Document Type : Research Paper
Author
Assistant Professor, Art University of Isfahan, Isfahan, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
نام اصلی باخرز (bakharz) که به تازگی شهرستانی مستقل از استان خراسان رضوی شده ، به زبان پهلوی بادهرزه به معنای وزیدنگاه باد بوده است (حموی، بیتا: 2/ 28). متون تاریخی و جغرافیای تاریخی، قدمت آن را تا پیش از اسلام عقب برده و از آن، در شمار یکی از ولایات پرثو/ پارت یاد کردهاند (پیرنیا، 1366: 3/2186). با پیدایش اسلام و گسترش دامنة فتوحات مسلمانان، باخرز نیز که یکی از روستاهای نشابور به شمار میآمد (ابن فقیه، 1349: 54) در سال 31هـ . ق گشوده شد (بلاذری، 1364: 159). پس از آن، در خلال سدههای نخستین اسلامی به مرور بر رونق آن افزوده میشد به طوری که در قرون اولیه اسلامی، از باخرز و گاه قصبة آن مالن (مالان، مالین ) که خرابه های ارگ آن امروزه در نزدیکی شهر نو با خزر بر جای مانده است، به عنوان یک شهر و یا یکی از مناطق آباد تابع نیشابور یاد شده است(رک : یعقوبی، 168:1356-167و ابنرسته،1365: 200؛ اصطخری، 1368: 205؛ ابنحوقل، 1366: 169-168/ مقدسی،1361: 467، 436-435). با خزر در زمان یاقوت حموی به صورت کورهای با 168 روستا درآمده بود (حموی، بی تا: 2/28) یکی از شهرهای مهم خراسان بزرگ محسوب میشد (مستوفی،1362: 153). در قرن نهم هجری، هنوز هم ناحیهای وسیع و آباد بود (حافظ ابرو،1370: 22) و تا این زمان، خاستگاه نامآورانی نظیرسیفالدین باخرزی (جامی،1336: 432-430)، ابوالمفاخرباخرزی صاحب اوراد الاحباب، تاجالدین باخرزی (عوفی، 1361 : 159-156)، مولانا زینالدین ابوبکر تایبادی (زمچی اسفزاری، 1380: 172-170)، خواجه علاءالدین علی صانعی باخرزی و... بوده است امّا پس از دوره تیموری، با جابجایی پایتخت و ناامن شدن منطقه در اثر حملات ازبکها و بعدها افغانها (ترکمان، 1350: 893 ، 414؛ مرعشی نجفی، 1362: 21 و ییت، 1365: 125-124) از رونق آن کاسته شد. در اواخر دوره قاجار، با کوچ و استقرار قریب ده هزار تن از ایل هزاره از حدود بادغیس و هرات به این ناحیه (ییت، 141:1365)، بار دیگر این منطقه رونقی گرفت چرا که یکی از رؤسای این ایل به نام محمدخان بیگلربیگی، شهری را با حدود هزار باب خانه در این مکان پی ریخت که آن را نوشهر/ شهرنو نامیدند (شیروانی، بیتا: 150؛ وییت، 125:1365) لیکن اندکی بعد، شاید به علت بازگشت ایل مزبور به زادگاهشان (خورموجی، 1362: 172) و یا یورشهای پیدرپی ترکمانان، این شهر رو به ویرانی گذاشت (ییت، 1365: 225-224 ؛ مک گرگر، 1366: 1/ 141 و 2/ 225-224)؛ تا حدی که تا چندی قبل، باخرز و مرکز آن شهر نو باخرز، بخشی از شهرستان تایباد که خود زمانی یکی از روستاهای کم اهمیت باخرز به حساب میآمد محسوب میشد (نقشه شماره 1).
|
نقشه شماره 1: موقعیت باخرز و تایباد در ناحیه خراسان
|
نقشه شماره 2: موقعیت مشهدریزه
از این رو یکی از روستاهای تابعه باخرز، روستای رزه/ مشهدریزه بوده است که امروزه از توابع شهرستان تایباد به شمار میرود. در منابع تاریخی ضمن وقایع قرن هشتم هـ .ق، از آن به صورت رزه (فصیحی خوافی،1339: 3/ 31؛ سمرقندی،1353: 297-295 ؛ خوندمیر،1333: 3/ 384-383 وحافظ ابرو، 1370: 26) و گاه به اشتباه زره یاد شده (شبانکاره ای، 1363: 322 و نوایی، 1363: 52 )و از قرن دهم هجری، مشهد رزه نامیده شده است (بوزجانی، 1345: 122).
مشهدریزه اکنون دهی از دهستان «میان ولایتِ» بخش مرکزی شهرستان تایباد در خراسان رضوی، در نزدیکی مرز افغانستان با موقعیت جغرافیایی60 30' 17'' E و 34 47' 42'' N است که در فاصله حدوداً30 کیلومتری غرب تایباد و میانة راه تایباد به باخرز واقع شده است ( نقشه شماره 2) .
این مکان، زادگاه و آرامگاه مردان نامداری بوده است که از آن جمله، می توان به این افراد اشاره کرد: خواجه علاءالدین علی صانعی باخرزی، از صاحب منصبان و وزرای دستگاه سلطان حسین میرزا بایقرا (912- 875هـ . ق )؛ میرمحمد حسین رزهای از اولاد صانعی و از خوشنویسان نامدار سده دهم هجری که جزو خوشنویسان مقرّب دربار شاه طهماسب اول (984- 930) بود؛ میرخلیلالله رزهای (هروی)؛ برادرزاده میرمحمدحسین و از خوشنویسان دستگاه عادلشاه ابراهیم ثانی در بیجاپور هند که مورد عنایت شاه عباس اول (1038- 996هـ) نیز بود؛ علاءالدین محمد و فرزندش محمدبن علاءالدین رزهای (قرون نهم و دهم هجری)، محمدحسن بن فیروزبخت حسینی از خوشنویسان قرن دهم هجری و محمد مؤمن رزهای.
مزار خواجه علاءالدین علی صانعی در مشهد ریزه
در مقابل بنایی موسوم به شاهزاده قاسم در موقعیت 34 47′ 27′′ Nو 60 ˚ 30 ′ 15 ′′ E ، در فضای آزاد قبری قرار دارد که همانند بسیاری از مقابر بزرگان خراسان، پیرامون آن را طارمی سادهای احاطه میکند و بر روی آن درختی روییده است (تصویر1). بر روی یکی از تیرهای این طارمی، این کتیبه دیده میشود:
«این خیرات به سعی حاجی الحرمین الشریفین حاجی پیرعلی محمد ابن محمود رزه شد در سنه الف ستین فی تاریخ شهر ذیحجه سنه 1060» (تصویر2). این کتیبه حکایت از آن دارد که نام این روستا تا این تاریخ، هنوز رزه بوده است.
و بر یکی دیگر از تیرهای آن نوشته شده است:
«عمل محمد مقیم ابن استاد شاه محمد مشهدی 1060» (تصویر3).
|
|
|
تصویر 1 تصویر 2 تصویر 3
این بنا (خانقاه) موسوم به شاهزاده قاسم است و مردم محل، مقبره مزبور را از آن قاسم بن محمد بن ابی بکر قحافه میدانند اما برخی منابع، آن را مدفن شاهزاده کاظم بن محمد بن ابوبکر، پسرعموی امام حسن(ع) (گابریل،1371: 233)، شاهزاده قاسم از نوادگان ابوبکر (ییت،1365: 124) و شاهزاده کاظم علی (مک گرگر،1366: 222) نیز توانسته اند. گمان نگارنده این است که این مقبره، احتمالاً مقبره محمد قاسم بن شادیشاه، از استادان برجسته نستعلیق در زمان شاه طهماسب اول صفوی است که میر محمد رزهای از برجستهترین شاگردان او بود. آثار رقمدار میر محمد که در ربع چهارم قرن دهم هجری در رزه کتابت شده، هنوز باقی است (قمی، بیتا: 102/ فکری سلجوقی 1349: 48 ).
پیرامون این بنا، قبرستانی وجود دارد که تنی چند از بزرگان و هنرمندان این دیار در آن آرمیدهاندو لوح قبور برخی از آنها در جای اصلی خود باقی است و برخی نیز به داخل بنا منتقل شده است. یکی از سنگ قبرهای تاریخی این گورستان، سنگی صندوقی شکل متعلّق به علی صانعی است که در نوشتار حاضر، ضمن خواندن کتیبههای آن، به اختصار شرح حال او را بیان می کنیم.
علاءالدین علی صانعی باخرزی
خواجه علاءالدین علی صانعی باخرزی یکی از وزرای سلطان حسین ومعاصر با امیر علیشیر نوایی و مولانا عبدالرحمن جامی بود که براساس نوشتة مورخان، سلسله نسب خویش را به آل برمک میرسانید و همواره به آن مباهات می کرد، لیکن به غضب سلطان گرفتار شد و کینه امیر علیشیر نیز مزید بر علّت گردید و پس از مصادره اموالش، روانه زندان شد. صانعی پس از سپری کردن حدود 6 سال در حبس، که طی آن موفق به حفظ کلام الله مجید نیز شده بود، سرانجام در روز عاشورای سال 891 هـ ق، به همراه خواجه سیفالدین مظفر شبانکارهای، در هرات به دار آویخته شد. مولف حبیب السیر در این باره چنین می نویسد:
«خواجه علاءالدین علی الصانعی در سلک اشراف ولایت باخرز، سمت انتظام داشت و به واسطة انتساب به آل برمک، همواره رایت مفاخرت میافراشت. به حدت طبع و جودت ذهن و مهارت در نظم اشعار و ایثار درم و دینار موصوف و معروف بود و در مبادی اوقات سلطنت خاقان منصور، منظور عین التفات خسروانه گشته در امر وزارت شروع نمود و بنابر آنکه بر صفت کفایت ظاهر شده، بر عجزه و رعایا حیف وتعدی جایز میداشت و پیوسته نسبت به سایر وزرا، رقم تقریر و تزویر بر اوراق ضمیر می نگاشت. مزاج شریف مقرب حضرت سلطانی، امیر علیشیر با وی متغیر گردید و در آن اوقات، از روی جد یا هزل، روزی خواجه صانعی این بیت در سلک نظم کشید. بیت:
فردا که شود معرکه ضربت شمشیر |
|
|
|
معلوم شود قوت بازوی علیشیر |
|
و این معنی سبب ازدیاد کدورت شده، دیگر اسباب مدد علّت گشت و خواجه صانعی، صباحی که در پایه سریر اعلی در جرگه وزرا ایستاده بود، یکی از یساولان به موجب فرمان واجب الاذعان، دستارش را که به غایت بزرگ بود از سرش برداشته، در گردنش افکند و امیر علیشیر، روی به خاقان منصور آورده این مصراع خواند که:
چو بار سر سبک کردی |
|
|
|
سبک کن بار گردن هم |
|
القصه، در آن روز خواجه صانعی مؤاخذ و معاقب گشته، بعد از آنکه هر چه داشت فرود آورد، در بالاخانه زندان محبوس شد و زمان حبس او قرب شش سال امتداد یافته، در آن ایام غزلی غرّا منظوم گردانید و نزد مقرب حضرت سلطانی فرستاد و مطلع آن غزل این است. مطلع:
آنکه هرگز نشنود گوش تو فریاد منست |
|
|
|
وآنکه هرگز نگذرد بر خاطرت یاد منست |
|
اما هیچ فایده بر آن مراسله مترتب نگشت و امیر علیشیر از سر ایذای او در نگذشت و خواجه صانعی در مدّت حبس، اکثر اوقات را به کسب فضایل مصروف ساخت و حفظ کلامالله کرده، کتب متداوله را تا مختصر تلخیص به نظر مطالعه درآورد و قصیده مصنوع خواجه سلمان ساوجی را تتبع نمود و اکثر صنایع شعری را به قلم پروری در آن قصیده درج فرمود و چنان استماع افتاده -و العهده علی الرّاوی- که در آن وقت که نایره غضب خاقانی مشتعل بود و به کشتن خواجه مظفر حکم فرمود، یکی از نواب بنا بر غرضی که داشت عرض کرد که خواجه صانعی تا کی در زندان خواهد بود. خاقان منصور گفت که او را نیز امروز سیاست کنند و در آن روز که داخل ایام اوایل محرم الحرام سنه احدی و تسعین و ثمانمائه بود، خواجه صانعی را از طاق چهارسوق هرات و خواجه مظفر را بر در دروازة ملک به حلق کشیدند، یکی از فضلا در آن باب گوید، رباعی:
ای دیده به عالم ستمـکاره نگـــر |
|
|
|
در خواجگی جهان خونخواره نگر |
|
از حالت صانعی برو تجربه کن |
|
|
|
در حال مظفـر شبانکاره نگـــر» |
|
(خوندمیر، 1333: 4/ 330-329 خوندمیر، 1355: 399-397 و عقیلی، 1364: 362).
امیر علیشیر نیز درباره او چنین نوشته است:
«مولانا صانعی پیش مولانا عبدالرحمن جامی این بیت آورده و تعریف می کرده:
به تو هــــر کـه او دعــویی مـیکــند |
|
|
|
چـــه دعـوی که بیمعنـیی می کنــد |
|
تـرا میـوه شیــرین و او راسـت تلــخ |
|
|
|
چــو ســیب سمــرقند و آلـوی بلـــخ |
|
و با این فضل، وزیر بوده و بسی ظالم و جبار، ناچار به حکم عزیز قهار، به سیاست شاهی گرفتار گشت و دمار از روزگار او برآمد و معنی «فتلک بیوتهم خاویه بما ظلموا» محقق گشت» (نوایی، 1363: 226).
در ضمیمة سلطان محمد فخری بر کتاب مجالسالنفائس نیز چنین آمده است:
«مولانا صانعی از ولایت باخرز بود و بیشتر مثنوی میگفت، در تعریف مخدومی، این بیت از مثنوی اوست، مثنوی:
به تو هر که او دعویی می کند |
|
|
|
چه دعوی که بی معنیی می کند |
|
وزیر بود. به سبب ظلم و بدنفسی، به سیاست پادشاه رسید، قبرش در دیه خودش زره (رزه) است. این دو بیت نیز از اوست، بیت:
تا فراق تو من دلشده را پیش آمد |
|
|
|
به صد اندوه غم و درد و بلا پیش آمد |
|
گر دهد دست که روزی به وصال تو رسم |
|
|
|
با تو گویم که مرا بی تو چها پیش آمد |
|
(نوایی،1363: 52).
در هیچ یک از منابع تاریخی که شرح حال وی را آوردهاند، از محل دفن وی سخنی به میان نیامده است و شاید سلطان محمد فخری نخستین کسی باشد که با این نوشته که «...قبرش در دیه خودش زره است»، به دو نکته اشاره میکند: نخست آنکه صانعی اهل رزه باخرز بوده که البته در اینجا زره ثبت شده است و دوم اینکه مدفن او نیز در همین جاست.
سنگ قبر صانعی در جبهة شمالشرقی و در ابتدای ورودی قبرستان مذکور، قرار دارد که و بر رو و بدنة آن، کتیبههایی به قلمهای ثلث، محقق و نستعلیق با خط کوفی تزئینی و بنایی حجاری شده متأسفانه در سالهای اخیر، سه تکه شده است(تصاویر5 و4).
|
تصویر 4: سنگ قبر علی صانعی در سال1371 هـ ش
|
تصویر5: سنگ قبرعلی صانعی در سال 1389 هـ ش
بر بدنة غربی سنگ قبر، به خط ثلث این شعر نوشته شده است(تصویر 6 ):
گر به کعبه ز مقیمان حرم خواهی شد |
|
|
|
عاقبت قافله سالار عدم خواهی شد |
|
از سر کبر قدم بر سر هر خاک منه |
|
|
|
ز آنکه یک روز تو هم خاک قدم خواهی شد |
|
|
تصویر6: بدنه غربی سنگ قبر
بر بدنة شرقی، به خط ثلث چنین آمده است(تصویر 7):
شعری از امیر شاهی سبزواری:
در ماتم تو دهر بسی شیون کرد |
|
|
|
لاله همه خون دیده در دامن کرد |
|
گل جـیب قبـای ارغــوانــــی بــدرید |
|
|
|
قُمری نمد سیاه در گردن کرد |
|
و در بالای این اشعار، عبارت «الحکم للّه/ للّه الحکم» به خط کوفی تکرار شده است (تصویر7 و شکل1).
|
تصویر 7: بدنه شرقی سنگ قبر
|
شکل 1: الحکم لله در حاشیه کتیبه ثلث (نگارنده)
بر بالاسر سنگ قبر نیز، این کتیبه به خط مُحقَق به چشم می خورد(تصویر8):
ز نسل برمکیان بر مکان عزّ و شرف |
|
|
|
چو او ننشست از سخا و فضل [و] هنر |
|
بصدر گلشن جنّت ز کنج این زندان |
|
|
|
بروز قتل شه کربلا نمود سفر |
|
مدار دور فلک طرح اگر کنی ز قضا |
|
|
|
شود بقیه بتاریخ قتل آن ســـــرور |
|
|
تصویر8: کتیبه بالا سر
|
تصویر 9: کتیبه پائین پا
بیت آخراین کتیبه (مدار دور فلک...)، در بردارنده ماده تاریخ قتل صانعی است. در حواشی التفهیم آمده است که ادوار الوف، چهار نوعند که یکی از آنها دور اوسط است که هر ده سال شمسی یک درجه تیسیر می شود(بیرونی،بیتا،515)؛ بنابر این ماده تاریخ قتل صانعی را میتوان با طرح (کسر) کردن مدار دور فلک (دور اوسط= ده سال شمسی) یعنی عدد10، از واژه قضا (901) به دست آورد که عدد 891 از آن حاصل خواهد شد که مؤید نوشته خوندمیر است.
کتیبة پایین پا به خط محقَّق نیز چنین است (تصویر 9):
فصیح ملت و دین آصفی که آصف بود |
|
|
|
ضیاء رای منیرش اشعه خاور |
|
محیط مرکز دانش که چشم دهر ندید |
|
|
|
بروزگار چو او خواجه ای ز نسل بشر |
|
علی صانعی آن کو بلطف طبع آراست |
|
|
|
جمال شاهد معنی چو عارض دلبر |
|
بر لبه پایینی سنگ نیز چنین آمده است: موافقه سنه...(؟).
بر سطح زبرین سنگ کتیبه بنایی معکوسی است که با آن عبارت «لااله الا الله محمد رسول الله» را نوشتهاند (شکل2).
|
شکل 2: کتیبه بنایی معکوس روی قبر(طرح از نگارنده)
و بر حاشیة پیرامون آن، اشعاری به قلم محقق حجاری شده که بخش اعظم آن از بین رفته و پنج بیت آن از، اشعار سعدی است:
جهــان ای برادر نماند بکــس |
|
|
|
دل اندر جهان آفـرین بنـد و بس |
|
مکن تکیه بر مُلک دنیا و پشت |
|
|
|
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت |
|
(سعدی،1374: 38) |
||
جهان ای پسر ملک جاوید نیست |
|
|
|
ز دنیـــا وفــاداری امیـــــد نیـست |
|
نه بـر باد رفتــی سحـرگاه و شام |
|
|
|
ســــریر سلیــمان علیــــــهالسلام |
|
به آخـر ندیدی که بـر باد رفــت |
|
|
|
خنک آنکــه با دانـش و داد رفت |
|
(سعدی،1374: 224و 38) |
||
با هیچکـس زمانه بغـیر جفـا نکــرد |
|
|
|
دل در جهـان مبنـد که با کس وفا نکـرد |
|
نتیجه
بازماندگان صانعی، پس از قتل او پیکرش را به زادگاهش رزه / مشهدریزه منتقل و در آنجا دفن کردند. کتیبههای لوح مزبور که در آن، نام علی صانعی و انتساب وی به آل برمک صریحاً قید شده است، مؤید نوشتههای مورخان است که روز قتل او را درایام محرم (روز قتل شه کربلا= عاشورا) نوشتهاند. سال قتل او را به صورت ماده تاریخ و معماگونه در این بیت گنجانیده اند:
مدار دور فلک طرح اگر کنی ز قضا |
|
|
|
شود بقیه به تاریخ قتل آن سرور |
|
که آن نیزتأیید کننده نوشته میرخوند است.
نگارنده بر خود فرض میداند تا از راهنمایی ارزشمند همکار گرامی، جناب آقای دکتر محسن محمدی فشارکی که راهگشای حل مادهتاریخ اثر بودند، صمیمانه قدردانی کند.