابوالفتح‌زاده و مشکوه‌الممالک برای مجازات خائنان وطن، ﻛﻤﻴﺘﮥ مجازات را به وجود آوردند (سپهر، 1345: 416). پس از چندین ترور، ژاندارمری آنها را دستگیر کرد. ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده، از اعضای اصلی کمیته مجازات، به پانزده سال حبس و تبعید در کلات محکوم شدند (سالور، 1378: 7/5383)؛ اما این دو نفر به تبعیدگاه کلات نرسیدند و مأموران انتقال در راه آنها را به قتل رساندند (کمره‌ای، 1384: 1/461).

 

ویژگی تبعیدیان قرارداد 1919

وثوق‌الدوله برای اجرای قرارداد 1919 بین ایران و انگلستان و برداشتن فشار مخالفت‌ها، عده‌ای از مخالفان قرارداد را تبعید کرد. قزوین و کاشان دو تبعیدگاه مهم مخالفان قرارداد 1919 بود. کمره‌ای در خاطرات خود، تبعید این افراد را پیشنهاد سفیر بریتانیا در ایران به دولت می‌داند: «بعد صحبت خیال تبعید مستوفی، مخبرالسلطنه و صمصام و مستشارالدوله و ممتازالملک را با هفده نفر از خرده‌پا که دولت و سفیر انگلیس اظهار کرده بود که شما به دولت، تبعید اینها را پیشنهاد و تقاضا نمایید» (کمره‌ای، 1384: 2/939).

عمده علت مخالفت مخالفان قرارداد این بود که چرا دربارﮤ این قرارداد روال طبیعی عقد قرارداد با دولت‌های خارجی، یعنی رسیدن قرارداد به تأیید مجلس، انجام نگرفته است. محتشم‌السلطنه، مستشارالدوله، ممتازالدوله، ممتازالملک و حاجی‌معین‌التجار بوشهری که از مخالفان قرارداد بودند با جمعی دیگر به کاشان تبعید شدند (سپهر، 1345: 49). در کاشان، دولت خاﻧﮥ ماشاالله‌خان کاشی را برای اقامت آنها اختصاص داد (دولت‌آبادی، 1371: 4/134و135).

وثوق‌الدوله تعدادی از افراد را هم به قزوین تبعید کرد و ﺗﺄیید کرد می‌خواهد آنها را از آنجا به جاهای دیگر فرستد. «رئیس‌الوزراء گفت در قزوین خانه خوبی به جهت آنها معین شده روزی 38 تومان مخارج آنهاست و آنها را خیال دارم از آنجاها مأموریت به کار بدهم و مشغول حکومت یا دوایر دیگر بشوند. تنکابنی گفته بود که اغلب آنها اهل کار در آنجاها نیستند؛ مثل ناظم، نقیب‌زاده، برهان و غیره. بالاخره گفت همین سه چهار روزه می‌فرستم بیایند؛ اما به شرط آنکه به تضییق حمل نشود» (کمره‌ای، 1384: 1/733).

میرزاحسین‌خان صبا، مدیر روزنامه ستاره ایران، یکی از تبعیدیان قزوین بود. دیگر روزنامه‌نگار تبعیدی علی دشتی بود که زیر نظر چند ژاندارم و با پای پیاده از تهران به قزوین تبعید شد و به همین علت در قزوین پانزده روز در ادارﮤ ژاندارمری بستری شد. پس از بهبودی، او را با گاری پستی از راه همدان به کرمانشاه بردند تا به عراق تبعید کنند؛ اما در کرمانشاه، وثوق‌الدوله از کار برکنار شد و دشتی آزاد شد (صفائی، 1373: 221).

تبعیدیان کاشان و قزوین بدون خانواده تبعید شده بودند و خانوادﮤ آنها در تهران بودند. این افراد از افراد سرشناس بودند؛ چون این افراد در مخالفت با قرارداد تبعید شده بودند و جو عمومی هم علیه قرارداد بود در کتاب‌ها و روزنامه‌ها دربارﮤ آنها اطلاعات فراوانی وجود دارد. وثوق‌الدوله با اصرار بر اجرای قرارداد، حاضر نبود تا پایان دولت خود به تبعید آنها خاتمه دهد و در این باره حتی دستور احمدشاه را هم نپذیرفت (کمره‌ای، 1384: 1/727و728).

این افراد تا پایان دولت وثوق‌الدوله در کاشان و قزوین در تبعید بودند. علت انتخاب این دو شهر نزدیکی آن به تهران و لزوم کنترل بیشتر این افراد بود؛ چون آنها از متنفذان جامعه بودند. این دو شهر تلگراف‌خانه هم داشتند که امکان خبرگیری از تبعیدیان را فراهم می‌کرد. با سقوط کاﺑﻴﻨﮥ قرارداد و انتصاب مشیرالدوله، او «... در احضار تبعیدشدگان قرارداد اقدام کرد» (مستوفی، 1384: 3/126و127).

تبعیدشدگان قزوین هم پس از سقوط دولت وثوق‌الدوله در تاریخ 16ربیع‌الثانی1337/19ژانویه1919/28دی1297 به تهران بازگشتند. «تلگرافی از قزوین به امضای معاون‌السلطنه رسید که نه نفر از آقایان تبعیدشدگان، امروز حرکت و فردا یکشنبه عصر وارد طهران می‌شوند. به خانه‌های آنها اطلاع و مژده دهید» (کمره‌ای، 1384: 1/788). در تهران از تبعیدیان مانند قهرمانان ملی استقبال شد (کمره‌ای، 1384: 2/1491).

 

ویژگی تبعیدیان کودتای 1299

رضاخان به‌محض تصرف تهران، اعلام حکومت نظامی کرد (ساکما، 1477-293). او در نخستین انتصاب، کلنل کاظم‌خان را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد. نیروهای قزاق تمامی زندانیان را آزاد کردند؛ ولی در عوض، موج تازه‌ای از بازداشت ناراضیان و شخصیت‌های سیاسی اعم از حکومتی و نمایندگان مجلس و غیره آغاز شد. سیدضیاءالدین طباطبایی فهرستی از اسامی تعدادی از رجال کشور را در اختیار رضاخان قرار داده بود تا بلافاصله پس از انجام کودتا دستگیر و زندانی و تبعید شوند؛ پس در طی حدود شش روز، قریب به هفتاد تن از رجال دستگیر و زندانی شدند و در روزهای آینده هم بر جمع آنها افزوده شد (روزنامه ایران، 30/ 3/1300: 1و2). سیدحسن مدرس به قزوین تبعید شد و در آن شهر زندانی شد و تا پایان دوران کاﺑﻴﻨﮥ کودتا در آنجا در تبعید بود.

 والتر الکساندر اسمارت (Walter Alexander Smart) از اعضای سفارت انگلستان، در نامه‌ای به سیدضیاءالدین طباطبایی، ارسال اسامی افراد دستگیرشده پس از کودتا را برای وزیرمختار انگلستان خواستار شد (متما، 4207- ن). پیرو این ناﻣﮥ سفارت انگلیس، رئیس‌الوزراء به کاظم‌خان سیاح، فرمانده حکومت نظامی تهران، دستور داد صورتی از اسامی اشخاصی را تهیه کند که به‌تازگی دستگیر شده‌اند و سپس برای کادت (Kadett) ارسال کند (متما، 4208- ن).

شش تن از محبوسان کودتا در 28تیر1300/13ذی‌قعده1339/19جولای1921 در اعتراض به بازداشت بی‌دلیل خود، به اعتصاب غذا دست زدند (متما، 60348- ن). از مجموع توقیف‌شدگان کودتا، مدرس و شیخ‌حسین یزدی به قزوین تبعید شدند. تیمورتاش پس از کودتای 3اسفند1299/22فوریه1921/13جمادی‌الثانی1339 به‌علت انتقاد از دولت سیدضیاءالدین طباطبایی بازداشت شد و سپس به قم تبعید شد و با آغازشدن دوران نخست‌وزیری قوام‌السلطنه از تبعید بازگشت (اعزازنیک‌پی، 1347: 29تا33).

تبعیدگاه تبعیدیان کودتا هم جاهایی نزدیک پایتخت، مانند قم و قزوین، بود؛ بنابراین در انتخاب تبعیدگاه، هنوز سنت قاجاری رعایت می‌شد. هم تبعیدشد‌گان و هم تبعیدکنندگان می‌دانستند مدت زمان تبعیدشان طولانی نخواهد بود و این تبعید، حالت پیشگیرانه برای جلوگیری از اقدامات این افراد داشت. نرمن (Norman)، وزیرمختار انگلیس در ایران، نیز تأیید کرد حبس و تبعید تنها راه جلوگیری از دستیابی مجدد افراد به مقام‌های پیشین است. او حتی در گزارش ارسالی برای کرزن خاطرنشان کرد بعضی از ﻃﺒﻘﮥ حاﻛﻤﮥ قدیم، از کودتا و نتایج آن در حکم تنها راه نجات ایران از چنگال بلشویک‌ها استقبال می‌کنند (Norman to Curzon, 3 March 1291, Fo 173/ 1046/ 3882). این افراد دستگیر شدند تا علیه کودتا اقدامی نکنند؛ اما تمام این افراد تبعید نشدند و از جمع دستگیرشدگان تعداد محدودی تبعید شدند و بقیه به‌تدریج و با وساطت و سپردن وثیقه یا پرداخت پول آزاد شدند (ساکما، 1479-293؛ متما، 4277-ن). سیدضیاء در ابتدا شفاعت هیچ‌کس را نمی‌پذیرفت؛ اما کم‌کم افراد آزاد شدند.

سیدضیاء که باوجود حبس و تبعید تعداد بسیاری از متنفذان، پس از افتادن از رئیس‌الوزرایی جایی برای خود نمی‌دید به خودتبعیدی (Self Exile) رفت. او در تاریخ چهارشنبه 4خرداد1300/25مه1921/17رمضان1339 ساعت شش صبح به همراه ایپکیان (Eypakian)، همکار ارمنی خود، با اتومبیلی تهران را به مقصد بغداد ترک کرد. عده‌ای قزاق آنها را تا مرز همراهی کردند (اسناد وزارت خارجه فرانسه، مجلد17: 147و149، سری1 E - 367.). سیدضیاء در اواخر شهریور1300/محرم1340/سپتامبر1921 در شهر برن سوئیس و در منزل برادرش سیدعلاءالدین اقامت کرد (استادوخ، 49-1-27-1300 ش.).

با تبعید سیدضیاء از ایران، کم‌کم رضاخان در تمام زمینه‌ها فعال بی‌چون‌وچرا شد و با کمک نظامی‌های مطیع خود موفق شد بر کشور مسلط شود. سردارسپه پس از تبعیدکردن شریک کودتای خود، یعنی سیدضیاءالدین و استقلال در وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، دستش برای به کار واداشتن صاحب‌منصبان قزاق باز شد؛ بنابراین در گسترش‌دادن قوه نظامی در اطراف مملکت، به بعضی از نظامیان در مرکز شغل مهمی داد و بعضی را در مقام امارت لشگر شرق و غرب و جنوب و شمال یا در حکم حکومت نظامی، چنانکه از پیش اشاره شد، به اطراف ‌فرستاد. او گاهی به مصلحت دستور می‌داد آنها به طور موقت برای پیشرفت کارهای کشوری کسوت نظامی خود را تغییر دهند (دولت‌آبادی، 1371: 4/253).

این امر تا 3آبان1302/15ربیع‌الاول1342/26اکتبر1923 که رضاخان به نخست‌وزیری رسید روالی آرام داشت؛ اما از این تاریخ تا 24آذر1304/29جمادی‌الاول1344/15دسامبر1925 که رضاخان به پادشاهی رسید روندی شتاب‌انگیز گرفت. نظامیان در شهرها برای گسترش قدرت خود با روحانیان، سران ایلات و عشایر و متنفذان محلی درگیر شدند؛ زیرا این افراد از گذشته، نفوذ و قدرت معنوی و گاهی مادی داشتند؛ بنابراین برخوردهای میان این دو گروه اجتناب‌ناپذیر بود و تبعید یکی از شیوه‌هایی بود که نظامیان برای از میدان‌به‌درکردن این افراد استفاده می‌کردند.

تبعید عده‌ای از روحانیان لنگرود نخستین تقابل رضاخان با روحانیان بود که در سال 1301ش/1341 ق/1922م اتفاق افتاد. حاکم نظامی لنگرود در 3و4اسفند1301/7و8رجب1341/23و24فوریه1923، پنج نفر از روحانیان منطقه را به‌علت دسیسه علیه حکومت به رشت تبعید کرد (کمام، 235/4/18/38/4). باتوجه به تظاهرات دین‌داری رضاخان، این امر به‌سرعت با واکنش روحانیان گیلان مواجه شد. آنها از رضاخان خواستند حسین‌قلی‌خان، حاکم گیلان و طوالش، را تنبیه کند. رضاخان نیز از حاکم گیلان جویا شد چرا حاکم لنگرود بدون اجازﮤ او روحانیان را تبعید کرده است. حاکم گیلان هم با وجودی که از ماجرا مطلع بود و این کار با هماهنگی او انجام شده بود ابراز بی‌اطلاعی کرد و تمام امور را ناشی از اقدامات حاکم لنگرود دانست. رضاخان خود نیز مایل به درهم‌شکستن قدرت این افراد بود؛ اما در تنگنا قرارگرفته بود.

رئیس تیپ مستقل شمال هم در راستای سیاست کلی رضاخان اعلام نظر کرد: «حاکم لنگرود ابتدا از اجتماعات این روحانیان جلوگیری به عمل آورد و چون علما از اقدام به آن خودداری کردند، دستگیر و تبعید شدند. البته تاحدی رضایت خاطر تبعیدشدگان را در رشت به دست آورده‌ام؛ اما علمای گیلان خواستار عزل و محاکمه حاکم نظامی لنگرود هستند. حاکم لنگرود در این اقدام خود بی‌سیاستی به خرج داده، اما اگر علیه او اقدامی شود از اقتدار دولت کاسته خواهد شد. عقیده بنده این است که علما را به محل خود برگردانده و از حکومت هم موقتاً نگاهداری شود». با رسیدن این نظر، رضاخان اصول آن را پذیرفت؛ اما دستور داد رئیس تیپ مستقل شمال «به طور محرمانه شدیداً از حکومت لنگرود مؤاخذه نماید که چرا برخلاف سیاست این‌گونه» رفتار کرده است (مپس، 18/20-1302 ش).

رفت‌وبرگشت علمای لنگرود به تبعیدگاه رشت مدت اندکی طول کشید؛ اما درواقع، صف‌بندی دو جریان در این واقعه به چشم می‌خورد: نخست قدرت و نفوذ روحانیان در جامعه که قادرند جامعه را بسیج کنند و جنجال‌هایی علیه حکومت ایجاد کنند و دوم تمایل حکومت در از بین بردن نفوذ متنفذان محلی اعم از روحانیان و دیگران. در مؤاخذﮤ حاکم لنگرود هم به رعایت حرمت روحانیان اشاره‌ای نیست و بر چگونگی انجام این کار تأکید است که چرا سنجیده‌تر عمل نشده است. این عمل فقط در شمال نبود و گرایشی عمومی در میان نظامیان برای کنترل بر ﻣﻨﻄﻘﮥ خود و کاهش قدرت روحانیان بود. کرونین (Cronin) می‌نویسد نظامیان مستقر در شیراز به صورت علنی و قوی ضد مذهبی بودند و برای تضعیف روحانیان از هر موقعیتی استفاده می‌کردند (کرونین، 1377: 390و391).

سیدعلی مجتهد یزدی در همین فضا از یزد به مازندران تبعید شد که به‌علت ناسازگاری آب‌وهوای آنجا به بیماری دچار شد و از دولت طلب عفو کرد (ساکما، 1479-293)؛ همچنین مهدی‌خان، فرمانده نظامی منطقه، سه نفر از روحانیان بجنورد را به مشهد تبعید کرد؛ زیرا «آقای مهدی‌خان وجود آقایان را مانع خیالات و آزادی خود و هم‌مشربانش دانسته» (مهرمنیر، اردیبهشت1303، ش43: 6تا18). رضاخان مرتضی یزدان‌پناه را که بسیار به او مطمئن بود به سمت حاکم نظامی تهران منصوب کرد. یزدان‌پناه جراید مخالف را تعطیل کرد و بر مطبوعات سانسور شدیدی حاکم کرد و فضایی به وجود آورد که می‌توان آن را فضای تبعید نامید. در این فضا، تبعید هر فردی ممکن و آسان بود و کمترین واکنش اجتماعی را در پی داشت. تجرﺑﮥ تبعید روحانیان لنگرود، رضاخان را بر آن داشت گام‌به‌گام حرکت کند تا کنترل تمامی جامعه را به دست گیرد.

 

تحلیل و نتیجه

پس از مشروطیت ساختار سنتی اجتماعی‌سیاسی کشور دستخوش تغییراتی شد. یکی از این تغییرات، تغییر نگرش در استفاده از مجازات تبعید بود. بر هم خوردن ساختار سنتی سیاسی باعث بر هم خوردن مناسبات تبعید شد و هر دو طرف مشروطه‌خواه و مخالف مشروطه، مخالفان خود را به کلات تبعید کردند. در کشاکش درگیری‌های دو طرف، یکی از علت‌های سخت‌گیری بر تبعیدیان این بود که طرفین بر سر ابقا یا تغییر کل ساختار حکومت می‌جنگیدند.

تبعیدگاه‌های پیش از مشروطه شهرهای مذهبی، زادگاه تبعیدی یا جایی بود که تبعیدی آب و ملک داشت و می‌توانست زندگی خود را اداره کند. تعداد افرادی که در این دوره به اروپا تبعید شدند اندک‌اند و میرزاعلی‌اصغرخان امین‌السلطان و سیدجمال‌الدین‌اسدآبادی و ملکم‌خان از این دسته‌اند؛ اما در دورﮤ استبداد صغیر، تبعیدی‌ها به طور عمده به مناطق بدآب‌وهوای داخلی یا به خارج از کشور تبعید می‌شدند.

تبعیدگاه تبعیدیان جنگ جهانی اول جایی خارج از محدودﮤ فعالیت و نفوذ دو دولت روسیه و انگلستان بود. افراد از اقامت در این مناطق ممنوع می‌شدند که خود نوعی تبعید به‌حساب می‌آید. به جز سلیمان‌میرزا اسکندری و اقبال‌السلطنه ماکویی که تبعیدگاه‌های خارج از ایران داشتند، بقیه تبعیدیان جنگ جهانی اول به شهرهای داخلی ایران تبعید شده‌اند.

علت تبعید مشروطه‌خواهان دورکردن آنها از مرکز برای جلوگیری از فعالیتشان علیه حکومت پادشاهی بود. هدفی که با تبعید آنها به اروپا فراهم نیامد. اگر هدف از تبعید آنها جلوگیری از سودبردن تبعیدیان بود، محیط تبعیدگاه و آزادی که تبعیدیان در آنجا به دست آوردند و نوع فعالیت‌های آنها نشان داد مجازات تبعید برای تبعیدیان کیفر مناسبی نبوده است. علت تبعید متنفذان و مخالفان سیاست‌های دو دولت روسیه و انگلستان در جنگ جهانی اول کنترل آنها بر ﻣﻨﻄﻘﮥ زیر ﺳﻠﻄﮥ خود در شمال و جنوب کشور بود.

تبعیدیان مخالف قرارداد 1919 به کاشان و قزوین فرستاده شدند و نیز تبعید مخالفان کودتای 1299 با هدف دورکردن افراد از مرکز صورت گرفت و برای آن وجه تنبیهی وجود نداشت؛ حتی خود این افراد نیز مدت تبعید خود را کوتاه می‌دانستند. تبعیدیان مخالف قرارداد 1919 خانواده خود را به همراه نبردند؛ زیرا می‌دانستند به‌زودی بازخواهند گشت. علت انتخاب این دو شهر نزدیکی آن به تهران و لزوم کنترل بیشتر بر این افراد بود؛ چون از متنفذان جامعه بودند. این دو شهر تلگراف‌خانه هم داشتند که امکان خبرگیری از تبعیدیان را فراهم می‌کرد.

علت تبعید تبعیدیان کودتا دورکردن متنفذان بود تا ساختار سیاسی جدید مستقر شود و با مستقرشدن ساختار جدید، مدت تبعید هم به پایان می‌رسید و از این لحاظ همانند تبعید شاهزادگان مدعی سلطنت در ابتدای دوران به تخت نشستن پادشاه جدید بود.

نوع فعالیت تبعیدیان در تبعیدگاه با فعالیت‌های تبعیدی پیش از تبعید ارتباط محکمی داشت. تبعیدیان مشروطه‌خواه در استانبول، پاریس، ایوردون سوئیس و لندن ایجاد کانون‌های آزادی‌خواهی را در خارج از کشور باعث شدند که موفق شدند بدون مشکلات داخل فعالیت کنند و با ارسال روزنامه و خطوط تلگراف با داخل کشور نیز مرتبط باشند. عمده فعالیت تبعیدیان خارج از کشور اداﻣﮥ انتشار روزنامه‌های داخلی، انتشار کتاب، ارتباط با آزادی‌خواهان دیگر کشورها مانند عثمانی، پرداختن به مسائل ایران‌شناسی و ارتباط با مستشرقان بود. این تبعیدیان با فشار بر دولت‌های اروپایی، در حکم ترمزی برای فعالیت‌های مستبدان در داخل کشور عمل کردند؛ زیرا تبعیدیان عملکرد خشونت‌آمیز شاه و طرفدارانش را با مشروطه‌خواهان به‌سرعت در روزنامه‌های آن کشورها طرح می‌کردند و به دولت‌های اروپایی و نمایندگان مجلس آن کشورها اطلاع می‌دادند. سفرای آن کشورها در داخل، کم‌وبیش این عمل را به اطلاع شاه و اطرافیانش می‌رساندند؛ بنابراین در کاهش اعمال خشونت‌آمیز مؤثر بود.

تبعید مخالفان قرارداد 1919 به کاشان و قزوین از نظر نحوﮤ رفتار با تبعیدیان، محل اسکان، کوتاهیِ مدت تبعید و چگونگی بازگشت همانند تبعید دیوانیان قاجار و با هدف دورکردن آنها از مرکز و بطن حوادث بود؛ اما فعالیت مشخص آنها در این دو شهر و نیز ارتباط وسیع آنها و فعالیتشان علیه قرارداد 1919 نشان داد تبعید آنها نیز موفق نبوده است. بخشی از فعالیت‌های گسترده علیه قرارداد 1919 را این افراد در تبعیدگاه‌های کاشان و قزوین انجام دادند. از علت‌های انتخاب این دو شهر در حکم تبعیدگاه وجود تلگراف‌خانه در آنجا بود؛ اما جالب است که تبعیدیان از تلگراف‌خانه علیه قرارداد 1919استفاده کردند.

تبعید مخالفان کودتای 1299 و نیز متنفذان، یادآور تبعید شاهزادگان مدعی تاج‌وتخت در ابتدای حکومت شاهان قاجار بود.

تبعید روحانیان لنگرود نخستین برخورد و تقابل حکومت رضاخان با روحانیان بود. مدت این تبعید کوتاه بود؛ اما حجم مکاتبات انجام‌گرفته برای این تبعید از واکنش جامعه به تبعید این افراد نشان داشت.

در این دوره چنانچه درخواست‌کنندﮤ تبعید افراد یکی از دو دولت روسیه و انگلستان بودند شدت برخورد با تبعیدیان بیشتر بود؛ به این علت سلیمان‌میرزا اسکندری از کشور تبعید شد و سال‌ها در عراق و هندوستان به سر برد. تبعیدیان این دوره گروه‌های اجتماعی روحانیان، سران ایلات و عشایر، روزنامه‌نگاران، شاهزادگان، دیوانیان و متنفذان محلی را شامل می‌شد.

الف. اسناد
. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران (ساکما): 1479/293، 3383/293، 3855/290، 1477/293، 1456/293، 619/210، 2738/293، 372/290.
. اداره اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه (استادوخ): 49-1-27-1300ش، 24-27-21-1329ق، 25-2-21-1333ق، 48-24-41-1332ق، 4-19-42-1335ق.
. مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران (متما): 4277-ن،4207- ن، 4208- ن، 60348-ن.
. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی (کمام): 235/4/18/38/4.
. مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی (مپس): 18/20-1302 ش.
(DH.MKT.1772- 14 (2 Ra 1308)؛ . Başbakanlık Osmanlı Arşivi HAT_00817_37302_D_00002).
Norman to Curzon, 3 March 1291،FO 248/1365، FO 896 /6 /43
. اسناد وزارت خارجه فرانسه، مجلد 17، ص 147 و 149، سری 1 E - 367.
 
ب. نسخه خطی
. سلیمان‌میرزا اسکندری، یادداشت‌های ایام توقیف سلیمان‌میرزا اسکندری در بمبئی در سال 1920-1338، نسخة خطی، مخزن خطی کتابخانه ملی ایران، شماره نسخه 31419.
 
ج. کتاب‌ها
. آذرنگ، عبدالحسین، (1386)، جنگ جهانی اول در دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حدادعادل، ج11، تهران: بنیاد دائره‌المعارف اسلامی.
. -------------، (1382)، تقی‌زاده در دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حدادعادل، ج7، تهران: بنیاد دائره‌المعارف اسلامی.
. ابن‌فارس، احمد، (1420ق)، معجم مقائیس اللغه، تحقیق و ضبط عبدالمسلم محمدبن‌هارون، بیروت: دارالجیل.
. اتحادیه، منصوره، (1361)، پیدایش وتحول احزاب سیاسی مشروطیت، تهران: گستره.
. اسنادی از فعالیتهای آزادیخواهان ایران در اروپا و استانبول در سالهای 1326-1328 قمری، (1359)، به کوشش ایرج افشار، تهران: فرهنگ ایران‌زمین.
. اعزاز نیک‌پی، عزیزالله، (1347)، تقدیر یا تدبیر، تهران: ابن‌سینا.
. افریقی مصری، محمدبن‌مکرم، (1426ق)، لسانالعرب، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
 
. ایمانی، عباس، (1383)، فرهنگ اصطلاحات حقوق کیفری، چ14، تهران: گنج دانش.
. تقی‌زاده حسن، (1368)، زندگی طوفانی؛ خاطرات سیدحسن تقی‌زاده)، تهران: علمی.
. ________-، (1372)، زندگی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، تهران: علمی.
. جعفری لنگرودی، محمدجعفر، (1378)، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، تهران: کتابخانه گنج دانش.
. جعفریان، رسول، (1378)، مجموعه مجلدات میراث اسلامی، ج10: بخش تاریخ جنایات.
. دولت‌آبادی، یحیی، (1371)، حیات یحیی، چ5،‌ ج4، تهران: عطار.
. _____________، (1362)، حیات یحیی، چ4،‌ ج4، تهران: عطار و فردوسی.
. دولت‌آبادی، علی‌محمد، (1390)، خاطرات و ملاحظات علی‌محمد دولت‌آبادی، تهران: سخن.
. دهخدا، علی‌اکبر، (1373)، لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسه لغت‌نامه دهخدا.
. ___________، (1358)، نامههای سیاسی دهخدا، به‌کوشش ایرج افشار، تهران: روزبهان.
. سالور، قهرمان‌میرزا عین‌السلطنه، (1374)، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، به تصحیح مسعود سالور و ایرج افشار، تهران:‌ اساطیر.
. سپهر، احمدعلی، (1336)، ایران در جنگ بزرگ 1918- 1914، تهران:‌ چاپخانه بانک ملی ایران.
. سپهر، محمدتقی، (1344)، ناسخالتواریخ، بخش قاجاریه، ج2، تهران: اسلامیه.
. سنجابی، علی‌اکبر، (1380)، ایل سنجابی و مجاهدات ملی ایران، تهران: شیرازه.
. شیبانی، عبدالحسین، (1378)، خاطرات مهاجرت از دولت موقت کرمانشاه تا کمیته ملیون برلن، به کوشش ایرج افشار و کاوه بیات، تهران: شیرازه.
. صفائی، ابراهیم، (1373)، چهل خاطره از چهل سال، تهران: علمی.
. فورتسکیوول. س.، (1379)، رجال تهران و برخی ولایات شمال غربی ایران، ترجمه محمدعلی کاظمبیگی، تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی.
. کرونین، استپان، (1377)، ارتش و حکومت پهلوی، ترجمه غلامرضا علی‌بابایی، تهران: خجسته.
. کسروی، احمد، (1378)، تاریخ هیجدهساله آذربایجان، تهران: امیرکبیر.
. ----------، (1383)، تاریخ هیجدهساله آذربایجان، چ21،‌ تهران:‌ امیرکبیر.
-----------، (1383)، تاریخ مشروطه ایران،‌ چ20، تهران:‌ امیرکبیر.
. کمره‌ای،‌ سیدمحمد، (1384)، روزنامه خاطرات سیدمحمد کمرهای، به تصحیح محمدجواد مرادی‌نیا، ج2، تهران:‌ اساطیر.
. مستوفی، عبدالله، (1384)، شرح زندگانی من، چ 5،‌ ج3، تهران:‌ زوار.
. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره2، جلسه62، دوره 8، جلسه7 از ical.ir.
. معین، محمد، (1381)، فرهنگ فارسی معین، چ3، تهران: سرایش.
. ملک‌زاده، مهدی، (1371)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چ3، تهران: علمی.
. موسوی ماکویی، میراسدالله، (1381)، تاریخ ماکو، تهران: بیستون.
. نصرت ماکوئی، محمدرحیم، (بی‌تا)، تاریخ انقلاب آذربایجان و خوانین ماکو، قم: چاپخانه علمیه.
. هدایت، مهدی‌قلی، (1363)، گزارش ایران، به اهتمام محمدعلی صوتی، تهران: نقره.
-------------، (1344)، خاطرات و خطرات، تهران: زوار.
 
د. مقاله
 افشار، ایرج، (1364)، دو نامه از سلیمان‌میرزا به تقی‌زاده، مجله آینده، ش11.
. بنکداریان، مسعود، (پاییز و زمستان1380). تبعیدیان جنبش مشروطه ایران و مخالفان سیاست خارجی انگلستان 1908-9، ترجمه حمید تقوی‌پور، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، 2(7و8).
. پارسای تویسرکانی، عبدالرحمن، (آبان و آذر1327)، حاج‌میرزایحیی دولت‌آبادی، ارمغان، س23، ش8و9.
 
و. روزنامه
. روزنامه ایران، 30/3/1300، ص1و2.
. مهر منیر، اردیبهشت1303، ش43: 6تا18.