نویسندگان
1 گروه تاریخ، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران، ایران
2 گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه اراک، اراک، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The geography of the Caspian Sea and its coasts have long attracted the attention of the enemies of Iran, particularly its northern neighbor, Russia, for its strategic position. From the late Safavid era, along with the emergence of Peter the Great in Russia, full domination on the Caspian Sea and its coasts was seriously included in the Russia’s military plan. Therefore, in order to reach their goals, they attacked the islands and coasts of Iran at different times and under different pretexts. However, despite the seizure of parts of Iran's territory, they could not survive long periods on the southern shores of the Caspian Sea, and were forced to evacuate these regions. This paper intends, with a descriptive-analytic approach, to answer the question that: what are the causes of the instability of Russians military presence in the southern coast of the Caspian Sea and in the considered time interval? The findings of the research indicate that a combination of internal and external factors along with the unique geographical, climatic, and social features of this area caused the southern sides of the Caspian Sea to act as a solid fortress against invaders, and even if they could access to it, they would not have the ability to stay in the long run
کلیدواژهها [English]
مقدمه
دریای خزر و سواحل آن به علت برخوردای از موقعیت استراتژیک، بهرهمندی از منابع عظیم انرژی، داشتن نقش مواصلاتی و دارابودن اهمیت غذایی بهلحاظ آبزیان از گذشتههای دور با نامهای مختلف نزد ایرانیان و اقوام بیگانه مطرح بوده است. در این میان کرانههای جنوبی این دریا به علت عمیقتربودن و درجه حرارت بیشتر،1 در مقایسه با کرانههای شمالی، موقعیت ممتازتری دارد. از همین رو بیگانگان و بهویژه همسایه شمالی، یعنی روسیه، در طول تاریخ همواره به کرانههای نیلگون جنوبی آن هجوم آوردهاند.
منابع تاریخی حکایت از آن دارد که روسها از قرن سوم قمری (287ق/900م) با کشتیهای خود به جزایر و سواحل جنوبی دریای خزر یورش آورده و ساکنان این مناطق بهدفعات طعم تلخ غارت و تهاجم آنها را چشیدهاند؛ ولی از اواخر عصر صفوی، با ظهور پتر کبیر و آغاز روند توسعهطلبی روسیه، تسلط کامل بر دریا و سواحل خزر به طور جدی در برناﻣﮥ نظامی روسها قرار گرفت. بنابراین آنها برای نیل به اهداف خود، در مقاطع مختلف و به بهانههای گوناگون به جزایر و سواحل متعلق به ایران هجوم میآوردند و تعرض میکردند؛ اما باوجود تصاحب قسمتهایی از خاک ایران، هیچگاه موفق نشدند در کنارههای جنوبی این دریا استقرار بلندمدتی را تجربه کنند.
از این رو هدف پژوهش حاضر، پاسخ به این پرسش اصلی است که در بازه زمانی مدنظر، چه عواملی به ناپایداری حضور نظامی روسها در کرانههای جنوبی دریای خزر منجر شده است.
دربارﮤ علتهای این مسئله میتوان این مدعا را مطرح کرد که مجموعهای از عوامل داخلی و خارجی ازجمله تلاشهای بازدارندﮤ سیاسی، برنامههای مستقیم نظامی، مقاومت مردمی و تحولات داخلی روسیه در کنار ویژگیهای منحصربهفرد این اقلیم باعث شده است روسها در بازه زمانی مدنظر هیچگاه موفق نشوند به صورت دائمی یا بلندمدت بر کنارههای جنوبی دریای خزر تسلط داشته باشند.
باتوجه به ضرورتهای امروزین تحولات ﻣﻨﻄﻘﮥ دریای خزر و پیشبینی آگاهان سیاسی دربارﮤ تحولات آیندﮤ آن، یافتههای پژوهش میتواند در حکم دستورالعملی برای برنامهریزی و سیاستگذاری در عرﺻﮥ سیاست دفاعی کشور راهگشا باشد.
از نظر ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش، نیز باید خاطرنشان کرد دربارﮤ روابط و منازعات ایران و روسیه پژوهشهای فراوانی انجام شده است؛ اما هیچیک از آنها به صورت مستقل و با رهیافتی تحلیلی علتهای ناپایداری روسها را در کرانههای دریای خزر بررسی نکردهاند. مضاف بر اینکه عمده کارهای صورتگرفته نیز به دورﮤ قاجار و منازعات این دوره معطوف است و به دورههای تاریخی پیشین توجه چندانی نشده است. بنابراین تلاش پژوهش حاضر بر کالبدشکافی دقیق مسئله با ﺗﺄکید بر علتهای ناپایداری روسها در منطقه، از اواخر صفویه تا پایان حکومت آقامحمدخان قاجار، است. برای رسیدن به این مهم از متون و منابع موثق و روش توصیفیتحلیلی استفاده شده است.
تقابل سیاسی و نظامی ایران و روسیه در دریای خزر
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ تجاوزهای روسها به کرانههای دریای خزر و جزایر آن به سدههای نخستین اسلامی برمیگردد. ولی چنان به نظر میرسد نخستین یورش سهمگین روسها به کرانههای جنوبی دریای خزر در اواخر سده سوم و اوایل سده چهارم قمری/دهم میلادی روی داده است (ابناسفندیار، 2002: 270). بیشترِ مورخان اسلامی کموبیش از فجایعی سخن گفتهاند که روسها در این دوره به بار آوردند. مسعودی در مروجالذهب در این باره آورده است: «روسان خونها بریختند و زنان و کودکان را به اسیرى گرفتند و اموال فراوان به غارت بردند» (مسعودی، 1374: 1/181).
پس از این دوره، با آغاز توسعهطلبیهای مغولان، نوادگان چنگیز در شمال دریای خزر ارودی زرین را پیریزی کردند و بیش از دو سده، سرزمین اقوام روس را زیر ﺳﻠﻄﮥ خود درآوردند. تا آنکه در دورﮤ حکومت ایوان سوم (۱۴۶۲تا۱۵۰۵م/866تا910ق) روسها با شکست ارودی زرین موفق شدند خود را از زیر ﺳﻠﻄﮥ مغولها نجات دهند و درعمل، حاکمیت قسمتهای شمالی و غرب دریای خزر را در دست گیرند.
با تأسیس ﺳﻠﺴﻠﮥ رومانفها در آغاز قرن 17م/11ق و جلوس پتر کبیر (۱۶۸۲تا۱۷۲۵م/1093تا1137ق) بر تخت سلطنت، سیاست سلطهگری روسها بر کنارههای دریای خزر ابعاد تازهای به خود گرفت. پس از این دوره روسیه به امپراتوری توسعهطلب و متجاوزی تبدیل شد که برای نیل به آمال و آرزوهای خود، از هر فرصتی سود میجست. درواقع سیاست روسیکردن دریای خزر از این زمان آغاز شد و پس از پتر نیز جانشینان او این سیاست را پیگیری کردند.
مقارن قدرتیابی تزارها در روسیه، شاهان صفوی بر ایران فرمانروایی میکردند. نخستین برخورد نظامی میان صفویان و روسها به دوران سلطنت شاه عباس دوم (1052تا1077ق/1642تا1667م) برمیگردد که قزاقهای روس به بهاﻧﮥ اینکه شاه ایران بازرگانان روسی را تحقیر کرده است به مازندران حمله کردند و فرحآباد، مرکز آن ایالت، را آتش زدند و پس از آن در شبهجزیرﮤ میانکاله و جزایر نزدیک به آن مستقر شدند؛ ولی ایرانیان آنها را از این نقطه بیرون راندند (هوشنگ مهدوی، 1364: 117و118؛ Matthee, 2013: 341-354). چنانکه گفته شد با ظهور پتر کبیر در روسیه، تجاوز به سواحل ایران در دریای خزر سرعت و سازماندهی بیشتری یافت. در آن زمان که با دوران حکومت شاه سلطان حسین (1106تا1135ق/1695تا1723م) همزمان بود ﺳﻠﺴﻠﮥ صفوی بهسرعت در سراشیبی سقوط و اضمحلال قرار داشت و موقعیت برای تجاوز روسیه به ایران فراهم بود.
در این سالها پتر کبیر برای دستیابی به اهداف خود، مجموعه اقداماتی انجام داد. او در سال 1120ق/1708م هیئتى به ریاست اسرائیل اورى (Israel OrI) رواﻧﮥ ایران کرد که در ﻧﺘﻴﺠﮥ تلاشهای او، شاه سلطان حسین حاضر شد به بازرگانان روس امتیازهایی دهد (کروسینسکى، 1363: 36تا38؛ بیات، 1384: 447). پس از مأموریت اسرائیل اورى به ایران، در حدود سال 1127ق/1715م، پتر کبیر فرصت یافت هیئت دیگرى به ایران بفرستد. تزار براى این کار یکى از افسران جوان و کاردان خود را به نام آرتمى ولینسکى (volynsky) به سفارت انتخاب کرد. به دستور پتر کبیر او باید ضمن عقد معاهدهای تجارى با ایران، دربارﮤ منابع و اوضاع و خطوط ارتباطى ایران اطلاعات کاملى به دست میآورد و تا حد امکان، دربارﮤ قدرت نظامى ایران اطلاعاتى کسب میکرد (گیلاننتز، 1371: 28؛ لاکهارت، 1383: 92).
پس از بازگشت ولینسکی از این مأموریت، پتر او را به حکومت استراخان گمارد که هم اوضاع ایران را به طور دقیق بررسى کند و هم دربارﮤ سواحل دریاى خزر و نقاط استراتژیک و اوضاع اقلیمى و اجتماعى آن مناطق اطلاعات لازم را جمعآورى کند. پیش از او نیز چند افسر به نامهاى سویمونف (Soimonov) و فرون (veron) از سواحل دریاى خزر نقشهبردارى کرده بودند. یکى از افسران روسى به نام باسکاکوف (baskakov) حتى راههاى گیلان را از نظر استراتژیک بررسی کرده بود. علاوه بر اینها، در سال 1131ق/1719م نیز پتر کبیر برای جمعآورى اطلاعات، مأمور زیرکى به نام سیمون آورامف (Avramov) را در مقام کنسول به رشت فرستاد (نوایی، 1363: 23و24).
با ﺣﻤﻠﮥ لزگیها در سال 1133ق/1721م به شهر شماخى و غارت دکانهای تجار روسى و همچنین ﺣﻤﻠﮥ ازبکان به یکى از کاروانهاى روسى که از چین به روسیه مىرفت، بهاﻧﮥ تهاجم به ایران برای پتر فراهم شد. در نتیجه پتر آورامف را برای هشدار به شاه ایران به اصفهان فرستاد؛ ولی هنگامیکه آورامف به اصفهان رسید، چند ماه از برکناری شاه سلطان حسین صفوی از سلطنت و جلوس محمود افغان بر تخت شاهنشاهی ایران میگذشت. بنابراین آورامف به فرحآباد رفت و شکایت خود را به محمود افغان عرضه کرد.
محمود در جواب فرستادﮤ دولت روس گفت در داغستان قدرتی ندارد و بهتر است پتر خود از اتباع خویش حمایت کند. درواقع پتر با دریافت این پاسخ جواز تجاوز به سرزمینهایی را دریافت کرد که در حاکمیت ایران بود؛ پس در سال 1136ق/1723م فرمان تهاجم به مرزهای ایران را صادر کرد (لاکهارت، 1383: 158و159؛ نوایى، 1363: 55و56).
در پی این فرمان روسها با بیستهزار سرباز و کشتیهاى فراوان و بیستهزار قشون چریک زیر نظر دریاسالار آپراکسین (apraxin) از راه ولگا وارد دریای خزر شدند. آنها بسیاری از نواحی غربی و جنوبی، ازجمله داغستان و گیلان و مازندران را به اشغال خود درآوردند (هنوی، 1367: 186).
دولت عثمانی نیز با بهرهگیری از فرصت مناسبی که در اثر ضعف و ناتوانی حکومت ایران به دست آمده بود، شماخی را اشغال کرد؛ سپس تهدید کرد اگر روسها از دربند بگذرند، جنگ میان آنها نیز اجتنابناپذیر خواهد بود. در پی این اختلافات، با وساطت سفیر فرانسه در استانبول، میان دو دولت روسیه و عثمانی عهدنامهای بسته شد که بر پاﻳﮥ آن، دو دولت بخشهای بزرگی از ایران را میان خود تقسیم کردند (نوایى، 1363: 134و135؛ Gozalova, 2012: 12).
در این میان شاه تهماسب دوم (1135تا1145ق/1722تا1732م)، جانشین شاه سلطان حسین، برای بیرونراندن افغانها از خاک ایران و دفع تجاوزهای عثمانی، سفیری به نام اسماعیلبیک را با اختیارات کامل رواﻧﮥ دربار تزار کرد. اسماعیلبیک نیز با بستن عهدنامهای، در مقابل حمایت روسها از شاه تهماسب، متعهد شد شهرهاى دربند، باکو، شیروان و متعلقات آنها و همچنین ایالات گیلان و مازندران و استرآباد را براى همیشه به روسها دهد (هنوی، 1377، 23؛ نصیرى، 1364: 6).
اسماعیلبیک پس از مراجعت از روسیه دریافت که تهماسب عهدنامه را نمیپذیرد و حتی او را خائن مىداند. تزار روسیه برای اینکه متن این قرارداد را به تأیید شاه تهماسب برساند چند نوبت نمایندگانی نزد شاه تهماسب فرستاد؛ ولی او هیچگاه حاضر نشد بر این قرارداد صحه گذارد (هنوی، 1367: 215؛ نوایی، 1368: 91).
با مرگ پتر و واردشدن نادرشاه (1148تا1160ق/1736تا1747م) به عرﺻﮥ سیاسینظامی ایران، موقعیت ایرانیان در شمال کشور، چه در دریا و چه در زمین، استحکام یافت و محاسبات روس و عثمانی به هم ریخت. نادر در آغاز عثمانی را شکست داد و سپس متوجه روسیه شد. او به روسها اخطار داد نیروهای خود را هرچه زودتر از ایران خارج کنند (هنوی، 1377: 147)؛ از همین رو جانشینان پتر که توان مقابله با او را در خود نمیدیدند مطابق قرارداد رشت در سال 1145ق/1732م بهاجبار، ایالتهای ساحلی جنوب دریای خزر را واگذار کردند. پس از گذشت سه سال نیز براساس قرارداد گنجه، ایالتها و مناطقی از قفقاز را تخلیه کردند و به پشت مرزهای خود عقب نشستند (مینورسکى، 1387: 436؛ Lockhart, 1938: 58, 86). به این ترتیب اقتدار ملی و تسلط ایران بر سرزمینهای آبی و خشکی تا مدتی احیا شد و توسعهطلبی روسها به صورت موقت متوقف شد (هنوی، 1377: 155).
نادرشاه که برای پیشبرد اهداف خود در دریای خزر و خلیجفارس به اهمیت نیروی دریایی واقف بود، باوجود کارشکنی روسها، درصدد تهیه ناوگان دریایی برآمد. او در سال 1153ق/1741م به دریانوردی انگلیسی به نام جان التون (John Elton) مأموریت داد کشتیهای تجاری و نظامی بسازد (مینورسکی، 1387: 463و464؛ حبیبى و وثوقی، 1387: 43).
این فرد انگلیسی با ساختن کشتیهای متعدد و لیاقتی که از خود نشان داد توجه نادر را جلب کرد و در مقام دریابیگی، یعنی فرمانده نیروی دریایی، به استخدام رسمی حکومت ایران درآمد و لقب جمالبیک را دریافت کرد (کرزن، 1380: 2/471؛ اعتمادالسلطنه، 1367: 2/1131). ولی با مرگ نادر اندﻳﺸﮥ ایرانیکردن دریای خزر و تشکیل نیروی دریایی عقیم ماند و بار دیگر اقتدار ملی ایران رو به زوال نهاد. روسها هم با استفاده از فرصتی که دوباره فراهم شد، دستاندازی به دریای خزر و سواحل آن را از سر گرفتند.
در اواخر دورﮤ زندیه و در سال 1199ق/1785م، هیئتی به ریاست ژنرال پوتمکین در اصفهان به حضور علیمردانخان زند رسید و تقاضای دولت روسیه را مبنیبر انحصار تجارت در گیلان و مازندران و اجازۀ احداث ساختمانی در دربند به اطلاع خان زند رساند. علیمردانخان نیز بهواسطۀ جنگهای داخلی و آشفتگی اوضاع با این درخواست موافقت کرد (هدایتی، 1334: 248).
در آغاز دوران قدرتیابی قاجاریه نیز چندین کشتی روسی به فرماندهی ایوانویچ (Ivanovitch) به سواحل دریای خزر آمدند و اجازﮤ ساخت تجارتخانهای در سواحل استرآباد را از آقامحمدخان قاجار گرفتند؛ اما به جای تجارتخانه، قلعهای نظامی با هجده عراده توپ بنا کردند که با تدبیر آقامحمدخان، به ترک آنجا و خرابکردن قلعه مجبور شدند (غفاری کاشانی، 1414: 446؛ اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1390). در پی تحرکات نظامی آقامحمدخان در قفقاز، سواحل ایرانی دریای خزر برای مدتی از خطر تهاجم روسها مصون ماند.
علتها و زمینههای ناپایداری روسیه در منطقه
چنانکه در سطور بالا اشاره شد روسها به موازات برنامههای نظامی خود چندین نوبت در مقاطع مختلف، در سواحل جنوبی دریا پیاده شدند و تلاش کردند استقرار درازمدتی را تجربه کنند؛ اما درنهایت این فعالیتها مفید واقع نشد و به تخلیه این مناطق مجبور شدند. به نظر میرسد در ابعاد نظامی، روسها در آن زمان قدرت مهیبی در اختیار داشتند؛ اما عوامل متعدد داخلی و خارجی به صورت مانعی جدی، راه استقرار آنها در این مناطق را مسدود کرد؛ بنابراین در نهایت امر موفق نشدند همانند قفقاز، سواحل جنوبی دریای خزر را نیز به قلمرو خود منضم کنند. ازجمله عواملی که این ناکامی را برای آنها رقم زد باید به موارد زیر اشاره کرد:
1. نقش عوامل بومی و اقلیمی در ابعاد دفاعی
الف. جغرافیا و اقلیم
بیشک جغرافیا و اقلیم منطقه را باید یکی از علتهای ناپایداری روسها در جنوب دریای خزر دانست. دریای خزر با طول تقریبی هزارودویست کیلومتر و عرض متوسط سیصدوبیست کیلومتر حدود هفتهزار کیلومتر خط ساحلی دارد. ولی از آنجا که طول آن در جهت نصفالنهار کشیده شده است اختلاف درجه حرارت در نقاط مختلف آن درخور توجه است که وجود اعماق متفاوت نیز این وضع را تشدید میکند. کمعمقترین بخش دریای خزر با ژرفای چهار تا هشت متر تنها یکدرصد کل حجم آب را تشکیل میدهد و بیشترین عمق آن هزاروبیستوپنج متر است که حدود یکسوم کل دریا را شامل میشود (نوری، 1378: 12).
بهواﺳﻄﮥ ورود آب رود ولگا، حوزﮤ شمالى این دریا بسیار کمعمق است. حوزﮤ وسط عمیق است؛ اما در زیر دریا رشته کوهی از مشرق به مغرب آن کشیده شده است که بیش از صدوهشتاد پا (پنجاهوپنج متر) از سطح آب فاصله ندارد. حوزﮤ جنوبى از همه جا عمیقتر است؛ ولی بندرگاههاى آن به طور معمول کمعمق است و برای پهلوگرفتن کشتی بستر مناسبی ندارد (سایکس، 1380: 1/31). گاسپار دروویل (Gaspard Drouville) بر همین اساس بیان میکند: دریای خزر مانند دیگر دریاهاى باریک براى کشتیرانى بسیار خطرناک است. درواقع این خطر بیشتر از این نظر است که تنها یک بندر بهمعنى واقعى دارد و تعداد اسکلهها بسیار اندک است تا کشتیها را در برابر باد مشرق که بهشدت مىوزد پناه دهد2 (دروویل، 1370: 339).
سر یوستین شیل (Sir Justin Sheil)، وزیر مختار بریتانیا در ایران، دربارﮤ نقش اقلیم این منطقه در راهبردهای دفاعی ایران بیان میکند این منطقه براى دفاع موقعیت آسانى دارد؛ زیرا از یک سو به کوه محدود است و از سوی دیگر، دریا آن را مسدود کرده است؛ بهعلاوه سراسر آن ولایت را هم باتلاق و جنگل فرا گرفته است (کرزن، 1380: 1/508).
فریزر (Fraser) که دو بار سرتاسر این منطقه را پیموده است اوضاع استراتژیک آن را چنین شرح میدهد: «هیچ ناحیهاى ندیدهام که از نظر نظامى مثل این ایالات غیرقابل عبور باشد. در این نواحى راه ساختهشدهاى، به جز راهى که سابقاً شاه عباس ساخته است، وجود ندارد و آن هم چنان از بین رفته است که باید راهنمایى براى پیداکردن آن با خود برد و حتى اگر راهى پیدا شود، براى عملیات نظامى مفید نیست؛ زیرا در طى آن شکافهاى فراوان وجود دارد و جنگلهاى غیرقابل عبورى در اطراف آن است که براى کمینگرفتن دشمن و حملات ناگهانى او مناسب است. محلهایى که در آن کشت و زرع نمىشود پر از باتلاقهاى طبیعى و مصنوعى است و درختان جنگلى و خار... بهحد وفور در آن یافت مىشود و عملاً غیرقابل عبور است» (Frazer, 1838: 468-9).
بر این اساس به نظر میرسد ویژگیهای خاص آبی دریای خزر و نبود بنادر مناسب برای پهلوگرفتن کشتیها، از موانع عمده بر سر راه ورود و استقرار روسها در سواحل جنوبی بوده است. جریان بادهای شرقی برای کشتیرانی خطرات فراوانی بهدنبال داشت؛ از سوی دیگر، سواحل بیاستفاده برای لنگرانداختن کشتیها دو عامل مهمی بودند که در زمرﮤ موانع پایدار برای ورود و استقرار مهاجمان محسوب میشدند (ر.ک: پیرنیا و اقبال آشتیانى، 1380: 780).
در کنار این دشواریها باید افزود برخی ویژگیهای طبیعی منطقه، ازجمله جلوههای کوهستانی و زمینهای ناهموار و باتلاقی، مزید بر علت میشد تا ورود و پیشروی مهاجمان را در این مناطق کُند و گاه ناممکن کند؛ همچنان که در گزارشهای تاریخی مربوط به ابتدای دورﮤ قاجار آمده است همین موقعیت نامساعد سرزمینی و بهویژه وجود مرداب انزلی و اوضاع کوهستانی منطقه، یکی از عمده عواملی بود که ناکامی سرهنگ شفت (Shaftt) روسی و نیروهای او را برای اشغال بخشی از گیلان رقم زد (لسانالملک سپهر، 1377: 1/135؛ نورى، 1386: 260).
دربارﮤ عامل اصلی ناکامی سیسیانف (Sissianow)، ژنرال روسی، در مراحل نخستین جنگ ایران و روس آمده است او پس از آنکه افراد و توپخاﻧﮥ خود را بهسختی در انزلى پیاده کرد براى حمل آنها از راه مرداب تا رشت قایقهایى پیدا نکرد؛ بنابراین ناچار شد آنها را پیاده از وسط مرداب و جنگل حرکت دهد؛ اما به علت زمینهاى باتلاقى و حملات و یورشهاى قبایل ساکن این ناحیه، تلفات و خسارات بسیاری بر او وارد شد و بهاجبار به انزلى عقبنشینى کرد (کرزن، 1380: 1/510؛ سایکس، 1380: 2/454).
ب. وضعیت آبوهوایی و ﺗﺄثیر آن بر ناکامی روسها
وضعیت آبوهوایی منطقه و ﺗﺄثیر آن در بروز بیماری و تهدید جان سربازان روسی از دیگر عواملی است که باید در کنار موقعیت جغرافیایی بررسی شود. ولایتهای واقع در سواحل جنوبی دریاى خزر بهواﺳﻄﮥ رشته کوههای البرز از سایر قسمتهاى ایران جدا میشود و به این علت، از لحاظ آبوهوایی نیز با دیگر نقاط ایران متفاوت است. این ولایتها بهلحاظ آبوهوا به چند ﻣﻨﻄﻘﮥ سردسیر و گرمسیر، یعنى مناطق کوهستانى و دشتهاى کنار خزر، تقسیم مىشود. این مناطق زمستان و بهاری ملایم و تابستانی بهشدت گرم دارد.3 رطوبت هوا به علت بخارى که از باتلاقهای متعدد آن ناحیه متصاعد مىشود بسیار شدید و آزاردهنده است.4 از همین رو هواى چندان سالم و سازگاری ندارد (کاررى، 1348: 157؛ فورو کاوا، 1384: 53؛ ر.ک: افوشتهاى نطنزى، 1373: 540).
علاوه بر این وجود آبهای راکد و مردابهای منطقه به تولید حشرات زیانبخش و خزندگان موزی منجر میشود که زندگی را برای افراد غیر بومی و حتی برای بیشترِ سکنه بومى نیز تحملناپذیر میکند. باتوجه به همین وضع اقلیمی، افرادی که در این منطقه زندگی میکنند در معرض انواع بیماریها ازجمله رماتیسم، تب نوبه5 (مالاریا)،6 تراخم7 و امراض دیگر قرار دارند (کرزن، 1380: 1/475؛ اولئاریوس، 1385: 249).
این نکته در آثار بیشترِ سفرنامهنویسانی منعکس شده است که آبوهوای این منطقه را درک کردهاند. کروسینسکى در این باره مینویسد: «مردم این سرزمین بهخاطر آبوهوای آن رنگپریده و زردانبو به نظر مىرسند و اغلب به بیمارى تب نوبه مبتلا هستند» (کروسینسکى، 1369: 351؛ ر.ک: بریون، بیتا: 163). ژوبر علت بروز چنین تبی را اینگونه بیان میکند: «گرماى تابستان از روى شالیزارها و مردابها بخارهاى خیلى پر گزند بلند مىکند و سبب مىشود که تقریباً همگى گرفتار تب گردند» (ژوبر، 1347: 324).
گاسپار دروویل نیز آبوهواى استان جنگلى و باتلاقى گیلان را بهویژه در فصل گرما بسیار غیر بهداشتى توصیف کرده است. او میگوید: «به همین جهت اهالى فقط چهار یا پنج ماه از سال را در آنجا سکونت مىکنند و بقیه ایام سال را به طور چادرنشین در درههاى استانهاى مجاور مىگذرانند» (دروویل، 1370: 9). درواقع، بدی آبوهوای این منطقه بهقدری است که شاردن مینویسد: «هواى هیچ گوشه روى زمین ناسازگارتر و کژطبعتر از هواى این منطقه نیست؛ تا آنجا که هر وقت پادشاه یکى از بزرگان را به حکومت گیلان و مازندران مىفرستد مردم مىگویند مگر حاکم جدید قاتل یا دزد است که او را به حکومت گیلان فرستادهاند» (شاردن، 1372: 2/694). این موضوع آنقدر مشهور است که در ضربالمثلی اینگونه بازتاب یافته است: «مرگ میخواهى برو گیلان» (کرزن، 1380: 1/475).
این وضع اقلیمی باعث شد اقدامات برخی از فرمانروایان ایران نیز برای آبادکردن این منطقه با شکست روبهرو شود؛ برای مثال باید به اقدام شاه عباس اول صفوی اشاره کرد که سىهزار خانواده ارمنی از مردم گرجستان و ارمنستان را به این منطقه کوچاند تا بر آبادانى مازندران بیفزاید (منشی، 1377: 1454)؛ ولی با مرگ تعداد بسیار از ارامنه که به علت آبوهواى نامساعد و بد منطقه بود این طرح به شکست انجامید. شاردن مینویسد پس از گذشت چهل سال، از آن سیهزار بیشتر از چهارصد خانوار بر جا نمانده است (شاردن، 1372: 2/694).
همچنین روایتی از دورﮤ سلطنت شاه تهماسب اول موجود است که او یکی از امیران قزلباش، به نام شرف را برای سروساماندادن به اوضاع این ولایتها رواﻧﮥ گیلان کرد؛ اما پس از گذشت هفت سال، آبوهواى نامساعد منطقه باعث شد بیشترِ افراد قوم و ﻗﺒﻴﻠﮥ امیر شرف از میان بروند و او ناگزیر به بازگشت شود (بدلیسى، 1377: 1/10).
از همین رو تهاجم به این خطه از سرزمین ایران همواره برای عناصر بیگانه، ازجمله روسها، با ناکامی و خسارتهای جانی و مالی بسیاری همراه بوده است (ر.ک: اشپولر، 1373: 1/53)؛ برای مثال باید به لشکرکشی پتر کبیر به این سرزمین در اوخر صفویه اشاره کرد که برای روسها، به بهاى تلفات سنگین و مشقات فراوان تمام شد (Gozalova, 2012: 12).
در طى دوازده سالی که شمال ایران در دست روسها بود، به علت بدى آبوهواى این منطقه، بهخصوص گیلان، بیش از یکصدوسیهزار سرباز روسى تلف شدند و به روایت لاکهارت: «مانند مگس مردند» (لاکهارت، 1383: 305؛ پیرنیا و اقبال آشتیانى، 1380: 715). نظر به اینکه ظرفیت پادگان روسها در آن نواحی به تعداد سىهزار سرباز بوده است، تاحدودی هر سال یکسوم آنها از بیمارى از بین مىرفتند8 (لاکهارت، 1383: 305).
از همین رو پس از مرگ پتر، کاترین اول (1725تا1727م/1137تا1139ق) امپراتریس روسیه که از بدى آبوهواى مالاریاخیز گیلان و رنج و بیمارى سربازان روس در این منطقه بهشدت متأثر شده بود، به پرنس دالگوروکى (Prince DolgorouKi)، فرمانده کل قواى روسیه در ایران، نامهای نوشت. این نامه دربردارندﮤ این مطلب بود که اگر تهماسب تسلط روسیه را بر قسمتى از شروان و داغستان که در تصرف آن کشور است به رسمیت بشناسد، روسیه حاضر است از گیلان و مازندران و استرآباد صرفنظر کند. با مرگ کاترین این امر کمی به تعویق افتاد؛ اما درنهایت، دولت روسیه بنا به علتهایی که ذکر شد از اداﻣﮥ عملیات نظامى در شمال ایران دست کشید (لاکهارت، 1383: 303؛ نوایى، 1368: 91؛ ر.ک: مینورسکى، 1387: 10).
ج. مقاومتهای مردمی و ناامنکردن محیط برای نظامیان روس
در انظار ساکنان گیلان و مازندران، روسها در زمرﮤ بیگانگان مهاجمی بودند که بارها به سرزمین و محل سکونت آنها حمله کردند و آنجا را غارت کردند؛ بنا بر این بدیهی مینمود ساکنان این مناطق به صورت خودجوش و مبتنیبر رویکردی بومی و مذهبی، در برابر تهاجمهای مکرر روسها در صدد دفاع و مقابله برآیند. البته اقدامات متعدد روسها در هنگام هجوم به این مناطق افزایش سطح تحریک ساکنان را باعث میشد. رفتارهای خلاف عرف و مذهب و غارت منابع اقتصادی منطقه از شاخصترین عواملی بود که در برانگیختگی ساکنان تأثیر داشت؛ ازجمله باید به اقداماتی همچون حمله به مساجد، اهانت به قرآن و تعرض به زنان اشاره کرد که به نارضایتی بومیان سواحل شمالی عمق بیشتری میبخشید (ر.ک: سایکس، 1380: 2/761).
نیروهای روس همچنین براى تهیه سوخت و نیز مصونماندن از خطر کمین نیروهای ایرانى، در حوالى رشت درختان را به صورت گسترده قطع کردند که موجبات نارضایتی کشاورزان آن ناحیه را پدید آورد. درواقع، بومیان این منطقه از محل فروش چوب این جنگلها بخشی از درآمد خود و مالیات به دولت مرکزی ایران را تأمین میکردند که با اقدام روسها این درآمد نیز قطع شد (لاکهارت، 1383: 2213).
از همین رو مردم این ناحیه به علت کینه و تنفری که از روسها داشتند حضور آنها را در سرزمین خود برنمیتابیدند و در هر فرصتی که پیش میآمد به مقابله با نیروهای روس برمیخواستند و منطقه را برای آنها ناامن میکردند. پس از گذشت سالیانی، یکی از بارزترین این مقاومتها نهضت میرزاکوچکخان جنگلی بود که در پی تسخیر گیلان به دست بلشویکها شکل گرفت (ر.ک: شمیم، 1387: 606؛ سپهر، 1336: 395).
جورج کرزن (George Curzon) دربارﮤ نقش مقاومتهای مردمی در ناپایداری دشمنان در سواحل جنوبی خزر بیان میکند باوجود اشغال این منطقه توسط لشکر مهاجم، بهواﺳﻄﮥ کارشکنى روستاییان یا ضربِشست جنگاوران بومى که با وضع محلى آشنایی دارند و در رﺷﺘﮥ نبرد و گریز ورزیدهاند، باز توقف و استقرار آنها در آنجا به طور حتم وضع و حالى مخاطرهآمیز خواهد داشت (کرزن، 1380: 1/510).
2. تلاشهای سیاسی و برنامههای مستقیم نظامی
در بررسی عوامل ناپایداری روسها در کنارههای جنوبی دریای مازندارن، بیشک نقش تلاشهای سیاسی و نظامی حاکمیت ایران جایگاه ویژهای دارد. همان طور که در سطور ابتدایی این نوشتار اشاره شد نخستین تهاجم روسها به ایران در عصر صفوی با پاسخ کوبندﮤ قشون ایران روبهرو شد. نیروهای روس که پس از ویرانی فرحآباد به شبهجزایر میانکاله عزیمت کردند در بند نیروهای ایرانی محصور شدند و با تلفات بسیار به عقبنشینی مجبور شدند (بیات، 1384: 430؛ ملکونوف و عزالدوله، 1363: 153). این شکست برای دولت تزاری روسیه بهقدری تحقیرکننده بود که با نامهای به دربار ایران خود را از دخالت در این حمله تبرئه کرد و آن را به گردن قزاقهای یاغی انداخت (میرزاابراهیم، 1355: 108).
ﺗﺨﻠﻴﮥ نیروهای روس از سواحل دریای خزر پس از مرگ پتر نیز در همین چارچوب درخور تحلیل است؛ به طوری که با ورود نادر به عرﺻﮥ سیاسینظامی ایران و در ﻧﺘﻴﺠﮥ مذاکراتی که بین دو دولت ایران و روسیه در سال 1144ق/1732م و 1147ق/1735م صورت گرفت، دولت روسیه متعهد شد تمام نیروهای خود را از ایالات ایران در جنوب رود کورا و شهرهاى باکو و دربند و تمام اراضى واقع در جنوب سولاق تخلیه کند (استرآبادى، 1377: 182؛ مینورسکى، 1387: 15).
البته در تحقق این امر نباید از نقش وضع اقلیمی منطقه و توان نظامی نادر چشمپوشی کرد؛ از یک سو تعداد بسیارى از سربازان روسى در مناطق باتلاقى گیلان و مازندران دچار مالاریا و اسهال و تب شده و به هلاکت رسیده بودند (نوایى، 1368: 234)؛ از سوی دیگر، روسها با تهدید نادر مواجه شدند که روزبهروز بر حوزﮤ فتوحاتش افزوده میشد و خواستار خروج هرچه سریعتر آنها از خاک ایران بود (استرآبادى، 1384: 734؛ مجدالاسلام کرمانى، بیتا: 528). بنابراین برای خروج از این بحران، به راهحلی سیاسی تمایل بیشتری داشتند.
در ابتدای دورﮤ قاجار نیز، در پی تحرکات نظامی آقامحمدخان، سواحل ایرانی دریای خزر برای مدتی از خطر تهاجم روسها مصون ماند؛ حتی زمانیکه دستهاى از نظامیان روس به اسم ساخت تجارتخانه استحکاماتی در سواحل دریای خزر بنا کردند آقامحمدخان بىدرنگ وارد میدان شد. او در مجلسِ شامی که ترتیب داده بود افسران روسی را اسیر کرد و به آنها اختیار داد بین خرابکردن قلعه یا به دار آویختهشدن یکى را انتخاب کنند (اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1390؛ سایکس، 1380، 2/421). به این ترتیب سومین اقدام روس براى استقرار در ناﺣﻴﮥ شمال ایران بىنتیجه ماند.
تهاجمهای روسها به سواحل جنوبی دریای خزر در سالهای بعدی نیز ادامه یافت؛ ولی بنا به عواملی ازجمله اقدامات سیاسی و نظامی دولت ایران، به ناکامی انجامید. آخرین تهاجم نیروهای روس به ایران با عصر قاجار و آغاز دورﮤ حکومت شوروی همزمان بود. در این تهاجم نیروهای روس به بهاﻧﮥ تعقیب نیروهای ضد انقلاب و در عمل بهمنظور دورکردن انگلیسیها از مرزهای خود، نیروهایی را در سواحل ایران پیاده کردند؛ اما این بار نیز با تلاشهای سیاسی دولت ایران و البته با فشارهای سیاسی انگلستان عقب نشستند (زندفرد، 1377: 151و152؛ آقایی، 1381: 65؛ Abramovitch, 1962: 150).
3. نقش تحولات داخلی روسیه در ناپایداری آنها در منطقه
بدون تردید در بررسی عوامل ناکامی روسها در سواحل شمالی ایران، توجه به تحولات داخلی روسیه امری بس ضروری است؛ زیرا در دو مقطع از بازه زمانی مدنظر، عقبنشینی روسها با تحولات داخلی روسیه ارتباط مستقمی داشته است.
مقطع نخست همزمان است با مرگ پتر کبیر در سال 1127ق/1725م که از کارافتادن دستگاه عظیم جنگی روسیه را در پی داشت (مینورسکى، 1387: 436؛ نوایى، 1368: 233و234). هرچند سیاستهای مبارزهجویاﻧﮥ او پس از مدتی از سر گرفته شد، مرگ او برای مدتی آرامش را به سواحل جنوبی خزر بازگرداند.
چنانکه پیشتر گفتیم اسماعیلبیک عهدنامهای را با پتر به امضاء رساند که به موجب آن دربند و باکو و متعلقات آنها بههمراه ایالتهای گیلان و مازندران و استرآباد براى همیشه به روسها تعلق میگرفت؛ اما پتر بدون آنکه منتظر باشد تهماسب دوم عهدنامه را تصویب کند، لواشف (Levashov) را به حکومت گیلان منصوب کرد. پتر در این باره با اعتراض مردم ایران و تهماسب دوم روبهرو شد؛ ولی هیچگاه به تخلیه این مناطق تصمیم نگرفت و حتی برخلاف خواست تهماسب دوم، به ارمنىها و سایر عیسویان اجازه داد در متصرفات جدید او ساکن شوند. پتر قصد داشت ارمنىها را تشویق کند در گیلان سکونت کنند و قول داده بود اگر به صورت گسترده به آن ناحیه بروند ایرانیها را از آنجا اخراج کند. بهاحتمال، پتر که مجبور شده بود گرجستان و ارمنستان ایران را در تسلط ترکهاى مسلمان عثمانی بگذارد، خود را موظف مىدانست به چنین اقدامى دست بزند (لاکهارت، 1383: 218).
اما با مرگ او این اقدامات عقیم ماند و دولت تزارى تصمیم گرفت ایالات مزبور را به شاه تهماسب دوم بازگرداند؛ ولى به شرطى که شاه قادر باشد افتادن آن نواحى را به دست عثمانى مانع شود (مینورسکى، 1387: 277).
مقطع دوم نیز مصادف است با سال 1210ق/1796م و مرگ کاترین دوم (1762تا1796م/1175تا1210ق) کسی که پس از پتر، نیرومندترین تزار روسیه شناخته میشود. کاترین با از سر گرفتن سیاستهای پتر، دور جدیدی از توسعهطلبی روسیه را آغاز کرد و پس از لشکرکشی آقامحمدخان به گرجستان در سال 1210ق/1796م، بهاﻧﮥ لازم را برای حمله به ایران به دست آورد؛ زیرا هراکلیوس (Heraclius)، پادشاه گرجستان، براساس عهدناﻣﮥ گیورکیوسک که در سال 1198ق/1783م با کاترین دوم به امضاء رساند از تبعیت ایران خارج شد و تبعیت دولت روسیه را پذیرفت. در مقابل نیز کاترین تعهد کرد دولت روسیه در حفظ سلطنت او و جانشینانش بکوشد (شیرازى، 1380: 191؛ پیرنیا و اقبال آشتیانى، 1380: 762؛ اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1440).
از همین رو کاترین ژنرال گداویچ (Godawitch) را مأمور کرد با هشتهزار سوار داخل گرجستان شود. در بهار سال 1210ق/1796م سپاه عظیم روس به تعداد سیوپنجهزار نفر به سردارى ژنرال کنت والرین زبوف (Zobov) به اردوى گداویچ ملحق شدند؛ سپس بر دربند و باکو و قسمتى از طالش و شماخى و گنجه و تمام سواحل غربی دریای خزر از مصب رود کر و اترک تسلط یافتند. در این میان دستهاى دیگر از سپاه روس لنکران را اشغال کردند و از راه دریا، بندر انزلى و رشت را تهدید کردند. ولی در همان اوقات کاترین دوم وفات یافت و پسرش الکساندر پل اول (alexandre paul) به جاى او نشست. نخستین اقدام تزار جدید این بود که سپاه زوبوف را امر به بازگشت داد (حسینى فسایى، 1382: 1/664؛ ر.ک: ملکم، 1380: 2/634تا656). درواقع با مرگ کاترین طوفان سهمگینی که موجودیت ایران را تهدید میکرد برای مدتی فرو نشست.
نتیجه
پژوهش حاضر نخست ما را به این نتیجه رهنمون میکند که از اواخر دورﮤ صفویه تا اوایل عصر قاجار، نیروهای روس در مقاطع مختلف و با اهداف گوناگون، یورشهای پیاپی به سواحل جنوبی دریای خزر میآوردند. در مواقعی روسها بهدنبال آسیبرساندن مقطعی و بهرهمندی از مزایای این تهاجمهای کوتاهمدت بودند؛ ولی مواقعی نیز یافت میشد که آنها از یورشهای خود قصد ماندگاری طولانیمدت یا حتی الحاق مناطق اشغالی را به خاک خود داشتند. البته در این پژوهش مشخص شد در بیشترِ مواقع آنها قادر نبودند به آمال و نیتهای خود برسند و در اثر عوامل و موقعیتهای خاصی ناگزیر میشدند منطقه را ترک کنند. تلاشهای سیاسی و برنامههای مستقیم نظامی دولت ایران در مقابل روسیه یکی از این عوامل بود؛ برای مثال نخستین تهاجم روسها به ایران در عصر صفوی با پاسخ کوبندﮤ قشون ایران روبهرو شد و در پی آن نیروهای روس با تلفات بسیار، به عقبنشینی مجبور شدند. پس از آن نیز با ورود نادر به عرﺻﮥ سیاسینظامی ایران و در ﻧﺘﻴﺠﮥ مذاکراتی که بین ایران و روس صورت گرفت، دولت روسیه متعهد شد تمام نیروهای خود را از ایالتهای ایران خارج کند.
تحولات داخلی روسیه عامل دیگری بود که دو مرتبه به کمک ایران آمد. مرگ پتر کبیر و کاترین دوم رخدادهای مهمی بود که ماشین جنگی روسیه را در دو مقطع متوقف کرد و ایران را از خطر نابودی نجات داد.
علاوه بر این، در ناکامی روسها، نباید نقش عوامل بومی و اقلیمی منطقه را نادیده انگاشت. درواقع، ویژگیهای خاص آبی دریای خزر و نبود بنادر مناسب برای پهلوگرفتن کشتیها از موانع عمده بر سر راه ورود و استقرار روسها در سواحل جنوبی بود. همچنین باید افزود برخی ویژگیهای طبیعی منطقه، ازجمله زمینهای ناهموار و باتلاقی مزید بر علت میشد تا ورود و پیشروی مهاجمان را در این مناطق کُند و گاه ناممکن کند. در کنار این دشواریها وضعیت بد آبوهوایی منطقه، با ایجاد زﻣﻴﻨﮥ بروز بیماریهای مختلف، جان سربازان روسی را بهشدت تهدید میکرد. مجموعه این عوامل، در کنار مقاومتهای مردمی، موجب شد کنارههای جنوبی خزر همواره مانند دژی استوار در مقابل مهاجمان روس عمل کند.
پینوشت
1. بیشترین عمق خزر در سواحل ایران 980 متر است؛ در حالی که بیشترین عمق در سواحل روسیه 50 متر است. در فصل زمستان در حالی که در کرانههای جنوبی حرارتی بین 8تا10 درجه سانتیگراد وجود دارد در کرانههای شمالی، آب دریاچه یخ میبندد؛ به طوری که ضخامت تکههای یخ به حدود 2 متر میرسد (نوری، 1378: 129).
2. روسها بارها به علت وزش باد و طوفان شدید کشتیهای خود را در این منطقه از دست دادهاند. نموﻧﮥ بارز آن نابودی کاروان دریایی پتر کبیر در سال 1135ق/1722م است (ر.ک: مینورسکى، 1387: 403).
3. این گرما به اندازهای است که مردم ناچارند از گرماى طاقتسوز به نواحى کوهستانى پناه ببرند که 25تا30 فرسنگ (156تا187 کیلومتر) از آنجا دور است. گرماى سرزمینهاى نزدیک به دریا چندان سوزان است که حتى رودهاى پرآب را به طور کامل خشک مىکند (شاردن: 1372: 2/694).
4. شاردن در سفرنامه خود در این باره آورده است: «در این سرزمین رطوبت هوا چندان زیاد است که سلاح پس از اینکه پاک و روغنزده شد زنگ مىزند» (شاردن، 1372: 2/694). کرزن نیز میگوید: «هیچ فرد اروپایى به زندگى در این نقاط مرطوب قادر نیست. هوا حرکتى ندارد و احساس خفقان تقریباً دائمى است» (کرزن، 1380: 1/475).
5. تب و بیمارى عفونى که بهتناوب ایجاد تب و لرز مىکند. اهمیت این بیماری به علت شیوع فراوان و مرگومیر درخور توجه آن است.
6. کلمه مالاریا کلمهای ایتالیایی و بهمعنای هوای بد(Mal-Aria) است و منظور از آن، تعریف بیماری با ویژگیهای تب متناوب است که ایتالیاییها در گذشته وجود آن را ناشی از هوای بد و مناطق باتلاقی میدانستند.
7. نوعی بیماری مسری چشم است که به عفونت منجر میشود.
8. قبرستان روسىها محلى است که سرنوشت غمانگیز عدهاى از این روسها را نشان مىدهد. این قبرستان در خارج شهر کوچک گوراب گسکر در گیلان واقع است.