نگاهی به وضعیت کنیزان، غلامان و خواجگان در عصر قاجار

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار تاریخ، دانشگاه تهران.

2 دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه تربیت مدرس تهران.

چکیده

در ایران عصر قاجار، بخشی از گروه مستخدمان و نوکران را که در خانة ثروتمندان به وفور یافت می­شدند، کنیزان، غلامان و خواجگان تشکیل می‌دادند. بردگان سیاه، آفریقایی بودند و خرید و فروش آنها از طریق خلیج فارس صورت می­گرفت و سفیدها که از قومیتهای مختلف بودند، ـ از راه تجارت و خرید و فروش و یا اسارت در جنگها و تهاجمات ناگهانی تأمین می‌شدند. غالباً رفتاری که با این طبقه می‌شد، مورد قبول همگان بود و در جامعه پذیرفته شده بود. کنیزان یا به عنوان زن صیغه ای و یا دائمی وارد حرمسراها می‌شدند و یا در خدمت زنان بزرگان، به کارهای خانگی می‌پرداختند. غلامان نیز در زمینه های مختلف نظامی، خدمات خانگی، نگهبانی، کشاورزی و آبیاری، ماهیگیری و غواصی(در جنوب) به کار گرفته می‌شدند و درصورت داشتن توانایی و کاردانی به مناصب بالای اداری و نظامی نیز دست می­یافتند.
این تحقیق در پی بررسی وضعیت بردگان(کنیزان، غلامان و خواجگان) در عصر قاجار است که در چند مبحث مراکز تأمین، جمعیت، موارد کاربرد و استفاده و طرز رفتار با بردگان، به این موضوع پرداخته شده است.
 

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A glance at the state of kanīzān, ghulāmān and eunuchs during the Qajar era

نویسندگان [English]

  • GH Zargari Nejad 1
  • Narges Alipour 2
1 Associate Professor, University of Tehran.
2 MA student, Tarbiat Modarres University, Tehran.
چکیده [English]

During the Qajar era in Iran, servants found abundantly in the houses of the wealthy, were the kanīzān, ghulāmān and eunuchs. There were African ghulāman and kanīzan who were traded via the Persian Gulf. The white servants of various ethnicites were bought or captured during wars and invasions. Often any behaviour towards these groups were admitted by all and accepted in the society. Kanīzān entered the harem either as concubines and legitimated wives or as servants of the wives of the grandees. Ghulāmān were also used in different fields of military, domestic works, guards, agricultures, irrigators, fishermen and divers in the south. Able and experienced servants could reach high official and military positions. This research aims to examine the state of slaves (kanīzān, ghulāmān and Eunuchs) during the Qajar era through several discourses: provision centers, population, treatment of slaves, their responsibilities and the ways of behaving towards them. 

کلیدواژه‌ها [English]

  • ghulām
  • kanīz
  • eunuch
  • Qajar

درآمد

در طول تاریخ ایران، از عهد باستان تا اوایل قرن چهاردهم ه. ق، بردگان(غلامان، کنیزان و خواجگان) به عنوان بخشی از جامعه ایران محسوب شده، در زمینه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی به کار گرفته می‌شدند. از پایان قرن اول ه. ق به بعد، با گسترش فتوحات مسلمانان در مناطقی، چون ماوراءالنهر، قفقاز و ماورای آن، تعداد زیادی از ساکنان این مناطق، بویژه ترکان، به اسارت مسلمانان درآمده، به عنوان برده به سرزمینهای اسلامی، از جمله ایران، وارد می‌شدند. بردگان ترک به واسطة شجاعت و تهورشان، عمدتاً در امور نظامی به کار گرفته می‌شدند. ورود برده از مناطق شمالی، تا اوایل قرن هفتم ه. ق(همزمان با هجوم مغولان به ایران)، پیوسته ادامه داشت.

در طول حکومت ایلخانان مغول و سپس تیموریان و ترکمنان آق قویونلو و قراقویونلو، این جریان دچار وقفه شد و از ورود بردگان ترک، دیگر خبری نبود؛ چراکه سنت نظامیگری این سلسله‌ها کاملاً با حکومتهای ایرانی متفاوت بود. این روند تا تشکیل حکومت صفویان در اوایل قرن دهم ه. ق ادامه پیدا کرد.

در قرون دهم و یازدهم ه. ق. طی لشکرکشیهای شاهان صفوی به قفقاز و ماورای آن، تعداد زیادی از ساکنان این مناطق به اسارت درآمده، به ایران وارد شدند. بدین ترتیب، مجدداً موج جدیدی از ورود برده به ایران(این بار از شمال غربی) آغاز شد که تا اواخر عصرصفوی همچنان ادامه یافت.

ورود بردگان آفریقایی تبار، از اواسط قرن دوازدهم ه. ق به بعد قابل توجه است. با آغاز قرن سیزدهم ه. ق و در طول حکومت قاجارها در ایران، تجار و دلالان برده، تعداد زیادی از این بردگان را از آفریقای شرقی به بنادر جنوبی ایران، وارد کردند. از این تعداد، برخی در همین بنادر باقی می‌ماندند و بقیه نیز به نقاط مختلف ایران، بویژه شهرهای بزرگ از جمله تهران، شیراز و اصفهان فرستاده می‌شدند. این روند(ورود بردگان آفریقایی به ایران) تا اواسط قرن چهاردهم ه. ق ادامه پیدا کرد.

روش انجام این تحقیق تاریخی مبتنی بر گردآوری، توصیف، نقد و بررسی و تحلیل یافت­هاست.

 

منابع تأمین

در عصر قاجار هم غلام و کنیز سفید پوست به چشم می خورد و هم سیاه پوست. بردگان سفید از اقوام مختلفی چون قفقازی(گرجی، چرکس، ارمنی)، کرد(از شمال غربی ایران)، بلوچ(جنوب شرقی)، ترکمن(شمال شرقی) و یا حتی ایرانی1 بودند.

این دسته از بردگان عمدتاً در تهاجمات و لشکرکشیهای تنبیهی، بویژه علیه ترکمنها و بلوچها و یا طی جنگهای منظم ایران و روسیه به اسارت در می‌آمدند. بخشی از آنها نیز از راه تجارت و خرید و فروش تأمین می‌شدند. قسمت اندکی نیز به خاطر فقر و نداری فروخته می‌شدند.

با سقوط صفویان و سپس دوران فترت قدرتی که با شروع حکومت قاجارها ایجاد شد، ـ ورود غلامان و کنیزان سفید از منطقة قفقاز و ماورای آن به طور کاملاً محسوسی کاهش یافت(2/ص172؛ 29/p.278) چراکه روسها بعد از تصرف قفقاز و انعقاد قرارداد ننگین ترکمن‌چای با دولت ایران در سال 1243ق، خرید و فروش مردان و زنان قفقازی را ممنوع کردند.

بردگان سیاه پوست از قومیتهای مختلفی، چون زنگی، حبشی، سهیلی2 و نوبی بودند. این دسته از بردگان از راه تجارت و خرید و فروش تأمین می‌شدند. حمل و نقل آنها به ایران، هم از راه زمینی صورت می‌گرفت و هم از طریق دریا.

بخشی از این بردگان توسط حجاج و زائران شهرهای مقدسی، چون مکه، مدینه و کربلا از راههای زمینی، به ایران منتقل می‌شدند. البته، تعدادی از تجار برده نیز در غرب و جنوب غربی ایران از شهرهای غربی بغداد، کربلا، مکه و مدینه، بردگان آفریقایی را وارد بازارهای ایران می­کردند29/ p.4) ). تعداد کمی از بردگان نیز از طریق دمشق وارد ایران می­شدند که چندان اهمیت نداشت(10/ص 215؛ 5/ص 327). ورود بردگان از طریق زائران بعد از اولین فرمان منع برده فروشی درسال 1848م/1262ق ادامه پیدا کرد و تا 1928م/1342ق که برده داری به طور کامل منسوخ شد، انجام می‌گرفت.

مابقی بردگان که بیشتر بودند، از طریق خلیج فارس به ایران وارد می‌شدند. خلیج فارس مسیری بود که از طریق آن نیاز بازارهای شرق عربستان، عراق و ایران به برده­های آفریقای شرقی و حبشه تأمین می­شد. سابقة تجارت برده در این منطقه به قرن 12ق/18م می‌رسید. به نوشتة سرتوماس هربرت(S.T.Herbert) مورخ و نویسندة انگلیسی که در اوایل قرن 17م/ 11ق(1626م، مقارن با دورة حکومت صفویان به ایران سفر کرده، خرید و فروش بردگان هندی و آفریقایی توسط ایرانیها در بندر­عباس صورت می‌گرفته است (32/pp.24&75 ).

شرق آفریقا، منبع اصلی صدور برده به خلیج فارس بوده است. بردگان از این منطقه به بنادر عمان، از جمله مسقط وصور منتقل گردیده، سپس در گروههای کوچک به بنادر خلیج فارس، از جمله بنادر ایرانی، چون لنگه، بوشهر، کنگان، قشم، خارک و بندر عباس فرستاده می‌شدند(30/ p . 414).

در نامه‌ای که در سال1266ق. خطاب به صدراعظم وقت "امیرکبیر" در باب خرید و فروش غلام و کنیز سیاه در بنادر جنوب ایران تحریر یافته، شرح روشنی از چگونگی خرید و فروش غلام و کنیز سیاه در این مناطق به دست می­آید:

«...این روزها تفصیلاتی چند از حکایت داد و ستد غلام و کنیز سیاه که چقدر شیوع دارد، به دوستدار نوشته بودند که اطلاع بعض از آنها از برای اولیای این دولت علّیه لازم بود...»

از جمله بَغَلَه از مال محمد بن خمیس ـ که ناخدای آن حسین نام بوده است ـ از بندر لنگه یک بغله3 حمل سیاه داشته که بعضی از آنها را در جزیره موسوم به کشم(قشم) فروخته و بعضی دیگر را شبانه به طور خفیه در بندر لنگاه پایین آورده­اند که عدد آنها معلوم نشده است، اما این قدر دانسته­اند که زیاد بوده­اند. در بندرکنگان کشتیهای متعدد و سیاه زیادی آورده‌اند و آشکارا در بازارها می­فروشند. در این میانه، یکی از بغله­های لنگاه(لنگه) به قدر 30 نفر ابتیاع کرده و یک نفر دیگر بوشهری شش نفر خریده و گمرک این سیاه­ها در آنجا هر نفری شش هزار است. از محمّره یک بغله به بندر لنگاه آمده که ناخدای آن عبدالله بن­کلان است و اصل بغله مال شیخ جابر است و بیست[و] دو نفر غلام و کنیز در آن بغله بوده است. کشتی دیگر از مال حاجی قاسم نام که ناخدای آن فولاد نام بوده است، پنج نفر غلام از کنگان آورده و در(حلیله) پایین آورده؛ کشتی دیگر از اهالی خارک که ناخدای آن شاهان نام دارد، به قدر سی دو نفر غلام آورده و به محمّره و بصره برده؛ سابقاً هم آن جناب اعلام کرد که حاجی شعیب نام غلام سیاه به بوشهر آورده بوده، کشتی او در بوشهر در ضبط شیخ عبدالله است»(مرکز اسناد آرشیوی وزارت خارجه،6- 15-6-1263).

جمعیت

از جمعیت و تعداد غلامان وکنیزان در این دوره اطلاعات دقیقی در دست نیست و تعیین تعداد واقعی بردگانی که سالانه به هر طریقی وارد ایران می­شدند، بسیار مشکل و یا حتی غیر ممکن به نظر می‌رسد، چرا که تقریباً در هیچ منبعی به این مسأله به عنوان موضوعی جداگانه پرداخته نشده و به آن بهایی داده نشده است و تنها به صورت تقریبی می­توان برآوردی از تعداد غلامان و کنیزان در این دوره به دست آورد. از نظر سرجان ملکم این دسته از خدمه زیاد نبوده، غالباً آفریقایی و یا گرجی بودند که چون در طفولیت خریده یا به دست آورده می‌شدند، به مذهب اسلام تربیت می­شدند(16/ ج2،ص 301). لیدی شیل نیز در سفرنامة خود اشاره می­کند که با شمارش معدودی برده که در کوچه و بازار شهرهای بزرگ شمال ایران مشاهده می­شوند، می­توان حدس زد که واردات برده نباید آنقدرها هم زیاد باشد. وی می­افزاید: البته، در شهرهای جنوبی ایران و بخصوص شهرهای نوار ساحلی خلیج فارس عدة کثیری دیده می شوند که از میان آنها شهرهای بوشهر و بندرعباس از این نظر اهمیت بیشتری دارند. وی علت نبود تخمین دقیق تعداد برده‌های وارداتی از طریق دریا به خاک ایران را مربوط به پراکندگی مکانها و نقاط پیاده کردن بردگان از کشتیهای حامل برده در سواحل جنوبی ایران قلمداد می­کند و تعداد بردگانی را که سالانه از این طریق وارد ایران می­شده­اند، حدود دو تا سه هزار نفر برآورد می‌کند(10/ پیشین). از طرفی، با توجه به اینکه تجارت و خرید و فروش بردگان غالباً به صورت پنهانی و مخفیانه صورت می­گرفته است، نمی­توان در مورد حدود و گستردگی برده­داری، اطلاعات زیادی به دست آورد.

در سال 1286ق، میرزا عبدالغفار4 از طرف ناصرالدین شاه مأمور سرشماری جمعیت تهران شد. وی کمیته‌ای برای انجام این کار تشکیل داد و طی سه ماه این کار انجام شد. در این سرشماری جمعیت دارالخلافه بجزء سپاه، 256'147 نفر شمارش شد، که از این تعداد سپاهیان، 1148 نفر غلام پیشخدمت و غلام حاضر رکاب و 121 نفر غلام مخصوص بوده­اند.

 در این سرشماری از جمعیت مردان بزرگ، 568'10 نفر نوکر و 756 نفر غلام سیاه و خواجه، جمعاً 324'11 نفر و از جمله زنان بزرگ، 525'2 کنیز سیاه و 702'3 نفر خدمتکار، جمعاً 327'6 نفر شمارش شده است. در کل تعداد خدمه و مستخدمان روی هم 641'17 نفر شمارش شده­اند که تقریباً حدود 12 درصد و غلامان و کنیزان سیاه حدود 281'3 نفر و یا 5/2 درصد از کل جمعیت تهران را شامل می­شدند.

در این سرشماری، تنها آمار بردگان سیاه آورده شده و از تعداد بردگان سفید رقمی داده نشده است، ولی با توجه به کم بودن تعداد آنها در برابر بردگان سیاه، می­توان به طور تقریبی بیان کرد که حدود 3 تا 5/3 درصد از جمعیت تهران را غلامان و کنیزان تشکیل می­داده اند.

 

 

جدول1: سرشماری تهران در سال 1286ق

 

1-

کل جمعیت تهران

کل نیروهای نظامی

256'147

480'8

 

 

736'155

 

2-

افرادصاحب خانه

اجاره نشینها

893'101

363'45

 

 

147¢256

 

 

  3-

مردان                             

زنان

کودکان

غلامان

کنیزان

مستخدمان

467'42

063'45

894'40

756

525'2

370'14

 

کل جمعیت

256'147

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برگرفته از آمار سرشماری میرزا عبدالغفار در سال 1286ق. مندرج در کتاب «ع‍دد اب‍ن‍یه‌: ش‍م‍اره ‌ن‍ف‍وس در دار‌ال‍خ‍لاف‍ه‌ ت‍ه‍ران‌۱۲۳۱ - ۱۳۱۱ خ‍ورش‍یدی‌(8/صص 105- 108)

در گزارش میرزا حسین خان تحویلدار5 از 199صنف انجمن وصنف در اصفهان بین سالهای 1297-1293 ق نام برده شده که در نوع 193،صنف غلامان و کنیزان قرار گرفته است. میرزا حسین خان در مورد این صنف می‌نویسد:

«جماعت غلام و کنیز در اصفهان بسیارند. بعضی آزاد و برخی عبید و غالب خانه زاد. زمانی که فروش عبید شیوع داشت، در اصفهان زیاد خریده­اند و همگی زاد و ولد کرده­اند، بعضی از آنها دو رگ شده­اند.

چندین سال است عبید فروشی ممنوع است. از حبش و زنگبار به این دیار کم می­آورند»(18/ص125)

در سایر شهرهای عمده و بزرگ ایران در این عصر، چون مشهد و شیراز نیز غلام و کنیز به چشم می­خورد. پولاک مرکز برده فروشی ایران را شهر شیراز معرفی می­کند که از آنجا برده ها توسط کاروانها به سایر شهرها برده می­شدند. وی می­نویسد:

«حاکم شیراز گاه گاه کنیز و غلام می­خرد و آنها را به دربار سلطنتی و بعضی اعاظم هدیه می­دهد. رسم است که چند غلام و کنیز به عنوان مهتر با هر خانم متشخص همراهی کند»(2/ص176).

 اکثر قریب به اتفاق منابع این دوره، بویژه سفرنامه­ها، به عدم گستردگی و میزان کم تجارت و خرید و فروش برده، بویژه غلامان و کنیزان سفید اشاره دارند. جیمز باست(James Basset)  سیاح انگلیسی عصر قاجار(اوایل قرن چهاردهم ق)، بیان می‌کند که در این دوره تقاضا و درخواست برده به اندازه‌ای نبود که یک بازار عمومی و گسترده را تأمین کند (29/op .cit)

 

کاربردها و موارد استفاده غلامان

بیشتر نویسندگان بر این عقیده­اند که بردگان در ایران هرگز مکلف به کارهای دشوار نبوده، تنها به انجام کارهای نسبتاً راحت خانگی می­پرداختند(2/ص 173؛ 10/ص 214؛ 20/ص 144)، اما این امر فقط در مورد اشراف و بزرگان شهری صحت داشت. مردمان بخشهایی از ایران، از جمله ترکمنها در شمال شرقی و بلوچها در سیستان واقع در جنوب شرقی ایران، بردگان خود را به شبانی و شخم زدن زمین وا می­داشتند. در شکایت نامه‌‌ای که عبدالحمید میرزا ناصرالدوله، حاکم بلوچستان در سال 1289ق به دولت ایران نوشته، به این مسأله اشاره شده است. در بخشی از این نامه چنین آمده است:

«... در بلوچستان معمول است که هر کس البته به حالت خودش غلام و کنیز نگاه می­دارند و کلیة معاش و امورات آنها از زراعت و رعیتی و کاسبی از همین غلام و کنیزی که دارند، می‌گذرد...»(مرکز اسناد آرشیوی وزارت امور خارجه، 1-19-14-1289).

به گزارش کنسول ابوت در اواسط قرن نوزدهم، غالب نیروی کار مزارع منطقة سیستان را بردگان سیاه و سفید تشکیل می­دادند. به گفتة وی، بسیاری از افراد قبیله­ای در نزدیکی جبل بارز، دو رگه و مولود ازدواج بردگان سیاه پوست و اهالی محلی بودند(28/ pp. 164 ,172).

در خلال قرن سیزدهم ق، در جنوب کشور و در منطقة خلیج فارس نیز بهره­کشی از غلامان متنوع تر از گذشته ادامه یافت :

1- به عنوان سرباز نیروهای محلی یا منطقه ای در شیراز، کرمان، بصره، بوشهر، بندرعباس، مسقط و یا جزایر بحرین؛

2- به عنوان کارگر مزارع در جزایر بحرین، بصره و مسقط و یا به عنوان کارگر مزارع در جنوب ایران یا روستاهای ساحل خلیج فارس که در آنها محصولات عمدتاًصادراتی کشت و برداشت می­شد؛

3- به عنوان کارگر سیستمهای آبیاری در فارس و کرمان و جنوب ایران و در عمان؛

4- به عنوان نوکر خانگی در شهرها و روستاهای حوزۀ خلیج فارس و مناطق کوهپایه­ای جنوب ایران.(14/ 1380:ص 26).

در مناطق شهری، بویژه در تهران و سایر شهرهای بزرگ، غلامان و کنیزان ـ اعم از سیاه و سفید ـ به دربار و حرمسرای شاه و شاهزادگان، اشراف‌، بزرگان و حکام محلی راه پیدا می­کردند. زنان در قالب کنیز پیشخدمت و یا همسر صیغه ای و مردان به عنوان خواجة حرمسرا و یا غلام پیشخدمت به کار گرفته می­شدند. همچنین دسته ای از غلامان آموزش نظامی دیده، به عنوان غلامان شاهی در نیروهای محافظ سلطنتی به خدمت در می­آمدند.

 

کنیزان

حرمسرا بنای مجزا و مستقلی بود که به وسیلة دیوارهای بلند محصور شده بود و زنان و بچه­ها در این قسمت زندگی می­کردند(6/ 1365:ص 67). این قسمت از چشمان نامحرم و کنجکاو هر فرد خارجی محفوظ بود و فقط رئیس خانواده حق ورود به آنجا را داشت و زمانی که آقای خانواده در اندرون بود و استراحت و تفریح می­کرد، هیچ کس اجازه نداشت که درِ اندرون را باز کند(1/ص 60). حیاطهای بزرگ که عموماً باغهای بسیار بزرگی بودند، حرمسرا را از بنای مخصوص مردان مجزا می­کرد(6/ همان). زنان حرمسراها، بویژه حرمسرای شاهی از طبقات و نژادهای مختلف بودند؛ چنانکه بالای چهل نفر از زنان دائمی و صیغة فتحعلیشاه، گرجی، ارمنی و یا ترکمن بودند که زرخرید، اسیر جنگی و یا پیشکش بودند(11/ص 168).

خیلی از افراد، بویژه کارکنان درباری و یا حتی نزدیکان شاه، از روی چاپلوسی و یا به دست آوردن مال و مقام، هر جا دختر، کنیز و یا حتی زن همسردار زیبایی می‌یافتند، فوراً به شاه و یا یکی از خواجه سران حرمسرا، گزارش می‌دادند(سازمان اسناد ملی، 1/1578/ 3. 295)(تصویر شماره 1).

حتی در مواردی، شخص شاه به برخی از زیردستانش دستور خریداری کنیز یا کنیزانی را با ویژگیهای مورد نظر خود می‌داد(سازمان اسناد ملی، 1/1535/3. 295 )(تصویر شماره 2). زنانی که به واسطة زیبایی خود وارد حرمسرا می‌شدند، غالباً به جمع زنانصیغه‌‌ای شاه می‌پیوستند.

علاوه بر همسران(عقدی و صیغه‌ای) شاه و کـودکانشان، تعداد زیادی کنیز هم در حرمسرا زنـدگی

می‌کردند که به سایر زنان خدمت­می‌کردند(6/ص237). کنیزها علاوه بر وظایفی که در برابر خانمهایشان داشتند، هر یک مسؤول کار بخصوصی در حرمسرا بودند و ملزم به انجام دادن خدماتی، از قبیل خدمتکاری، کارگری حمام، اتاقداری، صندوقداری، رختشویی، آواز خوانی و رقصندگی نیز بودند(3/ص8 ؛ 6/ص 68). عده ای نیز برای نگهداری و مراقبت از کودکان خانمهای خود به خدمت گرفته می­شدند که اغلب سیاه‌پوست بودند. اینها تحت عناوین مختلف دده، ننه یا دایه کار می­کردند. در حرمسرای شاه برای شاهزاده خانمی که به دنیا می‌آمد، یک دده و یک خواجه انتخاب می­شد و این کودک تحت مراقبت این اشخاص بزرگ می‌شد(3/ همان).

کنیزها چندان خرجی نداشتند و تا موقعی که مورد توجه ارباب واقع نمی­شدند، از لباسها و وسایل کهنة خانم خود استفاده می­کردند، اما اگر مورد توجه صاحب خود قرار می­گرفتند، وضعیت متفاوتی پیدا می‌کردند(6/ص 238)؛ حتی گاهی چنین کنیزانی درصدد بر می­آمدند رقیب خود؛ یعنی زن رسمی و شرعی صاحب خود را به طوری از میدان به در کنند(2/ص 237). اگر کنیزی با صاحب خود همبستر می‌شد، از حالت بردگی خارج می­شد و درصورتی که فرزند به دنیا می­آورد، به مقام زنهای صیغه­ای هم دست می­یافت 6(6/ همان).

در دورۀ سلطنت فتحعلیشاه، پس از فوت مهد علیا، مادر حضرت خاقانی، یکی از جواری او به نام گلبدن خانم به ریاست حرمسرا برگزیده شد.صندوق خانه خزانه تحت اختیار وی قرار گرفت و ملقب به خازن­الدوله شد. نقش مهرش این بود:

معتبر در ممالک ایران

قبض صندوقدار شاه جهان

 

اعتبار این مهر به حدی بـود که اگرکرور کرور  از تجار و سایرین می­خواست، بی تشویش تحویل می‌کردند. بدون اجازة وی کسی نمی­توانست به حرمخانه داخل یا از آن خارج شود(11/ص 13).

در سال 1312 ق. در حرمسرای ناصرالدین شاه، دو هزار زن وجود داشت که از میان آنها، چهار زن رسمی و 108صیغه بودند و بقیه کنیزان و ندیمه­های حرمسرا بودند(12/ ج 1،ص 872، ج2،ص 1022).

هر یک از شاهزادگان نیز که حکومت ولایات مختلف ایران را داشتند، به تقلید از پدر یا پدر بزرگ خود حرمسرایی پر از انواع و اقسام زنان داشتند که بخش قابل توجهی از آنها را کنیزان تشکیل می­دادند، داشتند. به قول فریزر «فاحشه خانه ای برای هرزگی و ولخرجی و شیرخوارگاهی برای رشد مفاسد بی­شمار به شکل شاهزادگان جوانتر. »(13/ص 85) کنسول ابوت(Keith E. Abott) نیز در این مورد می­نویسد:

«زمانی که من در کمپ ایرانیها بودم، دو زن یموت که توسط گوکلانها اسیر شده بودند، به نزد حاکم استرآباد آورده شدند که وی یکی از آنها را به حرم خود در استرآباد فرستاد و دیگری را به حرم والاحضرت اردشیر میرزا فرستاد.  به گفتة وی، نیمی از کل اسرایی که توسط گوکلانها از خراسان گرفته می­شدند و گاهی به خود ایرانیها فروخته می­شدند، توسط حاکم استرآباد خریداری می­شد .(28/ p . 50)

 

خواجگان

در میان بردگان، خواجه ها گروهی مخصوص و متنفذ بودند که از اوان جوانی( هفت تا ده سالگی) و پیش از فروش به صاحبان نهایی خود، اخته می­شدند. وجود خواجه­ها برای محافظت اندرون غیر قابل اجتناب بود. ساختمان بدنی خواجه­ها بیشتر زنانه بود. فقدان ریش و سبیل حالت خاصی به صورت آنها می­داد؛ به طوری که از ظاهرشان نمی­شد سنشان را درست حدس زد. خواجه­های سیاه نسبت به سایر سیاهانی که وارد ایران می­شدند، عمر درازتری داشتند(2/صص177-178). اینها اغلب به کج خلقی، طماعی و پول پرستی و خساست، معروف بودند و استعمال تریاک و مسکرات عیب بزرگ آنها محسوب می‌شد(20/ص 145). اکثر خواجگان در عصر قاجار سیاهانی بودند که از آفریقا آورده می‌شدند. البته قبل از آن، زمانی که ایرانیها از قفقاز اسیر جنگی می­گرفتند یا می­خریدند، تعداد خواجه­های سفید پوست بسیار زیاد بود. پولاک می­نویسد که آخرین خواجة قفقازی در مدت اقامت من در تهران به سال 1272ق چشم از جهان پوشید(2/ص178).

گاهی نیز مقصرین دولتی یا مجرمینی که مرتکب جنایتی همراه با تجاوز شده بودند، اخته می­شدند. اگرکسی از این عمل سالم بیرون می­آمد، می­توانست در یکی از حرمسراها زندگی توأم با ناز و نعمت داشته باشد، چون خواجة سفید به عنوان یکی از وسایل تجمل سخت مورد علاقه بود(20/ص 144؛ 2/ همان). آغا حسین بلوچ از اسرای آقا محمد خان قاجار و حاجی میرزا علی­رضای خواجه، برادر حاجی قوام شیرازی موسوم به حاجی دایی، دوتن از خواجگان ایرانی حرمسرای فتحعلیشاه بودند(11/ص 57). در دورۀ فتحعلیشاه و محمد شاه بسیاری از خواجگان به بالاترین مقامها و مراتب دیوانی رسیدند. اینها گرجیانی بودند که آقا محمد­خان در شبیخونها و دستبردهای خود به غنیمت گرفته بود.

منوچهر خان معتمدالدوله ایچ آقاسی باشی و خواجه باشی دورۀ فتحعلیشاه، یکی از مشهورترین و با نفوذترین این خواجگان بودند. شأن او طوری بود که اکثر اوقات در کارهای بسیار عمدۀ دولتی طرف مشورت فتحعلیشاه واقع می­شد(11/ص 45). وی به همراه خسرو خان جزو اسرایی بودند که آقا محمد خان از تفلیس آورد. وی که در 18 سالگی خواجه شده بود، به عنوان وفادارترین و محرمترین خادم شاه در آمد. به گفتة فریزر (Fraser) وی در اواخر به مقام وزارت ارتقا یافت و به حکومت گیلان نیز منصوب شد(13/ ج2،ص120). خسرو خان والی نیز متناوباً حکومت یزد، کردستان، قزوین را گرفت. به گفتة پولاک، وی به 16 سالگی مسیحی بود و آنگاه اجباراً اسلام آورد و بعدها به این خیال که چون از خانواده­های اشرافی گرجی است و در اصل یهودی بوده است، به دین یهود متمایل شد(2/ص 180). یوسف خان­گرجی ملقب به سپهدار، از بزرگان زمان فتحعلی شاه بود. شاه شهر اراک را به او سپرد(13/ص128). بهرام خان که در عهد جوانی یوسف وقت خود بود در اواخر حکومت فتحعلیشاه با منوچهر خان و خسرو خان هم درجه بود(11/ص 42). وی از اشخاص بسیار مقرب شاه محسوب می­شد(13/صص 7-126) و خواجه­سرای آغاباجی، دختر ابراهیم خان شیشه یکی از همسران بسیار با نفوذ فتحعلیشاه بود(11/ص 13).

در دورۀ آقا محمد خان قاجار خواجه سرایان بسیار کم بودند: آغا جعفر معتبر و شمار اندکی دیگر که به او سپرده شده بودند. در این زمان امور حرمسرا به ریاست مهد علیا، مادر فتحعلیشاه و همکاری سایر زنان ترکمن حرم اداره می­شد. تمام کارها به دست زنان و کنیزان صورت می­گرفت و امکان نداشت مردی متصدی کارهای یکی از اهل حرم باشد، ولی در زمان فتحعلیشاه خواجگان بسیار زیاد شدند. به غیر از خواجگان معتبری که نام آنها برده شد، خواجگان مهم دیگری نیز وجود داشتند؛ از جمله آغا کمال که امور اهل بازیگری در دست او بود. کاروانسرای رباط کریم از بناهای اوست. آغا یعقوب که در هنگام قتل الکساندر گریبایدوف به قتل رسید، به امور داخلی حرمسرا می پرداخت. گفته می شود هنگامی که مقتول شد، سی هزار تومان نقد و جنس متروکات داشت.

یعقوب خان خواجه که متصدی فراهم کردن لوازم داخلی حرمسرا بود، بعد از وفاتش هفتاد هزار تومان اشرفی نقد ازصندوقخانة او به خزانه دولتی وارد شد؛ سوای املاک و سایر مخلفات او. آغا مبارک و آغا سید ابراهیم و غلام تاج که هر سه خواجه­های تاج الدوله بودند. آغا الماس، خواجة خازن الدوله، مختار ورود و خروج تمام اهل حرمخانه بود. آغا سعید که در اواخر خود را نایب معتمدالدوله منوچهر خان می­دانست(11/ 1355:صص 55-58). آغا مکلل از خواجه­سرایان یکی از زنان محمد شاه بود(همان/ص13).

در دورۀ فتحعلیشاه، خواجه باشی یا رئیس خواجگان نفوذ فراوانی داشت؛حتی رجال عالی رتبه درباری هم برای او احترام زیادی قائل بودند. مورد احترام زنان شاه نیز بود؛ به این امید که آنها را به حضور شاه بفرستد، زیرا پادشاه هر موقع که دختر تازه­ای در اختیار نداشت، غالباً به انتخاب خواجه­باشی موافقت می­کرد. لذا زنانی که به وسیلة خواجه باشی به خوابگاه شاه راه می­یافتند، نسبت به وی حق شناس می‌شدند و درصورتی که از او ناراضی می­شدند، موجبات نابودی خواجه باشی را فراهم می‌کردند(6/ص 5). گاهی خواجه­سرایی به آن درجه از شؤون و لیاقت می­رسید که مانند وزراء مورد عنایات و التفات ملوکانه واقع می شد. چنین خواجه­سرایی در سایر ولایات می­توانست در مجلس و شورای حاکم بلدیه حاضر شده و پس از استماع رأی حاکم و وزیر او موافق سلیقة خود رأی بدهد(20/صص 5-144).

در دورۀ ناصری خواجه های حرمسرا اعم از سیاه و سفید بالغ بر نود تن می­شدند(17/ص 11). خود شاه هفت خواجة مخصوص داشت از آغا بشیر، معروف به شمع قهوه خانه، مهراب­خان، آغا محمد­خان که همیشه به دنبال شاه بود، آغا غلامعلی، مقبل، اسماعیل خان و آغاصالح­خان(همان/ص12).

شرح حال آغا بشیر(حاجی مبارک) خالی از لطف نیست. وی که خواجة اول ناصرالدین شاه بود، علی­رغم مقررات قانونی که به خواجگان اجازۀ زن گرفتن نمی­داد، پس از مرگ محمد شاه، یکی از زیباترین همسران او را به زنی گرفت. او در کودکی به مادر ناصرالدین شاه هدیه داده شده بود. بنابراین، زمانی که ناصرالدین شاه به سلطنت رسید، او را به سمت ریاست خواجگان( خواجه­باشی) بر­گزید. آغا بشیر امکانات فراوانی داشت. و از آنجایی که به زنان اندرون بسیار سخت می­گرفت، نهایتاً تحت فشار آنان ناچار شد سمت خود را تغییر دهد. میرزا تقی خان امیر­کبیر حقوق سالانه سرسام آور او را به دو هزار تومان تقلیل داد که موجب ناراحتی و شکایت وی از این امر شد. پس از سقوط امیر وضع او رو به راه شد و مجدداً خواجه­باشی شد. در ماجرایی که در سال 1275ق در طی سفر ناصرالدین شاه به ولایات، در منطقة حوض سلطان نزدیک قم رخ داد، آغا بشیر به علت درگیری و در نتیجه زخمی کردن یکی از مقربان شاه( یحیی­خان ) در حالت مستی و رفتار توهین آمیز نسبت به شاه، دستگیر و به فرمان شاه سر از تنش جدا شد(15/ ج1،صص 387-390).

خواجه‌سرایان مواظب حیاط تحت ادارۀ خانم خود بودند و گاهی هم همانجا منزل داشتند. این خانمها ناگزیر یک نفر خواجه متعین که سمت ریاست بر خواجه­های تحت امر خود را داشته باشد نیز داشتند و این سر خواجه ها تحت امر آغا‌باشی بودند. آغاباشی رئیس کل خواجه­سرایان حرم و سیاست حرمخانة شاه در دست او بود(همان/ص386). دیگر زنان حرم از یک الی دو خواجه داشتند. زنهای درجه سوم خواجه نداشتند(17/ص 12). این خواجه ها بویژه خواجه­باشی و سر خواجه­ها که اکثر آنها زرخریدهای ناصرالدین شاه بودند، مواجب کافی داشتند. غالباً گذشته از اتاقی در اندرون، خانه هایی هم در شهر داشتند که در آن زندگی می‌کردند. ناصرالدین شاه هم که به وجود آنها احتیاج داشت و بالاخره دارایی آنها به خودش بر می­گشت، از متمول کردن آنها مضایقه نمی­کرد(15/ همان). با تمام این اوصاف، در دورۀ ناصری از نفوذ و قدرت خواجگان بسیار کاسته شد و خواجه­های سفید همه از اندرون رانده شدند(2/ص181) و با وجود اینکه خواجه­باشی در این زمان کلیدهای خزانة سلطنتی را نگهداری می‌کرد و مراقب غذاهای مخصوص شاه بود، ولی درآمدش بسیار محدود شد(همان). بعد از واقعة آغا بشیر(حاجی مبارک) خواجه ها هر قدر هم طرف توجه می‌شدند، جرأت دخالت در کارهای دولتی را نداشتند(15/ص 387). البته، به گفتة ویلسن به استثنای حرمسرای سلطنتی و شاهزادگان قاجار، هیچ یک از رجال دولتی حق نداشتند بیش از یک نفر خواجه در خانة خود نگه دارند(20/ص 144).

 

غلامان شاهی

غلام شاهی یا نگهبان سلطنتی، فوجی از سواره نظامان مخصوص شاه بودند. در دورۀ فتحعلیشاه حدود سه یا چهار هزار نفر بودند که اغلب یا از غلامان گرجی و چرکس برگزیده می­شدند و یا پسران امراء و اعیان ایرانی بودند(16/ 1362: ج 2صص 178- 179؛ 6/ 1365: ص 261). استفاده از غلامان گرجی در نیروی نظامی به دورۀصفویه بر می­گردد. زمانی که شاه تهماسب با تشدید اختلافات میان ترکمنهای قزلباش و ایرانیان تاجیک، عنصر جدیدی را به عنوان نیروی سوم ـ که همان مسیحیان قفقازی که غلام یا قوللر خوانده می­شدند ـ وارد تشکیلات نظامی صفویان کرد. این نیرو در دورۀ شاه عباس اول بسیار گسترش یافت. فرماندۀ لشکر غلامان، قوللر آقاسی نامیده می­شد(9/ص 89). این روند در دورۀ قاجار نیز ادامه یافت. در نیمه اول قرن نوزدهم تعداد محافظان سلطنتی فتحعلیشاه به ده هزار نفر می­رسید که این تعداد به علاوۀ سه تا چهار هزار نفر غلام شاهی بودند(31/1973: p. 32) هریک از شاهزادگان نیز به همین منوال فوجی غلام داشتند که مواجب و مأموریتشان مثل غلامان شاهی بود(16/ همان؛ 6/ همان). به گفتة فریزر در زمان او محمد­خان دنبلی«قوللر آقاسی» یا فرماندۀ غلامان بود(13/ 1364:ص 108).

در ایالات مختلف، بویژه در نواحی مرزی نیز از نیروی غلامان استفاده می­کردند. چنانچه به گزارش کنسول ابوت در میان نیروی منظم و تعدادی نیروهای نا منظم استرآباد، 1500 تا 1600 تفنگچی و بیشتر ازصد نفر غلام سواره بودند که خدمات و شجاعتشان مثال زدنی بود و غالباً برای مقابله با تهاجمات و شبیخونها به حومة شهر استرآباد -که غالباً توسط ترکمنهای یموت و گوکلان صورت می­گرفت - به کار گرفته می­شدند(28/ p. 19). همچنین به گفتة وی در میان نیروی نظامی کرمان 400 غلام سواره، به چشم می­خوردندIbid/ p. 154)  (وقتی که شاه به یکی از ایالات می­رفت، پسرانش که بسیار زیاد بودند، در یک ردیف مقابل تخت می­ایستادند. وزراء و افسران ایالت پشت آنها قرار می­گرفتند و شاید بیشتر از دو هزار نفر غلام شاهی در محل عبور شاه جای می­گرفتند(33/ pp. 84, 98) در لشکر­کشی محمد شاه بر ضد ترکمنها در گرگان و استرآباد، به دستور شاه، علی اصغر خواجه­باشی به همراه 200 نفر غلام شرکت داشت (7/ ج2،ص 645).

سوارکشیک خانه یا غلام کشیک خانه، محافظ ویژۀ ناصرالدین شاه و مأمور محافظت از کاخ شاه بود. کشیکچی باشی یا قوللر آقاسی باشی رئیس آنان بود. کشیکچی باشی در سواری شاه باید ملتزم رکاب سواران یا غلامان او در جلو و عقب کالسکة سلطنتی می­بودند. در مسافرتها حفظ اردوی سلطنتی با این سواران بود. عدۀ این غلامان با غلامان زرین کمر و مهدیه و منصور تا دو هزار نفر می‌رسید(15/ ج1ص410). از این تعداد بین 200 تا 300 نفرشان شاه را در عزیمت از شهر همراهی می­کردند(2/ص 296).

 

رفتار با بردگان

از شواهد و اطلاعاتی که از منابع و اسناد این دوره به دست آمده، می­توان چنین برداشت کرد که بردگان(غلامان، کنیزان و خواجگان) از نظر معیشتی در وضعیت نابسامانی به سر نمی‌بردند، چرا که برخورد صاحبان ایرانی‌‌شان، با رعایت حال آنان و ملایمت توأم بود(2/ص 174؛ 19/ 368).

رفتار خانواده‌های ایرانی با غلامان و کنیزان، شبیه سایر نوکران و خدمه منزل بود و حتی در مواردی، بهتر نیز بود. البته، اینها بر خلاف سایرین نمی‌توانستند هر لحظه که میل کنند خانة ارباب خود را ترک کنند، چراکه زرخرید و متعلق به ارباب بودند و بخشی از دارایی وی محسوب می­شدند و مانند سایر اموال و داراییهایصاحب خود، خرید و فروش می‌شدند.

پولاک در مورد وضعیت بردگان در ایران چنین می­نویسد:

« تنبیه بدنی [در مورد غلامان و کنیزان] بسیار نادر است و آن هم با شدت و حدّت نیست؛ خوب می‌خورند و خوب می‌پوشند و در کار ازدواج و تربیت کودکان آنها، مراقبت می شود. در هنگامی که به نحو نامطلوبی با آنها رفتار شود، حق شکایت دارند و هرگاه مسلم بشود که با آنها بدرفتاری شده است، حق دارند پافشاری کنند که به صاحب دیگری فروخته شوند»(2/ص174).

لیدی شیل هم می­نویسد:

« در این مملکت هیچ گونه قانون به خصوصی در جهت پست شمردن و خوار و خفیف دانستن بردگان وضع نگردیده است؛چنانکه بارها دیده شده است که این گونه افراد پس از رهایی از قید بردگی توانسته‌اند بدون آنکه مسألة رنگ پوست و یا اصل و نسبشان کوچکترین اثری در زندگی آنها داشته باشد، به آسانی جایگاه دلخواه خویش را در جامعه به دست آورند. »(10/ص 215).

غالباً در خانه‌های اعیان، بردگان مانند یکی از وسایل تجملی نگهداری می­شدند و به کارهای شاق و سخت وادار نمی‌شدند و کارهای سبک خانگی به آنها واگذار می‌شد(همان/ص 214؛ 2/ همان). غلامان خردسال وضع بهتری داشتند، چراکه صاحبانشان به چشم فرزندی به آنها نگاه می‌کردند و حتی پس از رسیدن به سن بلوغ و بالاتر هم، به خرج خود برای آنها همسری- عمدتاً از کنیزان- اختیار می‌کردند و فرزندانی که از ایشان پیدا می شد(خانه‌زاد)، با دیگر کودکان آن خانه رشد کرده و بزرگ می‌شدند و همبازی آنها نیز به حساب می‌آمدند(16/ص 301؛ 20/ص 142).

آزاد کردن برده که بر اساس عقاید اسلامی اجر و ثواب زیادی داشت، در میان خانواده‌های ایرانی زیاد به چشم می خورد؛ چنانکه به گفته پولاک رسم بود که به هنگام رخ دادن واقعة فرخنده ای در خانواده مانند تولد، عروسی و غیره و همچنین در اثر وصیت به یک یا چند نفر، غلام یا کنیزی آزاد شود (2/ص 173). گاهی نیز بردگانی که موقعیتی به دست آورده، برای خود پول و ثروتی به هم زده بودند، می توانستند مبلغ تنخواه خود را به ارباب خود داده، آزادی خود را به دست آورند. البته، این موارد بسیار کم اتفاق می‌افتاد چراکه هم غلامان و هم ارباب به ندرت متمایل به این کار می­شدند(20/ص 143).

این نوع رفتار و برخورد با بردگان، در جامعه ایران عصر قاجار پذیرفته شده بود، چراکه در عقاید و آموزه­های اسلامی ریشه داشت و باورها و اعتقادات دینی مسلمانان، به آنها اجازه بدرفتاری با زیردستانشان را نمی داد. برای درک بیشتر این مطلب، نگاهی اجمالی به موضوع بردگی از دیدگاه اسلام، ضروری می‌‌نماید که در مبحث بعدی به آن پرداخته می‌شود.

 

بردگی از دیدگاه اسلام

بنابر فقه اسلامی(شیعه و سنی)، استرقاق( برده گرفتن افراد آزاد)، تنها از راه جنگ جایز است، آن هم جنگی که میان مسلمین با کفارصورت گرفته باشد(22/ج6، ص 348؛ 27/ج34،ص 89) و مسلمانان حق ندارند کسانی را که درصلح با آنان به سر می‌برند، به بردگی بگیرند.

با وجود ‌اینکه احکام مربوط به برده و بردگی، بخش قابل توجهی از مباحث مطروحه در منابع فقهی را تشکیل داده است، ولی در هیچ یک از این منابع، بابی با عنوان «استرقاق» یا «برده گیری» گشوده نشده است. این در حالی است که در همگی آنها از «کتاب العِتق» یعنی «آزادی بردگان» سخن رفته است، چرا که از دیدگاه فقهی، بردگی انسان، وضعی استثنایی است و اصل آزادی انسان است. بر این اساس، در اسلام تأکید زیادی به آزاد کردن بردگان شده و این عمل از جمله عبادات بر شمرده شده است و در این راستا نیز احکام فقهی و اخلاقی متعددی جهت آزدی بردگان و در نهایت کاهش و یا محو آن، وضع شده است. برخی از این احکام جنبه تشویقی و برخی دیگر جنبه قهری و الزامی دارند. پیامبر اسلام(ص) چنین کاری را از بزرگترین عبادات و مایة تقرب به خداوند شمرده است. در حدیثی از ایشان چنین آمده:

«مَنْ أعْتَقَ مُؤْمِناً أعْتَقَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِکُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْواً مِنَ النَّار...»(24/ج 6،ص 180)

«کسی که مملوکی را آزاد کند، خداوند در برابر هر عضوی از او، عضوی از آن‌ کس را از آتش آزاد خواهد کرد...».

از جمله مهمترین احکام و قوانینی که در منابع فقهی در باب «وجوب عتق» آمده، می‌توان به مکاتبه7، تدبیر8، استیلاد9، سرایت10، کفاره11، ضرب و تنکیل12، جذام و کوری13 و تملک ارحام14، اشاره کرد.

در فقه اسلامی، علاوه بر احکام یاد‌ شده، احکام بسیار دیگری نیز در حمایت از حقوق بردگان آمده که برخی جنبه توصیه و استحباب و بیشتر آنها جنبه الزامی و وجوب دارند. برای مثال، در اسلام سفارش شده که مولا با عبد خود معامله پدر و فرزندی نموده، او را یکی از اهل بیت خود حساب کند و نیز توصیه شده که بر غلام و کنیز سخت نگیرند و آنها را شکنجه ندهند و ناسزا نگویند و ظلم روا ندارند(22/ 1390ق: ج6،ص 435). همچنین طبق دستور اسلام، جدایی برده از خویشاوند نزدیک نسبی‌اش( مانند فرزند) در هنگام انتقال مالکیت وی، حرام و یا مکروه شمرده شده است. از پیامبر اکرم(ص) در این باب چنین روایت شده:

«من فَرَّقَ بَینَ والِدَۀٍ وَ وَلَدِها، فَرَّقَ اللهُ بَینَهُ و بَینَ أحِبَّتِهِ»(27/ ج 24،ص 221).

«هر کس میان مادر و فرزندش جدایی افکند، خداوند میان او و کسانی که دوستشان دارد، جدایی می‌افکند».

از دیگر احکام‌ واجب بر مالک در این زمینه، می‌توان به اعفاف و‌ تزویج مملوک(برده)، پرداخت نفقه به مملوک(همان/ ج31،ص 389) و منع تکلیف مملوک به کاری که خارج از توان اوست، اشاره کرد.

دسته دیگری از احکام بردگان، مربوط به خرید و فروش آنها می‌شود که غالباً در ضمن دیگر کتب و ابواب فقهی مثل «کتاب البِیع» و «کتاب التجارة» یافت می‌شوند. البته، باید متذکر شد که اصولاً در دین اسلام خرید و فروش انسان، مضموم شمرده‌ شده است. چنانچه پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده‌اند:

«شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ النَّاسَ »( 25/ ج 113، ص 96)

«بدترین مردم، کسانی هستند که انسانها را می‌فروشند».

همچنین بنابر فقه اسلامی، مسلمانان حق خرید و فروش و تملک افراد آزاد را ندارند(حُرٌّ لا یباعُ و لا یُشتَرَی).(24/ ج 5،ص 225؛ 26/ ج 23،ص 97). چنانچه کودک لَقیط(یافته شده در سرزمین اسلامی) که پدر و مادرش نامعلوم باشد، را نمی‌توان به بردگی گرفت و خرید و فروش کرد، چرا که از نظر فقهی، آزاد(حر) به شمار می‌رود(24/همانجا؛ 26/ همانجا؛ 27/ ج 24،ص 139) ولی خرید و فروش و استرقاق مملوک ولد الزنا، جایز شمرده شده‌است، اگر چه به کراهت آن تصریح شده‌است(26/ ج 8،ص 228؛ 23/ ج 8،ص 227).

طبق احکام اسلامی، جواز خرید برده از بازار منوط می‌شود به اثبات بردگی وی، که یا از طریق اقرار برده به بردگی و یا از طریق وجود دلیل و مدرک معتبر دال بر برده بودن وی، حاصل می‌شود(25/ ج 13،ص 269؛ 26/ ج 18،ص 250) خرید و فروش برده‌ای که ادعا کند، آزاد(حرّ یا حرّة) است، نه مملوک، ولی برای اثبات ادعایش مدرک و دلیلی نداشته باشد، نیز بلا اشکال است.(همانجا).

از دیگر احکام در زمینه خرید و فروش برده، می‌توان به مواردی چون «باب جواز شِراءِ الرَقیق فِی الأسواق»، «بابُ جواز بیع عبدِ المسلم من الکافر»، «باب استحباب بیع المملوک»، «بابُ استحبابِ شِراءِ الأمةِ(کنیز) و استیلادها»، «بابُ جوازصرف الزکاة فی شراءِ عبیدِ المسلمین و عتقهم»، «بَابُ جوازِ شراءِ الأبِ الْمَملوک من زکاة مالِهِ» اشاره کرد.

از آنچه در این مبحث آورده شد، می‌توان دریافت کرد که علی رغم اینکه اسلام، مسأله بردگی را یکسره نفی نکرده است، ولی با تشریع احکامی درباره محدود کردن راههای برده گرفتن( استرقاق)، رعایت حقوق مشروع و انسانی بردگان و تشویق و تأکید به آزاد سازی برده(عِتق یا اعتقاق)، به بردگی شکل مطلوب و انسانی داده و آن را به سمت محدودیت و زوال سوق داده است.

با توجه به مطالبی که با استناد به منابع این دوره، بویژه سفرنامه ها در این تحقیق ذکر شد، بصراحت می­توان گفت که غلامان و کنیزان در ایران از وضعیت نسبتاً خوبی برخوردار بوده اند، چنانکه به گفتة پولاک به هیچ‌وجه این حالت را در ایران، نمی‌توان برده‌داری نامید. البته، این وضعیت خوب را نمی‌توان به همة غلامان و کنیزان در سراسر ایران نسبت داد، چون همان طور که قبلاً ذکر شد، در بخشهایی از ایران، از جمله در میان ترکمنها در شمال شرقی و بلوچها در جنوب شرقی، بردگان که غالباً از طریق اسارت در شبیخونها و تهاجمات ناگهانی به بردگی کشیده شده بودند، وضعیت نامطلوبی داشتند.

 

.

 تصویر شماره 1: پیشنهاد پذیرفتن کنیز گرجی، سال1286ه. ق.

تصویر شماره 1: پیشنهاد پذیرفتن کنیز گرجی، سال1286ه. ق.

 

 

 تصویر شماره 2: خریداری کنیز به پیشنهاد یکی از درباریان، جهت ناصرالدین شاه.

تصویر شماره 2: خریداری کنیز به پیشنهاد یکی از درباریان، جهت ناصرالدین شاه.


پی نوشت­ها

1- در عصر قاجار، مناطق مرزی شمال شرقی ایران عرصة تاخت و تاز شدید ترکمن ها قرار می‌گرفت و از این رهگذر تعداد زیادی از ساکنان این مناطق که غالباً ایرانیان شیعه مذهب بودند، به اسارت مهاجمان ترکمن درآمده، به عنوان برده در بازارهای برده فروشی بخارا و خیوه به فروش می‌رسیدند.

2- سهیلی(Sowahilee) یا همان سومالیایی.

3- بغله های کوچک شبیه به قایقهای متعارفی است. بغله از هر حیث شبیه به گلابی است که آن را از طول نصف کرده­اند. این جهازات اغلب عرشه ندارند و معمولاً در قسمت فوقانی آنها حجرات وسیعی که ناخدا و خانوادة او و مسافران متشخص تر در آنها می­نشینند، قرار دارد. جهازات مذکور فوق العاده سریع­السیرند. عموماً شکاف دار و غیر محفوظند و سالیانه عده کثیری از آنها در دریا می­شکند و غرق می­شود»(به نقل از کاپیتان کولومب، 21/ص 263).

4- میرزا عبدالغفار نجم الدوله از فرهیختگان و رجال دوره ناصرالدین شاه قاجار و از مدرسان ریاضی مدرسه دارالفنون بوده که اولین سرشماری نفوس تهران را انجام داده است.

5- مأمور بازدید از امکانات، اموال، زمینها و مزارع اصفهان در سال1293 ق.

6- طبق فقه اسلامی، اگر کنیزی از مالکش فرزند دار شود، پس از مرگ مالکش آزاد می‌شود، حتی اگر سقط جنین کند(استیلاد)(نجفی/ 1981م/1401ق؛ 21/144).

7- قرارداد مالی یا غیر مالی میان مولی و برده است که برای آزادی برده، منعقد می‌شود؛ مبنی بر آنکه برده در برابر آنچه که بتدریج به مولایش می‌پردازد، خویشتن را آزاد کند(25/ ج 16،ص13؛ 27/ ج 34،صص 252-270).

8- سفارش مولی به آزادی برده اش پس از فوت وی(27/ ج 34،صص 194- 251).

9- آزاد شدن کنیز پس از مرگصاحبش به شرطی که از وی فرزند آورده باشد(همان/ ج 21،ص 144).

10- آزاد شدن کامل برده با تحقق آزادی جزئی وی به طور قهری(همان/ ج34،ص 152؛ 23/ ج 8،ص 228).

11- وجوب عتق برای جبران برخی خطاها مانند کفاره افطار روزه(27/ ج16، ص 267).

12- آزاد شدن قهری برده درصورت بدرفتاری شدید مالک با او( 23/ ج 8، ص 223).

13- وجوب آزادی برده ای که مبتلا به جذام شده باشد یا نابینا شود(24/ ج6، ص 189).

14- وجوب آزادی برده ای که به تملک یکی از خویشاوندان نزدیک خود در‌آمده است(27/ ج 34صص 89- 185؛ 23/ج 8، ص 243). 

الف) اسناد
1- سازمان اسناد ملی، خریداری کنیز: پیشنهاد یکی از درباریان جهت ناصرالدین شاه؛ 1/1535/295،3.
2- سازمان اسناد ملی، پیشنهاد پذیرفتن کنیز گرجی، 1286ق، 1/1578/295،3.
3- مرکز اسناد آرشیوی وزارت خارجه، سواد کاغذ نواب والا ناصرالدوله، 1-19-14-.1289
4- مرکز اسناد آرشیوی وزارت خارجه، عریضه خطاب به امیر کبیر، 9 ذی الحجة 1266، 6-15-6-1263.
 
ب) منابع فارسی
1- بنجامین، ساموئل.(1369). سفرنامه بنجامین در عصر ناصرالدین شاه، ترجمه: حسین کرد بچه، تهران: جاویدان.
2- پولاک، ادوارد یاکوب.(1361).  سفرنامه( ایران وایرانیان )؛ ترجمه: کیکاووس جهانداری، تهران: شرکت سهامی خوارزمی.
3- تاج السلطنه.(1371). خاطرات تاج السلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه(نظام مافی)، تهران: نشر تاریخ ایران.
4-حسینی، مصطفی.(1372). بردگی از دیدگاه اسلام، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی.
5- ژوبر، آماد(آمِدِ).(1347). مسافرت در ارمنستان و ایران؛ ترجمه علی قلی اعتماد مقدم، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
6- دروویل، گاسپار.(1365). سفرنامه دروویل، ترجمه: منوچهر اعتماد مقدم، تهران: شباویز.
7- سپهر(لسان الملک )، محمد تقی.(1377). ناسخ التواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، تهران: اساطیر.
8- سعدوندیان، سیروس.(1380). ع‍دد اب‍ن‍یه‌: ش‍م‍اره‌ن‍ف‍وس‌از دارال‍خ‍لاف‍ه ت‍ه‍ران‌۱۲۳۱ - ۱۳۱۱ خ‍ورش‍یدی‌، ت‍ه‍ران: س‍ازمان‌چ‍اپ ‌و ان‍ت‍ش‍ارات ‌وزارت‌ف‍ره‍ن‍گ ‌و ارش‍اد اس‍لام‍ی‌.
9- سیوری، راجر.(1372). ایران عصرصفوی، ترجمةکامبیز عزیزی، تهران: نشر مرکز.
10-شیل، ماری لئونورا.(1362). خاطرات لیدی شیل(همسر وزیر مختار انگلیس در اوائل سلطنت ناصرالدین شاه)، ترجمة حسین ابوترابیان، تهران: نشر نو.
11- عضدالدوله، سلطان احمد میرزا.(1355). تاریخ عضدی، با توضیحات دکتر عبدالحسین نوایی، تهران: نشر بابک.  
12- عین السلطنه، قهرمان میرزا،(1374)، روزنامة خاطرات عین السلطنه، تصحیح مسعود سالور، تهران: اساطیر.
13- فریزر، جیمز بیلی.(1364). سفرنامه، معروف به سفر زمستانی، ترجمة منوچهر امیری، تهران: توس.
14- کلی، جان بارت.(1380). اعراب و تجارت برده در دریای  پارس، ترجمة حسن زنگنه، شیراز: نوید.
15- مستوفی، عبدالله.(1377). شرح زندگانی من، تاریخ اداری و اجتماعی دوره قاجاریه، ج1، تهران: زوار.
16- ملکم، سرجان.(1362). تاریخ ایران، ترجمة میرزا اسماعیل حیرت، به کوشش مرتضی سیفی قمی تفرشی، ابراهیم زندپور، تهران: یساولی"فرهنگسرا".
17- معیرالممالک، دوستعلی.(بی تا). یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران: علی‌اکبر علمی، چاپخانة علمی.
18- میرزا حسین خان تحویلدار.(1342). جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران: مطالعات و تحقیقات اجتماعی.  
19- ویلز.(1368). سفرنامه، ترجمة غلامحسین قراگوزلو، تهران: اقبال.
20- ویلسن، چارلز جیمز.(1363). تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه؛ ترجمه: سید عبدالله؛ به کوشش جمشید دودانگه، مهرداد نیکنام؛ تهران: طلوع.
21- ویلسون، سر آرنولد.(1366). خلیج فارس، ترجمة محمد سعیدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
ج )منابع عربی
22- طباطبائی، سید محمد حسین.(1390ق). المیزان فی تفسیر القرآن، 20مجلد، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.
23- شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن.(1365). التهذیب الأحکام، 10 مجلد، تهران: دارالکتب الإسلامیه.
24- کلینی، محمد بن یعقوب.(1365). اصول کافی، 8 مجلد، تهران: دارالکتب الإسلامیه.
25- محدث نوری، حسین بن محمد تقی.(1408ق). مستدرک الوسائل، 18 مجلد، قم: مؤسسه آل البیت.
26- حر عاملی، محمد بن حسن.(1409ق). وسائل الشیعه، 29 مجلد، قم: مؤسسه آل البیت.
27- نجفی، شیخ محمد حسن.(1981م/1401ق). جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، 43 مجلد، تحشیه: شیخ عباس قوچانی، بیروت: دار الإحیاء التراث العربی.
 
 د) منابع لاتین
28- Amanat, A., (1983), Cities and trade: Consul Abbott on the economy and society of Iran 1847-1866. London.
29- Basset, J.,  (1887), Persia, the land of the Imams, A narrative of travel and residence ; London.
30- Kelly, J. B., (1968), Britain And Persian Gulf; Oxford.
31- Kinneir, Sir J., Mackdonald, (1973), A geographical memoir of the persian empire, New York.
32- Lorimer, J. G., (1915), Gazetteer of the Persian Gulf, Oman and Central Arabia; Calcutta,  Superintondent Government Printing.
33- Scott, W. E., (1973), A tour to Sheeraz by the route of Kazroon and Feerozabad, London.