نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشیار تاریخ، دانشگاه الزهرا، تهران ،ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Rassi`s family state in Yemen is well-known among Shi`i governments in the Islamic world because of its agedness, from 897 to 1962. Existence of several scientific works and respectful graves, especially during the first period of their reign, indicates their long tale of admissibility. The scientific services they did developed and preserved Zeydie sect and strengthened the jurisprudent identity of the sect. The article, utilizing a descriptive-analytical method, is going to review scientific services of Rassi Alavids in Yemen and clarify scientific activities done by Zeydies and look for a relation between such activities and the longevity of their government and sect.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
جنبش زیدی در یمن بنابر مقتضیات سیاسی و جغرافیایی منطقه پاگرفت و بهسرعت همهگیر شد. این جنبش برگرفته از کنشگران شیعی آلرسّی و ارائه خدمات علمی نامآور شد.حضور 59 امام زیدیه با تحولات پرشماری در تاریخ یمن توأم است. دعوی امامت قاسمالحسنی رّسّی در دژ فتحناپذیر صعده، سر مطلع دور نخست امامت زیدیان در یمن بود که پس از طی دورﮤ ضعف و درگیری با رقیبان مذهبی، بار دیگر دولت قدرتمند زیدیان جان گرفت؛ سپس بهتناوب دولتشان تا سال1382ق/ 1962م، به طول انجامید. این خاندان در تاریخ یمن با مجموعهای از آثار علمی و خدمات فرهنگی شناسا هستند. مطالعات موجود درباره تاریخ زیدیان یمن، اطلاعات اندکی از خدمات علمی و تکاپوهای فرهنگی آلرسی ارائه میدهند؛ اما محتوای برخی منابع تاریخی که با ذکر مطول آثار علمی این خاندان توأم است یا وجود مزارات درخور اعتنا و مهم از نقش فرهنگی این خاندان پرده برمیدارند. پرتکاپویی عالمان رسّی در عرصه تولید آثار فقهی و کلامی، بهویژه در بازه زمانی 284تا 455ق/897 تا 1062م که از آغاز حکمرانی ائمه زیدیه رّسّی تا برآمدن صلیحیان اسماعیلی را شامل میشود، نشان میدهد که آنان از تعاملات مذهبی هدفداری برخوردار بودهاند. این فعالیتهای علمی در عرصههای مختلف میتواند ربط معنادار و مستحکمی با پایایی معنوی ایشان داشته باشد. مطالعات مقدماتی دربارﮤ رسّیان یمن مجموعهای از سوالات را به ذهن متبادر کرد. این پژوهش تنها برای یافتن پاسخ برخی از این سوالات سامان یافته است؛ مانند: خدمات و تلاشهای علمی ائمه رسّی، چه تاثیری بر دولت سیاسی آنان در یمن داشته است؟ فرضیه مطرح آنکه تمرکز علمی خاندان رسّی برگرفته از آموزههای مذهبی در شاخه فقه و کلام اسلامی به توسعه پایدار مذهب زیدیه در یمن منجر شده است. روش مطالعه سوال وآزمون فرضیات، روش توصیفی و تحلیلی مبتنی بر اطلاعات و دادههای کتابخانهای است. علیرغم اندکبودن آثار تاریخی دربارﮤ خدمات علمی زیدیان استنتاج تاریخی از وضعیت علمی آنان چندان دشوار نمینماید.
کیستی آلرسی
در زمرﮤ نامآوران مکتب شیعه یمن، خاندان رّسّی که در شمار ائمه زیدی قرار دارند، بهعلت امتیازات علمی از اهمیت ویژهای برخوردارند (السمعانی، ۱۹۶۲: 6/125؛ قلقشندی، بیتا: 5/45). خاستگاه جغرافیایی این خاندان در منطقه کوهستانی شمال یمن در صعده گزارش شده است (الحموی، ۱۹۹۵: 3/۴۰۶؛ الحمیرى، 1984: 272؛ البکرىالاندلسى، 1403 :2/ 65۲). هرچند برخی نیز موطن اصلی آنان را رّس، منطقهای در حجاز، میدانند (ابنفضلالله العمرى، 1423: 24/37؛ ابنیونسالمصرى، 1421: 2/ 19). بر سر چرایی شهرت آنان به الرّسّی، نزد محققان اتفاق رای وجود ندارد. برخی منشا این نام را جغرافیایی دانسته و اطلاق آن را برگرفته از خاستگاه اصلی آنان در منطقه الرّسّ، ناحیهای کوهستانی در حجاز (ابنعساکر، 1415: 52/ 103؛ ابنعثمان، 1415: 1/249؛ المقریزی، 1419: 64) یا منطقه جغرافیایی در صعده، صهید، یمن میدانند (الحموی، 1995:3/ 406). عدهای دیگر معتقدند این نام متأخر است و محققان بهسبب سهولت بازشناسی زیدیان یمن از سایر زیدیان آنان را بدین نام شهره کردهاند (باسورث، 1381: 199). به هر تقدیر، موافق با رأی مورخان، باید وجهتسمیه جغرافیایی منتسب به حجاز را صحیح دانست که مسقطالرأس جد اعلای رّسّیان و نیز موطن فرزندان و نوادگان ایشان بوده است. از لحاظ نَسبی، جد اعلای رّسّیان یمن به ترجمانالدین قاسمبنابراهیم طباطبا الحسنی، معروف به قاسم الرّسّی، متوفی 246ق/860 مٰ و از نوادگان امام حسن (ع)، سبط علیبنابیطالب (ع) میرسد (قلقشندی، بیتا: 5/45 و 7/ 358؛ ابنعساکر، 1415: 52/103). تولد وی در مدینه گزارش شده است (ابنحزمالاندلسی، ۱۹۹۸: 43؛ المقریزی، 1419: 64). پس از او فرزندش حسینبنقاسم الرّسّىبنابراهیم طباطبا، در مدینه دعوی امامت کرد (المحلی، 2002: 2/1؛ ابنعساکر، ۱۴۱۵: 52/103؛ ابنخلدون، 1988: 3/157). تمام امامان زیدی صعده، در بلاد یمن از اولادان و اعقاب حسینبنقاسم الرّّسّیبنابراهیم (طباطبا) بناسماعیل (الدیباج) بن ابراهیمبنالحسن (المثنی) بنحسنبنعلیبنابیطالب هستند (المحلی، 2002: 2/247). فرزند بزرگش یحییبنحسین، ملقب به الهادی الی الحق الرّسّیّ (المحلی، ۰۰۲2: ۲/25) نخستین امام زیدی صعده (القلقشندی، بیتا: 5/ 45 و 7/357) و معروفترین آنهاست (المحلی، 2002: 2/25؛ ابنخلدون، 1988: 4/14). مادرش فاطمه نیز از نوادگان امام حسن (ع) است (ابنفند، 1988: 2/555). وی در سال 245ق/860م، درمدینه متولد شد (المحلی، 2002: 2/25). جدش امام قاسم رّسّی نام یحیی را برایش گزید و درحالیکه میگریست گفت: «به خدا قسم او همان یحیی صاحب یمن است» (المحلی، ۲۰۰۲: 2/ 25). اطلاعات چندانی از دوره جوانی او در دست نیست؛ اما بیشتر منابع زیدی ضمن تاکید حضور او در یمن، اشارات مفصلی به فضائل و مناقب او کردهاند (المحلی، 2002: 2/25 تا 28). سفر وی در سال 280ق/893م، (عباسیالعلوی، 1981: 36؛ ابنمحمد، بیتا :7) به منطقه رّسّ، سرمطلع بسیاری از تحولات سیاسی در این منطقه شد. بهعلت همین حضور پویا، عمدﮤ منابع وی را نخستین امام زیدی حکومتگر یمن دانستهاند. پس از او شماری از ائمه زیدی رّسّی طی چهار دوره از سال 284ق/897م تا 1382ق/1962م، به مدّت یازده قرن، بهعنوان حاکمان ایدئولوژیک در یمن زیستند. دوره نخست از سال 284ق /897م تا سال 444ق/1052م، یعنی عصر تشکیل حکومت تا سقوط دولت زیدی توسط اسماعیلیان را شامل میشود. دوره دوم از 444ق /1052م تا 532ق/1138م، است که دورﮤ فترت سیاسی زیدیه است و دوره سوم عصر احیاء سیاسی زیدیه است که از سال 532ق/1138م تا 965ق/1558م را دربرمیگیرد. آخرین دوره هم، عصر مبارزه زیدیان با دولت عثمانی است که به ظهور جمهوری در یمن انجامید و از سال 965ق/1558م تا 1382ق/1962م است. در این عصر یمن با کودتای نظامی و گسترش تفکرات ناسیونالیسم عربی و تجددطلبی و جمهوریخواهی مواجه و سرانجام حکومت امامان زیدیه از یمن برچیده شد. از آنجا که عمده تکاپوهای علمی ائمه رّسّی در دوره نخست دولت زیدیان بوده است، حوزه مطالعه این مقاله نیز به این دوره، یعنی 284 تا 455ق/ 897 تا 1062م، تخصیص یافته است.
تکاپوهای سیاسی آلرّسّی در صعده
بنابر ملاحظات سیاسی از چهار دوره فوقالاشاره دولت زیدیان در یمن که بهصورت تقریباً مستمر از قرن سوم هجری قمری تا دوره معاصر، در یمن حکمفرما بودهاند، دو دوره نخست آن یعنی از سال284ق/897م تا 532 ق/1138م، از مهمترین ادوار تاریخ سیاسی ائمه زید بهشمار میآید. در این سه دوره، علاوهبر تحکیم مبانی سیاسی دولت، فرهنگ و تمدن شیعی زیدی نیز در یمن تعمیق و توسعه یافت. بهطور کلی، نخستین امام زیدی دریمن «الهادی إلی الحق» است که شهر صعده را مرکز حکومت خویش قرار داد. آخرین حاکمان رّسّی از امامان سادات حسنی طباطبایی خانواده حمیدالدین بودند که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی بر یمن حکومت کردند. حضور فعّال رّسّیان در یمن، با سفر الهادی در سال 280ق /893م (عباسیالعلوی، 1981: 36؛ ابنمحمد، بیتا :7) به منطقه رّسّ آغاز شد. این سفر تاریخی سرمطلع بسیاری از تحولات سیاسی در این منطقه شد. حضور و تجمع گروه درخور توجهی از مشایخ و بزرگان یمنی در رّس و بیعت آنان با الهادی إلی الحق، به تقویت خیزش جنبش زیدیه منجرشد. شعارهای الهادی و قولهای مساعد او موجب شد تا تبوتاب گرایش به زیدیان در یمن فزونی یابد (نویری، 1423: 33/96)؛ اما این تب تند بهسرعت فروکش کرد و تنها ماندن الهادی در امر قیام او را ناگزیر کرد به حجاز، خاستگاه اجدادش، بازگردد (عباسییالعلوی، 1981: 36). بسیاری از منابع علل خروج و عزیمت الهادی به حجاز را واکاوی کرده و زمینهها و بایستگیهای آن را شرح داده و علل این مهاجرت را سنجیدهاند (عباسالعلوی، 1981، 110 ؛ الهادی الی الحق، 2/16؛ الحسنی،1422: 579). برخی ناظر به تبحر وی در فقه و سرآمدی او در علوم دینی، براین باورند که دستورات شرعی سختگیرانه و فتاوی فقهی صادره او عامل مخالفت یمنیان با وی بوده است (ابنمحمد، بیتا: 7). برخی نیز ناظر به علل بیرونی سختگیریهای علیبنحسین، ملقب به جفتم، کارگزار عباسیان در صنعا را عامل مراجعت مجدد وی به حجاز دانستهاند (الدیبع، 1988: 121؛ نویری، 1423:33/97)؛ اما ریشه این مهاجرت هرچه باشد، بیشتر گزارشها بر این دلالت دارد که الهادی الی الحق به هنگام خروج از صعده با کمترین نفرات و اقل سازوبرگ به منطقه حجاز مهاجرت کرد (الحسنی، 1422: 576). سفر و ترک بلدِ الهادی به حجاز، برای یمنیان نامیمون بود؛ زیرا این خروج نابهنگام، با قحطی و خشکسالی و بروز آفات کشاورزی در مزارع یمن مصادف شد که نابودی باغات و محصولات زراعی و ویرانی مزارع بزرگ را همراه آورد (ابنمحمد، بیتا: 8). با افزایش تلفات دام و احشام و به تبع آن درگرفتن آشوبهای اجتماعی و افزایش مرگومیر انسانی و ویرانی روستاها اوضاع یمن بههم ریخت (الزبیدی، 1409: ۱۲۹) و اهالی یمن در سال 283ق/897م، ریشه و مسبب مشکلات خود و ناملایمات طبیعی را در رنجاندن فردی از اهلبیت دانستند. این پشیمانی بهدرستی در فحوای مراسلات و نامههایی عذرخواهانه، برای الهادی الی الحق منعکس است. دادن وعدههای یاری و سرپیچینکردن از فرامین الهادی، بیشترین بار محتوایی این مکاتبات است (الحسنی، 1422: 576 و577). عامه و راهبران فکری جامعه که خواستشان بازگشت امام زیدی بود نهایت تلاش خود را برای حل مشکلات اجتماعی به کار بستند. مقصد این مکاتبات پدر الهادی، حسینبنقاسم، بود که میتوان او را واسطه و میانجی میان یمنیها و الهادی دانست. به نظر میرسد الهادی تنها با این وعدههای یمنیان فریفته نشد، بلکه ضعف بیشینه عباسیان نیز میتوانست بر انگیزههای او افزوده و او را برای سفر مجدد به صعده تحریض کرده باشد. مجموع این عوامل و اعزام نمایندگان یمنی برای دلجویی از الهادی (الاعلام، 1989: 8/141) سرانجام به بازگشت وی به یمن منجر شد و بار دیگر، در سال 284ق/898م، به اتفاق فرزندان و گروهی از اقوام و بستگان و نزدیکانش به رّس بازگشت و فعالیتهای سیاسی و تبلیغی خود را از سرگرفت (زباره، بیتا: 10). فقر و ناامنی و گرانی درپی خشکسالی، به منازعات قبیلهای دامن زد و وضع ناگواری در صعده مستولی شد (ابنمحمد، بیتا: 7). حضور مقتدرانه امام یحیی در یمن، در چگونگی ارسال نامهها و محتوای دعوتنامههای وی به سران قبایل بهدرستی مشهود است (زباره، بیتا: 11 و 12). تلاشهای او برای رفع مشکلات معیشتی مردم، بهزودی به اعتمادسازی و جلب توجه عامه انجامید. بیعت اهل صعده با یحییبنحسین الهادی الی الحق که اکنون امام مسلّم زیدیان شده بود، فصلی جدید در تاریخ سیاسی و مذهبی اهل یمن گشود. ارمغان حضور فعال او صلح و امنیت اجتماعی و در نهایت، پایان جنگهای طولانی قبیلهای در این منطقه بود. کاری که به نظر هرگز آلیعفر، دولت مقتدر صنعا و معاصر با زیدیان، موفق به انجام آن نشده بود (عباسیالعلوی، 1981: 42). ملاقاتهای عمومی او با قبایل اطراف و اکناف صعده و نیز توجه او به مشکلات اقتصادی قحطیزدگان یمنی و بخششهای زکات و صدقات بر منزلت او افزود (ابنمحمد، بیتا: 10). حضور فعال قبایل یمنی، در جهادهای او در بحرین و نجران و هجر مؤید پذیرش اقتدار معنوی اوست. نامههای وی به کارگزارانش در تمام مناطق تحتنفوذ زیدیان، حکایت از نگاه و رویکرد تعلیمی، بهویژه بینش اجتهادی او دارد (عباسیالعلوی، 1981: 43 تا 47). آموزههای شیعی وی، با تبعیت از اصول فکری شیعه ازجمله رموز موفقیت سیاسی و دینی اوست. وى با تأثیرپذیرى از قاسم رسّى و همچنین با بضاعت علمی فقهی و اجتهادی خود، دست به تألیف کتب مختلفی زد (المحلی، ۲۰۰: 2/29) تا ضمن تبیین دوباره دیدگاههاى جد اعلای خود، بیانگر تمامنمای آراء تفکرات زیدیه و مبانی نظری آنها باشد. تلاشهای امام یحیی برای گسترش نفوذ مذهب زیدیه، به تسری حاکمیت وی بر سایر نواحی یمن انجامید و این نفوذ، با سیطره بر صنعا کماکان فزونی یافت. در محرم سال 288ق/۹۰۲م عبداللهبنبشربنطریف، ملقب به ابوالعتاهیه، ازسوی آلیعفر بر صنعا حکم میراند (الیمانی، 1988: 47). طبق شواهد موجود، الهادی نفوذ بسیاری بر ابوالعتاهیه داشت (المطاع، 1986: 93). این گزارشها، حاکی از آن است که وی در نامههایی الهادی را به صنعا دعوت کرده و پس از فتح نیز با پول و سلاح و سپاه وی را یاری رسانده بود (ابنمحمد، بیتا: 18؛ زباره، بیتا:20 و 21). الهادی پس از فتح صنعا و اخذ بیعت از ابوالعتاهیه، در همان سال، 288ق/۹۰۲م، همراه با وی عازم شبام کوکبان از شهرهای مهم جنوب صنعا شد تا بقایای آلیعفر را که در آنجا مستقر بودند، برافکند ( زباره، بیتا: 21). نتیجه درگیریهای نظامی و جنگهای طاقتفرسای الهادی در صنعا و اطراف آن، از دستدادن قوای وفادارش بود. مانع بزرگ توسعهطلبیهای الهادی، پیشرویهای کارگزاران و دستنشاندگان خلفای عباسی بود. در تمام این دوره، علاوهبر صعده، سراسر صنعا و مضافات آن تحتحکمرانی دولتمردان زیدی بود؛ اما در سال 291ق/۹۰۵م، با اوجگیری دعوت اسماعیلیه در یمن و گسترش آن به نواحی مختلف این سرزمین، بر مشکلات الهادی الی الحق افزوده شد و ازاینپس، رقابت مذهبی میان زیدیه و اسماعیلیه فزونی یافت. باظهور قرامطه درصنعا (ابنمحمد، بیتا:10؛ نویری، 1423: 33/98) و تحرکات فرهنگی و سیاسی داعیان اسماعیلی به نمایندگی علیبنفضل و ابنحوشبالکوفی، معروف به المنصورالیمن، موانع بسیار جدی برای زیدیان ایجاد شد. در سال 292ق/۹۰۶م، با پیروزی موقت اسماعیلیه و توفیق علیبنفضل، در سیطره بر مذیخره و پیوستن تعداد پرشماری از یمنیان به دعوت اسماعیلیه و کشیدهشدن دامنه تحرکات سیاسی علیبنفضل به صنعا (زیاره، بیتا: 38 و 39) عرصه نفوذ زیدیان بهشدت کاهش یافت. در سال 293ق/۹۰۷م، تحرکات فرهنگی و نظامی اسماعیلیه، صنعا را به تصرف داعیان فاطمی درآورد (زباره، بیتا: 39). ازاینپس، نزاع و درگیریهای میان زیدیان و اسماعیلیان فزونی گرفت. تهامه و زبید و شبام کوکبان از حوزه فکری زیدیه خارج شد (زیاره، بیتا:40). در سال 282 تا 284ق/ ۸۹۵ تا ۸۹۷م، بهدنبال دعوت اهالی صنعا از الهادی وی سپاهیانی را از صعده به فرماندهی علیبنابییعفر، محمدبنعبیدالله علوی، دعامبنابراهیم و فرزندش محمدالمرتضی، برای بازپسگیری صنعا از اسماعیلیان گسیل کرد و مجدداً صنعا به تصرف زیدیان صعده درآمد (نویری، 1423: 33/ 95). اگرچه این حضور دیرهنگامی نیانجامید و مجدداً صنعا از دست زیدیان خارج و تحتسلطه اسماعیلیان در آمد. این تقابل قدرت، به صنعا منحصر نبود؛ بلکه دامنه تحرکات اسماعیلیان به نجران هم کشیده شد و الهادی فرزند خود، احمدالناصر را برای آرامکردن و تسلط بر امور به نجران اعزام کرد؛ اما تحرکات سیاسی اسماعیلیان موجب شد تا بنوحارث، از معاهدان زیدیان، در سال 296ق/۹۰۷م ابوجعفر محمدبنعبیداللهالعلوی، عامل الهادی در نجران، را به قتل رساند (زیاره، بیتا: 44). مناسبات خصمانه و پر رقابت اسماعیلیان و زیدیان، همچنان در واپسین سالهای عمر الهادی در فاصله سالهای 297 تا ۲۹۹ق/ ۹۰۸ تا ۹۱۰م، ادامه یافت و در این مدت، گاه اوضاع به نفع امام زیدی و گاه به نفع دعات اسماعیلی بود. آخرین نبرد الهادی با داعیان اسماعیلی، نبرد نجران گزارش شده است (زیاره، بیتا: 47). اما دیری نپایید که بیماری یحیی را به بستر مرگ اسیر کرد و سرانجام حکمرانی مقتدرانه الهادی الی الحق در ذیالحجه، یعنی آخرین ماه سال 298ق /۹۰۹م، به پایان رسید و در سال 299ق/ ۹۱۰م، جسدش در ضلع غربی مسجد جامع صعده به خاک سپرده شد ( مسعودی، 1409: 4/ 216؛ ابنفند، 2002: 2/610) و ازآنپس، مزار وی محل زیارت و عبادت مریدانش شد (المحلی، 2002: 2/27). مطابق وصیت الهادی فرزند ارشدش، ابوالقاسم محمد مُکنی به مرتضیلدینالله یا الراضی و ملقب به جبرئیل اهل زمین (زیاره، بیتا: 52؛ الحسنی، 1422: 590) که به علم و دانش شهره بود، به امامت برگزیده شد و مردم با او بیعت کردند (عباسیالعلوی، 1981: 397)؛ اما پس از ششماه، مشکلات درون خاندانی و هیاهوهای سیاسی (القلقشندی، بیتا: 5/46) به انصراف محمدالمرتضی از امامت و انتقال قدرت به برادرش احمد انجامید (زباره، بیتا: 52 و53). انتقال آرام قدرت و اعتزال سیاسی نرم، بههمراه سکوت منابع متاثر از چرخش قدرت درون خاندانی بوده است. چرخش و انتقال قدرتی که بهعلت سکوت سیاسی میبایست حتماً با تمایل شخصی محمد صورت گرفته باشد و وی بدون کمترین مقاومت و درگیری از مقام خویش کناره گرفته باشد (الیمانی، 1408: 58). علیرغم این اعتزال سیاسی، هرگز تکاپوهای علمی او متوقف نشد؛ بلکه وی سالیانی دراز به کار نگارش و تالیف مشغول بود. این ادعا بهدرستی با فهرست نام آثارش اثباتشدنی است. سرانجام وی در محرم سال310ق/922م، در سیودوسالگی و در شهر صعده دارفانی را وداع گفت و در کنار قبر پدرش مدفون شد (زباره، بیتا: 59). یکی از فرزندانش به نام یحیی القائم در دیلم دعوی امامت کرد و برادرش الناصرلدینالله ابوالحسن احمدبنیحییبنحسین، ملقب به ناصر، احتمالاً متوفی 322ق/934م یا قریب به صحت 325ق/935م، نیز در یمن بهعنوان سومین امام رسمی وارث اریکه قدرت امامان زیدیه در صعده شد. وی در سال 301ق/914م، بر تخت خلافت نشست (الیمانی، 1408: 58؛ ابنمحمد، بیتا: 56). نام وی در زمرﮤ سادات علوی است. به نظر میرسد دولت زیدیه درعصر او تقویت شده است (المحلی، 2002: 2/88)؛ اما مقارن تحولات سیاسی در دربار زیدیان یمن، ظهور و تکاپوی داعیان اسماعیلی که برخی منابع از آنها به دعوتگران و مبلغان قرمطی یاد کردهاند، اوضاع یمن را آشفته ساخت و وضع دشواری برای زیدیان فراهم شد. این وضعیت دشوار، در اعتزال محمدالمرتضی از خلافت و بیعت او با برادرش الناصر بیتاثیر نبود. ازاینرو، از همان ابتدا امامت احمدبنیحیی الهادی با بلوای قرمطیان مواجه بود که از زمان الهادی شروع و دامنه اوج آن به عصر احمد رسیده بود (ابنمحمد، بیتا: 53؛ زباره، بیتا: 61). او هنگام وفات برادر، در حجاز بهسرمیبرد. پس، بهسرعت برای کسب مقام امامت به صعده عزیمت کرد (زباره، بیتا: 57 ) و در همان آغازین روزهای حکومت، به جنگ با اسماعیلیان و قرمطیان شتافت و در جنگهاى متعدد آنان، قدرتمندانه بر مخالفان فائق آمد ( زباره، بیتا: 63). در سال 303ق/916م، با مرگ علیبنفضل قدری اوضاع برای الناصر آرام شد. اسعدبنابییعفر به مذیخره حمله کرد و ضمن غارت اموال ابنفضل، باقیماندﮤ اسماعیلیان و دختران ابنفضل را به اسارت گرفت و بر آنجا مسلط شد (ابنمحمد، بیتا: 62 و63). او برای آرامکردن اوضاع آشفته مناطق تحتنفوذ، رفتوآمدهای سیاسی و نظامیاش را در سالهای 304 تا310ق/917 تا922م، به شهرهای یمن ازجمله صعده و مذیخره و حوث کماکان ادامه داد. سال 310ق/922م، برادرش المرتضی در صعده دارفانی را وادع گفت و در نهایت احترام در جوار پدر دفن شد. سرانجام امام الناصراحمد به سال 322ق/934م، (ابنمحمد، بیتا:70 و71) و به روایتی ضعیف، در سال 325ق/937م، در شهر صعده دیده برجهان فروبست (الدیبع، 1988: 159؛ العرشی، 1994: 34). آخرین فرزندش یحییالمنصور، بهعنوان چهارمین امام زیدی از خاندان رّسّی یمن بر تخت فرمانروایی زیدیان یمن تکیه زد. امام بعدی، المنصوربالله یحییبنالناصر الرّسّی است. وی در سال 303ق/924م، در صعده چشم به جهان گشود و پساز پدرش وارث زعامت دینی زیدیان یمن شد؛ اما او نیز گرفتار بحرانها و مشکلات درون خاندانی بود. چنانکه از همان روزهای نخست امامتش، برادرانش قاسم، ملقب به مختار و حسن علیه او شوریدند (العرشی، 1994: 34) و کار ملکداری یمن، بهعلت ائتلافنداشتن برداران زیدی بهسختی گرایید. در بحبوحه جنگِ قدرت درون خاندانی، در سال 329ق/941م، حسنبنالناصر احمد وفات یافت و قاسمالمختار رقیب دیگر او نیز در جنگ با ضحاک حاشدی الهمدانی اسیر و در ریدﮤالبون کشته شد (نویری، 1423: 33/103). بهدنبال قتل قاسممختار، پسرش امام منتصر محمدبنمختار به خونخواهی پدر شتافت و در جنگی پردامنه در خیوان ضحاک را کشت (العرشی، 1994: 34؛ زباره، بیتا:70). اوضاع آشفته زیدیان اسعدبنابییعفر را تحریک کرد تا به مداخلات خود، در همدان و خولان ادامه دهد ( زباره، بیتا: 67). بههرصورت، امام منصوربنیحیی کماکان تا سال 366ق/977م، دوام یافت و سرانجام در محرم همان سال، در صعده چشم از جهان فروبست. پس از منصور فرزندش یوسف، موسوم به الدعی الی اللهبنیحیی (م 403 ق) به مقام امامت زیدیه نائل شد. قیام او به امامت، به سال 367ق/978م، در خیوان بود؛ اما به روایت منابع اعلان امامت وی، در سال 368ق/979م، در شهر ریدﮤ البون در شمال صنعا بوده است (زباره، بیتا: 70). در دوره وی نیز کماکان ناآرامیهای در صنعا و حومه آن وجود داشت. بههمین علت، بخشی از توان و زمان امامت او در آرامکردن اوضاع گذشت (الیمانی، ۱۹۸۸: ۶۰). در سال 389ق/۹۹۹م، با ورود المنصوربالله القاسمبنعلی العیانی (310 تا 393ق/922 تا1003) از صنعا به صعده موقعیت یوسف نزد عامه تضعیف شد (الیمانی، ۱۹۸۸: ۶۰؛ العرشی، 1994: 34 و 35). مدت زمانی به طول انجامید تا اینکه هر دو امام توانستند، در کنار یکدیگر راهبری زیدیه را در صنعا برعهده گیرند (المؤیدی، 1997: 10/3 و4). بهویژه در سال 392ق/1003م، زمانیکه امام داعی یوسف از ریده به صنعا بازگشت و این دو در اتفاقی مذهبی، با هم کنار آمدند و مقرر شد تا خطبه به نام امام داعی یوسف و امارت قاسمبنحسین العیانی خوانده شود. اگرچه این اتحاد تنها، تا سال 393ق/1003م، ادامه یافت؛ زیرا در این سال اجل زودتر از امام یوسف، قاسمبنحسین را در ربود (الیمانی، 1988: 63). پس از قاسم فرزندش حسین، معروف به امامالمهدیلدینالله، مقام امامت را بر عهده گرفت و ادعا کرد، همان مهدی است که پیامبر بشارت او را داده است (الیمانی، 1988: 64). وی یکی از واپسین امامان زیدی از شاخه حسنی رّسّی بوده، 404ق/1014م که در علم و فضیلت برجسته عصر خود بود و همچون پدرش، به العیانی شهرت داشت. وی پس از مرگ پدرش، قاسم، در سال 393ق/1003م، در سن 17 سالگی مقام امامت را برعهده گرفت و این درحالی بود که رقیب قدرتمند او یوسف الدعی الی اللهبنیحیی، 403ق/1013م هنوز امامت زیدیه را بر عهده داشت. بههنگام دعوت المهدی، برخی قبایل حمیر و همدان دعوتش را اجابت کردند (الیمانی، 1988: 64)؛ اما هنوز بر اریکه قدرت سامان نگرفته بود که ادعای برادرش، امام محمدبنقاسم، در سال 403ق/1013م، اوضاع را پیچیده کرد و بر آشفتگیهای سیاسی صنعا افزود. منابع گزارشهای متعددی از ارتباط پنهانی و مکاتبات او با داعیان اسماعیلی ازجمله حسینبنطاهر حمیری (العرشی، 1994: 35؛ زباره، بیتا: 83) ارائه دادهاند. در اواخر سال 402ق/1012م مهدی برادر خود، امیر جعفربنقاسم العیانی، را به امارت صنعا برگزید. جعفر نیز در نخستین اقدام مبادرت به ضرب سکه، به نام مهدی در صنعا کرد (الیمانی، 1988: 65). ناتوانی او در امر ملکداری، زمینههای نارضایتی و بحران اجتماعی را در صنعا پدید آورد. دامنه این نارضایتیها، به آشوب و نزاع درصنعا منجر شد. پس اهالی صنعا به امام زیدی، محمدبنقاسمبنالحسین نامه نوشتند و از او طلب کمک کردند. سپاه عظیم امام زیدی، با قوای نظامی امیر جعفر العیانی، به صفآرایی مجدد راهبران مذهبی زیدی انجامید. مهدی نیز در واکنش به این عمل، جمعیتی کثیر از قبایل همدان و حمیر را گرد خود فراهم آورد و به قصد مقابله با امیر زیدی و کمک به جعفر، بهسوی صنعا حرکت کرد. مطابق گزارش زباره، جنگ مفصلی میان آن دو رخ داد. فاتح این نبرد مهدی و برادرش جعفر بود (زباره، بیتا: 83 و84). مهدی پس از این فتح، در حالی به سمت ریدهالبون بازگشت که برادرش جعفر را بر امارت صنعا باقی گذاشت (الیمانی، 1988: 69). خبر کشتهشدن امام زیدی، به فرزندش قاسمبنمحمدبنقاسم رسید و او نیز برای جبران شکست، با سپاهی عظیم از اهالی مذحج، بهسوی مهدی حرکت کرد. لیکن در میان راه، با سپاه منصوربنابوالفتوح مواجه شد و سرانجام امام زیدی هزیمت یافت (زباره، بیتا: 84). براین اساس تمامی سال 403 و 404ق/1013 و1014م، با کشاکشهای سیاسی و نظامی میان راهبران فکری و سیاسی زیدیه ادامه یافت. نهایتاً مهدی در پایان همان سال، در سن 28سالگی، پس از یک دهه حکمرانی در اثر درگیریهای قومی در وادی عَرَار کشته و در رَیدَهالبون، در شمال صنعا، دفن شد (المؤیدی، 1997: 10/6). پس از المهدی دولت زیدیان رّسّی دچار فترتی نه چندان طولانی شد. این عصر رکود، به مدت چهارده سال به طول انجامید. در این دوره کوتاه، تنها اطلاعات جستهگریختهای از حکمرانی ضعیف جعفربنقاسمالمنصور گزارش شده است. ابوهاشم الحسنبنعبدالرحمنبنیحیی الرّسّی الحسنی الحجازی، متوفی433ق/1041م که بهعلت مقام و مکنتش به نفسالزکیه ثانی (الیمانی، 1988: 70) ملقب بود، بار دیگر قدرت ضعیفشده سیاسی زیدیان را تقویت و نام فرمانروایان رّسّی را احیا کرد. وی به همراه دو فرزندش، حمزه و علی که ملقب به «معیدانلدینالله» بودند، در سال 418ق/1039م، عازم یمن شد (العرشی، 1994: 36) و این درحالی بود که اعقاب زیدیان، قائل به ایجاد ائتلافی مذهبیسیاسی شده بودند. نخستین کسی که با او بیعت کرد، امیر شهر مأرب، عبدالمؤمنبناسعدبنابیالفتوح بود ( العرشی، 1994: 36). او نامههایی به اطراف و اکناف یمن نوشت و اطاعت رهبران قبایل را از ابوهاشم خواستار شد (زباره، بیتا: 87)؛ اما مقاومتهای موجود و مشکلات پیشروی ابوهاشم موجب شد تا ناآرامی کماکان بر نواحی تحتنفوذ رّسّیان مستولی باشد (الیمانی، 1988: 7۰ و71). این تکاپوهای سیاسی هم نتواست به طول بیانجامد؛ زیرا با قدرتگیری صلیحیان در سال 430ق/1039م و سیطره آنها بر صنعا و یمن، در سال 455ق/1062م، (ابنجوزی، 1415: 15/330؛ ابنتغری بردی، 1992: 5/59) ضعف و انزوای کامل زیدیان رّسّی، در صعده آغاز شد (الدیبع، 1988: 173؛ العرشی، 1994: 36؛ مصطفی، 1993: 1/51 و ۵۲۰). طبق اسناد موجود، این رکود و انحطاط دستکم تا خیزش دوره دوم زیدیان رّسّی در یمن، یعنی سال593ق/1190م، ادامه یافت. طی این مدت، حکمرانان زیدی بهصورت حاکمان ضعیف محلی، در مناطقی چون صعده و ریدهالبون باقی ماندند و با عزیمت عدهای از صاحبنفوذان زیدی یمن به مناطق شمالی ایران، بهویژه دیلم دامنه، تکاپوهای دینی ایشان از یمن به ایران کشیده شد. البته هرگز عزیمت امام ابوالفتح ناصربنحسینبنمحمد دیلمی، در شوال سال 437ق/1045م، به صنعا و جمعکردن هواداران شیعی و تحرکات نظامی او موجبات بازگشت سیطره زیدیه نشد (الیمانی، 1988: 72؛ زباره، بیتا:92)؛ زیرا دعوت صلیحیان در این دوره، به اوج خود رسیده بود و در سال 444ق/1052م، در پیکاری گسترده امام زیدی و بسیاری از یارانش کشته شدند. پیشرویهای دولت صلیحی، مانع جدی بر سر راه دعوت زیدی بود تا جایی که تلاشهای امام حمزهبنابیهاشم، در سال 452ق/1060م، نیز هرگز نتوانست مانع سقوط دولت زیدی در یمن شود. امام حمزهبنابیهاشم نبردهایی با سرداران صلیحی کرد (زباره، بیتا: 94) و سرانجام صلیحیان او را در سال 459ق/۱۰۶۷م، کشتند و تنها هفت سال فرمانروایی پر اضطراب را پشت سرنهاد. مطابق اسناد تاریخی سادات حمزه یمنی همگی از اعقاب او بهشمار میآیند (الدیبع، 1988: 171). در تمامی این مدت، صرفنظر از بلایای طبیعی و جنگهای چندسویه با سران قبایل محلی و نیز مدعیان اشراف قاسمی، پراکندگی و مهاجرت آخرین سادات زیدی حسنی موسوم به رّسّی در شهرهای عدن، أبین، تعز، ذمار، صنعا، جوف و صعده زمینه ضعف دعوت زیدیه را فراهم کرده بود. گزارشهای موجود از پراکندگی اعقاب زیدیان حسنی رّسّی و همچنین خیزش زیدیان حسینی حکایت از این دارد که باقیمانده این سادات و اشراف، در کنار حکومتهای محلی و قبایل حکومتگری چون آلزریع، آلهمدان، آلدعام، آلعیانی، حجوری، سلیمانی وضع دشوار و شبه ملوکالطوایفی را در یمن پدید آورد که دستکم تا حمله و سیطره دولت ایوبی بر یمن، به سال 569ق /۱۱۶۷م، به طول انجامید. در فاصله سالهای 566 تا 645ق/۱۱۷۱ تا ۱۲۷۴م، یعنی دوره نفوذ و سیطره سلیمانیها، زیدیان رّسّی در صعده و جبل شرقی بهصورت پراکنده و در حد حکمران منطقهای بهسر میبردند. فهرست امامان محلی زیدی حسنی رّسّی نشان میدهد که علیرغم این ضعف هرگز دولتشان مضمحل نشد. ورود اتابکان ایوبی و دولت بنیرسول، 626تا 656ق/1229 تا1258م، (زباره، بیتا: 153 و160؛ القلقشندی، بیتا: 5/ 29) به رقابتهای سیاسی و نیز قدرتگیری آلسلیمان، 566 تا 645ق/1171 تا 1247م، (قلقشندی، بیتا: 5/48 و49) در این دوره نتوانست امامان زیدی را از عرصه سیاسی و مذهبی خارج کند. بسیاری از امامان زیدی در نبردهایی که با امرای رسولی و سلیمانی کردند از میان رفتند و حکمرانان محلی رّسّی بهشدت از تکاپوهای سیاسی خود کاستند؛ اما کماکان، حضور مذهبی شاخه رّسّی تا زمان قدرتگیری ناصر اطروش حسینی که نسبش به علی زینالعابدینبنحسینبنعلی میرسید همچنان بهصورت ملوک محلی باقی ماندند. تا آنکه شاخه دیگری از زیدیه حسنی، به نام داعی اصغر حسنبنالقاسمبنعلیبنعبدالرحمن بنقاسمبنمحمد البطحائیبنقاسمبنحسنبنزیدبنحسن السبط قدرت گرفتند و جنگ میان آنان به کشتهشدن ناصر اطروش انجامید؛ پس زیدیه بر داعی اکبر حسنبنزید از شاخه حسینی گرد آمدند که دیگر اینان از شاخه بنیرّسّی نبودند.
اقدامات تمدنی و تکاپوهای علمی رّسّیان در یمن
مؤلفههای تمدنی بسیارند و دایره مطالعه این مقاله اندک؛ اما دانسته است که در زمره ارکان تمدنی حاکمیت سیاسی، فعالیتهای اقتصادی، خلاقیتهای هنری و تکاپوهای علمی سهم مهمی را درانداختن مظاهر تمدنی برعهده دارند. رشد علم میتواند علاوه بر ایجاد نشاط فرهنگی، به رشد مبانی تمدنی بیانجامد. حضور پرشماری از دانشمندان و دانشوران فرهنگی زیدیه و قدرتگیری عالمان فرمانروا در یمن، به رشد فعالیتها و تکاپوهای علمی ناشی از نشاط فرهنگی و رشد مبانی مذهبی شیعه در یمن منجر شد. صرفنظر از مکانت علمی قاسمالرّسّی، جد اعلای زیدیان یمن، فرزندش امام هادی الی الحق یحیی، متولد سال 245ق/860م در قم، بهعلت شخصیت مذهبی و سیاسی بارز از ممیزات علمی ویژهای برخوردار بود. وجود روایات منتسب به رسول خدا (ص) که مبین جایگاه معنوی اوست، بر وجه کاریزمایی وی افزوده است. چنانکه به نقل از رسول خدا (ص) درحالیکه با دست اشاره بهسوی یمن کرده است، آوردهاند: «مردی از فرزندانم به نام یحیی الهادی امربهمعروف و نهیازمنکر میکند، با او حق زنده میشود و باطل میمیرد» (المحلی، 2002: 2/ 25). همچنین منسوب به نبیاعظم (ص) است که فرمود: «او همان کسی است که اسلام را در سرزمین یمن نشر میدهد بعد از آنکه ظلمات کفر در آنجا متراکم میشود و امواج الحاد در آنجا متلاطم میگردد» (المحلی، 2002: 2/25). وجود روایاتی منسوب به امام علی (ع) نیز مبنی بر حقانیت دعوت او و گسترش عدالت در عصر وی (ابنفند، 2002: 2/556)، تلاش دیگری برای تشریح مکانت مذهبی و مشروعیتبخشی به الهادی است. او برای تقویت بیشتر جایگاه مذهبی خود، با تاکید بر برخی از همین اقوال کوشید تا خود را رهرو رسول خدا (ص) و وصی او علی (ع) قرار دهد (شهاری، 2001: 1/52 و54). در تایید امامت و مشروعیت او آوردهاند: «او بهسوی یمن خارج نشد مگر با سه چیز: کتاب جفر، ذوالفقار و هیکل و این سه چیز برای هیچکس جمع نمیشد مگر نزد ائمه» (ابنفند، 2002: 2/ 557). اطلاعات و سیطرهاش بر علم جفر، علم حروف و اعداد، بر تکاپوهای او در عرصه علم افزود. ادعای او مبنی بر دراختیارداشتن ذوالفقار علی (ع) (ابنفند، 2:2002/561 و562؛ المؤیدی، 1997: 10/9) بهعنوان نماد مشروعیت سیاسی و مذهبی، بر تقویت موقع و جایگاه مذهبیاش نزد علویان زیدی یمن افزود (ابنفند، 2002: 2/561 تا 563). بههرصورت فهرست بلند تصنیفات وی گواهی بر تکاپوهای بسیار علمی و فقهی و مؤید دانستنیها و آگاهیهای پرشمار، در زمینه فقه مذهبی و فقه سیاسی اوست. فهرستی از آثارش در کتاب «حدائق الوردیه فی مناقب ائمة الزیدیة» گرد آمده است (المحلی، 2002: 2/29 و30). آثار وی مشحون از احکام و فقه، احادیث و آموزههای نبوی است. تعدد و تنوع رسائلی چون: منتخب فی فقه، الفنون فی فقه مهذب ملخص، المسائل، الرضاع، المزرعه، امهاتالاولاد، العهد، الولاء، القیاس، کتاب توحید، المسترشد، الرد علی اهل الزیغ، الارادة و المشیئه، الرد علیابنالحنیفه فی الکلام علی الجبریه، بوار القرامطة، اصول الدین، الامامة و اثبات النبوة و الوصیه، الرد علی الامامیة، البالغ المدرک فی الاصول شرحه الامام ابوطالب، المنزلة بین المنزلتین، الدیانة، الخشیة، تفسیر خطایا الانبیاء، الرد علیابنجریر، کتاب تفسیر و همچنین پرشماری دیگر از این آثار که در حال حاضر مفقودند (المحلی، 2002: 2/29 و30؛ المؤیدی، 1997: 10/18؛ ابنفند، 2002: 2/565) حکایت از عمق توانمندی علمی او دارند. او علاوه بر کتابت و تحریر آثار منثور فقهی و کلامی، در نظم و شعر نیز بسیار سرآمد بود. محتوای شیعیزیدی سرودههای وی مبین رویکرد اعتقادی اوست. مضامین و محور این اشعار عمدتاً برگرد حقانیت نسب او یا وراثت و میراث بری وی از پیامبر اعظم (ص) و امام علی (ع) است (المحلی، 2002: 2/ 12 و 17 و23؛ ابنفند، 2002: 2/591 تا 603). در کنار فضائل علمی او اشتهارش به زهد و ورع و صدور کرامات نیز حائز اهمیت است. منابع شخصیت وی را مهربان و بیتکلف و قویالجثه ترسیم کردهاند (ابنفند، 2002: 2/573). در عصر یحیی الهادی آثار تمدنی و نهادهای اجتماعی در یمن توسعه یافت. وی پس از استقرار بر ارکان سیاسی، در کمترین زمان، ابتدا صعده و سپس صنعا را مرکز حکمرانی خود قرار داد و تا آخرین روزهای حکومت، مسجد جامع صعده محل صدور و اعلام فتاوی و احکام سیاسی او بود. مرکزیت سیاسی این شهر، با ساخت مساجد زیبا و بناهای مختلف و تاسیس ضرابخانه رونق گرفت (نویری ، 1423: 33/ 96). در سال 298ق /911م، نخستین دینارهای دولت زیدی در صعده، به نام الهادی ضرب شد. این دینارها 82/2گرم وزن و 21میلیمتر قطر داشت. برخی از انواع دینار طلا نیز گاه تا وزن 25/4گرم گزارش شده است. بر روی سکه، در فضای داخلی آن عبارت «الهادی إلی الحق أمیرالمؤمنینبنرسوالله» حک شده است. در میانه پشت سکه نیز «لاالهالاالله وحدهلاشریکله محمدرسولالله» و در حاشیه خارجی سکه نیز با درج محل و سال ضرب عبارت «بسمالله ضرب هذا الدینار فی صعده سنة ثمان و تسعین و مأتین» حک شده است (خضیری احمد، ۱۹۹۶: 170 و171). آثار کلامی و فقهی او تجلیگاه آرا فکری الهادی الی الحق است. اندیشه علمی او درباره درک معبود و افعال خداوند بسیار مهم و البته درخور فهم است. اعتقاد او مبنی بر اینکه آثار و افعال خداوند را مخلوقاتش شناسایی میکنند، بهسرعت در میان پیروانش تسری یافت. در منظر هادى الى الحق، خداوند عادلتر از آن است که کفر و جور و ظلم را خلق کند. خداوند امر به طاعت و ترک معصیت کرده و هیچگاه کفر را براى بندگانش اراده نمىکند. همو اعتقاد داشت خداوند از افعال سوء بشر بیزار است. بنابر نظر امام یحیى، علىبنابیطالب (علیهالسلام) افضل صحابه و أحقّالناس به مقام رسول خدا (ص) است. اعتقاد زیدیه به حقانیت امامت حسن بنعلیابنابیطالب (ع) و نیز پذیرش امامت امام حسین (ع) و وجوب اطاعت از آن دو و نیز پذیرش امامت اولاد حسنین و جواز تداوم امامت، فقط در اولاد آن دو نکته امتیاز تفکرات آنان در میان سایر فرق است. همین اعتقاد به انضمام آنکه بهتبع پذیرش امامت اولادان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و هریک از آنان که عالم به کتاب خدا و سنت پیامبر، زاهد و متقى، مجاهد فىسبیلالله و قائم به سیف باشد، نظریه امامت زیدیه را تقویت کرد. در نظر هادى الى الحق امامت به بیعت و اختیار مردم نیست، بلکه به کمالاتى است که خداوند، در اولاد حضرت فاطمه (علیهاالسلام) به وجود آورده است؛ بنابراین اگر فردى از اولاد امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) قیام کرد و داراى شرایط امامت بود، بر مسلمانان واجب است که بیعت او را بپذیرند و با او پیمان ببندند و او را یارى کنند. با بررسی آراء هادى الى الحق میتوان نگاه مثبت او را به صحابه دریافت. دومین امام رّسّی فرزند ارشد یحیی، محمدالمرتضی، است. شاید بتوان او را صرفنظر از اقدامات علمی پدرش پیشگام نهضت علمی زیدیان در یمن دانست؛ زیرا وی بهعلت دلمشغولیهای فراوانی که به تدوین و تالیف مباحث علمی داشت، امور سیاسی و فرمانروایی را رها کرد (القلقشندی، بیتا: ۵/ 46). مطابق اسناد موجود، دوره بالندگی محمد در حجاز سپری شد؛ اما این مانعی نبود تا در کنار و محضر پدرش، آموزش دینی وی تکمیل نشود. وی در سال 299ق/912م، در صعده دعوی امامت کرد و همچون پدرش از سرآمدن فقه و علم اصول دین (الزرکلی، 1989: 7/ 135) و تفسیر قرآن کریم و حتی شعر و ادبیات بود. انتساب کتاب «الاصول فی العدل و التوحید» و کتاب «النبویة» و کتاب «الایضاح»، مؤید تبحر و صاحبنظری وی در علم کلام است. پرشماری آثار او در حوزه کلام و تاریخ و اصول اعتقادات، حکایت از عمق مطالعات و تبحر او در علوماسلامی دارد. زباره معتقد است او تعلیمات سیاسی خود را نزد پدرش الهادی آموخت. شرکت الهادی در مقابله و منازعه با آلطریف در صنعا و شدتیافتن غائله آنان و زندانیشدن محمد، در سال ۲۹۰ و29۱ق/ 903 و904م، به دست آلیعفر (زباره، بیتا: 29) و حبسش به مدت هشتماه (زباره، بیتا:30) مؤید مشارکت و فعالیت سیاسی وی در عصر الهادی است. ماحصل حیات علمی و آراء سیاسی و مذهبی او در رسالههایی چون «الایضاح»، «جواب المسائل المعلقی»، «جواب المسائل مهدی»، «کتاب النوازل»، منسوب به او، «کتاب فضائل امیرالمؤمنین علی کرم الله وجه»، کتاب «الرد علی الروافض» و کتاب «الرد علی القرامطه اتباع علیبنفضل» منعکس شده است. براساس همین منابع، میتوان وی را در شمار فقیهان، متکلمان، شاعران و ادیبان نامور عصرش بهشمار آورد. در کتاب تراث الزیدیه از چهار مجلد کتاب محمدبنیحیىبنحسین نام برده شده است که یکى از مهمترین آنها مجموعه رسائل هشتگانه وى نام دارد. انتساب 16 مجلد اثر علمی برجسته، به او مؤید فعالیت بسیار و نمایانگر تکاپوهای فکری و تلاشهای علمی اوست. تفسیر قرآن او در 7 جلد در کتابخانههای بریتانیا و یمن باقی مانده است (موسوىنژاد، 1381: 70). انصراف محمدالمرتضی از امامت و انتقال قدرت به برادرش احمد بسیار آرام صورت گرفت (القلقشندی، بیتا: 7/ 358)؛ لیکن سرآمدی الناصراحمدبنیحیی در علوم مختلف از چشم تیزبین مورخان به دور نمانده است (العرشی، 1994: 33). آنچه مسلم است وی در سرودن شعر، آن هم با محتوای شیعی کمنظیر بوده است. ستایش علیبنابیطالب (ع) و بیان اصول فکری زیدیه از ممیزات نوشتهها و مکتوبات اوست. به این دانشور مهم زیدی، کتابهاى پرشماری منسوب است که حدود 14 اثر از آنها امروزه شناخته شده و به زیور طبع آراسته شده است. ازجمله مهمترین آنها آثار خطی برجای مانده است که برخی از آنها عبارتاند از: علومالقرآن، الرد علیالاباضیه، مسائلالمجبره، النجاه لمن اتبعالهدى و اجتنبالردى (موسوینژاد، 1381: ش14/183). از این کتاب اخیر چاپهاى متعددى در دست است. از دیگر دانشوران زیدی رّسّی، یوسف موسوم به الدعی الی اللهبنیحیی متوفی 403ق/1013م است. آرامکردن اوضاع آشفته صنعا و حومه آن بخش عمدهای از توان و زمان امامت او را گرفت (الیمانی، 1988: 60). زباره از قول صاحب مسکالختام در باب بزرگی و کثرت علوم یوسف اطلاعات مهمی ارائه داده است (زباره، بیتا: 75). مطابق نظر منابع، تالیفات او پرشمار است. چنانکه در حدود 100 مجلد کتاب به او نسبت دادهاند. در زمره تالیفات اوست: الادلة من القرآن علی توحیدالله و کتاب التوحید و کتاب التجرید (المؤیدی، 1997: 10/4). یکی از واپسین پایوران فرهنگی و کبار فضلا و علمای دولت رّسّیان، امام المهدیلدینالله حسینبنقاسم از شاخه حسنی رّسی است، متوفی 404ق/416م. او از سرآمدان علم و فضیلت روزگار خود بود. نشانههای نبوغ او در این نهفته است که در کمی سن به مقام امامت رسید (المؤیدی، 1997: 10/4). وجود روایتهای مختلف و توصیههای فقهی بسیار و فهرست مفصل آثار او همچون منهجالحکمة، تفسیر غرائبالقرآن، مختصرالاحکام، کتابالامامة، کتاب الرد علی اهل التقلید و النفاق، کتاب الرد علی الدعی، کتاب الرحمة، کتاب التوفیق و التسدید، کتاب شواهد الصنع، کتاب الدامغ، کتاب الرد علیالملحدین وکتاب نبأالحکمة مؤید کمال علمی اوست. با مرگ امام المهدیلدینالله دولت رّسّیان در یمن دچار فترت شد. در این دوره تنها، اطلاعات پراکندهای از حکمرانی ضعیف جعفربنقاسمالمنصور گزارش شده است. خیزش دعوت اسماعیلیه در یمن و نشاط تکاپوهای دعوتگران اسماعیلی و سرانجام نسج دولت صلیحی (الدیبع، 1988: 173؛ العرشی، 1994: 37؛ مصطفی، ۱۹۹۳: ۱/51 و520) زمینه چالش بزرگ زیدیان را فراهم آورد (زباره، بیتا: 1/85 ) و به بروز فترت سیاسی و انقطاع فرهنگ و تمدنی آنان دامن زد. قدرتگیری ابوهاشم الحسنبنعبدالرحمن، متوفی433ق/۱۰۳۳م، ملقب به نفسالزکیه ثانی (الیمانی، 1988: 70) علیرغم احیا فعالیت سیاسی رّسّیان (العرشی، 1994: 36؛ زباره، بیتا: ص87) هرگز رکود و انحطاط علمی آنها را دستکم تا خیزش دوره دوم زیدیان رّسّی در یمن، به سال 556ق/۱۱۶۱م (ابراهیمحسن، 1967: 2/218) متوقف نکرد. البته هرگز این توقف به منزله انحطاط مذهب زیدیه نبود؛ زیرا با آغاز دوره دوم، بار دیگر نشاط مذهبی زیدیان جان گرفت و دولتشان به تناوب دستکم تا 1382ق/1962م، به طول انجامید (باسورث، 1381 :198).
نتیجه
مطالعه درباره تاریخ آلرّسّی، در یمن نشان داد که در فاصله سالهای 284 تا 455ق/897 تا 1062م که دوره نخست دولت ایشان نامیده شده است، دولتی مقتدر در صعده و صنعا پیافکنده شد. اساس این دولت، بر سلسلهای از امامان زیدی از شاخه حسنیالرّسّی نهاده شده بود. بررسی تکاپوهای فرهنگی این ائمه نشان داد که این راهبران مذهبی بهعلت دارابودن دانش فقهی، بیشترین همت خود را بر تدوین کتابهای علمی از سنخ منابع فقهی و کلامی نهادند. افتخارات سیاسی دولت رّسّیان و پرتکاپویی عالمان آنان، در عرصه تولید آثار فقهی و کلامی نشان داد که آنان از تعاملات سیاسی و مذهبی هدفداری برخوردار بودهاند. مؤید این مدعا، وضعیت سیاسی و علمی رّسیّان طی ده الی یازده قرن پرتکاپویی، در زمینه فقه و کلام است. بررسی دولت دینی زیدیان یمن نشان داد که تاثیر پیوند علم و سیاست آن هم بر مبنای دین و عمل، در دولت رّسّی قریب ده قرن، به پایایی معنوی آنان کمک شایان توجهی کرده است؛ زیرا توسعه پایدار مذهب زیدیه در یمن و دیرپایی سیاسی و مذهبی متکی بر تمرکز علمی خاندان رسّی، بر آموزههای مذهبی در شاخه فقه و کلام شیعی زیدی بوده است. وجود مزارات مهم و بقاع محترم که تا به امروز پابرجا هستند، مبین جایگاه فرهنگی این خاندان است.