نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 کارشناسارشد تاریخ ایران، دانشگاه اصفهان
2 استاد تاریخ، دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In mid-20th century, Baluchistan became the center of political and social crises. Qajar government performed different activities to secure and stabilize the rule of the central government in the area. The aim of the article, using a descriptive historical method, referring to primary sources, is to not only recognize the factors causing the crises in Baluchistan but also reveal the reasons for unrests in Baluchistan from the beginning of Qajar to the era of Nasseraddin Shah and the measures taken by Iran to present the crises. The survey shows that because of the attempts of the kings of Kerman and Khorasan, at last in the era of Nasseraddin Shah, relative peace returned to the area.
ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود، با هجوم دول مختلف قرار روبهرو شده است. هرچند همانند سنگخارا همه این مصیبتها و رنجها را تحمل کرده و توانسته است هویت خود را حفظ کند و برخلاف بسیاری از اقوام که اکنون از ایشان نامی نیز برجای نمانده، همچنان محکم و استوار بر روی پاهای خود ایستاده است. جنگ ویرانگر دوم جهانی را باید یکی از مهمترین حوادث تاریخ معاصر بشر دانست که باز هم به علت موقعیت استراتژیک، دامنه آن به ایران نیز کشیده شد. پرسش اصلی این است که مهمترین علت توجه دولتهای قدرتمند جهان به این کشور چه بود؟ پاسخ آن را میتوان در فرضیههای مختلف مطرح کرد مانند: موقعیت استراتژیک ایران و قرارگرفتن در مسیر شرق و غرب عالم؛ همسایگی ایران با کشورهای مهمی مانند هند و روسیه؛ داشتن منابع ارزشمندی از انرژیهای فسیلی و شاید همه اینها. بههرحال، در جریان جنگدومجهانی دول متفق برای کمک به شوروی و حفظ منابع نفتی قفقاز، ایران را به اشغال خود درآورده و همه امکانات این کشور را در اختیار گرفتند؛ همچنین با نادیدهگرفتن حقوق مردم ایران که مهمترین آن حق زندهبودن و زندگیکردن بود، به غارت منابع و امکانات اقتصادی ایران پرداختند. درحالیکه برای خالینبودن عریضه، به ایران لقب پل پیروزی میدادند. ازجمله پیامدهای جنگ، گسیختن شیرازﮤ امور دولت رضاشاهی و افتادن امور کشور، به دست فرماندهان متفقین بود. این امر موجب شد، نهادهای اعمال قانون در کشور قدرت خود را از دست دهند و امور از هم بپاشد. در چنین وضعیتی، دول متفق بدون اینکه مجبور به پاسخگویی باشند، با در نظرگرفتن منافع در منطقه تحتاشغال خود، تصمیماتی را اجرا میکردند. این امر موجب شد مسابقهای نهانی، برای بهرهمندی از امکانات ایران شکل بگیرد که نتیجه آن بروز قحطی در مناطق مختلف کشور بود. قحطیهای مکرر سالهای۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ش/۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵م، بسیار گسترده و پردامنه بود؛ بهطوریکه مردم بیپناه هزینههای کشتهشدن به دست سربازان متجاوز را پذیرفته بودند و برا ی سیرکردن شکم زن و فرزند خود، دست به شورش میزدند. ولی گاهی عوامل دیگری نیز به این شورشها دامن میزد که این مقاله قصد پرداختن به آنها را دارد.
آغاز جنگجهانیدوم و ورود متفقین به خاک ایران
اما در مواجه با لهستان، برای باز پس گرفتن ناحیه دانتزیگ (Dantzik) که به طور مصنوعی ایجاد و پروس شرقی را از خاک آلمان جدا کرده بود، دچار مشکل شد؛ زیرا لهستانیها زیر بار نرفتند و آلمان تصمیم به جنگ گرفت (مهدوی،1383: 398 و 399). براساس عهدناﻣﺔ ورسای، دالان دانتزیگ را به لهستان دادند؛ اما هیتلر در آغاز سال 1939م/زمستان1317ش، اظهار کرد، غرورش اجازه نمیدهد ملت آلمان زیر سلطه لهستانیها باشد. در واقع از ابتدای این سال فشارهای هیتلر بر لهستان فزونی یافت و بالاخره در روز ۱سپتامبر/۹ شهریور 1318، آلمان با دو میلیون سرباز و هزار و پانصد تانک و سه هزار هواپیما به لهستان حمله کرد و این سر آغاز جنگجهانیدوم بود (تیلر، 1362: 343؛ نقیبزاده، 1381: 216). بلافاصله بعد از شروع جنگجهانیدوم، دولت ایران بیطرفی قاطع خود را اعلام کرد. محمود جم، نخستوزیر وقت، این تصمیم را طی بیانیهای بدین شرح بیان کرد: «در این موقع که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت»(سپهر، 1335: 28). اما صدور این بیانیه و اعلام بیطرفی نتیجهای در برنداشت و بعد از دو سال، در سحرگاه سوم شهریور1320/25 اوت 1941، نیروهای متفقین وارد ایران شدند و این سرزمین را به اشغال نظامی خود درآوردند . متفقین در بیانهای در آغاز جنگ، قول داده بودند که تاحدامکان برای مردم ایران مشکلی به وجود نیاورند؛ اما در اثر اشغال، بخشهای کلیدی اقتصاد مانند: کشاورزی و صنعت و بازرگانی خارجی شدیداً آسیب دیدند. کشاورزی به عنوان ستون فقرات اقتصاد ایران که 75درصد نیروی کار را جذب کرده بود و حدود 50درصد تولید ناخالص ملی ایران را تامین میکرد ، دچار رکود سختی شد. در جریان اشغال و به علت آشفتگی اوضاع کشور، تولید گندم و جو 25درصد، پنبه 39درصد، برنج 10درصد، گاو 9درصد و توتون و تنباکو 7درصد کاهش یافت (فوران، ۱۳۸۷: 395). این کاهش تولید، زندگی مردم را در وضعیت سختی قرار داد و نیروهای متجاوز، هرگونه اعتراضی را بهشدت سرکوب میکردند. به علت وضعیت جنگی، نهادهای نظارت و بازرسی نیز قادر به رسیدگی به امور مردم نبودند. تحلیل قضایا، گویای این مطلب است که اشغال کشور و مشکلات اقتصادی ناشی از آن، به دو صورت بروز یافت: مرحله اول بهصورت افزایش شدید قیمتها که بهعلت کمبود کالا بود؛ در این مرحله ثروتمندان میتوانستند نیازهای خود را تامین کنند. با شدتگرفتن جنگ و کمبود شدید موادغذایی، بهویژه گندم، برخی مناطق به مرحله سختتری وارد شدند که اصولاً در آنجا کالایی برای خرید وجود نداشت. این مرحله، بهصورت کمبود بسیار شدید نمود یافت که از آن به قحطی تعبیر میشود. در این مرحله، واکنش تودههای مردم بهصورت شورشهای کور بوده که این شورشها بیش از هر چیز تابع غریزه گرسنگی بود. در ادامه به بررسی این روند خواهیم پرداخت. گرانی شدید و نایابشدن کالاهای اساسی—› قحطی و واکنش اقشار فقر—› شورش.
نیروهای اشغالگر
شوروی و انگلیس با اشغال ایران، قوای خود را بهسرعت در نقاط مختلف کشور مستقر کردند.طبق مادﺓ هفت پیمان اتحاد سهگانه که در 24آذر 1320/15دسامبر1941، بین ایران و انگلیس و شوروی به امضا رسید، متفقین میبایست موادغذایی خود را از خارج وارد میکردند (اطلاعات هفتگی، 1321، ش41: 4)؛ اما برخلاف این مایحتاج روزاﻧﺔ خود را از داخل ایران فراهم میکردند. آنان ادعا میکردند احتیاجاتشان از خارج تامین میشود؛ اما درواقع، سربار آذﻗﺔ ایران بودند و کمبود ارزاق تا حد چشمگیری، به تامین مایحتاج آنان ارتباط داشت (مکی، 1363، ج8: 323). گذشته از ارتش اشغالگر که در حدود صد هزار نفر بودند، متفقین گروهی صد هزار نفری از آوارگان جنگی لهستانی که از زندانهای روسیه آزاد کرده بودند به ایران اعزام کردند. تامین موادغذایی ضروری این گروه کثیر کار مشکلی بود؛ به همین علت مقامات اشغالگر، بهسرعت تمام غلات در دسترس را با زور سرنیزه یا با پرداخت حداقل بهای ممکنه تصاحب کردند (الهی، 1369: 206). در این سالها، متفقین آشکارا محصولات کشاورزی ایران را غارت میکردند. شوروی تمام محصول غلات آذربایجان و سراسر شمال ایران را یکجا میبرد؛ چون در اثر جنگ و اشغال سرزمینهای حاصلخیز اوکراین و بیلوروسی و...، توسط ارتش آلمان و آتشزدن کشتزارها هنگام تخلیه اراضی، تولید غله در شوروی به صفر رسیده بود. در حقیقت، شوروی در وضعیتی بود که نمیتوانست از یک کیلوگرم گندم و جو چشم بپوشد (لمبتون، 1375: 263 و 264؛ خامهای،1372: 276). مبادله کالا بین ایران و روسیه غالباً از راه دریای خزر و جلفا بود. در سالهای قبل از جنگجهانیدوم ایران بیشتر، واردکنندۀ کالا بود؛ اما بعد از جنگ، از مقدار واردات ایران از شوروی، در مقابل صادرات به آن کشور، کاسته شد و کشتیهای روسی، خالی به بنادر شمالی میآمدند و اصرار میکردند، هرچه بیشتر جنس از ایران تحویل بگیرند (گلشائیان، 1377: 397). در سال 1322 ش / 1943 م، روسها حدود هزار تن غله و در سال 1323 ش/ 1944م، ده هزار تن غله از مرزهای ایران خارج کردند و این جدای از گندمی بود که در بازار خریداری و به روسیه حمل میکردند (ذوقی، 1368: 71). سرزمینهای شمال و شمالغرب ایران، از مراکز اصلی تولید برنج و گندم، در اشغال شوروی بود که آن را از سایر بخشها مجزا کرده بود؛ تولیدات این بخش، در کنترل کامل مقامات شوروی درآمد و جز مقدار اندکی که تنها، به مصرف داخلی این منطقه میرسید، بقیه را به شوروی صادر میکردند (الهی، 1369: 206). مقامات شوروی ماموران خرید خود را به شهرهای شمالی میفرستادند و آنان اقدام به خرید محصول از کشاورزان و حمل آن به شوروی میکردند؛ برای مثال در سال 1321ش/1942م، در آمل، چند مامور شوروی برنج کشاورزان ایرانی را خریداری کردند و جز مقدار اندکی که برای مصرف پادگانهای شوروی در شمال گذاشتند، مابقی را به شوروی حمل کردند (اسناد وزارت خارجه، 1321، کارتن 49: 1برگ). یا در خراسان نمایندگان شوروی، تمام محصول املاکِ شرکت سهامی فلاحتی خراسان را بههمراه پانصد تن گندم و مقداری دام از قوچان خریداری و به شوروی ارسال کردند (اسناد وزارت خارجه، 1321، کارتن49: 1برگ). اقداماتی از این دست فرصت لازم را برای احتکار و قاچاق کالا در اختیار افراد سودجو میگذاشت. در کنار ماموران شوروی، دلالان خارجی نیز در شهرهای مختلف به خریداری گندم و جو و ارسال آن به شوروی مشغول بودند. طبق گزارشی از بروجرد، در تاریخ23تیر1321 /14ژوئیه1942، درحالیکه شهر فقط برای یک روز نان داشت، مالکان گندمها را به دلالان خارجی میفروختند و آنان گندمهای خریداریشده را با کامیونهایی که دارای علامت حمل کالا برای شوروی بود حمل میکردند و همین که ماموران امنیتی درصدد جلوگیری برمیآمدند، ماموران انگلیسی مانع بودند و این دلالان آزادانه به فعالیت خود ادامه میدادند (تبرائیان، 1371: 251). در پاییز1321ش/1942م ، دولت شوروی قراردادی با ایران منعقد کرد که به موجب آن دولت ایران متعهد میشد، برای برآوردن نیازهای شوروی سالیانه هزاران تن غله شامل برنج و گندم و جو، به این کشور تحویل دهد؛ ایندرحالی بود که مرکز عمدۀ تولید گندم و برنج ایران، استانهای شمالی و آذربایجان، در اشغال شوروی بود. روسها از حمل مازاد غله این نواحی، به نقاط دیگر کشور جلوگیری میکردند و مدعی بودند، مازاد غلهای وجود ندارد. وقتی در زمستان همان سال اجرای مفاد این قرارداد، یعنی تحویل غله به شوروی بهتاخیر افتاد، مقامات شوروی دولت ایران را بهسختی تحتفشار گذاشتند (ذوقی، 1368: 135 و 136). اعمال این سیاستها و کمبود گندم، کیفیت نان را روزبهروز بدتر میکرد. دولت شوروی وقتی وضعیت بحرانی ایران را احساس کرد، وعدﺓ تحویل 250 تن گندم را داد. البته شوروی صرفاً برای بهرهبرداری تبلیغاتی چنین پیشنهادی را به ایران کرد؛ چون در آن زمان بیشتر محصول استانهای شمالی به شوروی میرفت. گذشته از این، مقامات شوروی پیشنهاد دولت ایران را نپذیرفتند که میگفت بهجای واردکردن این گندم از شوروی، همین مقدار را از گندمی کسر کنند که بهموجب قرارداد، دولت ایران باید به شوروی تحویل میداد. آنان یادآوری کردند که تمام این 250تن گندم را برای مصرف مردم فقیر تهران در نظر گرفتهاند و باید از روسیه به ایران حمل شود (الهی، 1369: 208). انگلیسیها نیز غلات دردسترس را تا جایی که ممکن بود، به قیمت ارزان خریداری میکردند و در اهواز که مرکز قوای آنان بود، انبار میکردند (الهی، 1369: 206)؛ علاوهبراین عمال ارتش انگلیس، هر روز مقادیر چشمگیری خواروبار، سبزیجات و... از مغازههای تهران خریداری و با کامیون حمل میکردند که این اقدام آنان وحشت مردم و کمیابی و افزایش قیمت خواروبار را موجب میشد (اسناد وزارت خارجه، 1321،کارتن49: 1برگ). در سال 1321ش/1942م، دولت انگلیس استفاده از آذوﻗﺔ ایران و همچنین حمل محصولات ایران، به خارج از کشور را بهشدت تکذیب کرد (اسناد ملی ایران، 1321، ش240012439: 8برگ)؛ اما در سال1322ش/1943م، کامیونهایی را که حامل مواد خوراکی برای متفقین بودند در شیراز متوقف کردند. در ۱۰اردیبهشتماه ماموران بازرسی ادارۀ خواروبار استان فارس، در چهارراه زند شیراز، دستهای از کامیونهای شوروی را که از بوشهر عازم تهران بودند بازرسی و اجناس قاچاق را از دوازده کامیون کشف کردند. آنان بلافاصله پس از کشف اجناس، رانندگان کامیونهای حامل کالاهای قاچاق را برای تعقیب و کیفر به ادارﺓ شهربانی تحویل دادند؛ سپس تمام اجناس را نیز با پنج دستگاه کامیون از بنگاه باربری پارس و یک دستگاه اتوبوس به سیلوی شیراز حمل و در انبار مخصوص ضبط کردند، تا پس از رسیدگی کامل به وضعیت رانندگان کامیونها، تکلیف اجناس را مشخص کنند (پارس، 1322، ش64: 2). ازسویدیگر، انگلیسیها چندان نگران کمبود موادغذایی، در ایران نبودند؛ برای مثال، بعد از آنکه در اثر قحطی وضع بسیار وخیمی در ایران به وجود آمد، در نوامبر1942/آبان1321، با سماجت آمریکا انگلیس تعهد کرد برای جبران کمبود نان در تهران، 3500 تن گندم از انبارهای خود، در عراق، به ایران ارسال کند؛ اما به بهانههای مختلف ازجمله نبودِ وﺳﻳﻠﺔ حمل گندم از عراق به ایران، از تحویل این مقدار گندم خوداری میکردند. بعد از مدتی، سازمان جاسوسی آمریکا کشف کرد مقامات انگلیسی گندم مدنظر را از عراق به اهواز حمل کردهاند؛ اما از تحویل آن به مقامات ایرانی خوداری کردهاند (الهی، 1369: 207)؛ درحالیکه رادیو لندن پیوسته خبر از ارسال گندم به ایران میداد و دراینباره روزنامههای ایران نوشتند: «با رادیو گندم وارد میکنند و با کامیون خارج مینمایند» (مکی، 1363، ج8: 269). همزمان با ورود متفقین به ایران، بسیاری از کشاورزان ایرانی، زراعت را رها کردند و به عملگی برای انگلیسیها پرداختند (فرخ، بیتا: 501)؛ اینگونه از سطح زمینهای زیر کشت میکاستند و کشور را با قحطی و کمبود موادغذایی مواجه میکردند. سرانجام، انگلیسیها حاضر به ارسال گندم به تهران شدند. گندمی که با سر و صدا و تبلیغات بسیار وارد تهران کردند. قبل از ورود محموله، چند هواپیمای نیروی هوایی ایران برفراز پایتخت پرواز کردند و اوراقی بر سر مردم گرسنه ریختند که حاوی وعدﺓ انگلیس و آمریکا مبنی بر ارسال گندم بود. اولین محموﻟﺔ گندم انگلیس را در تاریخ21 آذز1321/12دسامبر1942، در کامیونهایی وارد تهران کردند که پرچم انگلیس بر آنها افراشته و عبارت «انگلیس گندم به ایران میآورد» ، بر آن نقش بسته بود (تبرائیان، 1371: 303)؛ اما این گندم اهدایی، مملو از خردهشیشه و سنگریزه بود و استفاده از آن ممکن نبود (تبرائیان، 1371: 311). ورود این کامیونها درست چند روز بعد از شورش17آذر بود که در ادامه به آن میپردازیم. شاید ترس انگلیس از وضعیت ایران و تلاش، برای جلوگیری از ایجاد هرجومرج، به ارسال این گندم انجامید. ﻧﮑﺗﺔ جالب توجه در آن زمان این بود که ورود غله به تهران ممنوع بود؛ اما اجازﺓ حمل به شهرستانها بود. مصدق در این باره میگفت: «...نمیدانم چه مصلحتی در کار است که با ورود جنس به تهران مخالفت میکنند ولی از حمل به نقاط دیگر ممانعت نمینمایند. مثلاً از حومه تهران هر قدر جنس به قزوین برود مانعی نیست؛ ولی برای واردکردن یک خروار آرد به شهر تهران تشریفاتی قائل شدهاند که مردم راضی هستند جنس که به قاچاق وارد میکنند به قیمت گران بخرند و زیر بار تشریفات اداری نروند» (جامی، 1367: 183). علت اصلی این اقدام آن بود که در آن زمان گندم را در بازار آزاد خرواری دویست تومان خریدوفروش میکردند؛ ولی سیلو مردم را وادار میکرد گندم خود را به شصت تومان بفروشند و چون در ایران، شهر تهران خریدار بزرگ گندم بود، متفقین برای اینکه خریداران این شهر با آنان رقابت نکنند و بتوانند غله را به نرخ رسمی خریداری کنند، اجازۀ ورود غله را به تهران نمیدادند (جامی، 1367: 183). در این بین، آمریکاییها نیز بدون توجه به وضعیت مردم ایران و وجود قحطی در کشور، در فکر رساندن غله و موادغذایی به شوروی بودند. کشتیهای آمریکایی مقدار بسیاری گندم در بنادر ایران پیاده و از آنجا به اهواز حمل میکردند؛ اما در اهواز با قطار و کامیونهای ایرانی، موادغذایی را به شوروی میفرستادند (امام(اهوازی)، 1379: 521). در کنار قوای متفقین، اسرای لهستانی نیز نقش موثری در تشدید قحطی ایفا میکردند. چون خریدهای آنان به صورت یک جا و یک قلم بود و این تاثیر کاملی بر وضعیت خواروبار اهالی پایتخت میگذاشت و گرانی و نایابی اجناس را بهدنبال میآورد (اطلاعات، 1321، ش5042: 1). درحالیکه مردم ایران در چنین وضعیتی بودند، در روز 9 آذر 1322/30 نوامبر1943، بهمناسبت شصت و نهمین سال تولد چرچیل، سفارت انگلیس ضیافتی برپا کرد و کیکی بزرگ به مجلس ضیافت آوردند؛ البته به علت کمبود موادغذایی در تهران، بنا به دستور چرچیل، این کیک را بدون تجمل پختند (کیمبل، 1365: 138). مجموع این عوامل، کمیابی و قحطی موادغذایی را بهدنبال داشت که زندگی را بیشازپیش بر مردم سخت میکرد.
اشغال کشور و افزایش قیمتها
برخی از مشکلات اقتصادی کشور و بنیه ضعیف آن، به سیاستهای اقتصادی غلط رضاشاه، در پیشنبردن صحیح برنامههای کشاورزی و صنعت بازمیگشت؛ ازجمله آن میتوان به برقراری انحصارهای دولتی بیفایده و زیانآور، به بهانه توازن بازرگانی و سوءاستفاده از آن در جلب منافع شخصی، افزایش فشار مالیاتهای سنگین بر دوش مردم برای تامین مخارج روزافزون دولت و پایینآوردن نرخ حقیقی ارز خارجی (لیره) برای افزایش عایدات ریالی اشاره کرد. این امر به کاهش ارزش پول ملی انجامید؛ ازسویدیگر، دشواریهای مربوط به صدور کالاهای داخلی و کمبود ارز، برای ورود کالاهای خارجی ضروری که بعد از جنگ گریبانگیر جامعه ایران بود، همگی موجب افزایش قیمتها و تورم شد (جامی، 1367: 143). کشیدهشدن پای ایران به جنگ، زمینه افزایش قیمتها را فراهم کرد و در این زمان، قیمتها یکباره چند برابر شد. از سال 1937 تا فوریه 1943/1315 تا بهمن1322، هزینه زندگی از رقم پایه 100 به 778 افزایش یافت؛ یعنی قیمتها تقریباً هشتبرابر شد. در اولویت قرارگرفتن مقتضیات نظامی متفقین و در اختیارگرفتن امکانات حملونقل و تامین خواروبار برای آنها، امکان واردات مواد اولیه و ضروری مردم را محدود ساخت. همچنین جنگ و بینظمیهای ناشی از آن، میزان تولیدات داخلی را کاهش داد. درحالیکه ترس مردم از وضعیت موجود، افزایش تقاضا را به دنبال داشت و احتکار و سفتهبازی و سودجویی افراد فرصتطلب به این وضعیت دامن میزد (میلسپو،1370: 86). ازطرفدیگر، متفقین با تحمیل و اعمال سیاستهای مالی در قالب عرضه و چاپ پول به میزان چهار برابر، کاهش ارزش پول ایران و شیوﺓ بازپرداخت اعطایی که به اعتقاد کاتوزیان «دزدی مسلحانه بود از ملتی بسیار فقیر و ضعیف» (کاتوزیان، 1387: 188)، امکان افزایش شاخص هزینه زندگی و گسترش تورم را فراهم آوردند. مشرفنفیسی، وزیر دارایی وقت ایران، قیمت خرید لیرﺓ انگلیس را از 68 ریال به 140ریال افزایش داد تا انگلیسیها برای تامین هزینههای ریالی خود، نیازمند فروش لیرﺓ چندانی نباشند. او به این شکل، به جای تلاش برای پایینآوردن هزینه زندگی، ارزش حقیقی ریال را پایین آورد که باعث شد درآمد ایران از فروش کالا و خدمات به متفقین، به نصف کاهش یابد (جامی، 1367: 144؛ صدر، 1364: 381). به دنبال کاهش ارزش پول، درآمد صادراتی ایران و تراز پرداختهای آن بهشدت تحتتاثیر قرار گرفت که این امر اثر تورمی فوقالعادهای، بر اقتصاد کشور گذاشت و با اتخاذ این شیوه، متفقین نصف مخارج روزاﻧﺔ خود را از خزاﻧﺔ ایران تامین میکردند (کاتوزیان، 1387: 187). تا نوامبر1941/آبان1321، هزینههای جنگی متفقین در ایران، هر ماه نزدیک چهارمیلیون ریال بود. آنان، برای تامین هزینههای خود، نیازمند پول محلی ایران بودند. برای این منظور، میزان اسکناس منتشرشده در ایران از رقم1550میلیون ریال در اوت1941/مرداد1322، به 3میلیارد ریال در اکتبر1942/نوامبر 1321، افزایش یافت؛ اما نیازهای متفقین، انتشار 2میلیارد ریال اسکناس اضافی را ایجاب میکرد. این در حالی بود که قیمتها ترقی کرده بود و شاخص قیمتهایی که بانک ملی ارائه میکرد، از رقم پاﻳﺔ 100 در سال1937/1316ش، به رقم 193 در ماه اوت1941/ مرداد1320 و رقم 331 در سپتامبر1942/شهریور1321، رسیده بود. این رشد شاخص هزﻳﻧﺔ زندگی ناشی از افزایش پول در جریان بود (آوری، 1371، ج2: 232 و 233). تجارت خارجی زمینه دیگری بود که متفقین ازطریق آن به استثمار مردم ایران میپرداختند. بدین معنی که از یک طرف کالاهای خود را با بیشترین قیمت، به ایرانیان میفروختند و ازطرفدیگر، ارزش پول ایران را کاهش میدادند. آنان اسکناس چاپ کرده خرج میکردند و از کیسه مردم ایران خودشان به خودشان اعتبار میدادند. کاهش ارزش پول ایران، موجب شد که سود متفقین در خرید کالاهای ایران دو برابر شود. درعوض، توان وارداتی ایران شدیداً کاهش یافت (فوران، ۱۳۸۷: 397). پس تورم پول باعث شد که اندک درآمد طبقات فقیر و متوسط جامعه نیز از کف آنها ربوده شود؛ زیرا درحالیکه درآمد آنها تغییر نمیکرد هزینههای زندگی روزبهروز افزایش مییافت و آنان از تامین موادغذایی خود نیز عاجز بودند. به این ترتیب، کاهش تولید و گرانی کالا، برخی از مناطق کشور را با کمبود شدید موادغذایی و قحطی روبهرو کرد.
اشغالگران و قحطی
به علل مختلف مانند خشکسالی و آفتزدگی محصولات کشاورزی، ممکن است در کشورها قحطی رخ دهد؛ اما در کنار تمام عوامل طبیعی، در زمان جنگجهانیدوم، عوامل چندی بروز قحطی و مرگومیر را تشدید کرد؛ ازجمله حضور میهمانان ناخوانده خارجی و سهیمشدن آنان در سفره نهچندان پررونق مردم ایران؛ انتقال هزاران لهستانی به ایران؛ از همه بدتر ربودن مایحتاج این مردم و انتقال آن به روسیه یا صرف آن برای نظامیان اشغالگر. ازآنجاکه ایران بدون هرگونه مقاومتی، اشغال شده بود و زیرساختهای اقتصادی کشور آسیب چندانی ندیده بودند در ابتدا انتظار میرفت مردم دچار مشکلاتی از این دست نشوند. با وجود همه این گمانهزنیها، ایران در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ش/۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵م، قحطیهای شدیدی را بهخصوص در مناطق محروم تجربه کرد که عوامل چندی را در آن دخیل میدانند؛ برخی از آنها عبارتاند از:
در زمستان سال 1319ش/1941م، یعنی یک سال قبل از جنگ، کشور با کمبود گندم روبهرو شده بود (ذوقی، 1368: 71). اما رضاشاه بدونِ توجه به این امر، در اداﻣﺔ سیاست صنعتیکردن کشور، مطابق معمول مقداری از محصول گندم را بهازای واردکردن محصولات صنعتی، به خارج صادر کرد تا کار بهجایی رسید که برای پرکردن سیلوی که بهتازگی بنا کرده بود، گندمی نبود (بولارد، 1363: 83). اشغال ایران، چندی پس از خاﺗﻣﺔ فصل برداشت غله اتفاق افتاد و این باعث شد، بسیاری از تولیدکنندگان فرصت را غنیمت شمارند و از عرﺿﺔ محصول برداشتی، امتناع ورزند (بولارد، 1363: 84). بهدنبال این وقایع، میزان معاملات خارجی ایران کاهش فوقالعادهای یافت و درنتیجه واردکردن کالاهای اساسی مانند قند، شکر، قماش و غله کاهش یافت و این مواد نایاب شد (ذوقی، 1368: 71). در این ایام، یعنی شهریور 20 13/۱۹۴۱م، تولید میوه 25 تا 30درصد کاهش یافت. به علت ماهیگیری بیشازحد در دریای خزر، بهتدریج از میزان صید ماهی کاسته شد. کاهش تولید محصولات غذایی ازیکسو و تقاضای ارتشهای اشغالگر خارجی برای موادغذایی ازسویدیگر، قحطی شدیدی را در اکثر مناطق ایران، خاصه آذربایجان و سواحل خزر همراه آورد (فوران، ۱۳۷۸: 395). در آن زمان خوراک اصلی مردم ایران نان بود و برای طبقات پایین جامعه قوتلایموت؛ اما ازدحام جمعیت برابر نانواییها، صورت اسفانگیزی به خود گرفته بود و مرگومیر ناشی از گرسنگی و بیغذایی، روزبهروز افزایش مییافت. نانواها قسمتی از سهمیه آردی که دریافت میکردند در بازار آزاد به چندین برابر قیمت میفروختند و درعوض، باقیماندﺓ آرد گندم را با جو، ذرت، خاک ارّه، ماسه و... مخلوط میکردند و نان نامرغوبی به دست مردم میدادند (امینی، 1386: 77 )؛ اما همین نان نامرغوب نیز دردسترس نبود. گزارشهای شاهدان عینی حکایت از آن دارد که کمیابی ارزاق و مایحتاج عمومی، بهحدی بود که مردم ناچار برای تهیه نان و قند و شکر، از در و دیوار مغازهها بالا میرفتند (جامی، ۱۳۶۷: 143). قوام که در مرداد1321/ اوت1942، به نخستوزیری رسید قرصی نان روی میز کنفرانس مطبوعاتی خود گذاشت و گفت: «مشکل من این است. اگر بتوانم نان مرغوب دردسترس ﻫﻣﺔ ایرانیان قرار بدهم سایر مشکلات حل خواهد شد» (فوران، 1387: 398). در زمستان1320 برابر با 1942م، در بندرریگ چنان قحطی شیوع یافت که اهالی برای رهایی از گرسنگی ملخهای هجومآورده را میگرفتند و بعد از پخت میخوردند (تبرائیان، 1371: 170). در همین زمان، در بم قحطی کامل حکمفرما بود و نه تنها، بذری برای زراعت نبود بلکه عدهای از گرسنگی جان دادند؛ این در حالی بود که بین بم و زابل، یکی از انبارهای غله ایران، فاصله چندانی نبود (اطلاعات،1320، ش4782: 1). در تبریز، مرکز غله خیزترین استان کشور، در زمستان 1321ش/1943م، چنان قحطی و گرسنگی رواج یافت که نانواییها بهجای نان، به مردم سیبزمینی تحویل میدادند (خاماچی، 1372: 319 و 320)؛ بهطورکلی برخی از عوامل موثر، در بروز قحطی طی سالهای اشغال و سلطه بیگانگان عبارت بودند از:
ناامنی
از عوامل اصلی قحطی ناامنی است. در دوران جنگجهانیدوم، بهواسطه ازهمپاشیدگی نیروهای امنیتی در بسیاری از نقاط، جان و مال کشاورزان و تاجران دستخوش تاختوتاز دزدان و راهزنان بود. رعایا مالک جان و مال خود نبودند و با افزایش داﻣﻧﺔ ناامنی، بهتدریج از مساحت زمینهای زیر کشت کاسته میشد. چنانکه در بجنورد، در زمان برداشت محصول دزدان مسلح، شبانه به چپاول و آزار کشاورزان پرداختند و هستی آنان را غارت کردند (اطلاعات، 1321، ش5014: 1). کاهش زمین زیر کشت، کمبود محصول و قحطی را همراه آورد. گذشته از این، راهزنان نیز در راهها، به مالالتجارۀ بازرگانان حمله و آنان را غارت میکردند؛ در آذر1321/دسامبر1942، سارقان مسلح، در منطقه کتل دختر حد فاصل جاده شیراز به بوشهر، به کامیونی حامل صندوقهای چای دستبرد زدند و صندوقهای چای را که ارزش پولی آن معادل سی هزار تومان یود دزدیدند (پارس، 1321، ش45: 2). یا در هرسین، عدهای راهزن راه را بسته و جلوی کامیونهای گندم را میگرفتند و مانع از حمل گندم بودند (نیکپی، 1374: 80). تهران و بسیاری از شهرهای دیگر تولیدکنندۀ خواروبار و مواد اولیه و ضروری نبودند و نیازمند واردکردن این محصولات از سایر مناطق کشور بودند؛ اما وجود دزدان و راهزنان موجب میشد که تجار از حملونقل کالا به نواحی مختلف خوداری کنند که این کمبود امکانات زندگی و درپی آن، قحطی را در شهرهای مصرفکننده بههمراه داشت. در کنار فعالیت دزدان و راهزنان، شورشهای عشایری و بینظمیهای دیگر، ایجاد ناامنی در راههای اصلیِ ارسال موادغذایی را باعث میشد؛ چون عشایر ناراضی و خشمگین در پارهای از مواقع، با بستن راهها و غارت کامیوها، مانع از حملونقل کالا بودند (میلسپو، 1370: 65). وجود این ناامنیها، احتکار کالا از طرف تولیدکنندگان و کشاورزان را بهدنبال میآورد؛ چون آنان برای جلوگیری از غارت و به امید بهترشدن اوضاع، اموالشان را در انبارها ذخیره میکردند.
احتکار
جنگ ترس از کمبود موادغذایی را با خود بههمراه میآورد که این امر به احتکار کالا، مخصوصاً کالاهای اساسی میانجامد. احتکار از عوامل تشدیدکنندﺓ قحطی است که در بسیاری از مواقع، منشا قحطی شناخته میشود (کتابی، 1384: 37). در آشفته بازار جنگ و وضعیت اشغال کشور، درحالیکه بسیاری از مردم برای بهدستآوردن تکه نانی جان خود را از دست میدادند، محتکران به فعالیت خود ادامه میدادند. آنان با خرید و ذخیرﺓ کالاها، به کمبود امکانات زندگی و تشدید قیمتها دامن میزدند (کدی، 1367: 176). شاهد این مدعا اینکه محصول سال 1321ش/1942م، نسبتاً خوب بود؛ اما با توجه به موقعیت بحرانی کشور، میل به احتکار کالا بود و زمینداران میزان واقعی محصول را پنهان میکردند تا نشان دهند تولیدکنندگان، مازادی برای فروش به دولت و مصرف شهرها ندارند (بولارد، 1371: 307). بعد از آنکه ماموران وزارت اقتصاد (خواروبار بعدی) با زور یا رشوه، غلهها را از چنگ زمینداران درمیآوردند، خودشان غلهها را احتکار میکردند (اسکراین، 1363: 260). محصول برنج سال 1322ش/1943م گیلان بسیار چشمگیر بود؛ اما محتکران و سودجویان قبل از درو برنج، به دهات میرفتند و با اغفال زارعان، برنج تازه را به قیمت گزافی خریداری و در انبارها انباشته و پنهان میکردند (اطلاعات، 1322، ش5251: 3)؛ این در حالی بود که بسیاری از مردم از گرسنگی میمردند و برای سدجوع، به تکه نانی نیز قانع بودند. روزنامهها مقالات تندوتیزی در نکوهش محتکران و اقدامات آنان مینوشتند. روزناﻣﺔ ستاره، در مقالهای محتکران را به زالوهایی تشبیه کرد که خون فقرا و یتیمان را میمکند و مایحتاج عمومی را با حیله در انبارهای خود انباشته میکنند (ستاره، 1321، ش1375: 1). یا روزناﻣﺔ سپنتا دولت را مقصر اصلی احتکار محصولات غذایی میدانست؛ چون دولت با احتیاج مبرمی که به گندم داشت، سر خرمن و بهصورت مستقیم، گندم را از مالکان و زارعان نمیخرید و فرصتی برای سوءاستفاده در اختیار محتکران و واسطهها میگذاشت (سپنتا، 1323، ش16: 1) که احتمالاً بسیاری از آنان بیربط با دولتمردان نیز نبودند. در این میان، نیاز متفقین به موادغذایی فرصتی را برای محتکران ایجاد کرده بود تا بازار را بهگونهای مدیرت کنند که بتوانند اجناس خود را با بیشترین قیمت بفروشند؛ پس بعضی از تولیدکنندگان و واسطهها، به امید افزایش قیمتها، تا حد امکان از عرضه جنس خود به بازار خوداری میکردند و به احتکار میپرداختند (سازمان اسناد ملی، 1321، ش290000314: 1برگ). برای رفع این معضل، قانون منع احتکار در 18ماده و در 4خرداد 1321/25می1942، به تصویب رسید. به موجب این آییننامه افراد محتکر به پرداخت غرامت یا مجازات دیگر محکوم بودند. گذشته از این شریدان (Sheraidan )، مستشار خواروبار و ارزاق ایران، در بیانیهای اعلام کرد که هر کس دربارﺓ انبار احتکار گزارشی به دولت بدهد 20درصداز بهای کالای کشف شده را نقداً دریافت خواهد کرد (خامهای، 1372: 264)؛ اما هیچ یک از این تدابیر موثر واقع نشد و محتکران همچنان به فعالیت خود ادامه میدادند. بعد از مدتی، قانون منع احتکار به وسیلهای برای سوءاستفاده تبدیل شد و به علت نبود دستگاهِ کارآمد اداری و کارکنان شایان اعتماد، اوضاع روبه وخامت میرفت. ماموران زیرک با پیشکشیدن قانون منع احتکار، خود را در عواید محتکران سهیم میکردند و محتکران ثروتمند که با سرشاخههای اصلی در ارتباط بودند، از تدابیر دولت احساس نگرانی نمیکردند (عظیمی، 1372: 79).
قاچاق
جنگ و اشغال و کمبود کالاهای اساسی، زمینه ایجاد بازار سیاه و قاچاق را فراهم آورد. قاچاقچیان از اوضاع بههمریخته و بیقانونی موجود استفاده میکردند و اقدام به قاچاق موادغذایی و بهخصوص گندم که مردم نیاز وافر به آن داشتند، میکردند. آنها با وسایل غیرمجاز، خواروبار و موادغذایی را از شهرها خریداری میکردند و به نقاط دیگر و مخصوصاً خارج از کشور میفرستادند (مکی، 1363، ج8: 323). ورود نیروهای اشغالگر راه صدور غله ایران به خارج را باز کرد و قاچاقچیان از نواحی مختلف، بهخصوص شمال و غرب کشور، مقادیر فراوانی برنج، گندم، گاو و گوسفند به خارج قاچاق میکردند. با فرار نیروهای پاسگاههای مرزی، بسیاری از افراد سودجو با افزایشدادن قیمت، محصولات کشاورزی را از رعایا میخریدند و بهآسانی از مرزها خارج میکردند و در کشورهای همسایه، بهویژه عراق، به قیمت خوبی میفروختند. قصرشیرین ازجمله نواحی مرزی بود که قاچاقچیان بسیاری در آنجا فعالیت میکردند. در زمستان1320ش/1942م، با افراط آنان در قاچاق کالا قسمت عمدﺓ محصول قصرشیرین از مرز خارج شد؛ بهگونهایکه بذر کافی برای کشت سال آینده باقی نماند (اسناد وزارت خارجه،1320، کارتن37: 1برگ). در مناطق جنوبی نیز این اوضاع حاکم بود؛ مثلاً در بوشهر درحالیکه مردم در وضعیت معیشتی بسیار بدی بودند، قاچاقچیان بهراحتی آذوﻏﺔ شهر و بنادر اطراف را به کویت میبردند. البته مردم محلی از این اقدامات بیخبر بودند و ریشه و مرکز این افراد در تهران بود (زرگرینژاد، 1373: 528). در طول جنگ، بسیاری از رانندگان ایرانی با کامیونهای خود، کالاهای متفقین را به سمت مرزهای شوروی میبردند. این افراد در مسیر خود، غله میخریدند و بهصورت قاچاق حمل میکردند؛ پس به این طریق، خواروبار و موادغذاییِ ضروری مردم را که کمیاب و گاه نایاب بود تاراج میکردند (اسناد وزارت خارجه، 1321، کارتن41: 1برگ). دولت نه تنها مانع از فعالیت قاچاقچیان نبود، بلکه با نداشتن سیاست و برنامهریزی اوضاع را متشنجتر میکرد؛ برای مثال، تفاوت فاحش نرخ گندم در اصفهان و شهرستانهای مجاور، راه را برای معاملات قاچاق باز میکرد و باعث میشد قاچاقچیان گندم مردم را از شهرستانها به اصفهان حمل کنند (سپنتا، 1323، ش14: 1)؛ پس از علل اصلی قاچاق کالا در این زمان، اختلاف قیمت در مناطق مختلف بود که قاچاقچیان برای بهدستآوردن سود بیشتر و با نادیدهگرفتن نیاز مردم فعالیت میکردند. گذشته از این، در سالهای که محصول بهدست آمده خوب بود، دولت هنگام برداشت خرمن نظارت کافی اعمال نمیکرد و با فرستادن عدهای دزد و رشوهخوار بر سر خرمن ها، آنان را به جان رعیت میانداخت. این افراد بیشتر محصول بهدستآمده را به قاچاق از دروازههای شهرها خارج میکردند. درصورتیکه با اعزام افراد امین برای نظارت بر خرید غله، امکان جلوگیری از قاچاق کالا بود (باباشمل، 1322، ش12: 8؛ اصفهان،1322، ش7: 1). میتوان گفت که بیانصافی و بیرحمی چنین افرادی، بزرگترین تهدید اجتماعی طی این سالها بود.
کمبود وسایل حملونقل
در اواسط دهه اول1300ش، کامیون به ایران آمد و درنتیجه برای نخستین بار، انتقال محصولات کشاورزی از مناطق پررونق، به مناطق قحطیزده را امکانپذیر کرد (بارییر، 1363: 75). نیمی از خواروبار کشور، با سیستم حملونقل جابهجا میشد؛ بهویژه اقتصاد روستایی وابستگی خاصی به حملونقل داشت (میلسپو،1370: 140)؛ اما در سالهای جنگجهانیدوم کمبود وسایل باربری در داخل کشور، جمعآوری غله و توزیع آن را مشکل میکرد. دولت ایران بهموجب تعهدی که در پیمان اتحاد سهگانه داشت، تمام وسایل حملونقل زمینی و راهآهن خود را در اختیار متفقین قرار داد. بنابراین، کامیونها و واگونهای قطار که برای حمل محمولههای ایران از بنادر، به نقاط دیگر به کار میرفت همه برای رساندن موادغذایی و مهمات به شوروی بسیج شده بود (ذوقی، 1368: 71). تا قبل از شهریور1320/اوت1941، ۴ هزار دستگاه کامیون برای رفع نیازهای ایران موجود بود؛ اما بعد از اشغال کشور، ۶۰۰دستگاه را ماموران شوروی مصادره کرده و انگلیسیها نیز ۲هزار دستگاه از کامیونهای ایران را برای حملونقل مهمات و مواد از جنوب به شمال ایران تصاحب کردند (ذوقی، 1368: 137 و 138). انجام این اقدامات مانع از حمل و انتقال محصول بود. طبق تلگرافی از تبریز در سال 1323ش/1944م، مقدار چشمگیری غله موجود در شعبههای ادارﺓ غله که کامیونهای دولتی باید حمل میکردند به علت تعهد دولت، برای واگذاری کامیونها به متفقین و حملونقل کالاهای روسی، در انبارها باقی ماند و شپش گرفت (اسناد وزارت خارجه، 132۰،کارتن۵۳: 1برگ). در پارهای از مواقع، کامیون بود؛ اما به علت خرابی و نبود لاستیک، امکان استفاده نبود. دولت ایران، برای تعمیر کامیونهای خراب، سفارش مقداری لاستیک و لوازم یدکی کامیون را به آمریکا داد؛ ولی زمانی که این کالا به بنادر ایران رسید مقامات انگلیسی محموله را تصاحب کردند و از تحویل آن به دولت ایران امتناع ورزیدند (الهی، 1369: 208). گذشته از این، متفقین بسیاری از کامیونها و بارکشهای غیردولتی را که در دست مردم ایران بود و با آن امرار معاش میکردند مصادره کردند (اعظام قدسی، بیتا، ج2: 246)؛ مثلاً نیروهای شوروی شش دستگاه کامیون حامل غله را که از سرخس عازم مشهد بود متوقف کردند و پس از بخشیدن گندمها به کشاورزان، کامیونها را به اختیار خود درآوردند (اسناد وزارت خارجه،1320، کارتن41: 1برگ). انجام این اقدامات، مانعی برای ارسال غله و خواروبار از نقاط پرمحصول به مناطق قحطیزده بود. اما مشکل دیگر تامین سوخت بود؛ زیرا در زمان جنگ، متفقین از نفت ایران بهصورت گسترده بهرهبرداری میکردند و رانندگان ایرانی، برای تامین سوخت وسایل خود، با مشکلات جدی مواجه بودند؛ بههمین علتع جابهجایی کالا و موادغذایی از مکان تولید به بازار مصرف امکانپذیر نبود (ذوقی، 1368: 138). راهآهن سراسری ایران نیز که هزﻳﻧﺔ آن را عمدتاً از محل مالیات بر چای و قند و شکر و با تحمیل رنجها و فشارهای بسیار، بر مردم تامین کردند (کاتوزیان، 1387: 160)، در این سالها، بهطور کامل در اختیار متفقین بود. آنان از راهآهن برای ارسال تجهیزات جنگی و موادغذایی به شوروی استفاده میکردند (کدی، 1367: 176). در سال 1321ش/1941م، ماموران شوروی قطاری را که از زنجان عازم تهران بود در ایستگاه قزوین، برای جابهجایی نظامیان شوروی متوقف کردند (تبرائیان، 1371: 254). گذشته از تمام این نکات، حاکمیت جنگ و نبود تعداد کافی کشتی باربری، برای حمل خواروبار ضروری از اقصی نقاط دنیا به خاک ایران وضعیت را پیچیدهتر میکرد (الهی، 1369: 206).
شورشهای ناشی از قحطی در وضعیت اشغال
کمبود موادغذایی و بهدنبال آن قحطی، فشار بسیاری بر مردم ایران تحمیل میکرد؛ پس مردم در برابر وضع موجود، واکنشهایی نشان میدادند که در ادامه به چند نمونه از آن اشاره میکنیم:
در آبان ماه1320/نوامبر1941، مردم کرمانشاه در اعتراض به گرانشدن و کمبود نان، بازار و مغازهها را تعطیل کرده و در مقابل شهربانی اجتماع کردند؛ چون مذاکرات آنان با مقامات به نتیجه نرسید، به ساختمان شهربانی حمله کردند که با تیراندازی ماموران شهربانی، یک نفر کشته و سه نفر مجروح شدند (سازمان اسناد ملی ایران،1320، ش293000212: 4برگ). بدین شکل فریادهای اعتراض مردم ایران را که کاملاً بهحق بود و حکایت از سختی وضع معیشت و زندگی میکرد سرکوب میکردند. در رشت کوپن برنج، پارچه، قند و شکر در دست مردم باقی بود؛ اما خبری از قند و پارچه و شکر نبود. علاوهبراین، مقدار فراوانی سیگار در انبار دخانیات موجود بود؛ اما آنها را بین مردم توزیع نمیکردند. اهالی رشت چند بار به فرمانداری مراجعه کردند و خواستار رسیدگی به این وضعیت بودند. بهدنبال نتیجهنگرفتن در روز18تیر 1321/ 9ژوئیه 1942، حدود ۲هزار نفر، مرد و زن به کاروانسراها و کارخاﻧﺔ برنجکوبی شهر حمله کردند و آنچه به دستشان رسید، به غارت بردند؛ چون تعداد پاسبانها، در برابر مردم کم بود، آنان موفق به دفع غائله نبودند پس از کنسولگری شوروی درخواست کمک کردند که درپیآن، چند کامیون سرباز شوروی به شهربانی وارد شدند و مردم را متفرق و عدهای را دستگیر کردند (خامهای، 1372: 280). سربازان شوروی که سر بار مردم ایران بودند و از آذوقه و موادغذایی آنان تغذیه میکردند، به درخواست حکومت ایران، فریاد اعتراض مردم را خاموش میکردند. در 4 مرداد 1321/26 ژوئیه1942، مردم بروجرد در اعتراض به کمبود نان، از ساعت 6 صبح شورش غریبی برپا کردند. آنان به دارایی و شهرداری و انبار غله حمله کرده و خساراتی وارد کردند. دخالت ماموران حکومت، دونفر را به قتل رساند و عدهای را مجروح کرد و اینگونه آرامش را برقرار کردند (اطلاعات، 1321، ش4951: 1)! در گلپایگان نیز مردم گرسنه دست بهشورش زدند. در مهرماه 1321/اکتبر1942، مردم دهستانهای اطراف گلپایگان که از سختی معیشت خسته بودند، روبهسوی شهر نهادند و شورش کردند. ماموران شهربانی با استفاده از سلاح گرم، مردم را متفرق کردند. چند روز بعد، مردم خمین نیز چنین حرکتی انجام دادند و در اعتراض به وضع نان، شورش کردند که آنان را نیز سرکوب کردند (مرادینیا، 1374: 91 و 92). در آذر این سال، مردم ملایر شورش و در تلگرافخاﻧﺔ شهر تحصن کردند. آنان پس از مکالمه با نخستوزیر و دریافت قول مساعد وی، مبنی بر تامین 250 تن گندم از ملایر و نهاوند و تویسرکان و کسب اطمینان از منع خروج غله از شهر، تلگرافخانه را ترک کردند (اطلاعات، 1321، ش5064: 1). حرکت مردم ملایر، در مقایسه با سایر مناطق، آرام و مسالمتجویانه بود. اما مردم تبریز، مرکز غلهخیزترین استان کشور، به علت وضع اسفناکی که حاکم بود، دوبار دست به شورش زدند. در بهمن و اسفند1321/ژانویه و فوریه1943، تبریز دچار چنان قحطی بود که نانواها به جای نان سیبزمینی به مردم میدادند. درنتیجه، در 26اسفند مردم خشمگین تبریز به خیابانها ریختند و به ساختمانهای دولتی و انبارهای غله شهر هجوم بردند. مستر ویویان (Vioyan)، مستشار آمریکایی خواروبار در آذربایجان، بهجای انجام اقدامی موثر به تهران فرار کرد و ارتقاء مقام یافت و به مدیریت کل نظارت صنعتی منصوب شد (جامی،1367: 183). مصدق در ﺟﻠﺳﺔ 31فروردین1324/20 آوریل1945 مجلس شورای ملی، راجع به فرار ویویان در جریان شورش مردم تبریز گفت: «گر ویویان نظری نداشت قبل از انعقاد قرارداد استعفا میداد و یا بهطوریکه فرار نمود فرار نمیکرد و به مرکز هم که آمد سکوت اختیار نمیکرد...»(کیاستوان، 1327، ج1: 316). در 8 تیر1322/ 29 ژوئن1943، مردم تبریز برای بار دوم شورش و در خیابانها تظاهرات کردند. مردم گرسنه از محلههای مختلف تبریز، بهخصوص نوبر و خیابان، در ادارﺓ شهرداری جمع شدند و همه از زن و بچه ونیز پیر و جوان فریاد میزدند، ما گرسنهایم، به ما نان ندادهاند، نمیخواهیم بمیریم و پیوسته جمعیت انبوهتر میشد و فریاد مردم بلندتر که به ما نه چای میدهند، نه قند. امیدوار به نان خالی بودیم که آن را هم ندادهاند (فریاد، 1322، ش21: 1). وقتی مردم تبریز که بزرگترین تولیدکنندﺓ غله در کشور بودند چنین وضعی داشتند، طبیعی بود در مناطق دیگر، بهویژه تهران که واردکننده موادغذایی بود، وضع مردم بهمراتب وخیمتر بود. گزارش شده است که در 11خرداد1322/۱ژوئن 1943، مردم نجفآباد نیز در اثر فشار حاصل از کمبود نان، دست به شورش و بهدنبال آن غارت مغازهها زدند که این حرکت نیز به سرنوشت دیگر اعترضها گرفتار و بهسرعت سرکوب شد (سازمان اسناد ملی، 1322، ش313000112: 1برگ ).
برخی منابع گزارش دادهاند که شورش 17آذر1321/8 دسامبر1942، تهران نیز در واکنش و اعتراض مردم به فشارهای اقتصادی بوده است؛ اما سیاستمداران برای تصفیهحسابهای سیاسی از آن سوءاستفاده و بهرهبرداری کردند. در این روز، دانشآموزان بهصورت خودجوش، کلاسهای درس را رها کردند و دستهجمعی به سمت بهارستان رفتند. آنان بدون برخورد با مانعی، به مجلس وارد شدند و با دادن شعار، از وضع خراب نان و کمیابی آن شکایت کرده و از وکلای مجلس، تقاضا کردند فکری بیندیشند (مکی، 1363، ج8: 232 و 233). بعد از مدتی، بر تعداد جمعیت افزوده شد و مردم کوچه و بازار که در بین آنان تعداد بسیاری از اراذل و اوباش نیز بودند وارد اجتماع دانشآموزان شدند. رفتهرفته اجتماع مردم متفرقه و ماجراجو، رشته نظم و ترتیب دانشآموزان را برهم زد. ماجراجویان به اتاقهای مجلس رفتند، همه چیز را خراب کردند و خسارتهای بسیاری وارد آوردند. عصر، شورش شکل وخیمتری پیدا کرد. دستجاتی با چوب و چماق به خیابانها آمدند و شب هنگام، بهغارت مغازهها و شکستن در و پنجرهها پرداختند. آنان به سمت منزل قوام، نخستوزیر وقت، رفتند و آنجا را نیز غارت کردند. بعد از این وقایع حکومت، سپهبد امیراحمدی را بهسمت فرماندار نظامی تهران برگزید و او با اعلام حکومت نظامی و استفاده از قوه قهریه آرامش را به شهر بازگرداند (مهدینیا،1370: 103 و 104). در این روز، شعار اصلی مردم «یا مرگ یا نان» بود. آنان دولت و تصمیمات غلط او را موجب نابسامانی اوضاع کشور میدانستند. در این بلوا 20 نفر کشته، 700 نفر زخمی و 156 نفر بازداشت شدند به بازار نیز مبالغ هنگفتی خسارت وارد شد (فوران، ۱۳۷۸: 398). دولت قوام عدهای از عاملان غارت مغازهها و هجوم به خانه نخستوزیر را دستگیر کرد. ازجمله، عباس مسعودی مدیر روزناﻣﺔ اطلاعات و چند تن از کارمندان این روزنامه که بنا به اظهارات دولت در راس غارتگران خانه قوام بودند. بعد از آن، تمام روزنامههای پایتخت را بهاستثنای روزنامه رسمی و دولتیِ اخبار روز توقیف کرند و روزنامه اطلاعات به مدت 43 روز در توقیف بود. برای دستگیرشدگان پروندهای در شهربانی تشکیل دادند؛ اما رسیدگی به پرونده و بازپرسی از متهمان در عمل دچار مشکل بود؛ زیرا بازپرسان در جریان رسیدگی، به چکهایی برخورد کردند که در همان روز محمدرضا پهلوی به نام عباس مسعودی صادر کره بود. بعد از آن، بلافاصله تمام دستگاههای دربار و دولت به تکاپو افتادند و بهمنظور جلوگیری از افشای حقایق، بازپرسان را از کار برکنار کردند؛ پس واقعیت این جریان و طراحان اصلی آن، همچنان در هالهای از ابهام باقی ماند (جامی، 1367: 175). بهنظر میرسد محمدرضا پهلوی، شاه ایران که از یکهتازی و قدرتطلبی قوام خسته شده بود و قوام را رقیبی سرسخت برای خود میپنداشت، درصدد برآمد از این شورش مردم برای تضعیف و برکناری قوام استفاده کند. شورشِ مردمی که مرگ را در یک قدمی خود میدیدند و به علت کمبود موادغذایی و نبود نان، دست به اعتراض میزدند، دستآویز شاه برای تضعیف رقبا بود.
نتیجه
در طول سالهای جنگجهانیدوم، قحطی گستردهای ایران را فراگرفت و باعث شد مردم با مشکلات و سختیهای بسیاری روبهرو شوند. در این زمان، نان که قوتلایموت مردم ایران بود، بهعلت کمبود غله و افزایش قحطی، بسیار نامرغوب و کمیاب بود. اما مردم قادر به تهیه این نان بیکیفیت نیز نبودند و جمعیت انبوه مقابل نانواییها اغلب، دست خالی بازمیگشتند. مردم شهرهای مختلف در اعتراض به این وضعیت، دست به شورشهایی زدند. این شورشها با خشونت بسیار سرکوب میشد. البته باید در نظر گرفت که در بعضی از مواقع، حکومت و گروهی از افراد سودجو که به دنبال اهداف و منافع خود بودند، از خشم و ناراحتی مردم سوءاستفاده میکردند. آنان به اعتراضها رنگوبوی سیاسی میدادند که بارزترین نمونه آن را میتوان در شورش17آذر تهران دید. دولت وقت برای کمک به مردم، اقدامات چندی انجام داد؛ اما نتیجهای دربرنداشت و بهگونهای دیگر بر مشکلات افزود. حاصل این همه، پریشانی وضع معیشتی و زندگی طبقات متوسط و پایین شهری در خلال جنگجهانیدوم بود. سطح زندگی آنان بهشدت تنزل پیدا کرد. درعوض، بازرگانان عمده و دلالان و طبقات مرفه شهری راههای فراوانی برای پولدرآوردن و سوءاستفاده از بدبختی مردم پیدا کردند. درحالیکه توده مردم از تورم سخت آسیب میدیدند و نابرابریهای اجتماعی افزایش فراوان یافت.