Assessing of Fotouh al-Baldan with an Emphasis on Belazari’s Financial Resources

Document Type : Research Paper

Authors

1 Department of Islamic Studies, Faculty of Theology and Education, Ahl al-Bayt, University of Isfahan, Isfahan, Iran.

2 Department of History, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Isfahan, Iran.

Abstract

Abstract
Fotouh al-Baldan Book is the only historical source which pays full attention to the historical-financial and jurisprudential narrations and issues of conquered lands in addition to mentioning the conquests of different regions and therefore it can be called a ‘historical and jurisprudential historiography’. Although Belazari, like many of his contemporaries and historians, has reported financial narrations in the documentary and oral manner (said, told me, told us, etc.) and has not mentioned the written reference, it can be said with certainty that he quoted all the financial narrations of this book from written financial references of historians, narrators, and jurists except for some cases that Belazari referred to local reports. These narrations, which amount to 151 cases, have been quoted from 13 historical and jurisprudential financial references, some of which are now available such as the books of Al-Kharaj Abu Yusuf, Yahya bin Adam, and Al-Amwal of Qasim bin Salam and many are missing. On the one hand, most of the financial sources cited by Belazari in Fotouh al-Baldan are also considered in terms of documentation and credibility of the narrators and their elders. 
 
Introduction
One of the features of contemporary historiography is the emergence of a new style called ‘the financial historiography’. Financial historiography investigates some of the human actions taken towards earning his/her livelihood. Applying the concept of financial historiography as an independent department or discipline (field) may not be so common in historical studies, but the writings of great thinkers such as Voltaire, Vico, Montesquieu, Adam Ferguson, Adam Smith, and John Miller show that they had achievements with this approach from the Enlightenment Era (18th century) onwards. Although they considered the concept of ‘economic historiography’ for the first time, it seems that Muslims paid attention to the ‘financial historiography’ issue in the specific style and context of that time, that is, centuries earlier than western writers of financial affairs. For example, Abu Yusuf (182 AH) in his book Al-Kharaj states certain viewpoints on the financial issues of the government and proposes certain criteria that precede the proposed principles of Adam ‌smith (1776 AD) that were proposed 1000 years later as the four criteria of taxation (i.e. justice, certainty, ease of collection, and economic efficiency). 
Muslim authors compiled many jurisprudential-hadith and historical monographs with financial topics under titles such as properties, ransom, trade, khums (1/5 of properties), weights, quantities and rates, and the like from the half of the second century AH. Of course, written financial works were not limited to monographs, and it can also be found in general histories, local histories, geographical sources, and conquests. In addition to mentioning the conquests, Belazari has paid significant attention to financial issues and has benefited from monographs and other financial resources of the second and third centuries in Fotouh al-Baldan.
 
Material and Methods
This research intends to validate the Fotouh al-Baldan references by using the library method with a historical-analytical approach relying on two criteria of written references continuity with oral narration and the documentary criteria and reliability of financial resources cited by Belazari.
 
Discussion of Results and Conclusions
In citing the early references, quoting his elders, despite adhering to the common tradition of historians and narrators of the first to sixth centuries, namely using the ‘attribution and oral narration’ method, Belazari had access to many ‘written references’ of these narrations, so it can be seen that although he has utilized the words like said, told me, about… and told us from the historians and jurists such as Waghedi, Madaeni, Abu Yusuf, and Qasim bin Salam, etc., in compiling Fotouh al-Baldan (conquests of lands), he has not mentioned any names of his cited financial sources. However, concerning the continuity between written references and oral narrations in the first centuries, he mentioned reasons such as the invalidity of the mere narration of Sheikh Hadith without having a written document for his narrations, the mere invalidity of Wejade and referring to the book without listening to the narrator sheikh (elder) and the author of the book, the Arab historical memory being a myth, and the unique place and value of writing in Qur'an, etc. It can be said that all the financial sources cited by Belazari in Fotouh al-Baldan are written, and this indicates the validity of the financial resources (especially the missing ones) cited by Belazari and, consequently, the historical validity of the Fotouh al-Baldan book. In Fotouh al-Baldan, with the exception of a few narrators and authors elders whose authenticity are in doubt, Belazari cites a total of 13 financial resources in mentioning the financial narrations (151 narrations) out of a total of 8 historians and jurist authors in which most of the resources are authentic and valid in terms of documentation and credibility of its narrators, elders, and authors. This also indicates the historical authenticity and credibility of the Fotouh al-Baladan book.

Keywords


مقدمه

ظهور سبک جدیدی موسوم به «تاریخ‌نگاری مالی»، یکی از ویژگی‌های تاریخ‌نگاری دوران معاصر است. تاریخ‌نگاری مالی، بخشی از کنش‌های انسانی را مطالعه می‌کند که در راستای تأمین معیشت او صورت گرفته است (رضوی، 1388: 94). شاید به‌کارگیری مفهوم تاریخ‌نگاری مالی در حکم رشته یا گرایشی مستقل در مطالعه‌های تاریخی چندان متداول نباشد؛ اما مکتوبات اندیشمندان بزرگی مانند ولتر (Voltaire)، ویکو (Vico)، منتسکیو (Montesquieu)، آدام فرگوسن (Adam Ferguson)، آدام اسمیت (Adam Smith) و جان میلر(John Miller) نشان می‌دهد آنها پس از عصر روشنگری (قرن18م)، دستاوردهایی با این رویکرد داشته‌اند. آنها برای نخستین‌بار به مفهوم «تاریخ‌نگاری اقتصادی» توجه کردند؛ ولی به نظر می‌رسد مسلمانان در سبک و سیاق خاص آن روزگار، قرن‌ها زودتر از مالیه‌نگاران غرب، به بحث «تاریخ‌نگاری مالی» توجه کرده‌اند؛ برای مثال ابویوسف (182ق/798م) درکتاب الخراج، دیدگاه‌های خاصی دربارﮤ مسائل مالی دولت مطرح کرده و ضوابط معینی را پیشنهاد داده است که از اصول پیشنهادی هزار سال بعدِ آدام ‌اسمیت (1776م) با نام چهار معیار مالیات‌ستانی، یعنی عدالت و قطعیت وآسانی وصول و کارآیی اقتصادی، جلوتر است (صدیقی، 1374: 347).

 نویسندگان مسلمان از نیمه قرن دوم قمری، تک‌نگاری‌های فقهی‌حدیثی و تاریخی بسیاری با موضوعات مالی تألیف کردند. این آثار نام‌هایی همچون اموال، جزیه، تجارت، خمس، اوزان ، مقادیر، اسعار (نرخ‌ها) و مانند آن داشت. البته آثار مکتوب مالی به تک‌نگاری‌ها منحصر نبود و در تاریخ‌های عمومی، تاریخ‌های محلی، منابع جغرافیایی و فتوح نیز به این مباحث دست می‌یابیم؛ برای مثال در تاریخ یعقوبی، تاریخ قم و مروج‌الذهب و التنبیه و الاشراف، علاوه‌بر ذکر مسائل مختلف تاریخی، بحث دینار و درهم و مراحل تحول آنها، بحث بازار و انواع آن در جاهلیت و اسلام، بحث خراج و مسائل مرتبط با آن و بحث اقطاع را مشاهده می‌کنیم.1

بلاذری نیز در فتوح‌البلدان، در کنار ذکر فتوحات، به‌صورت چشمگیری به موضوعات مالی توجه کرده و از تک‌نگاری‌ها و دیگر منابع مالی سده دوم و سوم قمری سود جسته است. فتوح‌البلدان، نخستین اثر موجود در نوع خود است که خبرها و روایت‌های فتوح را براساس سرزمین‌ها و نواحی و شهرها تا دورﮤ المعتزبالله (حک، 251تا255ق) تنظیم کرده است (یاقوت حموی، 1414: 2/386و398). برحسب شمارش نگارنده، مجموع روایت‌های این کتاب بالغ بر هزار و 115 نمونه است. ترتیب موضوعی این روایت‌ها گویا از مکتب جغرافیانگاری بلخ و تقدم مکه و مدینه و حجاز بر دیگر سرزمین‌ها الگو گرفته است. این موضوعات عبارت‌اند از: فتوح و مغازی پیامبر(ص) در شبه‌جزیرة عربستان، اخبار رده، یمن، بحرین، شام، جزیره، ارمینیه، مصر، مغرب، اندلس، جزایر دریای مدیترانه، نوبه، جنوب و شمال عراق، سرزمین اهواز، سرزمین‌ جبال، فارس، کرمان، جرجان و طبرستان، سیستان و کابل، خراسان و ماوراءالنهر و سِند؛ سیاست دولت اسلامی دربارﮤ نصارای بنی‌تغلب در اراضی شمالی فرات؛ نقل دیوان فارسی و رومی به عربی در زمان عبدالملک.

بلاذری به ذکر فتوح و وقایع سیاسیِ در ارتباط با فتوح اکتفا نکرده و دربارﮤ مسائل بسیاری در زﻣﻴﻨﮥ حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اداری بحث کرده است. او از یک سو، اطلاعات جامعی دربارﮤ درآمدهای حکومت به‌ویژه بحث خراج (بلاذری، 1367: 95، 97، 220، 385،...)، عُشر (بلاذری، 1367: 84، 85، 86، 103، 110،...)، جزیه (بلاذری، 1367: 84، 105، 116، 117،...)، زکات (بلاذری، 1367: 86، 7، 103، 104، 108،...)، خمس (بلاذری، 1367: 20، 70، 103، 104، 379،...) و غنائم (بلاذری، ‌1367: 35، 36، 40، 70، 314، 315، 380،...) ارائه می‌دهد؛ همچنین دربارﮤ مالکیت ارضی و سیستم زراعی قرون نخستین اسلام، ازجمله مسائل مربوط به اقطاع املاک (بلاذری، 1367: 18، 19، 20، 32، 52، 107،...) و خالصه‌های دولتی (بلاذری، 1367: 27، 28، 30، 31، 44، 45،...) و بسیاری موضوعات مشابه دیگر مطالب سودمندی دارد؛ از سوی دیگر، فصل‌های مجزایی را به احکام زمین‌های خراجی (بلاذری، 1367: 624تا626) و هزینه‌های دولت، به‌ویژه در زﻣﻴﻨﮥ عطایا (بلاذری، 1367:­ 626تا643) و نیز اخبار سکه‌ها و نقود و مسائل پولی (بلاذری، 1367: 648تا655) تخصیص داده است.

آنچه در این پژوهش مطالعه و سنجیده شده است، عبارت است از اینکه آیا بلاذری در استناد به منابع پیش از خود، باوجود پایبندی به سنت رایج نویسندگان، یعنی به کار گرفتن شیوﮤ «اِسنادی و شفاهی»، به «منابع مکتوبِ» این روایت‌ها نیز دسترسی داشته است؛ منابع روایت‌های مالی فتوح‌البلدان از نظر وثاقت و اعتبار سند، در چه پایه‌ای قرار دارند؛2 کتاب فتوح‌البلدان در میان دیگر کتاب‌ها چه جایگاه تاریخی دارد.

 

ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش

دربارﮤ کتاب فتوح‌البلدان، تاکنون پژوهش‌های سودمندی انجام گرفته است. آئینه‌وند در کتاب علم تاریخ در گسترﮤ تمدن اسلامی، ضمن بررسی مکتب‌های تاریخ‌نگاری در مباحث مربوط به مکتب تاریخ‌نگاری ایران، بلاذری و اثر او را معرفی کرده است. عزیزی نیز در کتاب نقد و بررسی منابع تاریخی فتوح، ضمن بررسی منابع فتوح اسلامی، به فتوح‌البلدان و مشایخ و برخی منابع مالی این کتاب همچون الخراج ابی‌یوسف و یحیی‌بن‌آدم اشاره کرده است. هـ.آ.ر.گیب و دیگران نیز درکتاب تاریخ‌نگاری در اسلام، فتوح‌البلدان را یکی از منابع جغرافی‌نگاری دانسته و ویژگی‌های آن را بیان کرده‌اند. ناجی نیز در کتاب تاریخ و تاریخنگاری به مبادی دربارﮤ فتوح‌البلدان بسنده کرده است. روزنتال در کتاب تاریخ تاریخ‌نگاری در اسلام از فتوح‌البلدان در حکم یکی از منابع جغرافیایی نام برده است. رایان لینچ (Ryan Lynch) درکتابArab Conquests and Early Islamic Historiography: The Futuh al-Buldan of al-Baladhuri Early and Medieval Islamic World بر بلاذری و منابع گزارش‌های او متمرکز شده است.

در میان مقاله‌های به‌نگارش‌درآمده نیز صلاح‌الدین‌المنجد در مقاله‌ای با نام «کتاب فتوح‌البلدان»، احمد الشرباصی در «بلاذری صاحب کتاب فتوح‌البلدان»، راضیه مازندرانی در مقاﻟﮥ «معرفی و بررسی کتاب فتوح‌البلدان»، رحیم شبانه در «فتوح‌البلدان فرهنگ‌نامه جغرافیای تاریخی»، سیدرضوان علی در مقاﻟﮥ «فتوح‌البلدان للبلاذری» و شاکر مجید کاظم در «کتاب فتوح‌البلدان للبلاذری مصدرا عن تاریخ البصره» این اثر را بررسی کرده‌اند. این مقاله‌ها به جز بررسی منابع مالی، هرکدام از چشم‌اندازی فتوح‌البلدان را معرفی کرده‌اند. امامی‌جو نیز در مقاله‌ای با نام «بررسی محوریت مادی‌گرایی در نبردهای سه خلیفه نخستین با تکیه‌بر منقولات بلاذری»، با تأکید بر دو منبع فتوح‌البلدان و انساب‌الأشراف، انگیزه و هدف‌های خلفای سه‌گانه را از جنگ‌ها و فتوحات بررسی و تحلیل کرده است. ناظمیان‌فرد نیز در مقاﻟﮥ «فتوح‌البلدان منبعی مستند در باب چگونگی فتح شهرها و کشورها» در معرفی این اثر، در حکم یکی از منابع فتوح کوشیده است.

چنانکه پیداست در این آثار، در باب اعتبارسنجی فتوح‌البلدان با ﺗﺄکید بر منابع مالیه‌نگاریِ بلاذری، گفت‌وگوی جدی و جامعی دیده نمی‌شود. مطاﻟﻌﮥ تاریخی در باب مکتوب‌بودن یا نبودن مجموعه‌های تاریخی قرن سوم قمری، ازجمله فتوح‌البلدان، نخستین گام در این مسیر است.

 

1. پیوستگی منابع مکتوب با روایت‌های شفاهی در فتوح‌البلدان

بلاذری مانند بیشترِ نویسندگان معاصرش، از منابع مالی مکتوب خود نامی نمی‌برد و تنها با الفاظی همچون: قَالَ، حَدّثنی، عَنْ فُلَان و حَدَّثَنَا فُلَان روایت می‌کند؛ بنابراین ممکن است گمان شود از این روایان، هیچ منبع مکتوبی در اختیار بلاذری نبوده است و هیچ‌کدام از مشایخ روایی او، نویسنده نبوده‌اند و بلاذری گزارش‌های تاریخی خود را تنها از زبان مشایخ شنیده است. در این صورت طبیعی به نظر می‌رسد چنین منابعی با آن سطح گسترده و در فاصله زمانی بسیار دور و با آن همه جزئیات، از اعتبار و استواری کافی برخوردار باشد.

ابن‌خلدون نیز گویا با تأثیرگرفتن از همین گمان می‌گوید: «عرب به دلیل پیشینه بدویت و سادگی زندگانی اجتماعی‌اش آموزه‌های شرع را به ذهن می‌سپرد و حتی در دورﮤ تابعین، یعنی تا نیمه سده دوم هجری با تعلیم و کتابت آشنایی نداشت» (ابن‌خلدون، 1408: 1/543). به نظر می‌رسد چنین تصوری در کنار روایت‌هایی از پیامبر و صحابه که به‌ظاهر بر نامطلوب‌بودن کتابت علم در صدر نخست دلالت دارند و نیز این ادعا که عرب بدوی، حافظه‌ای اسطوره‌ای داشته و شاید قادر بوده است متن طولانی و مشکل را از بَر کند (ر.ک: ابن‌عبدالبر، 1421: 98؛ خطیب، 1974: 29تا35؛ ابن‌خلدون، 1408: 1/748)، باعث شد نوعی توهم به وجود آید. این توهم این بود که همه یا بخش مهمی از منابع کهن‌ترین آثار مکتوب مسلمانان در حدیث و تاریخ3 و روایت‌های شفاهی، سینه‌به‌سینه منتقل شده‌اند و هیچ‌گونه سند مکتوبی ندارند؛ برای مثال افرادی همچون گلدزیهر(Goldziher)، ژان‌سواژه (Savvaget,Jean)، بروکلمان (Brockelmann)، روزنتال (Rosenthal)، بلاشر(Blachère)، شاخت (Schacht)، ادوارد براون (Edward Granville Browne) و... دچار این توهم شدند (ر.ک: براون، 1333: 392؛ سواژه، 1366: 29تا37؛ بروکلمان، بی‌تا: 2/154؛ سزگین، 1412: 5).

عبدالعزیز الدَوری به علت بی‌توجهی به روش عموم محدثان و مورخان در روایت از منابع مکتوب و نیز در اثر بی‌توجهی به شیوﮤ رایج آنها در مقام ارجاع و استناد، چنین تصور می‌کند در کتاب‌های حدیثی و تاریخی، منابع اخبار نقل‌شده با ﺟﻤﻠﮥ فعلیه «حَدّثنی» و «قَالَ لی» روایت‌های شفاهی‌ و منابع اخبار منقول با جمله فعلی «رَوی» کتبی‌اند. او منابع روایت‌های نقل‌شده با لفظ «قَالَ» را شفاهی و کتبی می‌داند (الدوری، 1420: 58).

اما مقابل این دیدگاه، نظریه‌ای است که بخش بزرگی از «منابع» اصلی کتاب‌های حدیثی و تاریخی نوشته‌شده در قرون دوم و سوم قمری را دفاتر و اصول و یادداشت‌های نخستین می‌داند. در این دیدگاه، سُنَّت کتابت و یادداشت از صدر اسلام تا دورﮤ تدوین و تصنیفِ مجموعه‌های حدیثی و تاریخی پس از قرن دوم، فرآیندی روبه‌رشد داشته است؛ یعنی به‌تدریج از مرﺣﻠﮥ «یادداشت» در دفاتر نامنظم و تک‌نگاشتی تا «تدوین» و «تصنیف» و «تبویب» پیش رفته است. در میان طرفداران این نظریه، کسانی همچون مارسدن جونس (Marsden Jones)، کریمر (Kramer)، اشپرنگر (Sprenger)، هورویتز (Hurwitz)، اَبّوت (Abbott)، هامیلتون‌گیب (HamiltonGibb)، سزگین (Sezgin)، هرالد موتزکی (Harald Motzki)،حسین نَصّار، احمد امین مصری، ناصرالدین اسد، فتحی عثمان، شیخ‌الاسلام زنجانی، احمد میانجی، سیدمحمدرضا جلالی، شولر و از چندی پیش رسول جعفریان و سیدحسین مدرسی طباطبایی دیده می‌شوند.4

دلایل طرفداران نظرﻳﮥ پیوستگی منابع نوشتاری با ادبیات شفاهی را باید در نمونه‌های زیر جست‌وجو کرد: بی‌اعتباربودن روایت صرف شیخ حدیث بدون داشتن سند مکتوب برای روایاتش و نیز نامعتبربودن صرف «وِجاده» و مراجعه به کتاب بدون استماع از شیخ روایت و صاحب کتاب (قاسمی، 1427: 212؛ ابن‌حنبل، بی‌تا: 1/364)؛ افسانه‌بودن حافظه تاریخی عرب (روزنتال، 1368: 1/84)؛ جایگاه و ارزش کم‌نظیر کتابت در قرآن (سیوری، 1343: 2/47)؛ پیوستگی تاریخی میان حفظ و کتابت قرآن، جایگاه و رونق گسترده کتابت در عصر پیامبر(ص) و یاران ایشان (ابن‌حنبل، بی‌تا: 5/315؛ دارمی، 1349: 2/226؛ کلینی، بی‌تا: 1/62تا64)؛ رواج سنت کتابت و تدوین در عصر تابعان و اتباع تابعان (ابن‌عبدالبر، 1421: 1/76؛ شمس‌الدین ذهبی، بی‌تا: 1/108)؛ سنتِ پیوسته استناد به کتاب در نقل اخبار و احادیث در میان محدثان و رجال‌شناسان (ابن‌حنبل، 1408: 1/346)؛ ارزش کتابت و یادداشت به‌منزﻟﮥ ابزار جرح و تعدیل راویان و اهتمام یکسان «مورخان و محدثان» به یادداشت‌کردن اخبار معتبر و یادداشت‌نکردن روایت‌هایی که کم‌ارج و بی‌اعتبار بودند (ابن‌معین، بی‌تا: 2/13).5

از آنچه گذشت معلوم می‌شود پیوستگی و همراهی ادبیات «روایت شفاهی» با «روایت تحریری» یا «روایت از منابع مکتوب»، در سده‌های نخست، بر تمامی قلمروهای علوم اسلامی مسلط بوده است.6 به علت وجود چنین سیطره‌ای بر آثار تاریخی، به طور معمول هنگام گرفتن خبر و ارجاع آن، هیچ‌گاه از آثار مکتوب نامی برده نمی‌شد و فقط از شیخ و صاحب کتاب نام برده می‌شد. با وجود این، اگر نمونه‌هایی از این دست دیده شود، بسیار اندک است؛ برای مثال ابن‌سعد به کتاب‌های ابن‌اسحاق، ابن‌کلبی، موسی‌بن‌عقبه، واقدی و ابومعشر اشاره می‌کند (ابن‌سعد، 1408: 3/47، 264، 417، 479، 538؛ 4/371) و بلاذری از کتاب مغازی معاویه نام می‌برد (بلاذری، 1956: 1/195) و طبری تنها یک‌بار از کتاب اخبارالبصره ابوزیدبن‌شبه (262ق) یاد می‌کند (طبری، 1407: 4/404).

بر این اساس، بلاذری نیز مانند دیگر مورخان و محدثان معاصر خود، با تکیه‌گاهی همچون انبوه منابع مکتوب و تک‌نگاری تاریخی و مالی، کوشش می‌کرد از «روش اِسنادی و شیوﮤ روایت شفاهی»، با رعایت سلسله سند، تاحد ممکن استفاده کند؛ البته نمونه‌های بسیاری نیز دیده می‌شود که به «روش وِجاده» و در قالب عبارت‌هایی همچون «قَالَ» و «ذَکَرَ» و امثال آّنها از کتاب شیخ نقل روایت می‌کند؛ اما بدون ارجاع به کتاب. در هر دو صورت، با توضیحی که داده شد، تمام منابع بلاذری در فتوح‌البلدان مکتوب‌اند؛ البته به‌استثنای نمونه‌هایی که بلاذری از منابع ناشناخته‌ای مانند ساکنان شهرها و برخی شواهد محلی نقل روایت می‌کند.

افزون‌بر شواهد عمومی که به آنها اشاره شد، در متن فتوح‌البلدان به شواهد و نشانه‌های فراوانی دست می‌یابیم که نشان می‌دهد منابع مکتوب مشایخ تاریخ و حدیث، در اختیار او بوده است؛ هرچند به‌استثنای یک نمونه،7 از کتاب‌ها نامی به میان نمی‌آورد؛ برای نمونه، سند روایتی از قاسم‌بن‌سلام به‌خوبی نشان می‌دهد متن کتاب ابوعبیدقاسم‌بن‌سلام در اختیار بلاذری بوده است (بلاذری، 1956: 148). از روایت دیگری معلوم می‌شود کتاب یحیی‌بن‌آدم را حسین‌بن‌علی‌بن‌اسود در اختیار بلاذری گذاشته است (بلاذری، 1956: 330). این در صورتی است که هم‌اکنون، شماری از منابع مالی و تاریخی بلاذری در اختیار ماست.8

بلاذری با تعهدی که به استناد و اعتبار روایت داشت، می‌کوشید ارزیابی خود از روایت‌ها را با کوتاه‌ترین عبارت نشان دهد؛ برای مثال عبارت‌هایی همچون «قِیلَ وَ یُقَالُ» که به طور معمول در پایان برخی روایت‌ها آمده است، به‌صورت ضمنی به ضعف آن روایت اشاره می‌کند. اهتمام بلاذری به روایت‌های متناسب با هم و مشهور در قالب جمله فعلی «قالُوا»، نشان‌دهندﮤ توجه او به اخبار مشهور است؛ چنانکه وقتی از عبارت‌هایی همچون «قَالَ الْوَاقِدِیِّ وَ غَیْرِهِ» یا «قَالَ الْمَدَائِنِیِّ وَ غَیْرِهِ» استفاده می‌کند، درحقیقت به ارزش روایت واقدی و مدائنی و نیز شهرت و اعتبار بیشترِ این‌گونه روایت‌ها نظر دارد.9 یکی از نتایج ارزشمند توجه به مفاد «قالُوا» در گزارش‌های بلاذری و نیز دیگر مورخان، امکان دسترسی به تک‌تک قول‌های مشایخ و نویسندگانی است که نظر یا روایت آنها با روایت‌های دیگران تجمیع شده است. این دسترسی در بازسازی متن آن منابع کمک می‌کند.

 

2. منابع مالی بلاذری در فتوح‌البلدان

چنانکه اشاره شد، بلاذری در نقل روایت‌ها از برخی تک‌نگاری‌های فقهی‌حدیثی و تاریخی‌مالی نویسندگان قرون دوم و سوم قمری بهره برده است. حال باید دید این منابع کدام‌اند و از لحاظ وثاقت و اعتبار، در تاریخ‌نگاری چه جایگاهی دارند و بلاذری چگونه و چقدر از آنها استفاده کرده است؟ بررسی‌ها نُه منبع مهم مالی را شامل موجود و مفقود، در حکم منابع اصلی بلاذری به قرار زیر نشان می‌دهد:

2-1. کتاب السنن ابن‌ابی‌ذئب (80تا159ق/699تا776م)

ابن ندیم، از کتاب السنن ابوعبدالرحمن محمدبن ‌عبدالرحمن‌ بن‌أبی‌ذئب نام برده است (ابن‌ندیم، 1398: 315) که روایت‌های باب الزکاة آن از منابع بلاذری است.

بسیاری از رجال‌شناسان و محدثان، به موثق‌بودن ابوعبدالرحمن گواهی داده‌اند. طوسی در رجال خود، او را از اصحاب امام‌صادق(ع) معرفی می‌کند (طوسی، 1380: 133). کسانی همچون احمدبن‌حنبل (الباجی اندلسی، 1406: 2/660)، ابن‌حِبّان (1393: 7/391)، رازی (1271: 7/314)، ابن‌سعد (1408: 1/412)، ابن‌المبرد (1413: 140)، خطیب (1997: 3/97تا106) و مِزّی (1400: 25/634تا639) اخبار او را در حدیث موثق دانسته‌اند. از این کتاب اثری برجای نمانده است؛ اما برخی از نقل‌های باب زکات آن، در برخی منابع فقهی و تاریخی و جغرافیایی عصر بلاذری و پس از او به چشم می‌خورد (بنگرید به: ابن‌زنجویه، 1428: 3/1252و1258؛ ابن‌ابی‌شبه، 1409: 2/418؛ الصنعانی، 1403: 4/499؛ ابوالفداء، 1430: 1/363).

روایت‌های مالی بلاذری از ابن‌ابی‌ذئب به 16 نمونه می‌رسد. بلاذری تمام این روایت‌ها را به‌صورت مستقیم و با فعلِ «قَالَ» نقل کرده است. این نشان می‌دهد بلاذری کتاب را از شاگران شیخ نگرفته و موضوع‌های زیر را فقط به شیوﮤ وِجاده از کتابِ او روایت کرده است: زکات انگور (بلاذری، 1367: 84)، تعلق‌نداشتن صدقه بر سبزی‌ها10 و میوه‌ها (بلاذری، 1367: 76تا87)؛ تعلق‌نگرفتن زکات بر اسپرک، وسمه، صمغ، کتم و حنا (بلاذری، 1367: 108)؛ تعلق جزیه بر اهل ذمه (بلاذری، ‌1367: 109)؛ دو برابر گرفتن عُشر از یک عضو قبیله تَغلَبی (بلاذری، 1367: 110)؛ نگرفتن عُشر از مردی که مزرعه عُشری کشت می‌کند (بلاذری، 1367: 110)؛ دو برابر صدقه‌گرفتن از رمه و زمین و اموال تغلبی (بلاذری، 1367: 264)؛ آنچه از اموال بنوتغلب گرفته می‌شود بر سبیل خراج است (بلاذری، 1367: 264)؛ اسلام کافر اهل عَنوه و پرداخت خراج زمین در اختیار او؛ اسلام کافر اهل عَنوه و پرداخت زکات زمینش از کاشته خود پس از وضع خراج؛ نگرفتن یک خراج بیشتر از زمین مشمول خراجی که چندبار در سال کشت می‌شود (بلاذری، 1367: 264)؛ ساقط‌شدن خراج از حاصل آفت‌زده یا غرق‌شده؛ زمین خراج در دست برده‌ یا مکاتب11 یا زن مشمول خراج (بلاذری، 1367: 264)؛ وجودنداشتن صاحب برای اراضی خراجی و جواز بساط و معاملات مسلمانان در آن (بلاذری، 1367: 624تا626)؛ عطایای علی(ع) برای کودک سرراهی (بلاذری، 1367: 641).

2-2. کتاب‌های الخراج و الزکوه ابویوسف (182ق/798م)

یعقوب‌بن‌ابراهیم  قاضی ابویوسف در نقل یحیی‌بن‌معین و احمدبن‌حنبل و علی‌بن‌المدینی از راویان موثق است (ابن‌حبان، 1393: 7/646؛ ابن ندیم، 1398 :286؛ خطیب، 1997: 14/246و247، 263). او همچنین در منظر محدثان و رجالیان اهل سنت مقبولیت علمی داشت و گفته شده است اگر او از راوی موثقی روایت کند و از او نیز راوی موثقی روایت کند، جای نگرانی نیست (ابن‌عدی، 1998: 7/146).

او دو کتاب الزکوه و الخراج را در موضوع مسائل مالی به نگارش درآورده است (ابن‌ندیم، 1398: 377). الخراج او درواقع از نخستین رساله‌های موجود در فقه سیاسی و حکومتی12 است که در پاسخ به پرسش‌های سی‌وهشت‌گاﻧﮥ هارون‌الرشید و به درخواست او نوشته شده است (ر.ک: ابویوسف، 1382: 18، 28، 39، 138، 214).

ابن‌ندیم ابوعلی را راوی تمام کتاب‌های ابویوسف معرفی می‌کند (ابن‌ندیم، 1398: 286). محمدبن‌خلف وکیع در اخبارالقضات (بی‌تا: 3/257) فرزند او یوسف را نیز راوی بسیاری کتاب‌های پدر می‌داند که در روایت خود امین و راستگوست. خطیب نیز زیر ترﺟﻤﮥ محمد شیبانی از او نقل می‌کند: «من داناترین مردم به آثار ابویوسف هستم؛ اما از کتاب‌های ایشان تنها کتاب الجامع‌الصغیر را از او شنیده‌ام» (خطیب، 1997: 2/177). وجه جمع صدر و زیر سخن شیبانی آن است که نحوة روایت او از کتاب‌های ابویوسف، به‌استثناء الجامع‌الصغیر، به روش «وِجاده» و بدون سماع از استاد بوده و تمام آثار او را در اختیار داشته است. مفهوم سخن بروکلمان آن است که سند کتاب الخراج، روایت شیبانی است و از این روایت، نسخه‌هایی در برلین، پاریس، هند، ترکیه، موزه بریتانیا، سلیمانیه عراق، پیشاور و تونس نگهداری می‌شود (بروکلمان، بی‌تا: 2/245). سزگین به همین نسخه و نسخه‌های خطی دیگر نیز اشاره کرده است (سزگین، 1412: 51تا54). در هر حال، شواهد یادشده تردیدی در اصالت نسخه موجود نمی‌گذارد؛ هرچند هنوز جای پژوهش وجود دارد و باید ﻧﺴﺨﮥ چاپ‌شده با نسخه‌های دیگر بیشتر مقایسه شود و شاید در این بررسی‌ها، نقش دیگر راویان الخراج نیز روشن‌تر شود.

در منابع تراجم و رجال به مشایخ و راویان ابویوسف در کتاب الخراج اشاره شده است. تمام روایت‌های ابویوسف، به جز چند نمونه، مسند است و گاهی نیز سند جمعی دارد که در این صورت شهرت خبری، نبود سند خاصی را جبران می‌کند. در هر حال، مشایخ ابویوسف در این روایت‌ها عبارت‌اند از: حصین‌بن‌عبدالله اسلمی (136ق)، محمدبن‌اسحاق ‌بن‌یسار (151ق)، مِسعربن‌کدام هلالی کوفی (153ق)، عمروبن‌مهاجر انصاری دمشقی (139ق)، اسرائیل‌بن‌یونس‌بن‌ابی‌اسحاق کوفی (160ق)، اسماعیل‌بن‌ابی‌خالد فدکی (قرن دوم)، ابویحیی سُری‌بن‌یحیی شیبانی (167ق)، مجالدبن‌سعید همدانی کوفی (144ق)، ابومعشر نجیح‌بن‌عبدالرحمان سندی (170ق)، محمدبن‌عمروبن‌علقمه لیثی مدنی (145ق)، عبدالله‌بن‌ولید مزنی کوفی (قرن دوم)، ابوایوب عبدالله‌بن‌علی کوفی (قرن دوم)، سعیدبن‌ابی‌عروبه یشکری (156ق)، سلیمان اعمش (147یا148ق)، حسن‌بن‌علی‌بن‌عماره کوفی (157ق)، حجاج‌بن‌ارطاه کوفی (145ق) و عبدالله‌بن‌سعیدبن‌ابی‌سعید مدنی لیثی (200ق)

از این تعداد، به‌جز عبدالله‌بن‌سعید و حسن‌بن‌علی‌بن‌عماره که متروک شناخته شده‌اند و نیز ابومعشر و مجالد که در حد ضعف و بی‌اعتباری قرار دارند، از دیدگاه رجال‌شناسان و محدثان، دیگر راویان موثق و مطمئن‌اند. در میان راویان کتاب‌های ابویوسف، به‌ویژه کتاب الخراج، کسانی همچون فرزندش یوسف، بشربن‌ولید کندی، محمدبن‌حسن شیبانی و مُعَلی‌بن‌منصور رازی دیده می‌شوند که به‌جز بشر، تمام آنها به‌نوعی موثق‌اند؛ هرچند چنانکه خواهد آمد، در وثاقت محمد شیبانی اختلاف نظرهایی وجود دارد (خطیب، 1997: 2/176؛ ابن‌حجر عسقلانی، 1390: 5/122).

ابن‌ندیم، کتاب الزکوه ابی‌یوسف را ازجمله آثاری می‌داند که برای یحیی‌بن‌خالد برمکی نوشته است. او تصریح می‌کند تمام آثار ابویوسف را مُعَلی‌بن‌منصور رازی (211ق) روایت کرده است (ابن‌ندیم، 1398: 286) که نزد رجال‌شناسان معتمد است (خطیب، 1997: 2/176؛ ابن‌حجر عسقلانی، 1390: 5/122). وکیع نیز یوسف را راوی امینِ بسیاری از کتاب‌های پدرش می‌داند (وکیع، بی‌تا: 3/257).

روایت‌های مالی بلاذری از کتاب الخراج قاضی ابویوسف ده روایت به شرح زیر است: خمس بر معادن (بلاذری، 1367: 20؛ ابویوسف، 1382: 21و21)؛ زکات عُشر یا نیم‌عشر (بلاذری، پ367: 84؛ ابویوسف، 1382: 22و52)؛ عسل در زمین فرد ذمی مشمول عُشر و در زمین فرد تَغلَبی مشمول خمس (بلاذری، 1367: 85؛ ابویوسف، 1382: 124و124)؛ تعلق‌نداشتن زکات به عسل در زمین خراج و در زمین عُشر زکات هر ده رطل یک رطل (بلاذری، 1367: 86؛ ابویوسف، 132: 55و70)؛ حکم اهل ذمه‌ای که زمین‌های مشمول عشر را تملک کنند (بلاذری، 1367: 109؛ ابویوسف، 1382: 124و134)؛ حکم گرفتن خراج از اهل ذمه مسلمان‌شده (بلاذری، 1367: 109؛ ابویوسف، 1382: 59، 69، 202)؛ حکم صدقه‌گرفتن از اموال تَغلَبی (بلاذری، 1367: 264؛ ابویوسف، 1382: 121و120)؛ اموال بنوتغلب بر سبیل خراج (بلاذری، 1367: 264؛ ابویوسف، 1382: 134)؛ حکم سرزمینی که به عنوه تصرف شده باشد (بلاذری، 1367: 624؛ ابویوسف، 1382: 63و66)؛ حکم زمین موات که به عنوه گرفته شده باشد (بلاذری، 1367: 625؛ ابویوسف، 1382: 66).

روایت‌های بلاذری از کتاب مفقود الزکوه ابویوسف، سه روایت به شرح زیر است: تعلق صدقه بر آنچه پیمانه و کیل قرار گیرد (بلاذری، 1367: 87)؛ تعلق‌نگرفتن زکات بر اسپرک، وسمه، صمغ، کتم و حنا (بلاذری، 1367: 108)؛ حکم زکات زعفران (بلاذری، 1367: 108).

2-3. کتاب الزکوه شیبانی (189ق/805م)

ابوعبدالله محمدبن‌حسن شیبانی از محدثان کوفه بود و در عمل به رأی و قیاس، بر مرام ابوحنیفه بود (ابن‌ندیم، 1398: 287)، دارقُطنی او را ازجمله راویان و حافظان موثوق می‌دانست (زَیلَعی، 1416: ۱/۴۸۳). 13 ذهبی از او با نام دریای علم و فقه یاد می‌کرد؛ اما اعتماد به روایت‌های او را به منقولاتش از امام مالک‌بن‌انس محدود کرده بود (شمس‌الدین ذهبی، بی‌تا: 3/513). امام احمدبن‌حنبل (۱۶۴تا۲۴۱ق) نیز دقت فقهی خود را مدیون بهره‌بردن از کتاب‌های امام محمدبن‌حسن می‌دانست (شمس‌الدین ذهبی، 1427: 7/555). علاوه بر این، وثاقت منابع تألیفی شیبانی یعنی مبسوط، جامع‌الکبیر، جامع‌الصغیر، سیرالکبیر، سیر‌الصغیر و الزیادات، از آثارمطمئن در فقه حنفی و نزد حنفیان است؛ چون از راویان ثقه نقل شده‌اند. این کتاب‌ها به کتاب‌های ظاهر‌الروایه یا مسائل‌الاصول معروف‌اند؛ یعنی کتاب‌هایی که مسائل آنها به روش متواتر یا مشهور از شیبانی روایت شده است، (قرشی، بی‌تا:560).

کتاب الزکوه یکی دیگر از آثار شیبانی است (ابن‌ندیم، 1398: 287) که بلاذری چهار روایت به شرح زیر از آن نقل کرده است: تعیین زکات بر کندو عسل (بلاذری، 1367: 86)، حدنصاب صدقه بر حبوبات (بلاذری، 1367: 108)، تعلق عُشر برای اهل ذمه که زمین‌های مشمول عشر را تملک کنند (بلاذری، 1367: 110) و شرایط منجر به تعلق صدقه بر زمین (بلاذری، 1367: 624).

بلاذری شیبانی را درک نکرده بود؛ اما بی‌شک، کتاب شیبانی تازه‌گذشته در اختیار این کاتب عباسی در بغداد بوده است. او نیز به آن علت که برخلاف سنت رایج، اجازﮤ نقل کتاب را از هیچ‌یک از شاگردان شیبانی نگرفته بود، با تعبیر قَالَ نقل می‌کند که ممکن است اشاره به «شیوه وِجاده» در نقل‌قول باشد.

2-4. کتاب الخراج یحیی‌بن‌آدم قرشی (203ق/819م)

اَبازکریا یحیی‌بن‌آدم، به‌اتفاقِ تمام رجالیان غیرشیعی، قرشی را از راویان موثق مطمئن و راستگو می‌دانند. علاوه بر این، از او در حکم فقیه، مقری، حافظ و علامه نیز یاد شده است و او را مانند ابن‌عباس و شعبی، مرجع علمی زمان خود دانسته‌اند (عجلی، 1405: 2/468؛ الباجی اندلسی، 1406: 3/1203؛ ابن‌سعد، 1408: 6/402؛ ابن‌حبان، 1393: 9/252؛ ابن‌حجر عسقلانی، 1404: 11/154و248؛ رازی، 1271: 9/127و128). کتاب الخراج ازجمله آثار اوست (ابن‌ندیم، 1398: 317). بلاذری کتاب الخراج یحیی را با واسطه و با استماع از حسین‌بن‌اسود عجلی (د254ق/868م) نقل می‌کند که به وثاقت و صدق توصیف شده است. گویا حسین‌بن‌اسود رساله‌ای از برگزیدﮤ قول‌ها و روایت‌های مشایخ در اختیار داشته است. نسخه‌ای که هم‌اکنون از کتاب الخراج موجود است، از نسخه خطی کهن برگرفته شده که در سال 489ق/1096م کتابت شده و به شماره 6030 در کتابخاﻧﮥ شخصی شارل شیفر (Carles Schefer) در پاریس به ثبت رسیده است (قرشی، 1384: مقدمه/5تا3؛ بروکلمان، بی‌تا: 3/307؛ سزگین، 1412: 1/250).

این نسخه را برخلاف نسخه بلاذری، ابومحمدحسن‌بن‌علی‌بن‌عفان کوفی (د270ق/883م) روایت کرده است که او نیز از محدثان و حافظان موثوق و راستگوست. شماری از روایت‌های خطیب دربارﮤ فتوح را این راوی از قرشی نقل کرده است (خطیب، 1997: 1/37تا46). او همچنین واﺳﻂﮥ شمس‌الدین ذهبی، در سلسله اسناد خود به کتاب الخراج است (شمس‌الدین ذهبی، 1427: 8/201).

بلاذری 43 روایتبدون واسطه و با الفاظی چون قَالَ، حَدّثنی، عَنْ، حَدَّثَنَا و قَالَ حَدّثنی از کتاب الخراج به شرح زیر نقل کرده است: اقطاع اراضی بین جرف تا قناة به زبیر توسط ابوبکر (بلاذری، 1367: 19؛ قرشی، 1384: 73)؛ اقطاع پیامبر(ص) (بلاذری، 1367:‌ 20؛ قرشی، 1384: 74)؛ اقطاع عمر (بلاذری، 1367: 20؛ قرشی، 1384: 74)؛ اموال بنی‌نضیر (3روایت) (بلاذری، 1367: 27تا31؛ قرشی، 1384: 32و34)؛ تقسیم غنائم بنوقریظه و خیبر (بلاذری، 1367: 34؛ قرشی، 1384: 39)؛ فتح خیبر و تقسیم غنائم (بلاذری، 1367: 35و36؛ قرشی، 1384: 21)؛ اموال اهل خیبر (بلاذری، 1367: 38؛ قرشی، 1384: 40)؛ تقسیم غنائم خیبر (2روایت) (بلاذری، 1367: 40؛ قرشی، 1384: 35)؛

فدک خالصه پیامبر(ص) (2روایت) (بلاذری، 1367: 44و45؛ قرشی، 1384: 35و40)؛ دارایی خاصه پیامبر(ص) اراضی بنونضیر و خیبر و فدک (بلاذری، 1367: 45؛ قرشی، 1384: 34)؛ تعلق‌نگرفتن عُشر بر انگور و انار و شفتالو (بلاذری، 1367: 86؛ قرشی، 1384: 151)؛ تعلق‌ نگرفتن صدقه بر محصولات زمین جزء چهار چیز گندم، جو، خرما و کشمش (بلاذری، 1367:‌ 86؛ قرشی، 1384: 132)؛ حکم زمین عُشر (بلاذری، 1367: 86؛ قرشی، 1384: 167)؛ خراج یهودیان نجران (2روایت) (بلاذری، 1367:‌ 95و97؛ قرشی، 1384: 116و23)؛ مأمور صدقات پیامبر(ص) بر یمن و گرفتن صدقه (بلاذری، 1367: 103؛ قرشی، 1384: 116)؛ گرفتن خمس از غنائم و گرفتن صدقات از املاک (بلاذری، 1367:‌ 103؛ قرشی، 1384:‌ 116)؛ نامه پیامبر(ص) به پادشاه حمیر و بحث زکات و خمس غنائم (بلاذری، 1367: 104؛ قرشی، 1384: 115)؛ جزیه مجوسان هجر و یمن (بلاذری، 1367:‌ 105؛ قرشی، 1384: 68)؛ اقطاع پیامبر(ص) (بلاذری، 1367: 107؛ قرشی، 1384: 107)؛

دریافت صدقات بصره (بلاذری، 1367: 109؛ قرشی، 1384: 141)؛ تعلق‌نگرفتن زکات به اسپرک و عطب14 (بلاذری، 1367: 109؛ قرشی، 1384: 153)؛ گرفتن جزیه از مجوسان هجر (4روایت) (بلاذری، 1367: ‌117؛ قرشی، 1384:‌ 68)؛ تعلق‌نگرفتن صدقه بر چارپایان اهل کتاب (بلاذری، 1367:‌ 263؛ قرشی، 1384: 61)؛ فروش اراضی بَنوصَلوبا و حیره (بلاذری، 1367: 350؛ قرشی، 1384: 48و49)؛ خراج اهل حیره (بلاذری، 1367: 350؛ قرشی، 1384: 50)؛ خراج اهل انبار (بلاذری، 1367: 352؛ قرشی، 1384: 49)؛ خراج اهل حیره و عین‌التمر (بلاذری، 1367: 354؛ قرشی، 1384: 49)؛ فتح سواد و خمس غنائم (بلاذری، 1367: 379؛ قرشی، 1384:‌ 45)؛ تقسیم غنائم فتح سواد (بلاذری، 1367:‌ 380؛ قرشی، 1384: 40)؛ خراج اهالی سواد (بلاذری، 1367: 381؛ قرشی، 1384: 46)؛ عمر و عطای قوم بَجیله (بلاذری، 1367: 382؛ قرشی، 1384: 43)؛ خراج در زمان عمر (بلاذری، 1367: 383؛ قرشی، 1384: 51)؛ خراج مناطق اطراف دجله (بلاذری، 1367: 384و385؛ قرشی، 1384: 72)؛ مختومم‌الحجاجی15 (بلاذری، 1367: 384؛ قرشی، 1384: 139) و اقطاع عمر در بصره (بلاذری، 1367: 491؛ قرشی، 1384: 74).

2-5. کتاب الزکوه مجموعه فقه شافعی (204ق/819م)

محمدبن‌ادریس‌بن‌عباس‌ شافعی نزد فقها در عرﺻﮥ درایت، فقاهت، علم و دانش جایگاه و منزلت والایی دارد (یاقوت حموی، 1995: 4/202؛ ابن‌عساکر، 1415: 51/287). امام احمدبن‌حنبل می‌گفت: «تا وقتی در مجلس و محفل امام شافعی شرکت نکرده بودم، از ناسخ و منسوخِ حدیث بی‌خبر بودم» (شمس‌الدین ذهبی، 2003: 5/146). یحیی‌بن‌سعید قطان، شافعی را داناتر و فقیه‌تر از دیگران می‌دانست (سخاوی، 1414: 2/445). حمیدی او را سید فقهاء و ناصرالحدیث می‌شمرد و بسیاری دیگر از رجال‌شناسان، او را در روایت، موثق و راستگو دانسته‌اند (سخاوی، 1414: 2/445؛ شمس‌الدین ذهبی، 2003: ،5/146). ازجمله آثار او باید به کتاب الرساله در اصول فقه، اختلاف‌الحدیث، المسند در حدیث و مهم‌ترین آنها الام در فقه اشاره کرد؛ چنانکه ابن‌ندیم و یاقوت حموی گوشزد کرده‌اند، ربیع‌بن‌سلیمان تمام آثار او را در مصر روایت کرده است؛ اما کتاب بزرگ فقهی او را به جز او، حسن‌بن‌محمد زعفرانی نیز روایت کرده است (ابن‌ندیم، 1398: 294و295؛ یاقوت حموی، 1414: 5/216).

بلاذری در فتوح‌البلدان در ذکر مسائل مالی، از کتاب الزکوه، مجموعه فقهی شافعی، سه روایت به شرح زیر نقل کرده است: تعلق‌نگرفتن زکات به عسل (بلاذری، 1367: 85؛ شافعی، 1393: 2/38)؛ تعلق صدقه بر اسپرک توسط ابوبکر (بلاذری، 1367:‌ 108؛ شافعی، 1393: 2/82)؛ تعلق جزیه به‌جای زکات برای اهل ذمه‌ای که زمین‌های مشمول عُشر را تملک کرده بودند (بلاذری، 1367: 109؛ شافعی، 1393: 4/282و283). واﺳﻂﮥ روایت بلاذری به فقه شافعی، زعفرانی است که نزد رجال اهل سنت جز راویان راستگو و موثق شناخته می‌شود (ابن‌عبدالبر، بی‌تا: 150؛ ابن‌حبان، 1393: 8/177؛ رازی، 1271: 3/36؛ مزی، 1400: 6/312). از این سه روایت، دو روایت به‌صورت مستقیم و با لفظ «قَالَ» و یک روایت به واﺳﻂﮥ حسن‌بن‌محمد زعفرانی از شافعی نقل شده است (الباجی اندلسی، 1406: 2/476؛ رازی، 1271: 3/36؛ خطیب، 1997: 7/421؛ شمس‌الدین ذهبی، 1413: 329).

2-6. کتاب‌های مداعی قریش و الانصار فی القطائع، الاختلاف و ضرب الدنانیر و الدراهم واقدی (207ق/822م)

دربارﮤ جایگاه رجالی ابوعبدالله محمدبن‌عمر واقدی دو دیدگاه اساسی مطرح است: دیدگاه نخست واقدی را به دگرگون‌کردن اسناد و جعل حدیث متهم کرده و او را ضعیف و متروک‌الحدیث شمرده‌اند. این دیدگاه به شافعی، احمدبن‌حنبل، اسحاق‌بن‌راهویه، یحیی‌بن‌معین، ابوزرعه، ابوحاتم رازی، ابن‌حبّان بستی و ابن‌عدی منسوب است (رازی، 1271: 8/20؛ ابن‌عدی، 1998: 6/241؛ ابن‌حبان، 1393: 2/290). دیدگاه دوم معتقد است واقدی حافظ و پیشوای بزرگ و کم‌نظیر عصر خویش بوده است (ابن‌عساکر، 1415: 5/440). در روایتی دیگر از احمدبن‌حنبل نقل شده که بیشترین توجهش به کتاب‌های واقدی بوده است؛ چنانکه ابوبکر صاغانی، دَراوَردی (دارابجردی)، معن‌بن‌موسی، مصعب زبیری، مسیبی، ابویحیی زهری، ابن‌زبیر، یزیدبن‌هارون، ابوعبیدقاسم‌بن‌سلام و عباس عنبری نیز به وثاقت و اعتبار او معترف بوده‌اند (ابن‌عساکر، 1415: 448تا450). ابن‌سَیِّدالناس نیز با ﺗﺄیید دیدگاه دوم، اتهام‌های واقدی را پاسخ داده است (ابن‌سیدالناس، 1406: 1/28). در این میان آنچه مهم است نقش تاریخ‌نگاشتی واقدی است که از هیچ‌کدام آنها مناقشه‌ای در این باره دیده نمی‌شود.

ابن‌ندیم و یاقوت 28 کتاب در موضوع‌های سیره و مغازی، تراجم و رجال، مقاتل، فتوح، اخبار عرب پیش از اسلام، اختلاف‌الحدیث و فقه برای واقدی برشمرده‌اند (ابن‌ندیم، 1398: 145؛ یاقوت حموی، 1414: 5/394). واقدی در موضوع مسائل مالی نیز کتاب‌های ضرب‌الدنانیر و الدراهم (یاقوت حموی، 1414: 5/395)، مداعى قریش و الانصار فى القطائع و وضع عمر الدواوین و تصنیف القبائل و مراتبها و انسابها، الاختلاف، شامل اختلافات فقهی اهل مدینه و کوفه، را تدوین کرده است (ابن‌ندیم، 1398: 144؛ حموى، 1414: 5/395). از آثار واقدی، به‌جز مغازی، هیچ اثری در دست نیست؛ اما فتوح‌الشام منسوب به واقدی که اخیر به چاپ رسیده است، بی‌شک جعلی است (عزیزی، 1391: 311تا314)؛ همچنین انتساب الرده موجود به واقدی نیز محل گفت‌وگوست (جعفریان، 1376: 83).

بلاذری در فتوح‌البلدان بالغ بر230 روایت از واقدی نقل کرده است که ابن‌سعد، صاحب طبقات، واﺳﻂﮥ دست‌کم نیمی از آنهاست. روایت‌های بلاذری در فتوحات و ابومحمد ولیدبن‌صالح ضبّی بغدادی و محمد پسر واقدی دومین و سومین واسطه‌اند. در میان رجال‌شناسان اهل سنت، به طور تقریبی کسی در وثاقت ابن‌سعد تردیدی ندارد (خطیب، 1997: 2/369؛ ابن‌عساکر، 1415: 53/65). ولیدبن‌صالح نیز ثقه و صدوق شناخته‌شده است (رازی، 1271: 9/85؛ الباجی اندلسی، 1406: 3/1190: مزی، 1400: 31/30؛ شمس‌الدین ذهبی، 1413: 352)؛ اما محمدبن‌محمد فرزند واقدی که خطیب از او یاد کرده است (خطیب، 1997: 4/322)، شناخته شده نیست؛ چنانکه در منابع تاریخی، مطلبی از او روایت نشده است.

به نظر می‌رسد 35 روایت از 230 روایت ذکرشده، از سه کتاب مالی واقدی است. بلاذری 12 روایت در باب قطایع و دیوان‌ها، به‌ویژه دیوان عطا را از کتاب مداعی قریش و الانصار فی القطائع... نقل کرده است. از این تعداد، یک روایت دربارﮤ اقطاع زمینی است از اموال بنی‌نضیر که پیامبر(ص) و ابوبکر آن را به زبیربن‌عوام دادند و یازده روایت در باب تدوین دیوان عطا و مقدار عطا و پرداخت آن است (بلاذری، 1367: 32، 627تا633).

بلاذری همچنین از بخشی از کتاب الاختلاف واقدی در موضوع زکات و صدقات، هفت روایت به شرح زیر نقل کرده است: صدقه قراردادن اموال مخیریق توسط رسول خدا(ص) (بلاذری، 1367: 26)؛ گرفتن زکات از حاصل انگور ثقفیان توسط پیامبر(ص) (بلاذری، 1367: 84)؛ گرفتن صدقه یا زکات از محصول پس از برداشت (بلاذری، 1367: 84)؛ تعلق‌نگرفتن صدقه بر کندوها (بلاذری، 1367: 85)؛ حکم عسل در زمین فرد ذمی و زمین فرد تغلبی (بلاذری، 1367: 85)؛ زکات حبوبات (بلاذری، 1367: 87)؛ گرفتن عشر از زمین زراعی یهود (بلاذری، 1367: 110).

بلاذری از کتاب ضرب الدنانیز و الدراهم واقدی نیز شانزده روایت، شش روایت با واﺳﻂﮥ ولیدبن‌صالح و پسر واقدی و ده روایت با واﺳﻂﮥ ابن‌سعد به شرح زیر نقل کرده است: رواج دینار هرقل و درهم بغلی پارسیان در مکه پیش از اسلام (بلاذری، 1367: 648و649)؛ وزن مثقال در زمان عبدالملک، اوزان قریش در جاهلیت، دینار و درهم منقوش در زمان عبدالملک و بدون منقوش و وزن آنها، سکه‌زدن نخستین دینارهای نقش‌دار توسط عبدالملک، ضرب به وزن هفت نخستین‌بار توسط حارث‌بن‌عبدالله مخزومی (بلاذری، 1367: 649و650)؛ ضرب سکه طلا برای نخستین‌بار به دستور عبدالمک به سال هفتادوچهار (بلاذری، 1367: 651)؛ ضرب سکه توسط مصعب و به دستور عبدالله‌بن‌زبیر در سال هفتاد براساس الگوی سکه‌های کسری با لفظ برکت و واژت‌الله (بلاذری، 1367: 651)؛ فرمان شکستن سکه‌های تقلبی ضرب عجمان که در آن غش شده بود (بلاذری، 1367: 651)؛ تبدیل سکه‌های مغشوش به نقره توسط عمر و عثمان (بلاذری، 1367: 651)؛ دستور عبدالملک به عقوبت و زندانی و جریمه مردی که سکه‌های تقلبی ضرب می‌کرد (بلاذری، 1367: 653تا655).

2-7. کتاب الاموال قاسم‌بن‌سلام هروی (224ق/839م)

ابوعبید قاسم‌بن‌سلام (ابن‌عبدالبر، بی‌تا: 67و107) ازجمله فقها، محدثان، قاریان، زبان‌شناسان و مورخان موثوق معرفی شده است (خطیب، 1997: 12/401و412؛ شمس‌الدین ذهبی، 2003: 5/654).

تألیفی ابوعبید با موضوع مالی کتاب الاموال بوده است که پس از غریبالحدیث او، از بهترین کتاب‌های فقهی به شمار می‌رود (خطیب، 1997: 403تا410).

از سلسله سند متصلی که در آغاز کتاب آمده است، معلوم می‌شود ﻧﺴﺨﮥ حاضر در سده ششم قمری شنیده و کتابت شده است و سند به شهده، دختر ابی‌نصر احمدبن‌فرج، می‌رسد؛ هرچند راوی و کاتب این نسخه از شهده شناخته‌شده نیست. 16 گفته‌اند که تمام اِسنادِ حدیثی در بغداد سده ششم به شهده می‌رسید و در همان دوره، شخصیت‌های بزرگی همچون ابن‌عساکر، سمعانی، ابن‌جوزی و الشیخ الموفق از او روایت کرده‌اند (شمس‌الدین ذهبی، 1427: 15/240).

نکته دیگر آنکه سند این کتاب تنها در آثار ابن‌حجر عسقلانی دیده می‌شود که جایگاه او در مصر سدﮤ نهم مانند جایگاه شهده در بغداد سدﮤ ششم است؛ بنابراین باید گفت راوی شهده در سند یادشده همان کسی است که در اِسناد، ابن‌حجر معرفی شده است. ابن‌حجر در کتاب تعلیق‌التعلیق (5/464)، سند کتاب الاموال را با سه واسطه از ابوعبدالله محمدبن‌علی بکری از یحیی‌بن‌یوسف مصری از ابوالحسن علی‌بن‌هبه‌الله‌بن‌حمیری از شهده و او با واﺳﻂﮥ مشایخ خود از علی‌بن‌عبدالعزیز از ابوعبید قاسم‌بن‌سلام نقل می‌کند. بر این اساس، ابن‌حجر عسقلانی آخرین راوی کتاب الاموال و علی بن‌عبدالعزیز (د.287ق) نخستین راوی آن خواهد بود.

دربارﮤ علی‌بن‌عبدالعزیز تا آنجا که نگارنده آگاه است، ﻫﻤﮥ آنها که در سده‌های متأخر و در غیر مرتبه شاگردان ابوعبید از کتاب الاموال نقل کرده‌اند، با واﺳﻂﮥ علی‌بن‌عبدالعزیز بوده است. بنابراین، اگر قدامه‌بن‌جعفر (328ق) در سراسر الخراج و صناعةالکتابه حدود پانزده نمونه از قول‌ها و خبرهای ابوعبید را بدون اِسناد و مستقیم از کتابش نقل می‌کند، به‌احتمال قوی علی‌بن عبدالعزیز واسطه روایت او از کتاب الاموال است. چنانکه خطیب در تاریخ بغداد (1/24تا48) و ابن‌عساکر در تاریخ مدینه دمشق (2/212تا122)، هرکدام به ترتیب پانزده و دوازده روایت دربارﮤ فتوح بغداد و دمشق با سند متصل و با واﺳﻂﮥ علی‌بن‌عبدالعزیز از ابوعبید نقل کرده‌اند.کسانی همچون ابن‌ابی‌حاتم رازی و ابوالحسن محمدبن‌محمدبن حسن کارزی نیز با واﺳﻂﮥ او کتاب‌های ابوعبید را شنیده‌اند (رازی، 1271: 6/196؛ ابن‌ندیم، 1398: 106؛ حاکم، 1400: 88؛ سمعانی، 1977: 5/13).

ابن‌ندیم در میان شاگردان ابوعبید از ثابت بن‌عمروبن‌حبیب‌مولی‌علی‌بن‌رابطه و علی بن محمدبن وهب مسعری نیز نام می‌برد و تصریح می‌کند ثابت‌بن‌عمرو تمام کتاب‌های ابوعبید را روایت کرده است (ابن‌ندیم، 1398: 106). اما در منابع موجود، از روایت‌های این راویان اثری نیست. به جز علی بن‌عبدالعزیز، شماری از شاگردان نویسنده ابوعبید، روایت‌های او را در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند. حمیدبن‌زنجویه (180تا251ق) ازجمله این راویان است که شمار بسیاری از روایت‌های الاموال ابوعبید را در کتابی گرد آورده است که با همین نام الاموال نوشته است. نقل‌قول‌های او از ابوعبید به‌قدری فراوان است که برخی از پژوهشگران، کتاب الاموال او را مانند نسخه دوم کتاب الاموال ابوعبید تلقی کرده‌اند. گفته شده، ابن‌زنجویه بالغ بر چهارصد نمونه از آرای ابوعبید را در کتاب خود نقل کرده است که با ضمیمه روایت‌های خود او به عدد بزرگی خواهد رسید (ابن‌زنجویه، 1428: مقدمه/0). ابن‌زنجویه علاوه بر این، راوی تمام کتاب‌های ابوعبید در مصر بوده است (مزی، 1400: 7/397).

بلاذری در جایگاه شاگرد و راوی ابوعبید، بالغ بر 45 روایت از الاموال او به شیوﮤ اسنادی نقل کرده است. تمام این روایت‌ها به طور مستقیم و بدون واسطه و با لفظ حَدَّثَنَا و حَدّثنی نقل شده است که 36 روایت آن با موضوع مالی به شرح زیر است: اقطاع پیامبر(ص) در ناحیه فرع (بلاذری، 1367: 19؛ ابوعبید، بی‌تا: 423)؛ اقطاع پیامبر(ص) در عقیق (بلاذری، 1367: 19؛ ابوعبید، بی‌تا: 348)؛ تقسیم اموال بنی‌قریظه (بلاذری، 1367:‌ 34؛ ابوعبید، بی‌تا: 146)؛ اموال اهل خیبر (بلاذری، 1367:‌40؛ ابوعبید، بی‌تا: 216)؛ تخمیس اموال خیبر توسط پیامبر(ص) (بلاذری، 1367: 42؛ ابوعبید، بی‌تا: 70)؛ یهودیان فدک و پرداخت بهای نیمی از ثمره و اراضی آنها توسط عمر (بلاذری، 1367: ‌48؛ ابوعبید، بی‌تا: 16)؛

همچنین صدقات پیامبر(ص) در یمن (بلاذری، 1367:‌ 105؛ ابوعبید، بی‌تا: 34، 468)؛ اقطاع پیامبر(ص) (بلاذری، 1367:‌ 107؛ ابوعبید، بی‌تا: 350)؛ جزیه اهل هجر (بلاذری، 1367:‌ 116؛ ابوعبید، بی‌تا: 257)؛ اموال گرفته‌شده توسط ابوهریره از بحرین (بلاذری، 1367: 120و121؛ ابوعبید، بی‌تا: 342)؛ اقطاع پیامبر(ص) در غوره، غرابه و حبل (بلاذری، 1367: 134؛ ابوعبید، بی‌تا: 356)؛ اقطاع پیامبر(ص) در یمامه (بلاذری، 1367: 134؛ ابوعبید، بی‌تا: 348)؛ اقطاع‌دادن کلیسا در زمان عمربن عبدالعزیز (بلاذری، 1367:‌ 179؛ ابوعبید، بی‌تا: 201)؛ خراج قبطیان مصر در زمان معاویه (بلاذری، 1367: ‌314؛ ابوعبید، بی‌تا: 190)؛ خراج قبطیان مصر توسط عمروبن‌عاص (بلاذری، 1367:‌ 315؛ ابوعبید، بی‌تا: 188)؛ جزیه اهل لواته از بربرهای برقه (بلاذری، 1367: 324؛ ابوعبید، بی‌تا: 240)؛ عقد هدنه و صلح میان مسلمانان و اهل کتاب (بلاذری، 1367: 341؛ ابوعبید، بی‌تا: 193)؛ عقد هدنه بین مسلمانان و نامسلمانان نوبه (بلاذری، 1367:‌341؛ ابوعبید، بی‌تا: 193)؛ مساحی و خراجِ عراق (سواد) (بلاذری، 1367:‌383و384؛ ابوعبید، بی‌تا: 88)؛ خراج خانقین (بلاذری، 1367: 388؛ ابوعبید، بی‌تا: 65)؛ عطا در زمان عمر (بلاذری، 1367: 634؛ ابوعبید، بی‌تا: 286)؛ مقدار عطایای عمر برای عمروبن‌عاص و عمیربن‌وهب و بسربن‌ارطاه (بلاذری، 1367:‌ 636؛ ابوعبید، بی‌تا: 289)؛ عطایای عمر برای بیعت‌کنندگان حدیبیه (بلاذری، 1367: 637؛ ابوعبید، بی‌تا: 288)؛

همچنین عطایای عمر برای اسامه‌بن‌زید و عبدالله بن‌عمر (بلاذری، 1367: 637؛ ابوعبید، بی‌تا: 289)؛ عطایای عمر برای عماربن‌یاسر (بلاذری، 1367: 638؛ ابوعبید، بی‌تا: 301)؛ عطایای عمر برای سلمان‌فارسی (بلاذری، 1367: 638؛ ابوعبید، بی‌تا: 301)؛ عطایای عمر برای موالی ایالت‌های شام (اجناد) (بلاذری، 1367: 639؛ ابوعبید، بی‌تا: 300)؛ امتناع عمر از عطایا برای اهل ذمه (بلاذری، 1367: 639تا640؛ ابوعبید، بی‌تا: 295)؛ ارث برای وارثان (بلاذری، 1367: 640؛ ابوعبید، بی‌تا: 302)؛ عطایای عمربن‌عبدالعزیر برای مروان‌بن‌شجاع (بلاذری، 1367: 641؛ ابوعبید، بی‌تا: 304)؛ عطایای علی(ع) برای کودک سرراهی (بلاذری، 1367: 641؛ ابوعبید، بی‌تا: 304)؛ عطایای عمر برای زن و برده و غیره (بلاذری، 1367: 642؛ ابوعبید، بی‌تا: 314)؛ قراردادن سنت دو مُدی و دو قسط (بلاذری، 1367: 642؛ ابوعبید، بی‌تا: 314)؛ سپردن عطا به ورثه پس از مرگ او (بلاذری، 1367:‌ 642و643؛ ابوعبید، بی‌تا: 331).

2-8. کتاب ضرب الدَّرَاهِم وَ الصرْف، اقطاع النبی(ص) و المراعی و الجراد مدائنی (224ق/839م)

ابوالحسن علی‌بن‌محمد ­مدائنی از نویسندگان پر کار قرن سوم است که اکثر رجال شناسان، وثاقت و اعتبار روایی او را تایید کرده اند (خطیب، 1997: 12/80؛ سمعانی، 1977: 5/232؛ شمس‌الدین ذهبی، 2003: 7/866) .شش کتاب در باب مباحث مالی تدوین کرده است که به شرح زیر است: اقطاع النبی صلیاللَّهعلیهوَسَلَّمَ، عمال النبی علی الصدقات یا ﻫﺄموران مالیاتی پیامبر(ص)، اموال النبی و کُتّابه و من کان یرد علیه الصدقه، ضرب الدَّرَاهِم و الصَرْف، صَلَاحُ المال و المراعی و الْجَرَادِ و یحتوی علی الکور وَ الطسابیح و جبایتها.

ابن‌ندیم این کتاب‌ها را از روی دست‌خط ابوالحسن علی‌بن‌محمدبن‌زبیر نوشت که رجال‌شناسان وثاقت و اعتبار او را نیز همچون مدائنی پذیرفته‌اند (ابن‌ندیم، 1398: 147تا151؛ یاقوت حموی، 1414: 4/1854تا1858؛ خطیب، 1997: 12/80؛ سمعانی، 1977: 5/232؛ شمس‌الدین ذهبی، 2003: 7/866).

بلاذری در فتوح‌البلدان در مجموع هفده روایت مالی، بدون واسطه از مدائنی نقل کرده است؛ اما باتوجه به اینکه تک‌نگاری‌های مالی مدائنی مفقودند، نمی‌توان از میان چند کتاب یادشده، منبع دقیق روایت‌ها را تعیین کرد. دو روایت، یکی تحریم دینارهای رومیان توسط عبدالملک (بلاذری، 1367: 344) و دیگری فرمان حجاج به سکه‌زدن درهم و سپس ضرب آن در تمام نواحی (بلاذری، 1367: 651) به‌احتمال بسیار از کتاب ضرب الدَّرَاهِم و الصَرْف مدائنی است. دربارﮤ اقطاع نام کتاب مدائنی اقطاع النبی است؛ ولی به نظر می‌رسد این اثر تنها به اقطاعات عصر پیامبر(ص) منحصر نبوده و مدائنی اقطاعات پس از عصر پیامبر(ص) را نیز مدنظر داشته است. البته با اطمینان نباید گفت نام اقطاع النبی را مدائنی برای کتاب خود برگزیده است. بلاذری از این کتاب نیز چهار روایت نقل کرده است: اقطاع زیاد در منطقه جموم (بلاذری، 1367: 507)؛ اقطاع یزیدبن‌مُهلَّب (بلاذری، 1367: 511)؛ اقطاع عمربن‌هیبره در مهلبان (بلاذری، 1367: 513)؛ اقطاع یزیدبن‌معاویه به عبدالملک‌بن‌مروان (بلاذری، 1367: 52).

او همچنین پنج روایت دربارﮤ مقدار جزیه یهودیان طائف (بلاذری، 1367: 84)، دو روایت دربارﮤ مقدار جزیه اهل شام در زمان عمر (بلاذری، 1367: 107) و دو روایت دربارﮤ ستم محمدبن ‌یوسف، والی یمن، در گرفتن خراج و صلح احنف با مرورود، از مدائنی بیان کرده است (بلاذری، 1367: 565). به نظر می‌رسد این نه روایت از کتاب المراعی و الجراد مدائنی بوده است.

بلاذری شش روایت نیز دربارﮤ موضوع‌های متفرقه از مدائنی نقل کرده است که به شرح زیر است: ناﻣﮥ عمربن‌عبدالعزیز به عدی‌بن‌ارطاه، عامل خود در بصره، برای عُشر خرما و حبوب در عمان (بلاذری،‌ 1367: 113)؛ نوشتن اموال عمال توسط عمر، هنگام ولایت‌یافتن آنها (بلاذری، 1367: 316)؛ قسمت‌کردن مال عمروبن‌عاص، عامل عمر بر مصر، توسط محمدبن‌مسلمه (بلاذری،‌ 1367: 316)؛ پارسی بودن دیوان خراج سواد تا زمان حجاج (بلاذری، 1367: 424)؛ نوشتن صورت خراج روی پوست (دو روایت) (بلاذری،‌ 1367: 647).

 

نتیجه

بلاذری در استناد به منابع متقدمان، در نقل از مشایخ خود، به سنت رایج مورخان و محدثان سده‌های اول تا ششم قمری، یعنی به‌کارگیری شیوﮤ «اِسنادی و روایت شفاهی»، پایبند بوده است؛ اما به «منابع مکتوبِ» بسیاری از این روایت‌ها نیز دسترسی داشته است. بنابراین مشاهده می‌شود او با الفاظی همچون قَالَ، حَدّثنی، عَنْ فُلَان و حَدَّثَنَا از مورخان و فقهایی همچون واقدی، مدائنی، ابویوسف، قاسم‌بن سلام و... در تدوین فتوح‌البلدان بهره جسته است؛ ولی از منابع مالی که به آنها استناد کرده، نامی نبرده است.

حال با توجه به پیوستگی منابع مکتوب با روایت شفاهی در سده‌های نخست، با ذکر دلایلی باید گفت تمام منابع مالی که بلاذری در فتوح‌البلدان به آنها استناد کرده است، مکتوب‌اند. این امر بر اعتبار منابع مالی، به‌ویژه منابع مفقودی که بلاذری به آنها استناد کرده است و به تبع آن، اعتبارِ تاریخیِ کتاب فتوح‌البلدان بلاذری دلالت دارد. دلایل مکتوب‌بودن منابع مالی یلاذری عبارت‌اند از: بی‌اعتباربودن روایت صرف شیخ حدیث بدون داشتن سند مکتوب برای روایاتش؛ نامعتبربودن صرف «وِجاده» و مراجعه به کتاب بدون استماع از شیخ روایت و صاحب کتاب؛ افسانه‌بودن حافظه تاریخی عرب و جایگاه و ارزش کم‌نظیرکتابت در قرآن وغیره.

در فتوح‌البلدان، بلاذری در ذکر روایت‌های مالی که 151 روایت است، درمجموع به 13 منبع مالی از 8 نویسندﮤ فقیه و مورخ استناد کرده است. از این تعداد، به جز چند نموﻧﮥ معدود از راویان و مشایخ نویسندگان که وثاقت آنها جای تردید دارد، بیشترِ این منابع از نظر سندشناختی و وثاقت راویان و مشایخ و نویسندگان آن، موثق و معتبر است. این امر نیز بر اعتبار و وثاقت تاریخی کتاب فتوح‌البلدان دلالت دارد.

 

پی‌نوشت

1. یعقوبی، 1371: 1/224،229، 349تا351؛ 2/23و24، 34،42،58،60؛ قمی، 1361: 1،38،86،101،133، 138،144،147و14؛ مسعودی، 1382: 95،101،143،247.

2. مبنای توثیقات و تضعیفات، رجال مسلمان (شیعه و سنی) است.

3. گلدزیهر درباره تدوین احادیث اسلامی نظر متفاوتی با تدوین تاریخ اسلامی دارد (سزگین، 1412: 118).

4. مشروح نظرگاه‌های یادشده را می‌توان در این منابع دید: دوری، 1420: 5و135؛ سزگین، 1412: 193و194، 117تا120؛ روزنتال، 1368: 1/153؛ مطهری، بی‌تا: 393؛ مدرسی، 1383: 11تا13؛ براون، 1333: پاورقی/196تا392؛ جعفریان، 1376: 69؛ شولر، 1393: 25تا40، 57تا90.

5. در اینجا باید به دو نکته توجه تام کرد: نکته نخست اینکه سیطره روش «روایت شفاهی» بر مطلق علوم نقلی و نیز نقش نخستین محدثان در گردآوری بی‌شائبه انواع روایت‌های فقهی و تاریخی و تفسیری، این فرض را تأیید می‌کند که «حدیث» نخستین خاستگاه تفسیر و تاریخ و علوم ادبی است (ر.ک: احمدامین، 1975: 156؛ احمدامین، 1933: 2/362، 338؛ سواژه، 1366: 32تا37؛ روزنتال، 1368: 1/22تا86)؛ رواج چنین روشی در موضوع‌های گوناگون علمی، باعث می‌شود شأن و منزلت رجال‌شناختی تمام روایت‌ها اعم از تاریخی و حدیثی و فقهی و... در منابع رجالی به‌صورت یکسان ارزیابی شود و زیر تیغ «جرح و تعدیل» برود (احمدامین، 1933: 2/339؛ ابن‌فرحان، 1418: 46تا66). تنها تفاوتی که می‌توان میان گزاره‌های تاریخی و غیرتاریخی نهاد، این است که رجال‌شناسان، روایت‌های «فقهی» را از روایت‌های «اخلاقی یا تاریخی»، از نظر شایستگی‌داشتن و شایستگی‌نداشتن برای کتابت، تفکیک می‌کنند. آنها ممکن است روایت فقهی یک راوی را شایسته کتابت ندانند و در عین حال، روایت‌های دیگر او را برای پندگرفتن و نه برای داوری درباره گذشتگان، کتابت کنند. آنها از این تفاوت با عبارت «یکتَب حدیثُه لِلاِعتبار» تعبیر می‌کنند. با این حال، همگان تأکید می‌کنند روایت راوی دروغ‌گو در هیچ موضوعی، ارزش کتابت ندارد (رازی، 1271: 1/37؛ خطیب، 1405: 162،184).

نکته، تفاوت میان گفتمان فقهی و منطق تاریخی است. «مسئله‌محوری» در حوزه فقه و حقوق و ضرورت اقامه «حجت و دلیل»، در مقام اجتهاد و عمل، محدثان را به وسوسه و دقت در اِسناد و اجتناب از «اِسناد جمعی»، یعنی ادغام متن چند سند در یک گزارش، سوق داد؛ اما دغدغه «انسجام‌گروی» در تاریخ و تراجم، ضرورت حفظ امانت در اِسناد و نیز ضرورت پرهیز از حشو و تطویل باعث شد طیفی از محدثانی که در مَسندِ مورّخ و تاریخ‌نگاری نشسته‌اند، نخست به ترکیب و تجمیع اسناد و «شهرت تاریخی» توجه ویژه‌ای کنند. در روایتی تاحدودی مبالغه‌آمیز آمده است اصحاب واقدی از او خواستند اسناد همه حوادث جزئی را بیاورد. او روایت‌های غزوه اُحد را چنین تنظیم کرد و به 20 مجلد رسید (فتحی‌عثمان، 1412: 146)

6. البته نقل مسند با سیاق شفاهی از متون مکتوب، به بلاذری و فتوح‌البلدان اختصاص ندارد. شولر به گستره این روش، در تمامی شاخه‌های علمی دوران تمدن اسلامی توجه کرده است (شولر، 1393: 48، 127تا132).

7. کتاب مغازی معاویه از مؤلفی ناشناخته که باواسطه ابوصالح عبادةبن‌نسی از آن نقل می‌کند، تنها کتابی است که بلاذری از آن نام برده است (بلاذری، 1956: 1/195).

8. نمونه‌هایی از این دست عبارت‌اند از: در روایت‌های شماره 188،200،206،235، 326،426،432،438،465، 526،651،685،701،708،729،742،835،863،898،900،902،1001،10. از اسناد این روایت‌ها به‌خوبی استفاده می‌شود.

9. سوگمندانه برخی از مترجمان فتوح‌البلدان به تمایز واقعی عبارات «قِیلَ، یُقَالُ» با عبارت «قالُوا» توجه نکرده و هر سه را با فعل سوم شخص جمع «گویند» ترجمه کرده است. خوانندﮤ ناآشنا به فنون عبارت‌های اخباریان و محدثان متقدم، مضمون همه این اقوال را یکی پنداشته است. او ارزش روایی نهفته در عبارت «قالُوا» را که به شهرت واتقان سند دلالت دارد، با ارزش روایی موجود در عبارت «قیل و یقال» که به ضعف سند دلالت دارد، خلط می‌کند (قس: بلاذری، 1364: ص92 ش236، ص103ش 261؛ بلاذری، 1956: 2/ص411 ش834، ص425 ش859).

10. منظور سبزیجاتی مانند تره، جعفری، اسفناج، گشنیز، نعناع و ریحان است.

11. برده‌ای که آقای او برای آزادی بهایی تعیین کرده است (بلاذری، ب625).

12. چون این کتاب برای هارون‌الرشید و در جواب پرسش‌های فقهی او برای اداره شرعی سرزمین‌های فتح‌شده، نوشته شده است، باید آن را ازجمله کتاب‌های فقه سیاسی به شمار آ11ورد.

13. دار قطنی کتابی با غرائب مالک‌بن‌انس داشت (الرحیلی، بی‌تا: 105) که در قرن هشتم، زیلعی به این کتاب استناد کرد. او در کتاب نصب‌الرایه، نزدیک بیست مرتبه به غرائب استناد داده است. کتاب غرائب پس از قرن هشتم قمری مفقود شده است و از آن اثری نیست.

14. پنبه.

15. نوعی پیماﻧﮥ غلات.

16. در چاپ حاضرِکتاب الاموال ابوعبید قاسم‌بن‌سلام، سلسله سند روایت این کتاب به این صورت ثبت شده است: قُرِئَ علی الشیخه الصالحه الکاتبه فَخَرَّالنِّسَاءِ شَهِدَهُ بِنْتِ ابی نَصْرٍ احْمَدَ بْنُ الْفَرَجِ بْنِ عُمَرَ الابری الدینوری بمنزلها بِبَغْدَادَ فی الحادی عَشَرَ مِنْ شَعْبَانَ سِنُّهُ اربعه وَ ستین وَ خمسماه: اخبرکم النقیب الکامل ابوالفوارس طراد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ علی الزینبی فی ثانی ذی الحجه مِنْ سِنُّهُ تسعین وَ أَخْبَرَنَا ابوالحسن احْمَدَ بْنِ علی البادی أَخْبَرَنَا ابوعلی حَامِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الهروی أَخْبَرَنَا علی بْنِ عبدالعزیز البغوی حَدَّثَنَا ابوعبید الْقَاسِمِ بْنِ سَلَّامٍ الازدی رضی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:... .

  1. Abu al-Faraj, Q. (1981). Al-Kharaj wa sinaeat Alkitaba. Baghdad: Dar al-Rashid. 
  2. Abu al-Fida, I. (2008). Musnad al-Farooq. Egypt: Dar al-Falah.
  3. Abu Obaid, Q. (n.d.). Al'amwal. Researcher: Khalil Muhammad Haras, Beirut: Dar al-Fikr.
  4. Abu Yusuf, Y. (2003). Al-Kharaj. Cairo: Salafi and School.
  5. Ahmad Amin (1933). Dohi al-Islam. Beirut: Dar al-Kitab al-Arabi.
  6. Ahmad Amin (1975). Fajr al-Islam. Beirut: Dar al-Kitab al-Arabi.
  7. Ajli, A. (1984). Maerifat Althiqat min rijal 'ahl Aleilm wAlhadith. Researcher: Abdul Alim Abdul Azim Al-Bastawi, Medina: Madar al-Dar.
  8. Al-Baji Al-Andalusi, S. (1985). Al-Tadhil Al-Tajrih. Riyadh: Dar Al-Lawa '.
  9. Al-Rahili, A. (n.d.). Imam Abu Al-Hassan Al-Darqatani wa tharuh aleilmia. Dar Al-Andalus Al-Khadra.
  10. Al-Sanaani, A. (1982). Musanaf. Research of Habib Al-Rahmanah Al-Azami, Beirut: Al-Muktabah Islami. 
  11. Azizi, H. (2012). An Investigation in The Islamic Conquests (Fotuh) recording in Iran to the First three centuries of Hegira: The case of the conquest of (Iran). Qom: Research Institute and University.
  12. Blazeri, A. (1988). Fotouh al-Baldan. Translated by Mohammad Tavakol, Naqarah Publication. 
  13. Blazeri, A. (1985). Fotouh al-Baldan. Translated by Azartash Azarnoush, edited by Mohammad Farzan, Tehran: Soroush Publication.
  14. Blazeri, A. (1956). Fotouh al-Baldan. Research of Salahuddin al-Munajjid, Beirut: Maktab al-Nahda al-Masriya.
  15. Brockelman, C. (n.d.). History of Arabic Literature. Arabic Translator, Dr. Abdul Halim Al-Najjar, Qom: Islamic Library.
  16. Brown, E. (1954). Literary History of Iran. Translated by Ali Pasha Saleh, Tehran: University of Tehran.
  17. Darmi, A. (1970). Sunan Al-Darmi. Damascus: Maktab al-Aietidal.
  18. Dori, A. (1999). Debate in the History of the Science of History in Arabia. Riyadh: Maktab al-Obeidkan.
  19. Fathi Uthman, M. (1991). Entrance to Islamic History. Beirut: Dar al-Nafayis.
  20. Hakim Neyshabouri, M. (1979). Maerifuh Eulum Alhadith. Correction of Sayyid Mu'azzam Hassan, Beirut: Dar al-Afaq-Hadith.
  21. Hamavi, Y. (1995). Al-Majm albaldan. Beirut: Dar Sadr.
  22. Hamwi, Y. (1993). Mejm al'adba. Researcher Ehsan Abbas, Beirut: Dar al-Gharb al-Islami.
  23. Ibn 'Abd al-Barr, Y. (n.d.). Alaintiqa' fy fadayil Althalathih Alaymh Alfuqaha'. Beirut: Dar al-Kitab al-Alamiya.
  24. Ibn 'Abd al-Barr, Y. (2000). Jame Bayan al-'Alam wa Fadhla. Beirut: Dar al-Kitab al-Ulmiya.
  25. Ibn Abi Shaybah, A. (1988). Almusanaf fi Al'ahadith va Alathar. Research on the Completion of Yusuf al-Houth, Riyadh:Al-Rashd school.
  26. Ibn al-Mabrd, Y. (1992). Bihraladam fymn takalam fih Al'imam 'ahmad bimadah 'aw dhim. Researching the Spirituality of Abd al-Rahman al-Suifi, Beirut: Dar al-Kitab al-Alamiya.
  27. Ibn al-Sa'i, A. (2008). Al dralithamin fi Asama' Almusanfayn. Research by Ahmad Shouqi, Tunisia: Dar al-Gharb al-Islami.
  28. Ibn Asaker, A. (1994). Tarikh damshq. Al-Muhaqiq Amr Ibn Gharamah, Dar al-Fikr.
  29. Ibn Farhan, H. (1997). nahw 'iinqadh altarykh al'iislamy. Al-Imamah Al-Sahfiyya Foundation.
  30. Ibn Hahban, M. (2014). Al-Thaqat. Hyderabad, Al-Dakna, India: Ottoman Encyclopedia.
  31. Ibn Hajar Asqalani, A. (1984). Taliqat al-Taliq. Research by Saeed Abdul Rahman Musa, Beirut: Islamic School, Dar Al-Amar.
  32. Ibn Hajar Asqalani, A. (2011). lsan almyzan. Beirut: Scientific Institute.
  33. Ibn Hajar Asqalani, A. (1984). Tahdhib al-Tahdhib. Beirut: Dar al-Fikr.
  34. Ibn Hajar Asqalani, A. (1985). Tqryb Altahdhib. Researcher Muhammad Awamah, Syria: Dar Al-Rashid.
  35. Ibn Hanbal, A. (1987). alelal va maerafuh alrijal. Research by Wasi Allah Ibn Muhammad, Beirut: Islamic School.
  36. Ibn Hanbal, A. (n.d.). Al-Musnad. Beirut: Dar Sadr.
  37. Ibn Khaldun, M. (1987). Al-Abr. research by Khalil Shahadeh, Beirut, Dar al-Fikr.
  38. Ibn Mo'in, Y. (n.d.). Tarikh. Research of Abdullah Ahmad Hassan, Beirut: Dar al-Qalam.
  39. Ibn Nandim, M. (2019). Alfahrist. Beirut: Dar al-Ma'rifah.
  40. Ibn Sa'd, M. (1987). Altbqat Alkubraa. Medina: Maktabat Aleulum w Alhukm.
  41. Ibn Sayyid al-Nas, M. (1985). Ayoun al-Athar fiufunun al-Maghazi wa al-Shamail wa al-Sir. Beirut: Azz al-Din Institute.
  42. Ibn Shabbah, U. (2020). Tarikh al-MadinahHaqqah, Fahim Muhammad Shaltut. Jeddah: Printed on Alimony, Habib Mahmud Ahmad.
  43. Ibn Uday, A. (1998). Alkamil fy dueafa' Alrijal. Research by Soheil Zakar, Beirut: Dar al-Fikr.
  44. Ibn Zanjawiyyah, H. (2007). Al'amwal. Research by Ahmad Jaber Badran, Kuwait: Center for Jurisprudence and Economics.
  45. Jafarian, R. (1997). Sources of Islamic History. Qom: Ansarian.
  46. Khatib, A. (1984). Al-kifaya fi `ilm al-riwaya. Research by Ahmad Omar Hashem, Beirut: Dar al-Kitab al-Arabi.
  47. Khatib, A. (1974). Taqyid Aleilm. Research of Yusuf al-Ash, Beirut: Dar al-Hayya Sunnah al-Nabawiyyah.
  48. Khatib, A. (1997). Tarikh Baghdad. Research by Mustafa Abdul Qadir Atta, Beirut: Dar al-Kitab.
  49. Klini, M. (n.d.). Al-Kafi. Edited by Ali Akbar Ghaffari, Tehran: Dar al-Kitab Islamic. 
  50. Masoudi, A. (2003). Muruij Aldhahab. Translated by Abolghasem Payende, Tehran: Scientific and Cultural Publication.
  51. Mazi,Y.(1980). Tahdhib Alkimal fi 'asma' Alrijal. Researcher Bashar al-Awad, Beirut: Muasast Alrsal.
  52. Modarresi, S.H. (2004). Written Shiite Heritage. Translated by Ali Gharayi and Rasoul Jafarian, Qom: Specialized Library of History of Islam and Iran.
  53. Motahari, M. (n.d.). Mutual Services between Islam and Iran. Qom: Islamic Publications Office.
  54. Qasemi, M. (2006). Qawaeid Althdyth. Research by Muhammad Bahja al-Bitar, Beirut: (n.p).
  55. Qomi, H. (1982). Tarikh Qom. Translated by Hassan Ibn Abdul Malik, Tehran: Toos Publication.
  56. Qurashi, A. (n.d.). Aljawahir Almadyh fy Altabaqat Alhanfyh. Karachi: Mir Mohammad Kitab Khaneh.
  57. Qurashi, Y. (2005). Al-Kharaj. Alsalafiat wa Maktabatuha. 
  58. Razavi, A. (2009). Introduction to Economic Historiography. Journal of Historical Research of Iran and Islam, 5, 93-118.
  59. Razi, A. (1892). Al-Jarh wa Al-Tadil. Beirut: Dar Al-Hayya Al-Tarath Al-Arabi.
  60. Rosenthal, F. (1989). History of Historiography in Islam. Translated by Assadollah Azad, Mashhad: Astan Quds Razavi.
  61. Sakhawi, M. (1993). Altuhfat allatifat fi tarikh almadinat alsharifa. Beirut: Dar al-Kitab al-Alamiya.
  62. Samani, A. (1977). Ansab. Research of Abdullah Umar al-Baroudi, Beirut.
  63. Savageh, J. (1987). Introduction to the History of the Islamic East. Translated by Nooshafarin Ansari, Tehran: University Publishing Center.
  64. Schuler, G. (2014). Oral and Written. Translated by Nusrat Nilsaz, Tehran: Hekmat Publication. 
  65. Sezgin, F. (1991). History of Arab Heritage. The interpretation of Mahmoud Fahmiyyah Hejazi, Qom: the school of Ayatollah Al-Marashi Al-Najafi.
  66. Shafi'i, M. (2014). Alam. Beirut: Dar al-Ma'rifah.
  67. Shams al-Din al-Dhahabi, M. (2006). Sayr 'Aelam Alnubla'. Cairo: Dar al-Hadith.
  68. Shams al-Din Dhahabi, M. (2003). Tarikh Islam. Researcher: Bashar Awad Maroof, Dar al-Gharb al-Islami.
  69. Shamsuddin Zahabi, M. (n.d.). Myzan Al aietidal. Ali Mohammad Al-Bajawi, Beirut: Dar al-Ma'rifah.
  70. Shamsuddin Zahabi, M. (1992). Al-Kashif. Jeddah: Dar al-Qiblah al-Islamiya.
  71. Siddiqui, N. (1995). Muslim Economic Thoughts. Translated by Mohammad Javad Mahdavi, Mashhad: Astan Quds Razavi.
  72. Sivari, M. (1964). Knzalerifan fi Faqh Alqurana. Tehran: Al-Muktabah Al-Razawiyah.
  73. Tabari, M. (1986). Tarikh Al'umam w Almuluk. Beirut: Dar al-Kitab al-Alamiya.
  74. Tusi, M. (2001). Rijal. Najaf: Al-Haydariya.
  75. Yaqubi, A. (1992). Tarikh. Translated by Mohammad Ibrahim Ayati, Tehran: Scientific And Cultural Publications.
  76. Zilei, J. (2020). Nasb al-Rayah Takhrij Ahadith al-Hidaya. Research by Ahmad ‌ Shams al-Din; Beirut: Dar al-Kitab al-Alamiya.