شال‌بافی کرمان در دوره قاجار(1296-1209)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

چکیده شالبافی و بافت منسوجات پشمی از سابقه دیرینه‌ای در کرمان برخوردار است و پشم و شال کرمان از مهم‌ترین کالاهای صادراتی کرمان تا قبل از دوره قاجار بود. این صنعت در دوره قاجار شکوفا شد و کرمان مهمترین منطقه شالبافی در ایران بود. بخش مهمی از رشد این حرفه ناشی از محیط جغرافیائی کرمان و نواحی آن بود که باعث می‌شد پشم و کرک مرغوبی در این منطقه به عمل آید. گسترش این حرفه جمعیت انبوهی از شالبافان و بافندگان را پدید آورد که تقریبا دوسوم جمعیت شهر کرمان را تشکیل می-دادند و منشا حرکت‌های اعتراضی در اواخر قاجاران شدند. شرایط نامناسب زیستی و بهداشتی، فقدان قوانین حمایتی، نداشتن شورا و صنف، شکاف طبقاتی و اجتماعی کرمان، مهمترین مشکلات این قشر عظیم بود که آنها را وا می‌داشت تا نسبت به این شرایط نامناسب واکنش‌هائی مستقیم و غیر مستقیم بروز دهند. در اواخر دوره قاجار، فرش‌بافی رونق گرفت و جای شالبافی را گرفت. از این رو پژوهش حاضر در پی آن است شالبافی و بافندگی در کرمان دوره قاجار و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موثر بر بافندگان را بر پایه روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع تاریخ محلی کرمان، سفرنامه‌ها و آثار جدید بررسی کند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Kerman shawl weaving in Qajar era (1794-1878)

چکیده [English]

Abstract Shawl weaving and woven wool fabrics has a long history in Kerman, as Kerman wool and shawl were the most important exported cargos before qajar era, but this industry improved in that era, as well Kerman changed in to the most important place on shawl weaving in Iran. a part of this job improvement was due to Kerman districts geographical environment, that cause to produced good quality wool and soft wool. The improvement of this job, cause to 2/3 of Kerman population work as shawl weaver and knitter that became the beginners of protests in end of qajars. The biggest problems of this big group of people were unsuitable health and life, no supporting laws, no trade and council :::::union:::::s, economical and social gap in Kerman that they reacted directly and indirectly. So carpet weaving has been flourished and replaced shawl weaving in late Qajar era. Therefore this research wanted to consider carpet, shawl weaving, the effective conditions of economical, social and political on weavers and knitters by using descriptive and analyzed method and Kerman local sources, itinerary and new works.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Wool
  • Shawl Weavers
  • Carpet Weavers
  • Kerman
  • Qajar

مقدمه

شالبافی در هند و ایران از رونق چشمگیری برخوردار بوده است. در هند، کشمیر مهمترین منطقه شالبافی بود و در ایران هم دو منطقه خراسان و کرمان کانون شالبافی بودند. در کرمان از گذشته­های دور تا دوره معاصر، بستر مناسبی برای شکل­گیری فعالیت­های کارگاهی و صنایع دستی وجود داشته است. فرشبافی و شالبافی از جمله صنایع دستی پرارزشی بودند که در این سرزمین سر برآوردند. شالبافی حداقل از یک هزاره قبل از دوره قاجار در کرمان حرفه پررونقی بود؛ اما در دوره قاجار به اوج شکوفایی و بالندگی رسید و جمعیت عظیمی از بافندگان شال شکل گرفت که در برخی از منابع تا دوسوم جمعیت کرمان هم ذکر شده‌اند. شال به کالایی مهم در تجارت و اقتصاد کرمان تبدیل­شد و شالبافان در برهه زمانی دهه آخر قرن سیزدهم، در کرمان منشأ اعتراضات عمده­ای بودند. در شورش نان و درگیری شیخی و متشرعه حضور فعالی داشتند و پای ثابت اعتراضات و تحصن­ها بودند. از این رو، سؤال اصلی این است که چه عواملی به شکل­گیری و گسترش شالبافی در کرمان دوره قاجار منجر شد و علت حضور آنها در صحنه اجتماع کرمان و اعتراضات آن­ها چه بود؟ بر این پایه، با استناد به منابع تاریخ محلی کرمان، سفرنامه­ها و پزوهش‌های جدید فرضیه پژوهش با رهیافتی تاریخی به بوته نقد و بررسی گذاشته شده و تحقیق پیش رو در پی آن است تا علت سربرآوردن این قشر عظیم شالباف و فرشباف را در صحنه اجتماعی کرمان و از این رهگذر حضور فعال آنان را در تحولات اجتماعی این شهر بررسی کند.

از آن‌جا که بافندگی گویای اقتصاد کارگاهی در کرمان بود و آن­ها کارگر محسوب می­شدند و ظهور آن­ها نشان­دهنده تغییر و تحولات اقتصادی و فرارفتن از کشاورزی به اقتصادی کارگاهی و صنعتی بود، پژوهش حاضر می­تواند بر شرایط زیستی و معیشتی کارگران و روابط موجود بین کارگر و کارفرما در مرحله ظهور این قشر پرتو افکند.

 

پیشینه شالبافی

شالبافی از صنایعی است که در جغرافیای ایران به وجود ­آمد و از  ایران به شبه قاره هند انتقال یافت(عطائی، 1387: 393). ظاهرا شال به معنای پتوست که یکی از امرای همایون به نام میرزا حیدر در هند، هنگام دریافت دو تخته پتو آنها را شال نامید و این نام روی آنها باقی ماند؛ زیرا این امیر از اهالی کاشغر بود که آنها پتو را به زبان کاشغری شال می­گفتند (عطائی، 1387: 395).

یکی از مراکز مهم بافندگی ایران از گذشته­های دور کرمان است که نواحی آن از دیرباز به صنایع بافندگی و پشمی می­پرداختند و این صنایع حداقل از یک هزاره قبل از قاجاران در کرمان برقرار بوده است. بم یکی از شهرهایی بود که در قرن چهارم هجری پارچه­های پنبه‎ای و نخی زیبایی تولید می­کرد که فوق­العاده بادوام و برای چند سال قابل نگهداری بود. بخش مهمی از لباس سلاطین را بافندگان در بم تهیه می­کردند. پارچه‎ها و منسوجات تهیه شده در بم نه تنها در بازارهای داخلی به فروش می­رفت؛ بلکه بخش مهمی از آن به عراق و مصر هم صادر می­شد(ابن حوقل، 1345: 77). از دیگر نواحیی که بافندگی در آن سابقه طولانی دارد، راین از توابع کرمان و ناحیه زرند است که پارچه­هایی شبیه به بم و با کیفیت عالی تولید می‎کردند و بخش مهم آن صادر می­شد(مؤلف ناشناخته،1372: 370؛ مقدسی، 1361: 688؛ اصطخری، 1347: 144).

بارتولد در مورد پیشینه شالبافی و قالیبافی در بم و کرمان می­نویسد: «... در آن زمان(قرن دهم میلادی) بافتن شال‎های کرمان که تا به امروز معروف است، در بم تمرکز یافته بود.... در این زمان، علاوه بر شال­های کرمان، قالی‎های کرمان نیز اشتهار خاصی دارند. جغرافی‌نویسان قرن دهم میلادی از قالیبافان کرمان ذکری نمی­کنند؛ ولی این طرز صنعت بافندگی در قرن چهاردهم میلادی در زمان تیمور دائر بود» (بارتولد، 1308: 198).

مارکوپولو،جهانگرد ونیزی نیز از کارهای دستباف باشکوه کرمان یاد می­کند؛ از پارچه­های ابریشمی و حریر که به دست دختران و زنان کرمانی و با ظرافت و زیبایی بسیار تهیه می­شده، از پرده­های زیبایی که انسان را جادو می­کند(میلیونه،1390: 55). باستانی پاریزی از این گفتار نتیجه گرفت که مقصود مارکوپولو از این واژه‌ها، قالی، شال و پتوی کرمانی است(باستانی پاریزی، 1384: 92).

 

رونق شالبافی در دوره قاجار

در ابتدای دوره قاجار و با قتل­عام­های مهیب و ویرانی‎هایی که سپاه آغامحمدخان به بار آورد، هم اهالی کرمان و هم پرورش گوسفند از آن بی‌بهره نماندند و نتیجه این شد که تجارت پشم در کرمان به کلی مختل و نابود شد(گریوز، 1388: 361). در واقع، از اواخر صفویه (1135-905ﻫ.ق/1499-1722م) و دوره­ بعد از نادر (1160- 1148ﻫ.ق/1735-1747م) و آغاز زندیان (1163-1209ﻫ.ق/1749-1794م) و نیز در آغازین سال­های سلسله قاجار، صنایع ایران به طور کلی و صنایع پشمی به‌خصوص، متأثر از ناامنی این ادوار رونق چندانی نداشت؛ اما با تثبیت دولت قاجار شالبافی و تجارت پشم، رفته‌رفته به اوج شکوفایی و بالندگی خود رسید و شالبافی به پررونق­ترین صنعت کرمان در دوره قاجار تبدیل شد که علاوه برجنبه‎های اقتصادی و تجاری، از جنبه سیاسی و اجتماعی هم بسیار مهم بود. باستانی پاریزی در این خصوص می‎نویسد:« شالبافان یک طبقه اجتماعی مهم را تشکیل دادند، و طبقات بازاری ثروتمند کرمان بیشتر تجار شال و قالی بوده­اند و البته، طبقه عامه و اکثریت مردم شهر نیز گروه عظیم بافنده؛ یعنی شالباف­ها و قالیباف­ها بودند.» (باستانی پاریزی، 85: 150)

بنا به گزارش کیت ابوت در نیمه قرن نوزدهم، کرمان در سال 1850-1849م /1267-1266ﻫ.ق، 25000 نفر جمعیت داشت، 2200 کارگاه شالبافی، 220 کارگاه پشم­بافی؛ به غیر از حدود 325 کارگاه که متعلق به 9 روستای اطراف آن بود(عیسوی، 1362: 413). به نظر می­رسد برای رونق شالبافی باید جایگاه ویژه­ای برای حمایت­های امیرکبیر قائل بود؛ زیرا این برهه دوره صدارت او بود؛ اما پس از امیر و به‌رغم حمایت خاص شاه از این صنعت، از اعتبار و رونق آن کاسته ­شد و تعداد دستگاه‌های شالبافی کاهش چشمگیری داشت(خانیکوف، 1375: 211). این حرفه در دو دهه بعدی رشد محسوسی را نشان داد. شالبافی در اواخر قرن سیزدهم؛ یعنی در 1291ﻫ.ق/1874م که سال تألیف کتاب جغرافیای وزیری بود، در اوج رونق خود قرار داشت؛ دوازده هزار دستگاه شالبافی که حداقل بیست و چهار هزار نفر از جمعیت چهل و یک هزار نفری کرمان درآن­ها مشغول به کار بودند(وزیری، 1385: 115و 121). اگر افرادی که در سایر مشاغل شالبافی فعالیت می­کردند، به بیست و چهار هزار نفر در بالا افزوده شود، این نتیجه حاصل خواهد شد که تقریباً بیش از دوسوم جمعیت کرمان در زمینه شالبافی و حرفه­های مرتبط با آن فعالیت داشتند. در این زمان بیشترین حجم صادرات کرمان را نیز انواع و اقسام شال و منسوجات پشمی تشکیل می‌داد(وزیری، 1385: 119).

تعداد زیاد دستگاه­های شالبافی، از یک سو حاکی از رونق این صنعت در کرمان دوره قاجار بود و از سوی دیگر، نشان‌دهنده عدم‌تمرکز و شکل­گیری کارخانه و در نتیجه، عدم انباشت سرمایه بود. تولید هنوز به صورت کارگاهی و پراکنده بود، بیشتر جنبه مصرف داخلی داشت و کمتر رقابتی و برای صادرات خارجی بود. نکته مهم دیگری که در مورد این جمعیت باید توجه داشت، این است که شال « اکثر به‌دست اطفال خردسال بافته می­شد» ( سایکس، 1336: 234) و از طرف دیگر، زنان نیز با کار خود کرک و پشم را تهیه می­کردند و به شالبافان و جولاهان(نساجان) می‎فروختند (وزیری، 1385: 166). از این رو، به نظر می­رسد باید این جمعیت عظیم را در چارچوب نظریه تقسیم کار اجتماعی و همبستگی ناشی از آن فهم و تبیین نمود. جامعه ایران و کرمان هنوز در مرحله کشاورزی سیر می­کرد و جامعه­ای روستایی بود که همبستگی چنین جامعه­ای و قوانین آن ناشی از همبستگی مکانیکی بود که منشأ آن اشتراک برخی از حالات وجدان در میان کلیه اعضای یک جامعه است (ر.ک: دورکیم، 1359، 133-89). بالطبع در چنین جامعه­ای نوع خاصی از تقسیم کار اجتماعی به وجود آمده بود که افراد خانواده خود را ملزم به حفظ خانواده می­دانستند و هر کدام در حیطه توانایی­های خود مسؤولیت­هایی را به دوش می­گرفتند. کارهای سخت کشاورزی و دامداری بر عهده پدر قرار گرفته بود و مادر خانواده ضمن انجام وظایف مادری و همسرداری به اقتصاد خانواده نیز کمک می­کرد و فرزندان نیز به نسبت توانایی و نیروی خود در این امر مشارکت می‎کردند.

چند سال بعد (1879م/1297ق)، یک نفر مأمور انگلیسی که برای ایجاد خط تلگراف به کرمان رفت، از کاهش شالبافان گزارش داد و تعداد آنها را پانزده هزار نفر ذکر کرد(تلگرافچی، 1362: 205). سایکس پایه‎گذار کنسولگری کرمان(رابینو، 1363: 146)، تعداد دستگاه‎های شالبافی کرمان را سه هزار دستگاه نوشت که باز هم از آنها کاسته شده بود(سایکس، 1336: 235). این کاهش دستگاه­ها و تعداد شالبافان را باید تحت‌تأثیر تجارت جهانی و داخلی ارزیابی کرد. در این دوره، کاشت تریاک رونق گرفت و از طرف دیگر، سرمایه‌داران و تجار نیز سرمایه خود را در تجارت فرش به کار انداختند؛ زیرا تقاضای بیشتری برای آن وجود داشت. بین سال­های 1914-1850م./1333-1267ﻫ.ق ابریشم و منسوجات در زمینه صادرات به شدت سقوط کرد و در عوض، پنبه خام و فرش جای آن­ها را گرفت. منسوجات پنبه­ای و پشمی از 23درصد صادرات در سال 1850م/1267ﻫ.ق، به 1 درصد در 1880م/1298ﻫ.ق رسید که در سال 1913-1912م. /1332-1331ﻫ.ق نیز همین 1درصد را نشان داد. این نوع منسوجات در زمینه واردات هم کاهش داشت و از 23درصد واردات در سال 1850م./1267ﻫ.ق به 5 درصد در سال 1913-1912م/1332-1331ﻫ.ق کاهش یافت. به جای آن­ها فرش که در سال 1850م./1267ﻫ.ق صفردرصد را نشان داده بود، در سال 1880م/1298ﻫ.ق 4 درصد حجم صادرات را اشغال کرده بود و در سال 1913-1912م/1332-1331ﻫ.ق به 12درصد رسید و از نظر حجم و ارزش رقم بسیار بالایی بود(عیسوی، 1362: 206-205). بر اساس اسناد پارلمانی انگلستان در سال 1905-1904م./1323-1322ﻫ.ق، فرش کرمان 92/94 درصد کالاهای صادراتی کرمان به هند و اروپا را تشکیل می‎داد؛ در حالی که پشم نیز 28/. درصد صادرات کرمان به این مناطق را تشکیل داده بود(کمالی، 1390: 399). در سال‎های بعدی هم مهمترین محصول صادراتی کرمان فرش بود. شال هم در این برهه صنعت رو به زوالی بود که بیشتر به عثمانی صادر می­شد(کمالی، 1392: 167).

 یکی دیگر از علل رکود شالبافی را باید در تعرفه­های گمرکی دانست. بر اساس قرارداد گمرکی 1320ق /1902م مابین دولتین ایران و روس، صادرات قالی پشمی، پشم و پارچه پشمی، و واردات پشم آزاد بوده است و برای واردات بر قالی پشمی و پارچه به ترتیب، سه و هشت قران حق گمرک بسته شده بود (جمال‎زاده، 1384: 40). به همین علت، پشم انبوهی به کشورهای اروپایی و به‌خصوص به روسیه، هند و انگلستان و عثمانی صادر می­شد(جمالزاده، 1384: 33) و به صورت کالای پشمی به کشور بازمی­گشت و صنایع پشمی داخلی از این رویه ضربه خورد.

 

علل رونق شالبافی در دوره قاجار

یکی از علل اصلی رشد این صنعت در دوره قاجار، پیشینه بافندگی به طور اعم و شالبافی بود که قرن­ها در کرمان پیشه اهالی بود و بدین ترتیب، تجربه سال­ها کار، به رونق آن در دوره قاجار انجامید. از علل دیگر گسترش و رشد این صنعت، مرغوبیت ماده اولیه آن؛ یعنی کرک و پشم بود که تحت تأثیر آب و هوای این منطقه بود. تاورنیه مرغوبیت پشم را ناشی از محیط طبیعی کرمان و علفزارهای این ناحیه دانسته است (تاورنیه، 1336:111). نویسندگان دوره قاجار نیز، کرمان را از نظر اقلیمی مناسب کار بافندگی و آب و هوای این ناحیه را در لطافت جنس بسیار مؤثر دانسته‎‌اند که هیچ نقطه­ای توان رقابت با آن را نداشته‌است (سایکس، 36: 235). مرغوبیت پشم کرمان به اندازه­ای بود که انگلیسی­ها و نمایندگان آنها شیفته آن شدند و این محصول را بر پشم اسپانیا که قبلا مورد توجه آن­ها واقع شده بود، ترجیح می­دادند(گریوز، 1388: 367).

روی آوردن به صنایع دستی، تجاری و کارگاهی به علت جغرافیای خاص کرمان بوده که این فعالیت تجاری و کارگاهی را می­طلبیده و برای فعالیت کشاورزی چندان مساعد نبوده است. به همین جهت، باستانی پاریزی یکی از علل رشد این صنعت را، کارگر ارزان به علت کمبود کارهای زراعتی و صنعتی دیگر می­داند و در ذکر مهم­ترین علت می­نویسد: «بالاتر از همه، مسئله اقتصاد کویری است که اساس آن بر مبنای استفاده از حداقل مواد اولیه و مصالح  با حداکثر کار و نیروی انسانی بود و نتیجه آن مرغوبیت کالاست» (باستانی پاریزی، 1385 :151-152).

بسیاری از حکام کرمان؛ از جمله طهماسب میرزا مؤیدالدوله(1271-1268ق/1851-1854م.)، کیومرث میرزا (1277-1276ق/1859-1860م)، وکیل­الملک اول (1284-1277ق/1860-1867م) ووکیل­الملک ­دوم (1295-1285ق/1868-1878م) در ترقی صنعت شالبافی کوشیدند، که نشان‌دهنده اهمیت صنعت شالبافی نزد کارگزاران حکومت قاجاری بود. در مورد دوره وکیل­الملک اول احمدی کرمانی می­نویسد: « شال کرمان به درجه­ای ترقی کرد که رونق بازار کشمیر بشکست.»(احمدی کرمانی، 1386: 154)

امیرکبیر با حمایت صنایع داخلی نقش مهمی در پیشرفت چشمگیر صنعت شالبافی داشت. سیاست­های حمایتی امیرکبیر از صنایع داخلی در رونق این صنعت و کیفیت شال­های تولیدی کرمان چنان تأثیری داشت که تجار حرفه­ای شال هم در تشخیص این کالا از کالای مشابه کشمیری دچار مشکل می­شدند و آن را با نمونه کشمیری اشتباه می­گرفتند(وقایع اتفاقیه، دهم جمادی­الاول 1267: 1). مستوفی در مورد حمایت امیرکبیر از صنعت شالبافی می­نویسد:« امیرنظام[میرزا تقی‌خان امیرکبیر] در تشویق صنایع بذل جهد نمود و شال‌های کرمانی را به پایه‌ شال‌های کشمیری ترقی داد، و چون بعد از او تشویقی از این صنعت نشد، به حال سابق برگشت؛ ولی اسم «امیری» روی شال ترمه کرمانی ماند» ( مستوفی، 1377، ج 1: 74). با حمایت‎های او بازار شال کشمیری در ایران کساد شد و شال­های امیری- که نام خود را از نام امیرکبیر گرفته بود- جای آن را گرفت و در اعیاد و مواقع دادن خلعت، شال امیری اعطا می­شد(عیسوی، 1362: 457). میرزا آقاخان نوری هم با هدیه‌دادن شال به بزرگان، وزرا، سران عشایر و اقوام، در رونق این صنعت کوشید (باستانی پاریزی، 1385: 184). ناصرالدین شاه هم از یک طرف با خرید و هدیه دادن شال و دستورالعملی که در این باب صادر کرد، به ترقی این صنعت کمک کرد(روزنامه دولت علیه ایران، 1372، ج 2: 922)، از سوی دیگر، خواستار توجه و مراقبت از صناعات و محصولات مهم کرمان، نظیر: شالبافی، فرشبافی، پشم و تریاک کرمان شد تا کیفیت و کمّیت آنها افزایش یابد؛ به‌گونه­ای که سبب رقابت در بازار و جلب مشتری گردد(باستانی پاریزی، 1385: 232).

نواحی مختلف ایالت کرمان نیز در پدید آمدن این صنعت و رشد آن مؤثر بود. جیرفت یکی از این نواحی است که با برخورداری از شرایط مناسب جغرافیایی و زمین­های حاصلخیز زندگی عشایری در آن‌جا رونق داشت و کمپانی هند شرقی هم کرک و پشم این ناحیه را پسندیده و در شمار اقلام صادراتی به هند در آورده بود (وزیری، 1385: 216). نویسنده ناشناسی در دوره قاجار در باره جیرفت می­نویسد: «منافع گاو وگوسفندش زیاد از اندازه و کیف و کمّ شال کرمان که بی­نظیر است و نظیر پشمینه کشمیر اصل ماده آن ]کرک[ جبال بارز(جیرفت) است» (مؤلف ناشناخته، 1385: 393). در حومه کرمان نیز کارگاه­های شالبافی و حرفه‎های مرتبط بدان رونق داشت؛ عده­ای هم در کار تجارت کرک و پشم فعالیت می­کردند و مواد اولیه این صنعت را فراهم می­کردند( وزیری، 1385: 174؛ عیسوی، 1362: 413).

بدین ترتیب و با این ظرفیت­ها و حمایت­ها، شال­های زیبایی تولید شد که « دارای اشکال و نقوش مختلف و بهتر از همه آنها نقش گل و بوته» بود (سایکس، 1336: 234) و « شبیه جنس کشمیری و در نرمی از آن هم عالیتر» (کرزن، 1373، ج2: 625) و« به سهولت از اجناس عالی کشمیری و حاج خلیل­خانی قابل تشخیص نبود»(جمال­زاده، 1384: 81).  

 

رونق فرشبافی

صنعت شالبافی که پیشینه طولانی در کرمان داشت و در قرن سیزدهم از رونق بسزایی برخوردار بود، از اوایل قرن چهاردهم هجری قمری رو به افول گذاشت و موقعیت برتر خود را به فرشبافی داد و پشم و ابریشم مرغوب کرمان در بافت قالی­های مرغوب به کار رفت وشهرت پیدا کرد. فرش کرمانی را از لحاظ نفاست و ظرافت و رنگ­آمیزی فوق­العاده اعلا و ممتاز دانسته­ و از نفیس­ترین صنایع ظریفه­ دنیا معرفی کرده­اند (سایکس، 1336: 233). ایران چند نوع قالی عمل می‏‏آورد: پنبه­ای، پشمی، ابریشمی، پنبه و پشم، پشم و ابریشم؛ ولی قالی­های پشمی بالاترین ارزش را داشتند و تقریبا تمام صادرات ایران از حیث قالی و قالیچه از این نوع بود و از آن جا که کرمان مرغوب­ترین نوع پشم را داشت، بهترین نوع قالی نیز در کرمان تولید می­شد، و از طرف دیگر، بالاترین قیمت فرش هم در انگلستان از آنِ فرش کرمان بود(جمال­زاده، 1384: 20).

رونق و ترقی صنعت فرشبافی تحت‌تأثیر تجارت جهانی، سرمایه‌داران را به سمت این صنعت سوق داد و تجار سایر شهرها و نیز تجار خارجی هم در این زمینه فعالیت کردند و به مرور صنعت شالبافی رونق خود را از دست داد. وزیری در این باره می­نویسد: « از سنه هزار و سیصد و پانزده تا چهار، پنج سال حرفه قالیبافی در کرمان به طوری ترقی کرد و رونق گرفت که تمام اهالی این مملکت از اعیان وخوانین و اعالی و اواسط و ادانی و غیره، هر کس استطاعت و توانی و ده تومان در خود دید، یک دستگاه و بیشتر برای جلب منافع باز نمود. اغلب دستگاه­های شالبافی به قالی­بافی مبدل شد. بسیاری از مردم ترقی کرده صاحب مکنت و ثروت شدند و تمام داد و ستد کرمان و معاملات مردم آن سامان از تجار ترک و غیره منحصر به خرید و فروش قالی بود...»(وزیری، 1385: 115) در سال 1321ق. در بسیاری از نواحی کرمان؛ از جمله راور، هروز و سرآسیا  کارگاه­های قالیبافی دایر و از رونق برخوردار بود (افضل­الملک، 1361: 188-186).

بخش مهم گرایش و سرمایه­گذاری در صنعت فرش تحت‌تأثیر تقاضای خارجی بود و حتی باعث جذب سرمایه هم شد. عیسوی در این مورد می­نویسد:

در دهه 1870م./1287ﻫ.ق نفوذ رو به رشد فرش ایران در اروپا و ایالات متحد آمریکا به تقاضای آن در بازار بسیار افزود. سرمایه­داران بریتانیایی، روسی و آلمانی در این صنعت سرمایه­گذاری کردند و کارخانه­ها و کارگاه‎های بزرگی که گاه صدها کارگر داشتند، در ایران به کار افتادند. تجار ایرانی تبریزی و جاهای دیگر نیز کارگاه­های بزرگی تأسیس کردند؛ اما در واقع حجم عظیم تولید مربوط به مراکز سنتی بود که سرمایه آنها را نیز معمولا کسبه و تجار تأمین می­کردند. میزان تولید بسیار بالا رفت و صادرات چند برابر شد؛ چنانکه در 1914م./1333ﻫ.ق به حدود یک میلیون لیره یا تقریبا یک هشتم کل صادرات ایران رسید(عیسوی، 1388: 499-498).

در کرمان این صنعت از دوره عبدالحسین میرزا فرمانفرما(1312-1309ق) ترقی کرد. بزرگترین سرمایه­گذاران و کارخانه­داران و تجار هم حکام و شاهزادگان بودند(احمدی کرمانی، 1386: 226) و البته، در روستاها که بخش عمده­ای از بافندگی و فرشبافی در آنجا انجام می­شد، اربابان و زمینداران بزرگ این فعالیت سودآور را انجام می­دادند( عیسوی، 1362: 63-62). نقش مهم را در حیات اقتصادی تجار و بازرگانان عمده تشکیل می­دادند که بخش مهمی از آن­ها طبقات متنفذ و شاهزادگان بودند و تجار خرده­پا بیشتر نقش واسطه­های میان شهر و روستا و ایالات مجاور را داشتند. تعداد این اربابان و تجار ثروتمند سال به سال در حال ازدیاد بود. نمونه بارز این تجار بهجت­الملک از حکام کرمان بود. عیسوی در باره او نوشته است: «تا حالا هیچ یک از حکام کرمان مثل بهجت­الملک به چنین ثروت عظیمی دست نیافته است... . وی تمام تولیدات محلی را- گندم، جو، نخود، عدس، پنبه، پشم، کره و غیره و نیز بذر خشخاش و کشتزارهای آن را- ضبط کرده و در انبارها احتکار می­کرد و در فصل زمستان به سه برابر قیمت آن­ها را می­فروخت» (عیسوی، 1362: 63).

در اواخر دوران قاجار و قبل از مشروطه (1323ﻫ.ق /1905م) پیشه بافندگی هنوز شغل اکثریت مردم کرمان بود؛ با این تفاوت که دیگر منحصر به شالبافی نبود؛ بلکه از جمعیت نزدیک به صدهزار نفری کرمان و حومه و 000/60 نفری شهر کرمان، بیشتر آنها در مشاغل پارچه­بافی، شالبافی، قالیبافی، قالیچه و... مشغول بودند و بافندگان تقریبا 78درصد جمعیت شهر کرمان را تشکیل داده بودند(میرزا رضا مهندس، 1386: 139؛ مکتوب از بهرام­آباد، 1323ق: 16).

 

پشم و شال در تجارت ایران و کرمان

تا قبل از دوره قاجار، مهمترین محصول تجاری کرمان پشم بود که تقاضای خارجی زیادی داشت. کمپانی هند شرقی انگلیس از دوره صفوی و بعد در قرن هجدهم رقابت شدیدی را با هلندی­ها برای به دست آوردن پشم کرمان به‌راه انداخت و بالاترین سرمایه­گذاری ممکن را در پشم کرمان انجام داد؛ حتی در مواقع کمیابی، اگر نمی­توانستند بر اثر خرابی­ها و تلف شدن گوسفندان پشم کافی به دست آورند، با پرداخت قیمت گزاف پشم مورد نیاز خود را تأمین می­کردند. به نمایندگان کمپانی توصیه می­شد که پشم کرمان «یگانه قلم تجارتی آن منطقه»؛ به‌خصوص پشم سرخ را پیش خرید کنند و عدم تهیه پشم کافی در کرمان، از نگرانی‎های نمایندگان کمپانی انگلیسی بود(گریوز، 1388: 346-347). در دوره قاجار هم قسمت اعظم پشم کرمان که قیمتش به شدت در حال ترقی بود، به صورت مواد خام به هند فروخته می­شد(عیسوی، 1362: 416).

با این حال، علاوه بر پشم، در میان مهم­ترین کالاهای تولیدی و صادراتی ایران که در کرمان تولید می­شد فرش، انواع شال و انواع قالیچه به چشم می­خورد (عیسوی، 1362: 132). در جدول صادرات ایران هم در سال 1889م./1307ﻫ.ق فرش با000/300 تومان در رتبه سوم صادرات ایران قرار داشت، شال با 000/35 تومان جایگاه بیست و دوم را نشان می­داد و محصولات پشمی با 000/100 تومان به همراه چهار محصول دیگر در جایگاه نهم قرار داشتند. در این جدول، تریاک با 000/900/1تومان در مقام اول و  ابریشم خام با 000/300/1تومان در رتبه دوم قرار دارند(کرزن، 1373، ج2: 665). اگرچه این آمار در سال­های اوج گرفتن فرش و سیر نزولی شالبافی تهیه شده است؛ اما با این همه از اهمیت و جایگاه منسوجات و کالاهای پشمی در صادرات ایران خبر می­دهد و بخش مهمی از فرش صادراتی ایران هم فرش­های پشمی بودند. بیشترین حجم تجارت کالاهای پشمی ایران و آنچه در کرمان تولید می­شد، با دولت­های انگلیس، روس و عثمانی بود. در همین زمینه، بیشترین صادرات پشم ایران نیز بین سال­های 1328-1325ﻫ.ق/1907-1910م. به ترتیب به روسیه، هندوستان، عثمانی و انگلیس بود( جمال­زاده، 1384: 33).

انگلیسی­ها نه تنها منسوجات پشمی ایران را خریداری نمی­کردند؛ بلکه بیشترین واردات پارچه­های ابریشمی و پشمی به ایران را نیز داشتند. بهترین نوع محصول شال هم در کشمیر و در مستعمرات انگلیس تهیه می­شد و پشم کرمان برای تولید آن خریداری می­شد. از همان قرن هفدهم که آنها متقاضی پشم کرمان بودند، ثروت اصلی بریتانیا در ایران از طریق صدور کالای پشمی به دست می­آمد و حتی به نمایندگان کمپانی دستور داده شده بود برای افزایش مصرف پارچه بریتانیایی تلاش کنند و این جزو وظایف آنها بود که سرمایه­گذاری در پشم را بالا ببرند. بخش اعظم پارچه­های پشمی که به هند می­رسید، به ایران صادر می­شد(گریوز، 1388: 348-347).در اواخر قرن نوزدهم و در دوره قاجار هم واردات پارچه­های ابریشمی و پشمی انگلیس با000/800/1 تومان و در صدر واردات به ایران قرار داشت (کرزن، 1373، ج2: 668).

در این میان، بیشترین صادرات شال ایران به عثمانی­ و به مقصد استانبول صورت می­گرفت(سایکس، 1336: 234؛ عیسوی، 1362: 415). بخش مهمی از تجارت شال هم با مناطقی چون ماوراءالنهر و ترکستان صورت می­گرفت که در حوزه روسیه قرار داشتند. علاوه بر آن­ها، کشورهای عربی هم خریدار این کالا بودند (وزیری، 1385: 115).

کشورهای اروپایی نیز دستی در تولید شال و تجارت آن داشتند.در همین روزها که در کرمان توسعه شالبافی مورد توجه قرارگرفته بود، در اروپا نیز کارگاه­های شال­بافی بسیار مهم راه افتاده بود. در فرانسه تقاضا کردند برای شال کشمیری گمرک زیاد وضع کنند، در انگلیس هم شال تولید می­شد(باستانی پاریزی، 1385: 18-217). حاج سیاح، یکی از ایرانیانی که از اروپا دیدن کرده و سفرنامه­ای فراهم آورده است، از کارخانه­های شالبافی در شهر کلمار و بال سوئیس نام می­برد که شبیه به آسیا؛ ولی بسیار منظم به تولید شال می­پرداختند(حاج سیاح، 1363: 239 و 241). در برهه‎هایی همین شال­های تولیدی اروپایی که به صورت انبوه و با کیفیت پایین تهیه و با قیمتی ارزان روانه بازار می­شد، باعث رکود صنعت شالبافی ایران شد (خانیکوف، 1375: 211).

مهم­ترین مسیر بازرگانی و تجارت که کرمان و کالاهای تولیدی آن می­توانست صادر شود، بین بندرعباس و خراسان برقرار بود که کاروان­ها از طریق دو راه یزد و کرمان با این مناطق ارتباط داشتند(عیسوی، 1362: 112). هر چند که جاده کرمان کوتاه‌تر و ارزان‌تر از راه یزد بود؛ ولی یزد بازار شلوغ­تری داشت و با این که عوارض بیشتری در یزد دریافت می­شد، تجار اغلب این راه را انتخاب می­کردند. آن­ها می­توانستند اجناس خود را به‌راحتی در آن‌جا به فروش برسانند. حمل و نقل از این راه نیز سهل­تر از راه کرمان بود(عیسوی، 1362: 187). اجناس روسیه از طریق همین راه وارد این ایالات می­شد و اجناس انگلیسی نیز از همین طریق به ایالات سر راه و خراسان می­رفت. با این حال، مسیر کرمان برقرار بود و بعضی تجار ترجیح می­دادند از این مسیر کالای خود را حمل کنند و یکی از مسیرهای حمل پشم، شال و کالای پشمی و تجارت با انگلیس و هند بود(Abbott, 1855: 34-35). باید توجه داشت که در خطوط جنوبی ایران، انگلیس بلامنازع به تجارت می­پرداخت و تجارت انگلیس و هند بیشتر از طریق بندرعباس، کرمان، یزد و خراسان و بالعکس صورت می­گرفت و طبیعتا در این مراکز و بازارها کالاهای بیشتری از انگلستان که اکثر آن هم پارچه پشمی و پنبه­ای بود، به فروش می­رسید.

مهمترین مسیر تجارت فرش کرمان نیز از راه خلیج فارس بود و قسمت اعظم صادرات فرش به روسیه می­رفت و نیز به ترکیه تا آزادانه به ایالات متحده، انگلیس، فرانسه و سایر ممالک صادر گردد(عیسوی، 1362: 469) و خریداران اصلی آن طبقات ممتاز در انگلستان و آمریکا بودند( جمال­زاده، 1384: 77).

 

اوضاع سیاسی کرمان در دوره قاجار و مقارن اعتراض شالبافان

روی‌کارآمدن قاجاران در ایران به طور رسمی از حمله‌ آغامحمدخان قاجار به کرمان و به شکلی مصیبت­بار برای مردم کرمان، آغاز شد. یکی از بلایای عظیم انسانی و اجتماعی در این دوره در شهر کرمان واقع شد. به دستور آغامحمدخان 35000هزار جفت چشم از مردم کرمان در آوردند(کرزن، 1373، ج1: 297) و قتل عام اهالی کرمان تا سه روز ادامه داشت(ملکم، 1380: 557). شدت عمل سپاه آغامحمدخان و میزان خرابی و نابودی کرمان به حدی بود که کرمان تا چندی از هرگونه تأسیسات و خدمات مدنی عاری گردید.

در یک دوره 87 ساله از روی کار آمدن قاجارها در 1209ﻫ.ق/1794م تا پایان اعتراضات شالبافان در 1296ﻫ.ق/1878م، بیست و سه نفر در کرمان حکومت کردند که از آن میان دو نفر از آنها(فضلعلی­خان و آقاخان محلاتی) دو دوره حکومت داشتند. چهار نفر از این حکام، درمجموع به مدت 44 سال و 19 نفر مابقی 43 سال حکومت کردند. 25 سال از این 44 سال را افراد خاندان ابراهیمی(ابراهیم‌خان و عباسقلی‌خان) از 1218 تا 1243ﻫ.ق/1803-1827م، و19 سال هم پدر و پسر وکیل­الملک (محمد اسماعیل خان و مرتضی قلی‌خان) از 1277 تا 1296ﻫ.ق/1860-1296م حکومت کردند(وزیری، 1364: 873-874). نگاهی به فهرست این اسامی و افراد مشخص خواهد کرد که قریب به اتفاق آنها از نزدیکان و وابستگان خاندان قاجار بودند. بیش از دو سوم این افراد تنها فرزندان و نوادگان فتحعلی­شاه بودند و مابقی هم از دامادها و نزدیکان فتحعلی شاه و قاجاران بودند(ر.ک: احمدی کرمانی، 1386: 73-151). خاندان قاجار نه تنها در ایران حکومت می­کردند؛ بلکه در ایالاتی نظیر کرمان و احتمالا در سایر ایالات ایران به شیوه­ای خانوادگی به حکومت می­پرداختند و نوعی قاجاری کردن ایران از سوی این خاندان اجرا می­شد.

طول مدت حکومت این افراد باعث شد که دو خاندان حکومتگر کرمان پایه­گذاری شود که خاندان ابراهیمی از دوره ابراهیم­خان ظهیرالدوله(1240-‌1218ق /1824ـ‌1803م) پایه­گذاری شد و خاندان دوم معروف به خاندان وکیلی از دوره محمداسماعیل­خان نوری(1284-1277ق./1860-1867م) صاحب قدرت شدند. از قدرت‌یابی خاندان دوم رقابت شدیدی در میان آنها درگرفت که در دوره قاجاریه و بعد از آن، منشأ تحولات سیاسی، اجتماعی و مذهبی در تاریخ کرمان شد.

مهمترین دوره حکومت کرمان- از ابتدای دوره قاجار تا 1296ﻫ.ق/1878م- دوره ابراهیم­خان ظهیرالدوله (1240-‌1218ق/1824ـ‌1803م) عموزاده پادشاه قاجار، فتحعلی شاه بود که طولانی­ترین حکومت کرمان در دوره قاجار هم بود. او از همان ابتدای ورود به کرمان با نامه­نگاری با مرکز و گلایه از عقب‌ماندگی و ویرانی شهر از معافیت مالیاتی برخوردار شد و مبلغی نیز از خزانه دولت برای عمران و آبادی شهر دریافت کرد (همت، 1389: 263). کرمان که از حمله آغامحمدخان بسیار آسیب دیده بود و به شهری از هم گسیخته از نظر اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده بود، در دوره ابراهیم­خان سروسامانی یافت و او در این 22 سال به عمران و آبادی شهر دست زد و خرابکاری­های آغامحمدخان تا حدودی ترمیم یافت، بسیاری از اقدامات ابراهیم‌خان در جهت احیای اقتصاد و کشاورزی بود و در این زمینه او علاوه بر بنای مدرسه و حمام و بازار، املاک پردرآمدی احداث نمود و قنات‎های زیادی نیز به وجود آورد. از آنجا که حکومت قاجار تازه تأسیس بود، این دوره طولانی به همراه اقدامات مذکور، کرمان را در اختیار این خاندان قرار داد و سال­ها طول کشید تا در میان طبقه حاکمه کرمان خاندانی به رقابت با آنان برخیزد. نکته مهم این جاست که به علت دوره طولانی حکومت ابراهیم­خان، هر کدام از فرزندان و نوادگان او، حکومت ولایتی از کرمان را در اختیار داشت وحکومت ولایات کوچک و بزرگ کرمان در اختیار آنها بود. آن­ها در ایالت کرمان صاحب ملک زیادی شدند و قدرت زیادی به دست آوردند (باستانی پاریزی،2535: 178). به این ترتیب، خاندان ابراهیمی به قدرتمندترین خاندان کرمان در دوره قاجار تبدیل شد و از نظر مذهبی هم رویه خلاف در پیش گرفتند. یکی از پسران ابراهیم­خان به نام محمدکریم خان بنیانگذار مذهب شیخیه شد(احمدی کرمانی، 1386: 1376). آن­ها بزرگترین اقلیت جامعه کرمان در دوره قاجار بودند و پس از شیعیان(متشرعه) که در رده اول بودند، شیخیه قرار داشتند. از جمعیت120/49 هزار نفری کرمان در حدود 6000 نفر را شیخیه تشکیل داده بودند (سایکس، 1336: 228). از جنبه اقتصادی نکته مهم در مورد شیخیه این بود که به لحاظ پایگاه خانوادگی، آنها از همان ابتدا جزو طبقات مرفه کرمان به حساب می­آمدند و با داشتن املاک وسیع در کرمان و شهرستان­های تابعه و نیز موقوفات بسیار به شکاف طبقاتی جامعه کرمان دامن زدند. شیخی بودن این خاندان نیز به شکاف اجتماعی منجر شد و مرزبندی­ها و فاصله­ها را در کرمان بیشتر نمود. شیخیه شخصیت‎های بانفوذ قاجاری را پشتیبان خود می­دیدند؛ زیرا آن­ها از خاندان قاجار بودند. شاید یکی از علل حمایت قاجارها از شیخیه، استفاده از قدرت مذهبی آنها در برابر علمای متشرع و برای کاهش نفوذ آن­ها بود.

خاندان وکیلی، دیگر خاندان با نفوذ کرمان در دوره قاجار، از دوره محمد اسماعیل­خان نوری(1284-1277ق./1860-1867م.) در کرمان به قدرت رسیدند و پدر و پسر وکیل­الملک- محمد اسماعیل­خان و مرتضی­قلی­خان- با احتساب دوره نیابت حکومت و پیشکاری حکام، به مدت نوزده سال در کرمان حکومت کردند. آن­ها رقیب خاندان ابراهیمی و شیخی‎ها بودند. خاندان وکیل­الملکی از سال 1275.ق/1858م. با پیشکاری محمد اسماعیل‌خان در کرمان قدرت یافتند و در سال 1277ق./1860م. حکومت کرمان را مستقلاً به او تفویض کردند. پس از دو سال هم لقب وکیل­الملک به او اعطا شد که با احتساب دوره دوساله پیشکاری کیومرث میرزا، مدت 9 سال حکومت کرد و بعد از او به دنبال حکومت یک‌ساله شهاب­الملک حاجی حسین‌خان، مرتضی­قلی خان (1295-1285ق/1868-1878م.) پسر وکیل­الملک اول به حکومت کرمان منصوب شد (ر.ک: وزیری،  1364: 757- 847 ؛ باستانی پاریزی، 2535: 176- 205).

از جنبه اقتصادی و سیاسی وکیل­الملکی­ها همان راه خاندان ابراهیمی را رفتند و چنانکه اشاره شد، ابراهیم خان املاک زیادی در کرمان آباد کرد و به ساخت مدرسه و بازار اهتمام ورزید. محمد اسماعیل­خان نوری هم به همان راه رفت؛ گو اینکه مسأله رقابت با خاندان ابراهیمی را دریافته بود و در کرمان دکان‌ها و بازاری شبیه به بازار وکیل شیراز، آبادی­ها و قنات­هایی ایجاد کرد(همت کرمانی،1389: 291). او شاید به فراست دریافته بود که در این شهر از جنبه اقتصادی و سیاسی خاندان ابراهیمی رقیب خاندان اوست و برای رقابت با این خاندان به قدرت سیاسی و اقتصادی نیاز داشت. از جنبه مذهبی به متشرعه معتقد بود و این میدان عمل زیادی به او ­داد؛ زیرا اکثریت جمعیت کرمان را متشرعه تشکیل ­داده بودند. بر اساس گزارش سایکس، در همان زمان که شیخیه 6000 نفر از جمعیت کرمان را تشکیل می­دادند، از جمعیت120/49 نفری کرمان، 000/37 نفر را متشرعه تشکیل می­دادند(سایکس، 1336: 228). از آن‌جا که خاندان او در کرمان ریشه نداشت، سعی داشت از طریق نزدیکی با بزرگان کرمان این ضعف را جبران کند. در همین زمینه وزیری می­نویسد:« از هر جهت علاقه تامه در کرمان به‌هم برزد، با طوایف بزرگ قرابت انداخت، قبیله و عشیره­اش به اندک وقتی بزرگ شد...»(احمدی کرمانی، 1386: 259).

در فاصله قدرت‌گیری این دو خاندان، چند واقعه سیاسی در کرمان رخ داد که هر کدام دارای پیامدهای سیاسی و اجتماعی گسترده­ای در تاریخ این دوران بود؛ اما این پیامدها هیچ نفعی برای کرمانیان نداشت و در جهت حمایت از مردم کرمان نبود؛ بلکه به خرابی و ویرانی هم ­افزود. در نخستین آن­ها عباس­قلی­میرزا (1243-1240ﻫ.ق/1824-1827م) فرزند ابراهیم­خان با جاه­طلبی سیاسی قصد توسعه قلمرو حکومت خود را داشت و از آن پیشتر در فکر تسخیر ایران افتاد(احمدی کرمانی، 1386: 88). بر اثر این بی­مبالاتی او، حکومت کرمان مدتی ضمیمه فارس شد(وزیری، 1364، 764-768). در زیاده­خواهی سیاسی دیگری، متعاقب مرگ فتحعلی­شاه و روی کارآمدن محمدشاه، حسنعلی میرزا شجاع­السلطنه(1250-1248ﻫ.ق/1832-1834م) فرزند فتحعلی­شاه، تلاش زودگذری برای کسب تاج و تخت انجام دادند که آن هم به جایی نرسید(احمدی کرمانی، 1386: 103-106).

در میان آن­ها، تلاش آقا‌خان­محلاتی، پیشوای مذهب اسماعیلیه صورت دیگری داشت و او وقتی در بار نخست(1252-1251ﻫ.ق/1835-1836م) با فرمان محمدشاه به حکمرانی کرمان انتخاب شده بود، به علت حیف و میل مالیات برکنار شد(احمدی کرمانی، 1386: 110)؛ اما چند سال بعد(1256ﻫ.ق/1840م) در دوره حکومت خانلر میرزا(1256-1255ﻫ.ق/1839-1840م)، با جعل فرامینی، مجددا به کرمان آمد و مدت دو سال در سایه حمایت معتقدان به مذهب اسماعیلیه، کرمان را عرصه کسب قدرت قرار داد. این کار او نه تنها کمکی به اهالی کرمان نکرد؛ حتی نسبت به بزرگان و اهل علم کرمان شدت و خشونت هم نشان داد و جامعه کرمان را از خدمات آنها محروم کرد. وقتی آقاخان با سپاه قاجاری به فرماندهی حبیب­الله امیر توپخانه مواجه شد، به ناچار راه فرار به هند را در پیش گرفت(وزیری، 1364: 788-782). با حضور او در هندوستان به عنوان رهبر اسماعیلیه، مسیر مسافرت و هدایا و پیشکش‎های پیروان او صورتی معکوس ­یافت؛ تا زمانی که او در ایران بود، هرساله تعداد زیادی از پیروانش به ایران مسافرت می­کردند و مقدار زیادی پول و طلا از هندوستان به ایران سرازیر می­شد؛ اما با حضور او در هندوستان، این ایرانیان و به عبارتی، بخشی از جمعیت کرمان بودند که عازم هند می­شدند و وجوه پیشکشی، طلا و جواهرات از این سرزمین به هند سرازیر ­شد و بخش مهمی از ثروت کرمان که می‌توانست در توسعه آن به کار گرفته شود، از آن دیار بیرون ­رفت.

در آخرین حرکات از این دست در دوره­ دوم حکومت فضل‌علی­خان بیگلربیگی در1264 ﻫ.ق/1847م، در فاصله مرگ محمدشاه و رسیدن ناصرالدین شاه از تبریز به تهران، شهر کرمان گرفتار آشوب و شورش عبداله­خان صارم­الدوله و بعضی از خوانین کرمان شد. آنها از ورود حاکم هم به شهر جلوگیری کردند. شهر کرمان و نواحی آن عرصه خرابکاری اشرار و الواط شد و حتی میرزا اسمعیل وزیر مازندرانی که به خانه آخوند ملاعلی اعمی پناه برده بود، به شدیدترین وجهی کشته شد (وزیری، 1364: 795-794).

 

اوضاع اقتصادی، اجتماعی و معیشتی کرمان و شالبافان

ریشه­های اقتصاد کرمان را باید در زمین و آب، راه­ها و معادن وکارگاه‌ها جست و جو کرد که به ترتیب منبع کشاورزی، بازرگانی و درآمد صنعتی و کارگری هستند. کشاورزی که شغل اکثریت ایرانیان بود، در کرمان با محدودیت مواجه بود. از بیش از دویست هزار کیلومترمربع وسعت کرمان در دوره قاجار، آنچه قابل کشت بود، بسیار محدود بود و شاید از سی، چهل هزار هکتار تجاوز نمی­کرد؛ زیرا زمین­ها اغلب ریگزار و شوره­زار است؛ علاوه برآن، میزان بارندگی در کرمان بسیار کم است و معدل آن به ده یا دوازده سانتی‌متر در سال می­رسد و بنابراین، همه­ زمین­های قابل کشت را نمی­توان زراعت کرد(باستانی پاریزی، 2535: 217). از سوی دیگر، بزرگترین املاک در دست شاهزادگان و خانواده­های بانفوذ بود و اکثریت جامعه و زارعان بر روی زمین کار می­کردند؛ برای نمونه، املاک وسیع فرمانفرما بین استان فارس، کرمان و بنادر جنوب پراکنده بود. در این املاک یک رودخانه، 60 قنات، 360 آسیاب و قریب یک میلیون انسان وجود داشت (ورهرام، 1385: 222).

از آنجا که جغرافیای کرمان برای کار کشاورزی محدودیت ایجاد کرده بود و فعالان عرصه کشاورزی هم افراد خاندان حاکم بودند، صنایع و به‌ویژه صنعت شالبافی و در اواخر دوره قاجار صنعت فرشبافی روبه ترقی گذاشت، کارگری و پیشه­وری به سرمایه نیاز نداشت و افراد به نیروی کار خود متکی بودند. بر همین اساس، بیشتر اهالی کرمان در صنعت شالبافی فعالیت می­کردند. باستانی پاریزی در این مورد می‎نویسد: «.....علت آن هم این است که به علت کمبود مواد اولیه و کم بارانی و نکس کشاورزی در این شهرها، معمولا فرآورده­هایی پا می­گیرد که به مواد اولیه کم؛ ولی به کار یا به اصطلاح امروز نیروی انسانی زیاد احتیاج داشته باشد و این تنها در جاهایی مثل کرمان و بم و راور و بیرجند و یزد است که صرف دارد...» (باستانی پاریزی، 1385: 133)  

از آن‌جا که امکانات شهر پاسخگوی تقاضای اهالی نبود و کرمانیان برای تأمین معاش از راه کشاورزی با سختی مواجه بودند، یا به سراغ مشاغل کم‌اهمیت نظیر خارکنی و هیزم‌فروشی رفته‌بودند و یا به شالبافی و فرشبافی می­پرداختند و عده­ای هم به شهرهای اطراف پناه می­بردند: « اجمالا کار معاش، چنان بر اهل کرمان تنگ است که اهل سیستان و قاین از ایشان بیشتر در رفاه بودند؛ به‌طوری که از کرمان به آنجاها پناه می‎برند... . اهل کرمان از شدت اضطرار اولاد خود را به‌شالبافی و فرشبافی می­فرستند که اگر کامل و استاد شدند، ده شاهی اجرت و الا سه یا چهار شاهی می‎گیرند... .» (سیاح، 2536: 164)

 حاج سیاح که در 1295ﻫ.ق/1878م، مقارن اعتراضات شالبافان به کرمان رفت، گزارش کاملی از اوضاع اجتماعی و اقتصادی کرمان به دست داده است. وی در مورد کرمان می­نویسد:« در تاریخ ایران از جاهای معروف و نامی و مدت­ها مقرّ سلاطین مستقل بوده، آبادی و صنایع و ادبا و علماء و بزرگان آن مشهور بوده­اند، فعلا خرابه­زاری شده است! گویا لشکر ظلم برای این ایالت خلق شده.» بر اساس مشاهدات او حکام کرمان غله را با  نرخ خیلی پایین از دولت تسعیر می­کنند و خود غله را از مردم ولایات گرفته و با نرخ بسیار بالا و تا ده برابر قیمت خریده شده به فروش می­رساندند. در این میان، کسانی که نمی­توانستند محصول مورد نیاز را فراهم کنند، برای تهیه آن به فروش زن و دختر مجبور می­شدند. حکام، انبارها را از مالکان گرفته و به تأمین کننده انحصاری ارزاق مردم تبدیل شده­ بودند. رشوه­گیری از کسبه کاملا رایج بود و با کم‌فروشی و ناخالصی نان، که خاک و چیزهای دیگر در آن داخل می­کردند، نان بی‌کیفیتی را به مردم تحویل می­دادند که قیمت آن بسیار بیشتر از قیمت اسمی آن بود و این گونه اقدامات مردم را بسیار ناراضی کرده بود. علی‌رغم این که کرمان غله‌خیز نبود؛ اما به قدر کافی غله وجود داشت که دچار کمبود نشود و تنها برای سوءاستفاده حکام گفته می­شد که غلّه نایاب است. او می­ا­فزاید زنان ناچار برای تأمین معاش خانواده خیاطی می­کردند. بسیاری از خانواده­ها چند روز نان نداشتند و با شلغم و چغندر امرار معاش می‎کردند. پوشاک بسیار محقر در بر داشتند و بسیاری افراد با درآمد هیزم فروشی، هم مالیات می­پرداختند و هم خرج زندگی می­کردند. از همه بدتر، مردم مجبور بودند« از شدت پریشانی زن و دختران را که به نه سالگی رسیده یا نرسیده، به‌مقاطعه می‌دهند یا به‌اسم صیغه و متعه یا فروش، هر چه بگویی سزاست.» عده‎ای مخصوص این کار بودند که درآمدشان از این راه به دست می­آمد و« از این وجوه مالیات دیوان و خدمتانه مأمورین داده می­شود» و این اجرت گرفتن از این کار مختص کرمان است. گروهی هم نظیر توپچی‌ها که پولدار هستند، درآمد خود را از قمار به دست می­آورند و قمارخانه دارند و وقتی مردم « مضطر شده؛ خصوصا برای مالیات دیوان از دهات و شهر، زن و دختر به‌آنها گرو داده، پول قرض می­کنند.»(ر.ک: سیاح، 2536: 162-166).

شالبافان به دو گروه اکثریت و اقلیت تقسیم می­شدند: گروه اکثریت بافندگان شال­ بودند که کار اصلی را انجام می­دادند و در فقر و تنگنا به سر می­بردند. از آن جا که اکثر کارگران شالباف، مرد و کودکان با سن کمتر از هفت سال بودند(تلگرافچی ،1352: 205)، به نظر می‎رسد بیشتر از گروه­های همسان و خانوادگی و اعضای یک خانواده بودند و زیر یک سقف به فعالیت مشغول بودند و آنچه ما کارگر می­نامیم، در واقع اعضای یک خانواده بودند. این شالبافان به صورت منفرد و جدای از هم فعالیت می­کردند و هیچ گونه اتحادیه­ای از سوی آنها تشکیل نشده بود و به نظر می‎رسد از سازوکار آن هم بی‌خبر بودند.

شالبافان تمام روز را از قبل از طلوع آفتاب تا بعد از غروب کار می­کردند و تعطیلات آنها محدود به نصف روز جمعه، سیزده روز عید و ایام شهادت بود(براون، 1384: 230) و بسیاری از آن­ها در سنین پایین از دنیا می­رفتند(تلگرافچی ،1352: 205). فرشبافی نیز توسط اطفال، زنان و دختران انجام می­شد(سایکس، 1336: 233؛ افضل­الملک،1361: 181). همچون شالبافی، فرشبافی نیز در شرایط بسیار نامناسب انجام می­شد. کارگران برای اجتناب از خشکی هوا ناچار بودند که در زیرزمین و جای مرطوب کار کنند(کرزن، 1373، ج2: 624). این­ها همه حاکی از این است که در این دوره هیچ گونه قانونی بر فعالیت کارگاهی مترتب نبوده است و قانون کاری وجود نداشت و حتی از شرایط ماقبل سرمایه­داری که در اروپا وجود داشت، عقب­تر بودند. اصناف که نقش مهمی در تولید کارگاهی دارند، به شیوه مرسوم آن وجود نداشتند. محدودیتی بر ساعات کار، حق بازنشستگی و بیمه به هیچ وجه وجود نداشت و آن‌ها در شرایط بهداشتی بسیار نامطلوبی به کار و فعالیت می­پرداختند. شالباف تا وقتی که توان کار کردن داشت، مزد می­گرفت؛ هر چند به نظر می­رسد استادان شالبافی از مزایای خوبی برخوردار بودند و عده­ای از آنها حقوق خوبی می­گرفتند(براون، 84: 230). بسیاری از آنها نیز با ذوق و شوق به فعالیت می­پرداختند و از این کار خسته، مریض و فرسوده نمی­شدند(سایکس، 1336: 234). به این ترتیب، قشری که از کارگران بافنده در کرمان پا به عرصه وجود گذاشته بودند، قشری بودند وابسته؛ اگر نگوییم برده، که شرایط بسیار نامساعدی داشتند و تنها تفاوت آن­ها با کارگران برده، شاید در این بود که مزد ناچیزی می‎گرفتند؛ اما شرایط کاری، بهداشتی و تغذیه­ای بسیار نامطلوبی داشتند و دیدن آنها در آن حال و روز نشان‌دهنده بی‌عدالتی و شکاف طبقاتی گسترده­ای بود که در کرمان وجود داشت.

طرف دیگری هم وجود داشت که به شالبافان معروف بودند و البته که خودشان شالباف نبودند؛ بلکه سرمایه خود را در شالبافی به کار ­انداختند و از کارگران جوان و بچه­ها کار می­کشیدند و با ارتباطی که با طبقه حاکم داشتند، در معاملات کلانشان ثروت بسیار می­اندوختند و شالبافان به این گروه وابسته بودند. باستانی پاریزی می­نویسد:« همین عدم‌تعادل در تقسیم ثروت میان عده‎ای معدود و کثرت کارگران شالباف همیشه مورث جدال­ها واختلافات بوده است و قیام شالبافان تحت تأثیر این عوامل شکل گرفت»(باستانی پاریزی، 1385: 45-243).

 

اعتراض شالبافان

اعتراض شالبافان در دوره اوج رونق آن در دهه آخر قرن سیزدهم و حکومت مرتضی­قلی­خان وکیل­الملک دوم (1294ق/1877م) اتفاق افتاد و سرکرده آن‌ها علی محمد شالباف بود که بعدها به علی­محمدخان شهرت یافت. از عوامل اصلی اعتراضات در وهله نخست، قحطی غله و کمبود نان و سوءسیاست و سوءاستفاده از ذخایر گندم و فروش آن بود. قبلا چنین رویدادی در زمان حکومت کیومرث میرزا (1276ﻫ.ق/1859م) رخ داده بود که بر اثر هجوم ملخ‌ها به مزارع و درختان، محصول از بین رفته و قحطی پدید آمده بود؛ جایی که مردم به خانه اغنیا ریخته وخانه­ها را غارت کردند(همت کرمانی، 1389: 292). به دنبال همین حوادث، کیومرث میرزا برکنار شد و به جای او محمد اسمعیل­خان نوری وکیل­الملک اول، پایه­گذار خاندان وکیلی، به حکومت کرمان رسید. تقدیر چنین بود که به دنبال قحطی جدید، فرزند او از کار برکنار شود. همت کرمانی علت شورش و اعتراض را کمبود غله و نان و قحطی بر اثر کمی بارش نوشته است(همت کرمانی، 1389: 294)؛ اما به نظر می­رسد قحطی صورت گرفته بود؛ اما ادامه قحطی چیز دیگری بوده است و همان‌طور که در بحث اوضاع اجتماعی اشاره شد، یکی از راه­های کسب درآمد حکام، احتکار غلات بود و تمام ارزاق شهر از سوی حکام و دست­اندرکاران حکومت و برای افزایش سود تأمین می­شد. باستانی پاریزی در این مورد می­نویسد: « از جاهای دیگر غله به قیمت ارزان وارد می­کرد و با قیمت گزاف به خبازان می‌فروخت. اقشار مختلف از جمله شالبافان و سایر کسبه به فریاد آمدند؛ راه مسجد و منبر را بر علما و اعاظم شهر بستند که اول به فریاد ما برسید که از گرسنگی در معرض هلاکت هستیم. وکیل الملک این امر را پای یاغیگری نوشت، علما و بزرگان را بدنام کرد و به تهران نوشت که اهل کرمان یاغی شده­اند وفتنه وآشوب می­نمایند.» (باستانی پاریزی، 1385: 237). اگرچه قحطی غله و نان آغازی بر این اعتراضات بود؛ اما رفته‌رفته نقش عوامل مذهبی و اختلافات فرقه­ای و طبقاتی در آن نمایان شد و از مرحله آغازین فراتر رفت. عده­ای به این وقایع صورت فتنه و آشوب و جنگ مذهبی دادند. در اثنای آشوب سخن از شورش« حیدری- نعمتی» بود که به دعوای «شیخی- بالاسری» تبدیل شد و به درگیری شیخی و متشرعه منجر گشت و برای کاستن از درگیری­ها، حاجی محمدرحیم‌خان، پیشوای شیخیه را به تهران فرستادند (احمدی کرمانی، 1386: 184).

همه آنچه از حوادث سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در دوره قاجار بر سر کرمانیان آمده بود، به یک‌باره سر بازکرد و محروم­ترین اقشار جامعه کرمان به حرکت درآمدند. کمبودها و گرانی­ها موجب برانگیختن خشم کرمانیان شد. در این زمینه، به‌خصوص شالبافان به رهبری علی­محمد شالباف بسیار فعال بودند و به منازل زرتشتی­ها رفته، انبارها را غارت کردند و حکومت در جلوگیری از شورش ناکام ماند. وکیل­الملک برای غلبه بر این اوضاع به علی­محمد امتیازاتی داد و به طوری که معروف است، او تمام املاک خالصه جیرفت را از وکیل­الملک حکمران کرمان اجاره کرد و به ثروتی افسانه­ای دست یافت و به همین جهت هم هست که او به علی­محمدخان معروف شد(صفا، 1390: 178). ناتوانی مرتضی قلی­خان و شکایت عده­ای به ناصرالدین شاه، باعث احضار او شد و از کار برکنار گردید (همت کرمانی، 1389: 294).

با برکناری وکیل­الملک دوم، شهاب­الملک(96-1295ق/1878-1879) جانشین او شد. ظلم و تعدی او باعث شد که عده­ای از مردم کرمان به ایالت مجاور؛ یعنی فارس پناه بردند و تقاضای رسیدگی و ارسال تلگرام به مرکز کردند(سعیدی سیرجانی، 1383: 104-105). در دوره او اعتراضات ادامه پیدا کرد، دامنه آن از شالبافان هم فراتر رفت و زنان را هم به صحنه کشاند و عده­ای از زنان به سرکردگی نایب مریم، یحیی‌خان کلانتر شهر را کشتند و چند خانه را نیز ویران کردند. به دنبال رسیدن این اخبار به تهران، شهاب­الملک هم معزول شد(احمدی کرمانی، 1386: 192). این تحرکات حتی از کرمان هم فراتر رفت، در جوپار و ماهان هم شورش­هایی شده و انبارها غارت شده بود(همت کرمانی، 1389: 297-298).

وقتی دومین حاکم هم معزول شد، سرکوبی اعتراضات به دست خاندان فرمانفرما افتاد و نصرت‌الدوله فیروز میرزا(بار اول1255-1253ﻫ.ق/1837-1839م و بار دوم 1298-1296ﻫ.ق/1878-1880م) به حکومت کرمان مأمور شد. او تعدادی از الواط را به همراه دو سه زن و نایب مریم دستگیر کرده، مردها را سر بریدند، نایب مریم را با چادر خفه کردند، غله از اراک و شیراز وارد کردند، نان در اختیار مردم قرار گرفت و اوضاع تا حدودی تحت کنترل قرار گرفت (همت کرمانی، 1389: 298).

 

نتیجه

شرایط مناسب محیطی، ماده اولیه مرغوب؛ یعنی پشم و کرک، پیشینه هزارساله بافندگی، و محدودیت­های کشاورزی، به علاوه حمایت­های کارگزاران قاجاری گسترش صنایع دستی و بافندگی در کرمان دوره قاجار و پیدایش قشر شالباف را موجب گردید. دوره قاجار بافندگی به طور اعم و شالبافی به خصوص، شغل اصلی و منبع تأمین معاش شهر کرمان و پیشه اکثریت اهل کرمان بود. پشم کرمان به عنوان منبع اولیه تولید منسوجات پشمی از دوره صفوی جای مهمی در تجارت خارجی ایران داشت و از سوی دیگر، شال و فرش کرمان هم کالاهای با ارزش صادراتی ایران و کرمان بودند که به دنبال رشد این صنایع، کرمان به یکی از مسیرهای تجاری تبدیل شد. حدود دوسوم جمعیت شهر که به صورت خانوادگی کار می­کردند، به حرفه بافندگی اشتغال داشتند و جمعیت اندکی از طبقه حاکم بهره آن را می­بردند و از طرف دیگر، در این دوره قوانین مدوّنی از بافندگان حمایت نمی­کرد، صنف و اتحادیه­ای که از ایشان حمایت کند، شکل نگرفته بود و این در مقاطع مختلف موجب واکنش آنان شد. بافندگان کرمانی واکنش­های اجتماعی خود را به صورتی مستقیم و غیرمستقیم بروز می­دادند و حضور آن­ها در صحنه اجتماعی و جنبش­ها به نوعی در اعتراض به شرایط سخت زیستی و معیشتی خود و ناشی از شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و شکاف‎های اقتصادی و اجتماعی در کرمان بود. آن­ها در اواخر قرن سیزدهم به دنبال قحطی نان و غله، آشکارا اعتراض کردند. این اعتراضات را می­توان نخستین اعتراض کارگری ایران دانست که به برکناری دو تن از حکام کرمان منجر شد.

 

-ابن حوقل.(1345). صوره­الأرض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
- احمدی کرمانی، یحیی.(1386).فرماندهان کرمان، تصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات علم، چاپ چهارم.
- اصطخری، ابواسحق ابراهیم. (1347). مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- افضل­الملک، غلامحسین­خان.(1361).سفرنامه خراسان و کرمان، به اهتمام قدرت­الله روشنی، مشهد: توس.
- بارتولد، و.(1308).تذکره جغرافیایی بارتولد، ترجمه حمزه سردادور(طالب زاده)، تهران: چاپخانه اتحادیه تهران.
- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم.(2535).وادی هفت واد، تهران: انجمن آثار ملی.
- ------------------ .(1385).فرمانفرمای عالم، تهران:  نشر علم، چاپ پنجم.
------------------- .(1384). اژدهای هفت سر، تهران: علم، چاپ پنجم(اول ناشر).
- براون، ادوارد گرانویل، (1384)، یک سال در میان ایرانیان، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران: نشر اختران.
- تاورنیه، ژان باتیست.(1336).سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تصحیح و تجدید نظر دکتر حمید شیروانی، اصفهان: انتشارات کتابخانه سنائی و کتابفروشی تایید اصفهان.
- تلگرافچی.(1352).سفرنامه تلگرافچی فرنگی، معرف ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، ش 19: 260-183.
- جمالزاده، محمدعلی.(1384). گنج شایگان: اوضاع اقتصادی ایران، تهران: سخن، چاپ سوم(اول ناشر).
- حاج سیاح.(1363).سفرنامه حاج سیاح به فرنگ، به اهتمام علی دهباشی، تهران: نشر ناشر.
- خانیکوف، نیکولای ولادیمیروویچ. (1375). سفرنامه خانیکوف، مترجمان اقدس یغمائی و ابوالقاسم بیگناه، مشهد: آستان قدس رضوی.
- دورکیم، امیل.(1359).تقسیم کار اجتماعی، ترجمه حسن حبیبی، تهران: انتشارات قلم.
- رابینو، لوئی.(1363).دیپلمات­ها و کنسول­های ایران و انگلیس، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران: نشر تاریخ ایران.
- سایکس، سرپرسی مولزورث.(1336). سفرنامه سایکس، ترجمه حسین سعادت نوری، تهران: ابن سینا، چاپ دوم.
- سعیدی سیرجانی، علی اکبر.(1383). وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارش‌های خفیه‌نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال ۱۲۹۱ تا ۱۳۲۲ قمری به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: نشر آسیم.
- سیاح، حمید.(2536). خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت، به تصحیح سیف­الله گلکار، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم.
- صفا، عزیزالله.(1390). تاریخ جیرفت و کهنوج، کرمان: مرکز کرمان شناسی، چاپ دوم.
- روزنامه دولت علیه ایران.(1372). ج2،تهران: کتابخانه ملی.
- عیسوی، چارلز.(1362). تاریخ اقتصادی ایران(عصر قاجار، 1332-1215ق)، ترجمه یعقوب آژند، تهران: نشر گستره.
- ---------- .(1388). رخنه اقتصادی اروپا 1921-1872، در: آوری، پیتر و دیگران، تاریخ ایران کمبریج(دوره افشار، زند و قاجار)، ترجمه مرتضی ثاقب­فر ، تهران: جامی، چاپ دوم، 510-488.
- کرزن، جرج، ن.(1373). ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، 2جلد، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.
- گریوز، رز.(1388). روابط ایران با شرکت­های بازرگانی اروپایی، در: آوری، پیتر و دیگران، تاریخ ایران کمبریج(دوره افشار، زند و قاجار)، ترجمه مرتضی ثاقب­فر ، تهران: جامی، چاپ دوم، 365-338.
- مستوفی، عبدالله.(1377). شرح زندگی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران: زوار، چاپ چهارم.
- مقدسی، ابوعبدالله محمدبن احمد.(1361). أحسن التقاسیم فی معرفه­الأقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
- ملکم، سرجان.(1380). تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، تهران: افسون.
- مؤلف ناشناخته.(1372). حدودالعالم من المشرق الی المغرب، ترجمه میرحسین شاه، مقدمه بارتولد، تعلیقات مینورسکی، تصحیح و حواشی مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام، تهران: دانشگاه الزهرا.
- مؤلف ناشناخته.(1385). رساله دهات کرمان در:جغرافیای کرمان، وزیری، احمدعلی­خان، تصحیح باستانی پاریزی، تهران: نشر علمی، چاپ پنجم.
- میرزا رضا مهندس،(1386)، سفرنامهدر: ملاحان خاک و سیاحان افلاک، به کوشش مجید نیک­پور، کرمان: مرکز کرمان شناسی.
- میلیونه، ایل. (1390). آنجلا جوانی رومانو،سفرنامه مارکوپولو، مترجم منصور سجادی، تهران: بوعلی.
- ورهرام، غلامرضا.(1385). نظام سیاسی و سازمان‎های اجتماعی در عصر قاجار، تهران: معین.
- وزیری کرمانی، احمدعلی‌خان.(1364).تاریخ کرمان(سالاریه)، تصحیح باستانی پاریزی، تهران: نشر علمی، چاپ سوم.
-  -------------------- .(1385). جغرافیای کرمان، تصحیح باستانی پاریزی، تهران: نشر علمی، چاپ پنجم.
-همت کرمانی، محمود.(1389). تاریخ کرمان، تهران: گلی.
- کمالی، مریم.(1390). اسناد پارلمانی انگلستان(4) کرمان 1908-1907م، اسناد بهارستان، سال اول، شماره چهارم، زمستان 1390، 402-387.
- _______.(1392). اسناد پارلمانی انگلستان(6) کرمان 1913-1912م، اسناد بهارستان، دوره جدید، شماره اول، بهار 1392.
-  عطائی، عبدالله.(1387). رساله در فن شالبافی، نوشته حاجی مختارشاه کشمیری، مجله میراث ملل، دوره جدید، سال ششم، شماره اول، بهار87( پیاپی40)، 412-393.
- روزنامه حبل­المتین، به مدیریت مؤیدالاسلام کاشانی، سال سیزدهم، ش 14، 29 رمضان 1323ق.
- روزنامه وقایع اتفاقیه، شماره ششم، جمعه دهم شهر جمادی­الاول 1267.
- Abbott, Keith Edward,(1855), Geografphical Notes, Taken during a Journey in Persia in 1849 and 1850, Journal of the Royal Geographical Society of London, Vol. 25, pp. 1- 78.
.