نویسندگان
1 دانشگاه سیستان و بلوچستان
2 دانشگاه پیام نور مرکز شاهین شهر
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The presence of Russia remarkably increased in Central Asia in the 19th Century. This presence not only led Iran to be exposed to invasion but also created the challenges for the relations between Russia and England. The available studies, related to the relations between Russia and England, mainly discuss about the military events; however, the diplomacy of Russia is scarcely targeted. This study endeavors to present a new analysis of Russia's military and political policies in Central Asia with its effects. In fact, such study aims to determine precisely the foreign policy of Russia in Central Asia based on primary resources, treaties and historical correspondences with descriptive – analytical approach. Therefore, the main questions of such study are: How could Russia impose its sovereignty on the districts of East Caspian Sea? What were the reactions of Iran and England against Russia's policies? It is assumed that the military actions of Russia had not been the sole concern of Russia and the authorities of Russia had a considerable role in Russia's progress. The outcome of this research demonstrates that not only the colonial rivalries between Russia and England had effected on political geography of Caspian Sea's coasts but also Russia employed effective means such as economical relations, political methods, field studies, informational influence and military actions to maintain its sovereignty on Central Asia totally.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
زمینة نفوذ روسیه در آسیای مرکزی از نیمة قرن شانزدهم میلادی، اواخر نهم هجری، آغاز شد. تجزیه شدن اردوی زرین به شماری از خاننشینهای رقیب، فرصتی طلایی برای روسها فراهم آورد تا شکستهای پیشین برابر اقوام مهاجم را تلافی کنند. آنان پس از مهار مغولها و تاتارها، با پیشروی در منطقه ولگا، پای خود را از قلمرو کوچک مسکووی بیرون نهادند، تا پهناورترین امپراتوری قرن آینده را بنا نهند. نفوذ در سرزمینهای شرق دریای خزر، برای گسترش امپراتوری نوبنیاد روسیه ضروری بود و تزارهای این کشور آرام و بیوقفه، برای تسلط بر این ناحیه راهبردی کوشیدند.
در این مقاله، روند گسترش نفوذ روسیه در شرق دریای خزر و علل توجه همزمان انگلیس به این منطقه مرور میشود. همچنین تلاش روس و انگلیس برای نفوذ در سرزمینهای مذکور، توصیف تاریخی شده است و با نگاهی نو، چالشی که این رقابتها در روابط بینالملل رقم زد و پیامدهای آن برای ایران، واکاوی خواهد شد. چنین تحلیلی از آنجا اهمیت بیشتری مییابد که امروزه نیز، روسیه با حضور در شبهجزیره کریمه یکی از طرفهای درگیر، در حساسترین چالش روابط بینالملل بوده و انگلیس نیز در طرف دیگر، از مهمترین کشورهای مرتبط با این بحران جهانی است. این ریشهیابی به فهم بهتر زمینههای تاریخی سیاست خارجی روسیه و مناسبات آن کشور با همسایگانش یاری خواهد رساند.
آغاز مناسبات روسیه با خانات ماوراءالنهر
در سال 972ق/1564م، چند هیئت روس به بخارا و خیوه و سمرقند اعزام شدند و از طرف خانات شرقی دریای خزر نیز، هیئتهایی برای گرفتن امتیازات تجاری به مسکو آمدند؛ لیکن به علت ناآرامی داخلی روسیه، نتیجهای به دست نیامد. پس از برقراری نظم و آرامش در روسیه، امیر بخارا در سال 1028ق/1618م، نمایندهای به دربار میخائیل فدوریچ رومانوف (Michael fdurych Romanov) فرستاد و تزار نیز در سال 1030ق/1620م، خوخلف (Khukhlov) را بیشتر به منظور آزادی اسیران روسی، از دست حاکمان محلی به بخارا اعزام کرد (بخارایی، 1377: 32). بین سالهای 1100 تا 1200ق/1688 تا 1785م، شرق دریای خزر برای روسیه اهمیت بیشتری یافت و سفیرانی که به این منطقه اعزام میشدند، مأموریت داشتند راههای تجارتی به سوی هند را شناسایی کنند (بارتولد، 1351: ۲۱۷ و 218).
با رویکارآمدن پترکبیر، سیاست روسیه در آسیای مرکزی فعالتر شد؛ لیکن گرفتاری وی در جنگ با سوئد و عثمانی، مانع اقدامات بیشتر در این منطقه شد(ریوکین، 1366: ۱۱ و 12). با این وجود، در سال 1128ق/1813م، پتر نیروهایی را به استپ قزاق، در امتداد رودهای ایرتیش (Irtysh) و ارکت (Erkat) اعزام و چندین دژ نظامی، در سواحل ایرتیش ایجاد کرد(بخارایی، 1377: 47).
با درگذشت پتر، سیاست توسعهطلبی روسیه در آسیای مرکزی، برای مدتی به تعویق افتاد؛ لیکن سیاستگذاریهایی که وی برای سیاست خارجی آن کشور طراحی کرده بود، بهزودی انگیزة اقدامات تزارهای روسیه شد. پتر به جانشینان خود وصیت کرده بود: با ایجاد اختلافات داخلی، کشور ایران را تضعیف کرده و پس از راهیابی به خلیجفارس، تجارت کهن حوزه شرق نزدیک و مدیترانه را احیا کنید؛ سپس به سوی هند که دربرگیرندة گنجهای جهان است، پیشروی کنید(کرزن، 1373: 2/716).
برخی از مورخان، در وجود تاریخی چنین وصیتنامهای تردید کردهاند؛ ولی اقدامات توسعهطلبانه تزارهای پس از وی، بیکم و کاست، در جهت راهیابی به ایران و هند بوده و برای چند قرن، محور سیاستهای این کشور، در این منطقه از آسیا شده است.
رسیدن به هند از طریق آسیای مرکزی، مهمترین هدفی بود که پتر در وصیتنامه خود، بر آن تأکید ورزیده بود (افشاریزدی، 1358: 42). برای اجرای این طرح، در سال 1205ق/1790م، سنژنی (San Jeny)، از صاحبمنصبان برجسته ارتش روسیه، به کاتریندوم معرفی شد؛ اما تزاریس قدرتمند روسیه، قبل از اجرای آن فوت کرد(ترنزیو، 1363: 72).
در سال 1206ق/1791م که آقامحمدخان قاجار، در تکاپوی پادشاهی بود، شخصی به نام کرافس (Kerafse)، از اتباع روسیه، در پوشش بازرگان با چند فروند کشتی، وارد یکی از بنادر ساحل مازندران شد و شروع به ساختن استحکاماتی کرد. وی به جای کالاهای تجاری، مخفیانه اسلحه و جنگافزار وارد میکرد و چون خبر این اقدامات به خانبابا (فتحعلیشاه) رسید که در آن زمان، از طرف خان قاجار، مازندران را اداره میکرد، دستور داد کرافس را دستگیر و اموال او را غارت کنند. یکی از نویسندگان قاجاری، با کنارهمقراردادن اقدامات روسها از دوران صفویه به بعد و با اشاره به همین واقعه مینویسد: «معلوم میشود که [روسها] همیشه در فکر این بودهاند که در این جا [سواحل مازندران] جایی و مأمنی و مقامی داشته باشند» (هدایت، 1356: 24). برخی منابع، نام این شخص را ووانویچ (Vevanovich) ذکر کرده و نوشتهاند: آقامحمدخان در سال 1197ق/1782م، پس از اطلاع از خطری که ساخت قلعه در نزدیکی استرآباد به وجود میآورد، با نیرنگ روسها را به شام دعوت کرده و پس از دستگیری ووانویچ، دستور تخریب این استحکامات را داد (اعتمادالسلطنه، 1363: 3/۱۳۹۰ و 1391).
پس از صلح ناپلئون و پُل اول در تیلسیت (1222ق/1807م)، بار دیگر طرح حمله به هند، بین فرانسه و روسیه که علیه انگلیس متحد شده بودند، مطرح شد (هاپگرد، 1379: 16). تزار روسیه نیرویی ۲۲هزار و ۵۰۰نفری از قزاقها، به رهبری ژنرال واسیلی اورلف (Orlov) اعزام کرد، تا از راه بخارا و خیوه به هندوستان یورش برند؛ اما قبل از آن، اورلف موظف بود اسیران روسی را که در خیوه گرفتار شده بودند، آزاد کرده و بخارا را تصرف کند. قتل پُل سیاست خارجی روسیه را تغییر داد و پیشروی این نیروها به شرق دریای خزر متوقف شد.
پس از شکست ناپلئون و ظهور روسیه، به عنوان یک قدرت بزرگ، سیاست این کشور درباره شرق دریای خزر، شکل جدیدی گرفت و روسها برای براندازی خانات این منطقه مصمم شدند (شیرازی، 1370: 111).
در سال 1235ق/1819م، ژنرال اورلف برای استفاده از موقعیت جدید دریای خزر، پیشنهاد افزایش سطح تجارت روسیه با خانهای خیوه و بخارا و ترکمنها را مطرح کرد و دولت روسیه با هدف بررسی وضعیت منطقه و به بهانة گسترش مبادلات تجاری با خانات آسیای مرکزی، بیدرنگ سفیری به بخارا فرستاد. روسها به صورتی فزاینده، تحقیقات خود را برای شناسایی اوضاع سواحل شرقی دریای خزر افزایش دادند و با برقراری روابط دوستانه و گسترش تجارت با ترکمانان، حضور خود را در این نواحی بیشتر کردند. در سال 1249ق/1833م، دولت روسیه به بهانة حفاظت از کاروانهای بازرگانی، قلعهای در قزلداش احداث کرد. ترکمنها که در حال مقابله با دولت قاجار و خانات خیوه بودند، نه تنها اعتراضی نکرده، بلکه از این اقدام استقبال کردند (سارای، 1378: ۸۹ و 90). در سال بعد نیز، روسها قلعه دیگری در کنار ساحل قایداق ساختند و بهزودی، در سراسر سواحل خزر، از شمال شرق تا گرگان، با ترکمنها تماس برقرار کردند. جاسوسان روسی برای جمعآوری اطلاعات، به نواحی شرقی دریای خزر گسیل شدند و سرانجام، به این نتیجه رسیدند که برای رسیدن به اهداف خود در آسیای میانه و هند، تصرف جزیره آشوراده ضرورت دارد تا از این محل به عنوان پایگاه ذخیره آذوقه و اسلحه استفاده شود (مارکام، 1364: 127).
همچنین این کشور میکوشید، به این بهانه که ماهیگیران روس مدام در معرض قتل و غارت قرقیزها قرار میگیرند، پادگانهای نظامی دیگری در سواحل خزر ایجاد کند (سارلی، 1373: 2/37).
بین سالهای 1253 تا 1256ق/1837 تا 1840م، رقابت بین روس و انگلیس اوج گرفت. در سال 1254ق/1838م، تزار نیکولای اول برای کاستن از نگرانی انگلیسیها، طی نامهای حضور روسیه در شرق دریای خزر را دوستانه توصیف کرد و کنت پوزودی بورگو (Posudi Borgo)، سفیر کبیر روسیه در لندن، نیز کوشید وانمود کند، موضوع تهدید هندوستان از سوی روسیه صحت نداشته و حضور این کشور در شرق دریای خزر، ارتباطی با تصرف هند ندارد؛ لیکن پالمرستون (Palmerstown) در جواب وی اظهار کرد: «وقتی قصد اشغال سرزمینی مطرح است، در ابتدا به آن رخنه نمیکنند؛ بلکه از دور آن را شناسایی مینمایند تا سرانجام نوبت حمله فرارسد» (ترنزیو، 1363: 66).
روسها در سال 1255ق/1839م، اربواندف (Erbuwandv) را زیر پوشش توسعة دادوستد به خلیج استرآباد فرستادند. کالاهای روسی در ایران بازاری نیافت؛ اما اعزام این ناظر و مباشر کشتیهای تجاری، به شناسایی بیشتر مسیر دریایی خلیج استرآباد انجامید و با شناخت نیازها و سلیقه اهالی، راه بازاریابی در امور تجاری و صنعتی به روی آنان گشوده شد (سارلی، 1373: ۳۷ و 38).
با انعقاد معاهده ترکمنچای، توجه روسیه از غرب به مناطق شرقی ایران و دریای خزر جلب شد. به همین علت، روسها از عملیات عباسمیرزا در مناطق شرقی ایران، همانند کرمان و یزد و شمال خراسان، علیه ترکمنها و کامرانمیرزا، حاکم هرات، حمایت کردند (جهانگیرمیرزا، 1384: ۱۴۹ و ۱۵۹ و ۱۶۴ تا ۱۶۹). هنگامی هم که محمدشاه به هرات لشکرکشی کرد، برخلاف انگلیسیها، از این اقدام حمایت کردند؛ زیرا در این مرحله، از نفوذ بیشتر در ایران و پیشروی به سوی هند، از طرف نواحی غرب و گرجستان، به علت مقاومت طوایف کوهستانی داغستان به رهبری شیخ شامل، مأیوس شده بودند؛ اما در شرق دریای خزر، به علت مشخصنبودن مرز بین ایران و خانات آسیای مرکزی با روسیه، راه دستاندازی آنان باز بود (کاظمزاده ،1354: ۴ و ۵). ولی دولت انگلیس تصرف هرات را با توجه به رابطه نزدیک بین ایران و روسیه، مقدمه هموارشدن راه برای ورود سپاه روس به سوی افغانستان و تخارستان میدانست؛ پس درپی محاصره این شهر توسط سفیر بریتانیا، به محمدشاه پیغام فرستاد: «اگر از محاصره و تسخییر هرات درنگذرید و از درِ این شهر سپاه را برنخیزانید، در دوستی و معاهده و مصالحه و معاقده دولتین علییتین ایران و انگلیس نقص و نقضی روی خواهد داد» (هدایت، 1380: 10/8255).
مکنیل (MacNeil) پس از اعلام مواضع کشورش، اردوی شاه را ترک کرد و از نظامیان انگلیسی که در استخدام دولت ایران بودند، خواست از همکاری خودداری کنند. نیروی دریایی انگلیس نیز، جزیره خارک را اشغال کردند.
نفوذ روسیه که از سده 12هجری/18میلادی، در مناطق شرقی و جنوبی دریای خزر آغاز شد، در قرن سیزدهم هجری/نیمه دوم قرن نوزدهم، به بهانة انجام امور اقتصادی و تجارت، به آرامی اهداف سیاسی و نظامی گستردهای را در پیش گرفت. راهبرد روسیه در این دوره، کسب اطلاعات بیشتر و حضور در شرق دریای خزر بود. این کشور میکوشید با مسالمتجویانه خواندن اقدامات خود در این مناطق، انگلستان را از هدف نهایی خود غافل گرداند. روسیه به طرز گستردهای، به اعزام جاسوسان و مأموران ورزیده به مرزهای شمالغربی هند مبادرت ورزید تا اجرای سیاست توسعهطلبانهاش را تدارک ببیند. نبودِ قدرت سیاسی یکپارچه در آسیای میانه که از نتایج یورش مغولان بود و پس از تیمور به صورتی فزاینده شدّت یافت، سایهای از ابهام را بر جغرافیای سیاسی این نواحی گسترده بود. کشمکش بین خانات نواحی پهناور آسیای میانه، موجب سردرگمی همسایگان میشد و برقراری هرگونه ارتباط سیاسی متعارف را ناممکن میکرد. دولت ایران که در دوران صفوی نفوذی چشمگیر در خوارزم و ماوراءالنهر داشت، در اوایل دورة قاجار، تنها به حفظ روابطی سست با برخی امیران محلی دلخوش کرد. ایران با گیرافتادن در چنبرة بازیهای سیاسی روس و انگلیس، از برقراری حاکمیّت خود، در این منطقة حساس غافل مانده بود. روس و انگلیس نیز از ورود به ناحیهای پرآشوب و آکنده از ناپایداریهای نظامی و سیاسی پروا میکردند. ناامنی اطراف سمرقند، بخارا، خیوه و سایر شهرها نیز، راه تجارت سنتی این نواحی را مسدود کرده بود و در چنین احوالی، جاسوسان روس و انگلیس نقشآفرینان اصلی سیاست آینده دو کشور شدند.
راهبرد روسیه برای نفوذ در شرق دریای خزر
روسها کوشیدند از ابزار تجارت، برای ورود به آسیای میانه بهره گیرند؛ بااینحال، از جاسوسان خود نیز به صورتی گسترده استفاده کردند. بیشتر این افراد، به عنوان بازرگان یا سیّاح با ظاهری عادی، به این نواحی سفر میکردند. در سال 1240ق/1824م، هیئتی به سرپرستی سرهنگ برگ (Bearg) برای گردآوری اطلاعات، عازم ارتفاعات اوست اورت (Ossett Everett)، بین دریای آرال و دریای خزر، شد (بارتولد، 1351: 295)؛ سپس فیودور گروف (Feodor Gorov) در سال 1250ق/1834م، رهسپار ایران شد. وی در گزارشی، ایران را سرزمینی با اهمیّت شمرد که میتواند بین روسیه و انگلیس نقش حائل را داشته باشد. گروف با شناسایی راههای تجاری اعلام کرد: امتیازات و امکانات روسیه در شمال ایران به مراتب از انگلستان بیشتر است (گروف، 1372: 122). مأموران سیاسی روسیه نیز، به هر طریق ممکن، برای کسب اخبار ایران میکوشیدند و با سفر به نواحی مختلف، اطلاعات لازم را به دست میآوردند. در سال 1254ق/1838م، آلکسیس سولتیکف (Alexis Soltikov) به ایران آمد. وی موقعیت ژئوپلتیکی ایران را برای روسیه با اهمیت دانست. کلمنت اوگوستوس دوبد (Augustus Dubod)، نایب اول سفارت روسیه در تهران، نیز هدف از مسافرت خود به نواحی مختلف ایران، ازجمله گرگان و خراسان را آگاهی بیشتر از میزان نفوذ انگلستان در ایران برشمرد و به نواحی مدنظر آنان در لرستان و خوزستان نیز سفر کرد (دوبد، 1384: 13).
نمایندگان سیاسی انگلیس نیز، روند روبهرشد جاسوسان روسی در سواحل دریای خزر را از نزدیک زیر نظر داشتند. اوایل سال 1250ق/1834م، مأموران آن کشور در گزارشی، به حضور فزایندة روسها در آسیای میانه اشاره کردند. در این گزارش آمده بود که ترکمنها به میزان گستردهای، با هند و روسیه مبادلات تجاری برقرار کردهاند. جاسوسان انگلیسی با اشاره به نفوذ روسها در سراسر سواحل خزر و کنارههای جیحون، این امر را برای منافع انگلستان زیانبار میخواندند (هوشنگ مهدوی، 1364: 266).
روسیه در نیمة سدة سیزدهم هجری، به اندازهای نفوذ خود را در شرق دریای خزر گسترش داده بود که بازرگانان و ماهیگیران ترکمن، ناگزیر شدند برای انجام امور تجّارتی و صید، از فرماندهان روسی اجازه بگیرند (هوشنگ مهدوی، 1364: 266). حاکمان ماوراءالنهر نیز که از همان آغاز دولت قاجار، به قدرت نظامی ایران در برابر دولتهای روس و انگلیس دچار تردید شده بودند در ملاقات با نمایندگان دولت ایران، میکوشیدند تا اطلاعاتی را در این باره، از زیر زبان آنها بیرون بکشند. یکی از سفیران ناشناس دورة محمدشاه، اشاره ظریفی به این موضوع میکند. وی در سفرنامهای که از خود به یادگار کذاشته است، مینویسد: «دو مجلس دیگر با سرکار امیر [بخارا] ملاقات افتاده، از احوالات ولایات ایران و دوستی دولت روس و انگلریز با ایران جویا شد. کلاً را بهطور مصلحت و شکوه دولت جواب داده، باز معاودت به منزل کردم» (ناشناخته، 1372: 40). همین بیاعتمادی، موجب شد روسها با سهولت بیشتری، نفوذ خود را در منطقه افزایش دهند.
در همین احوال، تزار روسیه جلسهای تشکیل داد که در آن ملیوتین (Miliutin)، وزیر جنگ روسیه، بر تصرف سرزمینهای ترکمننشین تأکید و توصیه کرد، قفقاز با احداث راهآهن، به ترکستان متصل شود تا بدین وسیله، راه نفوذ انگلستان سدّ شود. در این زمان، انگلیس با تسلط بر کویته و قندهار و هرات، قدرت خود را به غرب و شمالغرب هند تحمیل کرد و قصد داشت با کشیدن راهآهنِ سند به قندهار، قدرت خود را به نواحی ماوراءالنهر و حوزة خانات شرق دریای خزر گسترش دهد (کاظمزاده،1371: ۶۶ و 67).
تهاجم نظامی روسیه به آسیای میانه
در اوایل قرن چهاردهم هجری/اواخر سده نوزدهم میلادی، روسیه با حرکت نظامی بر ضد ازبکها، نخستین اقدامات تهاجمی را در شرقی دریای خزر شروع کرد. بهانة این حرکت نیز، غارت اموال بازرگانان و اسیرکردن اتباع روسی بود. به این منظور، ۳هزار نیروی پیاده روس همراه 200قزاق و 22عراده توپ، به فرماندهی کنت پروسکی (Prosky)، در سال 1255ق/1839م، عملیات گستردهای را در دشتهای بین دریای خزر و دریاچه اورال آغاز کردند. این عملیات موفقیتآمیز نبود و این فرمانده قبل از رسیدن به فلات اوست اورت، فرمان عقبنشینی داد. این نیروها درحالیکه به علت سرمای شدید هوا، تلفات بسیاری متحمل شده بودند، به اورنبورگ (Orenburg) بازگشتند. در اثر این ناکامی سنگین، فرماندهان روسی تصمیم گرفتند برای تصرف دشت پهناوری که تا دریاچه آرال ادامه داشت، برنامهریزی دقیقتری داشته باشند. آنان تا سال 1260ق/1844م، بخش بزرگی از این مناطق را شناسایی کردند و در سال 1263ق/1846م، مصعب رودخانه سیردریا را تصرف کردند. روسیه پادگانی نظامی در این منطقه و پایگاه دیگری در بندرگاه دریاچه اورال ایجاد کرد (سایکس، 1380: 2/۵۱۱ تا 512).
روسها پس از تصرف مصعب سیردریا، با خانات «خوقند» تماس مستقیم برقرار کردند و در سال 1261ق/1845م، در طول درة ایلی، عملیات نظامی انجام دادند. آنان در ورنو (Varno) نیز، قلعهای نظامی احداث کردند. آقمسجد نیز تصرف شد تا بر ویرانههای آن قلعه بروسکی (Beruski) بنا شود. به این ترتیب، نخستین پایگاه برای تصرف خانات شرق دریای خزر پایهگذاری شد.
در سال 1268ق/1851م، امیرکبیر رضاقلیخان هدایت را به منظور تحکیم مرزها و حفظ نفوذ ایران، به ماوراءالنهر فرستاد. وی در ملاقات با امینمحمد، خان خیوه، با پرسشهایی روبهرو شد که نشان میدهد حاکمان منطقه، چگونه از قدرت نظامی روس و انگلیس در اندیشه افتاده بودند. پرسوجوی خان خیوه، از میزان قدرت نظامی روس و انگلیس و امکانات دولت ایران، حاکی از نگرانیهایی است که حاکمان محلی از قدرت سیاسی و نظامی دولتهای رقیب پیدا کرده بودند (هدایت، 1356: 74). هدایت زمانی به تهران بازگشت که امیرکبیر از صدارت عزل شده بود و فرد دیگری نیز در دولت قاجار یافت نمیشد که به فکر استفاده از دیپلماسی، برای ممانعت از فروغلتیدن خانات آسیای میانه در ورطة بیم و ناامیدی باشد. سستشدن اعتماد حاکمان محلی از اقتدار دولت ایران، راه نفوذ بیشتر روسها را هموار میکرد و سرانجام، موجب ازدسترفتن این نواحی شد.
با آغاز نبرد با عثمانی در کریمه، برای چند سال، اقدامات نظامی روسیه در آسیای میانه کند شد؛ لیکن پس از توقف این جنگ، بار دیگر تهاجم روسیه به نواحی شرق دریای خزر آغاز شد. شکست روسیه در کریمه، نفرت روسیه از انگلیس را درپیداشت؛ زیرا روسها آن کشور را عامل شکست خود، در کریمه میدانستند و به این نتیجه رسیدند که دول اروپایی و انگلیس، به آنها اجازه پیشروی در شبهجزیره بالکان نمیدهند؛ بنابراین، انگیزه روسیه برای تصرف آسیای مرکزی بیشتر شد (هوشنگ مهدوی، 1364: 283).
در سال 1272ق/1855م، با تصرف تاشکند، نواحی بین دریاچه اورال و ایسیگول (Aysygol)، مرز ترکستان شده و روسیه با سه خاننشین خیوه و بخارا و خوقند همسایه شد. بدین ترتیب، نخستین مرحله از پیشروی روسیه در شرق دریای خزر پایان یافت (سایکس، 1380: 2/513).
ساخت اجتماعی و سیاسی خاننشینهای خوقند در شرق و بخارا در مرکز و خیوه در غرب، هنوز توسعه نیافته بود. خوقَند در دره پربار فرغانه، از قدیمترین شهرهای آسیای میانه، در جنوب خاوری تاشکند قرار داشت. امیرعالمخان بنیانگذار خانات خوقند، از سال ۱۲۱۵ تا ۱۲۲۴ق/1800 تا 1809م، این نواحی را اداره و قدرتش با امیر بخارا برابری میکرد. سرزمین خان خیوه در جنوب دریای آرال بود و رودخانه آمودریا از وسط آن عبور میکرد و واحه خیوه در مرکز آن قرار داشت. جمعیت آن نیز از قارقالپاقها و ترکمنها و ازبکها تشکیل میشد. بردهداری در این مناطق رواج داشت و درگیریهای قومی آرام نمیگرفت (ریوکین، 1366: 21). امیر بخارا بر نواحی وسیعی میان سیردریا و آمودریا و بر دره حاصلخیز و ثروتمند زرافشان حکومت میکرد. شهرهای تاریخی بخارا و سمرقند در قلمرو وی قرار داشت و ازبکها، قزاقها، تاجیکها و تعدادی عرب ساکنان بخارا را تشکیل میدادند (عالمخان، 1373: ۳۲ و 33). این سه خاننشین، بعد از قتل نادرشاه از هم جدا شدند و در نواحی امارتش خود، خودمختار عمل میکردند.
روسیه در مرحله اول پیشروی در شرق دریای خزر، سرپلهای محکمی به دست آورد و زمینه را برای گسترش حوزه فتوحات خود تدارک دید. این کشور بعد از معاهده ترکمنچای، کوشید عباسمیرزا را برای هجوم به خاننشین خیوه برانگیزد (لنزوسکی، 1356: 20). عباسمیرزا به خان خیوه هشدار داد چنانچه از غارتگری اتباعش در خراسان جلوگیری نکند و به خرید و فروش اسیران ایرانی و تجارت برده پایان ندهد، به خیوه حمله خواهد کرد (تیموری، 1384، 2/777). همزمان با تهدیداتی که ایران و روسیه، به خان خیوه کردند، سرجان مکنیل، سفیر انگلیس در تهران، به دولت خود توصیه کرد سیاست دوستانهای نسبت به خاننشینهای آسیای مرکزی، به ویژه خان خیوه که قلمروش اهمیت بسیاری برای حفاظت از هرات و مرو داشت، در پیش گیرد. مکنیل این منطقه را کلید دفاع هند میدانست و به اصرار وی، دولت انگلیس تعدادی از افسران خود را برای برقراری روابط، به خانات آسیای مرکزی گسیل کرد (پاشینو، 1372: 20). در 8ربیعالثانی1248/4سپتامبر1832م، کمبل (Kemble) طی گزارشی به کمیته سرّی هند، اوضاع منطقه را چنین تحلیل کرد: «روسیه به تدریج در همه جهات به خصوص دریای خزر و خلیجفارس نفوذ خود را گسترش میدهد و با این کار به دو هدفش که استقرار در شرق و دردستگرفتن اختیار کامل ایران است، دست مییابد و بر رؤسای فتنهجوی خراسان مسلط میشود... علاقهای که روسها برای تصرف سرزمینهای اطراف دریای خزر دارند، باعث نگرانی ما برای صلح و آرامش مستعمرات شرقی ما میباشد» (کمبل، 1384: 2/۱۰۵۴ و 1055). وی هدف نهایی روسیه را تسلط بر خیوه برشمرد و برای حفظ موقعیت انگلستان در ایران، به پیشروی بیشتر روسها در سواحل دریای خزر هشدار داد (کمبل، 1384: 2/1058). کمبل همچنین، ضمن اشاره به نیروی بزرگ نظامی که روسیه برای تصرف خیوه تدارک دیده بود، به موانعی نظیر وجود صحرای بیآب و علف قرقیز، بین اورنبورک (Orenburg) و خیوه و حضور ترکمنها در اطراف راه منقشلاق که خواهان بیرونکردن ارتشهای مهاجم بودند نیز اشاره کرد (پاشینو، 1372: 1062).
انگلیسیها برای اعلام خطر روسیه به اهالی، دو افسر به نامهای آبوت (Abbott) و شکسپیر (Shakespeare) به خیوه فرستادند. شکسپیر موفق شد روابط دوستانهای با خاننشین مزبور برقرار و بردگان روس را آزاد کند. وی این اسیران را که 400 نفر بودند، به اورنبورگ فرستاد. در سال 1256ق/1840م، روسیه قوایی برای تسخیر خیوه تدارک دید؛ اما چون ازبکها اعلام کردند قصد دارند تسلیم شوند، از اعزام این نیروها صرفنظر کرد. در سال 1258ق/1842م نیز، طی قراردادی خرید و فروش بردگان در خیوه ممنوع و خان خیوه متعهد شد از تجاوز به خاک روسیه خودداری کند (سایکس، 1380: 2/512).
اقدامات دولت ایران در برابر شورش ترکمنها
کوششهای حاکمان خراسان و اقدامات فتحعلیشاه و محمدشاه، برای تحکیم پایههای حاکمیّت ایران در نواحی ماورءالنهر، بیثمر ماند و قتل و غارت طوایف مختلف ترکمن کماکان ادامه یافت؛ بهطوریکه نواحی شرقی ایران، از خراسان تا سیستان، پیوسته در معرض چپاول ترکمنها و ازبکها بود.
حسامالسلطنه، حاکم خراسان، در سال 1274ق/1857م، مأمور فرونشاندن شورش ترکمنها شد (خورموجی، 1344: 236)؛ امّا میرزاآقاخان نوری وی را به تهران فراخواند و حمزهمیرزا حشمتالدوله را به حکومت خراسان برگماشت که در نتیجه، ناآرامیها ابعاد گستردهتری پیدا کرد (تکمیلهمایون، 1370: 438). حمزهمیرزا برای برقراری امنیت در شمال خراسان، در سال 1276ق/1859م، به مرو هجوم برد و این شهر را بدون مقاومت تصرف کرد؛ لیکن این پیروزی چندان نپایید و در نبردی دیگر، ترکمنها تمامی سلاحها و توپخانه آنان را به غنیمت گرفتند. بدین ترتیب، ترکمنها بر دامنه قتل و غارت اهالی شرق و جنوبشرقی ایران افزودند و اسیران را در بازارهای آسیای مرکزی به معرض فروش گذاشتند. پس از این شکست، نفوذ ایران در شرق دریای خزر از بین رفت و زمینه حضور گستردهتر روسیه فراهم شد (شهیدی، 1350: 36).
با زوال قدرت ایران در آسیای میانه، روسها از فرصت استفاده کردند. در سال 1276ق/1859م، پلوخوسکو (Pulkhosko) با 20هزار نیرو، وارد خاننشین خوقند شدند و با درهمشکستن قوای آنان در اوزون آقچ، قلعه مستحکم تخماق را تصرف و قلعه نظامی غازآلا را در سواحل سیحون بنا کردند (مهدوی، 1375: 285)؛ سپس به سوی کوههای قرقیز حرکت کردند و توکما و ویشکک را در همان سال فتح کردند (178: 1785 Rawlinson;). از اثرات آنی این موفقیت، حضور مأموران و جاسوسان روسی در مناطق جنوبشرقی و شمالشرقی ایران بود. بهطوریکه اکتانیوف (Octaneuv) ابتدا به ترکستان و سپس، به هرات فرستاده و خانیکوف Khanykov)) نیز برای بررسی جغرافیایی، به جنوبشرق ایران اعزام شد. در سال 1276ق/1859م، ملکونوف (Melkunov) را هم مؤسسه جغرافیایی روسیه، برای بررسی وضعیت جغرافیایی به شمال و شمالشرق دریای خزر اعزام کرد (ملکونوف، 1362: ۱۹۵ تا 199). پاشنو (Pashno) کارمند وزارت خارجه روسیه در ایران نیز که به زبانهای شرقی مسلط بود، همراه با استولیتوف (Stulytov) و کردیکوف (Kurdykov)، برای تحریک امیرشیرعلیخان، به افغانستان اعزام شدند. پاشنو در سال 1283ق/1866م، به آسیای مرکزی مأمور و بعدها، به هندوستان فرستاده شد تا اطلاعات سودمندی برای روسیه جمعآوری کند (کریمی، 1384: 13). روسها همچنین برای فراهمکردن زمینه فتح مرو و دستیابی به هرات، در سال 1299ق/1881م، مقصودعلیخان داغستانی (علیخانف) را که با آدابورسوم ترکستان آشنایی داشت، همراه تاجری ارمنی، به مرو اعزام کردند. به تشویق وی، مخدومقلیخان به مسکو رفت و بزرگان و ریشسفیدان مرو، به همکاری با روسیه تشویق شدند. پس از این تمهیدات، قوای روسیه به مرو اعزام شدند و این شهر تسلیم شد (میرنیا، 1367: 133 تا 136).
به موازات گسترش فعالیت جاسوسان، روسیه از فعالیتهای دیپلماتیک نیز غافل نماند و طی بیانیهای در 21جمادیالثانی1281/21نوامبر1864، اعلام کرد: اقداماتش در آسیای مرکزی شبیه تمام دولتهای متمدنی است که با مردمان بیابانگرد و فاقد هیچ نوع سازمان اجتماعی برخورد میکنند و روسیه برای حفظ منافع بازرگانی و تأمین امنیت مرزها، این نیروهای سرکش را مطیع کرده و به تاخت و تازشان پایان داده است (کاظمزاده، 1371: 7).
روسیه پیشروی در آسیای میانه و برقراری امنیت در این مناطق را خدمت به جوامع بشری قلمداد کرده و در توجیه این سیاست، اعلام کرد: بازرگانان دیگر کشورها نیز میتوانند در پناه امنیت ایجادشده، به تجارت بپردازند (سارلی، 1364: 164).
چنین پیداست که روسیه سیاستی دقیق و مؤثر را برای تسلط در آسیای میانه اتخاذ کرده بود. جاسوسی، تفرقهافکنی، ازبینبردن حریف توسط دشمن، ترفندهای اقتصادی، انجام تبلیغات سیاسی و سرانجام استفاده از قوای نظامی، همگی راهکارهایی بودند که روسیه از آنها استفاده میکرد. این کشور بدون درنظرگرفتن حقوق تاریخی اهالی آسیای میانه، برای تعیین حق حاکمیّت خود، پس از اشغال تدریجی این منطقه، بهگونهای وانمود میکرد که گویی روسیه منجی مقتدری است که باید هر چه زودتر پرچم تمدّن و انسانیت را در سراسر آسیای میانه افراشته کند و انسانهای بیگناه را از گزند صحرانشینان بیرحم رها گرداند.
روسها برای جلب رضایت اهالی در نواحی اشغالی، بخشودگی مالیاتی به مدت هفت سال را اعلام کردند و همین موضوع موجب شد اهالی آنان را برتر از حکومت قاجار برشمارند (فریزر، 1364: 89).
انگلیس و سیاست توسعهطلبانه روسیه
انگلستان نخست به تصرّفات روسیه، در شرق دریای خزر، اعتراض کرد و روسیه نیز کوشید به آن کشور اطمینان دهد که قصد پیشروی به سوی هند را ندارد و اقدامی علیه منافع انگلیس انجام نخواهد داد. این ترفند موجب آرامشدن انگلیسیها شد؛ بهطوریکه گلادستون (Gladstone) در پارلمان انگلیس اعلام کرد: پیشروی روسها در آسیا جای نگرانی ندارد و کسانی که این امر را برای مستعمرة انگلیس خطرناک میدانند، مانند پیرزنان نگران هستند. سرمرچیسن (Murchison Sir) نیز، در گزارشی به انجمن سلطنتی جغرافیایی انگلیس اظهار کرد: بین هندوستان و مناطقی که روسیه در شرق دریای خزر اشغال کرده است، فاصلة بسیاری وجود دارد و تشویش آنها اساس منطقی ندارد (Murchison,1865: 45-46). با وجود این، چون روسیه برخلاف وعدههای خود، همچنان متصرّفاتش را گسترش میداد، نگرانیهایی در کلکته و لندن ایجاد شد. در این باره، بین قوای سیاسی و نظامی انگلستان اختلاف نظر وجود داشت. مأموران پاییندست انگلیس، طرفدار برخورد جدّی در برابر روسیه بودند و تأکید میورزیدند برای درامانماندن هندوستان، دولت انگلیس باید در اقدامی مشابه، افغانستان را تصرف کند. اما سیاستمداران طراز اول انگلیس، مانند سرجان لارنس (Jon Lawrence Sir) با هرگونه شدتعمل و برخورد نظامی مخالف بودند. وی معتقد بود، روسها با پیشروی در منطقه، آسیبپذیرتر میشوند و در معرض خطر بیشتری قرار خواهند گرفت؛ زیرا این امر، موجب تشدید شورش در مناطق متصرفی آنان میشود و بار مالی سنگینی را بر آنان تحمیل خواهد کرد (۱۹۹ 1973: lawrenes, ). از آن گذشته، لارنس معتقد بود انگلیس با وجودی که از حریف نیرومندتر است، فراتر از مرزهای هندوستان منافعی ندارد و سدّ دفاعی هند را باید، در کرانههای سند ایجاد کرد (کاظمزاده، ۱۳۷۱: ۱۱).
تداوم تصرّفات روسیه در شرق دریای خزر
خاننشین خوقند در اثر اختلافات داخلی، به شدّت در برابر توسعهطلبی روسیه آسیبپذیر شده بود و نظامیان روسی برخلاف نظر گورچاکوف (Gurchakov)، وزیر خارجه این کشور، نقشه تصرّف خوقند را کشیدند (کننسارییف، 1380: 45). قوای روس در سال 1280ق/1863م، به نیروهایی که در حضرت، اطراف خوقند، تجمع کرده بودند، یورش بردند و این شهر را تصرف کردند. قوای خوقند ناگزیر به چمکند، عقبنشینی کردند و روسها در همان سال، آنجا را نیز اشغال کردند (178 :۱۸۷۵ Rawlinson,)؛ سپس به تاشکند حمله کردند؛ اما نخست موفق به تصرف آن نشدند تا اینکه سرانجام در سال 1282ق/1865م، ژنرال چرنیف (Chrnyov) آن شهر را نیز تصرف کرد (ریوکین، ۱۳۶۶: 22). انگلیس با خاننشین خوقند روابط دوستانه سیاسی و بازرگانی برقرار کرده بود؛ لیکن در برابر حمله روسیه، هیچ کمکی به آنان نکرد؛ زیرا سیاستمداران این کشور منافع چندانی در این منطقه نمیدیدند (وامبری، 1380: ۳۴۹ و 349). البته انگلستان برای مشغولکردن حریف، لهستانیها را علیه سلطه روسیه تحریک کرد که این شورش نیز به شدّت سرکوب شد (محمود، 1367: 3/۸۴۶ و 847).
روسیه پس از تصرف تاشکند و نواحی اطراف آن، اعلام کرد که این مناطق را ضمیمه خاک خود نخواهد کرد. از طرفی، لرد جان راسل (John Russell)، وزیر خارجه انگلیس، خواستار مبادله یادداشت رسمی بین دو کشور شد. براساس این توافقنامه، هر دو قدرت متعهد میشدند متصرفات خود را چندان توسعه ندهند که مرزهایشان بیش از اندازه، به هم نزدیک شود. همچنین روس و انگلیس موافقت میکردند وضع حاضر متصرفات، در آسیای میانه را محترم شمارند و استقلال ایران را حفظ کنند. روسیه به این درخواست اعتنایی نکرد و اظهار کرد قصد تجاوز به ارضی ایران را ندارد؛ اما لازم است که ترکمانان به علّت دستبردی که به بازرگانان روس میزنند، تنبیه شوند. به دستور تزار نیز، در اواخر سال 1280ق/1864م، نمایندگان ارتش و وزارت خارجه و چند وزارتخانه دیگر، گردهم آمدند تا دربارة حاکمیّت روسیه در کرانة شرقی دریای خزر تصمیمگیری کنند. نتیجه این بود که روسها نه تنها به تعهدی که درباره تخلیه تاشکند داده بودند، عمل نکردند؛ بلکه در سال 1282ق/1866م، نیروهای روس به بخارا یورش بردند و خجند را نیز تصرف کردند (کاظمزاده، 1371: ۸ تا 10). در همین سال، امیر بخارا خجند را از تصرف روسیه خارج کرد که این امر، موجب تیرگی روابط روسیه با امیر بخارا شد. ژنرال چرنیف (Chrnyov) به علت ازدستدادن شهر برکنار شد و ژنرال رومانوسکی (Romanusky)، جانشین وی، موفق شد دوباره خجند را تصرف کند (بارتولد، 1351: ۳۰۰ و 301).
در شوال1284ق/فوریه1868م، کافمن (Kaufman)، فرمانده کلّ نیروهای روسیه در ترکستان، با امیر خوقند پیمان صلح امضا کرد؛ اما جنگ با امیر بخارا را ادامه داد. سمرقند نیز بدون درگیری چندانی اشغال شد و روسها در امتداد رود زرافشان به کاتا گورگان، بر سر راه بخارا، پیشروی کردند. امیر بخارا با نیرویی 50هزار نفری، قوای روس را محاصره کرد؛ اما کاری از پیش نبرد و با صرفنظرکردن از سمرقند و کاتا کورگان صلح کرد و دستنشانده تزار شد (ریوکین، 1366: 23).
انگلیس به این بهانه که امیر بخارا دو تن از افسرانش را به جرم جاسوسی، به قتل رسانده است، واکنشی نشان نداد؛ لیکن این موفقیتهای روسیه را نیز برنمیتافت (زمانی، 1373: 10). جابهجایی قدرت از محافظهکاران به لیبرالها در سال 1285ق/1869م، نیز سیاست انگلیس را تغییر نداد و لرد کلارندون (Clarendon)، وزیر خارجه جدید نیز، در سال بعد، پیشنهاد منطقه حایل بین روسیه و انگلیس را مطرح کرد. روسیه نیز افغانستان را به عنوان منطقه بیطرف بین دو کشور پذیرفت. در ملاقاتی هم که در همین سال، بین دو طرف انجام گرفت، وزیر خارجه انگلیس کوشید از کورباچاکوف (Kvrbachakov) تعهد بگیرد که آسیای میانه ضمیمه روسیه نخواهد شد؛ لیکن کورباچاکوف به بیان اینکه کشورش قصد پیشروی به سوی جنوب را ندارد، اکتفا کرد و از این مذاکرات، نتیجهای حاصل نشد. ناصرالدینشاه نیز که از پیشروی سریع روسیه به سوی مرزهای خراسان به شدت نگران شده بود، به الیسون (Allison)، سفیر انگلیس، اجازة ملاقات داد؛ ولی روابط ایران و انگلیس نیز در این زمان، صمیمانه نبود (کاظمزاده، 1371: 14). در این زمان، موضوع هرات موجب سردی روابط ایران و انگلیس شده بود و انگلیس ازقرارگرفتن در موضعی انفعالی برابر روسیه، به شدّت ناخشنود بود.
توسعهطلبی روسیه در شمال خراسان
روستای ترکمننشین قزلسو را در 4جمادیالثانی1314/10نوامبر 1896، قوای روسیه اشغال کردند. ایران به این اقدام اعتراض کرد و آن را تجاوز به خاکش خواند. سفیر روسیه، الکساندر فدورویچ بگر Alexandre) Fedrovich Beger))، منکر مرز ایران در آنسوی رودخانه اترک شد و اعلام کرد که دولت ایران هرگز نتوانسته است حاکمیّت خود را بر ترکمانان اعمال کند و آنها ادعای استقلال دارند. میرزا سعیدخان موتمنالملک، وزیر خارجه ایران، نیز پاسخ داد که اعمالنکردن موقت قدرت، دلیل ترک حق حاکمیّت نیست؛ چون او از پشتیبانی انگلستان نیز مأیوس بود، کوشید روسیه را راضی کند در امور عشایری که در طول رود گرگان و اترک زندگی میکنند، دخالت نکند و در اراضی ایران، استحکامات نسازد. در 20رجب1314/25دسامبر1896، بگر به میرزاسفیرخان اطلاع داد دولت روسیه حاکمیّت ایران را تا رود اترک به رسمیت میشناسد و قصد ندارد در آنجا استحکاماتی برپا کند. ناصرالدینشاه نیز پذیرفت حضور روسها در قزلسو، برای ایران ضرری ندارد و آنان در ساحل راست اترک مختارند (نیکولایف، 1384: 50؛ پرتو، 1376: 62). روسیه پس از تسلط کامل بر تاشکند، خوقند، بخارا و قزلسو تصرّف آخرین خاننشین شرق دریای خزر را تدارک دید. آنان دوبار خیوه را اشغال کرده بودند (1130 و 1255ق/1717 و 1839م)؛ لیکن هر بار، ناچار به عقبنشینی شده بودند؛ بنابراین، به نقشهبرداری از راههای منطقه پرداختند و کمکم نفوذشان بر ترکمنهای یموت را افزایش دادند. قوایی را هم از مسیر خشکشده جیحون، موسوم به اوزبوی، به سوی خیوه فرستادند که به علت گرمای شدید و کمبود آب، از نیمه راه بازگشتند (Schuyler, 1966: 345). سرانجام در سال1290ق/1873م، این شهر را بدون مقاومت گشودند و خان خیوه قیومیت روسیه را پذیرفت (مکگاهان، بیتا : 416). سرزمینهای این ناحیه، از شرق دریای خزر، در این مرحله به دو قسمت تقسیم شد: یک بخش را به مرکزیت تاشکند، روسیه اداره میکرد و بخش دوم شامل دو امیرنشین خودمختار خیوه و بخارا بود که دستنشانده روسیه شدند (لنروسکی، 2536: 58).
تسلط روسیه بر مناطق ترکمننشین
روسها پس از تسلط بر خانات شرق دریای خزر، کوشیدند بر سراسر دشتهایی که تا سواحل چپ جیحون گسترده بود، استیلا یابند. آنان نخست با برخی از قبایل محلی متحد شدند و برای وادارکردن ترکمنها به واکنش تند، ناامنی بازرگانانی را که از منطقه مانقیشلاق عبور میکردند، بهانه کردند. سیاستمداران روسیه میپنداشتند، اهمیت مناطق ترکمننشین، به مراتب از سراسر آسیای مرکزی بیشتر است (294 1875: Rawlinson,). سرانجام دولت روسیه در رمضان1293ق/اکتبر1876، به لوماکین (Lumakyn) فرمان اشغال روستای ترکمننشین قزل آروات را داد. روسیه با تصرّف این روستا، به ترکمانان تکّه و ایران نشان داد که ادعای حاکمیّت ایران بر این مناطق را نمیپذیرد؛ اما ترکمنها بر آنها تاختند و لوماکین ناگزیر عقبنشینی کرد (کاظمزاده، 1371: 36). بار دیگر، قوای روسیه در 16ربیعالاول1294/31مارس1877، از کرانسوودسک (Kransovodesk) حرکت کردند؛ ولی باز نتوانستند این منطقه را تصرف کنند (مکگرگر، 1368: 2/232). به این ترتیب، انگیزة انگلیسیها برای اقدام متقابل، ابعاد تازهای یافت و آنها با بسط نفوذشان بر افغانستان، در نزدیکی سرزمینهای ترکمننشین تکه استقرار یافتند. پس از آن نیز، فعالیّت مأموران و جاسوسان انگلیسی بیشتر شد و با رؤسای ترکمن ارتباط برقرار کردند. همچنین کنسولگری خود را از رشت به استرآباد انتقال دادند تا تحولات منطقه را بهتر زیرنظر بگیرند (سارلی، 1373: 1/253).
قوای روس در بهار 1295ق/1878م، خریدن لوازم ضروری خود را از بازارهای مرزی ایران آغاز کردند؛ اما تامسون (Thomson)، سفیر انگلیس، به دولت ایران اعتراض کرد و این اقدام را دشمنی با انگلستان برشمرد. وی طی نامهای، از ناصرالدینشاه خواست جلوی فروش لوازم ضروری سربازان روس را بگیرد و با اشاره به اینکه پیشروی روسیه در آخال، به زیان هر دو کشور انگلستان و ایران است تأکید کرد، ایران باید مدعی آخال شود. .ناصرالدینشاه نیز اعلام کرد: وقتی روسها به سوی جنوب اترک پیشروی کردند، دولت انگلیس با این اقدام مخالفتی نکرد و دولت ایران ناگزیر شد با حضور آنان در ساحل شمالی اترک موافقت کند (اسناد وزارت خارجه، سند شماره 123).
رونالد تامسون (Ronald Thomson) که جانشین برادرش تیلر تامسون (Taylor Thomson) شده بود نیز، کوشید ایران را به مقاومت برابر روسها تشویق کند. وی به بیتفاوتی دولت ایران اعتراض و اظهار کرد: «ما از ایران به عنوان یک دولت انتظار داریم سرزمین خود را گذرگاه روسیه قرار ندهد» (اسناد وزارت خارجه، سند شماره 48) و هشدار داد: «اگر ایران به روسیه اجازه دهد از سرزمینهایی که ادعای حاکمیتش را دارد، عبور کند و مسیر این کشور به سوی مرو وهرات را هموار نمود و یا با فراهمکردن ملزومات به آنها کمک کند، این اقدام به منزلة دشمنی با انگلیس تلقی خواهد شد» (اسناد وزارت خارجه، سند شماره 152).
تامسون که از پاسخ ایران ناامید شده بود، در چرخشی آشکار، در گزارش به لندن اعلام کرد: «تابعیت ترکمنها از ایران به علت عدم اعتماد و بیمیلی شدید بین دو طرف غیرممکن است و بههیچوجه، صلاح نیست دولت ایران را تشویق کنیم که مرو را کنترل کند؛ بلکه باید بکوشیم افغانستان با قبایل ساکن مرو و ترکمانان بین سرغاب و هرات متحد شوند؛ زیرا این قبایل با افغانها دارای یک مذهب هستند و آمادگی این اتحاد بین آنها بیشتر است» (اسناد وزارت خارجه، سند شماره50).
برخی از سیاستمداران انگلیسی، در ابتدا میپنداشتند روسیه برای جلب رضایت سرمایهداران و با انگیزة تأمین امنیت بازرگانی، میکوشد بر خانات شرق دریای خزر تسلط پیدا کند؛ اما به مرور، دریافتند که هدف اصلی آنان، کسب امتیاز در اروپا بوده است (مکنزی، 1378: 9 و 10)؛ بنابراین، در سال 1294ق/1877م، با حمایت از دولت عثمانی، مانع عبور روسیه از تنگههای بسفر و داردانل و دستیابی این کشور به دریاهای آزاد و گرم شدند. پس از این ناکامیها، روسیه باز به آسیای مرکزی روی آورد. روسیه به تقویت قوای خود، در شرق دریای خزر پرداخت و نیروی عظیمی را به سوی آخال فرستاد. جاسوسان روسی نیز به مرو اعزام شدند تا اطلاعات لازم را جمعآوری کنند. روسیه که از احتمال بروز جنگ با انگلیسیها، بر سر عثمانی و مسئله تسلط بر تنگههای داردانل و بسفر نگران شده بود، به پیشروی در آسیای مرکزی و افغانستان توجه بیشتری کرد و کوشید، هندوستان را از این طریق تهدید کند (نصر، 1363: 313)؛ لیکن با مقاومت اهالی آخال و مرو که به توپخانه نیز مجهز بودند، روبهرو شد و عقبنشینی کرد (۳۸۴ :krauss, 1973). ترکمنها پس از این پیروزی، تا حدی انسجام خود را بازیافتند و به زدوخورد با قوای مهاجم پرداختند (اسکوبلف، بیتا: 35).
سرانجام روسیه پس از مدتی وقفه و تثبیت مرزهای خود با افغانستان، بار دیگر به تحکیم پایههای قدرتش در مناطق ترکمننشین پرداخت. به همین منظور، ژنرال اسکوبلوف (Skublov) را به فرماندهی قوای روس در این مناطق برگزید. او نیز که موضوع حملونقل را مشکل اصلی حضور روسیه میدید، در سال 1297ق/1879م، راهآهنی از سواحل شرقی دریای خزر، به طرف مناطق داخلی آسیای میانه احداث و لشکر جدیدی برای سرکوبی ترکمنها اعزام کرد (ریوکین، 1366: 25). در همین سال، اسکوبلوف با نیرویی درخور ملاحظه، از قزلسو راهی آخال شد و این نیروها با وجود مقاومت شدید، دژ گوگتپه را گشودند (سایکس، 1380: 2/516). امپراتور روسیه نیز در 25جمادیالثانی1298/25مه1881، طی فرمانی ناحیه تکه را ضمیمه روسیه اعلام کرد. انگلستان نگرانیاش را از وضعیت این مناطق ابراز کرد و روسها طبق معمول، تضمینهایی در این باره دادند (ترنزیو، 1363: ۹۹ تا 100). در این بین، ایران که توان مقابله با یورش روسیه به سرزمینهای مورد ادعا را در خود نمیدید، تلاش کرد دستکم، با انعقاد قراردادی مرزهای خود با آن دولت را قطعی کند. در زمان صدارت میرزاحسینخان سپهسالار، کمیسیونی از نمایندگان ایران و روسیه تشکیل شد و سرانجام در سال 1299ق/1882م، با انعقاد معاهده آخال، مرزهای ایران و روسیه در شرق دریای خزر تعیین شد و حق حاکمیّت ایران بر مرو و آخال و سایر نواحی ترکستان از بین رفت (اسناد وزارت خارجه، سند شماره 13۰6).
بدینترتیب، روسیه مالک آسیای مرکزی شده و عشقآباد، مرکز سیاسی و تجاری مناطق ترکمننشین شد. روسها خان خیوه را دوباره به قدرت رساندند و مرو را جزو سرزمین خیوه قرار دادند. با این ترفند، این شهر را که مرکز تقاطع جادههای خیوه و بخارا بود و از طریق سرخس، به ایران و از پنجده و گردنه ذوالفقار، به هرات میپیوست، تصرف کردند. با تصرف مرو، روسیه دیگر نیازی به تحریک ایران برای تسخیر هرات نداشت؛ زیرا آنها در این ناحیه، پادگانی عملیاتی ایجاد کردند و چندین سپاه را برای اهداف بعدی خود، در آن جای دادند (ترنزیو، 1363: 101). تصرف مرو امکان تعمیر و بهبود پادگانهای کنار جیحون و برقراری ارتباط بین آنها را ایجاد میکرد و با خطوط امن و مستقیم، به دیگر نواحی امپراتوری متصّل میشد (مکگرگر، 1368: 237).
انگلستان ناخشنودی خود را از معاهده آخال، به دولت ایران گوشزد کرد و به عبور نیروهای روسیه از دو فرسخی سرخس هشدار داد. این کشور همچنین از اینکه حاکم خراسان اجازة ساختن راه مشهد به مرز روسیه را داده بود، به دولت ایران اعلام خطر کرد (قاضیها، 1380: 31؛ سند شماره 108). این معاهده امنیت هندوستان را به مخاطره میانداخت و انگلیسیها سفیر ایران در لندن را اینگونه سرزنش کردند: «خوب شد، هرات را از شما گرفتیم و گرنه آن را هم به روسیه میبخشیدید» (سارلی، 1373: 1/316). ناصرالدینشاه نیز معتقد بود «وقتی انگلستان به عنوان یک دولت قوی نمیتواند جلوی روسیه را بگیرد، طبیعی است ایران نیز توان چنین کاری را ندارد» (سارلی، 1389: 1).
روسها که در معاهده آخال به اهداف خود رسیده بودند، مصمم بودند، مرو را به صورت رسمی ضمیمه قلمروشان کنند. به این منظور، با رؤسای ترکمن قراردادهایی امضا کردند و با تحتالحمایه قراردادن سرکردگان و ریشسفیدان مرو، تبلیغ کردند برای ازبینبردن اوباش غارتگری که به آزار اهالی میپرداختند، مرو را تصرف کردهاند تا در آن امنیت برقرار کنند. این تبلیغات نتیجه بخشید و در 18شعبان1301ق/13ژانویه1884، رؤسای ترکمن طی نامهای از تزار تقاضا کردند، مرو را جزو امپراتوری روسیه اعلام کند. وزیر خارجه روسیه نیز، به سرادوارد تورنتون (Sir Édouard Thornton)، سفیر انگلیس، اطلاع داد که تزار تقاضای تابعیت ترکمانان را پذیرفته است. وی اعلام کرد روسیه قصد عبور از رود تجن را ندارد؛ لیکن اگر شورشیان سرکوب نشوند، قبایل دیگر نیز حرکات آنان را سرمشق قرار خواهند داد. بدین ترتیب، در آغاز سال 1302ق/1884م، قوای روس وارد مرو شدند (کاووسی عراقی، 1373: 231).
انگلیسیها که نتوانستند جلوی تصرف مرو را بگیرند، توسط فردی به نام سیاهپوش، در این منطقه، شورشی علیه روسیه راه انداختند (آرشیو وزارت خارجه، سند شماره 18 و 9/39) سیاهپوش میکوشید با حمایت انگلیسیها و امیر افغانستان، جلوی تسلط روسیه را بر ترکمنهای مسلمان بگیرد و اتحادی بین ترکمنها و افغانها، بر ضد روسیه برقرار کند (آرشیو وزارت خارجه، سند شماره 103 و 9/140). قاجارخان از دیگر کسانی بود که در مرو قیام کرد. وی با سیاهپوش متحد شد و عملیات متعددی برضد روسها انجام دادند؛ لیکن این مبارزات را روسیه در هم شکست و ترکمنها به درون بیابان متواری شدند. چندی بعد نیز، قاجارخان و سیاهپوش دستگیر و به کالوگا تبعید شدند (سارای، 1378: ۲۹۹ و 300).
الحاق مرو برای تجارت روسیه با خانات ترکمن و ایران، نقش حیاتی داشت و ارتباط ارتشهای این کشور را در آسیای میانه با هم برقرار میکرد. انگلیس به علت درگیری در سودان و مصر، واکنش تندی در برابر روسیه نشان نداد؛ لیکن با ساخت راهآهن یوتا و تعیین حدود مرزهای افغانستان، برای حفظ مستعمرات خود در آسیا، اقدام کرد (مکنزی، 1378: 10).
تثبیت مرزهای روسیه با افغانستان
پس از این شکست، روسیه برای مدتی از پیشروی در مناطق ترکمننشین بازماند و متوجه افغانستان شد. ژنرال استولیتوف (Stulytov) برای برقراری روابط به افغانستان اعزام شد و در ملاقاتی که بین وی و امیر افغانستان روی داد، امیرشیرعلی پذیرفت که در صورت اعزام قوای روسیه به ترکستان، بیطرف بماند. روسها نیز، قول حمایت مالی و سیاسی به وی دادند.
در این مرحله، روسیه به این نتیجه رسیده بود که رویارویی با انگلیس اجتنابناپذیر است و باید در آسیا، به حریف حمله کند تا بتواند در اروپا، با شرایط آسانتری با این کشور کنار بیاید (ترنزیو، 1363: 93). برای خنثیکردن این اقدامات، انگلیس یکی از مأموران خود را به افغانستان فرستاد؛ اما امیرشیرعلی به او اجازه ورود نداد و درگیریهایی که در سطح منطقه و خارج از آن، در حوزه آسیای صغیر، پیش آمد مانع پیشروی روسیه در افغانستان شد؛ لیکن این امر بر انگلیس که امیر افغانستان را تحتالحمایه خود میدانست، بسیار گران آمد. سرعت پیشروی روسیه به سوی مرزهایی که از حدود ۲هزار مایل (۳هزار و ۲۰۰کیلومتر) در آغاز قرن نوزدهم، به کمتر از چندصد مایل (۱۶۰کیلومتر) و در برخی قسمتها مانند پامیر، به کمتر از 20مایل (۳۲کیلومتر) رسیده بود، دولت انگلیس را بسیار نگران کرد (هاپکرک، 1379: 19).
افغانستان مهمترین سرزمین حائل بین روسیه و مستعمره انگلیس، یعنی هند بود و تا زمانی که دولتی ضد انگلیسی در آن بر سر کار نبود، آن کشور از پیشروی روسیه در آسیای مرکزی چندان بیمناک نمیشد (مکگرگر، 1368: 2/۲۴۰ و 241)؛ اما افغانستان در مرزهای هند بوده و نفوذ روسیه در آن، برای منافع انگلیس بسیار مخاطرهآمیز بود. به همین علت، انگلیسیها به خان کلات نزدیک شدند و با انعقاد عهدنامه یعقوبآباد، وی را تحتالحمایه خود قرار دادند. سپس، با عهدنامه لیتن، کویته را اشغال کردند و بدین ترتیب، پایة نفوذ انگلیس در جنوب و جنوبشرقی افغانستان مستحکم شد (ترنزیو، 1363: 90 و 91).
روسیه در سال 1300ق/1882م، با تصرف مناطق شرقی دریای خزر و ترکستان، به روستای ترکمننشین پنجده، از مناطق راهبردی در مرز افغانستان، رسید و کوشید اهالی آنجا را با خود متحد کند و علیه دولت مرکزی بشوراند. به نوشته یکی از مورخان افغانی، دولت وقت افغانستان انتظار داشت در برابر خدماتش، اهالی پنجده پشتیبان حکومت باشند؛ لیکن آنان به تحریک روسها، سر از اطاعت برتافتند و راه مخالفت در پیش گرفتند (کاتبهزاوه، 1373: 86).
در اوایل سال 1302ق/1884م. طوایف ساریک و سالور ساکن پنجده، در برابر تجاوز افغانها، از روسیه تقاضای حمایت کردند. کماروف (Komarov)، فرمانده روسی، نیز اعلام کرد این منطقه ترکمننشین است و افغانستان نباید، در امور آن دخالت کند (مفتاح، 1375: 261). افغانها این هشدار را نادیده گرفتند و دوشان و شقنان، در ساحل راست آمودریا را تصرف کردند (سایکس، 1380: 2/۱۵۹ تا 162). ارتش روسیه نیز بیدرنگ، در سال 1302ق/1884م پنجده، آقتپه، حدود چمنبید و چشمهسلیم را به تصرف درآورد و برای گشودن آقرباط و ذوالفقار حرکت کرد. امیر افغانستان که توان مقابله با آنان را نداشت، از انگلیسیها کسب تکلیف کرد و به توصیة آنان، پنجده را واگذار کرد (ریوکین، 1366: 26؛ کاتبهزاوه، 1373: ۱۴۷ تا 149). در پی ناکامی سیاست انگلیس در افغانستان، آن کشور به این نتیجه رسید که تنها راه جلوگیری از پیشروی روسیه، توافق دربارة آسیای مرکزی و مشخصکردن مرز بین افغانستان و نواحی تابع روسیه است. به همین انگیزه، نمایندگان دو طرف مذاکرات خود را آغاز کردند (ترنزیو، 1363: 101 و 102). در این مقطع، انگلیس با فرانسه بر سر تسلط بر مصر، به شدت در رقابت بود و همین امر، انگیزة آنان را برای کنارآمدن با روسیه بیشتر میکرد. سرانجام طی موافقتنامه 30ذیعقده1302/10سپتامبر1885 که در لندن به امضا رسید، مرزهای افغانستان و روسیه از هریررود تا خواجهصالح، در کنار جیحون، تعیین شد (ترنزیو، ،1363: ۱۱۵ و 116). در اثر اختلافاتی که درباره خواجهصالح وجود داشت، سرانجام طی پروتکلی که در 16شوال1305، بین روسیه و افغانستان به امضا رسید، خط مرزی از دوکچی تا جیحون تثبیت شد (اسناد وزارت خارجه، ج79: 388).
پس از مشخصشدن مرزهای افغانستان، رقابت روس و انگلیس در منطقه شکل جدیدی به خود گرفت و هر دو کشور میکوشیدند دولتهای ایران و افغانستان و طوایف مرزی را به سوی خود متمایل کنند تا از این طریق، بر منافع رقیب تأثیر بگذارند. روسیه نیز سیاست نظامی خود را به بازرگانی تغییر داد و به مرور نمایندگیهای سیاسی، در بنادر و شهرهای مختلف ایجاد کرد. این کشور همچنین، جاسوسانی را در لباس افراد عادی به سوی مناطق حایل گسیل میکرد و از تجارت نیز، در جهت منافع خود سود میبرد (کرزن، 1373: 1/264). انگلستان نیز مرکز فعالیت خود را به شرق ایران و افغانستان منتقل کرد و رقابت شدیدی بین دو کشور، در این منطقه به وجود آمد.
نتیجه
سیاست خارجی پترکبیر را در خصوص دستیابی به هند و آبهای آزاد، جانشینان او بیوقفه پیگیری کردند و پس از تصرف کامل هند توسط انگلیس و شکست ناپلئون در اروپا، توجه تزارها بیشتر به آسیا معطوف شد. روسیه پس از شکستدادن قوای ایران و تصرف غرب دریای خزر، به آسیای میانه چشم دوخت و با سیاستی آرام و مؤثر حاکمیت خود را طی چند دهه، به این نواحی تحمیل کرد. این کشور نخست، از طریق برقراری روابط اقتصادی جای پایی باز کرد و سپس، با اعزام هیئتهای تحقیقاتی و جاسوسان ورزیده، شناخت کاملی از جغرافیای منطقه و روحیات اهالی به دست آورد. آنگاه نوبت به حضور نظامی رسید که به بهانة دستبرد به کاروانهای تجاری شروع شد. ایجاد خطآهن و تقویت ناوگان کشتیرانی در دریای خزر نیز، سیل تجهیزات و سربازان را به آسیای میانه سرازیر کرد. خاننشینهای این ناحیه یا از بین رفتند یا تحتالحمایه تزار قرار گرفتند؛ سپس، نوبت به افغانستان رسید.
دولت قاجار که پس از قرارداد ترکمانچای مقهور روسیه شده بود، به علت شورش ترکمنها و مشکلات داخلی، از مقابله با پیشروی روسیه در آسیای میانه نیز عاجز ماند و ناگزیر، جدایی افغانستان توسط انگلستان را نیز پذیرفت. در این بین، انگلستان که در آغاز قرن نوزدهم میلادی منافع خود را در کنارآمدن با روسیه میدید و توسعهطلبی روسیه در شرق دریای خزر را چندان جدّی نگرفته بود، با بازشدن پای روسیه به افغانستان، احساس خطر کرد؛ پس دیپلماسی فعالتری را در این سرزمین، در پیش گرفت. روسیه درصدد بود همان سیاستی را که در حضور تدریجی، در آسیای میانه، در پیش گرفته بود، در افغانستان نیز اجرا کند؛ لیکن انگلیس که تاوان غفلت در آسیای میانه را با نزدیکشدن حریف، به مرزهای هند پرداخته بود، این بار واکنش نشان داد. انگلیس با پادرمیانی بین روسیه و امیر افغانستان، مرزهای این کشور با روسیه را تثبیت کرد و بهانه پیشروی بیشتر را از رقیب استعماری خود گرفت. دیپلماسی انگلیس در ایران و افغانستان، نقطه پایانی بر توسعهطلبی روسیه در سرحدات هند نهاد و مانع دستیابی این کشور به اقیانوس هند شد.
مرور سیاست خارجی روسیه در آسیای میانه، روشن میکند که این کشور مانند شطرنجبازی ماهر، از تمامی فرصتهایی که اشتباهات حریف در اختیارش میگذاشت، بهخوبی بهرهبرداری میکرد و بیآنکه شتابی برای انجام حرکتهای اضافی داشته باشد، پیروزی نهاییاش را تدارک میدید. برقراری مناسبات اقتصادی، شناسایی و انجام مطالعات میدانی، بازیهای سیاسی و سرانجام استفاده از قدرت نظامی و بهکارگیری روشهای ملاطفتآمیز و جذب اهالی مناطق اشغالی، همگی از ابزارهای موفقیت این کشور، در استیلا بر سرزمینهای شرق دریای خزر بودهاند.