بررسی نقش و جایگاه نظامی ساتراپ‌نشن‌های غربی ایران در ارتش شاهنشاهی هخامنشی (از 550 تا 330 پ. م)

نویسندگان

چکیده

ماهیت کلی ارتش هخامنشی، چند ملیتی بودن و تنوع در سربازان آنان بود. این مساله ناشی از ساختار نظامی وگستردگی قلمرو هخامنشیان بود. در این میان حضور سربازان ساتراپ‌نشن‌های غربی در سپاه هخامنشی، به علت آشنایی آنان با موقعیت‌های جغرافیایی منطقه و مهارت‌های رزمی آنان، اجتناب ناپذیر بود.
با وجود انجام پژوهش های فراوان دربارۀ ارتش و ساختار نظامی هخامنشیان، تاکنون در خصوص جایگاه نظامی ساتراپ‌نشن‌های غربی هخامنشی، کمتر سخن گفته شده است. یافته‌های پژوهش بر اساس واکاوی منابع تاریخی و داده های باستانشناسانه، نشان می‌دهد که ساتراپ‌نشن‌های غربی به لحاظ تامین نیروی دریایی و زمینی نقش مهمی در ارتش هخامنشیان داشته‌اند.
در این مقاله تلاش خواهد شد تا با استناد به شواهد تاریخی و با رویکرد مطالعه‌ی تحلیلی- توصیفی، جایگاه نظامی ساتراپ‌نشن‌های غربی در ارتش هخامنشیان تبیین گردد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

ttt ttt ttt

مقدمه

با توجه به این­که شاهنشاهی هخامنشی، بزرگ­ترین امپراتوری­ای بود که جهان باستان تا آن روزگار به خود دیده بود، بدون شیوه­های کارآمد نظامی نمی­توانست درست عمل کند؛ بنابراین، هخامنشیان از تاکتیک­ها و نیروی نظامی ساتراپ­نشین­های خویش و امپراتوری­های پیشین استفاده­ بسیاری نمودند. ارتش آنان به لحاظ ساختار، زین­ابزارهای جنگی1 و استفاده از تاکتیک­ها، در ارتش­های دولت­های مقتدر و ملل تابعه­شان ریشه داشت و خود بر ارتش­ حکومت­های بعدی در ایران باستان تأثیر گذاشت. آنان نوسازی ارتش خویش را مدیون ساتراپ­نشین­های غربی بودند. در نبردهای میان هخامنشیان و ساتراپ­نشین­های غربی؛ به­ویژه سکاهای غربی، ایونیه و سرزمین یونان شکست­هایی متوجه شاهنشاهی هخامنشی گردید وهمین مسأله باعث شد تا شاهان هخامنشی درصدد ایجاد اصلاحات در ارتش و تغییر زیر­ساخت­ها و شیوه­های جنگی برآیند. گستردگی بیش از حدّ شاهنشاهی، اختیارات بیش­از اندازه­ ساتراپ­ها، شورش­های داخلی، ناآرامی­های مصر و بابل و شورش بزرگ ساتراپ­نشین­های غربی در سال های 367- 368 پ.م. از درون ساختار اداری و نیروی نظامی هخامنشیان را به تحلیل برد (Weiskopf, 1989: 1؛ دیودور، کتاب XV، 90، 2-3). ارتش شاهنشاهی هخامنشی در طول دوران حکومت خویش، دارای نقاط ضعف­ و قوت فراوانی بود؛ امّا با وجود همه­ اصلاحاتی که در سپاه ایجاد شد، نتوانست در برابر تهاجم­ سپاهیان اسکندر مقاومت کند. این رویارویی­ نشان داد که از یک سو، شاهنشاهی هخامنشی ذخایر پایان­ناپذیری از نیروهای نظامی و منابع مالی در اختیار داشت و از سوی دیگر، قوای اسکندر از لحاظ تاکتیک و استراتژی برتر بودند. شاید دلیل شکست می­توانست ناشی از تجربیاتی باشد که یونانیان از جنگ­های خود با هخامنشیان و حضور مزدوران آنان در سپاه هخامنشی داشتند. نگاه دقیق و موشکافانه­ فرماندهان نظامی مانند گزنفون به ضعف­های هخامنشیان نیز در این شکست­ها بی­تأثیر نبود. اسکندر با شناخت کامل نسبت به میزان ضعف و قوت سپاه هخامنشی، برنامه­های جامعی را برای از­ کار انداختنِ ارتش هخامنشی به­کار برد. در این پژوهش،سازمان ارتش و سپاهیگری در دوره­ هخامنشی تحلیل و نقش فرماندهان و سربازان ساتراپ­نشین­های غربی در ارتش هخامنشیان، شیوه­های هخامنشیان برای جلوگیری از شورش مزدوران در ارتش هخامنشی، جنگ­افزارهای ساتراپ­نشین­های غربی در ارتش هخامنشیان، نقش ساتراپ­نشین­های غربی در تحولات نظامی و ساختار ارتش شاهنشاهی و جنگ­افزارهای کاربردی در میان ساتراپ­نشین­های غربی توضیح داده ­شده‌است. سپس در پایان نقش ساتراپ­نشین­های غربی در جابه­جایی نیروهای نظامی در ارتش هخامنشی تجزیه و تحلیل شده است.

 

سازمان ارتش در دوره­ هخامنشی

سازمان ارتش هخامنشی با توصیف­های مورخان یونانی و نیز به وسیله­ نقش­برجسته­های هخامنشی روشن می­شود. از ویژگی­های برجسته­ شاهنشاهی هخامنشی این بود که به اتباع خود اجازه می­دادند تا جایی که اقتدار سیاسی شاهنشاهی به خطر نیفتد، سازمان­های بومی خویش را حفظ کنند. در زمینه­ نظامی نیز هخامنشیان از نهادهای بومی ساتراپ­نشین­های خویش برای گردآوری سرباز و نیروی نظامی استفاده ­کردند (Head,1992: 8). بنابراین، همین مسأله تشخیص سازمان نظامی هخامنشیان را از ساتراپ­نشین­های آنان تاحدودی دشوار می­ساخت. گفتنی است که این تنوع، ارتش هخامنشیان را به ارتشی فراملیتی و فرامنطقه­ای تبدیل می­کرد که آنان را در سازماندهی و مدیریت قلمروشان یاری می­نمود. پارسیانی را که کوروش بزرگ متحد نمود، ارتش واقعی نبودند. در گذشته، مردم یک قبیله یا منطقه، نیروی نظامی آن ناحیه محسوب می­شدند؛ چنانکه در فارسی باستان واژه­ کاره به کار می­رفت و در فارسی نو اصطلاح کَس­و­کار «خویشاوندان و حامی» باقی مانده است2 (Shahbazi, 1986: 491). ارتش هخامنشی در ابتدا شامل جنگجویان ایرانی بود. زمانی که سرزمین­های دیگر؛ به­ویژه ساتراپ­نشین­های غربی تابع هخامنشیان شدند، با وجود استفاده از مزدوران ساتراپ­نشین­های غربی، ایرانی­ها هم­چنان هسته­ اصلی ارتش شاهنشاهی را تشکیل می­دادند. با تبدیل پادشاهی کوچک پارسی به یک امپراتوری جهانی، ارتشی دائمی از پارس­ها، مادها و جنگجویانی از ملل تابعه شکل گرفت. نقوش تخت­جمشید، اسناد نظامی و اقتصادی رسمی ایرانیان و گزارش­های هرودوت اثبات می­کند که یک قوم هر چه به پارسیان نزدیک­تر بودند، با پرداخت خراج کمتر و شرکت دادن سربازان بیشتر، سهم بیشتری در برتری شاهنشاهی داشتند. بنابراین، مادها که جایگاه دوم را در میان ساتراپ­نشین­ها داشتند، سربازان بیشتری نسبت به بقیه ساتراپی­ها فراهم می­کردند و بسیاری از فرماندهان شاهنشاهی، مانند: مازارس، هارپاگ، تخَمسپادَ و داتیس از میان مادها انتخاب می­شدند. پس از آن سکاها، باختری­ها یا بلخی­ها، هیرکانی­ها، و دیگر اقوام ایرانی شرق در سپاه جای داشتند (Shahbazi: 492). البته، نباید از نظر دور داشت که ساتراپ­نشین­های غربی نیز از جایگاه ویژه­ای در ارتش هخامنشیان برخوردار بودند. یک اصطلاح کلی برای ارتش هخامنشی اسپادَه3یا سپاه بود. این سپاه شامل پیاده­نظام یا پَستی4، سواره­نظام یا اسَ­باری5 (اسب­سوار)، و گاهی اوشَ­باری6 یا شترسوار،‌ و رَثه­ایشتر به معنی اربه­رانان7 می­شد. از زمانی­که هخامنشیان با یونانیان ارتباط پیدا کردند، سربازان یونانی مزدور یا تابع را در ارتش خویش جای دادند. بنابراین، نه تنها ساتراپ­های ایرانی آسیای صغیر، بلکه شاهنشاه نیز سربازان مزدور یونانی را به خدمت گرفت. هر یک از مزدوران، جیره­ رایگان و حقوق ماهیانه (ماهیانه یک دریک طلا در 401 پ.م.) دریافت می­کرد. تا زمان اسکندر، این سربازان مزدور، بخش منظمی از سپاه هخامنشی شده و رهبرانشان به اشرافیت ایرانی پیوسته بودند (Shahbazi: 492). سازمان سپاه بر اساس سیستم ده­دهی بود. ده مرد، یک دسته تحت عنوان دَسَ­پتی8 یا ده­ نفری را تشکیل می­دادند؛ ده دسته، یک گردان تحت عنوان سَتَ­پتی9 یا صد نفری می­ساختند؛ ده گردان، یک لشکر با عنوان هزارهَ­پتی10 یا هزار نفری را شکل می­دادند و ده لشکر، سپاهی با نام بیوَرَپتی11 یا ده هزار نفری را شامل می­شدند. همه­ ارتش توسط بزرگ­ترین فرمانده به نام اسپادَپتی (فرمانده سپاه)12، فرماندهی می­شد؛ کسی که شاید خویشاوند یا دوست مورد اعتماد شاهنشاه بود (معینی­سام، رحیمی،1391: 85؛ Shahbazi, 1986: 493). شاهزادگان و اشراف­زادگان هخامنشی با روش­های دشواری تربیت می­شدند؛ مثلاً یک جوان پارسی، در گروه­های پنجاه نفری، دو، شنا، نگهداری اسب، کشت زمین، پرورش احشام و عادت به تحمل دیده­بانی را می­آموخت. او برای تیراندازی، پرتاب نیزه و زوبین و تحمل راه­پیمایی در آب­و­هوای نامساعد تربیت می­شد. وی در بیست سالگی حرفه­ نظامی­اش را شروع می­کرد که تا سن پنجاه سالگی به عنوان سرباز پیاده یا سواره ادامه داشت (استرابو، کتاب 15، 3، 18 و 19؛ هرودوت، کتابI، بند 136). بنابراین، آشکار است که هدف از ارائه­ این آموزه­های اخلاقی و نظامی به شاهزادگان، بارآوردن مردانی شایسته و دلیر در صحنه­های جنگ بود که داریوش بزرگ، خود الگو و نمونه­ کامل آن به­شمار می­آمد (Dandamayev, 1997: 178). در سپاه هخامنشی یک دسته­ پیاده­نظامِ برگزیده شامل هزار نیزه­انداز13، از شجاع­ترین پارسیان انتخاب شده بودند و محافظان سلطنتی مخصوص شاه را تشکیل می­دادند. پایین نیزه­هایشان سیب14 طلایی داشت که آن­ها را سیب­بَرها می­نامیدند. داریوش به عنوان یک شاهزاده در این گاردِ نیزه­انداز، تحت فرماندهی کمبوجیه خدمت می­کرد. هزاره­پتی، فرمانده­ گارد نیزه­اندازان، کسی بود که پس از شاه، قدرت سیاسی فراوانی داشت. یک دسته از سپاه شامل ده­ هزار سرباز برگزیده­ ایرانی بود که گارد جاویدان نامیده می­شدند. معادل واژه­ جاویدان در فارسی باستان، اَمَرتَکَ بازسازی شده و برخی از صاحب­نظران انوشه را نیز به­کار می­برند.15 تعداد آن­ها هیچ وقت کمتر یا بیشتر از ده هزار نفر نبود؛ به همین دلیل آنان را بَیوَرَبَم16یز می­گفتند. از این گارد جاویدان، هزار نفر نیزه­هایی با انار طلایی حمل می­کردند و اینان به دور نُه هزار تن دیگر که نیزه­هایشان انار نقره­ای داشت، حلقه می­زدند. آنان از پیروان و ملازمان نزدیک شاه به­شمار می­آمدند (معینی­سام، رحیمی،1391: 85 و91؛ Head, 1992: 10). سواره­نظام در فتح سرزمین­های تابعه نقشی اساسی داشتند و تا واپسین روزهای شاهنشاهی هخامنشی اهمیت خود را حفظ کردند. 

 

فرماندهان نظامی ساتراپ­نشین­های غربی در ارتش هخامنشی

در مرکز سازمان نظامی هخامنشیان شاه بزرگ قرار داشت؛ به­طوری­ که این اقتدار شاهانه در کتیبه­های هخامنشی نیز بازتاب یافته است. از شاهان هخامنشی انتظار می­رفت ارتش خود را در نبردهای بزرگ و در میدان­های نبرد فرماندهی کنند. نمونه­های فراوانی از این­گونه فرماندهی را بر اساس منابع یونانی می­توان اشاره کرد؛برای مثال، کوروش بزرگ ارتش خود را علیه مادها هدایت کرد (هرودوت، کتابІ، بند127). داریوش بزرگ، خود علیه سکاها لشکر کشید (هرودوت، کتابVІ، بند1). خشیارشا خود سپاه بزرگی متشکل از اقوام مختلف را به یونان فرماندهی کرد (هرودوت، کتابVІІ، بند59). اردشیر دوم علیه کوروش کوچک، برادر شورشی خود، سپاهیانش را تشویق می­کرد (کتزیاس، پرسیکا، کتاب­XX، بند 63) و اردشیر سوم با شورش بزرگ ساتراپ­ها در مصر و فنیقیه به نبرد پرداخت (دیودور، کتابXV، بند90، 203). شاهان هخامنشی امّا نمی­توانستند خود همه­ نبردها را فرماندهی کنند؛ زیرا گاهی اوقات به علت مسافت طولانی صحنه­های نبرد، ارسال نیرو به منطقه­ نبرد کاری دشوار بود و درست نبود که شاه چندین سال را دور از مرکز فرمانروایی خویش، سپری کند. بنابراین، نبردهای کوچک محلی را ساتراپ­ها فرماندهی می­کردند و نبردهای مهم را معمولاً اشراف بلندپایه­ پارسی­ از طرف دربار شاهی هدایت می­کردند. برای نمونه، مردونیه پسر گوبریاس که در سال 492 پ.م. در آسیای صغیر جنگید (هرودوت، کتابVI، بند43) و پس از عقب­نشینی خشیارشا در 479 پ.م. ارتش را در یونان فرماندهی کرد (هرودوت، کتابVIII، بند 107 و100 ). او پسر­ عموی خشیارشا و خواهرزاده­ داریوش (هرودوت، کتابVII، بند5) و نیز داماد داریوش بود که با دختر داریوش به نام آرتوزوسترا ازدواج کرده بود (هرودوت، کتابVI، بند43). یکی از فرماندهان در نبرد ماراتن، آرتافرن پسر آرتافرن، برادرزاده­ دیگر داریوش بود (هرودوت، کتابVI، بند94)، یا کوروش کوچک در زمان حیات پدرش داریوش دوم، با مقام فرماندهی تمام لشکریان شاهی به آسیای صغیر اعزام گردید (گزنفون، لشکرکشی کوروش، 1386 : 28). فرماندهان عالی­رتبه­ دیگر و سران ارتش، لزوماً پارسی نبودند. نام فرماندهان ارشد غیرپارسی نیز در اسناد عهد هخامنشی بازتاب یافته است. یکی از فرماندهان ساتراپ­نشین­های غربی که در سرکوبی شورش­های عهد داریوش بزرگ نقش داشت، دادرشیش ارمنی است که در کتیبه­ بیستون به او اشاره شده است. داریوش شاه گوید: «دادرشی نام ارمنی، بنده­ی من، من او را به ارمنیه روانه کردم»17. در لشکرکشی کوروش کوچک علیه برادرش، منون فرمانده­ جناح راست و کلارخوسِ اسپارتی فرمانده­ جناح چپ کوروش کوچک (لشکرکشی کوروش، 1386 :37) بودند. فرمانده­ نیروی دریایی او نیز، دریاسالار تاموس مصری با تبار ممفیسی بود (دیودور، کتابXIV، 19،6 و 5). چنین به نظر می­رسد که با نفوذ نظامی یونانیان در سده­ چهارم پ.م. در ایران، افسران و بلندپایگان یونانی، به مقامات بلندی در دربار و ارتش هخامنشی رسیدند؛ امّا آنان در بیشتر اوقات زیردست فرادستان پارسی خود بودند (Head,1992:9). برای نمونه، ایفی­کرات آتنی که در سال 370 پ.م. بیست هزار تن از مزدوران یونانی را علیه مصریان فرماندهی می­کرد، زیردست فرناباز پارسی قرار داشت (دیودور، کتابXV، 41، 3). یکی از مشکلات فرماندهان سپاه این بود که «آن­ها برای عملیات­های جنگی، از اختیارات کامل برخوردار نبودند، برای هر چیز به شاه مراجعه می­کردند و در مورد هر چیز جزئی در انتظار پاسخ شاه می­نشستند.» (دیودور، کتابXV،5:41). فرماندهان غیر ایرانی که در کسوت فرماندهی سپاه هخامنشی قرار داشتند، معمولاً از امتیازات خاصی برخوردار بودند. آنان یا در گذشته در رأس سپاهیانی، شجاعت و مدیریت فرماندهی خویش را به اثبات رسانده بودند یا مانند ایفی­کرات هوش سرشاری در عملیات جنگی و استعداد بی­نظیری در ابداعات نظامی و راهبردی داشتند. در توصیف او، دیودور می­گوید: «تجربه­ طولانی او در عملیات­ها و در خلال جنگ پارس موجب شد تا به واسطه­ ابتکاراتش، هنر نظامی را در بسیاری زمینه­ها؛ به­ویژه در به­کار­گیری تسلیحات -که وی علاقه­ خاصی بدان­ها داشت- توسعه و گسترش دهد.» (کتاب XV، 44 :1). معمولاً فرماندهان غیرایرانی در سپاه هخامنشی، بیشتر از میان ساتراپ­نشین­های غربی انتخاب می­شدند؛ زیرا جنگ­هایی که مزدوران ساتراپ­نشین­های غربی در آن حضور داشتند، بیشتر در منطقه­ جغرافیایی قلمرو غربی هخامنشیان روی می­داد و آنان به مناطق استراتژیک و حساس نظامی آشنایی کامل داشتند (هرودوت، کتابIX، بند99). از طرف دیگر، معمولاً انتخاب فرمانده از میان مزدورانی بود که هم­نژاد و هم­زبان زیر دستانشان بودند؛ به عنوان نمونه مزدوران یونانی در جنگ با مصریان به رهبری ایفی­کرات آتنی مبارزه می­کردند؛ یعنی هم سربازان یونانی بودند و هم فرمانده­شان. یا به یک مصری به نام اهموسه برمی­خوریم که القاب «رئیس سربازان، پسر رئیس سربازان»، «پایوئن هور» را به خود می­دهد که هنگام دفن گاو آپیس، رهبری «سپاه سربازان نخبه» را بر­عهده داشته است. او در لوحه­ سنگی دیگری به خود لقب «رئیس بزرگ سربازان» می­دهد که گویی مجری فرمان­های سلطنتی در ساتراپی مصر بوده است (بریان، 1388: 240/3). ساتراپ­ها گاهی فرماندهانِ پادگان­ها را منصوب می­کردند و این بدان معنا بود که لزوماً تأیید شاه نیز وجود نداشت (توپلین، 1388: 115/3).

نقش ساتراپ­نشین­های غربی در تحولات نظامی و ساختار ارتش هخامنشی

شاهنشاهیِ رو به گسترش هخامنشی در هنگام فتح نواحی غربی و ایجاد ساتراپ­نشین­های غربی در برخورد با ارتش­های نیرومند بابل، لودیه، مصر و یونان دچار برخی تغییرات گردید. این دگرگونی­ها ناشی از توانمندی ارتش این امپراتوری­ها بود؛ بنابراین، توانمندی ارتش­های پیشین ساتراپ­نشین­های غربی در ساختار و سازمان نظامی ارتش هخامنشیان نقش داشت؛ زیرا از گذشته­ دور در این مناطق، امپراتوری­های قدرتمندی وجود داشتند و دارای سازمان نظامی قوی بودند. شاهان هخامنشی با تکیه بر روش­های دیپلماتیک و با ترفندهای مختلف، توانایی تسلط بر این شاهنشاهی­ها را داشتند؛ چنانکه گزنفون، کوروش را سیاستمداری توصیف می­کند که سیاست مسالمت­آمیز را بر جنگ ترجیح می­داد و از او نقل می­کند که «زمانی که زیرکی و هوشمندی به­کار می­آید، به زور نیازی نیست» (زندگی کوروش، کتابVIII، 2: 2). یکی از ساتراپ­نشین­های قدرتمند غربی که کوروش بزرگ توانست سلطه­ سیاسی - نظامی خویش را بر آن گسترش دهد، لودیه بود. او در برخورد با این ساتراپی متوجه برخی از ضعف­های نظامی خویش نسبت به لودیه­ای­ها شد. این نارسایی­ها باعث اصلاحاتی در ارتش هخامنشی گردید که مهم­ترین آن­ها عبارت بودند از:

  1. ساده و روان کردن حرکت واحدهای نظامی؛
  2. تغییراتی چند در رزم­افزارِ نفرات پیاده برای آمادگی بیشتر برای رزم تن­به­تن؛
  3. افزایش تعداد سواره­نظام پارسی؛
  4. امر شد 300 ارابه­­داس­دار جدید بسازند که محور آن بسیار دراز بوده و نسبت به نوع قدیمی­اش کمتر واژگون می­گشت. همچنین دو داس نیز در زیر آن نصب نمودند.
  5. صد گردونه­ چوبی با برج­های متحرک ساختند که هر یک دارای مال­بند بوده و با هشت جفت گاومیش به حرکت درمی­آمدند. در هر یک از این برج­ها 20 کمان­دار موضع می­گرفتند.
  6. تغییر تاکتیک و آرایش جنگی، بدین­شکل که در نبرد تمبره با لودیه­ای­ها امر شده بود در هنگام عملیات، نیروهای خودی آرام آرام از دو جناح چپ و راست عقب­نشینی کنند تا به این وسیله سپاه دشمن در زمان تعقیب، از هم دور افتاده و مصری­ها در مقابل قلب سپاه ایران قرار بگیرند. نتیجه­ چنین تاکتیکی آن شد که پیاده­نظام معروف مصری که دارای سلاح­های تدافعی و تعرضی برای جنگ­های تن­به­تن بودند، از پشتیبانی سلاح­های پرتابی محروم گشتند (معطوفی،1390 :59).
  7. استفاده از تدابیر جنگی مانند قرار دادن شتران با سربازان مجهز به سلاح سواره­­نظام در صف مقدم و در برابر سواره­نظام لودیه­ای­ها؛ چنانکه هرودوت در این­باره گوید: «کوروش از آن رو شتران را در برابر سواران لودیایی قرار داد که اسب از شتر می­ترسد: نه هیبت و ظاهر او را می­تواند تحمل کند، نه بوی او را. هدف از این ترفند جنگی آن بود که نقش سواره­نظام لودیایی را در نبرد بی­اثر سازد» (کتابΙ، بند80).

 

نیروهای مزدور ساتراپ­نشین­های غربی در ارتش هخامنشی

بیشتر نیروهای مزدوری که در ساتراپ­نشین­های غربی وجود داشتند، جزو سواره­نظام ایرانی نبودند؛ بلکه در این ساتراپ­نشین­ها از نیروهای پیاده­نظام مزدوری استفاده می­شد که از بومیان محلی بودند. استخدام این نیروها توسط ساتراپ­های این نواحی صورت می­گرفت و شاهان هخامنشی در استخدام این نیروهای مزدور دخالتی نمی­کردند (Sekunda, 1992: 23).

منبع نیروی نظامی­ای که می­شد مزدوران ساتراپ­نشین­های غربی را از آنجا به­کار گرفت، چندان زیاد نبود؛ زیرا مدت زیادی بود که ساتراپ­نشین­های غربی، دیگر حق هیچ­گونه آموزش نظامی به مردان جوان خویش را نداشتند. درواقع، این از سیاست­های هخامنشیان بود که موازنه­ قدرت را به سود آنان تغییر می­داد؛ برای نمونه، پس از گشودن لودیه، دیگر آموزش نظامی در آن­جا صورت نمی­گرفت. مدت کوتاهی پس از آن، مردم لودیه دیگر فکر شورش را از سر به ­در کردند؛ حتی اگر می­خواستند در برابر شاهنشاه هخامنشی مقاومت کنند، دیگر توانایی آن را نداشتند. گزنفون نیز در تأیید مطالب بالا ادعا می­کند که کوروش گروهی را که علیه او خیره­سری کرده بودند، تنزل درجه داد و رزم­افزار آنان را توقیف و در اصطلاح آنان را خلع سلاح کرد (تربیت کوروش، کتاب VII، 4: 15). به این ترتیب، مزدوران از اقوامی استخدام می­شدند که هنوز آزاد بودند و توانایی آموزش نظامی سازمان­یافته به جوانان خویش را داشتند. به سخن دیگر، هخامنشیان با سیاست مهار دوگانه، هم قوه­ رزمی ساتراپ­نشین­های غربی را کنترل می­کردند و هم  نیروی نظامی آنان را به استخدام خویش درمی­آوردند.

سربازان ساتراپ­نشین­های غربی به­طور تمام وقت در ارتش هخامنشی خدمت نمی­کردند؛ به احتمال فراوان در لحظات سرنوشت­ساز، هخامنشیان از نیروی نظامی مزدوران دعوت به همکاری می­کردند. نمونه­ آن در لشکرکشی کوروش کوچک علیه برادرش است که این مزدوران به­کار گرفته شدند.

چگونه ممکن بود که مزدوارن ساتراپ­نشین­های غربی علیه هموطنان خویش دست به مبارزه بزنند و در سپاه هخامنشی حاضر شوند؟! گویی اینان به دلیل محکومیت­های شدید مانند اعدام، به­ناچار از وطن خویش فرار نموده و برای گذران زندگی، به سپاه هخامنشی یا ساتراپ­نشین­های غربی می­پیوستند. هخامنشیان نیز از آنان استقبال می­نمودند (گزنفون، لشکرکشی کوروش، 1386: 23)؛ یا این سربازان مزدور به پیشنهاد دوستان خویش وارد سپاه هخامنشی می­شدند. نمونه­ آن ورود گزنفون به سپاه کوروش کوچک است که به توصیه­ دوستش، پروکزنوس صورت گرفت (گزنفون: 128). شاید نیکی و شجاعت شاه هخامنشی نیز در جذب نیروهای مزدور در ارتش هخامنشی بی­تأثیر نبوده­ است (کورسارو، 1388: 80/6؛ گزنفون: 113). با وجود خساراتی که تمیستوکلس آتنی به خشیارشا وارد کرد؛ اردشیر، پسر خشیارشا از او به نیکی استقبال نمود و برای تأمین زندگی او عایدات چندین شهر را به وی اختصاص داد. این­گونه پاداش­ها، در جذب نیروهای مزدور یونانی، بی­تأثیر نبود (پلوتارک، زندگی تمیستوکلس، بند53).

گسترش فتوحات هخامنشی و گستردگی قلمرو جغرافیایی آنان، وجود مزدوران بیگانه و نمایندگان ملل تابعه­ ساکن در مرزهای شاهنشاهی و گاه خارج از مرزهای امپراتوری را در ارتش هخامنشی اجتناب­ناپذیر می­کرد. در این میان، به علت مهارت­های رزمی، آشنایی مزدوران و سربازان ساتراپ­نشین­های غربی با موقعیت­های جغرافیایی و استراتژیک منطقه، حضور آنان در سپاه شاهان و ساتراپ­نشین­های غربی هخامنشی ضروری و لازم می­نمود.

شاهان هخامنشی نیز هم به دلیل ضرورت­های برشمرده شده در بالا و هم به خاطر روحیه مداراگر خویش از ورود سربازان و مزدوران بیگانه­ غربی در ارتش خویش خودداری نمی­کردند. البته، آنان می­دانستند که در صورت بی­توجهی و عدم پرداخت جیره­ و دستمزد آنان، با مشکل و دردسر مواجه خواهند شد؛ بنابراین، شاهان هخامنشی برای پرداخت مواجب این مزدوران، اختیارات لازم را به ساتراپ­نشین­های غربی خویش واگذار نمودند؛ به همین دلیل، ضرب سکه در قلمرو غربی هخامنشیان توسط ساتراپ­ها صورت می­گرفت (بابلون، 1388: 24). همین توجه، باعث موفقیت­های هخامنشیان در جنگ­ها و سرکوب شورش­ها می­شد. البته، نوآوری­ها و خلاقیت­های فرمانروایان هخامنشی نیز، در ساماندهی و مدیریت ارتش بی­تأثیر نبود. از جمله­ این ابتکارها ورود سربازان ساتراپ­نشین­های شرقی و غربی در ارتش هخامنشیان بود. به­طور خلاصه، نیروهای نظامی و سربازان گردآوری شده از ساتراپ­نشین­های هخامنشی را می­توان به چهار گروه تقسیم کرد: نخست ساتراپی­هایی که بیشتر سواره­نظام هخامنشیان را تأمین می­کردند. دوم در برخی از ساتراپ­نشین­ها نیروهایی از نظامیانِ دارای پیشینه بودند که در برابر گرفتن زمین، به خدمت نظام می­پرداختند. سوم، سربازانِ پادگان­ها که بیشتر مزدورانی از خارج از مرزهای شاهنشاهی (به­ویژه سربازان یونانی) یا از مردمان جنگجوی ساکن در مرزها بودند. این نیروها را بیشتر برای نبردهایی خاص به خدمت می­گرفتند. سرانجام سربازگیری در ساتراپی­ها، که با فراخوانی جذب سربازان بومی انجام می­شد. در زیر شواهد مربوط به وجود سربازان ساتراپ­نشین­های غربی در ارتش هخامنشی بررسی می­شود.

 

مردمان آسیای صغیر: لودیه­ای­ها و ایونی­ها

در میان ساتراپ­نشین­های غربی شاهنشاهی هخامنشی، بزرگ­ترین منبع برای فراهم کردن سربازان مزدور، یونانیان بودند. یونان به دلیل جغرافیای کوهستانی خویش و اقتصاد مبتنی بر دامداری که بر پایه­ پرورش دام­هایی مانند گوسفند و بُز استوار بود (ناردو، 1388: 33)، می­توانست بیشترین مزدور و نیروی نظامی را به شاهنشاهی هخامنشی عرضه نماید. جامعه­های دارای اقتصاد شبانی می­توانستند برای مدت طولانی نیروی انسانی مردان را آزاد بگذارند؛ زیرا گله­داری بدون آنان نیز ممکن بود. البته، اهمیت مزدوران یونانی در ارتش هخامنشی را نباید بیش ­از­حد بزرگ نشان داد؛ چراکه منابع اطلاعاتی ما بیشتر متکی به روایت­های یونانیان از رخدادهای غرب شاهنشاهی هخامنشی است و در عمل، به علت فقر منابع اطلاعاتی از آنچه در جاهای دیگر روی داده، چیز زیادی نمی­دانیم (Sekunda, 1992: 23). به­کارگیری مزدوران یونانی در ارتش برای هخامنشیان اهمیت فراوانی داشت؛ زیرا هم بر تعداد جنگجویان ارتش هخامنشی افزوده می­شد و هم زین­ابزارها، تاکتیک­ها و فنون مختلف رزم­آوری میان پارسیان و سربازان مزدور رد­و­بدل می­شد. البته، این مزدوران مجبور به رعایت اصول حاکم بر سیستم نظامی و ساختار ارتش هخامنشی بودند. فرماندهی ارشد و کل این نیروها، در بیشتر مواقع در اختیار سرداران و فرماندهان نظامی پارسی  قرار می­گرفت؛ تنها یگان­های مزدور، تحت فرماندهی سرداران بومی خویش قرار می­گرفتند و در سطحی بالاتر زیر نظر سرداران پارسی خدمت می­کردند. به نظر می­رسد نیروهای مزدور یونانی برای سیاست­های هخامنشیان در غرب، اهمیت اساسی داشتند. با وجود روابط تیره­ای که میان ایران و یونان وجود داشت؛ از وجود سربازان یونانی در ارتش هخامنشی در منابع یونانی به­فراوانی گزارش شده است. چند دلیل عمده وجود داشت که یونانیان در ارتش هخامنشیان حضور داشته باشند:   

  1. رقابت و دشمنی شدیدی میان دولت­شهرهای یونانی وجود داشت. این مسأله ناشی از وجود نژادهای مختلف و پراکنده در یونان بود که هر کدام دارای دولت­شهر مستقل با اهداف بسیار متنوع بودند؛ در­نتیجه، رقابت و تضاد در شبه­جزیره­ یونان به فراوانی وجود داشت.
  2. تسلط هخامنشیان بر دریاهای آزاد غرب مثل دریای سیاه و مدیترانه باعث قطع شریان­های تجارتی و مراودات بازرگانی میان یونانیان و مصری­ها و سکاها شده بود (یوسف­جمالی، جدیدی و شهابادی، 1392: 45). در­نتیجه­ فقر و از ­بین­ رفتن درآمدهای عمومی در یونان که به علت ستیزه­جویی دولت­شهرها با یکدیگر و تسلط هخامنشیان بر شاهراه­های تجاری یونان بود، زیرساخت­های اقتصادی یونان از بین رفته و اقتصاد پایا در یونان متزلزل شده بود. همچنین، جنگ­های داخلی پلوپونزی در یونان و تحولات سیاسی ناشی از آن، باعث تهیدست شدن شهروندان یونانی گردید. آنان برای امرار معاش، سیل­آسا از دریای اژه گذشتند و به استخدام ارتش ایران درآمدند (بلویس، 1388: 171). هرودوت نیز به فقری که همیشه یار یونانیان بود، اشاره می­کند (کتاب VII، بند102). آیسخولوس نیز تنگدستی یونانیان را از زبان داریوش چنین گزارش می­کند: «خاک یونان همانا تنگ­مایه است.» (آیسخولوس،1391: 410)
  3. برخی از دولت­شهرهای یونانی به جنگاوری شهرت داشتند و دلاوری را برای خود افتخار می­دانستند. این خصیصه یعنی رزم­آوری، همیشه آنان را آماده­شرکت در ارتش و سپاه یونانیان و یا حتی بربرها می­کرد (هرودوت، کتاب VII، بند102).

تمامی دلایل بالا بیانگر انگیزه­قوی یونانیان برای ورود به ارتش هخامنشی بود. درکتابهرودوت در جاهای مختلف نیز به حضور ایونی­ها در ارتش هخامنشی اشاره شده است. برای نمونه، یونانیان در لشکرکشی کمبوجیه به مصر در سپاهیان او خدمت می­کردند؛ حتی سردار برجسته­ یونانی، فانِس که در خدمت آماسیس فرعون مصر بود، اطلاعات فراوانی از اوضاع مصر و به­ویژه درباره­ راهی که بتوان مصر را فتح کرد، در اختیار کمبوجیه قرار داد (کتاب III، بند4). در زمان داریوش، به­هنگام لشکرکشی وی به سوی اسکیت­ها، نگهبانی از پل روی رودخانه­ دانوب، بر عهده­ یونانیان گذاشته شد (کتاب IV، بند98). یا در حمله­ 480 پ.م. خشیارشا به یونان، 100 رزم‌ناو ایونی در ناوگان خشیارشا خدمت می­کردند (کتاب VII، بند 94). همچنین، کتزیاس گزارش می­دهد که دماراتوس اسپارتی در این لشکرکشی به خشیارشا پیوست (پرسیکا، کتاب های 12و 13، بند 27).

از خشیارشا تا زمان اردشیر دوم برای مدتی ورود مزدوران را در ارتش هخامنشی کم­رنگ می­بینیم. این مسأله، به نظر می­رسد یا ناشی از مداخله­گری­های یونانیان در امور داخلی ایران و کمک به شورشیان مصری به رهبری ایناروس باشد تا بدین­وسیله آتنی­ها بتوانند تجارت منظم دریایی با مصر برقرار کرده و غله­ مورد نیاز خویش را از آنان تأمین کنند (داندامایف، 1381: 286) و یا به دلیل گرفتاری­های داخلی یونانیان؛ به­ویژه در جنگ­های پلوپونزی است. از طرف دیگر، منابع یونانی مانند کتزیاس و توسیدید در مورد اوضاع ایران یا سخت خبر داده­اند و یا مطالب آنان بر اثر مرور زمان از بین رفته است. البته، در این زمان روایاتی مبنی بر ورود سرداران یونانی مانند تمیستوکلس و فرار آنان از یونان به ایران را داریم (توسیدید، کتاب I، بندهای 138-135)؛ بنابراین، تا شورش کوروش کوچک در سال 404 پ.م. یونانیان کمتر با ایران مراوده­ نظامی داشتند؛ اما با انعقاد پیمان صلح شاهانه یا آنتالسیداس در سال 386 پ.م. میان ایران و یونان، دوباره ایونی­ها به زیر فرمان هخامنشیان درآمدند و برای حمله­ سال 351 پ.م. به مصر، 6000 هوپلیت گسیل کردند (Rhodes, 2007: 40). نخستین مورد از به­کارگیری سربازان مزدور یونانی در حدود 416 پ.م. احتمالاً به دست پیسوتنس ساتراپ لودیه صورت گرفته است. وی برای حمایت از شورش خویش، به نیروهای یونانی تکیه کرد. فرمانده­ این مزدوران به او خیانت کرد، که رویدادی نامعمول بود؛ زیرا یکی از مزایای مزدوران یونانی این بود که به مزددهندگان پارسی خود وفادار می­ماندند (Head,1992: 58). مگابیز نیز پس از سال 454 پ.م. در شورش علیه اردشیر اول در سوریه، مزدورانی یونانی در استخدام خود داشت. روشن نیست که از این مزدوران در نبرد استفاده کرده باشد؛ ولی کتزیاس می­گوید بعداً پسرش، زوپیر نیز مزدورانی آتنی در اختیار داشت که یک کائونیانی به نام آلسیِدس به او خیانت کرد و زمان ورود زوپیر به حصار شهر به او سنگی پراند و زوپیر این­گونه مُرد (پرسیکا، کتاب های 17و16، بندهای45 و40). وفاداری مزدوران یونانی در دو مورد قابل توجه است: یکی رفتن رضایتمندانه­ «ده­هزار» نفر به قلب آسیا همراه با کوروش کوچک، هر­چند که ایشان به بهانه­های واهی و برای نبردی کاملاً متفاوت اجیر شده بودند، و نیز وفاداری 2000 یونانی به داریوش سوم حتی پس از شکست نهایی وی در گوگمل(Head,1992: 58). «هیچ یک از آنان بی­یاوری فرماندهان یونانی به میدان جنگ نمی­شوند. امروزه اگر جنگ پارسیان با پارسیان باشد، بی­یاوری فرماندهان یونانی جنگ در­نمی­گیرد؛ و اگر جنگ پارسیان با یونانیان باشد، کار به آشتی می­کشد، اگر دیگر یونانیان به یاری­شان نیایند.» (زندگی کوروش، کتابVIII، بند8، 26) از این گزارش پایانی گزنفون در زندگی کوروش، درمی­یابیم که هخامنشیان در همه حال - چه در جنگ­های داخلی، و سرکوب شورش­ها و چه در نبرد با یونانیان- از نیروی نظامی آنان استفاده می­کردند و حتی هخامنشیان می­دانستند که هر جنگی با یونانیان باید با یاری خود یونانی­ها هدایت گردد. اشاره­ وی به راه­اندازی نبرد پارسیان علیه یکدیگر، درباره­ شورش مکرر ساتراپ­هاست؛ چون بیشتر ساتراپ­های غربی نیرویی از مزدوران یونانی را در خدمت داشتند و اشاره­ وی به استفاده از یونانی­ها علیه یونانی­ها، بازتابی است از تجربه­ خود وی در نبردهای اسپارت علیه پارس در دهه­ 390 پ.م. که طی آن مزدوران یونانی در جبهه­ پارس ظاهر شدند. در سده­ چهارم پ.م از نیروهای بیست یا سی هزار نفره­ یونانی نیز به صورت پیاپی یاد می­شود (Head: 58).

هخامنشیان در سرزمین­های وسیعی از ارمنستان تا بخش بزرگی از آسیای صغیر، پیاده­نظام سبک خویش را تأمین می­کردند که نیزه­هایی کوتاه یا زوبین و سپرهایی سبک داشتند. البته، در آناتولی غربی برخی از پیاده­ها، به شیوه­ هوپلیت­های یونانی، دارای تجهیزات سنگینی بودند (Head: 53:55).

لودیه­ای­ها به همراهی میسی­ها، کیلیکیه­ای­ها، فریگیه­ای­ها، پافلاگونی­ها و کاریه­ای­ها در ارتش هخامنشیان حضور داشتند (هرودوت، کتابVII، بندهای78-72). به دلیل اهمیت ساتراپی لودیه، ستاد مرکزی ارتش شاه بزرگ در لودیه مستقر بود (پلوتارک، لوساندر،3: 2) و به همین علت، آداب و رسوم ایرانی در ساتراپی لودیه رایج بود. شهر سارد و به­طور کلی آسیای صغیر محل برخورد و تماس و فرهنگ­پذیری میان جهان یونانی و ایرانی بود (کورسارو،1388: 75/6). آیسخولوس در مورد حضور لودیه­ای­ها در ارتش هخامنشی، گزارشی ارائه می­دهد که نقش­برجسته­های پلکان شرقی آپادانا؛یعنی ارابه­رانان لودیه­ای آن را تأیید می­کنند(آیسخولوس،1391: 375). آناتولی تعداد کمی سواره­نظام فراهم می­آورد؛ اما از پایان سده­ پنجم پ.م. سواران پافلاگونی در ارتش­های پارسی به گونه­ فزاینده­ای حضور یافتند؛ هر­چند که شاهان ایشان گاهی دشمنان پارس­ها بودند. این سواره­نظام که برای کوروش کوچک می­جنگید، در سال 390 پ.م. 1000 سوار و 2000 سبک­سپر، همراه با نیروهای اسپارتی علیه پارس­ها نیز وارد جنگ شد (گزنفون، هلنیکا، کتاب IV، 1، 3؛ Head,1992: 55)؛ آن­ها بعدها، در نبرد گرانیکوس، در عقبه­ سپاه و زیر فرمان پارس­ها حاضر شدند.

 

میان­رودانی­ها: آشور، بابل و عرب­ها

در فهرست هرودوت درباره­ ارتش خشیارشا از بابلی­ها یاد نمی­شود؛ امّا به نوشته وی سربازان آشوری را با شماری از کلدانی­ها همراه کرده بودند (کتابVII، بند63). به نظر می­رسد هرودوت که از نزدیک، بابل را مشاهده کرده بود، می­توانست از بابلی­ها در ارتش خشیارشا نام ببرد، نه از کلدانی­ها. بنابراین، در ساتراپی بابل، شاید کلدانی­ها یکی از طبقات اجتماعی بودند که حرفه­ آنان نظامیگری بود و در ارتش خشیارشا نیز از اینان نام برده شده است؛ یا احتمالاً از این­رو نام کلدانی­ها به­کار رفته است که نام بابل از زمان شورش این ساتراپی در 482 پ.م. ممنوع شده بود؛ یا گزینه­ ساده­تر دیگر ممکن است این باشد که هرودوت نمی­توانسته ملیت­های گوناگون میان­رودانی را از یکدیگر بازشناسد؛ به­ویژه این­که میان­رودانی­ها یعنی آشوری­ها و دیگر مردمان میان­رودان، از جمله کلدانی­ها، در یک گردان حضور داشته­اند (Head,1992: 50).

در سندی، از نیروهای مزدور بابلی ساکن در پادگان سوئنه، با نام­های بابلی شاملِ نبوشَلّیو، ایدّین­نّبو و نبوکودورّی18 دیده می­شود. همچنین، بیشتر نیروهای پادگان سوئنه، یهودی و از ساتراپی ابرنهر بودند و نام­های آنان بیانگر یهودی بودن آنان است. از جمله­ این نام­ها، مِناحیم و عَنَنیَه پسر مِشولّام فرزند شلومن، یِدونیَه فرزند هوشَعیا فرزند اوریا19است؛ امّا سایر نام­های افراد پادگان سوئنه، آرامی و آشکارا غیر‌یهودی­اند؛ نام­هایی مانند شَمَش­گیریه20که نام خدای خورشید سریانی است (Head: 16). این سند بیانگر آن است که هخامنشیان برای تأمین امنیت ساتراپی­های شمال آفریقا از مزدوران بابلی و یهودی نیز استفاده می­کردند. عرب ها به قول استرابو «امیرنشین­های کوچک و مستقلی­اند که سرزمینی خشک و بی­آب دارند. اندک کشاورزی می­کنند. یا اصلاً کشت و کاری ندارند. اما انواع گله، به­ویژه گله­ شتر، دارند» (کتابXVI، بند3، 1). دیودور نیز در مورد آنان گوید: «آن­ها با راهزنی و چپاولِ سرزمین­های همسایه روزگار می­گذرانند و شکست دادن آن­ها با جنگ دشوار است. در نواحی بی­آب، چاه­هایی حفر کرده­اند که تنها خود از محل آن­ها باخبرند و با پناه­جستن به درون این سرزمین بی­آب، جان خویش را از گزند در­امان می­دارند؛ زیرا خود محل آب­های مخفی را می­دانند و برای استفاده از آن چاه را باز می­کنند، حال آن­که خارجیانی که به تعاقب آنان می­پردازند، از تشنگی در شنزارهای بی­آب و علف جان می­سپارند و اگر خیلی خوشبخت باشند، پس از تحمل سختی­های جان­فرسا به سرزمین خویش باز می­گردند. از این روی اعرابی که در این سرزمین می­زیند، شکست ناپذیرند و یوغ بندگی هیچ پادشاهی را گردن نمی­نهند؛ هیچ زمانی فردی از سرزمین دیگر را به عنوان رهبر خویش نمی­پذیرند و همواره استقلال مطلق خویش را حفظ کرده­اند.» (کتابII، بند48) قبایل عرب به گونه­های مختلف و متفاوتی با حکومت مرکزی هخامنشی رابطه داشتند و از اقتدار شاهنشاهی بهره می­بردند. عرب­های ساکن در مرزهای ایران، جزو دست نشاندگان شاهنشاهی هخامنشی به­شمار می­آمدند و آنان هیچ­گاه برده­ ایران نشدند (هرودوت، کتابIII، بند88). عرب­ها در ایجاد امنیت راه­های کویری و بیابانی به ایرانیان کمک می­کردند؛ مانند زمانی که کمبوجیه به مصر لشکر کشید. در مقابل، اعراب مجبور نبودند که خراج مرسوم هخامنشیان را بپردازند؛ اما خودخواسته 1000 تالان کندر برای شاه هدیه می­فرستادند (هرودوت، کتابIII، بندهای97و9). در لشکرکشی خشیارشا به یونان، کمانداران پیاده و شترسواران عرب نیز به همراهش بودند. آنان عبای بلندی که رویش کمربند می­بستند به تن داشتند، و اسلحه­ همراه آنان، کمان­های بلندی بود که به بازوی راست بسته و به­طور وارونه انداخته بودند. فرماندهی آنان و اتیوپی­های جنوب مصر بر عهده­ آرشام بود (هرودوت، کتاب VII، بند69). هرودوت درمورد نیروهای نظامی عرب­ها در لشکر خشیارشا گوید: «سواران عرب به جای اسب بر شترهایی سوار شده بودند که سرعت آنها کمتر از اسب نیست. عرب­ها در صف آخر حرکت می­کردند چون اسب تاب دیدن و بوی شتر را ندارد و از ­این­رو در صف آخر بودند که موجب هراس اسب­ها نشوند.» (کتاب VII، بندهای 87-86). هرودوت پس از لشکرکشی خشیارشا، دیگر نامی از اعراب در میان ارتش هخامنشی یاد نمی­کند. دیودور در مورد شیوه­ جنگی اعراب چنین توضیح می­دهد که دو تیرانداز عرب پشت ­به­ هم سوار شتر شده که یکی هنگام حمله و دیگری هنگام عقب­نشینی می­جنگند (کتابII، بند54). کوروش نیز جنگاوری عرب­های شترسوار را دیده بود که به کمک آنان سپاهیان شترسوار را به وجود آورد و در جنگ با کرزوس شاه لودیه، به یاری همین دسته­ شترسوار بر سپاهیان کرزوس برتری یافت (زندگی کوروش، کتابVII، بند1، 28). بر روی مُهری از دوره­ هخامنشی، شترسواری شاید عرب، در حال تاخت دیده می­شود که این گفته­ دیودور را تأیید می­کند. در نقش­رستم تصویر عربی که در حال حمل اورنگ شاهی­ست، دیده می­شود و شمشیری آویزان دارد (Head,1992: 53).

 

قفقازی­ها و مردمان شمال دریای سیاه: ارمنی­ها و سکاها

ارمنی­ها به فرماندهی آرتوخمس داماد داریوش در نبرد خشیارشا حضور داشتند. آنان شبیه فریگیه­ای­ها تجهیز شده بودند (هرودوت، کتابVII، بند73)؛ هر­چند بر ­اساس گزارش هرودوت، کولخیس (گرجستان غربی) و همسایگان آنان تا قفقاز جزو ساتراپی­ها نبودند و کولخی­ها به جای دادن خراج به هدیه دادن اکتفا می­کردند (کتابIII، بند97)؛ امّا در میان سپاهیان خشیارشا حضور داشته و موظف به اعزام نیروی نظامی برای ارتش هخامنشیان بودند. کولخی­ها مجهز به کلاهخودهای چوبی، سپرهایی کوچک از پوست دباغی نشده­ گاو بوده، نیزه­هایی کوتاه و نیز دشنه داشتند. آلارودی­ها و ساسپری­ها نیز که در منطقه­ ارمنستان سکنی داشتند، در این لشکرکشی حاضر بودند. تجهیزات و سلاح­های آنان شبیه به کولخیس­ها بود و فرمانده­ آنان ماسیستوس پسر سیرومیترس بود (کتابVII، بند79). سربازان سکایی یکی از گروه­های مهم در ارتش هخامنشیان بودند که به دلیل زندگی کوچ­رویی و شبانی، گروهی نیرومند به­شمار می­آمدند. آنان از اورال تا مرزهای مغولستان پراکنده بودند و در کتیبه­های هخامنشی با نام­های مختلفی شناخته می­شدند. سکاهای غربی در شمال ناحیه­ استپی دریای سیاه ساکن بودند. به نظر می­رسد با حمله­ داریوش بخشی از آنان مطیع شده و معادن طلای آگاتورسی به تصرف درآمد. هخامنشیان در آنجا پادگان­هایی تأسیس کردند که سپاهیان هخامنشی و بیگانه می­توانستند سال­های سال از خود نگهداری کنند (Bury, 1897: 281)؛ امّا در لشکرکشی خشیارشا بیشتر سکاهای شرقی یعنی آمورگی­ها (هئومه­ورگا) و تیزخودها حضور داشتند. هرودوت در همان­جا اشاره می­کند که پارسیان به همه­ اسکیت­ها، سکا (سَکَ) می­گویند (هرودوت، کتابVII، بند64)؛ بنابراین، احتمال دارد که سکاهای غربی نیز در ارتش هخامنشیان حضور داشته­ و هرودوت قادر به تشخیص آنان از دیگر سکاها نبوده است.

 

مردمان شمال آفریقا: مصریان، لیبی­ها و حبشی­ها

مصریان با توجه به دیرینگی تمدنی، دارای سازمان نظامی و ارتش نیرومندی بودند. هخامنشیان سربازان مصری را نخستین بار در عهد کوروش بزرگ به خدمت گرفتند. زمانی­ که کوروش به جنگ با کرزوس شاه لودیه پرداخت، عده­ای از مصریان که جزو مزدوران سپاه کرزوس بودند، پس از هزیمت ارتش لودیه به استخدام سپاه هخامنشی درآمدند. کوروش بزرگ نیز در برابر خدمت­ نظامی­شان به آن­ها وعده­ واگذاری شهر، زمین، زن، و خدمتکار داد (زندگی کوروش، کتابVII، 1: 43). سربازان مزدور مصری صرفاً از روستاییان نبودند؛ بلکه ماخیمویی21 یا جنگجویان موروثی­ای از طبقه­های جنگجوی سنتی موسوم به هرموتیبی­ها و کالاسیری­ها22 بودند (Head, 1992:17). بنا­بر گزارش هرودوت،طبقه­های جنگاور هرموتیبی­ها و کالاسیری­ها از ایالات مختلف مصر بودند و به­ترتیب شمار آنان 160 هزار و 250 هزار نفر بوده است. برای آنان کارِ دستی و پیشه­وری ممنوع بود و کارشان تنها جنگجویی بوده است که از پدر به پسر به ارث می­رسید. با وجود این،امتیازاتی که هرودوت برای آنان برمی­شمارد، داشتن زمین است که احتمالاً در آن کشاورزی می­کردند و جزو گارد شاهی نیز بودند (کتابII، بندهای168-165). بنا­به نظر هِد، شاید این آمار مربوط به زمان پیش از فتح مصر به دست ایرانیان بوده باشد؛ زیرا در سال 351 پ.م. مصر شصت هزار ماخیمویی داشت و شمار آنان بسیار کم بوده است (Head, 1992:17) که به احتمال، این طبقه­های جنگجوی مصری برای پارس­ها اهمیت زیادی داشته و تعداد فراوانی از آنان را در سپاه خویش جذب کردند. همچنین، آیسخولوس نیز در شعرهای خویش به حضورنیروهای مزدور مصری در سپاه هخامنشی اشاره می­کند که بیشتر از شهرهای ممفیس و تبس بودند (آیسخولوس،1391: 375). آنان بیشتر در نیروی دریایی هخامنشیان به­کار گرفته می­شدند؛ زیرا ملوانان کشتی­های مصری ارتش خشیارشا در زمره­ یگان­های برگزیده­شده­ای بودند که قرار بود در یونان با مردونیوس باقی بمانند. ظاهراً ایشان تنها سربازانی بودند که بدین منظور از کشتی پیاده شدند.دریافت­کنندگان جیره در پادگان سوئنه، نام­های مصری دارند. این قایقران­های دژ؛ یعنی پسامتیک و یارانش از افراد بومی پشتیبانی می­کردند (Head, 1992:16-17). سربازان مصری همچنین در کوناکسا برای ارتش اردشیر اول علیه برادرش کوروش کوچک جنگیدند. آنان به سلاح­های سنگین و سپرهای چوبی مجهز بودند که تا بالای پا امتداد داشت (گزنفون، لشکرکشی کوروش، 1386: 70). اتیوپی­ها در ارتش خشیارشا در لشکرکشیبه یونان حضور داشتند. هرودوت به توصیف آنان می­پردازد و می­نویسد لباس­هایی از پوست پلنگ یا شیر به تن کرده، زین­ابزارشان تیر و کمان بود. کمان­هایی به درازی چهار کوده از ساقه­ برگ خرما داشتند. تیر این کمان­ها از نی و کوتاه است و در انتهای آن به جای نوک فلزی، سنگ تیز نصب می­کنند که از این وسیله، برای کندن مُهرهای خود نیز استفاده می­کنند. اینان نیزه هم داشتند که در نوک آن شاخ تیز­شده­ آهو را نصب می­کنند و گُرزهایی داشتند که بر سر آن­ها میخ کوبیده بودند. آن­ها پیش از آغاز نبرد به بدن­های خود نیمی شنگرف و نیمی دیگر گِل گیوه یا گچ می­مالیدند (کتابVII، بند69). بر ظروف سفالی یونانی نیز تصاویری از سربازان سیاه حبشی با زره و چیتون23یونانی و با اسلحه­ یونانی، تیر و کمان و نیزه نشان داده می­شوند که دارای سپرهای بزرگ هستند (مورکوت، 1388: 480). شاید نیروی دریایی مصری­ها، از تکاوران دریایی حبشی استخدام شده­ بودند که روی رود نیل کار می­کردند و با کشتی به تجارت می­پرداختند (Sekunda, 1992: 16).

لیبی­ها شاید به عنوان مزدور در سپاه کمبوجیه و داریوش خدمت می­کردند؛ زیرا در نقش­برجسته­های پلکان شرقی آپادانا جزو ملل هدیه­آور هستند و برای شاه هخامنشی یک نیزه و دو اسبِ ­ارابه­کش هدیه آورده­اند. بنا­به روایت هرودوت، سربازانی از لیبی در فهرست سپاهیان خشیارشا در 480 پ.م. آمده­اند. گویی آنان به هنگام مبارزه، فریادها و زوزه­های بلندی می­کشیدند. لباس رزم آن­ها از چرم بُزی به نام اِگه بود (کتابIV، بند189) و سلاحشان زوبین چوبی بود که نوک­های سخت­شده با حرارت آتش داشت. به احتمال آنان جزو پیاده­نظام زوبین­انداز و گردونه­ران هخامنشی بوده­اند (کتابVII، بندهای 71 و 86). یونانی­ها نیز از لیبی­ها آموختند که چگونه چهار اسب را به گردونه ببندند ( کتابIV، بند189). لیبی­ها در نقش­برجسته­ اورنگ­بران در نقش­رستم دارای نیزه­ کوتاه یا زوبین هستند و در نقش­برجسته­ پلکان شرقی آپادانا نیز آنان با گردونه­ دو­اسبه دیده می­شوند که گزارش هرودوت را تأیید می­کند. استرابو اشاره­ متفاوتی نسبت به رزم­ابزارِ لیبی­ها دارد. او گوید: «سربازان پیاده سپرهای ساخته­شده از پوست فیل را تکان می­دادند و پوست شیر، پلنگ و خرس بر تن داشتند... پیراهن­های بدون کمربند پوشیده بودند که حاشیه­هایی پهن داشت و از پوست برای ردا و سپر استفاده می­کردند.» (کتابXVII، بند3؛ به نقل از Head, 1992: 54)؛ در صورتی­که در توصیف هرودوت از سپر لیبی­ها در سپاه خشیارشا خبری نیست.

 

زین­ابزارهای ساتراپ­نشین­های غربی در ارتش هخامنشی

ساتراپ­نشین­های غربی با زین­ابزارهای بومی و گوناگون در ارتش شاهنشاهی هخامنشی حضور داشتند. آنان با این جنگ­افزارها، باعث تقویت ارتش هخامنشی می­شدند؛ برای نمونه، به جای نیزه­های کوتاه هخامنشی، یونانیان مزدور از نیزه­های بلند استفاده می­کردند. هرودوت نیز در هنگام لشکرکشی خشیارشا به یونان از ابزارهای جنگی متنوع سربازان هخامنشی یاد می­کند. گزنفون نیز در زندگی کوروش و آنابازیس در بسیاری از جاها به ابزارهای جنگی هخامنشیان اشاره می­کند. گزنفون گوید: «به یاد می­آوریم که کوروش آن شیوه­ کُهنِ جنگیدن از دور به کناری نهاد، و بِرگستوان پوشاندن به اسبان و مردان، و با دادن کوته­نیزه­ای به هر سپاهی ایشان را نبرد از نزدیک آموخت؛ امّا امروز ایشان نه به نوین شیوه می­جنگند، نه به کهن الگو. و پیادگان هنوز سپرهای بلند دارند، با شمشیر و تبر، که گویی باید رزمی کنند آن­چنان که به روزگار کوروش می­کردند؛ اما هیچ­گاه به دشمن نزدیک نمی­شوند. ایشان گردونه­های داس­دار را نیز که کوروش آفرید، دیگر به­کار نمی­گیرند. کوروش با سرافرازی­ها که بخشید به گردونه­سواران و رازها و هنرهای رزم که آموخت به ایشان، از جنگی گردونگان رسته­یی ساخت که بی­بیم و شادمانه به رده­های دشمن می­تاختند؛ اما سپهداران امروز، که رازها و هنر گردونه­رانی هیچ نمی­دانند، بر خود نازیده و می­گویند که ناآزموده مردان به گردونه­رانی نهاده، آنان چنان چون آزمودگان، گردونه رانده­اند. از این گردونگان امروز آذرخش­وار این­سو و آن­سو می­شتابند؛ اما پیش از آن­که به دشمن رسند، نیمی از گردونه­رانان از گردونه­ها برون می­افتند و نیمی دیگر خودخواسته از گردونه بیرون می­جهند و می­گریزند و رسته­ گردونگان بی­گردونه­رانان، به خودی­ها بیش آسیب می­زنند تا به دشمنان.» (زندگی کوروش، کتابVIII، بند8، 26-23). گزنفون در این سخنان به اشکالات موجود در شیوه­های جنگی و رزم­ابزارهای ارتش هخامنشی اشاره می­کند. ساتراپ­نشین­های غربی هخامنشی که در اطراف دریاهای سیاه، مدیترانه، مرمره و سرخ قرار داشتند، نقش عمده­ای در جنگ­های دریایی و کشورگشایی­های هخامنشیان ایفا کردند. آنان با وجود این که بعدها، دیگر به عنوان دولت مستقل وجود نداشتند، در ارتش هخامنشی حضور داشتند. پس از لشکرکشی­ هخامنشیان به نواحی غربی که به فروپاشی دولت­های مهمی، مانند: بابل، لودیه و مصر منجر گردید، آنان از راه تماس با این تمدن­ها، آگاهی­های فراوانی در زمینه­ جنگ­افزارها آموختند؛ فهمیدند که چگونه در برابر سواره­نظام و پیاده­نظام به­طور مؤثری بجنگند، چگونه با یورش، شهرهای دارای دژ مستحکم را بگیرند. شجاعت آنان به تنهایی نمی­توانست آن­ها را قادر به شکست دادن امپراتوری­های عظیم آن عصر کند. سلاح­ها و زره­ها، هخامنشیان را توانا ساخت که از خود و اسب­هایشان نگهداری کنند و دشمن را شکست دهند. پوشاک جنگی هخامنشیان، از راه تجربه و تقلید در طی کارزارهای بزرگشان در میان ساتراپ­نشین­های غربی شکل گرفت. پیش از این دوران، هخامنشیان، به تقلید از مادها و آشوریان بسیاری از زیرساخت­های اولیه­ ارتش خویش را سامان دادند. در نبردهای گوناگون، هخامنشیان با انواع زین­ابزارهای جنگی به­کار برده شده در میان ارتش­های قدیم ساتراپ­نشین­های غربی خویش آشنا شدند. این جنگ­ابزارها در جنگ­های گوناگون کارآیی ویژه­ای داشت. معمولاً در هر جنگی بسته به مدت زمان و شکل جنگ، برخی از ابزارهای جنگی، کاربرد بیشتری پیدا می­کرد؛ برای نمونه، در هنگام محاصره و به منظور دفع حمله­ دشمن، معمولاً انواع سلاح­های پدافندی مانند سپر، زره و نظایر آن به­کار می­رفت. در هنگام حمله و تهاجم، بیشتر از زین­ابزارهای آفندی که به کار جنگ و جدال می­آیند، استفاده می­شد. به نظر می­رسد ابزارهای جنگی که ساتراپ­نشین­های غربی برای حمله به دشمنان به­کار می­برند، به سه مجموعه­ زیر تقسیم می­شدند: برخی از این ابزارها برای جنگ­های دور­برد به­کار می­رفتند، مانند کمان و فلاخن؛ بعضی برای جنگ­های میان­برد، مانند نیزه و زوبین و برخی برای نبرد تن­به­تن از شمشیر و تبرزین، گرز و خنجر استفاده می­­کردند. جنگ­افزارهای دفاعی با مهارت خاصی ساختهو سعی می­شد تا به شکلی طراحی شود که جلوی ضربه­های مرگبار دشمن را بگیرد. در آغاز یونانیان از این­که می­دیدند جنگجویان ارتش هخامنشی تنها با کلاهی بر سر و شلواری به پا راهی میدان نبرد می­شوند، شگفت­زده می­شدند (هرودوت، کتابV،بند 97). بیشتر سربازان پیاده­ساتراپ­نشین­های شرقی، هیچ­گونه زره دفاعی، ساق­بند، روپوش محافظ و یا کلاهخود نداشتند. هرودوت در نبرد پلاته علت شکست ایرانیان را در فقدان تجهیزات دفاعی در برابر سنگین­اسلحه­های یونانی می­داند. او اشاره می­کند که ایرانیان «ناچار بودند بی سپر و جوشن کارزار کنند» (کتاب IX ، بند 63)؛ امّا برخلاف ساتراپ­نشین­های شرقی، پارسیان و ساتراپ­نشین­های غربی مجهز به جنگ­افزارهای دفاعی بودند. آشوریان، حبشی­ها، پافلاکونی­ها، موسیایی­ها، پیسیدی­ها، موسکاها، لوکیایی، (کتاب VII، بندهای72 - 61) مصریان (کتاب I، بند135) و یونانیان (آیسخولوس، 384:1391) از جنگ­افزارهای دفاعی مانند کلاه­خود، زره و سپر استفاده می­کردند. آیسخولوس نیز به صورت جالبی به این نکته­ ظریف اشاره می­کند که پارسیان و ساتراپ­نشین­های شرقی بیشتر در جنگ­و­گریز و جنگ­های تهاجمی مجهز بودند و ساتراپ­نشین­های غربی از جنگ­افزارهای دفاعی استفاده کردند. او گوید: «آتوسا: بگویید تا بدانم، آیا به کمانگیری چیره‌دستند؟ همسرایان: نه، هیچ از آن نمی­دانند. لیک سپر استوار می­گیرند و در جنگ نیزه یکتاستند.» (آیسخولوس،1391: 384).

 

نقش ساتراپ­نشین­های غربی در جابه­جایی نیروهای نظامی هخامنشیان

قلمرو جغرافیایی ساتراپ­نشین­های غربی دارای جغرافیای انسانی و طبیعتی متنوع بود. این تنوع جغرافیایی شامل دشت­های هموار و کوهستان­های ناهموار می­شد. به دلیل وجود همین تفاوت­های آشکار، شیوه­های جابه­جایی نیروهای نظامی نیز در مناطق جغرافیاییِ متنوع ساتراپ­نشین­های غربی متفاوت بود. بدیهی است که در جابه­جایی نیروهای نظامی ارتش هخامنشی استفاده از اسب، شتر، قاطر، گاری­های چهار­چرخه و دو­چرخه، ارابه و گاری­های سبک، قایق و کشتی نقش عمده­ای داشتند.

شاهنشاهی گسترده هخامنشی نمی­توانست بدون شیوه­های کارامد ارتباطی و حمل و نقل به درستی عمل کند. با واگذاری اختیارات فراوان به ساتراپ­نشین­ها، حاکمیت سیاسی هخامنشیان در ساتراپ­نشین­های غربی دچار بحران ­شد. این بحران­ها ناشی از شورش­های محلی یا شورش­ ساتراپ­ها بود. در برخی مواقع، نیروی نظامی ارتش برای فتوحات و تسلط بر مناطق بیشتر به حرکت درمی­آمد. پیروزی عملیات نظامی ارتش مستلزم ارتباطات کارامد بود. بنا­به گفته­هرودوت و اسناد بابلی مانند گل­نوشته­ گدل- ایامه، بابل به تنهایی یک سوم از کل ملزومات ارتش هخامنشی مانند آذوقه و زین­ابزارهای جنگی را تأمین می­کرد (کتاب I، بند 192 وTallis, 2005: 216). با فرض صحت این شاهدان، اگر امکان انتقال ملزومات مذکور یا معادل آن­ها در قالب موادی دیگر به ارتش هخامنشی فراهم نمی­شد، هخامنشیان هرگز موفقیتی به­دست نمی­آوردند. از­این­رو، نقش لجستیکی ساتراپ­نشین­های غربی در ارتش هخامنشیان بسیار پراهمیت بود.

شبکه­ حمل­و­نقل زمینی هخامنشیان به نیروی عضلانی و فکری حیوانات و انسان­ها متکی بود. حمل­و­نقل و جابه­جایی آذوقه و مهمات جنگی در فاصله­های طولانی دشوار و پُرهزینه بود. حمل­و­نقل آبی تا حدودی مناسب­تر و کم­هزینه­تر می­نمود (Tallis: 210). حمل­و­نقل آبی نیز در انحصار ساتراپ­نشین­های غربی؛ به ویژه بابلی­ها، مصری­ها، فنیقی­ها، یونانی­ها و لودیه­ای­ها قرار داشت. استفاده از اسب و شتر در حمل­و­نقل سریع زمینی و کشتی و قایق در جابه­جایی دریایی نقش عمده­ای داشت. از­این­رو، هخامنشیان، به ساتراپ­نشین­های غربی خویش بیش از ساتراپ­نشین­های شرقی متکی بودند.

 

نتیجه

شاهنشاهی هخامنشی پس از فتح کشورهای مستقل و دارای فرهنگ­های کهن در قسمت غربی فلات ایران یک شاهنشاهی نوینی پدید آورد. این شاهنشاهی در اوج قدرت خویش، بر سنت­های مربوط به پادشاهی و اشرافیت و نیز بر سبک و شیوه­ زندگی ساتراپ­نشین­های غربی اثر گذاشته است. این سرزمین­های فتح شده، لوحه­های سفیدی نبودند که نظام نوین شاهنشاهی هخامنشی، نقش یگانه­ خود را بر آن­ها حک کند؛ ضمن این­که کاملاً اغراق است اگر بگوییم فرهنگ و سنت ایران هخامنشی، مغلوب فرهنگ­هایی شد که در ساتراپ­نشین­های غربی جای داشتند. باید اظهار کرد که به دلیل وجود فرهنگ­های کهن در میان ساتراپ­نشین­های غربی، هخامنشیان از آنان اثر پذیرفتند.

چنانکه در پیرامون ارتش هخامنشیان و مزدوران ساتراپ­نشین­های غربی بحث شد، ساتراپ­نشین­های غربی هخامنشی به دلیل داشتن تمدن دریایی و بازرگانی دریایی نقش مهمی در راه‌اندازی و تأمین نیروی دریایی هخامنشیان داشتند. همچنین، آنان به دلیل برخورداری از دیرینگی تمدنی دارای ارتش‌های منظم بودند که پس از فروپاشی حکومت­هایشان در سازمان نظامی شاهشاهی هخامنشیان ادغام شدند. البته، در مناطقی مانند آسیای صغیر که در موقعیت حساس و به دلیل همجواری با یونانیان در آن شورش­هایی روی می­داد، ارتش و نیروی نظامی آنان نیز حق آموزش نظامی نداشتند و حتی در برخی موارد خلع سلاح شدند؛ اما باید توجه داشت که حاکمیت سیاسی شاهنشاهی هخامنشی به علت ساختار اداری و ویژگی­های خاص­اش مانند برخورد مسالمت­آمیز با ساتراپ­نشین­های غربی و شرقی و رواداری سیاسی و نظامی با آنان، آمادگی داشت تا به اتباع زیر دست خویش برای حفظ سازمان­های بومی خود، در صورتی که برای حاکمیت سیاسی هخامنشیان بحران­آفرین نباشد، تا حدودی آزادی عمل دهد. منابع اصلی در تدوین سازمان و ساختار نظامی ارتش هخامنشی، سرشتی ناهمگون دارد. در بازسازی این ساختار تا حدود فراوانی متکی به منابع ضد ایرانی و یونانی هستیم. از آنجا که این منابع با افسانه­پردازی و جعل همراه هستند، بنابراین، استفاده از منابع غیریونانی و استفاده از داده­های باستان­شناسانه حائز اهمیت فراوانی است که حجم این داده ها اندک­اند.

 

پی نوشت

1- به ابزارهای جنگی، جنگ­افزار و سلاح در اصطلاح زین­ابزار گفته می­شود. برای اطلاع بیشتر نک.: پورداود، 1382: 37- 42.

2- OP: kāra/ Lat:kãrias,kãris/ Gothic: harjis/ German: Heer/ NP: kas-okār (Shahbazi,1986:491).

3- OP: spāda/ pIE: *kuā/ Av: spāδa / Med: spāda/ MP: spāh/NP: sipāh (Kent: 210).

4- OP: pasti

5- OP: asabāri

6- OP: ušabāri

7- YAV: raθaēštar > raθaēštā

8- OP: daθapati

9- OP: *θatapati

10- OP:*hazārapati

11- OP: *baivarapati

12- OP: *spādapati/ Gk: *kārana, karanos

13- OP: arštibara

14- Gk: melophoroi

15- OP: *amartaka/ OP: *anauša/ Gk: athanatos, afthitos, aiwnios, aithios/ pIE:*dhwenhx

16- OP: *baivarabam

17- θātiy: Dārayavahuš :Xšāyaθiya: Dādaršiš :nāma: Arminiya: manā: bandaka: avam: adam: frāišayam: Arminam (Kent: 121 &DB, §26).

18- Bab:Nabušalliu, Iddinnabu & Nabukudurri

19-Bab:Menahem,Ananiah, Mešullam,Shelomen,Yedoniah,Hoshaiah& Uriah

20- Ar: šamašgiriya

21- Gk: machimoi

22- Gk: Hermotybies&Kalasirieis

Chiton-23: روپوش بی­آستین یونانی که تا سر زانو می­رسیده است