بررسی رابطه مادها و پارس‌ها پیش از ظهور امپراتوری هخامنشیان

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد

2 دانشجوی کارشناسی‌ارشد تاریخ ایران باستان دانشگاه فردوسی مشهد

چکیده

مادها و پارس‌ها دو گروه از مهاجران آریایی بسیار نزدیک به هم بودند که احتمالا در نیمه دوم هزاره‌ی دوم پیش از میلاد وارد فلات ایران شدند و در شرق کوه‌های زاگرس مستقر شدند. حضور اقوام مختلف در منطقه در این زمان و سپس یورش‌های مکرر آشوریان علیه این اقوام و گروه‌ها، از جمله مادها و پارس‌ها سبب گردید که آنان برای مقابله با این تهاجمات مکرر گرد هم آیند و بنا براین اولین اتحادیه مادی تحت رهبری دیااُکو و شاید همزمان اتحادیه‌ای از پارس‌ها تحت رهبری هخامنش در ایران شکل گرفت. بررسی چگونگی رابطه مادها با پارس‌ها پس از این حادثه و پیش از تشکیل امپراتوری هخامنشیان، موضوع کنکاش این مقاله است. هرچند بسیاری از اندیشمندان با استناد به گزارش هرودت ازسلطه مادها بر پارس‌ها در طول حکومت مادها پس از فرمانروایی فرورتیش سخن می گویند، اما در این مقاله تلاش شده است براساس گزارش مورخان یونانی و مقایسه آن با اسناد میان رودان، بویژه منابع آشوری و بابلی و داده‌های باستانشناسی و با استفاده از شیوه تحقیقات تاریخی نشان داده شود که برخلاف ادعاهای مطرح شده توسط اندیشمندان تاریخ کهن ایران، رابطه مادها و پارس‌ها در این دوره و پیش از تلاش آستیاگ برای تصرف سرزمین پارس در زمان کورش دوم (کورش بزرگ) که منجر به جنگ بین این دو و در نهایت سلطه پارس‌ها بر مادها در این زمان شد، بیشتر دوستانه بود و به نظر می‌رسد تا پیش از فرمانروایی آستیاگ که برای اولین بار در صدد تصرف سرزمین پارس بر آمد، برخورد عمده ای بین این دو گروه ازآریاهای خویشاوند انجام نشده باشد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The correlation between the Medes and Persians before the foundation of Achaemenid Empire

نویسندگان [English]

  • Mohammad T. Imanpour 1
  • R. Ghasabzadeh 2
1 Assistant Professor in History, Ferdowsi University, Mashhad, Iran.
2 MA in Ancient History of Iran, Ferdowsi University, Mashhad, Iran.
چکیده [English]

The Medes and Persians were two close ethnic Immigrant Aryan ethic groups who immigrated to Iranian plateau probably in the second half of the second millennium BC and settled in the East of Zagrous mountain range. The presence of various ethnic groups in this region and the Assyrians in specific frequently campaigned against the new comers. The Medes and Persians had to unite with some of these groups; so the Medes joined the Diaku and the Persians, the Achaemenes. Objective of this article is the examining the correlation between the Medes and Persians before the Achaemenid Empire was established. Although many of scholars of ancient history, based on Herodotus reports indicate that Medes ruled over the Persians after Phraortes, in this article it is tried to demonstrate the opposite. Based on the Greek Historians reports and Mesopotamia documents, in particular Assyrian, Babylonian and Archaeological data, and applying historical methodology these two Aryan groups lived peacefully before Astyages who for the first time took campaign against Cyrus the Great in 559 BC. In other words, it was Astyages, who for the first time tried to overcome Persia where Arian ethic groups lived in peace with mutual respect towards one another.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Medes
  • Persians
  • Assyrians
  • Zagrous
  • Mesopotamia
  • Herodotus

مقدمه

داده‌های باستانی‌شناسی، شواهد تاریخی و جغرافیایی و پیوندهای زبان‌شناسی نشان می‌دهد که شاخه غربی آریایی‌ها، یعنی مادها و پارس‌ها که از لحاظ قومی و فرهنگی قرابت بسیار داشتند، در نیمه دوم هزاره دوم پ.م. به شکل گروه‌های قبایلی و به صورت پیوسته در حرکتی آهسته و تدریجی از شمال شرق فلات ایران به سمت غربی این فلات سرازیر شدند
(Schmitt, 1987: 84; Imanpour, 1998: 91-130; Ardola, 1988: 195). آن ها در مسیر حرکت به غرب فلات ایران باگروه‌هایی از اقوام بومی غیرایرانی
(non-Iranian) و همچنین بقایای اولیه پیشا هند و آریایی‌ها (Proto-Indo-Aryan) و هندو آریایی‌ها (Indo-Aryan) که پیش از مادها و پارس‌ها به این فلات مهاجرت کرده بودند، مواجه شدند. زمان دقیق ورود این گروه از آریایی‌ها، مادها وپارس‌ها به درستی مشخص نیست، اما شواهد باستان شناسی نشان می‌دهدکه آن ها سال هاپیش از ظهور نامشان در گزارش‌های شاهان آشوری از جمله شالمانسر سوم در سده نهم پیش از میلاد در پشت کوه‌های زاگرس، در محدوده وسیعی که از یک سو به انشان در جنوب و دریای خزر و آذربایجان در شمال محدود می شد، ساکن شده بودند
 (Sumner, 1994:105; Imanpour, 1998:107- 124)
به نظر می‌رسد شرایط جغرافیایی و سیاسی زاگرس و حضور اقوام مختلف در این منطقه، خصوصا حضور قدرتمند آشوریان در غرب و عیلامی‌ها در جنوب غربی رشته کوه زاگرس، به آنان اجازه پیشروی بیشتری نمی‌داد و آنها مجبور شدند در پشت کوه‌های زاگرس مستقر شوند(Imanpour, 1998: 129; Young, 1967: 19; Kuhrt, 1995: 653).

بهرحال پس از تلاش بیشتر مادها و پارس‌ها برای نفوذ بیشتر در زاگرس و رویارویی آنها با آشوریان، سبب گردید که برای اولین بار در سده‌های آغازین هزاره اول پ.م نام این دو قوم وارد نوشته‌های آشوریان‌ شود (Parpola, 1970: 230-231,274-275;khurt, 2007: 22-27; Luckenbill, 1973: vol. I, no. 637 and no.581; Olmstead, 1951: 117; Levine, 1969: 129, no. 168 ). با توجه به گزارش همین نوشته‌های آشوری که برای اولین بار از قوم پارس و ماد در سال 843 پ.م. نام برده می‌شود، به نظر می‌رسد که مادها در نواحی شمالی رشته کوه زاگرس در محدوده‌ای میان آذربایجان و شهرهای مراغه و میانه در شمال، آشور در غرب و ناحیه‌ قزوین ـ تهران تا دماوند و دشت کویر در شرق و اصفهان تا دره سفیدرود در جنوب، پراکنده شده بودند و پارس‌ها نیز در نواحی جنوبی تر از مادها، در زاگرس جنوبی مستقر شدند که قلمرو آنهادر غرب و جنوب غربی به سرزمین عیلام و در شرق به کرمان و یزد، در جنوب به خلیج‌فارس و در شمال به سرزمین مادها محدود می‌شد (ایمان‌پور، 1383: 5؛ Imanpour, 2002-3: 62 ). حضور این دو قوم در کنار و همسایگی یکدیگر در نهایت منجر به بعضی کشمکش ها بین مادها و پارس‌ها در پایان فرمانروایی مادها و در نهایت بر چیده شدن فرمانروایی ماد به دست کورش کبیر در سال 559 پ. م گردید. هرچند که تاکنون درباره سقوط فرمانروایی مادها بدست کورش کبیر و رابطه مادها و پارس‌ها در دوره هخامنشی سخن بسیار گفته شده است، اما به رابطه بین این دو قوم در دوران فرمانروایی مادها و پیش از شکل‌گیری امپرتوری هخامنشی کمتر توجه شده است. بنابراین چگونگی رابطه بین دو قوم ماد و پارس در پیش از جنگ بین کورش و استیاگس، آخرین فرمانروای ماد و پیش از شکل‌گیری امپراتوری هخامنشیان سئوال اصلی این پژوهش می‌باشد.

هرودت گزارش می‌دهد که فرورتیش (Phraortes) پادشاه ماد موفق شد که در دوران زمامداری خود بر پارس‌ها مسلط ‌شود و آنان را خراج‌گذار خود‌کند(کتاب اول، بند102)؛ در حالی که شواهد دیگر تاریخی نشان از همزیستی مسالمت آمیز این دو قوم پیش از نبرد معروف پاسارگاد در سال 559 پ. م. که به پیروزی کورش کبیر و سقوط فرمانروایی ماد ها انجامید، می دهند. این مقاله درتلاش بر اثبات و تبیین این فرضیه می‌باشد که بر خلاف ادعای هردوت که از سلطه مادها بر پارس‌ها خبر می‌دهد، ما شواهدی بر اثبات این گزارش هردوت نداریم، بلکه بر عکس با توجه به شرایط سیاسی و نظامی منطقه که آشوریان اقوام مادی و پارسی را مورد تهاجم مکرر قرار می دادند، بعید به نظر می‌رسد که در این زمان فرورتیش مادی بجای مقابله با دشمن مشترک یعنی آشوریان به فکر سلطه بر پارس‌ها که بیش از سایر اقوام به هم نزدیک بودند پرداخته باشد . از طرفی برای پاسخ به سئوال و بررسی فرضیه بالا، ابتدا به بررسی تاریخ و توانمندی‌های هر یک از این دو گروه از آریاهای مهاجر، با استناد به گزارش‌های یونانیان بویژه هرودت، ومقایسه آنان با سایرگزارش‌های هم عصر آنان یعنی منابع میان رودان و سایر شواهد تاریخی پرداخته خواهد شد. سپس با توجه به جایگاه و موقعیت سیاسی هریک از آنها در منطقه و گزارش‌های موجود، چگونگی رابطه این دو قوم خویشاوند در پیش از شکل‌گیری امپراتوری هخامنشیان مورد تحلیل و ارزیابی قرار خواهد گرفت.

 

جایگاه و موقعیت سیاسی مادها در گزارش هرودت

تا کنون از خود مادها هیچ اثر نوشتاری و حتی غیر نوشتاری کافی که بر اساس آن بتوان درباره مادها قضاوت درستی کرد به دست نیامده است. علاوه بر نوشته‌های هردوت تنها اطلاعات موجود در بازسازی تاریخ روابط مادها و پارس‌ها تا پیش از ظهور کورش بزرگ مکتوبات اقوام دیگر یعنی منابع آشوریان و بابلیان و اطلاعات پراکنده دیگر مورخان یونانی است. (بوکهارت، 1383: 205؛ 85: 1981 Helm,).

 درباره رابطه مادها و پارس‌ها تا پیش از تشکیل امپراتوری هخامنشی، منابع موجود اعم از منابع یونانی و گزارش‌های میان رودان، اطلاعات متفاوت و گاهی متضادی را ارائه می کنند. در رأس این مورخان هرودت قرار دارد که برای نخستین بار شرحی مفصل از مادها ارائه می‌دهد و دیگر مورخان یونانی نیز به تقلید و با استفاده از کتاب او همان مطالب را تکرار کرده اند (علی یف، 1388: 30) . هرودت اولین مورخ یونانی است که کامل‌ترین شرح پیوسته همراه با تفصیل جزئیات از تاریخ مادها را ارائه می‌کند (زرین‌کوب، 1387: 101). طبق گزارش هرودت ما با امپراتوری مقتدر و یکپارچه ای از مادها روبه‌رو هستیم که در زمان فرورتیش (Phraortes) موفق می شوند بر پارس‌ها مسلط ‌شوند و آنان را خراج‌گذار خود‌کنند(کتاب اول، بند102). هرودت همچنین ادعا می‌کند که مادها نخستین قومی بودند که از سلطه آشور رها شدند (بند 95). وی در رابطه با اتحاد ماد نقل می‌کند که در یک مجلس مشورتی میان سران قبایل ماد، دیااُکو (Deiokes) به عنوان شاه انتخاب شد و به خواسته‌هایش: ایجاد تشریفات و گردهم آمدن مادها و تأسیس شهری جدید و کاخی باشکوه تن دادند (بند 101ـ97). پس از 53 سال حکمرانی دیااُکو، فرزندش فرورتیش سلطنت را به مدت 22 سال به ارث می‌برد. بنا بر ادعای هردوت پارس‌ها نخستین قومی بودند که مورد حمله مادها قرار گرفتند و مطیع مادها شدند. پس از آن فرورتیش به آشور حمله می‌کند که در این نبرد کشته می‌شود (بند 102). بعد از او حکمرانی مادها به فرزندش هوخشتره (Cyaxares) می‌رسد. او پس از تشکیل ارتش منظم به جنگ با آشوریان بر می خیزد که در همین احوال مورد حمله سکاها قرار می‌گیرد و منجر به 28 سال استیلا سکاها بر ماد می‌شود. هوخشتره سرانجام موفق می‌شود بانیرنگ سکاها را شکست داده و خود را آماده حمله‌ای مجدد به آشوریان کند که سرانجام موفق می‌شوداین بار به همراهی بابلیان آشور را شکست دهند (بند 106 ـ 103). هرودت بالاخره حکومت 25 ساله فرزندش آستیاگ (Astyages) و فراز و فرودهای سلطنت آستیاگ تا انتقال قدرت به پارس‌ها توسط کورش را شرح می‌دهد (بندهای 130 ـ 107).

برخی محققین از جمله بروان، با توجه به وجود اسامی مشترک در گزارش‌های اسناد میخی با تاریخ ماد هرودت و با تکیه بر ارزش شفاهی‌بودن اطلاعات هرودت، به صحت گفتار این مورخ در نقل تاریخ ماد اصرار دارند و با همین دلایل است که بروان بر وجود امپراتوری ماد تاکید می‌ورزد. او سازگاری شخصیت‌های هوخشتره و آستیاگ در گزارش‌های بابلی با تاریخ ماد هرودت را، دلیلی کافی بر وجود دولت ماد، آنگونه که هرودت نقل می‌کند، می‌داند (بروان،131:1388). او معتقد است که به جز در سه مورد یعنی: وقفه‌ 28 ساله سکاها، تناقضات درونی برخی گاهشماری‌های هردوت و عدم تطابق شرح هردوت با تصویری که منابع آشوری ارائه می‌دهند، بقیه گزارش‌ها هرودت از تاریخ ماد می تواند پذیرفتنی باشد. در توضیح مورد نخست او عقیده دارد که هرودت این خبر را از منبعی ناموثق، به منظور جبران خلاء حضور سکاها در آن تاریخ اروپا آورده است. ممکن است این خبر ساخته و پرداخته خود هرودت باشد یا آن را از منابعی دیگر گرفته است . در مورد دوم هم ممکن است هرودت در تألیف اثرش از دو تقویم یونانی و پارسی بهره برده باشد و هیچ تلاشی برای تطبیق دادن آن دو با هم نکرده است. سوم اینکه او بر این باور است که در بررسی تاریخ ماد همه توجه‌ها به سوی هماهنگ‌کردن دو شخصیت دیا اُکو و فرورتیش در متون آشوری با تاریخ ماد هردوت جلب شده است، در حالی که با بررسی جغرافیای زاگرس چنین استنباط می‌شود که آشوری‌ها تنها تا الوند پیش آمده‌اند و وقتی از مادها سخن منظور آنها مادهای نیرومند ساکن در آنسوی الوند (مادهای شرقی) نیست، یعنی درست همان مادهایی که مورد توجه هرودت بوده و مطالب خود را به آنان اختصاص داده است . به دیگر سخن، از نظر بروان کنار گذاشتن جغرافیای تاریخی قدیمی زاگرس این عدم تطابق را تا حدودی حل می‌کند (براون، 1388: 136-132).

در مقابل، کسی چون هلن سانسیسی ورد نبورخ که به وجود «یک امپراتوری مادی» آن گونه که بعضی از پژوهشگران با استناد به نوشته‌های هرودت تصویر کرده‌اند با تردید می‌نگرد (وردنبورخ، 1388الف: 307)، ارزش شفاهی مدیکوس لوگوس را زیر سؤال می‌برد و معتقد است که تواریخ شفاهی در سیستم‌های سیاسی منظم حفظ می‌شوند و چون وجود یک سیستم منظم سیاسی برای مادها اثبات نشده، پس تاریخ ماد هرودت یک دست پخت کاملاً یونانی است. او بر این باور است که هرودت مواد اولیه را از اسناد بابلی که در آنجا حفظ شده است گرفته ـ هماهنگی شخصیت‌های دیااُکو و فرورتیش با اسناد آشوری و بعد هوخشتره و آستیاگ با اسناد بابلی دلیل این مسأله‌اند- و بعد این اطلاعات را از نگاه یونانی بررسی کرده، که دلیل این نیز تقویم یونانیی است که ارائه‌ می‌دهد. وردنبوخ معتقد است وقایعی که هرودت نقل می‌کند از نظم منطقی فوق‌العاده ای برخوردارند در حالی که بعید به نظر می‌رسد در تاریخ شفاهی این نظم دیده ‌شود. او همچنین اعتقاد دارد روی‌کار آمدن دیااُکو در تاریخ هرودت همانند به قدرت رسیدن یک جبار یونانی توصیف شده است. همچنین عدم وجود عناصر الهی_ مانند رؤیاها، هشدارهای الهی، خواب ها، مداخله ایزدان و سایر عناصری که در یک اثر شفاهی باید دیده شود به خصوص در آغاز تاریخ ماد و به ویژه در مقایسه با بندهای مربوط به آستیاگ و کورش که رنگ شفاهی بیشتری دارد_ را دلیلی بر مغایرت تاریخ ماد هردوت با روایات شفاهی می‌داند و معتقد است که نوشته‌های هردوت پیرامون مادها نمی تواند بیانگر واقعیت تاریخ آنها باشد، خصوصا که بسیاری از آنها با دیگرشواهد تاریخی از جمله گزارش آشوریان تطبیق نمی‌کند (سانسیسی وردونبورخ، 1388 ب: 95 ـ 83).

 گروهی دیگر از پژوهشگران معتقدند عدم وجود منابع و شواهد لازم در این مقطع نمی تواند به معنی انکار وجود یک دولت متمرکز و یا امپراتوری ماد باشد؛ به ویژه با توجه به شواهد بابلی که با وضوح بیشتری از اتحاد مادها و قدرت‌گرفتن آن‌ها در دوره هوخشتره و آستیاگ سخن می‌گویند ( مقایسه کنید با: Dandamaev and Vladmir G. Lukonin, 1989: 60; ;Grayson, 1975:106, II, 1-4 کامرون،1365: 165-162) .آنان اگرچه گزارش‌های آشوری را برای اتحاد و ایجاد دولتی متحد در فاصله قرون 9 تا 7 پ.م. موثق نمی‌دانند، اما بر مبنای منابع بابلی در سال 615 پ.م. معتقدند که در ناحیه ماد وضعیت متحدتر و یکپارچه‌تری حاکم بوده است. (نگاه کنید به: فرای، 1386: 74؛ موسکارلا، 1388: ؛109 Brown,1986: 107 ;؛ Dandamaew and Grantovskii, 1987:814) .بوکهارت نیز ضمن تایید نظریات اندیشمندان فوق تشکیلات مادها را تنها به عنوان یک مجموعه سیاسی ثابت نه به عنوان یک امپراتوری می پذیرد. او معتقد است آنچه باعث شکل‌گیری ایده امپراتوری ماد در میان مورخان شده است می تواند ناشی از این باور عمومی بوده باشد که اولا فقط قدرتی هم تراز با آشوریان که پادشاهی آشور را منهدم سازد، پس ماد هم امپراتوری بوده است؛ ثانیا ارتباط نزدیک مادها و پارس‌ها و نقش مادها در امپراتوری پارس‌ها و آمدن نام ماد اغلب همراه با امپراتوری پارس، این باور را ایجاد کرده که مادها نیز پیش از سقوط باید امپراتوری بوده باشند و سوم، وجود اسامی مشترک در اثر هرودت با نوشته‌های میخی، ذهن را به تقلید از الگوی هرودت به سمت امپراتوری ماد سوق داده است (بوکهارت، 1383: 213). درمقابل عده ای حضور مادها را همراه با بابل در ماجرای سقوط آشور عاملی بر برتری ماد معرفی می کنند و معتقدند حضور کمرنگ مادها در گزارش‌های میان رودان پیرامون این واقعه مهم می تواند ناشی از عدم انتقال درست این خبر از جانب بابلی‌هاباشد (دیاکونف، 1377: 280). بهر حال بدون توجه به چگونگی گزارش این واقعه مهم توسط بابلیان، در این تردید نیست که همکاری بابلیان در این عملیات نقش مهمی در موفقیت مادها در این پیروزی داشت و همه شواهد نشان می‌دهد، این بابلیان بودند که از لحاظ ارضی، از شکست آشوریان سود بردند و مادها از این پیروزی سهم کمتری نصیب شان شد که همین امر نشان دهنده مطرح نبودن مادها به عنوان یک قدرت نظامی و سیاسی برتر دراین اتحادیه می‌باشد . وقایع بعدی نظیر جنگ با لیدی‌ها که بی‌نتیجه به پایان رسید یا جنگ با پارسیان که البته به نابودی سیاسی مادی‌ها منجر شد مشخص می سازد که بر خلاف عقاید رایج نمی توان از پادشاهی متمرکز ویا یک امپراطوری ماد ی در این زمان سخن گفت (کورت، 1379: 33).

نام مادها برای اولین بار درکتیبه شالمانسر سوم در اواسط قرن نهم پیش از میلاد و در کنار سایر اقوام چون پارس‌ها،گوتی‌ها،کاسی‌ها، هوری‌ها، به عنوان یکی از اقوام ساکن در دامنه‌های کوه‌های زاگرس آمده است ( Luckenbill, 1973: I\ 637 and no.581; Levine, 1969: 129, no. 168; Khurt, 2007: 22-27 ). با دقت در این گزارش و سایر کتیبه‌های آشوریان در رابطه با اقوام ایرانی و غیر ایرانی به نظر می‌رسد که هیچ یک از این اقوام برتری خاصی بر قوم دیگری نداشته اند (دیاکونف، 1377: 207؛ کورت، 1379: 29؛ فرای، 1386: 112؛ علی یف، 1388: 282)، خصوصا با توجه به ویژگی‌های جغرافیایی غرب فلات ایران در منطقه زاگرس، یعنی وجود دره‌ها وکوه‌های متعدد، شکل‌گیری شمار زیادی واحد سیاسی کوچک و پراکنده در این منطقه امری منطقی می‌باشد (بوکهارت، 1383: 202؛  Young, 1967: 19; Kuhrt, 1995: 653 Imanpour, 2002-3:62 ; ). دیگر آنکه از اولین اشاره شالمانسرسوم (824 ـ 858 پ.م) به این دو قوم در سال 843 پ.م چنین می توان استنباط کرد که هر دوی آنها از نظر آشوریان ازیک اهمیت و جایگاه برخوردارند و حتی در اشاره‌های بعدی در کتیبه‌های شمشی اداد پنجم (811-823 پ.م.), اداد نیرای سوم (783- 810 پ.م)، تیگلات پیلسرسوم (727 ـ 744 پ.م) ؛ هر جایی که صحبت از تحت سلطه در آوردن یا خراج‌گذار بودن و هدیه و گروگان پیشکش فرستادن می‌شود، نام مادها و پارس‌ها با هم و بدون برتری بر دیگری آورده شده است ) نگاه کنید:  Luckenbill, 1973: vol. I, no. 637 and no.581; Lukenbill, vol. II, no.146-148. ) حتی در کتیبه سارگن دوم هم که اندیشمندان فقط انگشت اشاره به سمت وقایع ماد و نام دیااُکو نشانه رفته‌اند نیز می‌توان حضور پارس‌ها را در کنارمادها شاهد بود (Kuhrt,2007:22-27; Levine, 1977: 140-59; Yamauchi, 1990: 47-49,65-66).

 بعلاوه در متون آشوری ازجمله درگزارش سارگن دوم آشوری از بیت دیااُکو نام برده شده است که شماری از پژوهشگران تاریخ کهن سعی کرده اند آن را به اشکال مختلف با دیااُکو که هردوت به عنوان پادشاه مادی معرفی می‌کند یکی ‌پندارند و در نتیجه آن را برای اثبات صحت ادعاهای هردوت پیرامون تاریخ مادها و در نتیجه برتری مادها بر پارس‌ها ذکر کنند (Winckler, 1889: 106; König, 1934:21) ؛ امایکی دانستن دیااُکو در گزارش سارگن آشوری با دیوکس مذکور در گزارش هرودت در سال های اخیر، توسط بعضی دیگر از پژوهشگران زیر سئوال رفته است و آنها با بررسی این رویدادها وجودِ گونه ای از ناهمگونی در این گزارش‌ها رانشان داده اند. آنان معتقدند مکان مورد اشاره درگزارش سارگن، یعنی بیت دیااُکو (Bit-Daiukki) با هیچ مکان جغرافیایی در منطقه منطبق نیست (علی‌یف، 1388: 110؛ Helm, 1981: 85; Diakonoff, 1985: 110-134).

به دیگر سخن در اسناد میانرودان شواهدی وجود ندارد که نشان دهد کشتریتو Kashtaritu) ) مطرح شده در کتیبه‌های آشوریان اشاره به مادها و یا وی از قبایل مادی بوده است. علاوه بر آن تعیین محل حکمرانی وی یعنی کارکشی (kar-kassi) نیز به راحتی امکان‌پذیر نیست (بروان، 1388: 123ـ 127؛ یانگ، 1385: 20؛ 86 : 1981 , Helm).

در هر حال بر خلاف گزارش هرودوت و با استفاده از منابع وگزارش‌های آشوری چنین استنباط می‌شودکه شاهان ماد هیچ‌کدام به یک ساختار دولتی متمرکز و دائمی چون پادشاهی آشوریان دست نیافته‌اند. ممکن است در این ایام حرکتی به سوی اتحاد و یکپارچگی سیاسی صورت گرفته باشد، اما این روند به یکباره وظاهراٌ تحت تأثیر سقوط آشور، که تا آن زمان به عنوان تامین کننده امنیت جادههای تجاری غرب به شرق، که باعث رشد اقتصادی و سیاسی همسایگان خود شده بود، به ناگاه دچار رکود و حتی افول شد (سانسیسی ورد نبورخ، 1388 الف: 301). از طرفی به نظر می‌رسد که مادها از مؤلفه‌های تعریف شده برای تعیین یک ساختار دولتی دائمی ـ مؤلفه‌هایی مانند: وجود یک دستگاه اداری، قشربندی اجتماعی، مقامات و مشاغل منظم، ارتش و ساختار نظامی، منبع منظم درآمد، ایدئولوژی برای مشروعیت‌زایی، قانون و نظم ـ برخوردار نبودند و حتی اطلاعات هرودت در رابطه با مادها نیز با ویژه گی‌های یک امپراتوری یا شاهنشاهی همخوانی ندارد( سانسیسی ورد نبوخ، 1381: الف/ 307ـ 292). البته بعضی معتقدند که شاید نامگذاری امپراتوری ماد در اثر هرودت برای سهولت در شرح حوادث سیاسی متنوع و پراکنده آن دوره بوده است(Rollinger,2004: 254) که البته خیلی منطقی به نظر نمی رسد. به دیگر سخن همانطور که سانسیسی وردنبورخ اشاره کرده است (سانسیسی وردنبوخ، 1388: 301) مطالب فوق نشان می‌دهند که بر خلاف عقاید رایج، مادها نه تنها یک امپراتوری تشکیل نداده‌اند حتی موفق به تشکیل یک دولت دائمی هم نشده‌اند و فقط در مواقعی و لزوماً مواقع بحرانی، اتحادیه‌هایی با ساختار قبیله‌ای تشکیل داده‌اند. به نظر می‌رسد که آنان جامعه‌ای در حال دگرگونی مداوم بوده‌اند که شاید به سمت دولتی دائمی حرکت می‌کردند اما شرایط تحت تاثیر سقوط آشور این جریان را متوقف ساخت.

با توجه به چنین جایگاه سیاسی و نظامی در منطقه بعید به نظر می‌رسد که مادها به جای تلاش در برقراری روابطه دوستانه با پارس‌ها که از نظر نژادی، فرهنگی و اجتماعی نسبت با سایر اقوام در منطقه با آنها نزدیکتر بودن در فکرسلطه بر آنها بر آمده باشند و یا حتی قادر به این کار بوده باشند؛ خصوصا که منابع آشوری و بابلی و همچنین دیگر شواهد تاریخی نشانگر استقلال و توانمندی نظامی پارس‌ها در منطقه و شرکت آنها در پیمان های نظامی علیه آشوریان و در نهایت سلطه بر سرزمین انشان، قلمرو شرقی عیلامی‌ها در زمان فرمانروایی مادها در منطقه شمالی زاگرس می‌باشد.

 

پارس‌ها پیش از ظهور امپراتوری هخامنشی

همانطور که گفته شد پارس‌ها نیز همچون ماد ها بعد از مهاجرت به غرب فلات ایران، وارد نوشته‌های آشوری شدند. اگرچه کتیبه‌های آشوری به صورت پراکنده پیرامون پارس‌ها اطلاعات می‌دهند اما برای آگاهی از وضعیت پارس‌ها و سرزمین‌های آن ها این گزارشها می تواند از اهمیت زیادی برخوردارباشند. شلمانسرسوم در سال 843 پ.م. در طی جریان سرکوب شورش های شرقی قلمروش به 27 تن از پادشاهان پارس که برایش خراج فرستاده‌اند اشاره می‌کند( جهت اطلاع از ذکر نام پارس‌ها در کتیبه‌های آشوری نگاه کنید به: Lukenbill, 1973,vol. I, no. 637, 581, 587, 588 and Lukenbill,vol. II, no.146-148; Water, 1999:100 ) .همچنین برای اولین بار در زمان شاتروک ناخونته دوم( 717-699 پ. م.) از اتحاد پارس‌ها و عیلام گزارش داده می‌شود ( (Water, 2011: 286 . در سال 691 پ.م. سناخریب آشوری نیز ضمن ادعا غلبه بر اتحادی که علیه‌اش صورت گرفته از همکاری جنگجویان انشان / پارسوا با عیلام، الی‌پی، بابل، پاشیرو نام می‌برد ( بریان، 1378: 75؛ Levine, 1974:111). ما همچنین شاهد هستیم که در زمان کورش اول و در زمان جنگ میان شمش شوم اوکین، فرمانروای بابل با بردارش آشوربانی پال که شاه عیلام از شمش شوم اوکین حمایت می کرد، کورش اول برای شاه عیلام نیروی کمکی فرستاد( اومستد، 1388: 42). آشوربانی پال در سال سی‌ام حکومتش بعد از فتح عیلام در 646 پ.م. از کورش، پادشاه پارس نام می‌برد که فرزندش اروکو (Arruku) را به همراه هدایایی به نینوا فرستاده است(Khurt,2007:22-27). از این کوروش اول، نیای کورش دوم مهری هم به خط میخی عیلامی به جای مانده که خود را «کورش انشانی، پسر چپش پیش» معرفی می‌کند و این اولین سند نوشتاری مربوط به یک پادشاه پارسی است (بروسیوس، 1388: 52 Potts, 2005: 18; Kurt,2007:54). بعد از سقوط آشور گزارش‌های آشوری متوقف می‌شوند اما رویدادهای مربوط به پارس‌ها و ظهور کورش بزرگ خصوصا جنگ وی با آستیاگ در نوشته‌های بابلی منعکس می‌شود (Grayson, 1975: 106, II, 1-4; Thomas, 1958:89-90.). علاوه بر آن کورش بزرگ در استوانه معروف خود مدعی است که چهار نسل از اجداد او تا چیش پیش بر انشان فرمانروا بوده اند (بروسیوس، 1388: 64 ) و داریوش بزرگ نیز از حاکمیت اجداد خود بر پارس تا زمان هخامنش سخن می راند ( Kent, 1953, DB, no. 1-12). بر خلاف گزارش هرودت مجموعه شواهد فوق نشان میدهد که در دروان فرمانروایی مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها نیز به موازات آنها در جنوب غربی ایران فرمانروا بودند و به عنوان پادشاهان مستقل بر انشان/پارسه حکم می راندند ودر معادلات واتحادیه‌های منطقه شرکت می کردند. هر چند کورش بزرگ در استوانه خود اشاره ای به هخامنش نمی‌کند و تنها از چیش پیش به عنوان آخرین فرد از خاندان خود نام می برد، اما داریوش از هخامنش به عنوان جد بزرگ خود نام می برد که بسیاری از پژوهشگران تاریخ حکمرانیش راحدود 700 پ.م. تخمین زده‌اند که وی هم زمان با دیااکو ی مادی، پارس‌ها را در سرزمین پارس متحد کرد ; Schmidt, 1985:415; Yamauchi, 1990:70) راولینسون،1354: 2؛ کامرون، 1365: 136؛ شهبازی، 1349: 27-30 ). هرچند که امروزه بسیاری از ادعاهای درایوش پیرامون هخامنش به عنوان جد مشترک اوو کورش زیر سئوال رفته است، ام در باره وجود شخصیات هخامنش به عنوان نیای هخامنشیان که این سلسله نامش را از وی گرفته است کمتر تر دید وجود دارد.

 مجموعه اسناد بالا نشان می‌دهد که قبایل پارسی که به ادعای هردوت و گزنفون به نظر می‌رسد تعداد آنها بیش از قبایل مادی بود ( Xenophon, Cyropeadia, 1,2, 5; Imanpour, 1998: 175; ؛ هردوت، کتاب اول، بند 101 و 125 )، تحت فشار آشوریان و هم زمان با مادها در حدود 700 پیش از میلاد و در جنوب سرزمین مادها در بخش جنوبی زاگرس تحت رهبری هخامنش گرد هم آمدند و تا زمان ظهور کورش بزرگ همچون مادها نقش سیاسی مهمی را در اتحادیه‌های سیاسی علیه آشوریان بازی کردند. به دیگر سخن بی‌شک کورش دوم به یکباره از حاشیه‌ای جدا مانده و زندگی‌ای بدوی استیلای خود را آغاز نکرد، بلکه روابط طولانی و نزدیک اجدادش به اشکال گوناگون با قدرت‌های منطقه یعنی عیلامی‌ها، مادها، بابلی‌ها وجود داشته است که اینک او ازآن بهره‌برداری کرد و در زمان مناسب توانست بر مادها و دیگر قدرهای منطقه چیره و امپراتوری پارسیان را پایه ریزی کند (بریان، 1378: 84). در چنین شرایطی به نظر می‌رسد روابط مادها و پارس‌ها بیش از آنکه خصمانه باشد احتمالا دوستانه بود و این دوقوم خویشاوند بجای تلاش برای مقابله با یکدیگر سعی در همکاری و بر قراری روابط نزدیک با یکدیگرداشتند که در زیر به آن خواهیم پرداخت.

 

رابطه مادها و پارس‌ها پییش از شکل‌گیری امپراتوری هخامنشیان

 همانطوریکه در پیشتر گفته آمد، پارس‌ها و مادها دو گروه خویشاوند از آریاهای مهاجر به ایران بودند که ظاهرا بطور همزمان وارد فلات ایران شدند و در شرق کوههای زاگرس مستقر شدند. حضور قدرتمند آشوریان وعیلامیان وسایر اقوام بومی دیگر در منطقه وتهاجمات مکرر آشوریان علیه حضور مادها و پارس‌ها در آنسوی کوههای زاگرس سبب گردیداین دو گروه از مهاجران آریایی پس ازسالها مقاومت در نهایت برای مقابله با تهاجم آشوریان به فکر اتحاد در میان خود و تشکیل فرمانروایی‌هایی به سبک فرمانروایی‌های منطقه بیاندیشند. بنا بر این از سده هفتم پ.م. آنگونه که هرودت نقل می‌کند ( هرودت، کتاب اول، بند 102) ما شاهد تشکیل اتحاد یه ای از مادها به رهبری دیااکو در مناطق شمال شرقی زاگرس و احتمالا اتحادیه ای از پارس‌ها نیز در مناطق مرکزی و جنوب شرقی زاگرس هستیم (کامرون، 1365: 161؛ شهبازی، 1349: 30- 39؛ 415: Schmitt, 1985 ؛ Imanpour, 2002-3: 70).

به نظر می‌رسد بر خلاف ادعای هردوت که ازسلطه مادها بر پارس‌ها در زمان پادشاهی فرورتیش سخن می گوید؛ یک نوع همسوئی و همکاری بین پارس‌ها و مادها در این زمان حکمفرما بود. زیرانزدیکی پارس‌ها بامادها و آگاهی مادها از توانایی‌های نظامی و تکاپوها و اتحادهای سیاسی پارس‌ها در منطقه، به مادها اجازه نمی‌داد که بتوانند بر پارس‌ها مسلط شوند. بخصوص که طبق اشاره هردوت ازدواج دختر آستیاگ با کمبوجیه ( کتاب اول، بند107 )، شاه پارس و در کنار ازدواج دختر دیگرش با شاهزاده‌ای بابلی، با کنارزدن همه داستان‌ها و تردیدها، می‌توان به این واقعیت تاریخی رسید که این هر دو نوعی ازدواج سیاسی جهت اتحاد سیاسی بین قدرت های منطقه‌ بوده است و احتمالاهر سه آنها، یعنی ماد، پارس و بابل قدرتی یکسان در منطقه به شمار می‌رفته‌اند و نشانه‌های زیادی دال بر برتری ماد بر پارس طبق این داستان و گفته هرودت دیده نمی‌شود (Imanpour, 2002-3: 73). همچنین با بررسی تعداد قبایل پارسی و مادی که گزنفون بدون ذکر نام از 12 قبیله پارسی (Xenophon, Cyopaedia, 1,2, 5) و هردوت (کتاب اول، بند 125) از ده قبیله نام می برد و همچنین با بررسی سرزمینهای تحت سلطه آنها که به نظر می‌رسد سرزمین‌های تحت سلطه قبایل ده گانه پارسی بیش از قبایل شش گانه مادی بوده است (جهت اطلاع از قلمرو پارس‌ها نگاه کنید (Imanpour,2002-3:70; Imanpour, 1998: 176-180 ) به نظر می‌رسد نوع روابط بین ایندو قوم باید شکل متفاوتی با آنچه هردوت گزارش کرده است باشد. خصوصا که شواهد تاریخی و موقعیت سیاسی و نظامی منطقه ضرورت روابط دوستانه بین این دو گروه خویشاوند را ایجاب می کرد.

چنانک ما شاهد هستیم طبق نقل کتزیاس (نقل شده به وسیله دیودور، کتاب دوم 23 ـ 28)، در قیام آرباکس مادی (Arbaces) علیه آشوری‌ها، اتحاد چهارگانه‌ای بین ماد، بابل، پادشاه اعراب و پارس‌ها در سطحی مساوی مطرح می‌شود. از این ماجرا این گونه می توان برداشت کردکه در پی در خواست دولت ماد، پارس‌ها نیروهایی را به یاری سپاهیان مادی و بابلی علیه آشوریان فرستاده باشند (بریان، 1378: 88). این گزارش نیز می‌تواند دلیلی بر برابری این سه قدرت در منطقه ویا عدم وابستگی پارسه به مادها باشد. هر چند که گزارشهای کتزیاس زیاد مورد وثوق نمی‌باشد، اما این گزارش با ادعا کورش بزرگ مبنی بر فرمانروایی چهار نسل از اجداد او بر انشان ( بروسیوس، 1388: 64 ) و همچنین با شواهد دیگر از جمله ادعای آشور بانی پال که می گوید کوراش شاه پارسوماش پس از آگاهی از پیروزی او بر عیلام فرزندش اروکو (Arruku) را به همراه هدایایی به نینوا فرستاده است، تطبیق می‌کند(Khurt, 2007: 22-27). از این کوروش اول، نیای کورش دوم مهری هم به خط میخی عیلامی به جای مانده که خود را «کورش انشانی، پسر چپش پیش» معرفی می‌کند (بروسیوس، 1388: 52 Potts, 2005: 18; Kurt,2007:54) و بسیاری از پژوهشگران تاریخ کهن ایران امروزه بر این باور هستند که این کورش احتمالا باید همان کورش اول جد کورش بزرگ باشد ( Young, 1988: 26; Imanpour, 1998: 197; Water, 2011:289; Potts, 2005: 13)

 علاوه بر آن با توجه به شرایط سیاسی غرب ایران، در فاصله سده 9 تا سقوط آشور، اقوام این ناحیه که تحت حملات مکرر آشوریان بودند فرصت جدال با یکدیگر را نداشتند بخصوص دو قوم پارس و ماد که نزدیکی‌های فرهنگی و قومی بسیار داشتند منطقی به نظر می‌آید که آنها به جای زدوخورد با یکدیگر هر کدام به دنبال اتحاد باشند همچنان که اتحادی بین پارس‌ها با فرمانروایی‌های نامری و هرهر در زاگرس مرکزی و با الیپی و عیلام در جنوب در این زمان به وقوع پیوست. (Levine,1982:39;Waters,1999:103). به علاوه اینکه در هیچ گزارش میان رودان ـ البته تا زمان کورش و آستیاگ ـ به درگیری بین این دو قوم یا حضور مادها در جنوب غربی ایران خصوصاً پارسوآ / انشان، اشاره نشده است (Imanpour,2002-3:75). بلکه بر عکس ما شاهد روابط دوستانه و حتی پیوند زناشوئی بین این دو کروه از آریایی‌ها هستیم. چنانکه هرودت گزارش می‌دهد که آستیاگ یکی از دختران خود را به کمبوجیه شاه پارس داد؛ چنانکه قبلا یکی از آنها را به شاهزاده بابلی داده بود ( بریان، 1978: 72 ؛ هردوت، کتاب 1:بند107) . این گزارش ضمن اینکه نشانگر روابط دوستانه بین این دو گروه از آریاها می‌باشد، از سویی نشان می‌دهد که پارس‌ها در منطقه چون مادها و بابلی‌ها از موقیت سیاسی یکسان با آنها بر خوردار بودند.(سالنامه بابلی، سال سوم، ستون1، سطر 29، به نقل از بروسیوس،1389: 56 ).

در هر حال به استثنای گزارش هردوت که از سلطه مادها بر پارس‌ها در زمان فرورتیش خبر می‌دهد، ما برای اولین شاهد روابط خصمانه بین مادها و پارس‌ها در زما ن آستیاگ هستیم که بر اساس خوابنامه و سالنامه نبونید، آستیاگس سپاهیانش را فراخواند و برای پیروزی ( سلطه بر پارس‌ها) پیش رفت (Grayson ,1975: 107, II. 1-4 ;Imanpour, 2002-2003:34) . گروهی از پژوهشگران معتقدند که این گزارشها نشانگر این است که آستیاگ احتمالابه دلیل نگرانی از قدرت گرفتن کورش وگسترش قلمرو حکومت او، آغازگر این نبرد شد و برای اولین بار در این زمان است که ماد جهت به تابعیت در آوردن پارس اقدام می‌کند (بروسیوس، 1385: 30؛ بریان، 1378: 97؛ کورت، 1379: 38). این قسمت از سالنامه نبونید که می گوید این آستیاگ بود که سپاهش را فرا خواند و «برای پیروزی» پیش رفت، نیز اشارهای ظریف در تایید این مساله است (.(Imanpour, 2002-3: 34

 

نتیجه

با نگاهی به مطالب فوق می توان ادعا کرد که بر خلاف تاریخ ماد هرودت که تصویر یک امپراتوری را از مادها ارائه می‌دهد که پارسیان را تحت سلطه خود در آورده‌اند اما درسایر گزارشهای همعصر بخصوص گزارش‌های آشوری و بابلی و همچنین منابع عیلامی و خود پارس‌ها هیچ نشانه‌ای از برتری مادها بر پارس‌ها یافت نمی‌شود. هر جا که سخن از ماد است پارسیان نیز به عنوان قدرتی در همان اندازه مادها، دیده می‌شوند. به نظر می‌رسد که مادها و پارس‌ها دو قدرتی همسان در منطقه بوده‌اند که با توجه به شرایط منطقه و همچنین گزارش‌های آشوری نشانه‌ای از زدوخورد این دو و اینکه گروهی بر دیگری مسلط باشد، تا جنگ کورش و آستیاگ، دیده نمی‌شود.

 

الف) کتاب‌ها
- اومستد، البرت (1388) تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه محمد مقدم، تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
- بروان، استوارت چ. (1388) تاریخ ماد هردوت و سیر تکامل دولت ماد، تاریخ هخامنشی، ج 3، ویراستاران هلن سانسیسی وردنبورخ وآملی کورت، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران: توس، 117 ـ 139.
- بروسیوس، ماریا (1388) شاهنشاهی هخامنشی (از کورش بزرگ تا اردشیر(، ترجمه‌ هایده مشایخ، تهران: نشر ماهی.
- بروسیوس، ماریا (1385) ایران‌باستان، ترجمه عیسی عبدی، تهران: نشر ماهی.
- بروسیوس، ماریا (1389) زنان هخامنشی، ترجمه ایده مشایخ، تهران: هرمس.
- بریان، پی‌یر (1378) تاریخ امپراتوری هخامنشیان (از کورش تا اسکندر)، ج 1، ترجمه مهدی سمسار، تهران: زریاب.
- بوکهارت، کیناست (1383) آنچه امپراتوری ماد خوانده می‌شود؟، ترجمه کریم علیزاده، گزارش‌های باستان‌شناسی، ج 3، تهران: سازمان میراث فرهنگی، 205 ـ 215.
- دیاکونف، ایگور میخائیلوویچ (1377) تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- راولینسون، جرج (1354) دودمان هخامنشی، پژوهش‌های هخامنشی، ترجمه علیرضا شاپور شهبازی: 1، 1ـ 36.
- شهبازی، شاهپور (1349) کورش بزرگ، زندگی و جهانداری بنیاد‌گذار شاهنشاهی ایران، شیراز: دانشگاه شیراز.
- علی‌یف، اقرار (1388) پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران: ققنوس.
- فرای، ریچاردنلسون (1386) تاریخ باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- کامرون، جرج (1365) ایران در سپیده‌دم تاریخ، ترجمه حسن انوشه، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- کورت، آملی (1379) هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثابت‌فر، تهران: ققنوس.
- موسکارلا، اُسکاروایت (1388) گوناگونی مطالب مربوط به ماد، تاریخ هخامنشی، ج 8، ویراستاران هلن سانسیس و ردنبورخ و آملی کورت، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران: توس، 103 ـ 115.
- وردنبورخ، هلن سانسیسی (1388، الف) آیا اصلاً امپراتوری ماد وجود داشته است؟ تاریخ هخامنشی، ج 3، ویراستاران هلن سانسیسی و ردنبورخ و آملی کورت، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران: توس، 284 ـ 307.
- وردنبورخ، هلن سانسیسی (1388، ب) شفاهی بودن مدیکوس لوگوس، تاریخ هخامنشی، ج 8، ویراستاران هلن سانسیسی و ردنبورخ و آملی کورت، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران: توس، 86ـ 102.
- هرودت (1336) تاریخ هرودت، ، ترجمه هادی هدایتی، تهران: دانشگاه تهران، ج 1.
- یانگ، کایلر (1385) ایران باستان: پیشا تاریخ، عیلامیان، هخامنشیان، سلوکیان، پارتیان، ساسانیان، ترجمه یعقوب آژند، تهران: مولی.
 
ب) مقالات
- ایمان‌پور، محمدتقی (1383) «مکان‌ جغرافیایی پارسه داریوش»، مشهد: فصلنامه مطالعات تاریخی دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، 5 و 6، 1ـ 14.
- زرین‌کوب، روزبه (1387) «بنیان‌گذاری اتحاد مادها و اهمیت منبع‌شناسی آن»، نشریه‌ دانشکده ادبیات و علوم انسانی تهران، 185، 99 ـ 112.
 
 
منابع لاتین
- Ardola, A. (1988) “The Coming of the Aryans to Iran and India : The cultural and ethnic identity on the DASAS”, StO 64: 195-302.
- Brown, S. (1986) “Media and secondary state Formation in the Neo-Assyrian            Zagros: An Anthropological Approach to an Assyriological problem” , JCS 38: 107-119.
- Dandamaev, M. A. and Vladimir G. Lukonin, (1989) The Culture and Social Institutions of Ancient, Iran, Philip L. Kohl (ed.), Cambridge   
- Dandamaev, M. A., Grantovskii, E., (1987) “The kingdom of Assyria and its Relations with Iran” , EncIr2:806-815.
- Diakonoff, M. (1985) ‘Achaemenes’, EncIr I: 414
- Grayson, A. K. (1975) Assyrian and Babylonian Chronicles, Texts from Cuneiform Sources 5, LocustValley and New York.
- Helm, Peyton R. (1981) “Herodotu's Medikos Logos and Median history”, Iran XlX: 85-90.
- Imanpour, M. T. (1998) The land of Parsa: The First Persian Homeland, P.H.D thesis, University of Manchester.
- Imanpour, M. T. (2002-3). “The Medes and Persians were the Persians ever ruled by the Medes?”, Name-ye Iran – e Bastan, 2:61-79.
- Kent, Ronald, G. (1953) Old Persian, American Oriental Society New Haven.
- König, F.W (1934) ‘Älteste Geschichte der Meder und Perser’, Der alte Orient 33 (3-4): 4-61.
- Kuhrt, A. (2007) The Persian Empire A corpus of source from the Achaemenid period, vol.1, Rutledge, London.
- Kuhrt, A (1995) The Ancient Near East c. 3000-330 BC, Vol. 2, London
- Levine, L. D. (I969) Contribution to the Historical Geography of the Zagros in the Neo-Assyrian Period, a Ph.D. dissertation in the University of Pennsylvania.
- Levine, L. D. (1982) “Sennacherib's southern Front, 704-689 BC” , Jcs34: 28-57.
- Levine, L. D. (1974) “Geographical Studies in the Neo-Assyrian ZagrosII”, Iran XII: 99-124.
- Levine, L. D. (1977) “Sargon’s Eight Campaign”, in Levine, D. L., and T. C. Young Jr. (eds), Mountains and Lowlands, Malibu: Undena.
- Luckenbill, D.D. (1973) Ancient Records of Assyria and Babylonia, 2 vols., 2nded. New York.
- Olmestead, A. T. (1951) History of Assyrid, 2nd. ed., Chicage.
- Parpola, S. (1970) Neo-Assyrian Toponyms, Kevalaer: Butzon and Bercker.
- Potts, D. T. (2005) “ Cyrus the Great and kingdom of Anshan”., The Birth of Persian Empire, vol. 1, edited by Vesta Sarkhosh Curtis& Sara Stewart, London.
- Rollinger, R. (2004) “Herodotus ii,The Histories as a sourse for Persia and Persians”, EncIr12, 255-257.
- Schmitt, R. (1987) “Argans”, EncIr2:684-687.
- Schmitt, R. (1985) “Achaemenid Dynasty”, EncIr1:414-425.
- Sumner (1994) ‘Archaeological measures of cultural continuity and arrival of the Persians in Fars’ , in  H. Sancisi-Weerdenburg, A. Kuhrt and M. C. Root,Achaemenid History VIII: Continuity and Change, Leiden: 97-105.
- Thomas, D. W. (ed.) (1958) Documents from Old Testament Times, Society for Old Testament Study, London.
- Water, M. (2011) “ Parsumaš, Anšan, and Cyrus”, Meeting of the American Schools of Oriental Research, Held in Philadelphia: 283-296.
- Waters, M. W. (1999) “The Earlist Persians in the South Western Iran, Iran 32: 99-107.
- Wincker, H. (1889) Die Keilschrifttexte Sargon I, Leipzig.
- Xenophon, (1914-25) Cyropaedia, W. M. Miller (trans.), in two vols., Cambridge, Massachusetts.
- Yamauchi, E. M. (1990) Persia and the Bible,Grand Rapids.
- Young, Jr. (1967) ‘The Iranian migration into the Zagros’, Iran5: 11-34.