Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate professor, Department of History, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Isfahan, Iran
2 Ph.D. student of History (Iran of the Islamic Period), Department of History, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
در آغاز قرن سیزدهم میلادی/هفتم هجری، یکی از سرنوشتسازترین دورانهای تاریخی برای مردم ایران رقم خورد و سبب تحولی شگرف در همۀ ابعاد سیاسی و اجتماعی کشور شد. در آن دوران، با ورود مغولان به فلات ایران، حکومت خوارزمشاهیان (469ـ627ق/1077ـ1230م) دچار فروپاشی شد. سلطان محمد خوارزمشاه (596ـ617ق/ 1199ـ1220 م)، آخرین فرمانروای این سلسله پیشاز هجوم مغولان، در روزهای پایانی عمر خود، فرزندش جلالالدین منکبرنی (617ـ628ق/1220ـ1231م) را به جانشینی برگزید. جلالالدین در تلاش برای بازسازی کشور و مقابله با دستدرازیهای مغولان، طی جنگهای فراوان موفق به حفظ بخشی از حکومت ایرانیان شد؛ اما فشار مداوم مغولها او را ناچار به عقبنشینی به هند کرد. بعداز بازگشت به ایران، جلالالدین برای مقابله با نیروهای متحد مسیحی، یعنی ارمنی ـ گرجی به قفقاز لشکرکشی کرد و با پیروزی در نبرد تاریخی «گارنی»[1] توانست تفلیس و سایر مناطق تحت سلطۀ گرجیان را فتح کند؛ بااینحال، خشونتهای او در این فتح و ناموفق بودن در مقابله با مغولها سرانجام به سقوط حکومتش انجامید.
نکتۀ درخور توجه دربارۀ «نبرد گارنی» این است که منابع ایرانی و اسلامی به جزئیات این نبرد کمتر پرداختهاند و بهجای آن توجه خود را بر فتح تفلیس، بهعنوان نتیجۀ این جنگ، معطوف کردهاند. ازسویدیگر، منابع ارمنی که در آن زمان، قربانی اصلی این جنگ و خسارتهای ناشی از آن بودند، نهتنها به «نبرد گارنی»، بلکه به وضعیت پیش و پساز آن اشارههای مفصلی داشتهاند. این منابع که بهدلیل همزمانی با رویدادها و همچنین با نگاه کمتر مذهبی نوشته شدهاند، نقش کلیدی در ارائۀ تصویری دقیق از فتوحات جلالالدین و جزئیات نبرد گارنی ایفا میکنند. دلیل این موضوع تا حد بسیاری به جایگاه جغرافیایی گارنی (در نزدیکی شهر دوین در ارمنستان) و تمرکز نگاه ایرانیان بر فتوحات کلانشهری چون تفلیس بازمیگردد. مورخان ایرانی همچون نسوی، ابناثیر و دیگران، اغلب نام دوین را بهجای «گارنی» گزارش کردهاند؛ چون گارنی از توابع دوین محسوب میشد. آنان همچنین از گزارش جزئیات صحنۀ واقعی نبرد و تاکتیک نظامی جلالالدین در جنگ صرفنظر کردهاند (نسوی، 1384، ص. 89؛ ابناثیر، بیتا، ج. 32/249؛ مشکوتی، 1343، ص. 158). در مقابل، مورخان ارمنی، مانند گیراگوس گنجهای (Giragos Gandzakesi)، استپانوس اوربلیان (Stepanos Orbelian) و کشیش وارطان یا وارطان آرِوِلتسی (Vartan Arevelsi) که شاهد مستقیم خسارتهای آن جنگ بودهاند، اطلاعات ارزشمندی دربارۀ راهبرد جنگی، ترکیب نیروها، و حتی پیامدهای اجتماعی این نبرد ارائه دادهاند. نزدیک بودن این مورخان به این رویداد ازلحاظ زمانی و مکانی، روایتی دقیقتر و جزئیتر از نبرد گارنی و پیامدهای آن بر منطقۀ قفقاز فراهم کرده است. منابع ارمنی همچنین دربارۀ نحوۀ کشته شدن سلطان جلالالدین، که در میان منابع اسلامی اختلافنظر وجود دارد -برخی کشته شدن او را به دست کردها و برخی دیگر به دست مغولان گزارش کردهاند- مغولان را عامل کشته شدن سلطان معرفی کردهاند.
یکی دیگر از مسائل مهم در بررسی پیروزیهای سلطان جلالالدین در قفقاز، چرایی تبدیل نشدن او به قدرت بلامنازع در برابر مغولان است؛ موضوعی که باوجود موفقیتهای آغازین، همچون نبرد گارنی و فتح تفلیس، در نهایت محقق نشد. به نظر میرسد این ناکامی، افزونبر عوامل نظامی و سیاسی، تا حد فراوانی تحتتأثیر رویدادهایی همچون نوع رفتار سلطان جلالالدین با ساکنان قفقاز قرار داشته است؛ رفتاری که پیامدهای چشمگیری بر جایگاه و ثبات حکومت او بر جای گذاشت.
ازجمله منابع ارزشمند دربارۀ فتوحات سلطان جلالالدین در قفقاز، آثار متعلق به مورخان ارمنیِ قرن سیزدهم میلادی/هفتم هجری هستند که اطلاعات مهمی دربارۀ این وقایع ارائه میدهند. ارمنستان بهعنوان یکی از کشورهای همسایۀ ایران، همواره ارتباطی ناگسستنی با ایران داشته است. این ارتباط بهویژه در برخی دورههای تاریخی که ارمنستان بهعنوان یکی از ساتراپنشینهای ایران محسوب میشد، نمود بیشتری یافته است؛ به همین دلیل، ساختار سیاسی ارمنستان متأثر از سیاست کلی ایران شکل گرفته است. گزارشهای مورخان ارمنی به دو دلیل اهمیت فراوانی دارد: اول اینکه، مورخانی مانند گیراگوس گنجهای، استپانوس اوربلیان و وارطان آرولتسی، بهعنوان شاهدان عینی رویدادهای نبرد گارنی بودند و پیامدهای آن را با جزئیات دقیق ثبت کردهاند و دوم اینکه، نگاه متفاوت و تا حدی بیطرف به موضوعات مذهبی داشتند.
این ویژگیها موجب شده است که پژوهشگران تاریخ بتوانند از گزارشهای مورخان ارمنی بهعنوان منابعی دستاول و مطمئن استفاده کنند، بهویژه در مواقعی که اطلاعات منابع ایرانی و اسلامی محدود یا دارای اختلاف است.
پژوهش حاضر، با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی و اتکا به منابع ارمنی، ایرانی و نیز منابع گرجی، بهدنبال تحلیل نبرد گارنی و دلایل واقعی پیروزی سلطان جلالالدین است. این نبرد با نقش راهبرد نظامی جلالالدین و ضعف روانی نیروهای متحد ارمنی ـ گرجی، سرنوشت سیاسی و اجتماعی قفقاز را تحتتأثیر قرار داد. منابع ارمنی میتوانند تکمیلکنندۀ گزارشهای منابع ایرانی باشند و به درک بهتر این واقعه کمک کنند.
پیشینۀ تحقیق
دربارۀ سلطان جلالالدین خوارزمشاه، پژوهشگران صاحبنامی همچون اقبال، اشپولر (Spuler)، بویل (Boyle) و دیگران بهطور مفصل به بررسی تاریخ خوارزمشاهیان و دوران همزمانی آنان با مغولان پرداختهاند. این مورخان تاریخ این دودمان را از ابتدا تا کشته شدن سلطان جلالالدین -آخرین پادشاه خوارزمشاهی- با جزئیات بررسی کردهاند؛ اما نبرد گارنی، که کانون پژوهش حاضر است، تنها بهصورت گذرا و حاشیهای در پژوهشهای آنان مطرح شده و بهعنوان موضوع اصلی به آن توجه نکردهاند؛ ازاینرو، آثار آنان باوجود جامعیت تاریخی، ارتباط مستقیمی با مسئلۀ اصلی این مقاله ندارند.
در میان پژوهشهای معاصر فارسی، مقالۀ «سرانجام جلالالدین خوارزمشاه» نوشتۀ فرخی (۱۳۹۶)، به بررسی دیدگاههای متفاوت دربارۀ پایان زندگی جلالالدین مبتنیبر روایتهای مختلف، بهویژه روایت نسوی در سیرت جلالالدین منکبرنی (1384) پرداخته است؛ بااینحال، تمرکز این پژوهش نیز بر سرانجام سلطان است و به نبرد گارنی نمیپردازد. همچنین، خدایار و سالاروند (۱۴۰۳) در مقالۀ خود با عنوان «مقایسۀ تحلیلی چگونگی روایت زندگی جلالالدین خوارزمشاه در متون تاریخنگارانه و ادبی (بازنمایی روایت نبرد سند، 618 قمری)»، شخصیت جلالالدین از سه منظرِ قهرمان تاریخی، رمانسی و معمولی بررسی شده، اما موضوع نبرد گارنی مستقیماً تحلیل نشده است.
ازسویدیگر، مورخان ارمنی قرن سیزدهم میلادی/هفتم هجری مانند گیراگوس گنجهای (وفات 1270م)، استپانوس اوربلیان (وفات 1303م) و وارطان آروِلتسی (وفات 1271م) نیز اطلاعات ارزشمندی دربارۀ فتوحات جلالالدین در قفقاز ارائه دادهاند. باوجود اهمیت اطلاعات این منابع، پژوهشی اختصاصی و جامع دربارۀ نبرد گارنی در میان آثار آنان وجود ندارد. تنها پژوهش مستقل در این زمینه، پژوهش هایراپت مارگاریان[2] با عنوان «دربارۀ تاریخ نبرد گارنی»(Գառնիի ճակատամարտի պատմության շուրջ) (2016) در ارمنستان است که محتوای این پژوهش بررسی تطبیقی زمان و تاریخ دقیق وقوع جنگ از منابع مختلف است، همچنین دلایل شکست نیروهای ارمنی ـ گرجی را نیز بررسی کرده است. این پژوهش، موضوع اصلی، یعنی جنگ و حوادث پیرامون آن و همچنین سرگذشت و پیامدهای اقدامات جلالالدین را توصیف و تحلیل نکرده است. همچنین پژوهش جابا ساموشیا (Jaba Samushia, 2011)، مورخ گرجی، با عنوان Battles of Garnisi عمدتاً عوامل وقوع جنگ را از دیدگاه منابع گرجی منعکس نموده و تحلیل بیطرفانهای از منابع گرجی ارائه نمیدهد.
آنچه پژوهش حاضر را از پژوهشهای پیشین متمایز میکند، تمرکز اختصاصی بر نبرد گارنی و تحلیل جامع این واقعه براساس طیف وسیعی از منابع فارسی، ارمنی و گرجی است. برخلاف پژوهشهای گذشته که یا به نبرد گارنی اشارهای سطحی داشتهاند یا تنها بر ابعاد خاصی تمرکز کردهاند، این پژوهش میکوشد ابعاد تاریخی، سیاسی و نظامی نبرد را واکاوی کند و سهم و تأثیر جلالالدین را با رویکردی تحلیلی و تطبیقی بازنمایی کند و اختلاف موجود در پژوهشهای قبلی را تا حد ممکن برطرف کند.
دوران اوج سلطان جلالالدین قبلاز تهاجم به قفقاز
زمانی که سلطان محمد خوارزمشاه از سپاهیان مغول به جزیرۀ آبسکون پناه برد و آخرین لحظات عمر خود را سپری میکرد، برخلاف تصمیم قبلی مبنیبر ولایتعهدی قطبالدین ازلغ شاه، سلطان جلالالدین را جانشین سلطنت خوارزمشاه معرفی و دو برادر دیگر را به اطاعت و بیعت از او امر کرد (اقبال آشتیانی، 1364، ص. 44). سلطان جلالالدین امور را سروسامان داد و لشکریانش را متحد کرد و در حوالی نیشابور بعداز یک سلسله زدوخوردهایی با مغولان بهعلت کمبود ادوات نظامی در اوایل سال 618ق بهطرف غزنه حرکت کرد. این ایام با مراجعت امینالملک، والی هرات، با نههزار نفر از همراهان برای حرکت بهطرف سیستان مقارن شد که امینالملک از تصمیم خود صرفنظر کرد و برای دفع مغولان به سپاه جلالالدین پیوست که به محاصرۀ قندهار مشغول بودند. جلالالدین توانست به اهتمام لشکریان امینالملک شکست سختی بر مغولان وارد کند. جلالالدین در این جنگ جز اندکی که نزد چنگیز فراری شدند، همه را از دم تیغ گذرانید و خود مظفر به غزنه وارد شد (نسوی، 1384، ص. 92ـ93). در دورانی که لشکریان چنگیز در ماوراءالنهر و خراسان تاختوتاز میکردند و شهرهای سرزمینهای اسلامی را مسخر مینمودند، سلطان جلالالدین که پدرش، سلطان محمد، نیز به رشادت و مردانگی او ایمان داشت، برای به اهتزاز درآوردن قدرت ازدسترفتۀ ایرانیان به اتحاد میان اقوام ترک، غوری، افغانی، خلج و قرلوق اقدام و با مغولان مقابله کرد. اوج پیروزیهای سلطان جلالالدین در جنگ پروان (618ق/1221م) رخ داد که توانست مغولان را شکست داده و مغلوب سازد (سراج، 1389، ص. 118). بعداز آن بهدلیل اختلافات پیشآمده بین رهبران قبایل مجبور شد در درگیری با چنگیز خان از معرکه بگریزد و با عبور از رودخانۀ سند بهطرف هندوستان برود. دربارۀ فرار جلالالدین به هند، در کتاب نظام التواریخ (674ق) راوی میگوید: «چون لشکر خوارزمشاه منهزم شد و متفرق شدند و او بهجانب هند رفت و لشکر مغول نیز کماهی حال معلوم نداشتند» (بیضاوی، 1382، ص. 93).
با ورود به هندوستان، سلطان جلالالدین توانست با سروسامان دادن امور، قدرت خود را بازیابد و بعداز بازگشت از هندوستان همچنان بهعنوان مظهر استقامت و نجات مردم ایران در برابر سلطۀ مغولان باشد. سلطان جلالالدین در هندوستان بعداز پیروزی در جنگ با سلطان شمسالدین، بهقصد غلبه بر کرمان و عراق از هندوستان خارج شد (نسوی، 1384، ص. 121).
فتوحات جلالالدین در قفقاز و تفلیس به روایت مورخان اسلامی
ایران در سال622ق و در زمان ورود سلطان جلالالدین از هند یکی از پریشانترین دورههای خود را سپری میکرد؛ از یک طرف قسمتی از آن به اشغال مغولان درآمده بود و از طرفی دیگر امرای اقوام مختلف در اقصانقاط آن بهدنبال فرمانروایی و حکومت بر آن منطقه بودند (بیانی، 1370الف، ج. 1/112). جلالالدین در ابتدا براق حاکم غیاثالدین (برادرش) را در کرمان شکست داد و بعداز آن به فتح عراق مبادرت ورزید و از راه خوزستان به آذربایجان و ازآنجا به گرجستان حمله کرد؛ بدین ترتیب، جلالالدین تمام مناطق شمال غربی ایران و قفقاز را به زیر سلطۀ خود درآورد و سپس تفلیس را تسخیر کرد (اشپولر، 1374، ص. 35).
در آن ایام، گرجیان از اوضاع نابسامان ایران استفاده کردند و به تصور اینکه سلطان جلالالدین تمام نیروی خود را برای دفع مغولان به کار خواهد بست و از مناطق آذربایجان چشمپوشی خواهد کرد، در پی اجرای منافع و اهداف خود که همانا تسخیر آذربایجان و مناطق همجوار بود، شدند. گرجیان خواهان تسخیر آذربایجان و بینالنهرین و برچیدن خلافت و جایگزین کردن جاثلیق مسیحی در بغداد بودند (جوینی، 1355، ج. 2/158). گرجیان در طی سالهای متمادی با تاختوتازهایی که در آن مناطق انجام میدادند و سبب ویرانی مساجد و کشتار مردم میشدند، باعث انزجار در نزد مسلمانان شده بودند؛ به همین دلیل ورود جلالالدین به آذربایجان موجی از شادی و سرور برای مردم ایجاد کرد. آنان جلالالدین را رحمتی ازطرف خداوند میدانستند که برای انتقام از گرجیان نزد آنان فرستاده شده بود (ابناثیر، بیتا، ج. 32/235). در سال 622ق اتابک ازبک (607ـ622ق/1210ـ 1225م) به شهر گنجه نزد گرجیان پناه برد و در همان سال گرجیان حملۀ نافرجامی به آنجا داشتند و در همین حین، سلطان جلالالدین با قدرتگیری خود، حملۀ دوم را به گرجستان انجام داد و با خونریزی شدید بر آنجا استیلا پیدا کرد و تفلیس را فتح کرد. آوازۀ فتوحات جلالالدین همهجا پیچید و به شهرت فراوان دست یافت. جلالالدین به نام دین و جهاد، مسیحیان بسیاری را از دم تیغ گذراند و کلیساها را به مساجد تبدیل کرد (جوینی، 1355، ج. 2/162). سلطان جلالالدین پساز رسیدن به قدرت و عظمت، روشی مشابه پدرش در پیش گرفت که هدفش برتری بر جهان اسلام بود، و فتح تفلیس نیز موجب افزایش اعتبار و نفوذ او شد؛ در نهایت این دستاوردها مسیر تحولات بعدی دوران حکومت او را رقم زد. جلالالدین از دشمن اصلی، یعنی مغولان غافل شد و بهدنبال توسعهطلبی در مرزهای شمالی ایران و بینالنهرین رفت که این موضوع موجب نابودی و پایان کار او شد (بیانی، 1370الف، ج. 1/115). لشکرکشی جلالالدین به گرجستان و ارمنستان اشتباهی راهبردی بود که نهتنها هیچ منفعتی برای او نداشت، بلکه باعث تضعیف موقعیت او در برابر مغولان و تسریع در سقوط او شد (مشکوتی، 1343، ص. 175).
اهمیت گزارشگران ارمنی
تاریخنگاری در نزد ارامنه اهمیت ویژهای دارد؛ به همین دلیل بعداز ابداع الفبا و کتابت ارمنی در قرن پنجم میلادی، رشتۀ تاریخنگاری به یکی از ارکان اصلی علوم در بین ارامنه تبدیل شد و با جدیت این کار ادامه پیدا کرد و مورخان فراوانی به عرصۀ ظهور رسیدند. در قرن سیزدهم میلادی همزمان با فتوحات سلطان جلالالدین گزارشگران بسیاری در ارمنستان وقایع و حوادث آن زمان را ثبت میکردند که ازجملۀ آنان میتوان از گیراگوس گنجهای، استپانوس اوربلیان، گریگور آگنِرِتسی (Grigor Agneretsi)، کشیش وارطان و دیگران نام برد که از این میان گیراگوس و استپانوس بهطور ویژه فتوحات جلالالدین را روایت کردند.
بیانی در جلد دوم کتاب دین و دولت در عهد مغول، از گزارشهای وارطان آرِوِلتسی (کشیش وارطان) و گیراگوس نقلقولهایی انجام داده است (بیانی، 1370ب، ج. 2/378). وارطان آرِوِلتسی از مورخان همعصر فتوحات جلالالدین است. او در سال 1198م/594ق در شهر گنجه به دنیا آمده است. وارطان آرِوِلتسی به کسوت روحانیت درآمد و آثاری در حوزههای دینی و عرفانی از خود به جای گذاشته است. آرولتسی، همچنین، اقدام به نگارش تاریخ عمومی ارامنه از ابتدا تا زمان خود کرده است. زرینکوب نیز از اهمیت ادبیات و منابع ارمنی مینویسد؛ همچنین در تاریخ وردان [وارطان] اطلاعات مفیدی در باب تاریخ ایران است. زرینکوب همچنین دربارۀ اهمیت گزارش مورخان ارمنی میافزاید: از ادبیات ارمنی اطلاعاتی در باب قوم مغول و تاریخ آنان به دست میآید. همچنین، دربارۀ حوادث عهد مغول و تاتار در آثار مالکیا (Malkia)، واناکون (Vanakon)، گیراگوس و وردان (Vardan) اطلاعات سودمندی آمده است. یادداشتهای مالکیا نیز بهویژه با تاریخ جلالالدین ارتباط دارد (زرینکوب، 1355، ص. 75).
از ویژگیهای بارزی که به اهمیت گزارشهای این مورخان میافزاید، این است که این مورخان در زمان وقوع حوادث، از شاهدان عینی بودهاند و اخبار و اطلاعات آنان مبتنیبر مشاهده و شنیدههای شخصی است؛ بهویژه گیراگوس گنجهای که خود اهل شهر گنجه بوده و در زمان فتح گنجه توسط جلالالدین حضور داشته و در جنگ نیز شرکت کرده است. در سال 1225م، تاختوتازها و چپاول سپاهیان سلطان جلالالدین، باعث رنجش گیراگوس شد و در یکی از این جنگها نیز مدتی اسیر میشود و بهعنوان کاتب در خدمت لشکریان ترک قرار میگیرد (Բախշյան, 1979, p. 180). دربارۀ اهمیت تاریخ استپانوس نیز، بخشیان، پژوهشگر تاریخی اهل ارمنستان، در کتاب منبعشناسی تاریخ ارمنستان (1979م) چنین بیان میکند: «استپانوس اخبار ارزشمند و قابلتوجهی در رابطه با یورش جلالالدین خوارزمشاه بهطرف ارمنستان و «نبرد گارنی» و بعداز آن هم تهاجم مغولان به منطقۀ سیونیک[3] ارمنستان به ما میدهد» (Բախշյան, 1979, p. 200).
مورخان ارمنی سدۀ سیزدهم و چهاردهم میلادی/هفتم و هشتم هجری و آثار تاریخی آنان
استپانوس اوربلیان یکی از مورخان ارمنی نیمۀ دوم قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی در ارمنستان است. وی تحصیلات خود را در مدرسۀ مذهبی تاتو (Tatev) گذراند و در رشتههای الهیات، تاریخ، فلسفه، ادبیات و هنر تخصص یافت. او از خاندان اوربلیان منطقۀ سیونیک بود و مهمترین اثرش، کتاب تاریخ سیونیک است. این کتاب شامل سی و هفت باب است که به تاریخ ناحیۀ سیونیک (زَنگِزور) و خاندان اوربلیان میپردازد و حوادث زمان خود را نیز گزارش میکند (Օրբելյան, 1986, p. 3-31). این اثر ازلحاظ تاریخی، از حکومت آرشاکونی (قرن اول میلادی) تا حملات مغول (قرن سیزدهم میلادی) را دربرمیگیرد؛ اما محوریت اصلی آن، حوادث و جنگهای رخداده در ارمنستان با دوران سلجوقیان، مغولان و همچنین، فتوحات دوران سلطان جلالالدین که مؤلف شاهد آنها بوده است (Բախշյան, 1979, p. 200).
بهواسطۀ هممرز بودن منطقۀ سیونیک (زَنگِزور) ارمنستان با شمال غرب ایران و اشاره به وقایع ایران، کتاب استپانوس میتواند منبعی مهم برای پژوهشهای تاریخی ایران در سدههای ششم و هفتم هجری باشد.
گیراگوس گنجهای یکی دیگر از مورخان ارمنی قرن سیزدهم میلادی است. گیراگوس در سال 1203م در شهر گنجه به دنیا آمده است. دربارۀ شرححال و زندگینامۀ گیراگوس گنجهای میتوان اطلاعاتی از کتاب تاریخ ارمنیان یا تاریخ گیراگوس (Գանձակեցի, 1982) به دست آورد که خودِ مورخ به رشتۀ تحریر درآورده است. این کتاب شامل شصت و پنج فصل است که محتوای آن به تاریخ ارمنستان از قرن چهارم میلادی تا زمان حیات مورخ در اواخر قرن سیزدهم میلادی مربوط است.
وارطان آروِلتسی نیز، از مورخان ارمنی است که ولادت او در سال ۱۱۹۸م/594ق در شهر گنجه و وفاتش در سال ۱۲۷۱م/667ق در نزدیکی شهر ایروان ثبت شده است. وی دوست و مشوق علمی گیراگوس گنجهای بود و در منابع با نامهایی همچون کشیش وارطان نیز شناخته میشد. وارطان طی زندگی خود چندین بار به تبریز سفر کرد و با هلاکوخان نیز دیدار داشته است. آثار بسیاری از او به جا مانده است که مهمترین آنها کتاب تاریخ اوست. محتوای این اثر از آغاز آفرینش تا رویدادهای دوران زندگی او را دربرمیگیرد. این کتاب ضمن ارائه اطلاعات دربارۀ اوضاع سیاسی و اجتماعی حکومت مغولان، دادههای ارزشمندی نیز پیرامون ملتهای همسایۀ ارامنه نظیر گرجیها، ایرانیها، عبریها و ترکها ارائه میدهد (Արևելցի, 2001, p. 3).
همانطور که اشاره شد، تاریخ ارمنستان بهنوعی با تحولات تاریخی ایران مرتبط است؛ به همین دلیل این کتابها میتوانند بهعنوان منابع مطالعاتی و پژوهشی تاریخی ایران قرن هفتم و هشتم هجری -همزمان با ورود مغولان به ایران- استفاده شوند. قسمت مهم منابع دربرگیرندۀ حوادث مربوط به تهاجم مغولان است که در بین آنها اطلاعات مفید و ارزشمندی دربارۀ تاریخ ایران وجود دارد. همچنین، میتوان از فتوحات سلطان جلالالدین در گرجستان و جنگ گارنی بین نیروهای متحد ارمنی ـ گرجی و سلطان جلالالدین، اطلاعاتی دقیق و جدیدی نیز به دست آورد.
فتوحات سلطان جلالالدین به روایت مورخان ارمنی
استپانوس اوربلیان از مورخانی است که در گزارشها، خود، بهطور گسترده به فتوحات سلطان جلالالدین پرداخته است. گزارشهای او دربارۀ این دوره، تحتتأثیر شرایط و پیامدهای جنگها، اغلب با لحنی توأم با اندوه نگاشته شده است. به نظر میرسد تجارب شخصی اوربلیان از وقایع و آسیبهای آن دوران، در نحوۀ روایت او اثرگذار بوده است.
استپانوس اوربلیان گزارش میکند که در ربعقرن اول سدۀ سیزدهم میلادی، پساز یک دوره آرامش نسبی ناشی از تسلط سلجوقیان بر قفقاز، مجدداً جنگهای خونینی در این منطقه رخ داد. او با توصیف صحنههای جنگ، شرح میدهد که سپاهیان سلطان جلالالدین خوارزمشاه بین سالهای ۱۲۲۳ تا ۱۲۲۵م به قفقاز حمله کردند و موجب ویرانی گسترده در این نواحی شدند. به گفتۀ اوربلیان، وضعیت سیاسی و اجتماعی ارمنستان پساز این حملات بهشدت وخیم شد؛ زیرا سپاهیان سلطان جلالالدین به غارت اموال، نابودی شهرها و روستاها دست زدند. استپانوس اوربلیان در گزارش خود میافزاید که بر اثر این خشونتها، کوهستانها و درهها مملو از اجساد شده بود و در کنار نابسامانی اوضاع ارمنستان، قحطی نیز به سختیهای جنگ افزوده شد؛ در نتیجه، انسانهای «گرگصفت» پدیدار گشتند و بازماندگان جنگ نیز قربانی آنان شدند (Օրբելյան, 1986, p. 43-44). آنان همچنین، محصولات کشاورزی را به آتش میکشیدند و باغها و تاکستانها را از بین میبردند (بدروسیان، 1395، ص. 33).
استپانوس اوربلیان، بهواسطۀ حضور و مشاهدۀ مستقیم وقایع، صحنههای نبرد را با دقت و جزئیات ارزشمندی توصیف کرده است. وی با اشاره به پیروزی سلطان جلالالدین در نبرد گارنی، تأکید میکند که این پیروزی پایدار نبوده و سرانجام سلطان جلالالدین توسط مغولان کشته شد (Օրբելյան, 1986, p. 44).
گیراگوس گنجهای نیز، در ابتدای فصل بیست و هشتم کتاب خود، دربارۀ سرگذشت سلطان جلالالدین مینویسد که اقوامی از شمال شرق که تاتار [مغول] نامیده میشدند، به حدود خراسان تاختند و سرزمین جلالالدین (خوارزمشاهیان) را غارت کردند و موجب فرار جلالالدین به سرزمین افغانها شدند. جلالالدین ازآنجا به گنجه آمد و با استیلا شدن بر آنجا سپاهی از فارس و عرب و ترک تدارک دید و بهطرف ارمنستان و درۀ گارنی حرکت کرد (Գանձակեցի, 1982, p. 163).
مطابق با گزارشهای مورخان ارمنی، پیروزی سلطان جلالالدین در «نبرد گارنی» که دروازۀ ورود به قفقاز محسوب میشود، برای او سرنوشتساز و حیاتی بود و او را به اوج شهرت رساند. سلطان جلالالدین پساز جنگ گارنی، تفلیس را فتح کرد؛ اما این فتح، آخرین پیروزی سلطان بود؛ چون پساز آن، حوادث دشت مغان و سپس کشته شدن جلالالدین رقم خورد.
زمینۀ تاریخی وقوع «نبرد گارنی»
پیشزمینههای عمدۀ آغاز نبرد گارنی، از اختلافات سیاسی میان سلطان جلالالدین و پادشاهی گرجستان سرچشمه گرفت. سلطان جلالالدین، برای تقویت موضِع خود در برابر مغولان، به ملکه روسادان (Rosadan)، فرمانروای گرجستان، پیشنهاد اتحاد در برابر یورش مغولان داد؛ اما این پیشنهاد ازسوی دربار گرجی رد شد. روایت منابع گرجی حاکی از آن است که نامۀ سلطان جلالالدین به دربار گرجستان لحنی تحقیرآمیز داشت و علاوهبر پیشنهاد اتحاد، خواستار تابعیت و فرمانبرداری گرجستان در برابر حکومت سلطان بود.
ملکۀ گرجستان نهتنها این تهدید را جدی نگرفت، بلکه اشراف گرجی در پاسخی کنایهآمیز، جلالالدین را به یاد شکستهای قبلی از مغولان انداختند. پاسخ گرجیان منجر به خشم سلطان شد (Samushia, 2011, p. 71-72). جلالالدین در واکنش، حملۀ سهمگینی را تدارک دید تا قدرت نظامی گرجیها را نابود کند؛ حکومتی که بیش از یک قرن منطقۀ قفقاز را تحت سلطه داشت؛ البته خواجه رشیدالدین نیز گزارش میکند که گرجیان در آن دوران مساجد را خراب و مسلمانان را عذاب میکردند که این اخبار نیز سلطان را پریشان کرده بود (فضلالله همدانی، 1389، ص. 52).
ازآنجاکه جلالالدین برای احیای قدرت خود و تسلط بر مغولان، در ابتدا به زاکاریانها[4] و گرجیان پیشنهاد همکاری داده بود و آنان این درخواست را رد کردند، جلالالدین نیز، از این مسئله آزرده شد و برای نابودی پادشاهی قفقاز در سال 1225م/621ق بهطرف آنجا لشکرکشی کرد (Օրբելյան, 1986, p. 399). در آن ایام، امیرسالار ایوانه زاکاریان که ازسوی روسادان، ملکۀ گرجستان، بر ناحیۀ ارمنستان حکومت میراند، نزد ملکه رفت و به او گفت: با ارامنه پیمانی بستیم که اگر سپاه گرجیان در مقابله با جلالالدین به پیروزی برسند، ارامنه به فرقۀ مسیحیت گرجیان در خواهند آمد؛ در غیر این صورت تمام ارامنه همراه همه نابود خواهند شد. گیراگوس در ادامه مینویسد که این تصمیم نادرستی بود که ارامنه اتخاذ کردند (Գանձակեցի, 1982, p. 163).
همزمان با دوران فتوحات سلطان جلالالدین، اُمرای زاکاریانها در پادشاهی گرجستان بر ارمنستان حکومت میراندند. گرجیان همواره درصدد تغییر مذهب ارامنه از مسیحیت حواری ارمنی[5] به مسیحیت ارتدکس گرجی[6] بودند که وابسته به کلیسای شرق است. گرجیان خطر حملۀ سلطان جلالالدین را مغتنم شمرده و ازطریق ایوانه زاکاریان با ارامنه پیمان بسته بودند که اگر نیروهای گرجی در جنگ به کمک نیروهای ارمنی بشتابند تا سلطان جلالالدین را شکست دهند و منطقۀ ارمنستان از خطر نابودی در امان بماند، ارامنه نیز تغییر مذهب بدهند. مورخان ارمنی این تصمیم را ازسوی ایوانه اشتباه محض میدانستند؛ چون با تغییر مذهب، خطر نابودی ملیت ارمنی و گرجی شدن آنان نیز وجود داشت (Մելքոնյան 1998, p. 96; Գանձակեցի, 1982, p. 163; Արևելցի, 2001, p. 143).
روایتِ «نبرد گارنی»
سلطان جلالالدین که در مقابل مهاجمان گرجی و جنگهای تجاوزکارانۀ آنان علیه ممالک اسلامی، یک ناجی از غیب تلقی میشد، نقشی که خود مشتاقانه به پذیرهاش آمده بود، با نیروهایش در داخل قلمرو دشمن به پیشروی دست زد و با سپاه گرجیان به استعداد هفتادهزار مرد جنگی در درۀ گارنی ارمنستان درآویخت. این نبرد که در اوت - سپتامبر 1225م برابر با شعبان 622ق رخ داد، به شکست قاطع گرجیان انجامید. سلطان با پیشروی از میدان، پایتخت قدیمی ارمنستان، «دوین» را که در دست گرجیان بود، مسخر ساخت (بویل، 1390، ص. 43). جنگ بین نیروهای ارمنی (زاکاریانهای ارمنستان) و پادشاهی گرجستان از یک طرف و آخرین پادشاه سلسلۀ خوارزمشاهی ایران، سلطان جلالالدین، از طرف دیگر در ناحیۀ دشت آراراتِ ارمنستان در نزدیکی قلعۀ گارنی درگرفت (Boyle, 1968, p. 327). سلطان جلالالدین برای مقابله با مغولان و برافراشتن حکومت ازدسترفتۀ خوارزمشاهی به ملکه روسادان، پادشاه گرجیان، پیشنهاد اتحاد در مقابل با مغولان داده بود؛ اما طرف گرجی این پیشنهاد را نپذیرفت. سلطان جلالالدین از امتناع آنان به خشم آمد و درصدد تدارک حمله شد تا پادشاهی گرجستان را براندازد که بیش از یک قرن بر منطقۀ قفقاز حکومت میراند. با توجه به تحقیرآمیز بودن نامۀ سلطان و همچنین، خواستار تابعیت محض گرجیها ازطرف سلطان، رهبری گرجستان نیز این تهدید را جدی نگرفت و تدابیر لازم را اتخاذ نکرد. در عوض، اشراف گرجی با ارسال نامهای به سلطان جلالالدین پاسخ دادند که او را به یاد شکست کوبنده از مغولان خواهند آورد؛ درحالیکه نمیدانستند نیروهای امپراتوری خوارزمشاه چقدر قوی است (Samushia, 2011, pp. 71-72).
با حرکت لشکر سلطان جلالالدین، نیروهای ارمنی ـ گرجی برای مقابله با سپاه سلطان جلالالدین که از مرزها عبور کرده و بهسوی گرجستان در حال پیشروی بود، با یکدیگر پیمان اتحاد بستند. همانگونه که اشاره شد، در آن زمان ارمنستان در حاکمیت گرجستان قرار داشت. در نخستین دهههای قرن سیزدهم میلادی/هفتم هجری، شمال غربی ارمنستان متأثر از عمده خاندانهایی بود که در آن دوره بهعنوان عصر زاکاریها شناخته میشدند. از اواخر قرن دوازدهم میلادی/ششم هجری، زاکاریهای ارمنی توسط دولت باگراتیدهای گرجستان برای مقابله با لردهای بومی گرجستان به کار گرفته شدند. زاکاره و برادرش ایوانه زاکاریان (Ivane Zakarian)، دو سردار برجسته، همچنین مناصب رسمی در دربار گرجستان به دست آوردند. زاکاره از سال 1191م/586ق فرماندۀ کل قوا (امیر سپهسالار) بود و از سال 1203م/599ق «سردار بزرگ» بود. برادرش نیز در ابتدا وزیر اول دربار بود و در سال 1212م/608ق «اتابیگ» شد؛ مقامی که در دربار گرجستان به درخواست خود ایوان ایجاد شد (بدروسیان، 1395، ص. 26). برادران زاکاریان همچنین ازطرف گرجیان، حاکمان ارمنستان بودند. در این نبرد، نیروهای متحد ارمنی-گرجی با بیستهزار تن کشته، از سلطان جلالالدین شکست خوردند. سلطان جلالالدین پساز پیروزی، شهرهای دوین (Dvin) و تفلیس را فتح کرد و مردم آنجا را از دم تیغ گذراند (Մուրադյան, 1971, p. 59). سلطان جلالالدین همچنین دستور داد تا بر احدی رحم نکنند و با لشکریانی فراوان، کشتارکنان بهطرف مقر ملکۀ گرجستان حرکت کنند (اقبال آشتیانی و عاقلی، 1380، ص. 396).
در این نبرد، سردار واچه واچوتیان (Vache Vachutian)، خاقباکیان (Khagbakian)، لیپاریت اِلیکومی (Liparit Elikhomi) و مرزبان مامیکونیان (Mamikonian) بههمراه خانهای منطقۀ لوری[7] و خاچن[8] ازسوی ارامنه زیر پرچم فرماندهی مشترک با گرجیان به میدان آمدند، که رهبری ارامنه را ایوانه زاکاریان و گرجیان را سردار بهرام بر عهده داشتند. هدف نیروهای ائتلاف ارمنی-گرجی مقابله با سپاه سلطان جلالالدین بود. آنان بر یکی از بهترین بلندیهای قلعۀ گارنی مستقر شدند. ازسویدیگر، سپاه سلطان با راهبردی دقیق، نیروهای خود را به دو جناح تقسیم کرد: 1. پیادهنظام در جناح چپ (میسره)؛ 2. تیراندازان در جناح راست (میمنه). سلطان جلالالدین همچنین با قبچاقها به توافق رسیده بود تا در جنگ علیه مسیحیان وارد عمل شوند. گفتنی است که سلطان جلالالدین در جناح چپ لشکر، نیروی کمی مستقر کرده بود و نیروهای سوارهنظام را در بلندی، بالای نیروهای خود قرار داده بود (Samushia, 2011, p. 71- 72)؛ البته سلطان جلالالدین این ترفند را برای غافلگیرکردن طرف مقابل به کار گرفته بود.
در ساعات اولیۀ نبرد، خبری در میان سپاه ائتلاف ارمنی ـ گرجی پخش شد، مبنیبر اینکه درصورت پیروزی بر سپاه جلالالدین، ارامنه مجبور به تغییر مذهب خود به مذهب گرجیان خواهند شد. این خبر تأثیر مخربی بر نیروهای ارمنی گذاشت که تعدادشان از گرجیان بیشتر بود؛ درنتیجه، آنان بهدلیل بحران روانی و شوک روحی از ادامۀ جنگ مأیوس و دلسرد شدند (Մելքոնյան, 1998, p. 96). یکی از عوامل سرنوشتساز در این نبرد، بحران روانی و اختلافات درونی ائتلاف ارمنی ـ گرجی بود. احتمال تغییر مذهب ارامنه به مذهب گرجیان درصورت پیروزی، بهطور جدی روحیۀ نیروهای ارمنی را تضعیف کرد. این موضوع باعث دلسردی و ناامیدی گسترده در میان آنان شد و نقش مهمی در ناکامی این اتحاد در ادامۀ نبرد داشت.
راهبرد نظامی سلطان جلالالدین و پیروزی در جنگ
سلطان جلالالدین با تمام قوا بهطرف قلعۀ گارنی (جنوب دریاچۀ گوگچه) حرکت کرد و در خط مقدم جبهه آمادۀ رویارویی با طرف مقابل شد (مشکوتی، 1343، ص. 158). ایوانه آخالتسخی (Ivane Akhaltcxi) و برادران گریگور (Grigor) از دیگر فرماندهان نیروهای ارمنی همراه با نیروهای قبچاق در خط اول مستقر شدند. در خط دوم جبهه نیز، نیروهای ائتلاف به فرماندهی ایوانه زاکاریان قرار گرفتند. شالُوا (Shalova) یکی از برادران گریگور، توسط جاسوسهای خود از کمتعداد بودن جناح چپ لشکر جلالالدین آگاهی پیدا کرده بود و نیروهای خود را به آن سمت لشکر گسیل داشت و در ساعات اولیۀ جنگ توانست بر نیروهای جلالالدین غلبه کند (Միքայել, 1870, p. 527). در این حین، نیروهای سوارهنظام سلطان از بلندیها به طرف پایین سرازیر شدند و با حملهای کوبنده توانستند قسمتی از نیروهای شالُوا را از پای درآوردند. صدای مهیبی از جبهه شنیده شد. نیروهای خط دوم ائتلاف به فرماندهی ایوانه آخالتسخی، این صدا را نشانۀ شکست نیروهای خط مقدم پنداشتند و بهجای کمک، وحشتزده میدان جنگ را ترک کردند. مورخان گزارش میکنند که خصومت دیرینۀ بین شالُوا و ایوانه زاکاریان، دلیلِ یاری نرساندن ایوانه به نیروهای شالُوا بود. در همین زمان، نیروهای قپچاق که جلالالدین با آنان وارد مذاکره شده بود، بهنفع او وارد عمل شدند (Մուրադյան, 1971, p. 59- 61). با فرار نیروهای گرجی، سپاه جلالالدین و قبچاقها سربازان ارمنی را محاصره کردند. نیروهای جلالالدین با ضدحملهای دقیق بهطرف پشت ارتش ارامنه و همچنین با دریافت کمک از جناح راست و مرکز لشکر خود توانستند بهطور کامل ارتش طرف مقابل را غافلگیر کنند و شکست سختی به آنان وارد سازند. ارتش جلالالدین، سربازان گرجی را که از معرکه گریخته بودند، دنبال کردند و بیشتر آنان را ازجمله ایوانه را به قتل رساندند (مشکوتی، 1343، ص. 158؛ ابناثیر، بیتا، ج. 32/249). در این جنگ خونین، شالُوا به اسارت درآمد و چهارهزار سرباز از ارتش ارامنه و شانزدههزار سرباز از گرجیان کشته شدند. سپاه جلالالدین نیز ششهزار کشته داد (Boyle, 1968, p. 328).
پساز شکست نیروهای ائتلافی از جلالالدین، اتحاد نظامی میان نیروهای ارمنی و گرجی نیز از هم گسست. در این میان، سردار لیپاریت (Liparit) از فرماندهان ارمنی، بههمراه سپاه خود به صحنۀ نبرد رسید و در اواخر نبرد، روند جنگ به سود نیروهای ارمنی تغییر کرد؛ درنتیجه، سلطان جلالالدین با نیروهای خود از درۀ گارنی عقبنشینی و بهسمت تفلیس حرکت کرد (Մուրադյան, 1971, p. 59-61). شایان ذکر است، سلطان جلالالدین به اهداف خود دست یافته بود و حرکت بعدی او فتح تفلیس بود.
سرنوشت پیمان اتحاد بین گرجیان و ارامنه نتوانست موفقیتی برای آنان به ارمغان آورد. گرجیان حتی با مشاهدۀ لشکر جلالالدین و خونریزیهایی که درحال وقوع بود، عقبنشینی و میدان جنگ را ترک کردند. در حین نبرد، نیروهای جلالالدین با توجه به ناآشنایی به جغرافیای منطقه، در بلندیها و مناطق راهبردی مستقر شدند و توانستند از آرایش جنگی بهتری در مقایسه با نیروهای متحد ارمنی ـ گرجی برخوردار شوند. جلالالدین بهسادگی در درۀ گارنی جنگ را بهنفع خود به پایان رساند (Մարգարյան, 2016, p. 74). پیروزی جلالالدین در جنگ گارنی، دروازۀ ورود او به قفقاز و تفلیس بود. این پیروزی نقش مهمی در پیروزیهای او ایفا کرد (Մարգարյան, 2016, p. 72).
عوامل شکست نیروهای ارمنی و گرجی و پیامدهای نبرد
همانگونه که اشاره شد، برای مقابله با پیشروی سلطان جلالالدین، نیروهای ارمنی تحت رهبری خاندان زاکاریان و سپاه گرجیان با یکدیگر اتحادی نظامی تشکیل دادند. در آن زمان، ارمنستان تحت سلطۀ گرجستان و قدرت سیاسی غالب منطقه در دست خاندان زاکاریان بود. دو فرماندۀ برجستۀ این خاندان، زاکاره و ایوانه، بنابر توافق با فرماندهان گرجی، تصمیم به مقابلۀ مشترک با ارتش خوارزمشاهی گرفتند؛ بااینحال، این اتحاد بر اثر اختلافات درونی تضعیف شد و همین عامل نقش مهمی در سرنوشت نبرد ایفا کرد.
سلطان جلالالدین با آمادگی کامل و استفاده از راهبرد نظامی منسجمی، سپاه خود را به دو جناح تقسیم کرد، تیراندازان را در جناح راست و پیادهنظام را در جناح چپ مستقر ساخت و سوارهنظام را در بلندیها قرار داد. همچنین، او با جلب حمایت قبچاقها توانست نیروی خود را تقویت و حملۀ غافلگیرانهای ترتیب دهد که در نهایت به شکست اتحاد ارمنی ـ گرجی انجامید (Samushia, 2011, p. 71-72).
یکی دیگر از عوامل مهم شکست سپاه متحد، اختلافات و بیاعتمادی درونی بود. در منابع ارمنی آمده است که شایعاتی مبنیبر مجبور شدن ارامنه به تغییر مذهب خود درصورت پیروزی گرجیان، موجب کاهش روحیه و ایجاد بحران روانی در صفوف سپاه ارمنی شد و به تضعیف جدی اتحاد آنان انجامید (Մելքոնյան, 1998, p. 96).
در نتیجۀ ضعف تدابیر نظامی نیروهای متحد و در مقابل بهکارگیری تاکتیکهای برتر ازسوی سلطان جلالالدین، شکست سختی بر نیروهای متحد تحمیل شد؛ بهگونهای که حدود بیستهزار نفر از آنان کشته شدند و شهرهای دوین و تفلیس به دست سلطان افتاد. پساز این پیروزیها، جلالالدین دستور قتلعام ساکنان این مناطق را داد و بهسوی مقر ملکۀ گرجستان حرکت کرد (اقبال آشتیانی و عاقلی، ۱۳۸۰، ص. ۳۹۶). همچنین، یکچهارم ارتش گرجستان نابود شد و این کشور در برابر حملۀ قریبالوقع مغولها بهشدت آسیبپذیر شد. سلطان جلالالدین با تصرف دوین و تفلیس به حاکمیت و دوران اوج قدرت قرونوسطایی گرجستان پایان بخشید (lortkipanidze et al., 2022, v. 3, p. 24).
نبرد گارنی علاوهبر تثبیت موقتی قدرت سلطان جلالالدین در قفقاز، پیامدهای فراوان سیاسی، اجتماعی و نظامی برای منطقه به همراه داشت. کشتار گسترده، تخریب مراکز مذهبی و تبدیل کلیساها به مساجد، موجب نارضایتمندی و دشمنی اقوام بومی قفقاز به سلطان شد و در نهایت موقعیت او را در منطقه تضعیف کرد (مشکوتی، ۱۳۴۳، ص. ۱۷۵).
آمار مختلف از تعداد نیروهای دو طرف
به روایت وقایعنگاران گرجی، پادشاهی گرجستان در آن دوره، ظرفیت بسیج حدود یکصدهزار نیرو را داشت؛ اما به دلایل امنیتی بین شصت تا هفتادهزار نفر از این سربازان را بهعنوان نیروی ذخیره حفظ میکرد. جمتاغسرلی (Jamtaaghtsereli) مورخ گرجی، معتقد است که توان نظامی جلالالدین بهمراتب بیشتر از نیروهای روسادان بود؛ زیرا آنان ارتشی متشکل از یکصد و چهلهزار سرباز را برای نبرد آماده کرده بودند. الکساندر میکابریدزه (Alexander Mikaberidze)، مورخ و پژوهشگر معاصر گرجی نیز میگوید که جلالالدین فرماندۀ لشکری متشکل از دویستهزار نفر از ترکمنان بود (Mikaberidze, 2015, p. 19)؛ بنابراین، آمار مختلفی دربارۀ تعداد نیروهای متحد ارمنی ـ گرجی و جلالالدین در این جنگ ارائه شده است. ابناثیر نیروهای متحد ارمنی ـ گرجی را هفتادهزار و نسوی نیز آنان را شصتهزار تن (نسوی، 1384، ص. 88) اعلام کرده است. منابع ارمنی نیز این آمار را شصتهزار تن اعلام کردهاند (Օրբելյան, 1986, p. 399)؛ بااینحال، میان منابع، دربارۀ آمار نیروهای متحد ارمنی ـ گرجی اختلاف چشمگیری وجود ندارد؛ اختلاف اصلی دربارۀ تعداد سپاه جلالالدین است. مورخان گرجی رقم نیروهای جلالالدین را یکصد و چهلهزار نفر و وارطان آرولتسی دویستهزار نفر ذکر کردهاند. در برابر این ارقام اغراقآمیز، عطا ملک جوینی تعداد سپاه جلالالدین را بیستهزار نفر (جوینی، ۱۳۸۵، ج. ۲/۱۷۲) و خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی دههزار نفر گزارش کردهاند (فضلالله همدانی، 1389، ص. ۵۵). برای بررسی دقیقتر این اختلاف، مطالعۀ منابع دیگر نیز ضروری به نظر میرسد. هایراپت مارگاریان، در مقالهای دربارۀ نبرد گارنی (2016)، با استناد به عبداللطیف البغدادی[9] (وفات ۱۲۳۱م/۶۲۹ق)، پزشک و مورخ عرب، مینویسد که شمار سپاه جلالالدین به یکصدهزار نفر نمیرسیده و حدود شصتهزار نفر بوده است. با توجه به گزارش نسوی مبنیبر اعزام بخشی از سربازان جلالالدین به ولایات دیگر پیشاز نبرد گارنی، رقم شصتهزار نفر عقلانیتر به نظر میرسد (Cahen, 1971, P. 159). به این ترتیب، به نظر میرسد هر دو طرف، ارقام نیروهای طرف مقابل را بیشتر از واقع گزارش کردهاند؛ اما شاید شمار نیروهای دو طرف تفاوت چندانی نداشته یا اختلاف آنان اندک بوده باشد.
اقدامات جلالالدین و عوامل سقوط گارنی
گیراگوس گنجهای دربارۀ جنگ درۀ گارنی و حوادثی که بعداز جنگ توسط جلالالدین اتفاق افتاد، بیان میکند که پساز پایان جنگ، جلالالدین با نگاه به انبوهی از اجساد مُردگان و اسبهای آنان که روی هم انباشته بودند، گفت: «این کار انسان نیست، بلکه خواست خداوند است؛ چون فقط اوست، [خداوند] قادر توانا» (Գանձակեցի, 1982, p. 164). در گذشته، بیشتر رهبران، پیروزی یا شکست در جنگها را به خواست و مشیت الهی نسبت میدادند. مورخان آن دوره نیز دخالت ارادۀ الهی را برای هر دو طرف درگیر در جنگ مطرح میکردند.
مؤلف کتاب تاریخ آل سلجوق در آناطولی دربارۀ اقدامات جلالالدین پساز پیروزی در جنگ با گرجیان مینویسد: «بعد از آن لشکر برگرفت بولایت گرجستان درآمد. اوانى که سلطان گرجستان بود، لشکر خود برگرفت برابر آمذ. شکست بر گرجیان افتاد. سلطان فرموذ که بر کافران هیچ محابا مکنید. قتلى کردند که در هیچ روزگار چنان قتلى نشده بوذ. به اوانى، نقیبان خبر دادند که شصت هزار مرد کشته شد. در مسلمانى چنان فتح میسّر نشده بوذ» (تاریخ آل سلجوق در آناطولی، 1377، ص. 75).
مورخان آن عصر، اشاره دارند که سلطان جلالالدین و سپاهیان متمردش درختان و تاکستانهای پرثمر بیشماری را از بین برده و محصولات را به آتش کشانده بودند. علاوهبر این، باقیماندۀ سربازان مزدور وی در این زمان در بخشهای مختلفی از آسیای صغیر به راهزنی ادامه دادند. پساز وفات شاه گئورگی ششم لشا (1223م) و ایوان زاکاریان (1227م)، قفقازِ مسیحینشین بهشدت ضعیف شد. پساز آن و بههنگام ضرورت، دیگر نتوانست جبهۀ مقاومت یکپارچهای علیه مهاجمان تشکیل دهد (بدروسیان، 1395، ص. 33).
جلالالدین بعداز به آوار کشیدن آن مناطق، رهسپار تِبقیس[10] شد و آنجا را تسخیر کرد و همهجا را به خاکوخون کشید. تنها راه در امان ماندن از خشم جلالالدین، اختیار کردن دین اسلام و گذشتن از مسیحیت بود. خیلیها از ترس جان، مسلمان شدند و بعضی دیگر نیز کشته شدن را برگزیدند. جلالالدین دستور داد که همۀ مردان باید ختنه شوند و صلیب کلیساها را پایین آوردند، همه را ویران کردند. این کار را نهتنها با شهر تِبقیس، بلکه با شهرهای دیگری همچون گنجه، نخجوان و دوین نیز کردند و همهجا را با خشونت هرچهتمامتر سوزاندند (Գանձակեցի, 1982, p. 164). در آن ایام یکی از امرای جلالالدین به نام اورقان بهغیر از مسیحیان گنجه، ایرانیان را نیز آزار و اذیت میکرد. یکی از ملحدان شهر در فرصتی مناسب او را به قتل رساند. در آن دوران، قبیلهای از همین ملحدان در گنجه بودند که اصلونسب آنان از شهر «تون» و «تونجاه»[11] بود و کسانی را که به آنان خراج نمیدادند، به کمک پیروان خود به قتل میرساندند[12] که همین کار را با اورقان کردند و به تفسیر گیراگوس شر شیاطین توسط خود اشرار از میان برداشته شد (Գանձակեցի, 1982, p. 163).
دربارۀ زمینههای سقوط گارنی و دلایل شکست نیروهای ائتلاف ارمنی ـ گرجی گزارشهای متفاوتی وجود دارد. با توجه به گزارش مورخان ارمنی دو دلیل عمده را میتوان ذکر کرد: نخست اینکه جلالالدین اعلام کرده بود که این جنگ در برابر کافران و بیایمانان درمیگیرد؛ بنابراین، امیرانِ مسلمان محلی و همچنین ترکمنهای قفقاز به یاری سپاه جلالالدین شتافتند (Մարգարյան, 2016, p. 74) و دوم خیانت ایوانه در جنگ بود. در زمان حملۀ جلالالدین نیروهای متحد ارمنی ـ گرجی به دو قسمت تقسیم شدند: یک قسمت به فرماندهی شالُوا و دیگری خود ایوانه. مورخان روایت میکنند که ایوانه بهدلیل خصومتی که با شالُوا داشت، فرمان عقبنشینی داد. عمل ایوانه غضب خداوند را برانگیخت و باعث شد جلالالدین در جنگ به پیروزی برسد (Արևելցի, 2001, p. 191).
مقایسۀ روایتهای مورخان ایرانی- اسلامی با ارمنی دربارۀ نبرد گارنی و عاقبت سلطان جلالالدین
سلطان جلالالدین پساز این همه کشتار و خشونت بهطرف قلمرو روم، شهر اخلاط، حرکت کرد. این شهر زیر سلطۀ سلطان اشرف بود. جلالالدین هشت ماه آنجا را محاصره کرد و مانع از رسیدن خواربار به شهر شد. جلالالدین سرانجام سلطان اشرف را شکست داد و اخلاط را به تصرف درآورد (ابنخلدون، 1363، ج. 4/767ـ770) و با تامتاین (Tamtain)، همسر اشرف که دختر ایوان فرماندار ناحیۀ ارمنستان بود، ازدواج کرد. سلطان جلالالدین همچنین، تمام نواحی مناطق رومی زیر نفوذ سلطان علاءالدین کیقباد را غارت و ویران کرد (Գանձակեցի, 1982, p. 166)، پساز این رویدادها، سلطان اشرف و برادرش کمال که بر مصر حکومت میراند و علاءالدین، بر ضد جلالالدین متحد شدند (ابناثیر، بیتا، ج. 33/127-128؛ مشکوتی، 1343، ص. 167). همچنین، سپاهی از ارامنه کیلیکیه و فرانکهای سواحل نیز به حمایت از آنان برای جنگ علیه جلالالدین به آنان پیوستند. جنگ سختی بین دو طرف درگرفت. نیروهای ارمنی در این جنگ از خود رشادتهای فراوانی به خرج دادند تا در نهایت توانستد جلالالدین را شکست سختی دهند و باعث تارومار شدن لشکراو شوند. بعداز جنگ، نیروهای عرب تحتامر علاءالدین، ارامنۀ مسیحی را ستایش و امتنان کردند و علاءالدین دستور داد تا ناقوس کلیساها به صدا درآید و به آنان هدایایی اعطا شود (Գանձակեցի, 1982, p. 167).
سلطان جلالالدین بعداز شکست به دشت حاصلخیز مغان رفت و در آنجا در پی تدارک سپاه برآمد. سپس نیروهای تاتار [مغول] که پیشاز این باعث فرار او شده بودند، دوباره بر او حمله کردند و باعث فرار او به شهر «آمید»[13] یا «آمِد» شدند و در نهایت هم در آنجا او را کشتند. گیراگوس گنجهای و وارطان آرولتسی روایت مشابهی از کشته شدن جلالالدین ارائه میدهند (Արևելցի, 2001, p. 192; Գանձակեցի, 1982, p. 168). مسئلۀ مهمی که در این روایت حائز اهمیت است، کشته شدن جلالالدین و سرنوشت اوست. دربارۀ کشته شدن جلالالدین دو روایت مختلف ازسوی مورخان اسلامی نقل شده است که یکی از این روایات با گزارش مورخان ارمنی مشابهت دارد. برخی از مورخان اسلامی بر این باورند که جلالالدین بهدست کردها کشته شد. از بررسی منابع اولیه استنباط میشود که سرچشمۀ روایت کشته شدن جلالالدین بهدست «کردها» بوده است. نخستین منبعی که این خبر را نقل کرده است، کتاب سیرتِ جلالالدین منِکبرنى نوشتۀ شهابالدین نسوی خَرَندزی است. نسوی، منشی سلطان جلالالدین خوارزمشاه و رئیس دیوان رسائل او بوده که پساز رویدادهای سال626ق در مناطق و نزد حکام مختلف روزگار گذرانده است. وی برای مدتی در دربار ملک مظفر ایوبی در میافارقین اقامت کرده و کتاب نفثة المصدور را در سال632ق و بخشی از سیرت جلالالدین منکبرنی را در آنجا نگاشته است (شرفی، 1393، ج. 1/508؛ فرخی، 1396، ص. 57-74). مطالب کتاب سیرت جلالالدین منکبرنی با ذکر احوال «تاتار» یا مغولها آغاز و با بیان روایت کشته شدن جلالالدین به پایان میرسد. نسوی، بهتصریح خود وی، پساز آخرین حملۀ مغولها به اردوی سلطان جلالالدین در میافارقین و فرار سلطان، از او جدا شده و برای مدتی از او بیاطلاع بوده است؛ چنانکه در این باره تصریح میکند که دستکم دو ماه از شهر «آمِد» حق خروج نداشته و چندی هم در آذربایجان سرگردان بوده است. نسوی پساز خروج از «آمِد»، سرانجام به میافارقین بازگشته است. وی در اینجا عنوان میکند که به یقین رسیده است که خبر زنده بودن سلطان دروغ بوده است و مینویسد: «حقیقت شد که [سلطان جلالالدین] هلاک شده است» (نسوی، 1384، ص. 278). نسوی دربارۀ چگونگی قتل جلالالدین نقل میکند؛ چون جلالالدین به معابر کوههای اطراف میافاراقین رسید، جَنگیان کُرد به او دست یافتند و چون او را شناختند که سلطان خوارزمشاه است، یکی از آنان به انتقام کشته شدن برادرش بهدست جلالالدین، او را در آنجا به قتل رساند (اقبال آشتیانی و عاقلی، 1380، ص. 139).
در مقابل روایت اول، کسانیاند که عامل اصلی کشته شدن جلالالدین را مغولان میدانند. نخستین کسی که خبر از کشته شدن جلالالدین را در درگیری با مغولان داده، زکریای قزوینی است. قزوینی مینویسد: در سال ۷۲۶ق سلطان پساز درگیری به «آمِد» گریخت. مغولان او را تعقیب و در نزدیکی باروی شهر او را احاطه کردند، «وَ فی تلکَ الواقعة قُتِلَ جلالُالدینِ خوارزمشاه...» (قزوینی، 1386، ص. 492). ابنخلدون (732-808ق) نیز این روایت را پذیرفته است. وی اثر تاریخی خود را بهصورت پیشنویس در سال 799ق در جایی دورتر از محل حوادث به پایان رسانده است (رحیملو، 1369، ج. 3/452-453). مسئلۀ تأملبرانگیز این است که ابنخلدون روایتهای خود را دربارۀ رویدادهای سلسلۀ خوارزمشاهیان و بهویژه جلالالدین و حملۀ مغول از ابناثیر، شهابالدین نسوی و نیز شهابالدین ابنفضلالله عمری (وفات 741ق) گرفته است. از روایات چنین حاصل میشود که ابنخلدون درخصوص سرانجام جلالالدین از مورخان اخیر سخنی اقتباس و نقل نکرده است. روایتهای ابناثیر و نسوی پیشتر بررسی شد و تفاوت آنها با روایت اخیر روشن است؛ اما روایت عمری دربارۀ جلالالدین نیز که در سالک البصار فى ممالک الامصار ذکر شده، همان مضمون روایت نسوی و کشته شدن جلالالدین بهدست کردهاست. پس چگونه ابنخلدون به این نتیجه رسیده است که جلالالدین بهدست مغولها کشته شده است. از مراجعه به منابع تاریخی در دسترس او نمیتوان سرچشمۀ روایی او را به دست آورد (فرخی، 1396، ص. 25)؛ البته گفتنی است که ابنخلدون از منابع مختلف استفاده میکرده است؛ اما در نام بردن این منابع، دوپهلو عمل میکرده است؛ برای مثال، او هیچ نامی از ابناثیر به میان نیاورده و کوچکترین اشارهای هم به او نکرده است؛ اما در عین حال در کتاب العبر خود، نقلقولهایی از کتاب الکامل ابناثیر ذکر کرده و به مضامین و مفاهیم او پرداخته است که نشان از مطالعۀ کامل این کتاب توسط ابنخلدون میدهد (رحیملو، 1369، ج. 3/444).
بهطور کلی ابنخلدون از منابع مختلف در پژوهشهای خود استفاده میکرده است. ازسویدیگر، مورخان ارمنی همچون، وارطان آرولتسی که در قرن سیزدهم میلادی زندگی میکردهاند، ازلحاظ زمانی و جغرافیایی به حوادث مربوط به جلالالدین نزدیک بودهاند؛ بنابراین، احتمال میرود که ابنخلدون با نوشتههای آنان آشنا بوده و مطالبی را از آنها اقتباس کرده باشد؛ در نتیجه، روایت مورخان ارمنی و مورخان اسلامی ازجمله زکریای قزوینی و ابنخلدون که کشته شدن جلالالدین را بهدست مغولان نسبت دادهاند، مشابهتهایی دارند. این همپوشانی بین روایتها نشاندهندۀ اهمیت منابع مختلف و تأثیر متقابل آنها در تاریخنگاری است.
درزمینۀ مشابهتها یا اقتباس مورخان اسلامی و ایرانی از گزارشهای مورخان ارمنی باید اشاره کرد که در قرون اولیۀ اسلامی نیز این موضوع رواج داشت. سید اصغر محمودآبادی در کتاب امپراتوری ساسانیان در گزارشهای تاریخی اسلامی و غربی اشاره میکند که برای ثبت حوادث قرون اول و دوم هجری، بلاذری در کتاب فتوح البلدان از گزارش مورخان ارمنی همچون سبئوس (Sebeus) بهرههایی برده است (محمودآبادی، 1384، ص. 160)؛ بنابراین، از اسناد و نوشتههای مورخان ارمنی میتوان بهعنوان منبع پژوهشی در بازشناسی برخی از مطالب و اخبار مربوط به ایران استفاده کرد.
نتیجهگیری
هدف غایی هر پژوهش نیل به حقایق نو است و این جستار نیز از این قاعده مستثنا نیست. در بررسی کارنامۀ پیروزیهای جلالالدین خوارزمشاه، روایات گوناگونی در منابع ایرانی و عربی به ثبت رسیده است؛ بااینحال، جای خالی پژوهشی تخصصی بر مبنای منابع ارمنی که همعصر با این رویدادها بودهاند، محسوس است. ازجمله دستاوردهای برجستۀ این پژوهش میتوان به مستندسازی دقیق نبرد گارنی از منظر منابع ارمنی اشاره کرد. نبردی سرنوشتساز که پیشاز فتح تفلیس توسط جلالالدین به وقوع پیوست و در منابع ایرانی کمتر به آن توجه شده است.
جلالالدین، واپسین فرمانروای خوارزمشاهی پیشاز یورش مغول، جایگاهی ویژه در تاریخ ایرانزمین دارد؛ ازاینرو، پژوهشهای تاریخی دربارۀ شخصیت و اقدامات او نیازمند بررسی همهجانبه از منظر تمامی دیدگاهها و منابع موجود است تا جایگاه و منزلت واقعیاش در تاریخ بهدرستی تبیین شود.
واکاوی منابع ارمنی در این پژوهش دو نکتۀ حائز اهمیت را روشن میسازد:
نخست آنکه، جلالالدین پساز تثبیت قدرت میبایست دفع خطر مغولان را که سودای تسخیر ایران و منطقه را در سر داشتند، در صدر اولویتهای خود قرار میداد. تهدید نواحی شمال غربی ایران، همچون ارمنستان و گرجستان، در مقایسه با یورش ویرانگر مغولان اهمیت کمتری داشت و نمیبایست تمرکز اصلی او را به خود معطوف میساخت. دوم آنکه، شکست نیروهای متحد ارمنی ـ گرجی معلول دو عامل اساسی بود: نخست، نبوغ نظامی سلطان جلالالدین در اتخاذ تاکتیکهای جنگی کارآمد بود و دوم، خیانت نیروهای گرجی به ارامنه که نقش تعیینکنندهای در این شکست داشت؛ بااینحال، نباید از نظر دور داشت که استیلای سلطان جلالالدین بر این مناطق و کشتار مردم زمینهساز استبداد و در نهایت، سقوط حکومت او شد.
در پایان، شایان ذکر است که بهرهگیری از منابع ارمنی بهویژه در مواقعی که اختلافنظرهایی در منابع ایرانی ـ اسلامی به چشم میخورد (مانند نحوۀ درگذشت جلالالدین)، میتواند بسیار راهگشا باشد. این منابع، ظرفیت آن را دارند تا در بازشناسی بسیاری از وقایع تاریخی دربارۀ ایران استفاده شوند و زوایای پنهان تاریخ را آشکار سازند.
[1]. Garni: منطقهای در نزدیکی ایروان پایتخت ارمنستان. در آن دوران گارنی از توابع شهر دوین محسوب میشد.
[2] Hairapet Margaryan (Հայրապետ Մարգարյան)
[3]. Sunik: از استانهای جنوبی کشور ارمنستان فعلی که با نام زنگنه زور نیز شناخته میشود.
[4] . زاکاریانها از امرا و خانوادههای بزرگ ارمنی. در دورانهایی که ارمنستان استقلال خود را از دست میداد، خانوادههای بزرگ که ناخارا (به معنی وزیر) نامیده میشدند، ادارۀ کشور را بر عهده داشتند.
[5] . مسیحیت در بین ارامنه توسط دو تن از حواریون (رسولان) حضرت عیسی(ع) بنیانگذاری شده است، به همین دلیل، کلیسای ارمنی با نام «کلیسای مرسلی» شناخته میشود. این کلیسا ملی و خاص ارامنه است و فقط ارامنه میتوانند عضو آن شوند (در آوانسیان، 1388، ص. 8).
[6] . کلیسای خودمختار ارتدکس شرقی گرجی که یکی از حواریون حضرت عیسی(ع) به نام اندریاس آن را پایهگذاری کرده و بیشتر مردم گرجی پیرو آن کلیسا هستند (Georgian Orthodox Church, 2015).
[7]. Lori: از ولایتهای شمالی ارمنستان که هممرز با گرجستان است.
[8]. Khachnen: از ولایتهای قفقاز واقع در قرهباغ امروزی.
[9]. عبدالطیف البغدادی (Abd al-Latif al-Baghdadi) یکی از پزشکان و دانشمندان برجستۀ سدۀ ششم و هفتم هجری (درگذشته ۱۲۳۱م/۶۲۹ ق) بود که به علوم مختلفی چون پزشکی، فلسفه، تاریخ و جغرافیا تسلط داشت. نام کامل او ابوالحسن عبداللطیف بن یوسف بغدادی است. وی از شاخصترین متفکران جهان اسلام در دوران ایوبیان و از معاصران صلاحالدین ایوبی به شمار میرود. او سفرهای بسیاری به مراکز علمی جهان اسلام انجام داد و مدتی نیز در قاهره تدریس کرد. همین سفرها سبب شد مشاهدات ارزندهای دربارۀ اوضاع اجتماعی، فرهنگی، پزشکی و جغرافیایی مناطق مختلف از خود به جای بگذارد. مشهورترین اثر عبداللطیف البغدادی کتاب الإعتبار است که آمیزهای از سفرنامه، خاطرات، شرح حوادث و مشاهدات اجتماعی و علمی اوست. این کتاب از مهمترین منابع دربارۀ مصر در قرون وسطی و نیز وقایع و تحولات جهان اسلام در قرن هفتم هجری است. در مطالعات جدید مانند مقالۀ مارگاریان (2016)، به مشاهدات و اطلاعات عبداللطیف البغدادی دربارۀ اوضاع قفقاز و شمار نیروهای جلالالدین یا وضعیت نظامی آن دوره اشاره میشود. عبدالطیف البغدادی در خلال سفرهای خود به مناطق مختلف جهان اسلام و سرزمینهای قفقاز، زمانی نیز به تفلیس (پایتخت گرجستان امروزی) سفر کرد. اطلاعات جزئی سفر او به تفلیس در منابع قدیمی، مختصر بیان شده؛ اما همین مشاهدات، برای پژوهشگران قرون وسطی اهمیت فراوانی دارد. مارگاریان اشاره میکند: عبدالطیف اقامتی ششساله در تفلیس نزد پزشکی داشته است و اطلاعاتی را دربارۀ نیروهای جلالالدین از او به دست آورده است (Մարգարյան, 2016, p. 72؛ بادکوبه، 1396، ص. 1-30؛ Cahen, 1964, p. 119-123).
[10]. تِبقیس: از زمان فتوحات مسلمانان، امارت تبقیس یا تفلیس تأسیس شد.
[11]. تون و تونجاه: طبق پاورقی گیراگوس، نام دو شهر در شمال ایران است.
[12]. گروهی بودند از پیروان ملحدان گنجه که در ازای کشتن سلاطین پول دریافت میکردند و اگر خودشان در حین عملیات کشته میشدند، پول به خانوادۀ آنان داده میشد؛ مانند عملیاتهای انتحاری.
[13]. Amid: یکی از مراکز اصلی بینالنهرین که به ترکی دیاربکر نامیده میشود.